سنت هاي الهي، معطوف به آينده جهان

آينده اين دنيا وپس از آن چه مي شود؟ نقش انسان در رقم زدن آينده چيست؟ سوال دوم بيشتر براي دين داران مطرح بوده است. بنابراين، اديان توحيدي به آن پاسخ داده وآينده نهايي دنيا را بسيار روشن و زيبا طرح کرده اند. دين مبين اسلام، آينده بشر را به سوي سعادت، عدالت واحياي ارزش هاي زيباي انساني مي داند. قرآن و روايات،
شنبه، 3 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سنت هاي الهي، معطوف به آينده جهان

سنت هاي الهي، معطوف به آينده جهان
سنت هاي الهي، معطوف به آينده جهان


 

نويسنده: حجت الاسلام علي اکبر بياري




 

چکيده:
 

آينده اين دنيا وپس از آن چه مي شود؟ نقش انسان در رقم زدن آينده چيست؟ سوال دوم بيشتر براي دين داران مطرح بوده است. بنابراين، اديان توحيدي به آن پاسخ داده وآينده نهايي دنيا را بسيار روشن و زيبا طرح کرده اند. دين مبين اسلام، آينده بشر را به سوي سعادت، عدالت واحياي ارزش هاي زيباي انساني مي داند. قرآن و روايات، سعادت نهايي را از جمله سنت هاي الهي برشمرده اند.
اين مقاله ديدگاه هاي درمورد آينده بشر را به اجمال بررسي مي کند و در نهايت ديدگاه اسلام را در مي افکند که وعده پيروزي نهايي مستضعفان و حاکميت حق وعدالت، آن هم به دست حضرت مهدي (عج) آخرين حجت الهي است.

کليد واژه ها
 

سنت الهي، آينده، آينده پژوهي، اديان .

مقدمه
 

توجه به آينده، به معناي اعم آن در نهاد انسان وجود دارد وشايد اين امرناشي از فطرت کمال جوي او باشد. انسان از زندگي شباني به کشاورزي وصنعتي وتکنولوژي رسيده وبه امور معنوي وماورائي مانند حس عبادت گرايش داد و چنان چه د ر زمان حال نتواند، آينده را به خود وعده مي دهد وچون کمال نهايي انسان عبوديت وبندگي است، تلاش مي کند به کمال خود برسد. البته برخي انسان ها مصداق کمال را اشتباهي مي گيرند وبه سمت لذت کامل تر وبهره مادي بيشتر مي روند. بنابراين، اميد به آينده حرکت دهنده انسان وناشي از کمال خواهي او به شمار مي آيد که خداوند در وجود او نهاده است.
اديان نيز اين نياز انسان را پاسخ داده اند که دربحث نظريه ها به تفصيل مي آيد. علت توجه اديان به مسئله آينده بشر، پاسخ به دغدغه هاي انسان است. لذا جادوگران، طالع بينان، فال گيران و اخترگويان به دليل نگراني انسان از آينده، ظهور يافتند.
اوسيپ فلشتايم درسال 1332 ميلادي اصطلاح آينده شناسي را با برنامه هايي درباره سمت گيري جوامع در مورد آينده مرتبط ساخت. در امريکا نيز با تأسيس موسسه هادسن و مؤسسه پژوهشي استنفرد ، انجمن آينده جهان شکل گرفت ونخستين کنفرانس جهاني آيند درتيرماه 1359 شمسي در تورنتوي کانادا با شرکت بيش از شش هزا رنفربرپا شد. بحث آينده پژوهي در غرب پس از جنگ جهاني دوم رونق گرفت. آن هم ابتدا در مسائل نظامي وجمعيتي (نظريه مالتوس) مطرح بود.(1)
مکاتب فلسفي نيز به آينده توجه ونظريات خاص خود را داشتند. هم چنين سياست مداران و دانش مندان علوم تجربي که در بحث نظريات به آنها خواهيم پرداخت.
درحال حاضر پرداختن به آينده در بسياري از مراکز دانشگاهي در سطح جهان رشته اي تحصيلي است وجايگاه ويژه دارد.
در ضرورت و فوايد اين بحث موارد ذيل را مي توان بر شمرد:
1- ضرورت شناخت سنت هاي الهي درباره انسان ها براي رسيدن به سعادت؛ از آن روي که سعادت و شقاوت براساس سنت هاي الهي حاکم برجهان حاصل مي شود، پس بايد آنها را شناخت و براساس واقع ومتناسب با آنها موضع گرفت؛
2- توجه به نياز فطري انسان در مورد آينده؛
3- مبارزه با يأس ونااميدي انسان ها خصوصاً موحدان ومؤمنان مظلوم عامل و ايجاد روحيه اميد وتلاش براي مبارزه با ظلم؛ زيرا وقتي مطمئن شوند که براساس سنت تغيير ناپذير خداوند، آينده از آن مومنان است، هرگز به نااميدي مبتلا نمي شوند و مي کوشند تا حد توان با ظلم مبارزه کنند؛ چون معتقدند با آمدن منجي بشر بساط ظلم و جور برچيده مي شود وقسط وعدل تجلي مي يابد؛
4- ايجاد اميد در جوانان و مبارزه با افکار و عقايد باطلي که قدرت هاي استکباري آنها رابه مدد رسانه ها در سطح جهان گسترش مي دهند؛ زيرا اين قدرت ها فکر و ذکر جوانان را از آينده به حال متمرکز مي کنند، آن هم تنها به لذت هاي شهواني زودگذر که پي آمدهاي روحي و جسمي سوء در پي دارد وآينده سازان کشورهاي اسلامي را از نقش آفريني و سازندگي در مسير بندگي وعبوديت باز مي دارد؛
5- حرکت در جهت انتظار سازنده با آماده سازي جامعه؛
6- توجه به آينده بشر ونقش آفريني براساس آموزه هاي ديني خود (به ويژه قرآن کريم)
ما معتقديم وي خطا ناپذير بهترين منبع براي تعيين آينده بشر است. بنابراين، به سراغ آن مي رويم و از منظر قرآن به اين مهم مي پردازيم که آينده انسان چگونه است وچه کساني حاکم زمين خواهند شد.
پيش از ورود به بحث به تبيين واژه هاي سنت الهي و آينده مي پردازيم:

الف) سنت الهي
 

سنت درلغت به معناي عادت است؛ يعني راه ورسم، روش وطريق، طريق دائم، آيين، نهاد (به اعتبار ويژگي تثبيت شده اش) وعادت. بنابراين، به طريق، راه، رسم وشيوه مشخص سنت گويند.(2) سنت در اصطلاح معناي مختلفي دارد: سنت درمقابل بدعت (سنت به شريعت مستند است وبدعت از بيرون از شريعت وارد شريعت شده)، اعمال مستحبي مانند نماز شب، بحث فقهي تسامح در ادله سنن و نيز قول، فعل و تقرير معصوم را نيز سنت گويند. دراين اواخر نيز سنت درمقابل مدرن و مدرنيته تجدد به کار مي رود.
اما منظور ما از سنت الهي معطوف به آينده جهان، هيچ کدام از موارد اصطلاحي فوق نيست بلکه منظور قوانين تکويني وتشريعي است؛ روش هاي خداوند متعال براي اداره جهان. به بيان ديگر، معيارها وضوابطي که نظام هستي برمبناي آنها اداره مي شود.
مرحوم علامه بزرگوار طباطبايي مي فرمايند:
سنت عبارت است از طريق معمول و رايج که به طبع خود غالباً يا دائماً جاري است.(3)
د رتفسير نمونه نيز آمده است:
سنت يعني قوانين ثابت واساسي تکويني يا تشريعي الهي که هرگز دگرگوني ندارد.(4)
چند مورد از سنت هاي الهي در اداره عامل عبارتنداز: هدايت بشر، آزمايش و سنت الهي در مورد مومنان يا کافران وشاکران.
برخي از ويژگي هاي سنت هاي الهي را چنين برمي شمرند:

1- استناد به خداوند
 

«سنه الله» تقويت بينش توحيدي در انسانهاست. بنابراين بينش، که همه چيز عالم از آن خدا به شمار مي رود. سنت هاي الهي براساس قوانين خاص و روابط علي و معلولي در جامعه جاري اند. با وجود، اين همه از حکمت و اراده خدا ناشي مي شود، لذا به خودش نسبت مي دهد.

2- تحول ناپذيري و تبديل ناپذيري سنت ها
(فلن تجد لسنه الله تبديلاً ولن تجد لسنه الله تحويلاً)؛(5)
 

وهرگز براي سنت خدا تبديل نمي يابي وهرگز براي سنت خدا دگرگوني نخواهي يافت.
تبديل ناپذيري يعني آن که بندگان نتيجه عمل خود را خواهند ديد، نه عمل ديگري را. براي مثال، اگر بنده ناشکري کرد، نعمت از اوگرفته مي شود، نه اين که نتيجه گناه ديگري دامنش را بگيرد، يا به جاي زوال نعمت ، افزايش نعمت به سراغش آيد.
تحويل ناپذيري يعني نتيجه و پي آمد يک عمل فقط از آن کساني است که آن را انجام داده اند، نه ديگران. براي مثال، اگر قومي مرتکب معصيت شد، عذاب بر آنها نازل مي شود، نه قوم ديگري که مرتکب آن معصيت نشده اند. لذا در پي عذاب هايي که بر اقوام گذشته نازل مي شد، موحدان نجات پيدا مي کردند؛ هم چون قوم نوح که ايمان آورندگان به او نجات يافتند و بقيه هلاک شدند.

3- عموميت داشتن سنت ها
 

سنت ها به يک قوم ويژه و مردم خاصي در زماني خاص منحصر نيست بلکه براي همه انسان ها ودر همه زمان هاست. لذا قرآن به سير در تاريخ و بررسي اقوام گذشته امر فرموده، چه بسا همان سنت ها درباره
ما نيز اجرا شود:
(ام حسبتم ان تدخلوا الجنه و لما ياتکم مثل الذين خلوا من قبلکم مستهم الباساء والضراء و...)؛(6)
آيا پنداشته ايد که داخل بهشت مي شويد و حال آن که هنوز مانند آن چه بر[سر] پيشينيان شما آمد، بر[سر] شما نيامده است؟ آنان دچار سختي وزيان شدند و. ..

4- تأکيد بر مسئله اختيار و آزادي انسان
 

شايد به ذهن بيايد که اگر خداوند سنت هاي قطعي دارد، پس اختيار و اراده انسان چه مي گردد؟ برهمين اساس، در بحث سنت هاي الهي به سنت بسيار مهم اختيار و آزادي انسان اشاره شده است، به طوري که انسان با اختيار خود مي تواند در مسير برخي از سنت ها قرار بگيرد و برخي ديگر را از خود دفع کند؛ يعني سنت هاي حاکم در جهان، فوق اراده انسان نيست.
(ان الله لايغيرما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم.)؛(7)
در حقيقت خدا حال قومي را تغيير نمي دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند.
يا درجاي ديگر بعد از اين که هلاکت برخي از اقوام را بيان مي کند، مي فرمايد:
(وتلک القري اهلکنا هم لما ظلموا و جعلنا لمهلکهم موعداً)؛(8)
و[مردم] آن شهرها چون بيدادگري کردند، هلاکشان کرديم، وبراي هلاکتشان موعدي مقرر داشتيم.
شهيد مطهري دراين زمينه مي فرمايند:
قرآن کريم نکته فوق العاده آموزنده اي در مورد سنت هاي تاريخ يادآوري مي کند وآن اين که مردم مي توانند با استفاده از سنن جاريه الهيه درتاريخ، سرنوشت خويش را نيک يا بد بگردانند... يعني سنت هاي حاکم بر سرنوشت ها، درحقيقت يک سلسله عکس العمل ها و واکنش ها در برابر عمل ها وکنش هاست. عمل هاي معين اجتماعي، عکس العمل هاي معيني به دنبال دارد. از اين رو تاريخ در عين آن که با يک سلسله نواميس قطعي و لايتخلف اداره مي شود، نقش انسان و آزادي و اختيار را به هيچ وجه محو نمي گرداند.(9)
مقصود از سنت هاي الهي معطوف به آينده جهان، سنت هاي دنيوي مربوط به اعمال اختياري - اجتماعي انسان هاست. يعني انسان ها وجوامع انساني چگونه با اعمال اختياري فردي وجمعي خود مي توانند در تحقق سنت الهي يا تعجيل و تأخير آن نقش داشته باشند.

ب ) آينده
 

آينده در لغت يعني مستقبل، قادم، آتي، زمان پس از حال، و وقتي که نيامده است.(10) اما نکته جالب توجه اين است که واژه آينده نسبت پذير به شمار مي آيد، به اين معنا که هر زماني را نسبت به زمان قبل مي توان آينده در نظر گرفت. براي مثال، سال آينده نسبت به امسال، آينده محسوب مي شود و صد سال ديگر نيز آينده به شمار مي رود. اما منظور ما از سنت الهي معطوف به آينده جهان، آينده اي است که ديگر نهايت تاريخ بشر به حساب مي آيد وفراتر از آن تصورپذير نيست، يعني آينده اي که دنيا به آن ختم مي شود نظام نهايي که تا آخر باقي مي ماند و تغيير و تحول درآن رخ نمي دهند. ما قائليم که سنت الهي براين جاري شده که آينده نهايي بشر روشن است گرچه قبل از آن، تاريک و ظلماني بوده. يعني دو آينده در پيش داريم: آينده اي نزديک وقبل از آينده نهايي که تاريک است و پر از فساد و ظلم (قبل از ظهور) و آينده اي نهايي و درخشان.
شهيد مطهري دراين زمينه مي فرمايند:
ما هم روبه پريشاني مي رويم و هم رو به سامان و در آن واحد ما که رو به ظهور حضرت حجت (عج) مي رويم، درآن واحد هم رو به پريشاني مي رويم.(11)
روايات متعددي درمورد تاريک بودن آينده قبل از ظهور وجود دارد، از جمله:
عن النبي (ص) لاياتي عليکم زمان الا الذي بعده شر منه؛(12)
هيچ زماني بر شما نمي آيد مگر اين که زمان بعدي، بدتر ازآن است.
ياتي علي الناس زمان همتهم بطونهم وشرفهم متاعهم و قبلتهم نساوهم و دينهم دراهمهم ودنانيرهم اولئک شرار الخلق لاخلاق لهم عندالله؛(13)
زماني بر مردم مي آيد که تمام تلاش آنها شکم وشرف آنها دارايي شان، قبله آنها، زنانشان، دين آنها درهم ها و دنيارهايشان است. آنها بدترين مخلوقات هستند و نزد خدا جايگاهي ندارند.
امام صادق(ع) مي فرمايد:
لايکون هذا الامر حتي يذهب تسعه اعشار الناس؛(14)
فرج و ظهور تحقق نمي يابد مگر بعد ازکشته شدن نه دهم مردم.
اين روايت، کنايه از جنگ و خون ريزي بشر وظلم وفساد فراوان و ناامني است. بنابراين، قبل از ظهور، بشر هم ازجهت مسائل معنوي سقوط مي کند و هم از جهت امور اجتماعي مثل امنيت و آسايش. تمام رواياتي که مي فرمايد: «يملا الارض قسطاً و عدلاًبعد ما ملئت ظلماً و جورا»(15). به اين نکته اشاره دارد که آينده نهايي روشن است و ظلم وفساد قبل از آن به اعمال خودانسان وجوامع انساني برمي گردد. حتي يهوديان و مسيحيان نيز به اين نکته اشاره دارند که آينده قبل از ظهور منجي، تيره وتاريک است:
... دراين دوران است که آشفتگي هاي بزرگ دراوضاع طبيعي، حوادث خون بار و فتنه اي صعب، ظهور جانوران دهشتناک و جنگ هاي سخت با يأجوج و مأجوج و ساير قدرت هاي شيطاني روي خواهد داد وسرانجام خداوند جهان را از اين بلاها پاک و هستي را نو خواهد کرد.(16)
هم چنين در برخي از اناجيل دراين زمينه اشاراتي شده است، از جمله:
...پيغمبران کذاب و مسيحيان دروغين ظاهر خواهند شد؛ قحطي ها، وباها ،زلزله هاي بزرگ و جنگ ها، بلاهاي سخت روي خواهد داد... برادر برادر را و فرزند پدر را به هلاکت مي سپارد و پدر فرزند را به قتل مي رساند اما همه اينها آغاز دردهاي تازه است.(17)
در پايان اين احوال، علامت پسر انسان بر آسمان پديدار و مسيح در جلال خود در ابرها. .. ظهور خواد کرد.(18)

ديدگاه هاي موجود در مورد آينده
 

ديدگاه هاي موجود در مورد آينده سه دسته است:

الف) بدبينان
 

اين دسته آينده راتاريک مي بينند و نابودي بشر را انتظار مي کشند و معتقدند بشر درآينده وحشي تر مي شود؛ به ويژه که قدرت مندتر و به سلاح هاي ويران گر مجهز مي گردد. از طرفي اخلاق هم رو به افول مي گذارد. بنابراين، هيچ اميدي به آينده نيست. برتراند راسل در سال 1961 ميلادي هنگام نوشتن کتابش مي گويد:
نمي دانم نسل انسان آن قدر دوام دارد که نوشته ام رامنتشر کند.(19)
کنايه از اين که چه بسا بشري نباشد و نسل انسان ها منقرض شوند.
و به قول شهيد بزرگوار مطهري:
بعضي معتقدند که شر و فساد و بدبختي لازمه لاينفک حيات بشري است و بنابر اين زندگي بي ارزش است وعاقلانه ترين کارها، خاتمه دادن به حيات و زندگي است.(20)
و شايدهمين تفکر باعث شده شخصي مثل راسل بگويد:
اشخاصي هستند و از آن جمله انيشتاين که به زعم آنها بسيار متحمل است که انسان دوره حيات خود را طي کرده باشد و در ظرف سنين معدودي موفق شود با مهارت شگرف علمي خود، خويشتن را نابود سازد.(21)
ساموئل هانتينگتون از جمله مهم ترين بدبينان به شمار مي آيد که نظريه او در جهان معاصر معروف است وي با طرح نظريه «برخورد تمدن ها» در سال 1993 ميلادي، نظريه «پايان تاريخ» فوکوياما را که در 1989 مطرح و به آينده خوش بين بود، رد مي کند. وي پايان جنگ سرد را سرآغاز دوران جديد برخورد تمدن ها مي داند.او تمدن هاي زنده جهان را به هشت تمدن بزرگ تقسيم مي کند: تمدن هاي غربي، کنفوسيوسي، ژاپني، اسلامي، هندو، اسلاو، ارتدوکس، امريکاي لاتين و در حاشيه نيز تمدن افريقايي.
به اعتقاد او، تقابل تمدن ها، سياست غالب جهاني و آخرين مرحله تکامل درگيري هاي عصر نو را شکل مي دهد و علل و بسترهاي تقابل تمدن ها را امور ذيل مي داند:
1- افزايش خود آگاهي تمدني؛
2- تجديد حيات مذهبي؛
3- رفتار منافقانه غرب و درنتيجه رشد خود آگاهي تمدني( ديگران)؛
4- اختلافات فرهنگي تغييرناپذير مثلاً خصومت 1400 ساله اسلام وغرب که درحال افزايش است.
به نظر هانتينگتون در نهايت تمدن هاي اسلامي و کنفوسيوس در کنار هم و در روياروي تمدن غربي
قرار مي گيرند؛ کانون اصلي درگيري ها درآينده بين تمدن غرب و جوامع کنفوسيوسي شرق آسيا وجهان اسلام خواهد بود.(22)
کسان ديگري نيز در ادامه نظريه برخورد تمدن ها، آينده بشر را تيره و تاريک ترسيم کرده اند: گراهام فولر، متخصص ارشد سابق امور خاورميانه سازمان سيا و کارشناس برجسته مرکز مطالعاتي «راند» د رمقاله اي با عنوان «فراسوي جنگ سرد» آينده جهان را فرو رفتن در بحراني فرهنگي وبي سابقه مي داند که پي آمد آن خصومت هاي اقتصادي، سياسي وحتي نظامي خواهد بود.(23)
برخي از محققان اروپايي مثل ميچل استرمر نيز معتقدند که برخورد فرهنگ هاي عامل خطرناک و بي ثبات کننده اي است که کشورهاي ناتو در آينده با آن روبه رو خواهند شد.(24) برخي از افراد نيز که به محيط زيست توجه دارند وشعار حفظ زمين وطبيعت را سر مي دهند، آينده کره زمين را بسيارنگران و حتي نااميد کننده مي دانند. به عقيده آنها اگر سير تمدن بشري و استفاده بي حد و مرز از طبيعت همين طور ادامه داشته باشد، کم کم آلودگي هاي ناشي از رشد تکنولوژي و صنعت، زمين و ساکنان آن را با خطر عمده مواجه مي کند.
پرفسور هانس پتردوار دراين زمينه مي گويد:
من سه خطر عمده را فرا راه تمدن بشري مي بينم: نابودي محيط زيست، فرو پاشي اجتماعي وپايان ذخاير انرژي... دراواسط قرن حاضر (قرن 21) درگيري سختي بر سر منابع ، زمين، آب شيرين، غذا و سوخت هاي فسيلي در خواهد گرفت. ساختار زيربنايي کشورها رو به انحلال خواهد رفت وشهرها عاري از سکنه خواهند شد. آنهايي هم که جان سالم به در برده اند، به روستاها روي خواهند آورد و در جوامع روستايي در سطوح اجتماعي و اقتصادي قرون وسطايي زندگي خواهند کرد.(25)
ويليام. اچ کوتکر نيز در کتاب خود به نام The final Empire در مورد آينده تيره و تاريک زندگي بشر به ويژه در سطح نهادهاي اجتماعي مي نويسد:
... اکنون در دنيايي از گيجي و بي نظمي عمل مي کنيم. ما بايد بفهميم که نظام توهم زاي تمدن، نهادهاي عمومي و زندگي شخصي ما همه به نحوي انتحاري عمل مي کنند. ما در فرهنگي زندگي مي کنيم که زمين را به سوي مرگ مي برد. ما دراين فرهنگ براي خود برنامه هاي شخصي طولاني مدت ريخته ايم. ما براي زمان هايي برنامه ريزي کرده ايم که نخواهند آمد.(26)
به باور اين گونه افراد، تمدن و فرهنگ مادي گرايانه و رفاه طلب حاکم بر بشر کنوني که همه چيز را براي خود و لذت خود مي خواهد و دراين راه هيچ حد و مرزي نمي شناسد، سرانجام باعث نابودي خود وحتي کره زمين خواهد شد . آقاي مارسوفلدان دراين زمينه مي گويد:
اين فلسفه مادي گرايانه ما را به کجا مي برد؟ خيال مي کنم که آقاي وينسنت شيال کاملاً حق دارد که مي گويد ما را به طرف جنگ مي کشاند. بيش از دو هزار سال قبل، افلاطون گفت که جنگ معلول حرص و آز و به ويژه ميل به تجمل پرستي است واين گفته هنوز
صدق مي کند. مادام که علت جنگ ها يعني فلسفه مادي گرايانه ما، به قوت خود باقي است، معتقد نيستم که با ترکيبات مکانيکي از اين نوع، از شر جنگ خلاص شويم.(27)

ب) بي اعتنايان
 

به عقيده اين دسته، پيش بيني آينده ممکن نيست وهرکس که آينده را معلوم کند، خطا کرده است:
جيمز دي. تور دراين زمينه مي گويد:
آن چه را که ما آينده مي ناميم قابل پيش گويي نيست. اگر شخصي به شما گفت: من آينده را مي شناسم؛ آينده اين است، پس اين کار را بکن. در اين صورت هرچه سريع تر از او فرار کنيد!(28)
استيفن ها و کينگ هم مي گويد:
با هيچ ابزار علمي و خرافي (فال، طالع و. ..) نمي توان دقيقاً آينده را مشخص کرد.
بعد احتمال مي دهد که آينده رو به بحران و خون ريزي برود. لذا در آخر مي گويد:
براساس سنت پا بر جاي هاتفان و غيب گويان معابد کهن وديگر پيام آوران آينده، من نيز اينک در موقعيتي قرار گرفته ام که مي توان بدون نگراني از نادرست درآمدن پيش گويي خود اعلام کنم که هردو امکان فوق الذکر وجود دارد.(29)
پوپر نيز در مورد روند حرکت تاريخ مي گويد:
نه درباره روند حرکت وتحول جامعه ونه درباره جريان تاريخ، به هيچ وجه نمي توان دست به تعميم هاي کلي يا پيش بيني هاي آينده نگرانه زد. حوادث تاريخي ماهيتاً غيرقابل پيش بيني هستند. شايد بتوان براساس بعضي از قراين و امارات و موارد تجربي و جريان هاي رخ داده مشابه درگذشته، به پيش بيني ويا ترسيم برخي موارد مشابه ديگر اقدام نمود، ولي پيش بيني سير دقيق حوادث تاريخي و نتايج آنها به طور ماهوي امري ناشدني است.(30)
اميد به آينده وخواستن آينده اي زيبا درهر انساني نهفته است، اما چرا با اين حال برخي از متفکران و دانشمندان به آينده نا اميد هستند و آن را تيره وتاريک مي بينند يا معتقدند که اصلاً نمي توان آينده را پيش بيني کرد؟
در جواب اين پرسش مي گوييم:
1- شايد منظور اين افراد، آينده نهايي نباشد بلکه همان آينده قبل از ظهور باشد که در روايات نيز تيره وتاريک معرفي شده و مومنان نيز چنين ديدگاهي دارند، ولي مسئله آن است که اکثر اين افراد به مهدويت و ظهور به معنايي که ما قائل هستيم، اعتقادي ندارند.
2- شايد پيش گويي هاي نادرست از آينده موجب بي اعتمادي آنها شده باشد. ممکن است يکي از وجوه منع تطبيقي علايم آخرالزمان بر حوادث خاص، همين به شمار آيد. اين مسئله درغرب بيشتر مطرح است؛ در گذشته پيش گوياني از آينده خبر مي دادند، اما خبر آنها واقع نمي گشت وهمين امور کم کم باعث شد ديگر اعتمادي به پيش بيني هاي آينده وجود نداشته باشد. براي مثال، کرزوس پادشاه ليديه، ثروت مندترين مرد دنيا در زمان خويش، از سروش غيب پرسيد: اگر به ايران حمله کند چه پيش خواهد آمد؟ پاسخ داد: سلطنت بزرگي سقوط خواهدکرد. کرزوس خيال کرد منظور از سلطنت بزرگ، امپراتور ايران است ولي درعمل سلطنت خود او ازهم پاشيد.(31) نيز مي توان به شمار آورد پيش گويي هاي ويليام ميلر بنيان گذار فرقه مسيحي را با عنوان «بازگشت روز هفتم» که گفته بود: «مسيح بين 21 مارس 1843 تا 21 مارس 1844 به زمين خواهد آمد.» چنين امري نيز واقع نشد.(32)
3- شايد مهم ترين علت ناکامي آنها از بيان آينده يا نااميدي به آن، محدود و سطحي بودن روش هايشان در تعيين آينده است. تفکر حس گرايي و پوزيتويستي حاکم برغرب که عمدتاً يا کلاً روش هاي تجربي حسي را ارج مي نهد چاره اي جز اين ندارد که به آينده بي اعتماد يا بي اعتنا باشد. چون آنها ابزار وتوان ندارند که از آينده خبر بدهند يا حداقل در سطح بسيار محدود و جزئي از آينده اي نزديک بتوانند اموري را پيش بيني کنند که چه بسا صادق هم نباشد- نادرستي برخي از اين نظريات مثل نظريه فوکوياما بعد خواهد آمد. چون غالب روش هاي آنها تجربي - حسي، يا فلسفي و تخيلي يا تحليل هاي سياسي يا براساس داده هاي صنعتي و فن شناختي ومسائل مربوط به رشد وتوسعه جامعه جهاني مثل کتاب هاي آلوين تافلر مانند شوک آينده، ورق هاي آينده، موج سوم و... است.
عمده شاخص هاي آينده نگري اين روش ها را چنين مي توان برشمرد: جمعيت، انرژي، اقتصاد، روابط بين الملل، جنگ، بي کاري، گرايش هاي قومي، ملي، مذهبي، اطلاعات، دانش و پژوهش، مديريت، توليد مثل، خانواد، بهداشت، فقر، خشونت، ناامني، ارزش ها وسنت ها و. ..
ضعف همين روش ها باعث شده شخصي چون پوپر بگويد:
براي پيش گويي علمي - خواه انسان دانش مند يا ماشين حساب گر - امکان پيش گويي نتايج آينده آن با روش هاي علمي وجود ندارد. کوشش هايي که دراين راه انجام مي شود، تنها پس از حوادث پيش آمده به نتيجه مي رسد.(33)
بنابراين، معتقديم اديان بهترين منبع براي گزارش از آينده بشر و انسان ها هستند؛ آن هم اديان مبتني بر وحي خطاناپذير که دربخش بعدي به اين مهم خواهيم پرداخت.

ج) خوش بينان
 

اين دسته آينده جهان را اميدوارکننده و سعادت بخش مي دانند. اکثر آنها را پيروان اديان تشکيل مي دهند و البته دربين اين گروه افرادي يافت مي شوند که مکاتب غيرديني را نيز تأسيس کرده اند. از اين رو، ابتدا به آنها و سپس به ديدگاه پيروان اديان ( اعم از توحيدي و غيرتوحيدي) به ويژه دين مبين اسلام آن هم از منظر قرآن کريم اشاره مي گردد.

1- مکاتب فکري (غيرديني)
 

يکم. مارکس، نهايت بشر را جامعه اي بي طبقه وسعادت مند مي دانست، بدين گونه که نظام سرمايه داري به ايجاد دو طبقه مرفه و صاحب سرمايه، و فقير و کارگر مي انجامد و تضاد بين اين دو طبقه باعث از بين
رفتن طبقات وجامعه بدون طبقه مي گردد و اين نهايت تمدن بشراست. البته درعمل، چنين چيزي مشاهده نشده چون طبقه سرمايه دار وصاحب ثروت، با امتيازاتي که به کارگران مي دهند جلو شورش آنها را مي گيرند.(34)
دوم: اگوست کنت، به جامعه تئوکراتيک معتقد بودکه براين اساس، تاريخ بشر سه مرحله را طي کرده والان به مرحله نهايي خود رسيده است:
- دوره ديني يا تخيلي که بشر هر روي داد و حادثه اي را به دين نسبت مي داد و موجودات مافوق طبيعي را عامل آن پديده مي دانست. اين دوره سه مرحله جزئي دارد که عبارتند از: دوران بت پرستي، چند خدايي وتک خدايي (توحيد).
- دوره متافيزيکي يا انتزاعي که طبيعت به جاي خداوند، عامل وعلت اساسي هستي است وبه عوض قوانين الهي، قوانين طبيعي مجرد ابزار توضيح پديده ها قلمداد مي شوند.
- دوره علمي يا اثباتي (علم تجربي وحسي) که همه چيز را ثابت و قوانين حاکم بر پديده ها راکشف مي کند. نظم اجتماعي پديد آمده از اين طرز تفکر، وضعيتي آرماني است که درآن عوامل مادي، فکري واخلاقي در راه حصول به حداکثر سعادت بشري به طور مناسبي باهم ترکيب مي شوند. در وضعيت اثباتي، ديگر از مذهب توحيدي خبري نيست، بلکه مذهب انسانيت مطرح است و جامعه شناسان، کشيشان مذهب جديد خواهند بود وانسان را هدايت مي کنند. درنتيجه، انسان ها با يکديگر در صلح و صفا زندگي خواهند کرد!(35)
در نقد نظريه کنت همين بس که بر غربي دچار بحران هويت و ناامني شده ودنبال پناه گاهي تحت عنوان دين ومذهب مي گردد، درحالي که روش تجربي هرگز نتوانسته سعادت وصلح و صفا رابراي بشر به ارمغان بياورد.(36)
سوم. فوکوياما ازمعاصران غربي وصاحب نظريه مشهور «پايان تاريخ» است. او اعتقاد دارد، پايان تاريخ همين ليبرال - دموکراسي است به طوري که جانشين ديگري ندارد وهمه به جبر به سوي دموکراسي ليبرال مبتني بر بازار آزاد اقتصادي خواهند رفت. اين نظريه به ويژه بعد از فروپاشي کشور شوروي مطرح شد. وي مي گويد:
پايان تاريخ زماني است که انسان به شکلي از جامعه انساني دست يابد و در آن عميق ترين و اساسي ترين نيازهاي بشر برآورده شود و بشر امروز به جايي رسيده است که نمي تواند ذاتاً متفاوت از جهاني کنوني را تصور کند، چرا که هيچ نشانه اي از امکان بهبود بنيادي نظم جاري وجود ندارد...ليبرال - دموکراسي ممکن است نقطه پايان تکامل ايدئولوژيک بشريت و آخرين شکل حکومت بشري باشد و دراين مقام پايان تاريخ را تشکيل مي دهد.(37)
جالب است درهمان زمان که فوکوياما اين نظريه را با آب وتاب مطرح کرد، برژينسکي نظريه او را نپذيرفت و گفت:
سکولاريسم عنان گسيخته، نطفه ويراني غرب را در خود مي پروراند وانقلاب اسلامي ايران خط بطلاني بر نظريه فوکوياما کشيد.(38)
ديگر نظريه هاي روشن بينانه به آينده عبارتند از: «مدينه فاضله» افلاطون، «کشور خورشيد» توماس کامپانلاً (1568-1639 ميلادي) «بهشت موعود» توماس مور(1478-1535 ميلادي).
تاگور شاعر هندي (1861-1941 ميلادي) در مورد آينده مي گويد:
... واکنون من مرتکب اين گناه نمي شوم که اعتقادم را نسبت به انسان از دست بدهم و شکست کنوني بشريت را شکست نهايي بشمارم. من به آينده مي نگرم و زماني را درنظر دارم که اين فاجعه عظيم به پايان مي رسد. تاريخ ورق مي خورد و آسمان دوباره سبک مي گردد و از شهوات تهي مي گردد.(39)

ديدگاه اديان درمورد آينده
 

الف( اديان غيرتوحيدي
 

در ادياني چون برهمايي، بودايي، کنفوسيوس و زرد شت، آينده نهايي جهان، روشن و اميدبخش تصور شده است. براي مثال، درکتاب بابک از کتب مقدس هندوها چنين آمده :
دور دنيا تمام شود به پادشاه عادل در آخرالزمان. ..آن چه در درياها وزمين و کوه ها پنهان باشد همه را به دست آورد.(40)
«رام» در نزد هندوها لقب يکي از خدايان است که تاکنون نه مرتبه در عالم ظاهرشده و آن را از هلاکت نجات داده. .. (41)در نزد زردتشتيان نيز آينده روشن است. در بندي از گاهان (سين 43 بند3) سخن از مردي صحبت مي شود که درآينده مي آيد و راه نجاب را مي يابد. واژگاني چون «سوشينت» (سودبخش) درادبيات زردشت يعني منجي نهايي، يا واژه «شوکرتي» ( کامل سازي وکامل سازي جهان) که مربوط به آخر جهان ونابودي اهريمن ونيروهاي اهريمني است.(42)

ب) اديان توحيدي
 

1- آيين يهود
 

در اکثر کتب يهوديان اعم از کتابهايي که به قبل از دوران اسارت تعلق دارد (597 قبل ازميلاد) مثل ميکاه، ناحوم، ارميا و. .. يا آنهايي که درسده پنجم قبل ازميلاد نوشته شده مثل ملاکي و در کتاب زکرياي دوم که شش باب آخر کتاب زکرياست وحتي در کتبي که در فاصله بني آخرين بخش کتاب عهد عتيق ( کتاب دانيال) و ترتيب و تدوين اناجيل و رسالت عهد جديد نوشته شده - که اصطلاحاً به نوشته هاي بين العهد معروفند
مطالب بسياري در مورد آخرالزمان، يافت مي شود. براي مثال درکتاب هوشح آمده است:
پادشاهي از نسل سيي (پدر داوود) ظهور خواهد کرد وجهان را از عدل وخير وبرکت پرخواهد ساخت، چنان که گرگ با بره وپلنگ با بزغاله سکونت کند وکوران، بينا، کران، شنوا، گويا و لنگان، خرامان خواهند شد.(43)

2- آيين مسيحيت
 

در اناجيل متعدد علي رغم اختلافات و تناقضاتي که ديده مي شود، در مورد آخرالزمان و آينده روشن تقريباً اشتراک نظر وجود دارد. براي مثال، در رساله دوم به تسالونيکيان (1: 8-9 و 2: 3-9) آمده:
در پايان اين احوال [جنگ و خون ريز وفساد و...] مسيح ظهور خواهد کرد، دشمنان خدا ودجال فريب کار را که معجزه هاي دروغين مي آورد و مردم را به گمراهي و ارتداد مي کشاند، نابود خواهد کرد.(44)
بيشتر اديان، آينده را روشن مي نمايانند وپيروان اديان منتظر ظهور منجي هستند، ولي دراين که منجي کيست، اختلاف نظر دارند.

3- دين اسلام
 

يکم: از ديدگاه اسلام شناسان: قول ونظر متخصص در هر رشته اي از نظر عقل پذيرفتني است، البته با شرايط خاص خود. لذا بهتر ديديم اول ديدگاه دو متفکر اسلامي را در مورد آينده بشر وجهان که از دين اسلام گرفته شده، مطرح کنيم و بعد به سراغ آيات مربوط برويم:
مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد:
به حکم ضرورت، آينده جهان روزي را در برخواهد داشت که در آن روز جامعه بشري پر از عدل و داد شده و با صلح وصفا هم زيستي نمايد وافراد غرق فضيلت و کمال شوند. البته استقرارچنين وضعي به دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنين جامعه اي منجي جهان بشري وبه لسان روايات، مهدي (عج) خواهد بود.(45)
ايشان در اين جا، به دو سنت الهي اشاره مي کنند: يکي تحقق آينده اي روشن براي جهان وبشر، وديگر اين که امور به اختيار و تلاش خود انسان ها تحقق مي يابد (سنت اختياري و آزادي انسان) شهيد بزرگوار مطهري نيز دراين زمينه مي فرمايند:
در طول تاريخ گذشته وآينده، نيروهاي انسان به تدريج بيشتر جنبه ايدئولوژيک پيدا کرده ومي کند وانسان تدريجاً از لحاظ ارزش هاي انساني به مراحل کمال خود يعني به مرحله انسان ايده آل وجامعه ايده آل نزديک تر مي شود تا آن جا که درنهايت امر، حکومت عدالت يعني حکومت کامل ارزش هاي انساني که در تعبيرات اسلامي از آن به حکومت مهدي (عج) تعبير شده است، مستقر خواهد شد و از حکومت نيروهاي باطل وحيوان مآبانه وخودخواهانه وخودگرايانه اثري نخواهد بود.(46)
دوم: از ديدگاه قرآن و روايات: در روايت هاي متعدد به طور متواتر به سنت خداوند در مورد آينده جهان اشاره گشته و وعده داده شده که فردي از نسل پيامبر اسلام (ص) خروج مي کند وظلم وفساد را محو و عدالت را گسترش مي دهد؛ «يملا الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً».(47) حتي پيامبر(ص) فرموده اند:
والذي بعثني بالحق نبياً لولم يبق من الدنيا الايوم واحد لطول الله ذلک اليوم حتي يخرج فيه ولدي... وتشرق الارض بنوره و يبلغ سلطانه المشرق والمغرب؛(48)
اگر از دنيا فقط يک روز باقي مانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولاني ميکند تا فرزندم خروج کند وشرق وغرب عالم را با نور خود روشن سازد.
قرآن نيز درآيات متعددي به اين سنت الهي (آينده اي روشن براي بشر وجهان ) اشاره کرده است.
بشر به سوي کمال مي رود (الي الله مرجعکم) و براساس قاعده بقاي اصلح، انسان هاي صالح وجوامع صالح باقي خواهند ماند، چنان که در طول تاريخ هر قومي که به نهايت ظلم و ستم گري رسيده، از بين رفته است. بررسي اقوامي هم چون قوم نوح، هود ولوط براين ادعا شهادت مي دهد. بنابراين، آينده نهايي براساس سنت الهي، از آن مومنان و موحدان است؛ چون در غيراين صورت، خلقت بيهوده بوده و تلاش انبيا و اوليا نيز فايده اي نداشت؛ زيرا وقتي تلاش هاي آنها ثمره دارد که به نتيجه نهايي خود برسد و ما معتقديم سلف صالح انبيا و اوليا که همان مهدي (عج) منجي بشر است، اين سنت الهي را با کمک ياران و انصار خودش تحقق خواهد بخشيد.
حال به آياتي از قرآن کريم در اين زمينه اشاره مي شود:
- نخست آياتي که حکومت آينده را از آن مستضعفان و مظلومان مي داند وآنها را وارث زمين مي شمرد:
آيه اول:
( و اورثنا القوم الذين کانوا يستضعفون مشارق الارض ومغاربها التي بارکنا فيها)؛(50)
و به آن گروهي که پيوسته تضعيف مي شدند، [بخش هاي) باختر و خاوري سرزمين (فلسطين] را - که درآن برکت قرار داده بوديم- به ميراث عطا کرديم.
مشارق و مغارب ارض کنايه از کل زمين است.
آيه دوم:
الا الذين آمنوا وعملوا الصالحات وذکرواالله کثيراً و انتصروا من بعد ما ظلموا وسيعلم الذين ضلموا اي منقلب ينقلبون)؛(51)
مگر کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده وخد را بسيار به ياد آورده و پس ازآن که مورد ستم قرار گرفته اند ، ياري خواسته اند. و کساني که ستم کرده اند به زودي خواهند دانست به کدام بازگشت گاه برخواهند گشت.
بنابراشاره صريح اين آيه، کساني که مظلوم واقع شده اند به زودي بر ظالمان چيره مي شوند. در ذيل اين آيات، رواياتي هست که يکي از مصاديق بارز غلبه مظلومان را حکومت جهاني حضرت حجت(عج) مي داند. حاکميت مستضعفان از مصاديق بارز و شاخصه هاي اصلي اجراي عدالت مطلق در جامعه است واگر عدالت سنت الهي باشد؛ «ليقوم الناس بالقسط»(52) پس نتيجه آن هم (حاکميت مستضعفان و موحدان) از سنت هاي الهي به شمار مي آيد:
آيه سوم:
(ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم ائمهً و نجعلهم الوارثين)؛(53)
وخواستيم برکساني که درآن سرزمين فرودست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان[مردم] گردانيم، و ايشان را وارث [زمين] کنيم.
شواهدي آشکار دراين آيه وجود دارد که دلالت مي کند مستضعفان وارثان زمين هستند ومتکبران ريشه کن خواهند شد:
1- دراين آيه فعل به صورت مضارع بيان شده (ونريد، نمن، نجعلهم) و بر استمرار دلالت مي کند که مصداق کامل آن حکومت حضرت مهدي (عج) است؛
2- نجعلهم ائمه، يعني پيشوايي آينده ازآن مستضعفان است؛
3- نجعلهم الوارثين، يعني وارث حکومت ها بشوند؛
4- اراده خداوند با قطعيت يک امر مساوي است. پس اين سنت الهي به حساب مي آيد و قطعاً تحقق خواهد يافت.
در تفسير نمونه ذيل اين آيه مي فرمايند:
آيه در مورد بني اسرائيل است، ولي چون وضعيت مسلمانان صدراسلام مشابه بني اسرائيل بود، يعني در اقليت بودند وتحت فشار، لذا خداوند به آنها وعده داد که همان طور که بني اسرائيل را نجات داديم و وارث زمني کرديم، شما را نيز نويد مي دهيم به حکومتي جهاني وپيروزي بر ظالمان.(54)
هنوز آن حکومت جهاني مستضعفان به طور کامل تحقق ينافته است.
لذا امير مومنان (عج) مي فرمايند:
لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس علي ولدها؛(55)
اين دنيايي که از ما روگردان است، روزي به ما رو خواهد آورد مثل ناقه اي که به فرزندش از روي علاقه روي خواهد آورد.
آن وقت حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند: (ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا...).

- دوم آياتي که بر پيروزي راه پيامبران دلالت مي کند؛
 

1- آياتي که مواردي از پيروزي پيامبران را ذکر کرده است:
آيه اول:
(و اورثنا القوم الذين کانوا يستضعفون مشارق الارض ومغاربها التي بارکنا فيها و تمت کلمه ربک الحسني علي بني اسرائيل بما صبروا)؛(56)
وبه آن گروهي که پيوسته تضعيف مي شدند، [بخش هاي] باختر و خاوري سرزمين - فلسطين) را- که درآن برکت قرار داده بوديم- به ميراث عطا کرديم. وبه پاس آن که صبر کردند، وعده نيکوي پروردگارت به فرزندان اسرائيل تحقق يافت.
در حقيقت پيروزي قوم موسي(ع) همان پيروزي حضرت موسي (ع) است.
آيه دوم:
(واذکروا اذ انتم قليل مستضعفون في الارض تخافون ان يتخطفکم الناس فاواکم وايدکم بنصره و رزقکم من الطيبات لعلکم تشکرون)؛(57)
و به ياد آوريد هنگامي که در زمين، گروهي اندک ومستضعف بوديد. مي ترسيديد که مردم شما را بربايند، پس [خدا] به شما پناه داد و شما را به ياري خود نيرومند گردانيد و از چيزهاي پاک به شما روزي داد، باشد که سپاس گذاري کنيد.
وعده الهي در مورد مسلمانان محقق شد وآنها بر مشرکان پيروز شدند.
2- آياتي که پيروزي نهاي پيامبران را وعده داده:
(يريدون ان يطفئوا نورالله بافواههم ويابي الله الا ان يتم نوره ولو کره الکافرون)؛(58)
مي خواهند نور خدا را با سخنان خويش خاموش کنند، ولي خداوند نمي گذارد، تا نور خود را کامل کند، هرچند که کافران را خوش نيايد.
(هوالذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله ولو کره المشرکون)؛(59)
او کسي است که پيامبرش را با هدايت و ديني درست فرستاد تا آن را برهرچه دين است پيروز گرداند، هرچند مشرکان خوش نداشته باشند.
مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايند:
اين دو آيه دلالت دارند براين که خداي تعالي خواسته است دين اسلام درعالم بشريت انتشار يابد ونيز از آن جايي که خداي تعالي خواسته است اين دين بر ساير اديان غالب آيد، لذا مسلمانان بايد بدانند که هر فتنه اي به پا شود به مشيت خدا، به نفع ايشان و به ضرر دشمنان ايشان تمام خواهدشد.
اين غلبه فقط از جهت برهان و منطق نيست بلکه چون مطلق است، غلبه از جهت ظاهري وحکومتي رانيز شامل مي شود.

- سوم آياتي که بر پيروزي نهايي حق بر باطل دلالت مي کند و بيان مي دارد که سنت خدا در مورد آينده به پيروزي حق تعلق گرفته است
 

آيات فراواني دراين زمينه وجود دارد که فقط به ذکر برخي آيات بسنده مي شود: سوره عنکبوت، آيه 41 ، اسراء آيه 81 ، آيه هاي 7 و8 ،ابراهيم، آيه هاي 13-15، يونس، آيه هاي 13 و14 ، شعراء آيه 227 .
حضرت آيت الله جوادي آملي در تفسير تسنيم در مورد سرانجام جهان و پيروزي حق برباطل مي فرمايند:
اصل نظام آفرينش توحيد است والحاد وشرک، زوايد آن هستند واصل، مي ماند و زوايد حذف مي شوند. گرچه شادي ظلم حکومت کند، ولي اصل حق است. جوامع بوستاني است که باغبانش خداست (والله انبتکم. ..)(60) که خدا علف هاي هرز را وجين مي کند. لذا مي فرمايد: (وقطعنا دابر الذين کذبوا بآياتنا)؛(61) (فقطع دابر القوم الذين ظلموا. ..)(62) و ثمره نهايي اين بوستان (ليظهره علي الدين کله)(63) هست.
نظام عالم، نظام احسن است وعاري از اعوجاج. گناه و معصيت امري عارضي است. جباران وظالمان چون نسبت به هم تنازع و تکالب دارند (والقينا بينهم العدواه و البغضاء الي يوم القيامه )(64) و دريک مسير نيستند، لذا دوامي ندارند، چون ريشه ندارند، مثل علف هرز که علف هرز بعدي ادامه آن نيست، به خلاف انبيا که يکديگر را تصديق مي کنند.

- چهارم آياتي که بر پيروزي متقين، حزب الله، عبادصالح و مضطرين دلالت دارد؛
 

آيه اول:
(الذين ان مکانهم في الارض اقاموا الصلوه و آتو الزکوه وامروا بالمعروف ونهوا عن المنکر ولله عاقبه الامور)؛(65)
همان کساني که چون در زمين به آنان توانايي دهيم، نماز برپا مي دارند و زکات مي دهند و به کارهاي پسنديده وامي دارند، و از کارهاي ناپسند باز مي دارند، وفرجام همه کارها از آن خداست.
بنابروعده آمده در پايان آيه (لله عاقبه الامور) انسانهايي که دربالا وصف شدند، در زمين حاکم مي گردند وقطعاً مومنان خاصي مورد نظر نيستند، بلکه به قول علامه طباطبايي توصيف نوع مومنان به شمار مي آيد و مراد از تمکين آنان در زمين آن است که ايشان را نيرومند کند؛ به طوري که هرکاري را که بخواهند بتوانند انجام دهند وهيچ مانعي يا مزاحمي نتواند سد راه آنان شود.(66)
(وعد الله الذين امنوا منکم و عملو الصالحات ليستخلفنهم في الارض کما استخلف الذين من قبلهم و ليمکنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم امناً)؛(67)
خدا به کساني از شما که ايمان آورده وکارهاي شايسته کرده اند،وعده داده است که حتماً آنان را دراين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد، همان گونه که کساني را که پيش از آنان بودند، جانشين خود قرار داد و آن ديني را که برايشان پسنديده است، به سودشان مستقر کند وبيمشان را به ايمني مبدل گرداند.
بنابر وعده صريح الهي که فراوان برآن تأکيد شده، انسان هاي مومن بر روي زمين حاکم مي شوند وحکومت جهاني حضرت مهدي(عج) از مصاديق بارز تحقق اين آيه ومصداق کامل آن محسوب مي شود که ذيل آيه رواياتي دراين زمينه وارد شده است. براي مثال، امام سجاد (عج) مي فرمايند:
هم والله شيعتنا اهل البيت يفعال الله ذلک بهم علي يدي رجل منا هو مهدي هذه الامه. ..؛(68)
آنها به خدا سوگند شيعيان ما هستند، خداوند اين کار را براي آنها به دست مردي از ما انجام مي دهد که مهدي اين امت است.
مرحوم علامه طباطبايي در ذيل اين آيه سخنان جالبي دارند که خلاصه اش چنين است: منظور از خلافت، ارث دادن زمين به ايشان ومسلط کردن آنان بر زمين؛ مراد از خلفاي قبل از ايشان، مومنان امت هاي گذشته است که خدا، کافران ومنافقان آنها راهلاک کرد ومومنان خالص ايشان را نجات داد، مانند: قوم نوح، هود وصالح؛ مراد از تمکين دين، به منصه ظهور رساندن دين درجامعه است، چنان که هيچ کافري جلوگيرش نشود و امرش را سبک نشمارد واصول معارفش مورد اعتقاد همه باشد؛ مراد از ديني که برايشان پسنديده، اسلام است وخلاصه معنا اين مي شود که خدا جامعه آنان را ايمن مي سازد تا درآن جز خدا هيچ چيز ديگري پرستش نشود؛ جامعه اي به تمام معنا صالح که ترس از دشمن داخلي و خارجي درآن وجود ندارد. اين جامعه طيب و طاهر با صفاتي که از فضيلت و قداست دارد، تاکنون در دنيا ايجاد نشده واگر مصداقي پيدا کند، در روزگار مهدي (عج) خواهدبود.
آيه سوم:
(ولقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون)؛(70)
و درحقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم که زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.
1- صحبت از زمين است نه منطقه اي خاص يا قوم و نژادي خاص؛
2- اميدواري به آينده برخلاف آن چه درغرب به آن رسيده اند که بيشتر بر مبناي تکنولوژي است.
مرحوم علامه طباطبايي ذيل آيه مذکور مي فرمايند:
... خلاصه مفاد آيه اين مي شود که به زودي زمين از لوث شرک و گناه پاک گشته، جامعه بشري صالح که خداي را بندگي کنند و به وي شرک نورزند، در آن زندگي کنند.(71)
اين وعده الهي به طور قطع واقع خواهد شد چون واژه «کتب» در لغت يعني:
تقرير ماينوي وتثبيته في الخارج بأسباب يناسبه ومن ذلک الحکم والقضاء و التقدير والغير ضرو الايجاب فان في کل منها تقريراً وتثبيتاً لما ينوي و يقصد فکل منها اذا اريد به التثبيت ويلاحظ بهذه الجهه فهو کتابه؛(72)
تثبيت وتحقق آن چه نيت شده است درخارج با اسباب خاص خود، لذا به حکم وقضا و تقدير و وجوب و ايجاب، کتب گويند چون درهر يک از آنها، تثبيت آن چيزي است که در نيت بوده.
بنابراين خداوند چيزي را که قطعاًبخواهد در خارج تحقق بدهد با واژه «کتب» بيان مي کند.
وبه قرينه «والعاقبه للمتقين» که در ذيل آيه آمده، فهميده مي شود «من يشاء من عباده» همان متقين هستند که زمين را به ارث مي برند.
علامه طباطبايي در مورد اين آيه شريفه مي فرمايند:
حاصل اين قليل اين است که اگر من (موسي) اين نويد را مي دهم، براي اين است که فرعون مالک زمين نيست تا آن را به هرکس بخواهد بدهد و از هرکس بخواهد بگيرد، بلکه زمين ملک خداي سبحان است. اوست که به هرکس بخواهد ملک و سلطنت در زمين را مي دهد وسنت او هم براين جريان دارد که حسن عاقبت را به کساني از بندگان خود اختصاص دهد که از او بترسند و از او حساب ببرند.
و در مورد اين که «والعاقبه للمتقين» را مطلق آورده است، مي فرمايند:
براي اين بود که سنت الهي براين جريان دارد. آري خداي تعالي نظام عالم را طوري قرار داده که هر نوعي از انواع موجودات به منتهاي سيري که خداوند برايش معلوم کرده برسد و به سعادت مقدر خود نائل گردد.(73)
آيه چهارم و پنجم: بر پيروزي نهايي حزب الله دلالت مي کند.
(ومن يتول الله و رسوله والذين امنوا فان حزب الله هم الغالبون)؛(74)
وهرکس خدا و پيامبر او و کساني را که ايمان آورده اند ولي خود بداند [پيروز است، چرا که] حزب خدا همان پيروزمندانند.
(الا ان حزب الله هم المفلحون)؛(75)
آري، حزب خداست که رستگارانند.
اين دو آيه فلاح و غلبه را از آن خدا مي دانند و اين را از سنت هاي الهي به حساب مي آورند. اين رستگاري هم در دنياست هم در آخرت. لذا مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايند:
فلاح به معناي پيروزي و رسيدن به مقصد واستيلاي برخواسته خويش است ومعلوم است که فلاح مطلق هم رسيدن به سعادت را وهم رستگاري به نيل به حقيقت را و هم غلبه بر شقاوت و باطل و رفع آن را- هم در دنيا وهم درآخرت - شامل مي شود. اما در دنيا براي اين که مردم رستگارند که مجتمعشان صالح وافراد آن مجتمع همه اولياي خدا وصالح باشند ومعلوم است که در چنين مجتمع که پايه اش بر تقوا و ورع است وشيطان در آن راه ندارد، مي توان مزه زندگي واقعي را چشيد وبه عالي ترن درجه لذت و برخورداري از حيات نائل شد.(76)
آيه ششم، براين که مضطرين خليفه خدا در زمين مي شوند، دلالت مي کند:
(امن يجيب المضطرا اذا دعاه ويکشف السوء ويجعلکم خلفاء الارض)؛(77)
يا [کيست] آن کس که درمانده را - چون وي را بخواند- اجابت مي کند، و گرفتاري را برطرف مي گرداند، و شما راجانشينان اين زمين قرار مي دهد؟
براساس برخي روايات که ذيل اين آيه بيان شده، منظور امام زمان (عج) وحکومت جهاني اوست که خليقه در زمين مي شوند.(78)

- پنجم آياتي که دلالت مي کنند، انسان عبث و بيهوده آفريده نشده است:
 

(وما خلقنا السماء والارض وما بينهما لاعبين)؛(79)
وآسمان وزمين و آنچه را ميان آن دو است، به بازيچه نيافريديم.
بلکه عالم هدف دارد واين هدف بايد به ثمر بنشيند وعبوديت که هدف غايي ونهايي عالم است.
(وما خلقت الجن الانس الا ليعبدون)؛(80)
و جن وانس را نيافريديم جز براي آن که مرا بپرستند.)
بايد تحقق پيدا؛ چون انحراف دائم از مسير خلقت معقول نيست:
(وما خلقنا السماء والارض وما بينهما لاعبين* ما خلقنا هما الا بالحق ولکن اکثرهم لا يعلمون.(81)
و آسمان ها وزمين و آنچه را ميان آن دو است به بازي نيافريديم. آنها راجز به حق نيافريده ايم ليکن بيشتر شان نمي دانند.
خلقت آسمان و زمين برحق است، از طرفي گفتيم پيروزي نهايي با حق بوده، باطل از بين رفتني است،
پس درآينده و در تمام زمين حق حاکم مي شود.
و آياتي که برضعيف شدن و در اقليت قرار گرفتن کافران وخواري آنها درهمين دنيا دلالت مي کند؛
آيه اول:
(ودمرنا ما کان يصنع فرعون وقومه و ماکانوا يعرشون)؛(82)
وآن چه را فرعون وقومش ساخته و افراشته بودند ويران کرديم.
فرعون مصداقي از کفرو الحاد بود و در نتيجه نابود وهلاک شد. بنابراين هرکفر وطاغوتي سرانجامش شکست و نابودي خواهد بود.
آيه دوم:
(مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء کمثل العنکبوت اتخذت بيتاً وان اوهن البيوت لبيت العنکبوت لو کانوا يعلمون)؛(83)
داستان کساني که غير از خدا دوستاني اختيار کرده اند، هم چون داستان عنکبوت است که [با آب دهان خود] خانه اي براي خويش ساخته و درحقيقت - اگر مي دانستند - سست ترين خانه ها همان خانه عنکبوت است.
در حقيقت کسي که ولي خود را غير از خدا انتخاب ودرجهت خلاف آن حرکت کند، به زودي نابود مي شود، مثل خانه عنکبوت که سست و بي پايه است.
آيه سوم:
(... ويريد الله ان يحق الحق بکلماته ويقطع دابر الکافرين)؛(84)
و [لي] خدا مي خواست حق [اسلام] را با کلمات خود ثابت، وکافران را ريشه کن کند.
قطع دابر، کنايه از نابود کردن ومنقرض ساختن چيزي است، به طوري که بعد از آن اثري که متفرع برآن و مربوط به آن باشد، باقي نماند.
آيه چهارم:
(حتي اذا راوا مايوعدن فسيعلمون من اضعف ناصراً واقل عددا(؛(85)
[باش] تا آن چه را وعدهه داده مي شوند، ببينند. آن گاه دريابند که ياور چه کسي ضعيف تر و کدام يک شماره اش کمتر است.
اگر «ما يوعدون»، مطلق باشد وشامل عذاب دنيايي هم شود، به قرينه فزوني وکمي عدد وضعف قدرت که دنيايي است، احتمال عذاب دنيايي تقويت مي شود. در روايات هم اين آيه به زمان ظهور حضرت حجت تطبيق داده شده است.

- ششم آياتي که بر تماميت نورخدا درسطح زمين دلالت مي کند؛
 

آيه اول:
(يريدون ان يطفئوا نورالله بافواههم ويابي الله الا ان يتم نوره ولو کره الکافرون)؛(86)
مي خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آن که - گرچه کافران را ناخوش افتد- نورخدا را کامل خواهد گردانيد.
درچندين آيه به اين مسئله اشاره شده است (87) وبه قرينه آيه بعدي که مي فرمايد: (هوالذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق) ... فهميده مي شود که سنت الهي براين قرار گرفته که دين حق که همان نور خداست، بر روي زمين باقي بماند و فراگير شود و برهمه اديان غلبه کند.(88)
امام باقر(ع) ذيل آيه مي فرمايد:
ان ذلک يکون عند خروج المهدي فلا يبقي احد الا اقر بمحمد (ص)؛(89)
وعده اي که دراين آيه است به هنگام ظهور مهدي (عج) صورت مي پذيرد، درآن روز هيچ کس بر روي زمين نخواهد بود، مگر اين که به حقانيت محمد (ص) اقرار مي کند.
(اعلموا ان الله يحي الارض بعد موتها قد بينالکم الايات لعلکم تعقلون) ؛(90)
بدانيد که خدا زمين را پس از مرگش زنده مي گرداند. به راستي آيات [خود] را براي شما روشن گردانيده ايم، باشد که بينديشيد!
اگر احياي زمين را اعم ازاحياي مادي بگيريم، به طوري که شامل احياي معنوي آن هم بشود، اين آيه وامثال آن نيز دلالت دارند بر اين که سرانجام بر زمين آباداني و معنويت حاکم است. البته اگر رواياتي که مي فرمايد: «يملا الارض عدلا و قسطا کما ملئت ظلماً و جوراً»(91) ر اضميمه کنيم، مطلب روشن تر مي شود.
نتيجه آن که بي اعتقادان به اديان نيز عموماً آينده بشر را روشن مي بينند، ولي نه مانند معتقدان به دين؛ چون دين داران با قطعيت بيشتر و اطمينان تمام آينده را روشن مي بينند، به ويژه پيروان دين مبين اسلام که اين مسئله را از سنت هاي الهي مي دانند. آيات متعددي در قرآن براين سنت الهي تأکيد مي ورزند. البته بنابر روايات، آينده قبل از ظهور تاريک است، ولي آينده نهايي بسيار روشن و نويد بخش خواهد بود که به دوران ظهور حضرت ولي عصر (عج) تفسير مي شود.

پي نوشت ها:
 

1- ماهنامه ره يافت، شماره 16، تابستان 1376 شمسي.
2- فرهنگ معين، ذيل کلمه «سنت».
3- تفسيرالميزان، ترجمه سيدمحمد باقر موسوي همداني، ج 16، ص 511، نشر دفتر انتشارات اسلامي، قم 1374 شمسي.
4- ناصرمکارم شيرازي، تفسير نمونه ،ج 17، ص 431، انتشارات دارالکتب الاسلاميه، تهران 1374 شمسي.
5-سوره فاطر، آيه 43.
6- سوره بقره ، آيه 21.
7-سوره رعد، آيه 11.
8-سوره کهف، آيه 59.
9-قيام وانقلاب مهدي، ص 13 ،انتشارات صدرا، قم 1367 شمسي.
10-لغت نامه دهخدا، ذيل کلمه آينده.
11- سير در سيره ائمه اطهار (ع) ص 296، انتشارات صدرا، قم 1367 شمسي.
12- کامل سليمان، يوم الخلاص، ص 421 چاپ چهارم: انتشارات دارالکتاب اللبناني، لبنان 1402 قمري.
13- صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 542، انتشارات موسسه السيده المعصومه، قم 1419 قمري.14-علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 244، انتشارات موسسه الوفاء، بيروت 1404 قمري
15- شيخ طوسي، الغيبه، ص 174، چاپ اول: انتشارات موسسه المعارف الاسلاميه، قم 1411 قمري.
16-جودائيکا، دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص 140، چاپ دوم: انتشارات مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامي، تهران 1374 شمسي.
17-انجيل مرقس 4:13-27؛ انجيل متي، 3:24-31؛ انجيل لوقا، 8:21-28.
18-انجيل متي، 3:24-63 ؛ دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص 141.
19- علي قائمي، آينده از نظر ما وديگران، ص 16، انتشارات اميري، تهران، بي تا.
20- قيام وانقلاب مهدي، ص 58، انتشارات صدرا، قم 1367 شمسي.
21- همان.
22- مجتبي اميري، نظريه برخورد تمدن ها؛ هانتينگتون ومنتقدانش، ص 22، چاپ اول: موسسه چاپ وانتشارات وزارت امور خارجه، تهران 1374 شمسي.
23- همان، ص 24.
24-همان، ص 25.
25- ماهنامه سياحت غرب، شماره 1 .ص 49.
26- همان، شماره 8 ، ص 104.
27- مارسو فلدان، قرن بيست ويکم، ترجمه غلام علي توسلي، ص 140 ،چاپ اول: انتشارات جاويدان، تهران 1365 شمسي.
28- ماهنامه ره يافت، شماره 20، بهار 1378، ص 103.
29- همان، ص 125.
30- رحيم کارگر، آينده جهان، ص 31، چاپ اول: انتشارات بنياد فرهنگي حضرت مهدي (عج) قم 1383 شمسي.
31- ماهنامه ره يافت شماره 16، تابستان 1376، ص 119.
32- همان.
33- آينده جهان، ص 32.
34-رابرت، اچ. لاور، دگرگوني اجتماعي، ترجمه کاووس سيد امامي، ص 52، چاپ اول: انتشارات مرکز نشر دانشگاهي، تهران 1373 شمسي.
35- همان، ص 40-45.
36-جهت اطلاع بيشتر در اين زمينه نک: ماهنامه سياحت غرب، مرکز پژوهش هاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي واحد قم.
37-محمد مددپور، انقلاب اسلامي ونظريه پايان تمدن، ص 40، چاپ اول: انتشارات انجمن معارف اسلامي ايران، ق 1381 شمسي.
38- همان.
39-جلال رنجيان، آينده جهان، ص11،
چاپ دوم: انتشارات طور، تهران 1383 شمسي.
40- محمد بهشتي، اديان ومهدويت، ص19، چاپ هفتم: انتشارات بهمن، تهران 1361 شمسي.
41- علي اصغر حکمت، تاريخ اديان، ص 68، چاپ اول: انتشارات تابان، تهران 1342 شمسي.
42-دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص 144.
44- همان، ص 142.
45- شيعه در اسلام، ص 221، چاپ نهم: دفتر انتشارات اسلامي، قم 1373 شمسي.
46-قيام وانقلاب مهدي، ص 41.
47- شيخ طوسي، الغيبه، ص 178.
48- شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، ج 1، ص 280، چاپ اول: انتشارات دارالکتب الاسلاميه، قم 1395 قمري.
49- سوره مائده آيه 48.
50- سوره اعراف، ايه 137.
51- سوره شعراء، آيه 227.
52- سوره حديد، آيه 24.
53- سوره قصص، آيه 5.
54- ناصر مکارم شيرازي، تفسيرنمونه، ج 16، ص 17.
55- نهج البلاغه، حکمت 209.
56- سوره اعراف، آيه 137.
57- سوره انفال، آيه 26.
58- سوره توبه، آيه 32.
59- سوره توبه، آيه 33.
60- سوره نوح، آيه 17.
61- سوره اعراف، آيه 72.
62- سوره انعام، آيه 45.
63- سوره توبه، آيه 33؛ سوره صف، آيه 9؛ سوره فتح، آيه 28.
64- سوره مائده، آيه 64.
65- سوره حج، آيه 41.
66- تفسيرالميزان، ج 14، ص 547.
67- سوره نور، آيه 55.
68- تفسير نمونه، ج 14، ص 532.
69- تفسيرالميزان، ج 15، ص 215.
70- سوره انبياء، آيه 105.
71- تفسيرالميزان، ج 14، ص 465.
72- حسن مصطفوي، التحقيق في کلمات القرآن، ج 10، ص 21.
73- تفسيرالميزان، ج 8، ص 287.
74- سوره مائده، آيه 56.
75- سوره مجادله، آيه 22.
76- تفسيرالميزان ج 6، ص 20.
77- سوره نمل، آيه 62.
78- تفسير الميزان، ج 15، ص 560.
79- سوره انبياء، آيه 16.
80- سوره ذاريات، آيه 56.
81- سوره دخان، آيه 38 و39.
82- سوره اعراف، آيه 137.
83- سوره عنکبوت، آيه 41.
84- سوره انفال، آيه 7.
85-سوره جن، آيه 24.
86- سوره صف، آيه 8.
87- سوره توبه، آيه 32 و 33.
88- تفسير الميزان، ج 19، ص 43.
89- طبرسي، مجمع البيان، ج 5، ص 38 ، انتشارات دارالمعرفه، بيروت 1406 قمري.
90- سوره حديد، آيه 17.
91- شيخ طوسي، الغيبه، ص 178.
 

منبع:فصلنامه مشرق موعود(1



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط