جایگاه و رسالت دانشجو از دیدگاه رهبر انقلاب

در این مطلب، گزیده ای از رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب درباره جایگاه و رسالت دانشجو که در طول سالهاى 83ـ68 در جمع دانشگاهیان و مسوولین فرهنگی کشور بیان فرمودند ارایه می گردد.
چهارشنبه، 16 فروردين 1402
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: مرتضی شعله کار
موارد بیشتر برای شما
جایگاه و رسالت دانشجو از دیدگاه رهبر انقلاب

طرح مسأله و ضروت بحث

مجموعه جوان دانشجو، یک نیروى بالفعل و بالقوه است. خواست و کار دانشجو، ایمان و اعتقادش، در وضعِ حال و آینده کشور، داراى اثر است. یقیناً کسان زیادى هستند که انگیزه هاى نامبارکى در آن ها وجود دارد چه دشمنان صریح این ملت، چه کسانى که در دشمنى خیلى صراحت ندارند، اما دشمن اند و مایل اند دانشجو یا به بى عملى و انفعال بیفتد؛ مثل پَر کاهى در مسیر جریانات زندگى؛ هرجایى او را مى برند، ببرند.

امروز آن دورانى است که باید با ابزار دانش و معرفت و تلاش علمى، کارى کنیم که عقب افتادگى هاى تحمیلىِ دوران طولانى سلطه استبداد در این کشور، جبران شود؛ آن دورانى که نگذاشتند استعدادها شکوفا گردد؛ نگذاشتند هویت اصلى و حقیقى این ملت، خود را نشان دهد؛ به تبع ورود کالاهاى صنعتى ـ که نتیجه پیشرفت علم و صنعت غرب بود ـ در همه چیز، آن را به غرب وابسته کردند؛ کالاهاى فکرى و فرهنگى را وارد این کشور کردند و به اوّلین کارى که دست زدند، بى اعتقاد کردن قشر تحصیلکرده این کشور به موجودى خودش بود؛ به فرهنگ خودى، به رسوم و آداب خودى، به دانش خودى، به استعداد شکوفا و درخشانى که در نسل ایرانى وجود داشت. این بى اعتقادى، در طول سال هاى متمادى، اثر خودش را بخشید.

برای طی مسیر صحیح و تحقق این هدف، در این نوشتار گذری داریم بر رهنمودهای حکیمانه و راهگشای مقام معظم رهبری خطاب به دانشجویان که در طول سالهاى 83ـ68 در جمع دانشگاهیان و مسوولین فرهنگی کشور بیان فرمودند.
 

دانشجو کیست؟

کلمه دانشجو از لحاظ بارِ معنایى، از جهت دیگرى حامل معناى خیلى جالب توجه و مهمى است. دانشجو یعنى جوان طالب علمى که آینده در دست اوست. این خصوصیات، در کلمه دانشجو هست. دانشجو، یعنى جوان؛ چون دانشجویى، قهراً مربوط به دوران جوانى است. طالب علم بودن و جستجوى از دانش هم در کلمه دانشجو هست.

چون فرض این است که آینده کشور، به سمت اداره علمى کشور پیش مى رود دیگر؛ یعنى به سمت اداره عالمانه و منطبق بر موازین دانش پیش مى رود، و هر کشور و هر جامعه اى که علم و فهم و محاسبه دقیق، در همه شؤون آن دخالت داشته باشد، وضعش بهتر است.

بنابراین دانشجو یعنى کسى که ناظر به آینده، و متعلق به آینده است؛ آینده هم متعلق به اوست. ببینید، این عناوین و مفاهیمى که در کلمه دانشجو گنجانده شده، خیلى مهم است. به همین دلیل، فوراً این جا استفاده کنیم؛

اگر دانشجو از لحاظ جهت گیرى فکرى و سیاسى دچار انحراف باشد، مصیبت بزرگى خواهد بود. درست است؟

اگر هدف دانشجو این باشد که درس بخوانم، براى این که زندگى شخصى خودم را مثلاً آباد کنم، بقیه هرچه شد، بشود؛ خطر خیلى بزرگى است.

اگر جهت زندگى دانشجو این باشد که به مسائل جامعه و آنچه که مى گذرد، بى اهمیت، بى اهتمام، بى علاقه و بى مبالات باشد، مصیبت خیلى بزرگ است.

فرض بفرمایید به دانشجو گفته شود که بخشى از نیروهاى کشور، دچار آفات عقیدتى و فکرى اند، شانه بالا بیندازد و بگوید به من چه!! همچنان که اگر بگویند بخشى از مردم در فلان جا دچار زلزله شدند و از بین رفتند، شانه بالا بیندازد و بگوید به من چه!! بخشى از مردم از لحاظ وضع معیشتى دچار دشوارى و مشکلند، شانه بالا بیندازد و بگوید به من چه!! این حالت بى تفاوتى، مصیبت خیلى بزرگى است.

کسى که بناست فردا امور مملکت در دست او باشد، این قدر نسبت به مسائل جامعه و سرنوشت مردم بى اعتنا باشد، خیلى نگران کننده است. از این نگران کننده تر، این است که بى تفاوت نیست، حساس است منتها حساسیت منفى؛ یعنى درست علاقه مند به این است که بخشى از مردم جامعه فرضاً در یک زلزله نابود بشوند! حالا زلزله، یک مثال واضح، و یک نوع آفت جسمانى و مادى است؛ از این بدتر، آفت معنوى است که کسى به آن توجه نمى کند. مثلاً دلش بخواهد که مردم، غرق در شهوات بشوند، دلش بخواهد که مردم، غرق در بى ایمانى بشوند؛ خودش هم اصلاً این طور باشد و به این سمت بتازد! ببینید مسئله دانشجو چه قدر حساس مى شود!

اگر ما معناى دانشجو و مفاهیمى که منطوى و مندرج در عنوان دانشجو است، به دقت مورد ملاحظه قرار بدهیم، باید نسبت به سرنوشت قشر دانشجو خیلى حساس بشویم هر که هستیم؛ چه خودمان دانشجو باشیم، چه استاد، چه از مسئولان آموزش عالى کشور، چه از مسئولان کشور و چه آدمى معمولى باشیم که داریم در خیابان راه مى رویم اگر بدانیم دانشجو یعنى چه، باید نسبت به سرنوشت دانشجو خیلى حساس باشیم ... (1)
 

دو عنصر اصلى در تربیت دانشجو

دو عنصر اصلى در تربیت دانشجو هست، که هیچکدام نبایستى مغفولٌ عنه بماند؛ اگر مغفولٌ عنه ماند، ما ضرر خواهیم کرد: یکى عنصر علم و تحقیق و کارایى علمى و جوشیدن استعدادهاى علمى و این قبیل چیزهاست؛ یکى هم عبارت است از روحیه و تدین و حرکت صحیح و سالم سازى معنوى و روحى دانشجو. در دانشگاه ها، این دو عنصر بایستى بدون تفکیک از یکدیگر، با قدرت و با ظرفیت کامل کشور، تعقیب بشود.

اگر در کار عنصر اول کوتاهى کردیم، نتیجه چیست؟

همه مى دانند.
دانشگاهى که نتواند علم و تحقیق را به دانشجو منتقل بکند، و نتواند دانشجو را یک عالم، یک استاد، یک صاحب صلاحیت، یک مبتکر، و بالاخره یک مدیر بالفعل براى بخشى از بخش هاى بى شمار اداره جامعه بسازد، آن دانشگاه، دیگر دانشگاه نیست. در این زمینه، مسئله استاد، مسئله کتاب درسى، فضاى آموزشى، آزمایشگاه و مجلات علمى هست؛ از این چیزهایى که دائم ورد زبان ماهاست و همه ما هم آن را دنبال مى کنیم. همه شماها هم تقریباً دانشگاهى هستید و به این مسائل خیلى خوب توجه دارید و دنبال مى کنید. ان شاءالله روزبه روز هم باید به قدر امکانات کشور پیشتر برویم.

عنصر دوم، عبارت است از روحیه و تدین و حرکت صحیح و سالم سازى معنوى و روحى دانشجو ... در فضاى عمومى دانشگاهى کشور، به این نکته دوم یعنى مسئله روحیه و تدین و آگاهى دانشجو و بیرون آوردن او از حالت یک عنصر علمى بى جهت و بى هدف، به سمت یک عنصر علمى جهت دار توجه کافى وجود ندارد. انسان با کامپیوتر متفاوت است.

به کامپیوتر برنامه مى دهند، آن هم برایشان جواب مسئله را حاضر مى کند؛ اما انسان که اینطور نیست. انسان خودش برنامه خودش را تنظیم مى کند؛ خودش تصمیم مى گیرد و خودش جهت گیرى پیدا مى کند. اگر ما از این جهت دوم غفلت بکنیم، دانشگاه همان چیزى خواهد شد که در بیانات امام، مکرر در مکرر نسبت به آن هشدار داده شده است. (2)
 

ارزش هاى بزرگى که دانشجویان ما به آن آراسته اند و لازم است آن را حفظ کنند

تدین و تعبد و پاکى دل و دامان که بحمدالله مجموعه هاى قابل توجهى از جوانان دانشجوى ما به آن آراسته اند ارزش بسیار بزرگى است؛ این را از دست ندهید. عمده اشکالات و انحرافات سیاسى، شروعش از نقطه مخدوش شدن این ارزش است. نمى گویم همه اشکالات و انحرافات؛ مى گویم عمده آن ها ... .

در شما دختر و پسر مؤمن و متعبد و متعهد، موجود بسیار باارزشى وجود دارد که ارزش آن موجود، از دنیا و مافیها بیشتر است؛ و آن، سلامت دل، سلامت نفس، پاکى روح و ناآلودگى یا کم آلودگى آن است. البته نمى گویم به کلى ناآلودگى؛ بالاخره هر کس ممکن است فلتاتى داشته باشد؛ به قول قرآن، «الاّ اللمم»؛ گناهانى که یک وقت از روى خطا و اشتباه، از دست انسان دررفته؛ از این ها ممکن است وجود داشته باشد؛ ولى آن نورانیت و صفا و پاکى فطرى و ذاتى را که الحمدلله در محیط دین کشور رشد پیدا کرده است حفظ کنید. یک وقت اگر خطایى هم پیش مى آید، بلافاصله به خداى متعال رو کنید و پشیمانى و انابه و تصمیم بر این که انسان گناه نکند، راه علاج این خطاهاست؛ این ارزش خیلى بزرگى است ... .

ارزش دیگرى که خیلى مهم است و تلاش مى شود تا در محیط دانشجویى، این ارزش هم از بین برود، عبارت است از امید و اعتماد به آینده. چگونه به آینده اى که نمى دانیم چیست، اعتماد کنیم؟ اعتماد به آینده، از طریق اعتماد به خودتان. آینده باید خوب باشد. از راه تصمیم گیرى، فکر کردن، عمل کردن و اقدام پى درپى، شما مى توانید به آینده امیدوار باشید.

آینده اى که مى خواهیم به آن امید ببندیم، تصویر کلى آن این است که نظام اسلامى همه ضعف هایى را که بر اثر بد عملى و بى عملى پیش آمده که اثرش در معیشت و فرهنگ و اخلاق مردم، جابه جا مشخص است برطرف کند. این کار را چه کسى باید بکند؟ شماها باید بکنید.

زمان هم خیلى طولانى نخواهد بود. این هایى که الان سر کارند، ده، پانزده سال قبل مثل شما دانشجو بودند. شما مى توانید بنیه حقیقى دینى و سیاسى، قدرت تحلیل، تصمیم گیرى، شناخت و ایستادگى در مقابل فشارهاى گوناگون دشمن را ـ که تا جایى که بتواند، فشار وارد مى کند و انسان باید مثل صخره در مقابل او بایستد ـ از حالا در خودتان به وجود بیاورید و ذخیره کنید و نگه دارید؛ براى این که بتوانید آینده را بسازید. و بدانید، مثل شما، همدل و همفکر و هم آرزوى با شما، در این کشور فراوان هستند. شما کار خودتان را بکنید؛ دیگرانى هم هستند که دارند کار خودشان را مى کنند. (3)
 

خودسازى فکرى، اخلاقى و انقلابى براى دانشجویان یک فریضه است

به شما دانشجوها مى گویم، سنگربان این سنگر [دانشگاه] شمایید؛ مواظب باشید خاکریزهاتان سست نشود؛ دائم خاکریزها را ترمیم کنید. خاکریزها، خاکریزهاى فرهنگى و فکرى است؛ این ها را ترمیم کنید.

خودسازى فکرى و اخلاقى و انقلابى درونى دانشجویان یک فریضه است ـ چه هر دانشجویى نسبت به خودش، چه به معناى درون دانشگاه و محیط دانشگاه ـ این خودسازى، همان ترمیم خاکریزها و سنگرهاست. (4)
 

شاخصه دانشجوى متدین و حزب اللهى

دانشجوى متدین و حزب اللهى کسى است که:
به نظرم به دانشجویان هم این نکته را گفتم که هر کس شب بیست و یکم، قرآن سرش گرفت و «بک یا الله» گفت، از نظر من او همان دانشجویى است که من مى گویم متدین و خدایى و مسلمان و حزب اللهى است؛ کارى ندارم از کدام حزب و جناح و تشکیلات است. (5)
 

توقع نظام اسلامى از دانشجو

برداشت و توقع بنده و نظام اسلامى از جماعت دانشجو این است که:

برداشت و توقع بنده و نظام اسلامى از جماعت دانشجو این است که فکر مى کنیم دانشجو یک روشنفکر تمام عیار مسلمان است؛ متدین است. در سطح دنیا جریاناتى وجود دارند که بعضى شان در ایران شعبه هم دارند که دانشجو را نه روشنفکر مى پسندند، نه مسلمان.

روشنفکر نمى پسندند، زیرا او را دچار تعصب ها و تحجرهاى حزبى و سیاسى و وارداتى مى کنند. ما وقتى مى گوییم تحجر، فوراً ذهنمان مى رود به تحجر مذهبى؛ بله آن هم یک نوع تحجر است، اما تحجر فقط تحجر مذهبى نیست، بلکه خطرناک تر از آن، تحجر سیاسى است؛ تحجرهاى ناشى از شکل بندى تحزّب و سازمان هاى سیاسى است که اصلاً امکان فکر کردن به کسى نمى دهند.

اگر ده دلیل قانع کننده براى حقانیت یک موضع ذکر کنیم، قبول مى کند، اما در عمل طور دیگرى عمل مى کند! چرا؟ چون حزب، ـ آن تشکیلات سیاسى بالاى سر ـ مثل پدرخوانده مافیا از او این گونه خواسته؛ این را انسان متأسفانه در برخى از گوشه کنارهاى حتّى محیط دانشگاهى مى بیند.

پس آن مجموعه اى که دچار یک چنین تحجّرى باشد، دیگر روشنفکر نیست، چون روشنفکرى لازمه اش حق طلبى، چشم باز، تکیه به منطق و استدلال است. این که مسلمان هم نمى خواهند باشد، براى این است که مى دانند مسلمانى، خطرناک است.

امروز عمده دردسرهایى که اردوگاه استکبار و مشخصاً آمریکا و صهیونیسم دچارش هستند ـ که این دردسرها خیلى زیاد هم است به خاطر این است ـ که مسلمان ها به یک خودآگاهى رسیده اند که در این خودآگاهى، امام بزرگوار و ملت ایران و انقلاب و نظام ما نقش فراوانى داشته است. عمده دردسر آن ها از این ناحیه است؛ لذا مى خواهند این را بکوبند. به همین جهت از مسلمان بودنِ دانشجو به شدت ناراضى و ناخشنوداند. (6)
 

مشکلات مسئله ساز دانشجویان

1. مشکل اول،
مشکل دچار شدن به ابتذال و بى تفاوتى و نفوذپذیرى در مقابل فرهنگ هاى بیگانه و مضر است. دانشجو در معرض این فرهنگ ها قرار مى گیرد و این مشکل دانشگاه هاست. من کراراً در این اجتماعات دانشجویى و دانشگاهى گفته ام که چرا وقتى کسى وارد حوزه مى شود، قاعدتاً متدین خارج مى گردد؛ اما وقتى داخل دانشگاه مى شود، قاعدتاً متدین خارج نمى گردد؟!

چرا باید این طورى باشد؟ واقعاً هم توقع درستى است و باید در نهایت این باشد؛ اما واقعیت قضیه غیر از این است. واقعیت قضیه این است که دانشگاه محیطى است که به خاطر کثرت جوان در سنین خاص و وجود زن و مرد، در معرض انواع و اقسام انگیزه ها و گرایش هاى اخلاقى و فرهنگى ناسالم قرار گرفته است.

دانشجو، غیر از آن جوانِ در بازار است که نه از مجله خارجى، نه از کتاب خارجى و نه از معارف بیرون این مرز اصلاً مطلع نیست. دانشجو، قاعدتاً اطلاع پیدا مى کند و آگاه و هوشیار است و معارف دنیا برایش مطرح مى شود. پس این فرد، در معرض نفوذ آسیب هاى فرهنگى و بى مبالاتى در مقابل دین و بى تفاوتى در مقابل ارزش هاى دینى و انقلابى است. این، یکى از مشکلات محیط دانشجویى و دانشجوست.

 
2. یکى از مشکلات دیگر که نزدیک به مشکل قبلى است آسیب پذیرى در مقابل لغزش ها و انحرافات فکرى است.
در گذشته که مارکسیسم خیلى فعال و پُرنشاط بود، هر کسى که با دانشگاه ارتباط داشت، واقعاً این را به روشنى مى یافت. اصلاً در دانشگاه، حتّى آن دانشجوى مسلمانى که سوهان تفکرات مارکسیسم به مغزش نخورده بود، خیلى به ندرت مى شد پیدا کرد.

بعضى از این عناصر روشنفکرِ نام و نشاندارى که جزو مسلمانان هستند ـ زنده و مرده ـ و شما امروز به افکارشان اعتراض مى کنید ـ که اعتراض هاى بجایى هم هست ـ نقطه اشکال فکرى این ها، همان چیزى است که خاصیت دوران دانشجویى و دانشگاهى آن ها بود.

تفکر مارکسیستى وارد مى شد، زید مى دید که مى خواهد مارکسیسم را رد بکند؛ براى رد آن، از معارف مارکسیسم استفاده مى کرد؛ یعنى «یؤتى من حیث یفرّ منه»! این، در تفکرات و بیانات کسانى که در دو دهه قبل از انقلاب، بدون اطلاع و آگاهى هاى کامل اسلامى، در میدان مارکسیسم وارد مى شدند، زیاد دیده مى شد. اصلاً تفکرات مارکسیستى در آن ها نفوذ کرده بود و در همه مغز و ذهنشان اشراب شده بود. در آن زمان، چنین چیزى محسوس بود؛ اما امروز نیست و یا لااقل به شکل مکتبى اش وجود ندارد؛ اگرچه ته مانده هایش باز هم هستند و هنوز زائل نشده اند.

در در عین حال، امروز انحرافات جدیدى وجود دارد.دنیا که تنها با انحراف مارکسیسم، منحرف نشده است؛ قبل از مارکسیسم هم تفکرات غلط و انحرافى و ضد اسلام بوده، بعد از مارکسیسم هم وجود دارد و الان هم هست. همین تفکراتى که امروز به وسیله بعضى از فیلسوفان یا فیلسوف نمایان اروپایى در دنیا پخش مى شود ـ که البته نمى خواهم اسم بیاورم، تا حرف کلى ما به جایى نزدیک نشود ـ حمّالة الحطب دمکراسى به نوع سوسیال دمکراسى هاى غربى است.

الان در دنیا تفکراتى هست که جاده صاف کنِ تسلط استعمارى نوع جدید آمریکا و اروپا بر همه دنیاست؛ یعنى ایجاد جوامع دمکراتیک به سبک غربى و همین چیزى که شما مى بینید دنیا رویش حساس است. اگر در جهت ایجاد حجاب، یک ذره نسبت به لباس افراد این جوامع تعرض بشود، همه دنیا را غوغا برمى دارد؛ ولى اگر در جهت کشف حجاب، به لباس کسى تعرض بشود، یک صدم آن در دنیا غوغا نمى شود! این واقعیتى است. امروز یکى از نشانه هاى تمدن و نظام جدیدى که دنیاى استکبار مى خواهد بى سروصدا بر همه عالم حاکم بکند، همین است.
 
3. مشکل سوم،
همین مشکل مدرک گرایى و توجه وافر به زندگى مادّى و اضغاث و احلام جوانى است. در حوزه ها، به شکل سنتى چنین چیزى نیست اگرچه گاهى به شکل عارضى هست اما جوان دانشجو که کارش تحصیل علم است، به این سمت کشانده و رانده شده که به فکر آینده و دکان آینده و کار آینده و پول و این که کدام رشته، پُردرآمدتر است و کدام رشته توانایى هاى بیشترى به آدم مى دهد، باشد. این هم مشکل بزرگى است که بایستى به فکرش بود؛ چون به علم لطمه مى خورد.
 
4. مشکل دیگر،
مشکل آلت دست جریانات سیاسى شدن و سیاسى کارى در دانشگاه است. گاهى اوقات، دانشجو خودش هیچ ایده و انگیزه سیاسى خاصى ندارد؛ اما آلت دست یک جریان و یک گروه سیاسى کار قرار مى گیرد که آن ها از او، چماق مى کنند و به سر هر کسى که مى خواهند، مى زنند. این هم یک مشکل بسیار بزرگ و حساس است.
 
5. مشکل دیگر،
مشکل ابهام در جریانات و عملکردهاست. دانشجو، به طور طبیعى روشنفکر است؛ یعنى جزو گروه هاى روشنفکر قهرى است و نسبت به اوضاع جارى کشور، صاحب نظر و صاحب فکر و صاحب عقیده است و مى خواهد اظهار نظر بکند. دانشجو، به این قانع نیست که بگویند ما اینطور تشخیص داده ایم و مى خواهیم عمل بکنیم. دانستن و اظهار نظر او، با تعبد هم منافات ندارد.

تعبد هم مى کند، اما دلش مى خواهد وجه این کارى را که به آن تعبد کرده است، بداند. اگر ندانست، تدریجاً دچار شبهه و ابهام مى شود. این ابهام، او را حتّى در نفس تعبد هم تضعیف مى کند و تعبدش رفته رفته ضعیف مى شود. پس، یکى از مشکلات دانشجو، این است.

دانشجویان، چون غالباً از جریانات هم بى خبراند و از بطون کارها اطلاع ندارند، چنانچه خبرى در رادیو یا در روزنامه پخش شود، ذهنشان شروع به کار مى کند. این در صورتى است که مؤثر خارجى هم نباشد؛ اگر باشد، که دیگر واویلاست!
 
6. و بالاخره،
آن مشکلى که به نظر بعضى ها، شاید مهم ترین مشکل است، مشکل بى هویتى و عدم درک رسالت واقعى در قبال جامعه، در قبال خودش و در قبال تاریخ و آینده است. دانشجو، حقیقتاً نمى داند که چه کاره است.

او نمى داند که الان چه کاره است و در آینده چه نقشى خواهد داشت؛ مثل کاسبى که به دنبال نان و نام مى دود و زندگى مى کند. به عبارت دیگر، رسالت حقیقى دانشجو، براى خود او درست روشن نیست.

این ها مشکلات دانشجوست. بخشى از این مشکلات را گفتیم؛ اما یقیناً بیش از این هاست و مسائل و مشکلات دیگر و ریزه کارى هاى فراوانى نیز وجود دارد: ارتباطات گوناگون استاد و دانشجو، مدیر و دانشجو، گروه هاى گوناگون دانشجویى، تعارض بین دانشجوى بى دین و دانشجوى بادین، حتّى تعارض بین خود دیندارها و انواع و اقسام مشکلات دیگرى که وجود دارد. (7)
 

دانشجو باید فکر کند و این فکر را مطرح و مطالبه نماید

ما مى خواهیم جوان ما احساس کند که باید فکر کند و باید این فکر را مطرح و آن را مطالبه کند. نمى خواهیم کارِ نمایشى کنیم و نیازى هم به کارِ نمایشى نداریم؛ اما به این که جوان ما ـ به خصوص مجموعه دانشجویى که در سطح کشور بسیار گسترده و وسیع است ـ این احساس را در خودش تقویت کند که در آینده کشور نقش و مسئولیت دارد و باید تعهدى در این زمینه در خود احساس و براى آن تلاش کند، نیاز داریم. (8)
 

باید روحیه عدالت خواهى را در دانشجویان تقویت کنیم

این که ما باید دانشجوها را به سیاست بکشانیم، این «باید» را هم من قبول ندارم؛ اصلاً «باید» ندارد. جوان دانشجو احساساتى دارد، تحرکى دارد، خودش تمایلِ به این معنا دارد؛ لزومى ندارد ما «باید» داشته باشیم؛ منتها جوان دانشجو احساساتش در درجه اول متوجه عدالت خواهى است. آنچه بیش از همه چیز دانشجو را به خود متوجه مى کند، عدالت خواهى است؛ این جهت را در او تقویت و تحکیم کنید.

البته ممکن است به خیلى از مسئولان کشور اعتراض هم داشته باشد؛ اما اعتراض او، اعتراض یک جوان است و هیچ اشکالى هم ندارد. بنده وقتى در مجامع دانشجویى شرکت مى کنم ـ شماها یا بوده اید و از نزدیک دیده اید، یا از تلویزیون مشاهده کرده اید ـ مى بینید که چندین هزار دانشجو چه ابراز احساساتى مى کنند. من مى دانم در همین مجموعه چند هزار نفرى، درصد قابل توجهى هستند که به شخص من اعتراض دارند؛ ولى اگر بنا باشد محبت خودم را بین این مجموعه تقسیم کنم، سهم آن ها را یک مثقال کمتر نخواهم گذاشت.

این ها هم جوان اند، این ها هم فرزندان و بچه هاى من هستند، این ها هم دانشجوهاى این کشورند. گیرم به مسئله اى ـ به حق یا به ناحق ـ اعتراض دارند؛ چه اشکال دارد؟ اعتراض داشتن ایرادى ندارد، اما مبنا و پایه کارش باید درست باشد. (9)
 

آنچه شما دانشجویان باید از مسئولین نظام مطالبه کنید عدالت و رفع فساد است

وقتى شما سؤال مى کنید و پاسخ مى خواهید، باید سؤالى بکنید که پاسخ آن ـ از سوى هر کسى ـ قابل تشخیص و ارزیابى کمّى باشد؛ و الاّ این که شما بگویید «آیا مى دانید که از قِبل بیکارى چه مشکلاتى پیش مى آید؟»، جوابش این است که بله، مى دانیم. «چه کار مى کنید؟» همین کارهایى که مى بینید داریم مى کنیم. اینطور طرح پرسش، چیزى عاید نخواهد کرد.

یا از قوه قضائیه بپرسید «شما براى رفع این ویرانه در پنج سال گذشته چه کار کردید؟» آن ها چند صفحه به شما آمار خواهند داد که این کارها را کرده ایم. پاسخگویى مقوله بسیار حساسى است. چیزى که شما باید به آن اهتمام داشته باشید، خواست است. خواست عدالت و رفع فساد، بسیار مهم است. این خواست ها باید وجود داشته باشد.

در کنار این خواست ها، اینطور هم نباشد که همه کارهایى را که مسئولان کرده اند، انسان زیر سؤال ببرد و مورد تردید قرار دهد؛ نه، واقعاً در همین زمینه هایى که شما مطرح کردید، کارهاى خوب و زیادى صورت گرفته؛ منتها اداره کشور در مقطع امروز کار بسیار مشکلى است.

مى دانید امروز ما در یک چالش عظیم قرار داریم با مراکز قدرتى که فکر آن ها این است که اگر این نظام کارآمدى خود را به طور کامل اثبات کند، عرصه براى آن ها تنگ خواهد شد؛ کما این که همین الان هم آن ها مى بینند در مقابل نظام جمهورى اسلامى کم کارى کرده اند که نظام ما توانسته به پیشرفت هایى که دوستان اشاره کردند، نایل آید. البته به شما عرض بکنم؛ پیشرفت ها در بخش هاى مختلف، بیش از این هاست.

گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ما است. منهاى آن، جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم. این گفتمان را باید همه گیر کنید؛ به گونه اى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد؛ این را شما باید نگه دارید و حفظ کنید؛ این مهم است.

اما در برخورد با آنچه شده، باید خانگى برخورد کنید؛ نه بیگانه وار و معترض. بالاخره کارهاى زیادى انجام گرفته، احیاناً کوتاهى هایى هم شده؛ اما باید مشکل را حل کرد. نباید نتیجه قهرى نحوه بیان این باشد که بعد از چندى انسان احساس کند که به کل مجموعه به شدت معترض است؛ نه، شما براى موفقیت کل مجموعه دارید تلاش مى کنید؛ اصلاً همه تلاشتان این است که نظام را پیش ببرید. هرچه مى توانید، جزئیات را تکمیل کنید. در بخش هایى که خلأ وجود دارد، هرچه مى توانید، کمک کنید تا خلأ برطرف شود.

هرچه مى توانید، شعار اصلى عدالت و آنچه را مربوط به عدالت است، تقویت و همگانى و در ذهن ها تعمیق کنید و روى پشتوانه و فلسفه فکرى آن کار کنید ـ این ها لازم است ـ اما کارى نکنید که مخالفان شما این تردید را دامن بزنند که آیا نظام اسلامى مى تواند؟

آیا نظام اسلامى توانسته؟

البته که مى تواند؛ البته که توانسته! مدعى دستگاه هاى مختلف از لحاظ کارآمدى، خودِ بنده هستم. من دائماً نسبت به کارآمدى، از این ها سؤال و مطالبه مى کنم؛ اما بنده اعتقادم این است که نظام اسلامى از همه دولت هایى که در دوران استعمار و دوران نزدیک به استعمار در کشور ما وجود داشته، قوى تر عمل کرده است.

بدون تردید نظام جمهورى اسلامى در همه بخش ها قوى عمل کرده است. عناصر مؤمن و کارآمد در نظام وجود داشته اند؛ پشتوانه مردمى هم به آن ها کمک کرده است. در بخش هایى ما با قدرت وارد میدان شده ایم که فکرش را نمى توانستیم بکنیم. در همه بخش ها اینطور است.

الان جاى توضیح و بیان آمار نیست. البته اقتضاى این دوره از نظام جمهورى اسلامى، اقتضاى کار بیشتر، انقلابى تر، مؤمنانه تر و همه امکانات را بیش از این به میدان آوردن است؛ این را قبول داریم. البته کم کارى وجود دارد، اما ناکارآمدى وجود ندارد؛ بین این ها باید تفکیک قائل شد. ناکارآمدى وجود ندارد؛ نظام اسلامى کارآیى دارد.

یک نشانه کارآیى نظام، وجود شما است. جوان دانشجوى مؤمن و معتقد به نظام مى تواند حرف و انگیزه خودش را قوى در فضاى جامعه مطرح کند. حرف شما فردا در تمام فضاى جامعه منتشر مى شود؛ این نکته خیلى مهمى است؛ این خودش کارآمدىِ این نظام است. کارآمدى نظام غیر از کارآمدى این دستگاه یا آن دستگاه است؛ نظام، نظام کارآمدى است. البته کارآمدى نظام، مجموعه عملکرد مثبت و منفى اى است که دستگاه هاى نظام دارند؛ اما این برآیند مثبت است. (10)
 

دانشجویان و انگیزه هاى نامبارک دشمنان

مجموعه جوان دانشجو، یک نیروى بالفعل و بالقوه است. خواست شما، کار شما، ایمان و اعتقاد شما، در وضعِ حال و آینده کشور، داراى اثر است. یقیناً کسان زیادى هستند که انگیزه هاى نامبارکى در آن ها وجود دارد چه دشمنان صریح این ملت، چه کسانى که در دشمنى خیلى صراحت ندارند، اما دشمن اند و مایل اند دانشجو یا به بى عملى و انفعال بیفتد؛ مثل پَر کاهى در مسیر جریانات زندگى؛ هرجایى او را مى برند، ببرند.

کار دیگرى که ممکن است بکنند، این است که اگر در دانشجو انگیزه اى براى کار و تلاش و اقدام وجود دارد، از آن براى مبارزه با نیروى اصلى مقاومت اسلامى که امروز سایه اش نه فقط بر ایران، بلکه بر کل دنیاى اسلام گسترده است استفاده کنند؛ یعنى از نیروى جوان و فهمیده و آگاه دانشجو، درست در عکس جهتى که عقل و دین و فهم موقعیت سیاسى اقتضا مى کند، استفاده کنند.

اگر دشمنان نتوانستند دانشجو را در جهت خودخواسته به راه بیندازند، یقیناً کار و تلاش و تبلیغى مى کنند تا شاید بتوانند دانشجو را به انفعال و بى عملى بیندازند. شما در مقابل هر دو انگیزه باید مقاومت و ایستادگى کنید. (11)
 

تلاش کنید کشورتان را از همه جهت مستقل کنید

امروز وظیفه شماست که تلاش کنید و هدف این تلاش هم عبارت است از عزّت بخشیدن به اسلام و استقلال بخشیدن به ایران اسلامى. کشورتان را از همه جهت مستقل کنید. البته مستقل بودن به معناى این نیست که درِ استفاده از خارج از مرزها را ببندیم. این که معقول نیست؛ هیچ کسى هم به این کار دعوت نمى کند. در طول تاریخ، افراد بشر از همه استفاده کرده اند؛ اما فرق است بین تبادل فکر و اندیشه و دارایى ها میان دو موجود همسان و هموزن و همقدر، و دریوزگى یک موجود از موجود دیگر از راه التماس و اعطاى به او همراه با تحقیر. این، آن چیزى است که کم و بیش تا قبل از انقلاب بوده است.
 
بایستى کشور را به آن پایه اى که لازم است، برسانید. این، مسئولیتِ عظیمِ نسلِ جوانِ روشنفکرِ تحصیلکرده این کشور است. (12)
 

عقب ماندگى هاى کشور، نتیجه بى اعتقاد کردن قشر تحصیل کرده به فرهنگ و دانش خودى است

امروز آن دورانى است که باید با ابزار دانش و معرفت و تلاش علمى، کارى کنیم که عقب افتادگى هاى تحمیلىِ دوران طولانى سلطه استبداد در این کشور، جبران شود؛ آن دورانى که نگذاشتند استعدادها شکوفا گردد؛ نگذاشتند هویت اصلى و حقیقى این ملت، خود را نشان دهد؛ به تبع ورود کالاهاى صنعتى ـ که نتیجه پیشرفت علم و صنعت غرب بود ـ در همه چیز، آن را به غرب وابسته کردند؛ کالاهاى فکرى و فرهنگى را وارد این کشور کردند و به اوّلین کارى که دست زدند، بى اعتقاد کردن قشر تحصیلکرده این کشور به موجودى خودش بود؛ به فرهنگ خودى، به رسوم و آداب خودى، به دانش خودى، به استعداد شکوفا و درخشانى که در نسل ایرانى وجود داشت. این بى اعتقادى، در طول سال هاى متمادى، اثر خودش را بخشید.

از روزى که این فکر ـ فکر تحقیر ایرانى ـ وارد این کشور گردید و موجب شد که این احساس حقارت تا اعماق جان قشرهاى برگزیده این کشور نفوذ کند، تا وقتى که غرب محصول این حالت را چید، البته سال ها طول کشید؛ ولى بالأخره آن ها موفّق شدند و نتیجه آن، همین عقب افتادگى هایى است که شما در کشورمان مشاهده مى کنید. با این همه منابع انسانى، با این همه منابع مادّى، با این موقعیت جغرافیایىِ ممتازى که ما داریم، با آن سابقه درخشان علمى و فرهنگى و میراث عظیم گنجینه علمى که ما داریم، وضع ما امروز از آنچه که باید در میدان علم و صنعت و پیشرفت هاى گوناگون علمى باشد، بسى عقب تر است. (13)
 

دانشجو باید فهم سیاسى داشته باشد، تا فریب نخورد

دانشجوها بایستى سیاسى بشوند؛ یعنى فهم سیاسى پیدا کنند. فهم سیاسى، غیر از سیاسى کارى و سیاست بازى است، غیر از دستخوش جریان هاى سیاسى شدن است. اتفاقاً فهم سیاسى موجب مى شود که آدم، دستخوش جریان هاى سیاسى نشود. من این را مى خواهم. من مى خواهم که وقتى دانشجو نگاه مى کند به آن کسى که آمده است و دارد برایش حرف مى زند و شعار مى دهد و قربان صدقه مى رود، بفهمد که او کیست و چه کاره است؛ از حرف هاى او حقیقت او را درک کند و از کار او ممشا و هدف او را به دست بیاورد.
من این را مى خواهم؛ دنبال این هستم.

اگر سیاسى نباشید، نمى توانید؛ باید سیاسى باشید. من باز هم همیشه روى این حرفم تکیه مى کنم که دانشگاه، باید سیاسى باشد، تا دانشجو فریب نخورد و وسیله اى براى کسانى نشود که مى خواهند سر به تن نظام اسلامى و جمهورى اسلامى و هیچ کس دیگرنباشد! فقط دنبال قدرت اند، هر طور مى خواهد بشود! به قول معروف براى یک دستمال، حاضرند قیصریه را آتش بزنند! (14)
 

دانشجویى که تحلیل سیاسى نداشته باشد، مرد زمان خودش نیست!

دانشجویى که اصلاً نفهمد در دنیا چه مى گذرد، این دانشجو دانشجوى زمان خودش نیست، مرد زمان خودش نیست. دانشجو باید احساس سیاسى، درک سیاسى و تحلیل سیاسى داشته باشد. بنده در قضایاى تاریخ اسلام، این مطلب را مکرراً گفته ام؛ آن چیزى که امام حسن مجتبى را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسى در مردم بود، مردم تحلیل سیاسى نداشتند.

آن چیز که فتنه خوارج را به وجود آورد و امیرالمؤمنین را آن جور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آن گونه مظلوم کرد و على مظلوم شد، نبودن تحلیل سیاسى در مردم بود؛ والاّ مردم که همه بى دین نبودند، تحلیل سیاسى نداشتند. دشمن شایعه اى مى انداخت، فوراً این شایعه همه جا پخش مى شد، همه قبول مى کردند! چرا باید این جور باشد؟!(15)
 

معنای سیاسی بودن دانشجو

سیاسى بودن دانشجو یعنى:
سیاسى بودن یعنى دانشجو از آنچه که در جهان و در کشور خودش مى گذرد، آگاه باشید، بینش داشته باشد. اگر این نشد ممکن است فردى به حدّ اعلاى علم هم برسد، خیلى هم متدین باشد، اما دشمن او را به قیمت بسیار ارزانى بخرد! او را زیر بال خودش بگیرد.

در دوران رژیم طاغوت، اساتیدى داشتیم متخصّص، متدین و خوب. اما چون فهم سیاسى نداشتند، به راحتى در اختیار هدف هاى آن رژیم قرار مى گرفتند، بدون آنکه خودشان بدانند. دانشجوها را هم به سمتى مى کشاندند که آن رژیم مى خواست. کسانى داشتیم که عالم و متدین بودند؛ ولى نداشتن فهم و آگاهى و شعور سیاسى، موجب شد که جزو یکى از مهره هاى همان رژیم فاسد و ضدّ دینْ بشوند. پس، دانشجو بایستى آگاهى و فهم و درک سیاسى داشته باشد، مباحث سیاسى را بداند؛ آنچه در جهان مى گذرد، بداند.

امروز جمهورى اسلامى، از یک دولتِ مردمىِ صددرصد وابسته به مردم خودش برخوردار است. خوب، این دولتْ چه کارى مى کند؟ در مسائل سیاسى دنیا، کجاى کار است؟ هدف هایش چیست، اقداماتش کدام است؟ چرا در فلان جهت حرکت مى کند؟ چرا در فلان جهت دیگر، حرکت نمى کند؟ باید این ها را بدانید. (16)
 

یک ویژگى مثبت و یک ویژگى منفى محیط دانشجویى

گاهى در یک جامعه، جوّ از یک جهت خیلى سنگین مى شود؛ فرق هم نمى کند؛ هر انحرافى فضاى تنفس فکرى یک جامعه را مسموم و آلوده مى کند. هر گونه انحرافى باشد؛ انحراف سیاسى همین طور است؛ انحراف اخلاقى ـ شهوانى، یا گرایش به مادیات هم همین طور است.

فرض بفرمایید در یک جامعه، غفلت همه اعضاى جامعه را گرفته است ... در یک چنین فضایى که غفلت، مهم ترین بلیه مردم آن کشور است، ناگهان یک حرکت، یک فریاد، یا یک جهت گیرى دانشجویى، به کلى فضا را عوض مى کند ...

حال آن محیط دانشجویى که این خصوصیت مثبت و مهم را دارد، یکى دو تا خصوصیت منفى هم دارد که باید به آن ها هم کاملا توجه داشته باشید. یکى این است که چون محیط دانشجویى، محیط احساسات است ـ جوان احساساتى است ـ همیشه یک عده رند ناقلاى کمین گرفته، مایل اند که اگر بتوانند، براى کارهاى مختلف، از این مجموعه حسّاس آماده به تحرّک استفاده اى بکنند ...

حسّاس و قابل اشتعال و زود پذیر بودن و نرم و لطیف بودن روح و دل جوان، مثل یک شمشیر دو لب است. هم تفکرات صحیح مى توانند این فرصت را مورد بهره بردارى قرار بدهند؛ وارد دانشگاه بشوند و آن را به یک بهشت برین تبدیل کنند؛ هم تفکرات و روش هاى غلط مى توانند وارد دانشگاه بشوند. این یک نقطه ضعف است. یعنى نقطه اى است که باید در معاشرت و در برخورد دانشجویى به آن توجّه داشت.

دانشجو، جوان و آزاد فکر است. به طور طبیعى حسّاس و احساساتى است. ممکن است تحت تأثیر هر حرف پر هیجان، یا حرف خوش ظاهرى قرار گیرد. باید به این توجه داشته باشید. این یک نقطه ضعف است. البته عمده هم همین است؛ نمى خواهم نقاط ضعف را ردیف بکنم. فعلاً در محیط دانشجویى، این یک نقطه قابل توجّه است. (17)
 

بیدارى دانشجویى (جنبش دانشجویى) مقوله اى است صددرصد دانشجویى

حرکت دانشجویى، یا جنبش دانشجویى یا به تعبیر بهتر و رساترى که مى توان برایش انتخاب کرد: بیدارى دانشجویى و احساس مسئولیت دانشجویى، مقوله بسیار مهمى است؛ صددرصد هم دانشجویى است. چرا مى گوییم صددرصد دانشجویى است؟

چون بسیارى از احساسات، درخواست ها و انگیزه ها ممکن است در قشر دانشجو وجود داشته باشد، اما به خصوصیت دانشجویى او ارتباط مستقیمى نداشته باشد؛ مثل دغدغه شغل. شاید دانشجویى وجود نداشته باشد که دغدغه شغل و آینده نداشته باشد؛ لیکن این به حیثیت دانشجویى دانشجو ربطى ندارد؛ این مربوط به هر جوانى است؛ دانشجو هم نباشد، این دغدغه را دارد.

یا مثلاً دغدغه ازدواج و تشکیل خانواده، که البته از این مورد، حضار بیشتر هم خوششان مى آید! هر دانشجویى چه دختر و چه پسر این دغدغه را دارد؛ این مطالبه و میل را دارد؛ چون مسئله اساسى زندگى است؛ اما این لازم ذاتى دانشجو نیست؛ این لازم انسان بودن و جوان بودن اوست؛ دانشجو هم که نباشد، این احساس را دارد.

اما آن چیزى که من اسمش را «بیدارى دانشجویى» مى گذارم و امروز در بین دانشجویان و غیر دانشجویان معمول است و به آن «جنبش دانشجویى» مى گویند، مخصوص قشر دانشجو به حیث دانشجو است؛ یعنى متعلق به همه جوانان نیست؛ متعلق به همین جوانِ قبل از محیط دانشجویى هم نیست؛ متعلق به این جوان بعد از دوره دانشجویى هم نیست؛ این متعلق به محیط دانشگاه است؛ متعلق به همین چهار سال، پنج سال، شش سال است؛ همین مدتى که شما در دانشگاه درنگ دارید؛ این حقیقتى است که وجود دارد.

جنبش دانشجویى ـ یا به همان تعبیر درست تر، بیدارى دانشجویى ـ چیز جدیدى نیست؛ یک چیز مخصوص ایران هم نیست؛ چون همان طور که گفتیم، متعلق به محیط دانشگاه است.

این بیدارى، خصوصیاتى دارد؛ انگیزه هایى در آن هست و نتایجى بر آن مترتب مى شود. اگر این خصوصیات، درست شناسایى شود مى تواند به عنوان یک منبع غنى و سرشار و فیاض براى کشور و آن محیط [ دانشگاه] و جامعه به کار گرفته بشود؛ اما اگر درست شناسایى نشود، ممکن است تضییع بشود؛ مثل ثروتى که شما از وجود آن و یا از کاربرد آن اطلاع ندارید.

بدتر از این، آن صورتى است که شما که صاحبش هستید، اطلاع ندارید؛ اما یک دزد و یک دغل اطلاع دارد که زیر این مخفى گاه، این گنج هست؛ کاربردش هم این است؛ لذا او مى آید و استفاده مى کند؛ این دیگر مى شود خسارت فوق خسارت! یکى از فرایض اولیه اولاً خود دانشجو، ثانیاً مجموعه مدیرانِ دانشجویان و دانشگاه ها، و ثالثاً مجموعه مدیران کشور، شناسایى این پدیده ذاتاً دانشجویى است؛ یعنى بیدارى دانشجویى، یا جنبش دانشجویى، یا حرکت دانشجویى؛ به هر اسمى آن را بنامید، حقیقتش را مى شناسیم که چیست. (18)
 

علل و منشأ بیدارى (جنبش) دانشجویى

منشأ چنین پدیده اى، خصوصیاتى است که در دانشگاه و در مجموعه دانشجویان هست. سن و انرژى و توان و نیروى جوانى، معارف و دانش هایى که دانشجو در این دوره با آن ها آشنا مى شود ـ چه معارف علمى، چه معارف سیاسى، چه معارف اجتماعى ـ فراغت دانشجویى که گرفتار زندگى و نان و دربند گرفتارى ها و بارهاى زندگى نیست و یک آزادى نسبى دارد و در جایى مسئولیتى ندارد، مجتمع بودن دانشجویان در یک محیط خاص، تأثیر گرفتن از امواج عمومى جامعه و بازتاب آن ها را نشان دادن ـ چه مثبت و چه منفى ـ از عوامل این پدیده بسیار مهم و در عین حال بسیار مبارک است که در صورتى که از آن استفاده نشود و یا بد استفاده بشود، بسیار خطرناک هم خواهد بود. (19)
 

خصوصیات بیدارى (جنبش) دانشجویى

در حرکت دانشجویى یا بیدارى دانشجویى، خصوصیاتى هست که تقریبا مى شود گفت در اغلب جاها یکسان است ـ با تفاوت فرهنگ ها و تاریخ ها و زیرزمینه هاى هر کشورى و هر ملتى و هر مجموعه انسانى ـ لیکن مشترکاتى بالاخره در همه جا هست آن چیزى که من در مورد کشور خودمان مى توانم به عنوان ویژگى هاى حرکت دانشجویى از قبل از انقلاب تا اوان انقلاب و از این جا به بعد عرض بکنیم، این خصوصیاتى است که ذکر مى کنم.

خصوصیت اول، آرمان گرایى در مقابل مصلحت گرایى است؛ عشق به آرمان ها و مجذوب آرمان ها شدن. انسان وقتى که در محیط تلاش و کار معمولى زندگى قرار مى گیرد، گاهى موانع جلوى چشم او را مى گیرد؛ آرمان ها را دور دست و غیرقابل دستیابى به انسان نشان مى دهد؛ و این خطر بزرگى است. گاهى آرمان ها فراموش مى شوند. در محیط جوان، آرمان ها محسوس، ملموس، زنده، قابل دسترسى و دستیابى است؛ لذا براى آن ها تلاش مى شود؛ خود این تلاش، تلاش مبارکى مى شود.

خصوصیت دوم، صدق و صفا و خلوص است. در حرکت دانشجویى، کلک، تقلب، حیله و شیوه هاى غیرانسانى یى که معمولاً در محیط هاى زندگى رایج به کار مى رود، در این جا کمرنگ است و یا به طور طبیعى نیست. در محیط معمولى زندگى، در محیط سیاست، در محیط تجارت، در محیط بده بستان هاى اجتماعى، هر کسى هر حرفى که مى زند، مواظب است ببیند از این حرف چه گیرش مى آید و چه از دست مى دهد؛ حالا بسته به این است که چه قدر زرنگ، چه قدر پشت هم انداز و چه قدر عاقل باشد یا در نقطه مقابلش قرار گرفته باشد تا چیزى از دست بدهد، یا چیزى به دست بیاورد؛ اما در محیط حرکت دانشجویى، نه؛ حرف را براى خوب بودنش، براى درست بودنش، براى جاذبه داشتنش براى خود و براى حقیقت بیان مى کنند و دنبال و تعقیب مى کنند. نمى خواهم تعمیم بدهم و بگویم که هر نفر از آحاد دانشجو، هر تک تکى از این حرف هایى که مى زند، اینطور است؛ نه، اما این رنگ غالب است.

خصوصیت سوم، آزادى و رهایى از وابستگى هاى گوناگون حزبى و سیاسى و نژادى و امثال این هاست. در این مجموعه حرکت دانشجویى، انسان مى تواند این خصوصیت را مشاهده کند؛ که این هم یک شعبه از همان مصلحت گرایى است.

غالباً در این جا از تقیداتى که معمولاً مجموعه هاى گوناگون سیاسى و غیرسیاسى براى افراد خودشان فراهم مى کنند، خبرى نیست؛ جوان حوصله این قید و بندها را ندارد؛ لذا در گذشته پیش از انقلاب، احزابى بودند و کارهایى مى کردند؛ اما به دانشگاه که مى رسیدند، ضابطه از دستشان در مى رفت! ممکن بود چهار نفر عضو هم یارگیرى بکنند، اما نمى توانستند انضباط هاى مورد نظر خودشان را انضباط هاى حزبى خیلى شدید که در احزاب دنیا معمول بود و هست در محیط دانشجویى به درستى اعمال کنند؛ زیرا دانشجو بالاخره در جایى به اجتهاد مى رسد.

آن زمان ها حزب توده، حزب فعالى بود؛ تشکیلات خیلى وسیعى هم داشت؛ با شوروى ها هم مرتبط بود؛ اصلاً براى آن ها کار مى کرد؛ اما به دانشگاه که مى رسید، مجبور بود بسیارى از حقایق حزبى را از چشم دانشجو پنهان کند!

چهارمین خصوصیت این حرکت، مبتنى بر اشخاص نبودن است؛ یعنى این حرکت در دانشگاه صنعتى شریف هست، امروز هم هست، ده سال پیش هم بود، ده سال بعد هم هست؛ اما نه ده سال پیش شما بودید، نه ده سال بعد شما این جا هستید؛ اما این حرکت هست، ولى مبتنى بر اشخاص نیست؛ متعلق به فضا و مجموعه حاضر است.

پنجمین خصوصیت بسیار مهمش این است که در مقابل مظاهرى که ازنظر فطرت انسانى زشت است مثل ظلم، زورگویى، تبعیض، بى عدالتى، تقلب، دورویى و نفاق حساسیت منفى دارد و آن را دفع مى کند.

یک وقت در اول انقلاب، همین گروه منافقین، با استفاده از فرصت انقلاب توانستند در میان جوانان و دانشجویان نفوذى پیدا کنند؛ اما وقتى معلوم شد که این ها منافقند، غالباً روى برگرداندند.

چرا به آن ها منافق مى گفتند؟ چون ادعایشان این بود که براساس ایدئولوژى دین تشکیلات دارند، تلاش مى کنند و آینده معین مى کنند؛ اما در عمل معلوم مى شد که نه، از ایدئولوژى دین هیچ خبرى نیست؛ تفکرات، تفکرات التقاطى مارکسیستى است؛ آن هم نه مارکسیستى یک دست؛ التقاطى، مخلوط و آشفته؛ و در عمل خارجى و فعالیت و مبارزات هم آن چیزى که حاکم بر بیشترین فعالیت هاى آن هاست، قدرت طلبى است؛ تلاش براى این که به قدرت دست پیدا کنند؛ قدرتى که که در پدید آمدنش نقش زیادى نداشتند؛ بلکه به عنوان یک مجموعه اصلاً نقش نداشتند؛ هرچند ممکن بود افرادى از آن ها هم در خلال ملت نقش داشته باشند. لذا چون نفاق آن ها معلوم شد معلوم شد که ظاهرشان با باطنشان؛ حرفشان با دلشان؛ ادعایشان با آنچه که حقیقتاً آن را دنبال مى کنند، یکى نیست مجموعه جوانِ دانشجویى از این ها اعراض کرد و روى برگرداند.

ششمین خصوصیت این حرکت دانشجویى و این پدیده ذاتى محیط دانشگاه ها این است که بر این حرکت، فقط احساسات حکومت نمى کند؛ بلکه ضمن این که احساسات هست، منطق و تفکر و بینش و تحصیل و میل به فهمیدن و تدقیق هم در آن وجود دارد؛ البته شدت و ضعف دارد؛ گاهى کم و گاهى زیاد. (20)
 

آفات جنبش دانشجویى

البته جنبش دانشجویى آفاتى هم دارد؛ باید حقیقتاً از این آفات پرهیز کنید و بترسید.
یکى از آفات حرکت دانشجویى این است که عناصر و مجموعه هاى ناباب به آن طمع بورزند و بخواهند از آن سوءاستفاده کنند ... این ها وقتى ببینند که میدانى هست و بالاخره دانشجو و نسل جوان در کشور حرف مى زند و تعیین کننده است، این ها هم بنا مى کنند اول سینه خیز، بعد یواش یواش نیم خیز، بعد هم یواش یواش با گردن افراشته مى آیند که بله، ما هم هستیم! اگر مجموعه هاى سیاسى قدرت طلبِ بدنیتِ بددلِ بدسابقه، طرف حرکت دانشجویى آمدند و خودشان را به آن چسباندند و بر آن دست گذاشتند، این مى شود آفت ...

یکى دیگر از آفات جنبش دانشجویى همان طور که گفتم دور شدن از آرمان هاست. عزیزان من! ببینید؛ سال ها قبل از انقلاب، یک واقعه جنایت آمیز در روز شانزده آذر اتفاق افتاد. از اول انقلاب، مى شد کارى بکنند که شانزده آذر اصلاً فراموش بشود؛ چون این قدر ما حوادث داشتیم؛ اما نه، مسئولان کشور و علاقه مندان به مسائل کشور، مایل اند خاطره این روز زنده بماند.

چرا؟ چون آن روز به خاطر سخن حقى، اتفاقى در دانشگاه افتاد که بعدها جبهه دژخیمان به خاطر همان هدفى که جوانان داشتند و هدف والایى هم بود با آن ها مقابله کردند و به کشته شدن سه نفر انجامید.

مسئله آن روز چه بود؟ ضدیت با آمریکا. حالا چه موقع؟ آن وقتى که سیاست آمریکا و دولت آمریکا و رژیم آمریکا و عناصر اطلاعاتى و نظامى آمریکا، در تمام شؤون این کشور حاکم بودند. در این کشور، چه آشکار و چه پنهان، همه چیز در دست آمریکایى ها بود؛ و امروز که شما مى بینید آمریکایى ها از این که ایران اسلامى به طرفشان نمى رود، زنجیر مى جوند، به یاد آن روز است؛ چون این، جا جایى بود که این ها مى ایستادند و از این جا به همه منطقه کشورهاى عربى و ترکیه و ...

فخر و آقایى مى فروختند و اعمال نفوذ مى کردند؛ چون این جا را مال خودشان مى دانستند! کشورهاى معروف بزرگى هستند که از این که ملتى این جا وجود دارد که با همه قدرت در مقابل افزون طلبى آمریکایى ها به صراحت حرف مى زند، آن ها احساس هیجان مى کنند و خوشحال اند! در چنین شرایطى، حالا یک عده بیایند به عنوان دانشجو، نقطه مقابل حرکت شانزده آذر را عَلَم بکنند؛ یعنى گرایش به آمریکا تحت عناوین بسیار پوچ و سست و غیرمنطقى و غیرمستدل؛ این پشت کردن به جنبش دانشجویى است؛ این اصلاً جنبش دانشجویى نیست؛ این به کلى یک چیز دیگر است؛ عکس آن است.

یا مثلاً وقتى که مسئله عدالت اجتماعى در کشور مطرح مى شود، دانشجو باید از این مسئله حمایت کند. عدالت اجتماعى، آن چیزى است که حتى کسانى که اصرار داشتند شعار عدالت اجتماعى را به دلایل سیاسى و با انگیزه هاى گوناگون کمرنگ کنند، بالاخره نتوانستند؛ مجبور شدند عدالت اجتماعى را مطرح کنند. در دنیا، غیر از مستکبران و زورگویان و چپاولگران عالم، هیچ انسانى نیست که از عدالت اجتماعى و از این شعار پشت کند.

این شعار در کشور مطرح مى شود؛ چه کسى باید از این شعار حمایت کند؟ چه کسى باید بیشتر از همه درباره آن فکر کند؟ چه کسى باید براى آن کار کند و درباره راه هاى تأمین آن تحقیق و بحث کند و میزگرد بگذارد؟ غیر دانشجویان؟ باید توجه داشت که این حرکت دانشجویى و بیدارى دانشجویى، مطلقاً به سمت عکس جهت ها نرود. پس، یکى از آفات این جنبش، پشت کردن به آرمان ها، فراموش کردن آرمان ها و از یاد بردن آرمان هاست ... .

یکى دیگر از آفات مهم جنبش دانشجویى، سطحى شدن است. عزیزان من! از سطحى اندیشى به شدت پرهیز کنید. خصوصیت دانشجو، تعمق و تدقیق است. هر حرفى را که مى شنوید، رویش فکر و دقت کنید. چرا در اسلام هست که «تفکر ساعة خیر من عبادة سبعین سنه»؛ یک ساعت فکر کردن، ارزشش از عبادت سال ها بیشتر است؛ براى خاطر این که اگر شما فکر کردید، عبادتتان هم معنا پیدا مى کند؛ تلاش سازندگیتان هم معنا پیدا مى کند؛ مبارزه تان هم معنا پیدا مى کند؛ دوستتان را مى شناسید، دشمنتان را هم مى شناسید ... باید فکر کرد. با فکر، انتخاب، انتخاب درستى خواهد بود. اگر در انتخاب اشتباه هم بکند، چنانچه انسانِ اهل فکر باشد، با او راحت تر مى شود حرف زد.

آن آدمى که اهل فکر نیست، هرگونه انتخابى بکند، اگر اندک خطایى در آن باشد، نمى شود با او حرف زد و منطقى صحبت کرد؛ تسلیم تعصب ها و ندانستن ها و جهالت هاى خودش است؛ اما وقتى اهل فکر و دقت بود، اگر خطایى هم اتفاق افتاده باشد، یک نفر آدم خیرخواه مى تواند با او حرف بزند و بگوید به این دلیل، این کار خطاست. نباید سطحى بود. به هر شعارى، به هر حرف گرمى، به هر دهان گرمى، به هر نقلى، نمى شود اعتماد کرد؛ باید فکر کرد. اساس قضایا فکر است. آن چیزى که انتظار عمده از انسان هاى فرزانه و هوشمند است، این است.

یکى دیگر از آفات، به دام احزاب و گروه ها افتادن است؛ که این را قبلاً هم گفتم. مواظب باشید؛ اختاپوس خطرناک احزاب و گروه هاى مختلف به سراغتان نیاید و شما را به دام نیندازد. از آن مجموعه آزاداندیش، اغلبِ خصوصیات مثبت را خواهند گرفت؛ که اگر این شد، آن وقت انسان در خدمت دشمنان انقلاب قرار مى گیرد و چیز خطرناکى مى شود و زندگى و سرمایه و آینده انسان حقیقتاً به باد مى رود و انسان دچار حسرت مى شود. (21)
 

دانشجویان المپیادى و برجسته علمى، ثروت هاى ملى کشوراند

من دو نکته را به [دانشجویان المپیادى و دانشجویان برجسته علمى] بگویم: نکته اول این است که دولت و مسئولان باید قدر این ها را بدانند و برایشان امکانات فراهم کنند. برجسته هاى ذهنى و فکرى، فقط هم آن ها نیستند؛ در میان دانشجویان و اساتید جوان و غیرجوان افراد زیادى داریم که این گونه اند که در امتحان ها و تجربه ها و مسابقه هاى گوناگون، این برجستگى کاملا آشکار شده است. دولت باید قدر این ها را بداند و وسائل را براى پیشرفت علمى این ها فراهم بکند تا نیازى احساس نکنند که از محیط خودشان دور بشوند.

نکته دوم این است که خود آن ها این ضریب هوشى و حافظه و استعدادشان را ملى بدانند؛ این ها ثروت هاى ملى است؛ ثروت هاى شخصى که نیست؛ از آن براى کشور و ملت و خانواده شان استفاده کنند؛ این ها امانت و سرمایه هاى خداداد است؛ ملک خصوصى نیست. نگویند دولت به ما نرسید؛ اگر هم دولت نرسیده باشد، این عذر نمى شود. (22)
 

خروج از کشور براى ادامه تحصیل را با این شرایط قبول دارم

سؤال: مسئله اى که این روزها زیاد مطرح مى شود، ولى عملا مخاطبان واقعى کمتر به آن توجه مى کنند، فرار مغزهاست. من نمى دانم چه طور مى توان از مهاجرت جوانان بااستعدادى که با این همه زحمت و تلاش تحصیل کرده اند، جلوگیرى کرد. براى نمونه، من خودم در یکى از دانشگاه هاى پیشرو یعنى دانشگاه امیرکبیر و در سطح فوق لیسانسِ یکى از رشته هاى سنگین تحصیل کرده ام؛ اما با این همه تلاش علمى، هیچ کار مناسبى پیدا نمى کنم.

مشکل فقط در نبودِ پارتى نیست؛ بلکه اصولا کار مناسبى وجود ندارد. غالب شرکت ها و کارخانه ها به یک سرى تکنولوژى هاى قدیمى بسنده کرده اند و مسئولان امر که باید مدیریت کنند، مشغول باندبازى و قدرت طلبى هستند ... ما براى چه کسانى همت و تلاش کنیم؟ ... به نظر مى رسد با استناد به آیات متعددى که در قرآن براى هجرت آمده، وظیفه ما براى سالم ماندن، رفتن است!

جواب: این که گفته بشود براى سالم ماندن، ناچاریم برویم؛ نخیر، بنده این را قبول ندارم. سالم ماندن یعنى چه؟ شما خیال کرده اید که در خارج از کشور به مهاجران کشورهاى دیگر چندان بهایى داده مى شود؟ شما فکر مى کنید در هر کشورى از این کشورها، ارزش و شخصیت و شرف شما را به عنوان یک جوان ایرانى رعایت خواهند کرد؟ شما پاى صحبت ها و درد دل هاى کسانى که رفته اند، بنشینید تا ببینید چه مى گویند.

انسان در خانه خودش بماند، براى خانواده خودش مفید باشد، سخت تلاش کند، همه همت خودش را به کار بگیرد، یک مقدار هم زندگیش پایین تر باشد، این براى یک انسانِ باوجدان به مراتب خرسند کننده تر و شادمان کننده تر است تا این که به یک کشور دیگر برود و به میهن و خانه خودش و به خاکى که او را پرورش داده و این استعداد و معلومات را به او داده و به همین دانشگاه امیرکبیرى که شما شانه تان زیر بار منت آن است، پشت کند و در خانه بیگانه، با منت و با اخم و تَخم کار کند، براى این که یک مقدار بیشتر به او پول مى دهند. این شد هجرت؟!

هجرت اسلامى این است؟! نخیر، به هیچ وجه؛ هجرت اسلامى این نیست؛ این «تعرب بعد الهجره» است؛ این فرار کردن از میدان کار و مسئولیت و وظیفه و رفتن به جایى است که انسان مى خواهد زندگى شخصى خودش را یک مقدار بهتر کند؛ من به هیچ وجه به این کار معتقد نیستم.

البته من حق را به جوان هاى بااستعداد خودمان مى دهم؛ این ها حق دارند انتظار داشته باشند و مسئولان باید براى این ها کار کنند؛ در این تردیدى نیست؛ اما اگر آن ها کوتاهى کرده اند، معنایش این نیست که جوان ما هم براى خودش توجیهى درست کند. البته اگر انسان براى افزایش معلومات به خارج از کشور برود و برگردد، یا تحقیقى بکند و برگردد، این فرار نیست و اشکالى ندارد؛ اما این که انسان کوله بارش را ببندد و پشت کند و بگوید خداحافظ، ما رفتیم؛ نه، این را من قبول ندارم. (23)
 

اگر براى تحصیل به خارج از کشور مى روید مراقب باشید هویت ملى و فرهنگى خود را گم نکنید

مجموعه انجمن هاى اسلامى در هرجا مشغول فعالیت اند، در واقع این تکلیف را بر دوش خود احساس کرده اند که هویت اسلامى خود و آرمان هاى بلندى را که ملت ایران دارد، در وجود خود و دیگر دانشجوها زنده نگهدارند؛ این چیز بسیار مهمى است.

بلاى بزرگى که بر سر نسل هایى از جوانان کشور ما در دوره اى و در کشورهاى دیگر آمده، این است که آن ها براى تحصیل علم به کشورهاى دیگر رفته اند و چیزى هم یاد گرفته اند؛ اما یک چیز مهم تر را جا گذاشتند و فراموش کردند و آن، هویت فرهنگى و ملى خودشان بوده است.

این ها به هر کشورى برگشتند، اگر چه عالم و از لحاظ علمى شاید مفید بودند؛ اما مثل یک بیگانه در کشور خود عمل کردند و نتوانستند به هدف هاى اساسى کشور و ملى خود خدمتِ لازم را بکنند. بسیارى از تحصیلکرده هاى در کشورهاى اروپایى، در دوره هایى از کشور ما، عامل وابستگى شدند؛ این به خاطر آن بود که این ها هویت خود را گم کردند. (24)
 

اینکه نخبگان براى تکمیل معلوماتشان به خارج مى روند مانعى ندارد، اما ...

مکرر گفته ام که نخبگان توجه داشته باشند خود را از ملت طلبکار ندانند. ما به مسئولان مرتب سفارش مى کنیم به نخبگان رسیدگى کنند؛ این ها سرمایه ها و گنجینه هاى کشورند و البته باید به این ها رسیدگى شود؛ در این شکى نیست.

یک مطلب این است که ما مسئولان باید خود را براى پشتیبانى، حمایت و دفاع از نخبگان مسئول بدانیم؛ اما حرف دیگر این است که ما بگوییم نخبگان خود را از ملت ایران و از کشورشان طلبکار بدانند؛ این دومى مطلقاً قبول نیست. همه ما بدهکاریم: بدهکار به این ملت، بدهکار به این تاریخ، بدهکار به نسل هاى آینده. کسانى که کشور را ترک مى کنند و به خارج مى روند، یک وقت مى روند تا معلوماتشان را تکمیل کنند و برگردند؛ چه اشکالى دارد؟ این اصلاً مانعى ندارد.

مثلاً در این جا نیازى دارند ـ کارگاهى، وسیله کارى، درسى، دانشى، رتبه اى، استادى ـ این نیاز در این جا برآورده نمى شود؛ در فلان نقطه دنیا برآورده مى شود؛ بنابراین به آن جا مى روند و استفاده مى کنند و برمى گردند؛ این که مورد تأیید ما است؛ ما از این کار گله اى نداریم.

اما کسانى که کشور را رها مى کنند و به پشت سرشان نگاه نمى کنند، این ها سودى نمى برند. این ها خانه خود را که مال خودشان است و همه آن ها را محلى و صاحبخانه مى دانند، رها مى کنند؛ به نقطه اى مى روند که اجیر شوند! اجیرى و مزدورى است؛ مزدورى با پول زیاد؛ خیلى فرق مى کند. در خانه خود زندگى کردن، در فضاى خانه خود تنفس کردن، خود را صاحبخانه دانستن؛ این کجا؟ این که یک ایرانى به فلان نقطه دنیا برود ـ مثلاً به استرالیا یا کانادا یا اروپا ـ گیرم مرکزى هم پیدا کند که در آن جا کار کند و حقوقى هم بگیرد؛ آن حقوق هم ده برابر حقوقى باشد که در ایران خواهد گرفت؛ اما آن جا صاحبخانه نیست، همه او را بیگانه مى دانند، کسى او را صاحبِ حق نمى داند، با او احساس خویشاوندى نمى کند؛ این کجا؟

اینطور نیست که رفتن به خارج امتیازى محسوب شود؛ نه، ماندن در این جا امتیاز است. شما در خانه خود، براى مردم خود و براى خانواده خود کار مى کنید؛ و این ارزش بسیار بالایى است. نخبگان از این ملت و از این کشورند و توقع ما این است که براى این ملت و این کشور هم باشند. البته به مسئولان هم مرتباً سفارش مى کنیم و بر خودمان هم لازم مى دانیم که از این جماعت نخبه ـ که ذخایر کشورند ـ استفاده و حمایت کنیم. (25)
 

یک انسان نخبه زمانى سربلند است که بتواند در بهبود اوضاع کشور و ملت خودش نقش ایفا کند

مسئله خروج نخبگان از کشور ـ من چند بار تا حالا این را گفته ام ـ به طور مطلق موضوعى منفى نیست؛ زیرا ممکن است نخبه اى از کشور خارج شود و بخواهد معلوماتى کسب کند و بعد برگردد و براى کشور مفید باشد.

البته بهتر این است که ما امکاناتى را براى همین نخبه فراهم کنیم، تا در خودِ کشور آنچه را که از نظر رشد و شکوفایى استعداد لازم دارد، مهیا شود: کارگاه داشته باشد، محیط مانور علمى و تحقیقى داشته باشد؛ این بهترین است؛ اما اگر نشد، نخبگان بروند ـ فضاى دنیا فضاى وسیعى است ـ منتها این رفتن باید با حساب و کتاب انجام بگیرد؛ یعنى آن نخبه بداند که براى چه دارد مى رود؛ چه مى خواهد بکند و پس از آموزش آنچه را که لازم دارد، چه استفاده اى مى خواهد از آن دانش بکند.

آیا از آن دانش براى اعتلاى کشور و براى پیشرفت ملت خودش و براى راه انداختن نخبگان دیگر کشورش مى خواهد استفاده کند، یا نه، مى خواهد آن را در خدمت یک کارخانه یا شرکت متعلق به یک سرمایه دار کانادایى یا آمریکایى یا اروپایى قرار دهد؟

این بزرگ ترین تحقیر یک انسان برجسته علمى است که تلاش کند، زحمت بکشد، کار کند و همه امکانات کشورش در واقع منتهى شود به پدید آمدن این انسان نخبه، اما او در خدمت فلان کارخانه دار یا فلان کمپانى دار هیچى ندان و هیچى نفهمِ ضد بشرِ فلان نقطه دنیا باشد و آن شخص از این انسان نخبه به عنوان یک مهره و ابزار در مجموعه اش استفاده کند.

یک انسان نخبه آن وقتى سرافراز و سربلند است که بتواند در بهبود اوضاع کشور و خانه و ملت خودش و بهبود زندگى و آینده و تاریخ انسان هایى که ذى حق نسبت به او هستند، نقش ایفا کند. (26)
 

هر چه عالم تر و نخبه تر مى شوید، متواضع تر و مردمى تر شوید

نخبه بودن ملازمه اى با نخوت گرایى ندارد؛ البته من در شماها نمى بینم؛ چهره هاى نورانى شماها این جور نشان نمى دهد؛ اما به هر حال مراقب باشید. فضاى نخبگى در کشور با فضاى تکبر به کلى باید جدا شود. هرچه شما موفقیت هاى علمى تان بیشتر شد، هرجا به تحقیق جدیدى دست یافتید و توفیق بیشترى پیدا کردید، متواضع تر، مردمى تر و خلاصه، خاکى تر شوید؛ این است که مى تواند تداوم پیشرفت ها و فایده وجود شما را بیشتر کند. (27)
 

جمع بندی و نتیجه گیری

در این مطلب، گزیده ای از رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب درباره جایگاه و رسالت دانشجو که در طول سال هاى 83ـ68 در جمع دانشجویان، استادان دانشگاه ها، مسئولین شوراى عالى انقلاب فرهنگى و سایر مجامع علمى و دانشگاهى بیان نمودند ارایه شد.

امروز دانشجو وظیفه دارد تلاش کنید و هدف این تلاش هم عبارت است از عزّت بخشیدن به اسلام و استقلال بخشیدن به ایران اسلامى تا کشور از همه جهت مستقل شود. البته مستقل بودن به معناى این نیست که درِ استفاده از خارج از مرزها را ببندیم. این که معقول نیست؛ هیچ کسى هم به این کار دعوت نمى کند. در طول تاریخ، افراد بشر از همه استفاده کرده اند؛ اما فرق است بین تبادل فکر و اندیشه و دارایى ها میان دو موجود همسان و هموزن و همقدر، و دریوزگى یک موجود از موجود دیگر از راه التماس و اعطاى به او همراه با تحقیر. این، آن چیزى است که کم و بیش تا قبل از انقلاب بوده است.

دانشجویى که اصلاً نفهمد در دنیا چه مى گذرد، این دانشجو دانشجوى زمان خودش نیست، مرد زمان خودش نیست. دانشجو باید احساس سیاسى، درک سیاسى و تحلیل سیاسى داشته باشد.
دانشجویان بایستى کشور را به آن پایه اى که لازم است، برسانید. این، مسئولیتِ عظیمِ نسلِ جوانِ روشنفکرِ تحصیلکرده این کشور است.
 
پی‌نوشت‌ها:
1. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى بسیج دانشجویى دانشگاه تهران، 11/11/1376.
2. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 20/9/1370.
3. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى جامعه اسلامى دانشجویان، 16/6/1381.
4. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتى امیر کبیر، 9/12/1379.
5. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 26/9/1381.
6. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان نمونه و ممتاز دانشگاه ها، 7/9/1381.
7. بیانات رهبر معظم انقلاب در در دیدار با اعضاى شوراى مرکزى نمایندگان ولی فقیه در دانشگاه هاى کشور و مسئولان دفاتر نمایندگى، 8/7/1369.
8. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى تشکل ها و نخبگان دانشجویى، 15/8/1382.
9. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار وزیر علوم و رؤساى دانشگاه ها، 17/10/1383.
10. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان در ماه مبارک رمضان، 10/8/1383.
11. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى جامعه اسلامى دانشجویان، 16/6/1381.
12. بیانات رهبر معظم رهبرى انقلاب در مراسم فارغ التحصیلى گروهى از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرّس، 12/6/1377.
13. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم فارغ التحصیلى گروهى از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرّس، 12/6/1377.
14. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و مسئولین دانشگاه تبریز، 27/6/1378.
15. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانش آموزان و دانشجویان به مناسبت روز ملى مبارزه با استکبار، 12/8/1372.
16. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشگاهیان و فرهنگیان استان کهکیلویه و بویر احمد، 18/3/1373.
17. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با تشکل هاى دانشجویى، 15/9/1375.
18. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار از دانشگاه صنعتى شریف، 1/9/1378.
19. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار از دانشگاه صنعتى شریف، 1/9/1378.
20. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار از دانشگاه صنعتى شریف، 1/9/1378.
21. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار از دانشگاه صنعتى شریف، 1/9/1378.
22. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتى امیر کبیر، 9/12/1379.
23. بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه صنعتى امیر کبیر،9/12/1379.
24. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعى از دانشجویان اتحادیه انجمن هاى اسلامى شرِق اروپا، 19/5/1381.
25. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان در ماه مبارک رمضان، 10/8/1383.
26. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان نخبه و دانشجویان، 5/7/1383.
27. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان نخبه و دانشجویان، 5/7/1383.
 
منبع:
نکته هاى ناب (جلد اوّل)، تدوین: حسن قدوسى زاده، ناشر: دفتر نشر معارف، چاپ دوازدهم، پاییز 1390.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.