فقر و نابرابري
نويسنده: گوران تربورن
چکيده:
دست کم سه نوع کاملاً متفاوت از نابرابري وجود دارد که همگي براي زندگي انسان و جوامع انساني ويرانگر هستند.
اولين نابرابري، «نابرابري بهداشت و مرگ و مير است» که بايد آن را نابرابري حياتي ناميد. در اين مورد، شواهد اندکي وجود دارد که سلامتي و طول عمر، با يک نظم و ترتيب اجتماعي واضح و قابل تشخيص، توزيع شده باشند.
کودکان در کشورهاي فقير و طبقات فقير، به نسبت کودکان در کشورها و طبقات ثروتمند، معمولاً قبل از رسيدن به يک سالگي و بين يک تا پنج سالگي مي ميرند. در بريتانيا به نسبت افراد طبقه بالا، در طبقات پايين، افراد بيشتري از رسيدن به سن بازنشستگي مي ميرند. نابرابري حياتي که مي توان آن را نسبتاً به سادگي از طريق اميد به زندگي و نرخ بقا اندازه گيري کرد، هر ساله جان ميليون ها نفر را در سطح جهان مي گيرد.
دومين نابرابري، «نابرابري وجودي است» که فرد را به عنوان يک شخص در بر مي گيرد. اين نوع نابرابري، آزادي عمل گروه هاي اجتماعي خاصي از افراد، مثلا آزادي عمل زنان و ساير گروه هاي به حاشيه رانده شده در فضاها و عرصه هاي عمومي را محدود مي کند. اين نوع نابرابري به معناي سلب شناسايي و احترام(برابر) و عامل تحقيرهايي شديد است؛ مثل گروه هاي بومي در آمريکا، مهاجران فقير، کساني که جزو طبقات پايين هستند و سياهان يا گروه هاي نژادي که انگ خاصي به آنها زده شده است. شايان ذکر است که نابرابري وجودي، تنها به شکل تبعيض فاحش خود را نشان نمي دهد، بلکه به شکلي مؤثر، از طريق سلسله مراتب هاي منزلتي ظريف نيز عمل مي کند.
سومين نوع نابرابري، «نابرابري مادي يا منابع» است که به معناي اين است که منابعي که بازيگران انساني از آنها برخوردارند، بسيار متفاوت است. اين نوع نابرابري، دو جنبه دارد: اولين جبنه، دسترسي به تحصيلات، امکانات شغلي، روابط اجتماعي و آنچه که «سرمايه اجتماعي» ناميده مي شود (در مباحث مجادله آميز معمولاً با اصطلاح «نابرابري فرصت ها» از آن ياد مي شود) است. دومين جنبه، نابرابري در پاداش ها است. (که معمولاً با عنوان «نابرابري درآمدها» از آن ياد مي شود). جنبه دوم، بيشتر براي سنجش ميزان نابرابري مورد استفاده قرار مي گيرد که همان توزيع درآمدها و گاهي اوقات ثروت ها است.
توليد نابرابري
محروميت: يعني وجود يک مانع، دسترسي به زندگي مطلوب را براي طبقات خاصي از افراد ناممکن يا حداقل دشوار مي سازد.
نهادهاي سلسله مراتب: يعني جوامع و سازمان ها شکل نردبان هايي را به خود مي گيرند که برخي از افراد به پله هاي بالايي آن صعود مي کنند و برخي ديگر در پله هاي پاييني آن باقي مي مانند.
بهره برداري: يعني ثروت هاي ثروتمندان، از زحمت کشيدن و انقياد فقرا و محرومين ناشي مي شود.
فاصله: برخي از افراد جلوتر از ديگران حرکت مي کنند، يا برخي ديگر عقب مي مانند.
اهميت تاريخي اين مکانيسم ها در ترکيب بندي دنياي مدرن، به شدت محل اختلاف است. مي توان گفت که بهره برداري اگر چه نفرت انگيزترين مولد نابرابري و با اين حال يکي از مشخصه هاي حائز اهميت دنياي امروز است، اما نيروي بزرگي به شمار نمي رود.
سازمان ها و جوامعي که سلسله مراتب هاي دقيق اجتماعي بر آنها حاکم است، نقش بزرگي ايفا مي کنند: اين سازمان ها از طريق تخصيص نابرابر شناسايي و احترام، نابرابري را خلق مي کنند و محدوديت هايي بر آزادي عمل تحميل مي کنند و بر احترام به نفس و اعتماد به نفس تأثير مي گذارند. نابرابري هاي وجودي اين سلسله مراتب هاي اجتماعي، به نوبه خود پيامدهاي روان تني جدي دارند.
در طول قرن بيستم، در اکثر کشورهاي غربي، نوعي برابري درآمدهاي قابل توجه وجود داشت؛ اما تفاوت ها در اميد به زندگي در طبقات اجتماعي مختلف، به خصوص در ميان مردان تشديد شد. در سال هاي 1910 تا 1912، يک کارگر يدي غيرماهر در انگليس يا ولز، به نسبت يک شاغل حرفه اي، شصت و يک درصد بيشتر در معرض اين خطر قرار داشت که بين بيست تا چهل و چهار سالگي بميرد. در سال هاي 1991تا 1993، اين خطر بالاي مرگ در اوايل دوران ميان سالي، افزون بر صدو هشتاد و شش درصد افزايش يافته بود.
احتمالاً قوي ترين مدرک براي اثرات مرگبار سلسله مراتب هاي منزلتي، مطالعه اي است که مايکل ماموت از هجده هزار کارمند اداري بالاتر از بيست و پنج ساله انجام داده است. بر اساس اين مطالعه، ريسک مرگ زودهنگام در سلسله مراتب شغلي اداري، بسيار زياد بوده است. وقتي سن، فشار خون، سطح کلسترول و چند عامل مشابه تحت کنترل قرار گرفتند، مشاهده شد، کساني که در ته سلسله مراتب اداري قرار داشتند، به نسبت کساني که در بالاي آن قرار داشتند، پنجاه درصد بيشتر در اثر امراض ريوي مربوط به عروق کرونر قلب جان باخته اند.
در طول قرن گذشته، موانع محروميت عموماً کمتر شده اند. نژادپرستي به شکلي گسترده، بي اعتبار و رد شده و پديده مهاجرت هاي جمعي که مشخصه قرن نوزدهم بوده، در قرن بيستم نيز رواج يافته است. علاوه بر اين، کسب دوباره حق حاکميت ملي توسط کشورهايي که قبلاً مستعمره بودند، در دوران پس از سال 1945، برخي از موانع را رفع کرد و (به خصوص براي چين و هند) امکاناتي براي توسعه در اختيار آنها قرار داد. در سال هاي 1913 تا 1950، عملا هيچ رشد اقتصادي در چين و هند وجود نداشت، در سال هاي 1950 تا 1973، رشد اقتصادي سالانه در چين به چهار و نه دهم درصد و در هند به سه ونيم درصد رسيد.
اگرچه کمتر از گذشته، محروميت همچنان يکي از مشخصه هاي بزرگ جهان معاصر است، اما روندهاي محروميت ديگر ي نيز در جريان است؛ مثلاً سياست هاي حمايتي نظير توليد پنبه آمريکا که به برخي از کشورهاي فقيرتر صحراي آفريقا ضربه سختي وارد مي آورد.
پارادوکس فاصله
در نيمه نخست دهه 1970، فاصله اميد به زندگي به هنگام تولد، بين کشورهاي صحراي آفريقا و کشورهاي برخوردار از درآمدهاي بالا، بيست و پنج ونيم سال بود. در اوايل دهه2000، اين به رقم سي سال رسيد. در انگلستان، فاصله اميد به زندگي اغنيا و فقرا از دهه 1970به بعد، سالانه حدود شش هفته افزايش يافته است.
در داخل کلان شهر گلاسکو در غرب اسکاتلند، فاصله بين افراد مذکر در نواحي کالتون و لنزي، بيست و هشت سال است که از فاصله بين انگليس و آفريقا در دهه 1970 بيشتر است. در حال حاضر، اميد به زندگي در روسيه و برخي از کشورهاي سابق شوروي در آسياي مرکزي و قفقاز نيز در حال تنزل است. سرانه توليد ناخالص ملي در کشورهاي صحراي آفريقا که از لحاظ قدرت خريد داخلي اندازه گيري شده است، در سال 1973 اين رقم حدود هشت درصد ايالات متحده بود. در سال 2005 اين رقم به پنج درصد تنزل يافت. در داخل ايالات متحده، جمعيت يک درصدي ثروتمندترين ها، سهمي هشت درصدي از کل درآمدهاي خانگي را در سال 1980 به خود اختصاص داده بودند. اين رقم تا سال 2000، تا هفده درصد افزايش يافت.
جنبه ديگري که از منظر آن مي توان فاصله جديد بين درآمدها را ملاحظه کرد، توزيع فعلي ثروت در سطح جهان است. در مارس 2008، مجله «فوربز» اسامي هزار و صد و بيست و پنج نفر از ميليونرهاي جهان را فهرست کرد که روي هم رفته مالک چهار و چهار دهم تريليون دلار بودند (معادل تقريباً کل درآمدهاي ملي صدو بيست و هشت ميليون ژاپني). در سال 2009، تعداد اين ميليونرها به هفتصد و نود و سه نفر کاهش يافت که آنها تنها مالک دو و چهار دهم تريليون دلار بودند(معادل مجموع درآمدهاي ملي فرانسه).
فواصل درآمدها در سطح جهان به اين دليل به شدت افزايش يافته است که برخي از کشورها از گردونه توسعه عقب مانده اند. روسيه و ساير کشورهاي عضو اتحاد جماهير شوروي سابق، قربانيان يک برنامه احياي بي ترحم سرمايه داري هستند که موجب بي کاري هاي گسترده، ناامني اقتصادي، محروميت و تحقير وجودي شده است. دانشمند برجسته انگليسي مايکل مارموت برآورد کرده است که مجموع قربانيان احياي سرمايه داري در روسيه در دهه 1990 به حدود چهار ميليون نفر برسد.
به علاوه کشورهاي آفريقايي نيز در اين فاصله مشارکت دارند. از جمله دلايل پيچيده اين امر مي توان به ميراث هاي بازمانده از استعمار کهنه و استعمار نو و دوره هاي پيوسته نابرابري بين اين قاره و بقيه کشورها اشاره کرد.
در فاصله بين درآمدها در داخل کشور ها نيز افزايش هاي زيادي صورت گرفته است که عمدتاً ناشي از افزايش درآمدها در رأس است، هر چند که در ايالات متحده، ميزان درآمدهاي جمعيت بيست درصدي فقيرترين ها نيز از اواخر دهه 1990 شيب نزولي آرامي داشته است. اين واقعيت که شکاف درآمدها ناشي از درآمدهاي کساني است که در رأس قرار دارند و درآمدهاي آنها بيشتر مي شود نه کمتر، به اين معني است که رقابت در کشورهاي داراي درآمدهاي پايين، رقابتي شديد است.
چرا فاصله اقتصادي بيشتر مي شود؟
دومين روند، افزايش استقلال سرمايه داري مالي از آنچه که هنوز «اقتصاد واقعي» ناميده مي شود، است. اين امر پديده اي خاص است که در «وال استريت» و «سيتس» و «آف لندن» و مقلدان سپهر انگليسي زبان آنها به بيان رسا اعلام مي شود. از اواخر دهه 1990 به اين سو، اين وضعيت، فاينانس سرمايه داري را به شکل کازينويي غول آسا درآورده است که در آن، تجارت در قالب ارزها، «تضمين ها» و «اقتباسي ها» انجام مي شود.
حجم پول ملي دخيل در اين زمينه، به شکلي نجومي درآمده است. در اوايل مارس 2009، بانک توسعه آسيا برآورد کرد که تا آن تاريخ، ارزش دارايي هاي مالي در جهان در طول بحران جاري به ميزان پنجاه هزار ميليارد دلار تنزل يافته است که معادل با کل ارزش توليد جهاني در سال 2007 است.
با نابرابري چه بايد کرد؟
سلسله مراتب منزلت اجتماعي، به معناي واقعي کلمه مرگبار هستند. ايالات متحده- ثروتمندترين کشور روي زمين و نابرابرترين کشور در ميان کشورهاي ثروتمند جهان- داراي سومين نرخ فقر نسبي در ميان سي کشور عضو سازمان توسعه و همکاري هاي اقتصادي است. تنها مکزيک و ترکيه جلوتر از اين کشور قرار دارند. جمعيت ده درصدي فقيرترين ها، داراي درآمدي به مراتب پايين تر از ميانگين کشورهاي عضو اين سازمان هستند، يعني مثلاً از ده درصد فقيرترين بخش جمعيت يونان کمتر است.
تبديل فاينانس سرمايه داري به يک کازينوي جهاني غول آسا بوده که بحران اقتصادي جاري را به وجودآورده است و صدها هزار نفر را بي کار کرده و هم اکنون خواستار ميلياردها پوند از ماليات دهندگان شده است. در جهان جنوب، بحران جهاني، فقر، گرسنگي و مرگ و مير بيشتري را به همراه داشته است.
فاصله اجتماعي فزاينده، انسجام اجتماعي را کاهش مي دهد. اين امر نيز به نوبه خود به معناي بروز مشکلات جمعي بيشتري همچون جرم و خشونت و منابع کمتر براي حل مشکلاتي چون گرم شدن کره زمين است. از اين لحاظ، يک تجربه قدرت کامل نابرابري ها را مي توان در خشونت و هراس موجود در بيشتر شهرهاي جنوب آفريقا و آمريکاي لاتين يافت. برعکس در اروپاي غربي- آن بخش از قاره اروپا که شامل شرق بريتانيا، غرب لهستان و شمال آلپ است- کماکان کمترين ميزان برابري وجود دارد.
چه بايد کرد؟
اول، ايجاد يک انسجام اجتماعي است؛ مثلاً با کشاندن گروه هاي به حاشيه رانده شده به درون عرصه عمومي و بازارهاي کار در بسياري از بخش هاي جهان. اين امر قبلاً در تغيير وضعيت استعماري برخي از جمهوري هاي آمريکايي، آمريکاي لاتين به ويژه بوليوي و اکوآدور نقش داشته است، اگرچه به طور کلي مسئله چگونگي کشاندن «کشورهاي جهان اول» به پذيرش حکومت واحد سياسي قرن بيست و يکم، در دستور جلسه سراسر کشورهاي آمريکا از شيلي گرفته تا کانادا باقي مي ماند. اتحاديه اروپا نيز با تبديل کردن يک اروپاي شرقي محروم به يک منطقه مرفه، در اين امر مشارکت هايي داشته است.
دومين ابزار قدرتمند براي مقابله با نابرابري، با توزيع و لحاظ کردن کمک هاي جبراني اجتماعي است. دانمارک و سوئد از کمترين ميزان نابرابري در درآمدها در سطح جهان برخوردارند. سيستم دولت رفاه دانمارک، بيست وهشت درصد از توليد ناخالص ملي را صرف هزينه هاي اجتماعي مي کند. اين رقم در انگليس بيست درصد است. هر دوي اين کشورهاي اسکانديناوي به شدت به بازار جهاني وابسته هستند: صادرات کالاها سي و پنج درصد درآمد خالص ملي دانمارک و چهل درصد سوئد را تشکيل مي دهد، در مقايسه با بريتانيا که اين رقم هفده درصد است.
(Goran Therborn، نويسنده و پژوهشگر مسائل اقتصادي و اجتماعي.)**
منبع: سياحت غرب- ش78
/ن