نگرش اسلام و غرب به خانواده از منظر رهبر انقلاب

در این مطلب، گزیده ای از بیانات رهبر فرزانه انقلاب برای تبیین نگرش اسلام و غرب نسبت به خانواده که در طول سالهاى 83ـ68 در جمع دانشگاهیان و مسوولین فرهنگی کشور بیان فرمودند ارایه می گردد.
سه‌شنبه، 15 فروردين 1402
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: مرتضی شعله کار
موارد بیشتر برای شما
نگرش اسلام و غرب به خانواده از منظر رهبر انقلاب

طرح مسأله و ضروت بحث

خانواده نهاد والایی است که نخستین و اصلی ترین نقش را در تعلیم و تربیت فرزندان، آشنایی آنان با محیط بیرون و ورود انسانهایی مفید به جامعه ایفا می کند. حال باتوجه به تفاوت های فرهنگی غرب و اسلام و شیوه های پرورشی آن ها، این سوال مطرح می شود که باید با کدام فرهنگ خانواده را تشکیل داد؟

پیروی از کدام یک از خانواده اسلامی یا غربی، خانواده ای موفق را رقم خواهد زد؟

برخلاف اسلام، غرب جایگاه پست و حقیری برای زن و خانواده قائل است. غربی‌ها برخلاف ادعاهایشان مبنی بر حمایت از حقوق زنان، بزرگ ‌ترین ضربه‌ ها را به شخصیت زن و بر پیکره خانواده زدند.

پس از گذشت چهار دهه از انقلاب اسلامی، متاسفانه هنوز هم عده ای غرب زده و غرب گرا در داخل جامعه اسلامی ما وجود دارد؛ کسانی که فرهنگ و تمدن اروپایی و آمریکایی را بر فرهنگ و تمدن اسلامی ترجیح می‌دهند؛ کسانی که خود را روشنفکر می‌پندارند و انتقاد کردن و ایراد گرفتن از احکام اسلام را افتخار خود می‌دانند. کسانی که چشم بسته، متعصبانه و کورکورانه، افسار فکر خود را به غرب سپرده‌اند و تصورشان این است که حق را یافته‌اند.

این گونه افراد اگرچه منکر تأثیرپذیری افکارشان از ماهواره ها، فیلم‌ها و سریال‌های غرب هستند، اما در عین حال، بخش قابل توجهی از سبک و سیاق زندگی آنها، الهام گرفته و متاثر از همین منابع می‌باشد.

دستگاه‌های تبلیغاتی و رسانه‌های غربی، تصویری زیبا و دلربا از کشورهای غربی نشان می‌دهند، به گونه‌ای که برخی در جامعه اسلامی، تصور می‌کنند که غرب، به اصطلاح، بهشت و گل و بلبل است.

تصور می‌کنند در غرب، زن و خانواده در جایگاه واقعی خود قرار گرفته و در آزادی به معنای حقیقی کلمه به سر می‌برد. آیا واقعاً اینچنین است!؟ آیا واقعاً جایگاه زن و خانواده در غرب، جایگاه والایی است!؟
 
در این نوشتار، برای بررسی واقع بینانه و منصفانه ادعای جایگاه برتر زن و خانواده در فرهنگ غربی نسبت به فرهنگ اسلامی، این مسئله بر اساس رهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون نگرش اسلام و غرب نسبت به خانواده که در طول سالهاى 83ـ68 در جمع دانشگاهیان و مسوولین فرهنگی کشور بیان فرمودند تبیین می گردد.
 

بى بندوبارى، مهمترین عامل بى رغبتى به تشکیل خانواده در غرب

یکى از چیزهایى که انسان را، زن و مرد را به محیط خانواده علاقه مند و وابسته مى کند، این است که غریزه جنسى او، شهوات او که یکى از ارکان وجودى انسان است در خانه برآورده شود.

اگر مرد و زن در غیر محیط خانواده، در محیط اجتماع، در محیط تحصیل، در محیط کار، در محیط هاى غیرقانونى به لذات جنسى و تمتعات جنسى خود سرگرم و مشغول شوند؛ بزرگترین ضایعه اى که به وجود مى آید، این است که پیوند قوى میان زن و مرد و میان خانواده پاره مى شود و از بین مى رود.

آن مردى که تشنگى شهوات جنسى خودش را در خارج از محیط خانواده تأمین مى کند و سیراب مى کند یا آن زنى که این حالت را دارد، خانواده براى او آن جاذبه اى را ندارد که براى یک زن و مرد عفیف و معصومى که آن مرد هیچ زنى را جز زن خودش و آن زن هیچ مردى را جز مرد خودش نمى شناشد دارا است.

این است که وقتى فساد در جامعه رایج شد، وقتى بى بندوبارى جنسى در جامعه به وجود آمد، زن و مرد به محیط خانواده علاقه اى نخواهند داشت. جوان به تشکیل خانواده رغبتى ندارد. دختر و پسر به ازدواج دیگر علاقه اى ندارند.

همان طور که شما ملاحظه مى کنید در دنیاى امروز و در فرهنگ غربى امروز مطلب این چنین است. البته فرهنگ غربى، ناشى از شیوه هاى خبیث و پلید سرمایه دارى غربى است. اما متأسفانه در همه جاى دنیا حتى در کشورهاى غیر سرمایه دارى و کشورهاى جهان سوم کشانده شده است.

آنجاها به صورت یک فرهنگ رایج شده است ودر آنجاها شما ملاحظه مى کنید که دختر و پسر به ازدواج چندان رغبتى ندارند. سنین ازدواج سنین دیرى است؛ در حالى که در اسلام سنین ازدواج سنین زودى است.

این براى همین است که اگر در جامعه فساد به وجود آید، خانواده ضعیف مى شود و اگر خانواده قوى بود فساد در جامعه زمینه رشد پیدا نمى کند. این یکى از مهم ترین انگیزه هاى اسلام است براى این که در سطح جامعه بى بندوبارى جنسى و برآمدن شهوات به صورت آزاد و بى قید و شرط وجود نداشته باشد.

این یک نکته براى حفظ خانواده است و خانواده به عنوان کانون آرامش و آسایش براى هر زن و مردى لازم است. (1)
 

عشق مصنوعى در خانواده هاى غربى

در بعضى از کشورهاى دنیا که پیشرفت علم و تمدن هم خیلى سریع است، زندگى بر آنها این طور تحمیل کرده که اعضاى خانواده به هم چندان کارى ندارند. پدر یک جا مشغول، مادر یک جا مشغول؛ نه همدیگر را مى بینند، نه براى هم غذا مى پزند، نه براى هم محبتى و عاطفه اى نثار مى کنند، نه از هم دلجویى مى کنند، نه با هم کار واقعى دارند.

آن وقت براى اینکه به سفارش روانشناسان امور کودکان عمل کرده باشند، با هم قرار مى گذارند یک ساعت معینى را، پدر و مادر بیایند خانه و یک محفل خانوادگى داشته باشند. براى اینکه بتوانند این اجتماع خانوادگى را که در یک خانواده سالم به طور طبیعى وجود دارد، اینها به صورت تصنعى براى خود به وجود بیاورند.

آن وقت این خانم یا آقا مرتب ساعتش را نگاه مى کند که ببیند این ساعت کى تمام مى شود، چون مثلاً ساعت 6 یک جاى دیگر قرار دارد. این طورى محفل خانوادگى درست نمى شود و بچه ها هم احساس انس نمى کنند(2). (3)

خانواده ها، آن جا گرم نیستند. خانواده اصلاً آن جا واقعیت ندارد. یک مرد و زن با هم توى یک فضایى زندگى مى کنند اما از هم جدایند. آن نشست و برخاستهاى خانوادگى، آن محبتهاى خانوادگى، آن انسهاى فراوان به هم، اینکه مرد خودش را محتاج به زنش ببیند و زن خودش را محتاج به شوهرش ببیند، اینها دیگر نیست. دو نفرند به صورت قراردادى که فقط در یک خانه اى زندگى مى کنند. اسمش هم هست که [زندگى شان] با عشق شروع مى شود! (4)
 

آزادى جنسى و فروپاشى خانواده در غرب

در دنیاى غرب و بخصوص در آمریکا و بعضى از کشورهاى اروپاى شمالى معروف است که بنیان خانواده خیلى متزلزل است. چرا؟
علت این است که در آن جاها آزادى جنسى و بى بندوبارى جنسى زیادتر است. وقتى بى عفتى رایج شد، یعنى مرد و زن این نیاز غریزى را در جایى دیگر غیر از خانواده، غیر از کانون خانواده، تأمین کردند، این کانون خانواده در واقع یک چیز بى معناست: یک چیز تحمیلى و تشریفاتى است. لذا از نظر عاطفى از هم جدا مى شوند. حالا ظاهرا جدایى بینشان نیست اما به هم علاقه و دلبستگى ندارند.

اگر انسان‌ها رها بودند که غریزه جنسى را هر طور مى خواهند اشباع کنند، یا خانواده تشکیل نمى شد یا یک چیز سُست و پوچ و تهدیدپذیر و ویرانى پذیرى مى شد و هر نسیمى آن را به هم مى زد. لذا در هر جاى دنیا که مى بینید آزادی‌هاى جنسى هست، به همان نسبت خانواده ضعیف است؛ چون مرد و زن براى اشباع این غریزه، احتیاجى به این کانون ندارند. اما در آن جاهایى که دین حاکم است و آزادى جنسى نیست، همه چیز براى مرد و زن هست، لذا این کانون خانواده حفظ و نگهداشته مى شود. (5)
 

فروپاشى خانواده و بى هویتى نسل‌ها در غرب

امروز آنچه در کشورهاى غربى مشاهده مى شود عبارت است از نسلهاى بى هویت، نسلهاى درمانده و سرگشته، پدر و مادرهایى که از فرزندانشان سالها خبر ندارند؛ در یک شهر هم زندگى مى کنند چه برسد به اینکه در شهر دیگرى باشند. خانواده هاى متلاشى شده، انسانهاى تنها... . (6)

در کشورهاى اروپایى و آمریکایى از زنهاى بى شوهر و مردهاى بى زن، آمارهاى بسیار بالا وجود دارد که تبعا بچه هاى بى پدر و مادر، بچه هاى ولگرد، بچه هاى جنایتکار حاصل آن است؛ در آن جا فضا، فضاى جنایت است.

همین حرفهایى که در خبرها مى شنوید، یک بچه ناگهان در مدرسه، خیابان، توى قطار قتل انجام مى دهد، تعدادى را مى کشد. یکبار و دو بار و یکى دو تا هم نیست. همینطور سطح جنایتکارها از لحاظ سنى دارد پایین مى آیند. جوانهاى بیست ساله بودند، شدند جوانهاى شانزده ـ هفده ساله، حالا بچه هاى سیزده ـ چهارده ساله در آمریکا جنایت مى کنند. راحت آدم مى کشند.

این جامعه وقتى به این جا مى رسد، دیگر تقریبا غیر قابل جمع کردن است. (7)
 

سست کردن بنیان خانواده مهمترین راه نفوذ فرهنگ غرب در بین ملتها

آن کسانى که مى خواهند در یک کشور یا جامعه اى نفوذ پیدا کنند، فرهنگ آن جامعه را در مشت خود بگیرند و فرهنگ خود را به آن ها تحمیل نمایند، یکى از کارهایشان، معمولاً متزلزل کردن بنیان خانواده است. کما اینکه در خیلى از کشورها این کار را متأسفانه انجام داده اند. مردها را بى مسئولیت و زنها را بداخلاق کرده اند. (8)

انتقال فرهنگها و تمدنها و حفظ اصول و عناصر اصلى یک تمدن و یک فرهنگ در جامعه و انتقالش به نسلهاى بعد، به برکت خانواده انجام مى پذیرد. خانواده که نبود، همه چیز متلاشى مى شود. اینکه مى بینید غربی‌ها در داخل کشورهاى شرقى و اسلامى و آسیایى، این همه سعى مى کنند شهوترانى و فساد را رواج دهند، براى چیست؟

یکى از علل آن همین است که مى خواهند با این کار خانواده ها را متلاشى کنند تا فرهنگ این جوامع تضعیف شود؛ تا بتوانند سوار اینها شوند. چون تا فرهنگ یک ملتى تضعیف نشود، کسى نمى تواند او را مهار کند، به دهان او دهنه بزند و سوار دوش او بشود، آن چیزى که ملتها را بى دفاع کرده و در دست اجانب اسیر مى کند، از دست دادن هویت فرهنگى است. این کار هم با برهم خوردن بنیان خانواده ها در جامعه آسان مى شود.

اسلام مى خواهد این را حفظ کند. این خانواده را نگهدارد. زیرا در اسلام یکى از مهمترین کارها براى رسیدن به این اهداف، تشکیل خانواده و سپس حفظ بنیان خانواده است. (9)
 

متلاشى شدن خانواده، آخرین ضربه به فرهنگ غرب

امروز، ببینید که در امریکا و انگلیس، همجنس بازى، رسمى و قانونى شده است و خجالت هم نمى کشند! کارى را انجام دادند که ما از نقل و حکایت آن شرم داریم و حیا مى کنیم. مردم ما بدانند، آیا وقتى در کشورى ازدواج دو همجنس با هم قانونى مى شود، بنیان خانواده در این جامعه باقى خواهد ماند؟!

امروز، توده معمولى مردم امریکا و اروپا ـ نه قدرتمندها و تبلیغاتچی‌هایشان ـ از سست بودن بنیان خانواده رنج مى برند. (10) زنها و مردها، در یک حد از متلاشى شدن خانواده ها رنج مى برند و ناراحتند و این، روز به روز تشدید مى شود و البته آخرین ضربه است. خانواده، محل آسایش انسان است.

هیچ انسانى، بدون داشتن یک خانواده آسوده و آرام و راحت، مزه زندگى و طعم واقعى حیات انسانى را نخواهد چشید. اینها، این بنیان اصیل را متلاشى و منهدم مى کنند و از بین مى برند. این، فرهنگ غربى است. نتیجه این آزادى و بى بندوبارى و فرهنگ برهنگى و اختلاط زن و مرد، همین مسایل است. (11)
 

ظهور ارزشهاى انسانى در زن و مرد

آن جایى که بحث ایمان و اسلام و صبر و صدق و مجاهدت در راه به دست آوردن ارزشهاى انسانى و اسلامى و معنوى است، [قرآن ]مى فرماید: «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُومِنِینَ وَ الْمُومِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقِینَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصّابِرِینَ وَ الصّابِراتِ».

در این آیه ده عنوان براى ارزشهاى معنوى ذکر مى شود؛ اسلام، ایمان، قنوت، صدق، صبر، خشوع و دیگر چیزها. زن و مرد در این میدان، دوش به دوش حرکت مى کنند و پیش مى روند؛ هر دو را ذکر مى کند.

این بت مردگرایى را که در جاهلیتها همیشه به وسیله مردان و حتى به وسیله زنان پرستیده مى شد، اسلام در این آیات مى شکند. در میدان مسائل سیاسى و اجتماعى، بیعت زن را یک امر لازم و یک مسأله زنده معرفى مى کند. (12)
 

زنان، محور اصلى خانه

شما اگر بزرگترین متخصص پزشکى یا هر رشته دیگرى بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این براى شما یک نقص است. کدبانوى خانه شما باید باشید؛ اصلاً محور این است. اگر بخواهیم تشبیه ناقصى بکنیم، باید به ملکه زنبور عسل تشبیه کنیم.

کانون خانواده، جایى است که عواطف و احساسات باید در آن جا رشد و بالندگى پیدا کند؛ بچه ها محبت و نوازش ببینند؛ شوهر که مرد است و طبیعت مرد، طبیعت خامترى نسبت به زن است و در میدان خاصى، شکننده تر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است ـ حتّى نه نوازش مادر ـ باید نوازش ببیند.

براى یک مرد بزرگ، این همسر کارى را مى کند که مادر براى یک بچه کوچک آن کار را مى کند؛ و زنان دقیق و ظریف، به این نکته آشنا هستند. اگر این احساسات و این عواطف محتاج وجود یک محور اصلى در خانه ـ که آن، خانم و کدبانوى خانه است ـ نباشد، خانواده یک شکل بدون معنا خواهد بود. (13)
 

زن، عنصر اصلى تشکیل خانواده

زن را به عنوان موجودى که مى تواند مایه اى براى صلاح جامعه با پرورش انسانهاى والا شود نگاه کنید، تا معلوم شود که حقّ زن چیست و آزادى او چگونه است. زن را به چشم آن عنصر اصلى تشکیل خانواده در نظر بگیرید؛ که خانواده اگرچه از مرد و زن تشکیل مى شود و هر دو در تشکیل خانواده و موجودیت آن مؤثّرند، اما آسایش فضاى خانواده، آرامش و سکونتى که در فضاى خانه است، به برکت زن و طبیعت زنانه است. با این چشم به زن نگاه کنند تا معلوم شود که او چگونه کمال پیدا مى کند و حقوقش در چیست. (14)
 

براى زن، مسئله مادرى، همسرى و خانواده، یک محور اصلى است (15)

مسئله مادرى، همسرى و خانه و خانواده بسیار اساسى و حیاتى است. در همه طرح هایى که ما داریم خانواده باید مبنا باشد! شما اگر بزرگ ترین متخصص پزشکى (یا هر رشته دیگر) بشوید، ولى زن خانه نباشید، ناقص هستید.

شما مى توانید ضمن آن کارها زن و کدبانوى خانه هم باشید. اصلاً محور این است و اگر بخواهیم در این مورد یک تشبیه ناقص بکنیم، باید به ملکه زنبور عسل اشاره کنیم. کانون خانواده جایى است که باید در آن عواطف واحساسات وجود داشته باشد و رشد و بالندگى پیدا کند.

بچه ها در آن کانون محبت و نوازش ببینند. طبیعت مرد در یک محدوده خاصى خام تر و شکننده تر از طبیعت زن است و لذا مرهم زخم او فقط نوازش زن است. حتى نوازش مادر هم براى او نمى تواند جایگزین نوازش همسر باشد.

یعنى همسر براى او کارى را مى کند که مادر براى بچه کوچک خود مى کند. زن هاى دقیق و ظریف به این نکته آشنا هستند. احساسات و عواطف خانوادگى محتاج یک محور اصلى است که آن خانم، خانه است و اگر او نباشد، خانواده شکل بدون معنایى خواهد بود. (16)
 

شغل اصلى زن

شغل اصلى زن، شغل همسرى و مادرى است؛ ولى بعضى خیال مى کنند این اهانت به زن است. مهم ترین کارى که زن مى تواند بکند، کار مادرى است. البته در مواردى شاید کارهاى اجتماعى زنان واجب عینى و یا کفایى نیز باشد؛ اما در همه حال خانم ها باید فعالیت اجتماعیشان را با حفظ جنبه مادریشان بکنند و الگویشان حضرت فاطمه زهرا علیها السلام باشد. (17)
 

بالاترین ارزش و افتخار براى زن، گرم نگه داشتن کانون خانواده است

ما معتقدیم زن در نگاه نخستین، بزرگ ترین و اولین مسئولیت اداره کانون گرم خانواده را که ما آن را پایه تشکل اجتماعى خودمان مى دانیم بر عهده دارد که این به عهده مرد نیست و از مرد اصلاً بر نمى آید.

ما معتقدیم ترکیب آفرینش زن، او را براى برداشتن مسئولیت و مأموریت آماده مى کند. ما معتقدیم براى زن این افتخار نیست که وزیر یا نخست وزیر باشد بلکه افتخار این است که بتواند کانون محیط خانوادگى خودش را گرم اداره کند که البته اگر در آن حال توانست وزیر و نخست وزیر هم باشد هیچ اشکالى ندارد و این هم شرفى و افتخارى بالاتر و مضاعف خواهد بود.

هرگز زن را مجبور نمى کنیم که تو باید بروى شوهر کنى، بچه هایت را اداره کنى و یا خانواده اى را حفظ کنى. لذا اگر خود زن ترجیح داد خانواده نداشته باشد و خانه اداره نکند یا بچه هایش را به دایه یا پرورشگاه بسپارد و به شوهرش دستور دهد که از رستوران غذا بیاورد و خودش بیاید برود مدیر کل فلان اداره و وزیر فلان وزارتخانه، یا مسئول فلان گوشه کشور بشود دولت جمهورى اسلامى به او فشار نمى آورد که تو حق ندارى این کار را بکنى، بلکه حق دارد.

اما به عنوان یک ارزش در نظام ارزشى جمهورى اسلامى ترجیح را مى دهیم به آن کار اصلى زن یعنى حفظ کانون خانواده و گرم نگاه داشتن آن و از نظر ما این از ارزش بالاترى برخوردار است. (18)
 

رفتار مرد نسبت به زن در خانواده باید این گونه باشد

در داخل خانواده، از نظر اسلام مرد موظّف است که زن را مانند گلى مراقبت کند. مى فرماید: «المرأة ریحانة»؛ زن گل است. این مربوط به میدانهاى سیاسى و اجتماعى و تحصیل علم و مبارزات گوناگون اجتماعى و سیاسى نیست؛ این مربوط به داخل خانواده است. «المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة» این چشم و دید خطابینى را که گمان مى کرد زن در داخل خانه موظّف به انجام خدمات است، پیغمبر با این بیان تخطئه کرده است. زن مانند گلى است که باید او را مراقبت کرد. با این چشم باید به این موجود داراى لطافتهاى روحى و جسمى نگاه کرد. (19)
 

مردها باید به فکر بصیرت دادن به زن و فرزندانشان باشند

چنان چه نتوانید در زمینه فرزندان درست فکر کنید و عمل کنید، خداى نکرده براى شما مشکل درست خواهد شد! به شما دارم عرض مى کنم؛ به بصیرت فرزندان و همسرانتان برسید؛ اهمیت بدهید. خودتان را آن چنان در کار غرق نکنید که براى زن و بچه، وقتى و فرصتى باقى نماند. من بارها به دوستان سفارش کرده ام، باز هم به شما سفارش مى کنم. براى فرزندان وقت بگذارید و بدانید که جوان ها به کمک نورانیت و صفایى که در دلشان هست، حرف شما را قبول مى کنند.

شما فقط بایستى دو کلمه حرف قابل قبول و منطقى داشته باشید که به فرزندتان بزنید؛ هر مسئله اى که به نظر شما مهم است درباره دین، درباره انقلاب، امام و رژیم گذشته، در باره مسائلى که روز به روز و نوع به نوع مطرح مى شود، باید حرف داشته باشید. «قوُا اَنْفُسَکم و اَهِلیکمْ نارا وَ قُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجَارَة» خودتان و فرزندان و اهل خودتان را حفظ کنید. این بسیار مهم است. بصیرت را براى خودتان و براى آنها به وجود بیاورید.

من بارها از قول امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه و جاهاى دیگر عرض کرده ام که حضرت در جنگ صفین، وقتى که آن قضایا پیش آمد ـ از جمله فرمایشات ـ این را فرمود: «الا و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصیرة و الصبر». این کلمه بصر و صبر هم از آن زیبایى هاى مخصوص کلمات امیرالمؤمنین است که هر دو، حرف واحدى دارند! بصیرت و پایدارى، هر دو لازم است. (20)
 

زن، گلِ خانه و زندگى است نه سرکارگر و مباشر

اگر در تعبیرات اسلامى ملاحظه کنید، درباره زن، درست همان تعبیرات واقعى وجود دارد. «المرأه ریحانه و لیست یقهرمانه». زن، گل است ـ ریحانه یعنى گل ـ انسان با گل چه کار مى کند؟ نوع برخورد با گل چگونه است؟ اگر با گل کشتى بگیرند، گل پرپر مى شود.

اگر گل را گل بشناسند و برخودرد گلانه با آن بکنند، مایه زینت و مؤثر است، و وجودش شاخص و بارز خواهد بود.

«و لیست به قهرمانه»، قهرمانه به معنى قهرمانى که به فارسى مى گوییم، نیست؛ یک تعبیر عربى است که از فارسى گرفته شده است. قهرمان ـ به طور خلاصه ـ یعنى مباشر امور، سرکاگر. یعنى در خانه شما، زن را به عنوان مباشر امور خودتان ندانید، خیال نکنید که شما رئیس هستید، کارهاى خانه، بچه ها و امثال آن، به عهده یک سرکارگر است؛ سرکارگر هم این خانم است، و باید این گونه عمل کنیم! (21)
 

محیط امن خانواده، نیاز طبیعى و عاطفى زن

بعضى خیال مى کنند زن کمبودش این است که مشاغل بزرگ و سروصدادار ندارد! خیر؛ مشکل زن این نیست. حتّى آن زنى هم که شغل بزرگى دارد، به محیط امنى در خانواده، به یک شوهر مهربان بامحبّت، به یک تکیه گاه مطمئن عاطفى و روحى ـ که شوهر و مرد اوست ـ نیازمند است. طبیعت و نیاز عاطفى و روحى زن این است؛ باید این نیاز برآورده شود. (22)
 

مهمترین هدف ازدواج در اسلام و سایر ادیان، تشکیل کانون خانواده است

در کار ازدواج و این مراسم، و رسم و سنتى که در اسلام و در همه ادیان و در بشریت وجود دارد، به نظر اسلام آن چیزى که اصل و محور است، تشکیل کانون خانوادگى است. از نظر اسلام، خانواده یک رکن بزرگ است. اگر باشد و سالمش باشد و تربیت درست باشد، در پیشرفت کار جامعه به صورتى که اسلام مى خواهد، تأثیر زیادى دارد. اسلام مى خواهد این کانون تشکیل بشود و به وجود بیاید.

هنر ادیان ـ و بیشتر از همه اسلام ـ در این است که غرایز جنسى و غریزه زوج طلبى انسان را ـ که غیر از غریزه جنسى است ـ در خدمت تشکیل خانواده قرار داده و کارى کرده اند که کانون خانواده، با پشتوانه غریزه جنسى، یا با پشتوانه آن غریزه دیگر ـ که از غریزه جنسى عمومیتش بیشتر است ـ تحقق پیدا کند و باقى بماند.

بعضی‌ها ممکن است در سنین خاصى نیاز جنسى هم نداشته باشند، اما نیاز به زوج طلبى را دارند و مى باید زوجى از جنس مخالف را داشته باشند؛ زن و مرد فرقى نمى کند. سکن، مایه آرامش است. ادیان ـ و بیش از همه اسلام ـ اینها را پشتوانه تشکیل خانواده قرار داده اند.

اگر انسان‌ها رها بودند که غریزه جنسى را هر طور مى خواهند، اشباع کنند، یا خانواده تشکیل نمى شد، یا یک چیز سست و پوچ و تهدیدپذیر و ویرانى پذیر مى شد و هر نسیمى او را به هم مى زد. لذا در هر جاى دنیا که مى بینید آزادیهاى جنسى هست، در آن جا به همان نسبت خانواده ضعیف است؛ چون مرد و زن براى اشباع این غریزه، احتیاجى به این کانون ندارند. اما در آن جاهایى که دین حاکم است و آزادى جنسى نیست، این جا همه چیز براى مرد و زن هست؛ لذا این، حفظ نگه داشته مى شود.

اصل قضیه این است که باید کانون خانواده به وجود بیاید؛ اسلام این را خواسته است. شما یک دختر از جایى و یک پسر از جاى دیگرى مى آیید و با یکدیگر آشنا و متصل مى شوید؛ یک خانواده به وجود مى آید. این خانواده، منشأ خیراتى است. در اداره کشور و اداره انسانیت، کارهاى عظیمى به عهده این خانواده است. این، چیز بسیار مهمى است. شما باید این را مواظب باشید و حفظ کنید. (23)
 

ازدواج، یک امر انسانى است نه یک داد و ستد

در ازدواج، اصل قضیه یک امر انسانى است؛ نه یک امر مادّى. اسلام مهریه را قرار داده است؛ اما مهریه این [ازدواج] را به صورت یک معامله داد و ستدى نمى کند. این جا دادوستدى نیست؛ بلکه طرفین در یک جاى مشترک سرمایه گذارى مى کنند.

این طور نیست که شما مثل خرید و فروش، یک چیز بدهید و یک چیز بگیرید. نه، این جا چیزى دادن و چیزى گرفتن نیست؛ بلکه هر دو نفر موجودى خودشان را در صندوق و کاسه مشترکى مى گذارند و هر دو از آن استفاده مى کنند. در ازدواج، قضیه این است.

بنابراین، نقش مادّیات در این جا باید خیلى ضعیف باشد. ما که مى گوییم مهریه ها را سنگین نکنند، از این بابت است. اگر ما گفته ایم که مهریه بیش از فلان مقدار نباشد، معنایش این نیست که اگر بیش از فلان مقدار بود، عقد باطل یا حرام است؛ نه، جایز هم هست، اما کار غلط است.

بعضى ها چند میلیون تومان مهریه مى گذارند، یعنى ازدواج را که یک امر انسانى است به یک داد و ستد و به یک کار بازارى و معامله گرى تبدیل مى کنند. این، تحقیر و توهین به نقش و شأن انسانیت در ازدواج است. این کار غلطى است. (24)
 

سازش دختر و پسر، اساس ازدواج است

بناى کار ازدواج، بر سازش دختر و پسر است؛ باید با هم بسازند. این «با هم بسازند»، معناى خیلى عمیقى دارد. من یک وقت خدمت امام رفتم، ایشان مى خواستند خطبه عقدى را بخوانند؛ تا من را دیدند، گفتند شما بیا طرف عقد بشو. ایشان برخلاف ما ـ که طول و تفصیل مى دهیم و حرف مى زنیم ـ عقد را اول مى خواندند، بعد دو، سه جمله کوتاه صحبت کردند.

من دیدم ایشان پس از این که عقد را خواندند، رویشان را به دختر و پسر کردند و گفتند: بروید با هم بسازید. من فکر کردم، دیدم که ما این همه حرف مى زنیم، اما کلام امام در همین یک جمله «بروید با هم بسازید»، خلاصه مى شود! حالا ما هم عرض مى کنیم که شما دختران و پسران، بروید با هم بسازید.

سازش، اصل است. هر چیزى که با ساختن عروس و داماد، دختر و پسر، زن و شوهر منافات دارد، بایستى بیگانه تلقى بشود. این را اصل قرار بدهید، تا ان شاءاللّه خداوند متعال برکاتش را بر شما نازل کند. (25)
 

معیارهاى غلط در ازدواج

معیارهایى که در ذهن من هست، خیلى خارج از آنچه در ذهن عرف متشرعه ماست، نیست. من اصرار دارم بر نفى بعضى از معیارها؛ یعنى چیزى که من بیشتر روى آن تأکید مى کنم، ارائه یک چهارم چوب معیارى نیست.

چون مى دانید اسلام میدان را باز گذاشته، ضمن این که ارزش هایى را در سطح اول ـ در درجه اول ـ قرار داده است؛ اما مردم را در آن چهار چوب صد در صد محدود نکرده است ـ که حالا ممکن است مثالى عرض بکنم ـ بنابراین من در تعیین معیارها خیلى اصرارى ندارم بلکه بر نفى بعضى از معیارها اصرار دارم.

آن چیزهایى که من به شدت آنها را مایلم نفى بشود، یکى مسأله ثروت است؛ یعنى وقتى جوانى مى خواهد ازدواج کند ـ چه پسر و چه دختر ـ اصلاً نباید ثروت همسر و نامزد ازدواجش مورد نظرش باشد.

به نظر من این یک چیز گمراه کننده است. یک جاذبه حقیقى نیست و این نباید مورد نظر باشد. کما این که حالا در مورد خود ما هم همین طور بوده است. در موارد معدودى که بوده ـ دو تا از فرزندان من ازدواج کرده اند ـ بکلى این معنا مورد نظر نبوده است.

جنبه دیگرى که اصلاً نباید مورد نظر باشد، عبارت است از «تشخص اجتماعى». این هم اصلاً نباید مورد نظر باشد. من شنیده ام ـ به گوشم خورده ـ بعضى از افراد که مى گردند تا پسرى را براى دخترشان یا دخترى را براى پسرشان انتخاب کنند ـ خوشبختانه در خود دختر و پسرها کم تر هست، مربوط به پدر و مادرهاست ـ مى گردند تا عروسى یا دامادى را انتخاب کنند که حتما وابسته به بیت و شخصیت معروفى یا سمت معروفى باشد. این هم به نظر من معیار غلطى است و نبایستى مورد نظر باشد.

بعضى از جاذبه هایى که به شکل صورى جوان ها را جذب مى کند، به نظر من براى ازدواج نباید به شکل معیار به آنها نگاه کرد. مثلاً پسرها یا دخترها بگردند، هر جا چشمشان را گرفت و جذب کرد، آن را کافى بدانند! این هم به شدت مورد بر حذر داشتن و پرهیز دادن ماست! ما مى خواهیم دخترها و پسرها در این دام ها گرفتار نشوند.

از این ها که بگذریم، ممکن است دخترى یا پسرى مایل باشد که حتما همسرش تحصیلات عالیه کرده باشد؛ یکى دیگر نه؛ به این اهمیت نمى دهد. من این مثال را مى زنم، براى این که معلوم شود معیارهاى مثبت و قابل قبول، محدود نیست، التفات مى کنید؟

یا فرض کنید کسى اهل منطقه اى از کشور است، دوست مى دارد که همسرش حتما وابسته به آن منطقه باشد. یعنى راه باز است. بعضى ها حتما دلشان مى خواهد که همسرشان جزو کسانى باشد که در راه خدا حرکتى کرده باشد، تلاشى کرده باشد، جانباز، خانواده شهید و از این قبیل باشد.

بعضى این را جزو معیارهاى خودشان نمى دانند. من مى خواهم از این جهت معیار مثبتى گفته نشود تا این که به معناى محدود کردن باشد. فقط مى خواهم آن مرزهاى منفى را ملاحظه کنم. ما البته در مورد فرزندان خودمان، بیشتر به این چیزها نظر داشتیم. (26)
 

اى پدرها! اى مادرها! به ازدواج جوان‌ها بشتابید. معیارهاى طاغوتى را دور بریزید

ممکن است بگویید ماه محرم است؛ اما ازدواج اسلامى که بدون تشریفات و قیود و تجملات غلط باشد محرم و ربیع الاول نمى شناسد. آن چنان ازدواجى همیشه مبارک است. اى جوان ها! به ازدواج بشتابید. اى پدرها و اى مادرها! دختران و پسران را که آماده ازدواج هستند تزویج کنید. این همه قید و بند قرار ندهید.

اى پدرانِ دخترها! دخترها را براى داماد پولدار و اشرافى و شغل دار و نام و نشان دار و اسم و رسم دار نگه ندارید. اگر مى بینید یک جوان، مسلمان مؤمنى است، دختر و پسر هر دو مسلمان، هر دو کفو، وسایل ازدواجشان را فراهم کنید.

اینقدر سنگ بر سر راه ازدواج نیندازید. اى پدرانِ پسرها! مخصوصا اى مادرانِ پسرها! و اى خود پسرهایى که مى خواهید داماد بشوید! در ازدواج معیارهاى اسلامى را در نظر بگیرید.

همه اش دنبال زیبایى نروید. چقدر صورت هاى نازیبایى است که بر روى دل هاى زیبایى قرار دارد. دخترانى که به خاطر نازیبایى محکومند در خانه ها بمانند، چه گناهى کرده اند؟ چرا بعضى ها اینقدر ظلم مى کنند؟ چرا ارزش هاى اسلامى را نادیده مى گیرند؟ چرا مسئله سن و شکل اینقدر به نظرشان تعیین کننده است؟

چرا باید بعضى از دخترهایى که مؤمن هستند، با یک مقدار سنشان که بالا رفته یا چندان از زیبایى بهره اى ندارند، از نعمت ازدواج و تشکیل خانواده و نعمت تربیت فرزند محروم بمانند. خوشا به حال آن فرزندى که در دامن چنین زنان پاکى پرورش پیدا کند. خوشا به حال آن مردى که چنین زن پاک و مقدسى در خانه داشته باشد. این معیارهاى طاغوتى را دور بریزید.

پدرها! مادرها! تقواى خدا پیشه کنید در امر ازدواج. این همه قرآن به ما مى گوید، اسلام به ما مى گوید، مهریه را سنگین نکنید، دنبال جهیزیه هاى سنگین نباشید، دنبال نام و نشان و شغل نباشید.

پسر مسلمان، دختر مسلمان، هر دو داراى معرفت اسلامى، هر دو داراى دل مؤمن، این ها کفو هم اند. بگذارید زندگى مشترک را شروع کنند. چقدر مسئله به من مراجعه مى شود در همین زمینه ها مرتب جوان ها، پسرها، دخترها، شکایت و گله مى کنند از دست خانواده هاى سختگیر.

مخصوصا پدر و مادرهاى بعضى از دختران. من در این موقع مقدس، در این موضوع مقدس، در حضور شما جمعیت عظیم و انبوه، در خطبه نماز جمعه خواهش مى کنم به حکم خدا برگردید، آنچه را که خدا گفته آنرا معتبر بدانید. (27)
 

چرا مهریه هاى سنگین؟!

ما باید شایستگى خود را ثابت کنیم. مگر نمى گوییم که جهیزیه آن بزرگوار [حضرت زهرا علیها السلام] چیزهایى بود که انسان با شنیدن آنها اشکش جارى مى شود؟ مگر نمى گوییم که این زن والامقام، براى دنیا و زیور دنیا هیچ ارزشى قائل نبود؟

مگر مى شود که روز به روز تشریفات و تجمل گرایى و زر و زیور و چیزهاى پوچ زندگى را بیشتر کنیم و مهریه دخترانمان را زیادتر نماییم؟!

اوایل که گاهى بعضیها مهریه عقد را یک خرده گران قرار مى دادند، ما شوخى مى کردیم و مى گفتیم شما که مى خواهید مثلاً فلان قدر سکه قرار بدهید، پس یکباره بگویید 72 سکه! اما حالا مى بینیم که تعیین مهریه هاى گران قیمت، واقعى شده است! واقعاً چه خبر است؟

شما که پدر آن دختر هستید، آیا مى توانید ادعا کنید که پیرو پدر فاطمه علیها السلام هستید؟ این طورى نمى شود؛ ما باید به حال خودمان فکرى بکنیم. (28)
 

ضمائم

ضمیمه شماره 1
بى توجهى روزافزون به کودکان در آمریکا(29)

مؤسسه کارنگى(30)

امروزه ما در سراسر آمریکا، شاهد بروز علایم یک بحران خاموش هستیم. بچه هاى زیر سه سال و خانواده هایشان با مشکلات زیادى روبرو هستند و این وضعیت اسفناک هر روز وخیم تر مى شود. در این شرایط، علاوه بر شنیده شدن سر و صدا و شیون کودکان، شاهد ناتوانى والدین در تأمین شرایط لازم جهت مراقبت هاى بهداشتى و اجتماعى فرزندانشان و شکایت هاى مداوم این پدران و مادران از وضعیت موجود هستیم.

البته فرزندان خردسال خبر ساز نیستند. جرمى مرتکب نمى شوند، از مواد مخدر و روانگردان استفاده نمى کنند و از مدارس اخراج نمى شوند. در جامعه امروز، ما به نیازهاى تربیتى و اقتصادى والدین براى رشد مناسب فرزندانشان و خواسته هاى تحقق نیافته آنان توجهى نمى کنیم.

سیاست گذاران ما نیز به ندرت در این مورد اقدامى نموده اند و بدین ترتیب، مشکلات مربوط به بچه هاى خردسال ما و والدین آن ها همچنان به عنوان یک «بحران خاموش» تداوم مى یابد.
یک بار دیگر شرایط فرزندان خردسال و خانواده هاى آنها را به خاطر بیاورید. در سال 1993 میلادى، «گروه کارى ملى اهداف آموزشى آمریکا» گزارش داد که تقریبا نیمى از نوزادان و کودکان نوپاى ایالات متحده، زندگى خود را با یک معضل جدید آغاز مى نمایند و از حمایت لازم جهت رشد و بالیدن برخوردار نیستند.
 

در مجموع، تعداد زیادى از فرزندان کمتر از 3 سال جامعه امروز ما، با یک یا چند عامل مخاطره آمیز زیر روبرو هستند:

الف) فقدان مراقبت هاى کافى از سوى والدین: تقریبا یک چهام زنان باردار آمریکایى که اکثر آنها نوجوان هستند، از مراقبت هاى محدود و یا فقدان این مراقبت ها رنج مى برند. بسیارى از این حاملگى ها ناخواسته است. ایالات متحده یکى از بالاترین نرخ باردارى هاى ناخواسته را در میان کشورهاى صنعتى دنیا دارد. ریسک تولد یک نوزاد با وزن پایین و مشکلات عقلانى، رفتارى و یا فیزیکى، در هنگامى که حاملگى با برنامه از پیش تعیین شده همراه نباشد و یا مادر و فرزند از مراقبت هاى کافى برخوردار نگردند، بسیار زیادتر خواهد بود.

ب) والدین جدا از هم: طلاق هاى بیشتر، خانواده هاى تک والدینى افزون تر و حمایت هاى کمتر خانواده و جامعه، والدین را در هنگام تربیت فرزندان خود با احساس تنهایى بیشتر روبرو نموده است.

ج) مراقبت هاى اندک از کودکان: بیش از نیمى از کل مادران آمریکایى، در سال اول تولد کودک خود به محل کار خویش باز مى گردند. بسیارى از نوزادان و کودکان نوپاى این مادران، 35 ساعت و یا بیشتر از این زمان را در هر هفته، در مراکز فاقد امکانات لازم جهت نگهدارى کودک مى گذرانند.

د) فقر: یک چهارم خانواده هایى که کودکى کمتر از 3 سال دارند، در فقر زندگى مى کنند. اکثریت این خانواده ها، تک والدینى بوده که معمولاً این سرپرست، مادر خانواده است. اغلب این خانواده ها در منازل و مراکزى غیر ایمن زندگى مى نمایند و دسترسى اندکى به مراکز مناسبت نگهدارى کودک، خدمات بهداشتى و یا برنامه هاى حمایت از خانواده ها دارند.

ه) توجه ناکافى به فرزندان: فقط نیمى از نوزادان و کودکان آمریکایى به صورت منظم از قصه گویى والدین بهره مى برند و بسیارى از والدین به رشد فکرى فرزندانشان توجه کافى مبذول نمى نمایند.

معلمان گزارش داده اند که از هر 3 کودک کودکستانى، یک نفر در هنگام ورود به کودکستان، فاقد توانایى هاى لازم جهت یادگیرى بوده است. این موارد، به بحرانى که نه تنها رشد سالم فرزندان که علاوه بر آن، سرمایه هاى ملت ما را نیز تهدید مى کند، تبدیل مى شود.
 

اهمیت حیاتى سه سال اول زندگى کودکان

سه سال ابتدایى زندگى کودکان مى تواند به عنوان یک نقطه آغاز بسیار مهم تلقى گردد. دوره اى که به ویژه نیازمند حمایت هاى خانواده و والدین از طریق ساز و کارهاى حمایت و پشتیبانى از کودک است.

والدین و کارشناسان از سال ها پیش دریافته اند که آموزش هاى سه سال ابتدایى عمر کودک، مى تواند تا حد زیادى ضامن موفقیت کودک در سال هاى نوجوانى و حتى جوانى باشد. بى تردید کودکانى که در سایه توجه والدین و حمایت هاى محیطى همه جانبه از آنان رشد مى نمایند، یادگیرى بهترى در مقایسه با کودکان پرورش یافته در محیط هاى غیر مناسب که از توجه مناسب والدین محروم بوده اند، خواهند داشت.

یافته هاى علمى اخیر، این اظهار نظرها راتأیید مى نماید. با بهره گیرى از امکانات نوین و قدرتمند آموزشى به ویژه تصویر بردارى از مغز کودکان، پژوهشگران رشد مغزى آن ها را با جزئیات و دقت بیشترى مورد مطالعه قرار مى دهند.
 

این پژوهش به پنج یافته کلیدى منتهى گردیده است که باید ضمن انتقال به والدین فرزندان، به مهیا نمودن یک محیط مناسب براى کودکان ما جهت شروع سالم زندگى خود کمک نماید:

1. رشد مغزى صورت گرفته در دوره پیش از تولد و سال اول زندگى کودک، بسیار سریع تر و گسترده تر از آن چیزى است که ما در گذشته معتقد بودیم.

2. رشد مغزى کودک وابستگى زیادى به تأثیرات محیطى دارد.

3. تأثیر محیط هاى اولیه در رشد مغزى، سال ها باقى خواهد ماند.

4. تأثیرات محیطى نه تنها در تعداد سلول هاى مغزى و تعداد ارتباطات بین آن ها مؤثر است بلکه بر نوع این ارتباطات نیز تأثیر مى گذارد.

5. ما شواهد پزشکى جدیدى داریم که از تأثیر منفى استرس هاى اوایل عمر کودک بر عملکرد مغز حکایت مى کند.

این ریسک ها نسبت به گذشته آشکارتر گردیده اند. یک محیط غیر مناسب مى تواند عملکرد و رشد کلى مغزى کودکان را در معرض خطر قرار داده و کودک با ریسک زیادترى در برابر مجموعه اى از مشکلات جسمى، رفتارى و شناختى قرار گیرد. در پاره اى موارد، این تأثیرات مى تواند غیر قابل جبران باشد؛ اما در برابر، فرصت هاى رشد مناسب کودک نیز مى تواند چشم گیر باشد. شروعى خوب در آغاز زندگى مى تواند به توسعه یادگیرى و جلوگیرى از آسیب هاى ذکر شده فوق، یارى رساند.

البته رشد مغزى، فقط یکى از متغیرهایى است که رشد کودکان را تحت تأثیر قرار مى دهد و در آینده، موفقیت هاى تحصیلى آنان را در مدارس تضمین مى کند.

مجموعه اى از «فاکتورهاى حمایتى» نظیر تغذیه مناسب و تربیت خانوادگى دلسوزانه، به کودکان جهت دستیابى به نتایج بهتر و دورى از نتایج نامناسب کمک مى کند.

پژوهشگران این فاکتورهاى حمایت را در سه زیر مجموعه فراگیر تقسیم بندى مى نمایند:

1. وضعیت نوزاد و عوامل مربوط به والدین، نظیر دارا بودن ویژگى هایى مثل عمر و وزن مناسب نوزاد در هنگام تولد؛

2. مراقبت هاى مناسب، شامل رشد کودک در خانواده اى با حضور یک یا دو فرد بزرگسال قابل اعتماد در تربیت فرزند که به رشد و تربیت مناسب فرزند کمک خواهد نمود.

3. حمایت هاى اجماعى نظیر زندگى در جامعه اى ایمن و پشتیبان شهروندان خود؛

مجموعه این عوامل بر جهت دهى رشد کودکان مؤثر خواهند بود که در کنار سایر عوامل نظیر سطح درآمد خانواده، روابط درون خانواده و تغذیه مناسب والدین و کودک، به ایجاد شرایط مناسب براى رشد فکرى و جسمى فرزندان کمک مى نماید.
 

بروز تغییرات چشم گیر در خانواده هاى آمریکایى

در دهه هاى اخیر، آمریکا تغییرات چشم گیرى را تجربه نموده که به ایجاد یک بحران خاموش در میان خانواده هاى داراى نوزاد و کودک منجر شده است. دو عاملى که معمولاً در تبیین دلایل ایجاد این بحران ذکر مى گردد، تغییر ارزش ها و همچنین نقش فشارهاى فزاینده اقتصادى بر خانواده هاى آمریکایى است.

والدین به صورت فزاینده اى فشارهاى دوگانه ناشى از کار و زندگى خانوادگى را احساس مى نمایند.
 

چهار روند کلیدى زیر باعث ایجاد این فشارها در زندگى خانواده هاى آمریکایى است:

 
1. مادران شاغل؛ والدین دریافته اند که باید زمان بیشترى را به کسب درآمد جهت تأمین هزینه هاى زندگى اختصاص دهند، لذا زمان کمترى را در مقایسه با والدین نسل گذشته خود وقف فرزندان خویش مى نمایند.

این تغییر عمدتا به دلیل نیازهاى اقتصادى خانواده که باعث اشتغال مادران مى شود، به وجود آمده است. در دهه 70 میلادى، مادران کمترى در خارج از خانه کار مى کردند، اما اینکه نیمى از این مادران شاغلند.

بسیارى از والدین گزارش نموده اند که به دلیل کاهش زمان حضور در خانواده، احساس عدم آسایش مى نمایند و این عدم حضور کافى، به ناتوانى در انجام کامل وظایف والدین منجر شده است. این کمبود زمان، استرس زیادى را بر مادران تحمیل نموده است چرا که آنها معمولاً «شیفت دوم» کارى خود را در خانه و جهت انجام کارهاى منزل و مراقبت از فرزندان اختصاص مى دهند.

مشکلات ناشى از تعداد زیاد مادران شاغل که در محیط هاى کارى فاقد توجه به خانواده به کار اشتغال دارند و مراکز نگهدارى از کودکان این مادران که از کیفیت پایینى برخوردار است، مى تواند به عنوان یک نگرانى مطرح گردد.

در واقع، در دو مطالعه گسترده و چند جانبه چنین نتیجه گرفته شد که وضعیت نگهدارى و رشد کودکان در اکثر خانه ها و مراکز نگهدارى از کودکان آمریکایى، از کیفیت پایینى برخوردار است که بر رشد کودکان و نوزادان تأثیر سویى به جا مى گذارد.

همچنین فقدان کیفیت لازم در این مراکز، نه تنها بر رشد فرزندان مؤثر است، بلکه به ایجاد دغدغه هاى ذهنى و دلواپسى در والدین به ویژه مادران منجر مى گردد.
 
2. افزایش تعداد خانواده هاى تک والدینى؛ هیچ تغییرى در میان خانواده هاى آمریکایى نمى تواند به اندازه نرخ فزاینده تعداد خانواده هاى تک والدینى، ایجاد نگرانى کند. از سال 1950 میلادى، درصد فرزندانى که در خانواده هایى این چنین زندگى مى کنند، سه برابر شده است.

این افزایش سه برابر را مى توان به دو عامل افزایش نرخ طلاق و همچنین ده برابر شدن تعداد فرزندان متولد شده در خارج از حریم ازدواج نسبت داد. امروزه از هر 4 کودک در ایالات متحده، یک کودک در خانواده اى تک والدى زندگى مى کند.

بسیارى از خانواده هاى تک والدینى به دلیل بروز حاملگى هاى دوران نوجوانى به وجود آمده اند. در آمریکا همه ساله بیش از یک میلیون دختر آمریکایى نوجوان، حامله مى گردند که نیمى از این باردارى ها به تولد فرزند منتهى مى گردد.
 

بحران خاموش از نگاه آمار

گزارشهاى آمارى نشان مى دهد از مجموع 12 میلیون کودک آمریکایى کمتر از 3 سال، تعداد مبهوت کننده اى از آنان به وسیله یک یا چند عامل مشکل ساز در مسیر سلامتى و بهداشت و رشد خود، آسیب مى بینند.

در ادامه به آمار تغییرات در ساختار خانواده ها اشاره مى شود:

ـ در سال 1960 میلادى، 5% کل تولدهاى ایالات متحده به مادران ازدواج نکرده تعلق داشت. در سال 1988 این رقم به 26% رسید.

ـ همه ساله یک میلیون دختر نوجوان حامله مى شوند.

ـ نرخ طلاق در حال فزون است. در سال 1960 میلادى، کمتر از 1% فرزندان در هر سال، شاهد جدایى والدین خود بودند. در سال 1986 میلادى، این نرخ 2 برابر شد و در سال 1993 میلادى، نیمى از کل کوکان شاهد طلاق والدین خود بوده و به طور میانگین، 5 سال از دوران کودکى و نوجوانى خود را در خانواده اى تک والدینى مى گذراندند.

ـ همچنین از هر 3 قربانى رفتارهاى خشونت بار فیزیکى، یک نفر کودک بوده است.
 

هزینه هاى ناشى از غفلت از کودکان چیست؟

ـ همه ساله، مالیات دهندگان آمریکایى مجبورند هزینه هاى مستقیم و غیرمستقیم بیشترى در جهت درمان به نسبت پیشگیرى بپردازند.

ـ در طول دوره شش ساله (سال هاى 1990-1985 میلادى) هزینه هاى مربوط به بادارى دختران نوجوان آمریکایى 120 میلیارد دلار بوده است. اگر این دختران پس از 20 سالگى حامله مى شدند، 48 میلیارد دلار صرفه جویى مى گردید.

ـ 46% نوجوانان دختر داراى فرزند، به مدت 4 سال تحت پوشش خدمات رفاهى و کمک هاى دولتى قرار مى گیرند. همچنین 73% دخترانى که بدون ازدواج داراى فرزند شده اند، از این حمایت ها بهره مند مى گردند.

ـ در سال 1991 میلادى، هزینه هاى فدرال و ایالتى هزینه هاى مربوط به کمک هاى دولتى به خانواده ها، 20 میلیارد دلار بوده است.

ـ در سال 1991 میلادى، هزینه هاى سالانه تخمین زده شده جهت درمان سندروم هاى ناشى از مصرف الکل توسط مادران در دوران جنینى، 6/74 میلیون دلار بود. (منبع: carnegie.org)
 

ضمیمه شماره 2

خانواده در بحران(31)
گفتگو با دکتر جیمز سى دابسون(32)

مدت ها است که خانواده هاى سنتى در بحران هایى جدى قرار گرفته اند و آمار مربوط به سرشمارى اخیر آمریکا نشان داد که اوضاع خانواده ها تا چه حد نگران کننده است. این نتایج هشدار دهنده نشان مى دهد، خانواده هاى که با سرپرستى زوج هاى ازدواج نکرده (این افراد معمولاً بدون پیوند ازدواج، با هم زندگى مى کنند)، اداره مى شود، رشدى 72 درصدى در دهه اخیر یافته است.

همچنین تعداد خانواده هایى که به وسیله یک مادر مجرد و یا پدر مجرد اداره مى شود، با رشدهاى 25 و 62% روبرو است و براى اولین بار تعداد خانواده هاى هسته اى مرسوم، به کمتر از 25% کل خانوارها کاهش یافته است.

امروزه 33% نوزادان به مادران ازدواج نکرده تعلق دارند، در حالى که آمار مشابه در سال 1940 میلادى فقط 8/3 درصد بود. سایر پژوهش ها نشان مى دهند که همخانگى یک زن و یک مرد (بدون ازدواج رسمى) در دوره اى 38 ساله، از 1998 ـ 1960 میلادى، رشدى 1000 درصدى داشته است.

همچنین تعداد خانواده هاى مربوط به همجنس بازان سر به فلک گذاشته است. از دیگر سو، ما با رشد فزاینده تعداد زنان ازدواج نکرده در دهه هاى سوم و چهارم زندگى آنها روبرو هستیم که تمایل دارند فرزندان خود را به تنهایى به دنیا آورده و تربیت نمایند.

در این مصاحبه، با دکتر جیمز سى دابسون در مورد تعامل با این رفتارهاى جدید و آنچه که ما مى توانیم و باید انجام دهیم تا این روند را وارونه نماییم، گفتگو شده است.
 

به نظر شما خانواده در دین دارى کودکان چه نقشى دارد؟

خانواده سنتى، مؤثرترین ابزارى است که تاکنون جهت گسترش تعالیم دینى به وجود آمده است. اکثریت گسترده اى از مؤمنین، در کودکى متدین شده اند و این انتخاب دین، تحت تأثیر والدین آنان صورت گرفته است. با نابودى این نهاد، به هر ترتیب، ایمان و اعتقاد نسل ها به دیانت به مخاطره مى افتد.

این اتفاقى است که هم اکنون در اروپاى غربى و سایر کشورهاى فاقد دین، روى داده است. یکى از پژوهشگران افکار عمومى به نام جورج بارنا معتقد است که اگر یک دختر یا پسر تا 14 سالگى با دین مسیح آشنا نگردد، تنها 4% احتمال دارد که در سنین 14 تا 18 سالگى به مسیحیت ایمان آورد و به همین ترتیب، احتمال گرایش این فرد در بقیه عمر به آیین حضرت مسیح، تنها 6% است. این آمار یک واقعیت غیر قابل تردید را نشان مى دهد؛ خانواده ها براى تبلیغ و گسترش مذهب، نقشى حیاتى دارند.

ما نمى توانیم این واقعیت را رد کنیم که خانواده هاى سنتى داراى پدر و مادر، سالم ترین محیط براى کودکان هستند و این خانواده هاى سالم، مستقیما ما را به سوى جامعه اى پایدار رهنمون مى نمایند.
 

اگر شما بخواهید به یک عامل که بیشترین آسیب را به نسبت سایر عوامل بر خانواده ها وارد نموده، اشاره کنید، چه موردى را انتخاب مى کنید؟

به نظر من مهم ترین عامل، شرایط جهانى و فراگیرى که از فشارهاى زندگى و خستگى هاى ناشى از آن به وجود مى آید، است. شرایطى که اعضاى خانواده راخسته و درمانده و منزجر نموده است. بسیارى از فرزندان خانوادهاى امروزى تقریبا هیچ پولى جهت هزینه نمودن براى ازدواج و تشکیل زندگى ندارند.

59% پسران و دختران جامعه امروز ما، هر روز عصر در حالى به خانه هایشان مى رسند که هیچ کس در منزل نیست. در این شرایط هر اتفاقى ممکن است روى دهد. بسیارى از فرزندان ما در دام دنیایى آشفته افتاده اند که به صورتى مداوم آن ها را تحت فشار قرار مى دهد.

من معتقدم که خانواده هایى با والدین شاغل در زمان رشد کودک، سطحى از استرس را در میان افراد به وجود مى آورد که باعث از هم گسیختگى روابط انسان ها خواهد شد. در نتیجه این شرایط، اغلب کودکان در بقیه سال هاى عمر، از آنچه به دنبال آن هستند، محروم مى گردند.

اگر یک بازگشت همه جانبه از این سبک زندگى در قالب یک نهضت جهانى به وجود آید، نتایج شگفت انگیزى براى خانواده ها به دنبال خواهد داشت که کاهش نرخ طلاق و تعادل در خانواده، از آثار مفید آن خواهد بود. همچنین دستیابى به شرایط مورد انتظار کودکان و رفاه بیشتر و ده ها دستاورد دیگر را مى توان انتظار داشت.

ما تاکنون گامى جهت دستیابى به این اهداف برنداشته ایم، اما من امیدوارم که بخش عظیمى از مردم، از کابوس مربوط به این در و آن در زدن هاى شدید رهایى یافته و بگویند: «راه کنونى زندگى ما احمقانه است. باید راه بهترى براى تربیت کودکانمان وجود داشته باشد و براى تغییر شرایط کنونى زندگى، نیازمند کمى فداکارى هستیم». (منبع:fotf.ca )
 

ضمیمه شماره 3

تأثیر تغییرات ساختارى دهه هاى 60 و70 بر ساختار خانواده در آمریکا(33)
مگان ویلیامسن(34)
دهه هاى 1960 و 1970 با تغییراتى اساسى در ساختار خانواده در ایالات متحده همراه بود. در این زمان، زنان هر روز بیش از پیش، نقش سنتى خود را در خانواده به عنوان زن خانه دار رها کردند و بدون وجود ضرورت هاى اقتصادى به نیروى کار مزدبگیر تبدیل شدند. آنان بسیارى از بازار کارهایى را که پیش از آن فقط براى مردان بود، در برابر خود گشوده دیدند و از این فرصت استفاده کردند. هم زمان با افزایش مشارکت زنان به عنوان نیروى کار، نرخ بارورى با کاهش جدى روبرو شد و نرخ طلاق در میان جمعیت ایالات متحده افزایش یافت.

این دستاوردهاى خاص دهه هاى 1960 و 1970، آثار فراوانى بر ساختار خانواده در ایالات متحده داشت. چون به طور سنتى زنان اولین تربیت کنندگان و مراقبان در خانواده بودند و مردان تنها کسانى بودند که با کار خارج از خانه، هزینه هاى زندگى را تأمین مى کردند. ورود تعداد بسیار زیادى از زنان به بازار کار در دو دهه مذکور، به طرز شگفت انگیزى، نحوه کارکرد خانواده را به عنوان یک واحد و کل تغییر داد.

از این رو، پدران و فرزندان باید براى جبران غیبت طولانى نیمه وقت و یا کامل مادر، در طول هفته نقش هاى خود را تغییر مى دادند. على رغم این که بسیارى از زنان بدون وجود ضرورت اقتصادى وارد بازار کار شدند، اما موج اشتغال زنان دلایل دیگرى هم داشت.

یکى از دلایل اصلى این بود که در میان همه نژادها و جنسیت هاى مختلف، خصوصا زنان، حمایت از نقش سنتى زنان در خانواده کاهش یافته بود. تضعیف پشتیبانى از این اعتقاد که اشتغال مادر براى کودکان و روابط مادر و فرزند مضر است، باعث شد که بخشى از فشار وارد آمده بر زنان به عنوان تنها بزرگ کننده فرزندان برداشته شود و همچنین باعث شد که زنان احساس کنند، مى توانند هم وارد بازار کار شوند و هم مادران خوبى باقى بمانند.

این تغییراتِ متناسب با رویکردهاى فمنیستى، در میان بسیارى از گروه هاى مردم در ایالات متحده رخ داد و باعث بسیارى از تغییرات در ساختار خانواده شد.
 

تغییرات در نظام تربیت کودک

در طول دهه 1980، ظهور روزافزون خانواده هاى تک والدى تغییراتى اساسى در شیوه ها و فعالیت هاى نگهدارى و مراقبت از کودک ایجاد کرد. دهه 1980، شاهد کاهش قابل توجه حضور والدین طبیعى کودکان در خانه و در نتیجه، رشد صنعتى نگهدارى از کودکان بود. علت این تغییرات در فضاى خانواده، افزایش جدایى و طلاق، افزایش اشتغال مادران و کاهش سریع نرخ بارورى بود.

با در نظر گرفتن این سه عامل، براى بسیارى از والدین، پیدا کردن مراقب مناسب براى کودکان، امرى بسیار مهم بود، تا کارى که خود آنها توان انجام آن را ندارند انجام دهد. بیشتر والدینى که توان اقتصادى انجام این کار را داشتند، فرزندان خود را به تأسیسات نگهدارى از کودکان در خارج و یا خدمتکاران تمام وقت داخل خانه سپردند.

به هر حال، همه والدین توان اقتصادى انجام چنین کارى را نداشتند، خصوصا مادران تنهایى که سرپرستى خانواده به عهده ایشان بود. اغلب این مادران، فاقد فامیل و آشنایى که مراقبت از کودکان را بر عهده گیرد بودند، بنابراین آنها مراقبت از کودکان خود را به فرزند بزرگ تر سپردند و یا کودکان را در خانه تنها رها کردند و بچه ها معمولاً از هنگام تعطیلى مدارس تا پایان کار مادر، در خانه تنها به سر بردند.

این طبقه از کودکان را اکنون با عنوان «کودکان درهاى قفل شده»؛ بچه هایى که روزانه چندین ساعت در خانه به تنهایى به سر مى برند و هیچ بزرگ ترى بر آنها نظارت ندارد، مى شناسند.

این تغییرات اساسى در نحوه تربیت اولاد، آثار اجتماعى فراوانى بر رویکردهاى آتى ایالات متحده ـ با توجه به تربیت کودکان نسل هاى آتى ـ دارد. اغلب به خاطر مشکلات اقتصادى و یا حتى صرفا کمبود وقت بزرگسالان، کودکان به دیگران سپرده مى شوند که بخشى از آن به مدرسه و بخش دیگر به تأسیسات مراقبت از کودکان واگذار مى شود.

این روند، به کاهش حس اجتماعى و افزایش روحیه فرد گرایى در ایالات متحده مرتبط است. (منبع: lclak.edu)
 

ضمیمه شماره 4

افول ازدواج در جوامع صنعتى(35)
گفتگو با دیوید اچ اولسون(36)
 

از دیدگاه شما، وضعیت و جایگاه ازدواج در جامعه آمریکا چگونه است؟

به عقیده من، ازدواج در جامعه آمریکا در نوعى مخمصه به سر مى برد. زوج ها مى خواهند رابطه خوبى با هم داشته باشند، اما واقعا نمى دانند که چگونه به چنین خواسته اى برسند.

به واسطه پذیرش مقوله اى جدید از زندگى یعنى «هم خانگى بدون ازدواج» بسیارى از مردم مى گویند که قصد ازدواج نداریم و یا مى خواهیم ازدواج خود را به تأخیر بیندازیم و یا اگر مطلقه باشند، مى گویند که احتمالاً دیگر تن به ازدواج نخواهیم داد.

ظاهرا مردم خواهان رابطه اى نزدیک با یکدیگرند اما از انتخاب زوج مناسب خود عاجزند. از سوى دیگر، از ایجاد هر گونه تعهدى هم براى خود گریزانند.
 

بى شک این مشکل تنها به ایالات متحده خلاصه نمى شود. آیا در دیگر نقاط جهان هم چنین شرایطى وجود دارد؟

شواهد بیانگر آن است که هر چه جوامع، صنعتى تر و یا به عبارت دیگر غربى تر مى شوند، بر میزان طلاق در آن ها افزوده مى شود. بیست سال پیش، پدیده طلاق به ندرت در ژاپن اتفاق مى افتاد، اما هر چه به جامعه امروز ما نزدیک تر و شبیه تر شد، بر آمار این پدیده افزوده شد.

پنج سال پیش، تقریبا طلاق در چین پدیده اى غیر محسوس بود، اما در همین مدت کوتاه، آمار طلاق و شکل گیرى پدیده «هم خانگى بدون ازدواج» در پکن به نحو فزاینده اى افزایش یافته است. وقتى به جامعه چین نگاه مى کنیم، در مى یابیم که آنها نیز به سوى نظام سرمایه سالارى غرب پیش مى روند.
 

بى شک از جمله بزرگ ترین رویدادها در قرن اخیر، دو جنگ جهانى بوده است. آیا این دو رویداد تأثیر خاصى بر تضعیف ازدواج و گسترش طلاق داشته است؟

یقینا؛ به عقیده من بیشترین رشد طلاق، پس از جنگ جهانى دوم روى داد. بسیارى از زنان در شرایط جدید پس از جنگ به کار کردن روى آوردند. پس از ساعات کار و بازگشت همسرانشان به منزل، روابط گذشته جاى خود را به روابطى سست و متزلزل داد. در چنین شرایطى، بسیارى دیگر از زنان با امید یافتن زوج مناسب تر دست به طلاق زدند.

در جامعه امروز، شرایط متفاوتى از آن زمان را شاهدیم. آن چه بیش از همه چیز جامعه را به سوى طلاق هدایت مى کند، استرس و شتاب زدگى در زندگى جدید است. همه چیز در این زندگى به قدرت شتاب گرفته که شتاب و سرعت در کارها، به نیاز یکایک افراد جامعه تبدیل شده است. مردم باید با یکدیگر مبارزه نمایند تا وقتى براى تنهایى و خلوت بیابند و به عبارت دیگر، خلوتى بدون دردسر داشته باشند.
 

آیا به عقیده شما، ازدواج یک رسم یا عرف الهى است؟

زمانى که به کتاب مقدس رجوع مى کنیم، آدم و حوا را به عنوان نخستین زوج مى بینیم. نکته جالب آنکه، حیات با یک زوج شروع شده نه مثلاً با هفت زوج. در سراسر کتاب مقدس شاهد مباحثى در مورد زوجها هستیم و زندگى زن و مرد در قالب یک زوج در تمام طول تاریخ وجود داشته است.
 
امروزه بسیارى از افراد در ارتباط با مقوله «هم خانگى بدون ازدواج» مشکلى احساس نمى کنند، حال چرا شما صرفا تأکید بر خود ازدواج دارید. آیا شما ازدواج را نسبت به این نوع زندگى مقدم مى دانید؟

نکته قابل توجه در این باره آنکه، حتى کسانى که مدت ها این نوع زندگى را تجربه کرده اند و سپس با یکدیگر ازدواج مى کنند، معترفتند که روابط آن ها پس از ازدواج، متفاوت از قبل بوده است.

بله، متفاوت است؛ چرا که انتظارات و خواسته هاى از یکدیگر در زندگى زناشویى، متفاوت با هر شکل و حالت دیگر است. متأسفانه حدود بیست سال پیش بود که زوجین علیه نظام ارزشى والدین و جامعه شان دست به اعتراضاتى گسترده زدند، اما نتیجه چه شد؟

آیا جز به تجویزى براى این نوع زندگى جدید یعنى هم خانگى بدون ازدواج در جامعه انجامید؟ امروزه دیگر در جوامع مدرن، مردم نشانه اى از زندگى پدران و مادرانشان و یا اثرى از نقش مذهب نمى بینند و از این رو نیازى به تداوم زندگى مشترک خود هم احساس نمى کنند.

بخش دیگرى از مسائل ازدواج به روابط جنسى باز مى گردد. شرایط امروز به نحوى است که دیگر افراد نیازى به چنین انتظارى در زندگى مشترک ندارند و مى توانند خود را به سهولت در جامعه ارضا نمایند و از این رو با ارضاى خود خارج از زندگى مشترک، تعهدى نسبت به مقوله ازدواج هم ندارند. اساسا بى قید و بندى جنسى و عرف شدن هم خانگى بدون ازدواج، مردم را بسیار منفعت جو و بى توجه به ارزش هاى روابط خانوادگى ساخته است.
 

تأثیر شکل گیرى چنین شرایطى بر ثبات خانواده ها و تربیت فرزندان چیست؟

به عقیده من، این گونه روابط کماکان بى ثبات خواهد ماند حتى اگر این دو زوج هم خانه، صاحب فرزند هم شوند، تفاوت چندانى نخواهد داشت. آنچه که ازدواج مرسوم به خانواده ها اعطا مى کند، ثبات در روابط و اشتیاقى است که زن و مرد را در همه حال با یکدیگر همراه مى سازد.

مشکل دیگر این نوع ازدواج آن است که تعدادى از این زوج ها، در سال هاى متمادى با زوج هاى متفاوتى هم خانه شده اند و پیش خود مى گویند که اگر این یکى هم خوب نبود، فرد دیگرى را انتخاب مى کنم و این عین ذهنیت یک مشترى در بازار است که اگر این جنس خوب نبود، جنس دیگرى مى خرم.

از منظرى دیگر باید بدانیم که فرزندان در هر خانواده اى نیازمند و خواهان ثبات و آرامش هستند، اما با افول ازدواج ما شاهد مشکلات اجتماعى متعددى مى شویم.
 

حال با چنین چشم اندازى، پیش بینى شما از یک دهه دیگر چیست؟

واضح است که کودکان ما با مشکلات بیشترى همراه خواهند بود و به طور طبیعى، بسیارى افراد ازدواج را به تأخیر خواهند انداخت. بسیارى مى گویند که نمى خواهیم همانند والدین خود یا دوستان والدین و یا اقوام خود طلاق را تجربه کنیم و بهتر است که بگوییم، اصلاً نمى دانند که چه مى کنند. دیگر جامعه الگوى مناسبى براى آنها ندارد که بخواهند از آن پیروى کنند.

عده اى از صاحب نظران، امروزه «پایان ازدواج» را پیش بینى مى کنند. آیا شما هم با این دیدگاه موافقید؟
در این باره شاهد فشارهاى شدیدى از سوى رسانه ها و جامعه هستیم. امیدوارم که ازدواج در این گونه جوامع تداوم یابد؛ اگر چه با مشاهده چنین شرایطى، به این امیدوارى خیلى خوشبین نیستم. ما یعنى جامعه غرب، به جامعه اى مشترى محور در همه ابعاد تبدیل شده ایم و همه چیز رابه چشم کالا مى نگریم و با ازدواج هم به همین نحو برخورد مى کنیم. (منبع: visino.org)
 

ضمیمه شماره 5

زنان؛ قربانى خشونت رسانه ها(37)
گروه مدیا اسکوپ
اداره سلامت و خدمات انسانى ایالات متحده آمریکا، خشونت را اصلى ترین مشکل زنان طى دهه گذشته اعلام نموده و تحقیقات جدید نیز حکایت از سیر صعودى این معضل دارد.
 

آمارهاى ارائه شده ذیل، ابعاد این مسأله را بهتر روشن مى کند:

* خشونتِ درون جامعه آمریکا، بارزترین و اصلى ترین عامل آسیب رسانى به زنان آمریکایى است: رشد روز افزون تجاوز به عنف، خشونت تبهکاران، قتل و تصادفات، نمونه هایى از آنها است.

* از هر هفت زن آمریکایى، یک نفر در طول حیات مورد تجاوز واقع مى شود.

* هر دو دقیقه، یک زن آمریکایى مورد تجاوز قرار مى گیرد.

* هر نه ثانیه، یک زن در آمریکا صدمه جسمى و بدنى مى بیند.

* بر اساس اطلاعات و گزارش هاى موجود، یک سوم زنان آمریکا در مقطعى از زندگى، به دست شوهر یا دوست پسرهایشان آسیب بدنى دیده و یا مورد سوءاستفاده جنسى قرار گرفته اند.

* سى درصد زنان مقتول در ایالات متحده، به دست همسر، همسران پیشین و یا دوست پسرهایشان کشته مى شوند.

شاید نتوان توصیف ساده و گویایى از تناوب جنایات خشونت آمیز علیه زنان بیان نمود ولى آنچه مطرح است، این است که یکى از عوامل احتمالى تعیین کننده در این زمینه، نحوه حضور زنان در رسانه ها است. زنان غالبا به عنوان قربانیان خشونت و آماج تجاوزهاى جنسى در رسانه ها مطرح شده اند.

محققان به این نتیجه رسیده اند که این گونه تصویر نمودن زنان در رسانه ها تأثیر (منفى) در طرز تلقى و رفتار جامعه نسبت به زنان خواهد داشت.

از آنجا که محتواى فیلم ها، تلویزیون، موسیقى، موسیقى هاى تلویزیونى و بازى هاى کامپیوترى، به لحاظ تصویر نمودن زنان به عنوان یک وسیله ارضاى غریزه جنسى، نمایش خشونت و نیز روابط جنسى توأم با خشونت، باعث خفت زنان شده است، همواره مورد انتقاد و سرزنش بوده اند.

تحقیقات علمىِ چهل و چند ساله محققان، آن ها را به این نتیجه رسانده است که خشونت هاى نمایش داده شده در رسانه ها، در شکل گیرى واکنش ها و رفتارهاى خشونت آمیز، دخالت مستقیم داشته است. شواهد بسیارى در دست است که تلقى منفى از زنان در نمایش هاى (رسانه اى)، بر زندگى روزمره آنها سایه مى افکند.

تحقیقات صورت گرفته بر روى خشونت هاى به نمایش درآمده بر پرده سینما یا صفحه تلویزیون، نشان داده است که بعد از دیدن دو فیلم از فیلم هایى که داراى مضامین خشن و تحقیرآمیز جنسى است، احساسات عاطفى فرد کور مى شود.

همچنین مطالعات صورت گرفته نشان داده است، مردانى که شاهد صحنه هاى خشن و توهین آمیز جنبه هاى جنسى زنان بوده اند، نسبت به این قربانیانِ خشونت، بسیار کمتر عواطف خود را ظاهر مى سازند.
 

ضمیمه شماره 6

افتخار مادر بودن
جسیکا اندرسون(38)
رزى دریوتر، نماد زن جوانى است که در تصویرى که از وى توسط هاوارد میلر کشیده شده است، آستین هایش را بالا زده و الهام بخش بسیارى از زنان آمریکایى در دهه 1940 جهت رها ساختن حوزه سنتى خانه هایشان بوده است.

آنان تصدى سمت ها، مناصب و حرفه هایى را به عهده گرفتند که پیشتر متعلق به مردانى بود که در جنگ جهانى دوم به خدمت زیر پرچم فراخوانده مى شدند یا داوطلبانه به جبهه هاى جنگ مى شتافتند.

به نظر مى رسد که شعار رزى مبنى بر «ما مى توانیم آن را انجام دهیم» روح، جان و رؤیاى بسیارى از زنان را چنان تسخیر کرد که آنان وارد بازار کار شدند و گسترش ناگهانى فرصت هاى شغلى را تجربه کردند.

از آن هنگام تاکنون، زنان هم از نظر آموزشى و هم از نظر حرفه اى و شغلى گام هاى بلندى برداشته اند و امروزه، فرصت هاى کارى در دسترس آنان بى نظیر است. اکنون زنان نسبت به همتایان مردشان، درجات کارشناسى و کارشناسى ارشد بیشترى دریافت مى کنند و تقریبا نیمى از درجات دکترا و شغلى به آنها اعطا مى گردد.

با وجود این که منافع و دستاوردها مثبت هستند، اما مایه تأسف است که تأکید بر «قدرت دختر» و فرهنگ ستایش کننده حرفه و شغل، تداوم بخش اسطوره هایى شده که باعث شده است تا شمار زیادى از زنان، از ارزش و فضیلت پذیرفتن نقش دیگر (مادر) غافل شوند.
 

اسطوره اول: فقط زنان بى سواد در خانه مى مانند تا بچه ها را بزرگ کنند.

مطالعه اى که از سوى مرکز ورک ـ لایف پالیسى صورت گرفت نشان داد که تقریبا 40% از زنان در برخى از مقاطع زندگى حرفه اى خود، معمولاً به خاطر پرورش بچه ها از شغل خود کناره مى گیرند. نیویورک تایمز این روند را «انقلاب انصراف از شغل» مى نامد. بسیارى از آن هایى که از حرفه خود کناره گیرى مى کنند، بسیار فرهیخته و موفق هستند.


پژوهشى درباره دانش آموختگان زن از دو دانشگاه معتبر و صاحب نام نشان داد که 57% از دانشجویان زن در سال 1981 دانشگاه استنفورد، کار را رها کردند و فقط 38% از دانش آموزان دانشگاه تجارت هاروارد در دهه 1980، هنوز در مشاغل تمام وقت به سر مى برند.

دکتر جانس شاو کروز، عضو ارشد پژوهشگران مؤسسه Beverly Lahaye که مربوط به زنان آمریکا است، اظهار داشته است که این یافته ها بازتاب روندى رو به افزایش در میان زنان و در سال هایى است که آنها بچه دار مى شوند. «زنان هر چه بیشتر پى مى برند که زندگى که در آن شغل همه چیز است، پس از مدتى رضایت بخش یا ارضاکننده نیست. آنان همچنین مى فهمند، هنگامى که پاى بچه هاى آنان به میان مى آید، هیچ کس نمى تواند جاى مادر را بگیرد.»
 

اسطوره دوم: ماندن در خانه براى بزرگ کردن بچه ها، برابر است با خودکشى شغلى

استراحت موقت شغلى در یک کار تمام وقت، به این معنى نیست که یک زن بایستى به کلى دست از کارش بکشد و آرزوها و رؤیاهاى خود را فراموش کند. اینترنت، جهان کارى را دگرگون ساخته است و انجام کارهاى ادارى را از درون خانه بیشتر امکان پذیر کرده است؛ بسیارى از زنان در مشاغل پاره وقت باقى مى مانند یا در گروه کارآفرینان قرار مى گیرند.

چنین شرایطى به مادران فرصت سود بردن از سهولت، انعطاف پذیرى و درآمد کمکى یک شغل را بدون این که وادار شوند هر روزه در اداره کار کنند مى دهد و تحول در نیروى کار را اندکى آسانتر مى کند.

ریکا هاگاین، روزنامه نگار محافظه کار و نایب رئیس بخش ارتباطات و بازاریابى بنیاد هریتیج، در گفتگو با مؤسسه Beverly Lahaye اظهار داشت: براى مدت زیادى چنین به نظر مى رسید که زنان مجبورند تا از میان داشتن یک شغل و یا مادرى خانه نشین بودن، یکى را برگزینند، ولى فن آورى نوین به زنان فرصت انجام هر کارى را مى دهد.

خود هاگلین یک زن موفق است که حرفه اى شاخص و ممتاز دارد و به طور موقت کارش را رها کرد تا یک شغل تجارى مشورتى را که خانه محور بود، در اواسط دهه 1990 آغاز کند و بدین وسیله کارش را با پرورش سه بچه کوچک سازگار کند.

وى امروزه علاوه بر کار کردن براى یکى از کانون هاى تولید اندیشه کشور که سرشناس ترین و مشهورترین گونه از این نوع مؤسسات به شمار مى رود، مقالاتى مى نویسد که به طور گسترده منتشر مى شود؛ غالبا با افراد گوناگون در برنامه هاى رادیویى و تلویزیونى مصاحبه مى کند؛ و به تازگى نخستین کتابش را با عنوان «هجوم به خانه» منتشر کرد.

وى اظهار مى دارد: «من زنان جوان را تشویق مى کنم که درباره یافتن شغل مورد علاقه خود بیندیشند، ولى شغلى که به آنان اجازه و امکان مادر بودن و اولویت اول بودن بچه هایشان را به طور همزمان بدهد.»
 

اسطوره سوم: برخوردارى از همه مزایا و مواهب مادرى، با شاغل بودن تمام عیار نیز میسر است.

رسانه ها دوست دارند که به مادران شاغل جلوه بیشترى ببخشند. آنان اغلب نقش اصلى فیلم ها را به زنان سرشناس و کامیاب مى دهند و آنان را به خاطر تحمل مشاغل طاقت فرسا و دشوار و ایجاد موازنه با پرورش بچه مى ستایند.

در حالى که رسانه ها تمایل دارند تا تصویرى کامل و بى نقص از مادران شاد و خرسند و همچنین بچه هاى شاد و خرسند نمایش دهند، اما تلاش آنان جهت برخوردارى از همه مزایا و مواهب مادر بودن و در بیرون از خانه کار کردن، شکست مى خورد.

حقیقت این است که دارا بودن یک شغل طاقت فرسا و زندگى خانوادگى، هلاکت کننده و تنش زا است: 60% از مادران شاغل در آمریکا گزارش داده اند که استرس و فشار روحى، بحرانى ترین و خطرناکترین مسأله اى است که آنان با آن روبرو هستند و این قابل درک است.

طبیعت پُر تکاپو و پر جنب و جوش یک هفته کارى مى تواند توضیح دهنده این امر باشد. بسیارى از زنان یک روز طولانى را در اداره به پایان مى رسانند، سپس بچه هایشان را از مهد کودک برمى دارند، شامى دست و پا مى کنند، بچه ها را جهت رفتن به جلسه درس یا تمرین ورزشى سوار تاکسى کنند و با توده اى از لباس هاى چرک روبرو مى شوند، پیش از این که در رختخواب بیفتند و دوباره رقابت بى امان و بیرحمانه را تکرار کنند.

پیامدهاى منفى این برنامه آزارنده، غالبا متوجه بچه هاست و زمان اندکى براى کنش و واکنش یا کارهاى معنى دار باقى مى گذارد. کشمکش همیشگى و پیوسته میان کار و ضرورت هاى خانوادگى باعث مى شود تا بسیارى از زنان احساس کنند که گویى آنان از دادن اولویت کامل به هر دو مورد، ناتوان و عاجز هستند.

دکتر کروز اظهار داشته است: «بى تردید، چیزى باید اولویت پیدا کند و اعضاى یک خانواده بایستى با یکدیگر همکارى کنند تا مشاغل دو گانه را امکان پذیر کنند. آنچه به ندرت یادآورى مى شود این است که تنها برخى انتخاب هاى شغلى میسر و شدنى هستند و گاهى اوقات، مادرى و شاغل بودن نیازمند از خودگذشتگى و فداکارى چشم گیر و قابل ملاحظه است. ولى در پایان روز، مسأله این است که آیا یک زوج خواستار قربانى کردن رابطه شان یا بچه هایشان براى موفقیت شغلى هستند یا نه.

شمار بسیار زیادى از زوج ها ـ بسیار دیر ـ فهمیده اند که آنان به هنگام اتخاذ تصمیم هاى مهم با نداشتن اولویت هاى درست، دست به این انتخاب زده اند. زنان خردمند و با شعور قبول دارند که آنان نمى توانند از همه مزایا و مواهب مادر بودن و در بیرون از خانه کارکردن برخوردار شوند؛ آنان بایستى بپذیرند که اگر از موهبت بچه برخوردارند، مهم است که براى نیازهاى بچه ها، اولویت نخست را قائل شوند.»

هاگلین موافق این نظر است: «به لحاظ زیست شناسى، دلایل بسیارى در زندگى یک زن وجود دارد. بسیارى از زنان خواستار تغییر و تحول هستند؛ ولى در عوض، زنان باید از لذت ارائه هر آنچه که هر کسى مى تواند، برخوردار شوند. مادر بودن یک موهبت و امتیاز است.»

زمانى ژاکى کندى گفته بود: «اگر شما براى پرورش بچه هایتان اهمیتى قائل نشوید، من نمى دانم که چه چیز دیگرى براى شما اهمیت زیادى خواهد داشت.» در حالى که زنان آزاد و مختارند که به تحصیل و تلاش هاى کارى ادامه دهند، به همین سان مهم است که زنان برخوردى حاکى از «ما آن را انجام خواهیم داد» نسبت به پرورش بچه ها از خود نشان دهند؛ برخوردى که پیام رایج جامعه را نمى پذیرد، و در عوض، خود را متعهد به محترم شمردن کار مادرى مى کند. (منبع: cwfa.org)
 

جمع بندی و نتیجه گیری

در این نوشتار، بر اساس رهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی به بررسی نگرش اسلام و غرب نسبت به خانواده و زن پرداخته شد.
خانه و خانواده و والدین در اسلام بر اساس مهر و محبت و صمیمیت بنا شده است. اما در غرب پایه‌ خانواده، بر اساس منافع مادی بنا شده است و ارزش‌ های انسانی در آن محیط غربی زیر پا نهاده شده است.

از کرامت انسانی و اخلاقی خبری نیست. هم‌چنین ثبات و آرامش در خانواده که نتیجه روابط خوب بین خانواده است در خانواده ‌های آنها‌ وجود ندارد. هم اکنون، صفا و صمیمت میان اعضای خانواده‌ در دنیای غرب به رویا تبدیل شده است.

نگاه آموزه‌ های دینی ما به زن این است که زن مظهر جمال و جلال الهی است، اما نگاه غرب به زن متفاوت است؛ در غرب، زنی که ازدواج می‌کند، باید نیمی از بار خانه را به دوش بکشد، اما در اسلام، مرد تمام مخارج خانواده را به عهده می‌گیرد.

در غرب، فمنیست و تساوی زن و مرد مطرح است، اما شاهد گسست خانواده در غرب هستیم، حال آنکه اسلام ارزش ویژه ای برای زن و خانواده قائل است.

نگاه اسلام به خانواده بر اساس حقوق متقابل زن و مرد و فرزند تعریف می شود و اسلام از یک جنس خاص حمایت نمی کند؛ بلکه همه افراد نسبت به یکدیگر حق و تکلیف دارند در حالی که در غرب اساس بر اصالت فرد می باشد و منافع شخص در اولویت است و این نگاه غرب به خانواده موجب بروز مسائل و مشکلات زیادی در جوامع آنان گردیده است.
 

پی‌نوشت‌ها:

1. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه هاى نماز جمعه، 19/7/65، آیینه زن، ص 107.
2. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 22/4/79. مطلع عشق، ص 39
3. به ضمیمه شماره 1 با عنوان «بى توجهى روزافزون به کودکان در آمریکا» و ضمیمه شماره 2 با عنوان «خانواده در بحران» و ضمیمه شماره 3 با عنوان «تأثیر تغییرات ساختارى دهه هاى 60 و 70 بر ساختار خانواده در آمریکا» مراجعه کنید.
4. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 2/9/73. مطلع عشق، ص 40
5. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 20/4/70. مطلع عشق، ص 39
6. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 28/2/74. مطلع عشق، ص 37
7. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 11/9/76. مطلع عشق، ص 37
8. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 18/12/76. مطلع عشق، ص 42
9. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 26/1/77. مطلع عشق، ص 43
10. به ضمیمه شماره 4 با عنوان «افول ازدواج در جوامع صنعتى» مراجعه کنید.
11. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اقشار مختلف مردم و جمعى از پزشکان، پرستاران و کارکنان مراکز آموزش عالى و درمانى کشور، 15/9/68، آیینه زن، ص 124.
12. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با زنان و دختران مسلمان کشور، 30/6/79، آیینه زن، ص 27.
13. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى شوراى فرهنگى، اجتماعى زنان، جمعى از زنان پزشک متخصص، و مسؤولان اولین کنگره حجاب اسلامى، به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، 4/10/70.
14. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا جمع کثیرى از بانوان کشور، 26/9/71، آیینه زن، ص 29.
15. به ضمیمه شماره 6 با عنوان «افتخار مادر بودن» مراجعه کنید.
16. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا جمعى کثیرى از بانوان کشور، 24/9/71. آینه زن، ص 127.
17. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا گروهى از خواهران، 21/12/63، آیینه زن، ص 130.
18. مصاحبه با نشریه نامه انقلاب اسلامى، اسفند 60، آیینه زن، ص 128.
19. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا زنان، 30/6/79، (آیینه زن، ص 138).
20. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدارفرماندهان سپاه، 14/12/76، آیینه زن، ص 137.
21. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با زنان نماینده مجلس شوراى اسلامى، 30/4/76، آیینه زن، ص 138.
22. رهبر معظم انقلاب در اجتماع خواهران در ورزشگاه آزادى به مناسبت جشن میلاد کوثر، 30/7/76، آیینه زن، ص 214.
23. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم خطبه عقد ازدواج، 20/4/70، آیینه زن، ص 105.
24. بیانات رهبر معظم انقلاب در اجراى خطبه عقد ازدواج، 20/4/70، آیینه زن، ص 116.
25. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد ازدواج، 20/4/70، آیینه زن، ص 113.
26. بیانات رهبر معظم رهبر انقلاب در پرسش و پاسخ زنان داخل و خارج کشور، 19/7/77، آیینه زن، ص 110.
27. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه نماز جمعه، 7/9/59، آیینه زن، ص 109.
28. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا مداحان اهل بیت علیهم السلام به مناسبت تولد حضرت زهرا علیها السلام، 5/10/70، آیینه زن، ص 90.
29. برگرفته از ماهنامه سیاحت غرب، شماره 31، ص 87-78.
30. Carnegie corporation.
31. برگرفته از ماهنامه سیاحت غرب، شماره 30، ص 66-59 با تلخیص.
32. Dr, James C.Dobson.
33. برگرفته از ماهنامه سیاحت غرب، شماره 17، ص 59-51 با تلخیص.
34. Megan Williamson، نویسنده، جامعه شناس و محقق مسائل اجتماعى.
35. برگرفته از ماهنامه سیاحت غرب، نشریه مرکز پژوهشهاى اسلامى صدا و سیما، شماره 31، ص 76ـ72 با تلخیص.
36. David H.Olson: استاد علوم اجتماعى در دانشگاه مینوستا و از جمله صاحب نظران حوزه خانواده در آمریکا.
37. برگرفته از ماهنامه سیاحت غرب، شماره 17، ص 61-60
38. Jessca Anderson پزشک زنان.
 
منبع:
نکته هاى ناب (جلد پنجم)، تدوین: حسن قدوسى زاده، ناشر: دفتر نشر معارف، چاپ هشتم، پاییز 1390.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.