تأثیر موقعیت شغلی بر سبک زندگی زنان شاغل

در مقاله پژوهشی حاضر سعی شده جهت شناخت پیامدهای فردی و اجتماعی اشتغال در زنان، تأثیر موقعیت اجتماعی و شغلی زنان بر سبک زندگی آنان مورد بررسی و تبیین قرار گیرد.
چهارشنبه، 10 خرداد 1402
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأثیر موقعیت شغلی بر سبک زندگی زنان شاغل

طرح مسأله و ضروت بحث

مفهوم سبک زندگی(2) از مفاهیم اجتماعی مهمی است که از دهه 1920 میلادی مطرح و از دهه 1970 وارد ادبیات جامعه شناسی شد. اغلب پژوهشهای تجربی که در زمینه قشربندی اجتماعی صورت گرفته، حاکی از وجود تفاوت و تمایز در فرصتها و سبکهای زندگی قشرهای مختلف اجتماعی و وابستگی متقابل عناصر تشکیل دهنده آنهاست.

در دهه های اخیر در جامعه ما موقعیت، جایگاه و نقشهای زنان دستخوش تغییرات قابل توجهی بوده است. این تغییرات هم در زمینه ارزشها و نگرش‌ها و هم در نقش‌های اجتماعی زنان پدید آمده و بخش مهمی از آن ناشی از حضور گسترده و فزاینده زنان در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و نیز ورود آنها به عرصه های شغلی بوده است.

حضور زنان در عرصه های اجتماعی و به ویژه شغلی، مسائل و دیدگاههای گوناگونی را به وجود آورده است. از سویی بر پیامدهای مثبت این حضور از جمله، افزایش سطح آگاهی و توانمندی و عزت نفس زنان شاغل و کاهش وابستگی و مصرف زدگی و تجمل گرایی در میان آنها تأکید می شود و از سوی دیگر از پیامدهای منفی اشتغال زنان سخن به میان می آید، از جمله فشار ناشی از کارهای خانگی و وظایف شغلی به ویژه برای مادرانی که فرزندان خردسال دارند و بر زمین ماندن کارهای خانگی که سنتاً وظیفه زنان دانسته می شود.

با این همه، زنان شاغل نسبت به زنان غیر شاغل دارای فرصتها و موقعیتهای بیشتری بوده و به لحاظ سلایق و علایق و شرایط و نیازهایشان، سبکها و شیوه های زندگی متفاوتی را در پیش می گیرند به گونه ای که می توان ادعا کرد امروزه زنان با استقرار در موقعیتهای اجتماعی جدید و دستیابی به سرمایه های اقتصادی و فرهنگی بیشتر به سبکهای زندگی و سلایق خاصی رو آورده اند.

تحقیقات تجربی مربوط به قشربندی حاکی از آن است که به طور کلی، فرصتهای زندگی (از جمله امید زندگی، سلامتی، برخورداری از خدمات درمانی و دسترسی به تحصیلات عالی) و سبکهای زندگی (نوع مسکن، محل سکونت، اوقات فراغت، فعالیت های فرهنگی، مصرف کالاهای فرهنگی و هنری) در اقشار مختلف اجتماعی با هم تفاوت دارد و یکی از ملاکهای مهم قشربندی جنس و جنسیت است.


تمایزهای هویتی و اجتماعی زنان

به نظر جامعه شناسان جدید از جمله آنتونی گیدنز (1991) از آن جا که در جوامع توسعه نیافته، زنان در مقایسه با مردان، در مشاغل تولیدی دستمزدی مشارکت کمتری دارند و غالباً در حوزه خصوصی خانواده به کارهای بدون دستمزد خانگی اشتغال دارند، در مورد آنها بیشتر این امکان وجود دارد که بر اساس سبک زندگی و نحوه مصرف، تمایزهای اجتماعی و هویتی خود را به نمایش بگذارند.

از این رو در جوامع توسعه نیافته و سنتی، زنان غالباً موجوداتی مصرف کننده تلقی می شوند و استدلال می شود که چون درگیر کار خانگی و فاقد موقعیت شغلی و نقشهای اجتماعی هستند عمدتاً به وسیله سبکهای زندگی می توان تفاوتها و تمایزهای هویتی آنان را دریافت؛ اما جامعه ما به ویژه در شهر تهران، به سبب تحولات ارزشی و نگرشی در دهه های اخیر حضور بیشتر زنان را در عرصه های اجتماعی از جمله عرصه های شغلی شاهد بوده است،

در نتیجه امکان دارد که این دگرگونی‌ها، ارزشها و نگرشها و سلایق و هویتهای جدیدی را در زنان پدید آورده و گرایش به سبک مدرن زندگی و مصرف را در آنان کاهش دهد و در مورد آنها نیز همچون مردان موقعیت شغلی بهتر از عواملی مانند سبک زندگی یا نحوه مصرف تمایزهای هویتی زنان را تبیین کند. مطالعات تجربی نشان می دهد که اشتغال و موقعیت شغلی چه تأثیری بر سبک زندگی زنان می گذرد و با آن چه ارتباطی دارد.

تنوع یافتن نقشهای شغلی زنان، چالش‌و فرصت‌ها

در پژوهش حاضر، در این راستا بر آن بوده ایم تا دریابیم که اولاً سبک زندگی زنان شاغل مورد مطالعه چگونه است و از چه عواملی تأثیر می پذیرد؟ و ثانیاً موقعیت شغلی آنها چه تأثیری بر سبک زندگی (نحوه خرید و مصرف، نوع روابط اجتماعی و اوقات فراغت) دارد؟ و درنهایت سعی ما بر آن بوده تا بدانیم با تنوع یافتن نقشهای شغلی زنان و ارتقا یافتن جایگاه شغلی آنان، رویکرد و رفتار آنها در قبال شیوه های مدرن زندگی چگونه است و اشتغال تا چه حد باعث می شود که آنان در قبال این شیوه ها، رویکردهای انتقادی و جدیدی را پیش گیرند؟

چارچوب نظری ما مبتنی بر نظریه بوردیو و روش تحقیق ما پیمایش پرسشنامه ای بوده است. متغیر وابسته این پژوهش، سبک زندگی است که خود از چهار متغیر نوع روابط اجتماعی، میزان اوقات فراغت، نوع سلیقه و مدیریت بدن تأثیر می پذیرد و متغیر مستقل اصلی در این پژوهش، موقعیت شغلی است که از دو مؤلفه منزلت شغلی وضعیت اقتصادی ایجاد شده است.

نتایج این تحقیق نشان می دهد که در مجموع هرچه موقعیت شغلی و سرمایه اقتصادی زنان مورد مطالعه ارتقا پیدا می کند، روابط اجتماعی آنها کاهش می یابد؛ همچنین میزان اوقات فراغت زنان رده های متوسط شغلی، نسبت به شاغلان رده های پایین و بالای شغلی بیشتر بوده است؛ اما زنان رده های بالاتر شغلی با وجود محدودتر بودن فراغتشان در اوقات فراغت خود وقت بیشتری به فعالیت های ورزشی و مصرف کالاهای فرهنگی اختصاص می دهند.

در این پژوهش بین موقعیت شغلی زنان و توجه به جنبه های جسمانی و میزان نظارت و کنترل بر بدن رابطه ای مشاهده نشد. در نهایت این مطالعه نشان می دهد، در زنانی که دارای موقعیت شغلی بالا بوده اند، نسبت به زنان رده های شغلی پایین، سبک زندگی از مصرف گرایی به ویژه مصرف تظاهری و تجملی فاصله گرفته و توجه به جنبه های فایده ای و کاربردی کالاها بیشتر می شود.

همچنین نتایج حاکی از آن است که سبک زندگی و الگوهای مصرف و در نتیجه تمایزهای هویتی زنان را نمی توان صرفاً از روی موقعیت شغلی آنها شناخت بلکه باید تأثیر سایر عوامل فرهنگی از جمله جنسیت، تحصیلات و ارزشها و نگرشها را در شکل گیری هویت و سبک زندگی زنان مورد مطالعه قرار داد.

 
تأثیر موقعیت شغلی بر سبک زندگی زنان شاغل
 

چارچوب نظری

در تعریفی ساده و کلی می توان سبک زندگی را « شیوه زندگی »(3) یا به عبارت دقیق تر الگوهای « زندگی روزمره » تعریف کرد که نه تنها شامل الگوهای مطلوب فردی، بلکه شامل تمام عادات و روشهایی که فرد یا اعضای یک گروه به آنها خو کرده اند، یا عملاً با آنها سرو کار دارند، نیز هست.

بنابراین، سبک زندگی به خانه و اثاثیه محدود نمی شود و تمام چیزها مانند الگوهای روابط اجتماعی، سرگرمی، نحوه مصرف و لباس را در بر می گیرد و نگرشها، ارزشها و جهان بینی فرد و گروه وابسته به آن را منعکس می کند (فدرستون، 1380: 198-201).
 

مفهوم سبک زندگی در ادبیات جامعه شناسی

در ادبیات جامعه شناسی برای مفهوم سبک زندگی دو صورت بندی وجود دارد، در صورت بندی نخست که سابقه اش به دهه 1920 بازمی گردد، سبک زندگی، معرف ثروت و موقعیت اجتماعی افراد بوده است و اغلب به عنوان شاخصی برای تعیین طبقه اجتماعی به کار رفته است، حال آنکه در صورت بندی دوم و جدیدتر، سبک زندگی، نه راهی برای تعیین طبقه اجتماعی، بلکه شکل اجتماعی نوینی تلقی شده که تنها در متن تغییرات فرهنگی مدرنیته و رشد فرهنگ مصرف گرایی معنا پیدا می کند (اباذری و چاوشیان، 1381: 6).

هرچند مدرنیته در اثر فرایندی نسبتاً طولانی از سده ی 16 آغاز شد و در سده 20 میلادی در بسیاری از نقاط جهان گسترش یافت و با تولید انبوه کالا و مصرف فزاینده پیوند پیدا کرد، اما تولیدکنندگان کالاهای مصرفی از نیمه قرن بیستم بود که با توسل به مد و همچنین مشتریان نخبه، تبلیغات وسیعی را برای فروش کالاهای خود آغاز کردند، زیرا حمایت این نخبگان برای ایجاد سبکهای زندگی مردم پسند، ضروری بود.

از این رو تجاری ساختن سبک زندگی و مد برای جلب توجه مخاطبان بی نام و نشان در تبلیغات و دیگر فنون بازاریابی اهمیت یافت. تا پیش از این دوران، مصرف به اقتضای ضرورت انجام می شد، امّا از آن دوران به بعد، فرآیند دستکاری مد با منسوخ جلوه دادن‌های ساختگی، گسترش اماکن عمومی، ایجاد فروشگاه‌های بزرگ و چشم و همچشمی اجتماعی، انسانها را وادار به خرید کالاهای تجملی کرد.

در این ارتباط، افرادی که به نقد مصرف گرایی پرداخته اند، با آسیب پذیر جلوه دادن ذاتی زنان در برابر محرک‌های غیرعقلانی، آنان را مشتریان اصلی فرهنگ مصرف خوانده اند.

در این منظر، مردان به امور سازمانی، شغلی و حوزه ی عمومی دلبستگی دارند و حوزه ی خصوصی که عبارت است از خانه، مناسبات خانگی و مراقبت از اعضای خانواده و رسیدگی به نیازهای آنها، مختص زنان محسوب می شود.

این تفاوت به ویژه با جدایی کامل خانه و کارهای خانگی از کار درآمدزا و به خصوص با توسعه خانه های حومه شهری و جدایی مناطق شغلی و مسکونی آشکارتر شده است. مرکز شهر شکل جدیدی از فضای عمومی را فراهم آورده که به صورتی روزافزون در دسترس زنان به ویژه زنان خانه دار قرار دارد. فروشگاههای بزرگ عمدتاً به مشتریان زن خود وابسته اند و کارکنان آنها را نیز به صورت فزاینده ای زنان تشکیل می دهند (استریناتی، 1379: 260-285).

اکنون جا دارد بعد از ذکر تحولات اقتصادی و فرهنگی حاصل از مدرنیته غربی نگاهی هم به نظریات جامعه شناسان قرن نوزدهم و بیستم که درصدد شناخت و تبیین این تحولات بودند بیندازیم.

مارکس به صور گوناگون از تأثیر سیستم طبقاتی و پیامدهای این سیستم بر تمامی عرصه های زندگی اجتماعی سخن به میان آورده است. برای او، طبقه و جایگاه شغلی نه تنها تعیین کننده رفتارها، احساسات، اندیشه ها، نگرشها و روابط اجتماعی افراد است بلکه مجموعه شرایط مادی زندگی و هویت اجتماعی انسانها را رقم می زند.

بنابراین، او طبقه را به عنوان یک متغیر مستقل، تبیین کننده ی رفتارها، نگرشها، باورها و سبک های زندگی می داند؛ اما ماکس وبر طبقه را تنها یکی از عوامل قشربندی اجتماعی می داند و در کنار آن، دو عامل دیگر قشربندی جوامع یعنی منزلت اجتماعی و قدرت را مطرح کرده و طبقه را گروهی از مردم که خصوصیات اقتصادی مشترکی دارند، تلقی می کند.

به اعتقاد وبر، قشربندی انسانها در گروههای منزلتی بیشتر بر الگوهای مصرف آنها مبتنی است تا جایگاه آنها در بازار یا در فراگرد تولید. ماکس وبر با اینکه برای سبک زندگی جایگاه مستقلی قائل شده و آن را قابل تقلیل به موقعیت طبقاتی افراد ندانسته، اما تحلیل خود را از این پیش تر نبرده است.

پیر بوردیو که کار وبر را ادامه داده و بیش از مارکس متأثر از ماکس وبر بوده است با تلفیق نظریه های مارکس و ماکس وبر و بازتعریف مفاهیم آنها توانست نظریه ای جامع تر برای تحلیل و تبیین سبک‌های زندگی ارائه کند.

بوردیو، جامعه را به منزله سلسله مراتب ساخت مندی از میدانهای نسبتاً خودمختار در نظر می گیرد؛ مانند میدان‌های سیاسی، ادبی، اقتصادی و آموزشی. هر میدان بر حسب روابط فرهنگی و سیاسی که بین جایگاه‌های درون آن وجود دارد، مشخص می شود و این جایگاه ها را کنش گرانی اشغال کرده اند. در اندیشه بوردیو « میدان » پهنه اجتماعی کمابیش محدودی است که در آن تعداد زیادی از بازیگران یا کنش گران اجتماعی با عادت واره ها یا منش‌های(4) مشخص و سرمایه های متفاوتی وارد عمل می شوند و به رقابت، همکاری یا مبارزه با یکدیگر می پردازند تا بتوانند به حداکثر امتیازات ممکن دست یابند.

سرمایه از دیدگاه بوردیو

« سرمایه » از نظر بوردیو به هر نوع قابلیت، مهارت و توانایی اطلاق می شود که فرد می تواند در جامعه به صورت انتسابی یا اکتسابی به دست آورده و از آن در روابطش با سایر افراد و گروهها برای پیشبرد موقعیت خود بهره ببرد. سرمایه می تواند اقتصادی (ثروت)، اجتماعی (مجموعه روابط و پیوندهای قابل استفاده)، فرهنگی (تحصیلات، دانش و فرهنگ کسب شده) و یا حتی نمادین (منزلت و کاریزما) باشد. این سرمایه ها در مجموع برای هر فرد یا هرگروه اجتماعی یک سرمایه کل را می سازد که موقعیت آنها را در جامعه مشخص می کند.

به دست گرفتن منابع، به سرمایه کنش گران و مهارت آنان در به دست آوردن سرمایه دلالت دارد. بوردیو تأکید می کند که « سرمایه » نباید به عنوان یک منبع صرفاً مادی (نظیر ثروت مادی) در نظر گرفته شود، بلکه سرمایه می تواند نمادین (منزلت و احترام) و فرهنگی (قابلیتها و دانش فرهنگی فرد) باشد. توزیع همه شکلهای سرمایه، نابرابر است و ریشه در ساختارهای طبقاتی دارد.

بوردیو « تمایز » را به معنی مجموعه تفاوت‌هایی می داند که در رفتارها و سبکهای زندگی افراد جامعه به سبب موقعیت‌های متفاوتی که از لحاظ سرمایه و قرار گرفتن در میدانهای اجتماعی گوناگون دارند، ظاهر می شود. به باور بوردیو هر آنچه سلیقه فرهنگی، انتخابهای هنری و ... نامیده می شود و ممکن است کاملاً طبیعی و ناشی از قریحه های ذاتی افراد شمرده شود، رابطه مستقیم و قابل اثباتی با وضعیت و موقعیت اجتماعی آنها دارد.

بوردیو در پی توضیح « سلیقه » و اساساً ایجاد تمایز بین سلیقه ها بر حسب توانایی آنها در کسب منزلت و قدرت است. از نظر بوردیو سلیقه شاخصی است که به وسیله جایگاه اجتماعی شکل گرفته و تثبیت می شود. وی در بررسی خود تأکید می کند که ترجیحات غذایی، سلیقه موسیقایی و نحوه گذران اوقات فراغت، شاخصهای مهم سلیقه و سبک زندگی هستند (استونز، 1379: 339-341).
 
تأثیر موقعیت شغلی بر سبک زندگی زنان شاغل

هنر
او هنر و ارزشهای زیبایی شناسانه را پدیده هایی می داند که در میدان قدرت تولید می شوند و آثار هنری و غیرهنری بر اساس روش پیچیده ای که کنش گران، خودشان و دیگران را از طریق آن طبقه بندی می کنند، تولید و مصرف می شود. بنابراین در جوامع امروزی هم مصرف و هم سلیقه، بیان کننده ی تفاوت فرد با دیگران است.

ورزش
پیر بوردیو در ارتباط با کنشهای ورزشی و کنشهای اجتماعی معتقد است، بنیاد یا خاستگاه مشترک همه کنشها، چه ورزشی و چه غیرورزشی، نظام علایق و ترجیحاتی است که به منش یک طبقه شکل می بخشد. فعالیتهای ورزشی که هدفشان شکل دادن به بدن است، مبین نوعی زیباشناسی و نوعی اخلاق عملی و روزمره اند.

گذشته از این، یک « هنجار » مربوط به رفتار بدن، نظیر راست ایستادن، دقیقاً مثل نگاه مستقیم با مدل موی کوتاه، مجموعه ای از « فضائل اخلاقی » مثل صداقت، درستکاری و وقار و یا فضائل فیزیکی مثل سلامتی و قدرت را نشان می دهد. به اعتقاد بوردیو، نحوه توزیع اعمال ورزشی در میان اقشار و طبقات جامعه به عواملی چون « وقت آزاد »، « سرمایه اقتصادی » و « سرمایه فرهنگی » بستگی دارد (بوردیو، 1380: 37-35)

خلاصه آنکه بوردیو، تعریف کاملاً متفاوتی از طبقه را مبنای کار خود قرار داده است که در آن عوامل فرهنگی به موازات عوامل اقتصادی، تعیین کننده سبک زندگی هستند و هیچ یک اولویتی بر دیگری ندارد.

در شرایط جامعه امروز ایران می تواند پیدایش قشر متوسط جدید و به ویژه مشارکت گسترده زنان در فعالیتهای اجتماعی را مشاهده کرد. از این رو در این کار پژوهشی، برای تحلیل سبک زندگی این قشر از جامعه، از الگوی نظری پیر بوردیو استفاده شده است، و در این راستا علاوه بر تحلیل عوامل کلی مؤثر بر سبک زندگی، سعی کرده ایم تا عوامل و مسائل خاص زندگی زنان را نیز مورد توجه قرار دهیم؛ زیرا به نظر می رسد که امروزه زنان شاغل در ایران با وجود بهره مندی بیشتر از امکانات و سرمایه های اقتصادی و فرهنگی، با مسائل خاص ناشی از مسئولیتهای خانگی و محدودیت سرمایه اجتماعی (روابط و شبکه های اجتماعی) مواجه هستند.

در این چارچوب نظری، موقعیت کنشگران و گروههای اجتماعی بر پایه دو عامل اساسی سرمایه مادی (وضعیت اقتصادی) و سرمایه فرهنگی (سطح تحصیلات و منزلت شغلی) استوار است. بر اساس این چارچوب نظری به تبیین سبک زندگی زنان شاغل و مقایسه آن در سطوح مختلف شغلی پرداخته ایم.



 
تأثیر موقعیت شغلی بر سبک زندگی زنان شاغل
 

سؤال های پژوهش

سؤال اصلی
موقعیت شغلی زنان چه تأثیری بر سبک زندگی آنان بر جای می گذارد؟

سؤال های مکمل

1. آیا بین موقعیت شغلی زنان و روابط اجتماعی آنان رابطه وجود دارد؟
آیا میزان ارتباط با همکاران، دوستان، همسایگان و خویشاوندن در زنان شاغل بر حسب موقعیت شغلی آنها تفاوت دارد؟

2. بالا رفتن موقعیت شغلی زنان، چه تأثیری بر میزان و نوع فراغت آنان بر جای می گذارد؟
آیا مصرف کالاهای فرهنگی و شرکت در فعالیتهای ورزشی و جلسات مذهبی در زنان شاغل در رده های گوناگون شغلی باهم تفاوت دارد؟

3. آیا بین موقعیت شغلی زنان و نوع سلیقه آنان رابطه وجود دارد؟
آیا بر حسب موقعیت شغلی در نحوه خرید و مصرف و میزان علاقه زنان به محصولات هنری، تفاوت وجود دارد؟

4. آیا بالارفتن موقعیت شغلی زنان، اهمیت مدیریت بدن نیز در نزد آنها افزایش می یابد؟
 

مبانی روش شناختی

افراد مورد مطالعه شامل کلیه زنان شاغل در وزارت بازرگانی بودند که تعداد آنها بر اساس آمار وزارت بازرگانی در مهرماه سال 1385 بالغ بر 84 نفر بوده و به روش تمام شماری مورد مطالعه قرار گرفتند. داده های مورد نیاز با تکنیک پرسشنامه گردآوری شده و مورد تحلیل واقع شده است.

متغیر وابسته یا موضوع مورد مطالعه در این پژوهش، سبک زندگی زنان شاغل است. بر اساس دیدگاه بوردیو سبک زندگی مجموعه ای از طرز تلقیها، ارزشها، شیوه های رفتاری، و سلیقه های افراد است (بوردیو، 1380: 32).

در این پژوهش سبک زندگی را شیوه های رفتاری، ذوقی و سلیقه ای که زنان برای خود برمی گزینند در نظر گرفته ایم و با شاخصهای میزان و نوع روابط اجتماعی، اوقات فراغت، نوع سلیقه و میزان اهمیت دادن به نظارت و کنترل بدن، مورد سنجش قرار داده ایم.

متغیر مستقل اصلی ما موقعیت شغلی، به معنای جایگاه شغلی فرد است و توسط دو شاخص یا مؤلفه منزلت شغلی و وضعیت اقتصادی سنجیده شده است. منزلت شغلی با متغیرهای سطح تحصیلات، وضعیت اقتصادی سنجیده شده است.

منزلت شغلی با متغیرهای سطح تحصیلات، وضعیت استخدامی و نوع شغل مورد سنجش قرار گرفته و وضعیت اقتصادی با دو متغیر حقوق دریافتی و داراییها اندازه گیری شده است.

روابط اجتماعی به عنوان یک شاخص مهم در سب زندگی در دیدگاه بوردیو چگونه است

روابط اجتماعی از شاخصهای سبک زندگی است و به معنای میزان و نوع ارتباط زنان شاغل با دیگر قشرهای اجتماعی از جمله همکاران، دوستان، خویشان و همسایگان به کار رفته است.

میزان ارتباط با همکاران با توجه به شاخصهای تعداد همکارانی که پاسخگو به منظور طرح و چاره جویی مشکلات کاری خود با آنها تعامل دارد، تعداد دیدارهای روزانه با آنها و تعداد مسافرتهای سالانه با آنها مورد سنجش قرار گرفته است.

میزان ارتباط با دوستان نیز بر اساس شاخص‌های تعداد دوستان، تعداد دیدارهای هفتگی و تعداد مسافرتهای سالانه با آنها اندازه گیری شده است. میزان ارتباط با همسایگان را با توجه به تعداد همسایگان مورد تعامل، تعداد دیدارهای هفتگی با آنان، محل دیدار آنها (در خانه یکدیگر یا در خارج از خانه) و تعداد مسافرت‌های سالانه با آنها را مورد سنجش قرار داده ایم. میزان ارتباط با خویشاوندان نیز از طریق دیدارهای هفتگی و تعداد مسافرتهای سالانه با آنها محاسبه شده است.

اوقات فراغت، شاخص دیگر سبک زندگی بوده و به مجموعه ای از مشغولیتها گفته می شود که افراد آن را پس از انجام وظایف کاری، خانوادگی و اجتماعی به اختیار خود برای استراحت، تفریح، افزودن به دانش و یا مهارتهای خود به کار می برند و متضمن رضایت و خشنودی است (تورکیلدسن، 1382: 110). در این مطالعه هم چگونگی گذران اوقات فراغت و هم میزان اوقات فراغت مورد سنجش واقع شده است.

نحوه ی گذران فراغت دارای مقوله های: مصرف کالاهای فرهنگی، رفتن به تئاتر و سینما، شرکت در کلاسهای آموزشی، جلسات مذهبی و فعالیتهای ورزشی و هنری است. میزان اوقات فراغت، ساعات فراغت روزانه را در بر می گیرد.

شاخص سوم سبک زندگی، نوع سلیقه است که به معنای ارجحیت افراد در مصرف اقلام خاص در زندگی روزمره و استفاده از کالاها و محصولات هنری است. در این تحقیق کالاها و محصولات هنری مورد علاقه و نحوه ی خرید پوشاک، شاخصهای نوع سلیقه محسوب شده اند.

میزان توجه به مدیریت بدن، شاخص چهارم سبک زندگی و به معنای نظارت و مراقبت مستمر بر ویژگیهای جسمانی و ظاهری بدن است و در این تحقیق ما توسط متغیرهایی چون میزان توجه زنان به آرایش، بهداشت، رژیمهای غذایی و جراحیهای زیبایی مورد سنجش قرار گرفته است.
 

یافته های تحقیق

1. ویژگی های اقتصادی، اجتماعی

بررسی تعداد کارکنان زن شاغل در وزارت بازرگانی بر حسب گروههای سنی نشان می دهد بیشتر پاسخگویان یعنی 84 درصد آنان در دو گروه سنی 25-34 ساله و 35-49 ساله و 6 درصد آنها در گروه سنی 50 ساله و بیشتر قرار دارند.

سن اکثریت پاسخگویان یعنی بیش از 90 درصد آنان زیر 50 سال و میانگین سنی آنان 35 سال بوده است. گذشته از این حدود 54 درصد پاسخگویان متأهل و 44 درصد آنان مجرد بوده اند. از لحاظ تحصیلات، قریب به 48 درصد کل پاسخگویان دارای مدرک تحصیلی لیسانس و 19 درصد آنان دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس و بالاتر بوده اند. از سوی دیگر، نسبت پاسخگویان دارای مدرک تحصیلی دیپلم و زیردیپلم حدود 20 درصد بوده است.

حقوق دریافتی ماهانه 48 درصد زنان مورد مطالعه کمتر از 250 هزار تومان و حقوق دریافتی ماهانه 47 درصد آنان بین 250 تا 499 هزار تومان بوده و تنها حقوق دریافتی ماهانه 5 درصد آنان، 500 هزار تومان و بیشتر بوده است. میانگین تقریبی حقوق ماهانه این زنان 300 هزار تومان بوده است.

بیشتر زنان مورد مطالعه یعنی حدود 60 درصد آنان در رده ی کارشناس، 8 درصد در رده ی کمک کارشناس، 17 درصد مشاغل کارگری و خدماتی و 17 درصد نیز در مشاغل مدیریتی و سرپرستی به کار اشتغال داشته اند.

38 درصد پاسخگویان اوقات فراغت خود را کم، 32 درصد آنها آن را متوسط و 30 درصد پاسخگویان نیز اوقات فراغت خود را زیاد ذکر کرده اند.

از لحاظ معیارهای سلیقه در رابطه با کالاهای مورد انتخاب و استفاده، قریب به 35 درصد زنان مورد مطالعه، در خرید و مصرف کالاهای مادی و فرهنگی، در وهله ی نخست جنبه های فایده ای و کاربردی و 38 درصد آنها زیبایی ظاهری کالا را در نظر می گیرند و حدود 27 درصد نیز در درجه اول به مد روز بودن آن توجه می کنند.

میزان اهمیت به مدیریت بدن در نزد 43 درصد از زنان مورد مطالعه متوسط و در نزد 25 درصد آنان کم بوده است. همچنین نزدیک به یک سوم یعنی 32 درصد آنها برای نظارت بر ویژگیهای ظاهری بدن خود اهمیت زیادی قائل بوده اند.
 

2. تحلیل روابط میان متغیرها

در رابطه ی موقعیت شغلی زنان و میزان ارتباط اجتماعی آنان با همکاران، با توجه به نتیجه آزمون همبستگی گاما (67/0-=g) می توان اظهار داشت، بین موقعیت شغلی زنان و میزان ارتباط آنها با همکاران همبستگی معکوس و نسبتاً قوی وجود دارد. به عبارت دیگر زنان دارای موقعیتهای شغلی بالا نسبت به زنان یا موقعیت شغلی پایین تعامل اجتماعی کمتری با همکارانشان دارند.

این نتیجه عمدتاً بدان علت است که غالب زنان شاغل سعی دارند در طی ساعات اداری وظایف خود را آن چنان که از آنها انتظار می رود یعنی بدون کم و کاست انجام دهند تا بتوانند قابلیت حرفه ای خود را اثبات کنند.

از این رو هرچه موقعیت شغلی آنان بالاتر باشد سعی آنها در رعایت ضوابط کاری و اثبات تواناییها و ایجاد فضای کاری ایمن بیشتر می شود (نهاوندی، 1386). از طرف دیگر با اتمام ساعات کار بلافاصله محیط کار را به قصد خانه که عرصه دیگری برای کاری دیگر است ترک می کنند. در نتیجه، در فرهنگ دین گرای ما اغلب زنان، نه تمایل به برقراری تعاملات کاری غیررسمی با همکارانشان که غالباً مرد هستند، دارند نه وقتش را دارند.
 
* منظور شاغلی است که در تشکیلات سازمان اداری، در زمره رده های شغلی بالا به شمار می روند.

همچنین در مورد رابطه موقعیت شغلی زنان و میزان ارتباط آنها با همسایگانشان، نتایج تحقیق نشان می دهد بین موقعیت شغلی زنان و میزان ارتباط آنها با همسایگانشان رابطه معکوس و قابل توجهی وجود دارد. به عبارت دیگر شاغلان رده بالا، ارتباط ضعیف تری با همسایگان خود دارند.

در مورد میزان ارتباط زنان شاغل مورد مطالعه با خویشاوندانشان نیز نتایج تحقیق حاکی از آن است که دارندگان مشاغل بالا نسبت به زنان رده های شغلی پایین ارتباط کم رنگ تری با خویشاوندان خود دارند. بنابراین دارندگان مشاغل بالا، علاوه بر ارتباط کم با همسایگان و با همکاران، با خویشاوندان خود نیز ارتباط کمی دارند و با توجه به نتیجه آزمون همبستگی گاما (63/0-=g) می توان اظهار داشت، بین موقعیت شغلی زنان و میزان ارتباط با خویشاوندان رابطه معکوس و قابل توجهی وجود دارد.

اما نتیجه آزمون همبستگی موقعیت شغلی زنان و میزان ارتباط آنها با دوستانشان (64/0= g) نشان می دهد بین موقعیت شغلی زنان و میزان ارتباط آنها با دوستانشان رابطه مستقیم و نسبتاً قوی وجود دارد. به عبارت دیگر هرچه موقعیت شغلی زنان بالاتر باشد ارتباط آنها با دوستانشان بیشتر است.

در نهایت درباره ی رابطه ی موقعیت شغلی زنان و میزان روابط اجتماعی آنان با توجه به نتیجه آزمون همبستگی (58/0-= g) می توان اظهار داشت، بین موقعیت شغلی زنان و میزان روابط اجتماعی آنان رابطه معکوس ولی متوسطی وجود دارد. به عبارت دیگر، زنان دارای موقعیت شغلی بالا، در مجموع روابط اجتماعی کمتری نسبت به زنان با موقعیتهای شغلی پایین دارند. شایان ذکر است که همبستگی مثبت و نسبتاً بالای موقعیت شغلی و روابط با دوستان پایین آمده است.
 
جدول 1. میزان ارتباط زنان با همکارانشان بر حسب موقعیت شغلی
تعامل با همکاران موقعیت شغلی
پایین متوسط بالا
کم درصد 3/33 درصد 6/76 درصد 2/69 درصد
زیاد درصد 7/66 درصد 4/23 درصد 8/30 درصد
جمع درصد فراوانی 100
21
100
47
100
13

همبستگی گاما 67/0-= g
جدول 2. میزان ارتباط زنان با همسایگانشان بر حسب موقعیت شغلی
میزان ارتباط با
همسایگان
موقعیت شغلی
پایین متوسط بالا
کم درصد 9/28 درصد 0/76 درصد 9/76 درصد
زیاد درصد 1/71 درصد 0/24 درصد 1/23 درصد
جمع درصد فراوانی 100
21
100
50
100
13
همبستگی گاما 6/0-= g
 
جدول 3. میزان ارتباط زنان با خویشاوندان بر حسب موقعیت شغلی
میزان ارتباط با
خویشاوندان
موقعیت شغلی
پایین متوسط بالا
کم درصد 3/33 درصد 0/78 درصد 9/76 درصد
زیاد درصد 7/66 درصد 03/22 درصد 1/23 درصد
جمع درصد فراوانی 100
21
100
50
100
13
ضریب همبستگی گاما= 63/0-
جدول 4. میزان ارتباط زنان با دوستان بر حسب موقعیت شغلی
میزان ارتباط با دوستان موقعیت شغلی
پایین متوسط بالا
کم درصد 5/90 درصد 6/79 درصد 4/21 درصد
زیاد درصد 5/9 درصد 4/20 درصد 6/78 درصد
جمع درصد فراوانی 100
21
100
49
100
14
همبستگی گاما 64/0= g
جدول 5. میزان روابط اجتماعی زنان بر حسب موقعیت شغل
میزان روابط اجتماعی موقعیت شغلی
پایین متوسط بالا
کم درصد 9/28 درصد 9/70 درصد 5/61 درصد
زیاد درصد 1/71 درصد 1/29 درصد 5/38 درصد
جمع درصد فراوانی 100
21
100
50
100
13

همبستگی گاما 58/0-= g

چنان که در تعریف مفاهیم یادآور شدیم مصرف کالاهای فرهنگی و شرکت در فعالیتهای ورزشی و نیز میزان شرکت در فعالیتهای مذهبی از نمونه گذران اوقات فراغت اند که ارتباط قابل توجهی با موقعیت شغلی زنان نشان داده اند از این رو در اینجا ابتدا به تحلیل آنها می پردازیم.

در خصوص رابطه موقعیت شغلی زنان و مصرف کالاهای فرهنگی(5) آنان نتایج تحقیق حاکی از آن است که هرچه از مشاغل پایین به مشاغل بالاتر می رویم، مصرف کالاهای فرهنگی نیز در اوقات فراغت زنان مورد مطالعه افزایش می یابد و با توجه به نتیجه آزمون همبستگی گاما (9/0= g) می توان اظهار داشت، در جامعه مورد مطالعه بین موقعیت شغلی زنان و میزان مصرف کالاهای فرهنگی در اوقات فراغتشان رابطه مستقیم و قوی وجود دارد.

در رابطه با موقعیت شغلی زنان و میزان شرکت آنان در فعالیتهای ورزشی (یکی از اشکال گذران اوقات فراغت) با توجه به نتیجه آزمون همبستگی گاما (7/0= g) می توان اظهار داشت، در جامعه مورد مطالعه بین موقعیت شغلی زنان و میزان شرکت آنان در فعالیتهای ورزشی رابطه مستقیم و قوی وجود دارد. به عبارت دیگر، با افزایش موقعیت شغلی زنان از رده های پایین به بالا، سهم فعالیتهای ورزشی در اوقات فراغت آنها افزایش می یابد.

همچنین جدول دوبعدی مبین رابطه بین موقعیت شغلی زنان و میزان شرکت آنان در جلسات و فعالیتهای مذهبی (که یکی دیگر از انحای گذران اوقات فراغت است) نشان می دهد، زنان شاغل در رده های شغلی پایین در مقایسه با زنان رده های متوسط و بالای شغلی در اوقات فراغت خود مشارکت بیشتری در فعالیتهای مذهبی داشته اند.

گذشته از این زنان دارای موقعیت شغلی متوسط، کمتر از زنان رده های شغلی بالا در فعالیتها و جلسات مذهبی شرکت می کنند. به طور کلی، در خصوص این رابطه، با توجه به نتیجه آزمون همبستگی گاما (57/0-= g) می توان اظهار داشت، در جامعه مورد مطالعه بین موقعیت شغلی زنان و میزان شرکت آنان در فعالیتهای مذهبی رابطه معکوس و معناداری وجود دارد. به عبارت دیگر، زنان دارای موقعیت شغلی متوسط و بالا نسبت به زنان دارای موقعیت شغلی پایین مشارکت کمتری در فعالیتها و مجالس مذهبی داشته اند.

در مورد رابطه موقعیت شغلی زنان و میزان اوقات فراغت آنها نتایج این بررسی، وجود تفاوت در میزان اوقات فراغت زنان شاغل در رده های شغلی گوناگون را نشان می دهد و نتیجه آزمون همبستگی گاما (48/0= g) حاکی از آن است که بین موقعیت شغلی زنان و میزان اوقات فراغت آنان رابطه مستقیم و متوسطی وجود دارد. شایان ذکر است که میزان فراغت زنان شاغل در رده های متوسط و بالای شغلی، به یکدیگر نزدیک است اما از میزان فراغت زنان رده شغلی پایین بیشتر بوده و با آن فاصله زیادی دارد.
 
جدول 6. میزان مصرف کالاهای فرهنگی در اوقات فراغت بر حسب موقعیت شغلی
میزان مصرف کالاهای
فرهنگی
موقعیت شغلی
پایین متوسط بالا
کم درصد 5/90 درصد 0/58 درصد 1/22 درصد
زیاد درصد 5/9 درصد 0/42 درصد 9/76 درصد
جمع درصد فراوانی 100
2
100
50
100
13

همبستگی گاما 9/0=g
جدول 7. میزان شرکت زنان در فعالیتهای ورزشی بر حسب موقعیت شغلی آنها
میزان شرکت در
فعالیتهای ورزشی
موقعیت شغلی
پایین متوسط بالا
کم درصد 3/85 درصد 0/62 درصد 5/38 درصد
زیاد درصد 3/14 درصد 0/38 درصد 5/61 درصد
جمع درصد فراوانی 100
21
100
50
100
13

همبستگی گاما 7/0= g
جدول 8. میزان اوقات فراغت زنان بر حسب موقعیت شغلی آنها
میزان اوقات فراغت موقعیت شغلی
پایین متوسط بالا
کم درصد 3/95 درصد 0/62 درصد 5/61 درصد
زیاد درصد 7/4 درصد 0/38 درصد 5/38 درصد
جمع درصد فراوانی 100
21
100
50
100
13
همبستگی گاما 68/0= g
نحوه ی خرید و مصرف پوشاک و نوع کالاهای فرهنگی و هنری مورد استفاده از شاخصهای سلیقه اند. ارقام جدول دوبعدی مبین رابطه موقعیت شغلی زنان و نحوه خرید و مصرف پوشاک نشان می دهد، در مقطع مورد مطالعه 62 درصد زنان شاغل در رده های شغلی پایین، 24 درصد زنان رده های شغلی متوسط و نزدیک به 31 درصد دارندگان مشاغل بالا، در خرید پوشاک به مد روز و خارجی و زیبا بودن آن توجه چندانی نشان نمی دهند؛

اما حدود 39 درصد دارندگان مشاغل بالا، صرف نظر از ایرانی یا خارجی بودن پوشاک به زیبایی و در عین حال به راحتی و دوام پوشاکی که می خرند توجه دارند. در مجموع، آنان، به تهیه پوشاک از طریق سفارش دوخت و یا خرید از فروشگاههای معتبر بیشتر اهمیت می دهند تا تنها مد روز بودن آن به این ترتیب ملاحظه می شود، هرچه از رده های شغلی پایین به رده های شغلی بالا می رویم در خرید و مصرف پوشاک از میزان توجه صرف به جنبه های فایده ای و کاربرد گرایانه، کم شده و توجه به جنبه های زیبایی شناختی و مدگرایانه بیشتر می شود با توجه به نتیجه آزمون همبستگی گاما (46/0= g) می توان اظهار داشت، در جامعه مورد مطالعه بین موقعیت شغلی زنان و میزان و نحوه خرید و مصرف پوشاک رابطه مستقیم ولی متوسطی وجود دارد.

به عبارت دیگر، میزان گرایش به مد در زنان شاغل در رده های متوسط شغلی، از همه بیشتر (حتی بیشتر از زنان شاغل در رده بالا) و در دارندگان مشاغل پایین از همه پایین تر بوده است. زنان شاغل دارای موقعیت شغلی بالا علاوه بر مد به راحتی و دوام و کاربردی بودن آن نیز اهمیت می دهند.

بررسی موقعیت شغلی زنان و علاقه به کالاهای فرهنگی و هنری (شاخص دیگر نوع سلیقه) نشان می دهد هرچه از رده های شغلی پایین به رده های شغلی بالا می رویم، علاقه به خواندن کتاب، دیدن فیلم و گوش دادن به موسیقیهای مختلف و نیز توجه به نوع و محتوای پیام آنها نیز بیشتر می شود.

باتوجه به نتیجه آزمون همبستگی این دو متغیر (58/0= g) می توان اظهار داشت، در جامعه مورد مطالعه بین موقعیت شغلی زنان و میزان و نوع علاقه آنان به خواندن کتاب، دیدن فیلم و گوش دادن به موسیقیهای مختلف رابطه مستقیم و متوسطی وجود دارد. به عبارت دیگر، با ارتقای شغلی زنان، میزان علاقه به خواندن کتاب، دیدن فیلم و گوش دادن به موسیقی‌های مختلف و نیز حساسیت به نوع پیام و جنبه های فایده ای و کیفی آنها نیز بیشتر شده است.
 
جدول دوبعدی 9. نحوه خریده و مصرف پوشاک برحسب موقعیت شغلی
میزان و نحوه خرید و مصرف پوشاک موقعیت شغلی
پایین متوسط بالا
کاربرد گرایانه
(راحتی، دوام و ارزانی)
درصد 9/61 درصد 0/24 درصد 7/30 درصد
زیبایی شناختی (زیبایی، راحتی و دوام) درصد 3/33 درصد 0/38 درصد 8/30 درصد
مدگرایانه (خارجی و مد روز بودن) درصد 8/4 درصد 0/38 درصد 5/38 درصد
جمع              درصد
فراوانی
100
21
100
50
100
13

همبستگی گاما (46/0= g)
جدول دوبعدی 10. میزان علاقه به محصولات هنری برحسب موقعیت شغلی
میزان علاقه به محصولات هنری موقعیت شغلی
پایین متوسط بالا
کم درصد 7/66 0/26 7/7
متوسط درصد 6/28 0/38 8/30
زیاد درصد 7/4 0/36 5/61
جمع        (فراوانی)
 
21 50 13

همبستگی گاما 58/0= g
جدول 11. نوع سلیقه زنان بر حسب موقعیت شغلی آنها
نوع سلیقه موقعیت شغلی
پایین متوسط بالا
مدگرایانه و
زیبایی شناختی
درصد 4/52 0/18 1/23
زیبایی شناختی درصد 3/33 0/46 4/15
کاربردی درصد 3/14 0/36 5/61
جمع              درصد
فراوانی
100
21
100
50
100
13
همبستگی گاما 57/0= g
به لحاظ سلیقه، نتیجه آزمون همبستگی گاما (57/0= g) نشان می دهد، در جامعه مورد مطالعه بین موقعیت شغلی زنان و نوع سلیقه آنان رابطه مستقیم و متوسطی وجود دارد. به عبارت دیگر، با افزایش موقعیت شغلی زنان از موقعیتهای پایین به بالا، در سلیقه آنان علاوه بر توجه به جنبه های زیبایی شناختی توجه به جنبه های کیفی و فایده ای نیز بیشتر می شود.

بررسی موقعیت شغلی زنان و نوع سلیقه آنان نشان می دهد، در حالی که حدود 52 درصد زنان شاغل در رده های شغلی پایین، به مد و زیبایی کالا بیشتر اهمیت می دهند تا به فایده و کارآمدی آن، حدود 62 درصد موقعیتهای شغلی بالا چه در زمینه خرید و مصرف پوشاک و چه در زمینه محصولات هنری (کتاب، فیلم و موسیقی) بیشتر به کاربردی بودن آن توجه دارند. این در حالی است که رده های شغلی متوسط نیز ابتدا به زیبایی شناسی (46 درصد) و بعد به کارآمدی کالا (36 درصد) توجه دارند.

به این ترتیب ملاحظه می شود، هرچه از رده های شغلی پایین به رده های شغلی بالا می رویم، از میزان مدگرایی کاسته شده و کاربردگرا بودن سلیقه بیشتر می شود.
 
جدول 12. میزان اهمیت و توجه به مدیریت بدن بر حسب موقعیت شغلی
میزان اهمیت دادن به مدیریت
و نظارت بر بدن
موقعیت شغلی
پایین متوسط بالا
کم درصد 6/47 درصد 0/18 درصد 4/15 درصد
متوسط درصد 1/38 درصد 0/46 درصد 5/38 درصد
زیاد درصد 3/14 درصد 0/36 درصد 1/46 درصد
جمع              درصد
فراوانی
100
21
100
50
100
13

همبستگی گاما 4/0= g
در خصوص رابطه موقعیت شغلی زنان و میزان اهمیت دادن به مدیریت بدن با توجه به نتیجه آزمون همبستگی گاما (4/0= g) می توان اظهار داشت، در جامعه مورد مطالعه بین موقعیت شغلی زنان و میزان اهمیت دادن به ویژگیهای ظاهری، بهداشت و مدیریت بدن رابطه مستقیم ولی ضعیفی وجود دارد. به عبارت دیگر، رابطه موقعیت شغلی و توجه به جنبه های جسمانی بدن، در زنان مورد مطالعه تأیید نشده است که خود نشان گر مقاومت زنان شاغل در برابر تبلیغات و هنجارهای رایج در خصوص زنانگی و استانداردهای رایج در مورد بدن زنانه و احتمالاً بازتعریف آنها است.
 
جدول 13. سبک زندگی زنان بر حسب موقعیت شغلی آنها
سبک زندگی موقعیت شغلی
پایین متوسط بالا
کاربردی درصد 3/33 0/40 6/84
مدرن درصد 7/66 0/60 4/15
جمع            (فراوانی)
 
21 50 13

همبستگی گاما 48/0= g
فرضیه اصلی این کار پژوهشی دال بر ارتباط موقعیت شغلی زنان و سبک زندگی آنها است. بررسی موقعیت شغلی زنان و سبک زندگی آنان نشان می دهد، یک سوم زنان شاغل در رده های شغلی پایین، در سبک زندگی خود از الگوهای مصرفی فایده گرایانه و کاربردی استفاده می کنند.

این در حالی است که حدود 85 درصد رده های شغلی بالا نیز در سبک زندگی و مصرف خود به جنبه های فایده ای و کاربردی اهمیت بیشتری می دهند. نکته حائز اهمیت این است که بالغ بر دو سوم از کارکنان زن شاغل در رده های شغلی پایین بیشتر علاقه مند به سبک زندگی و مصرفی هستند که عمدتاً بر پایه ی زیبایی و مدهای گوناگون روز بنا شده است؛ اما بیشتر (80 درصد) زنان دارنده ی مشاغل بالا به کارآمد بودن و فایده مندی کالاها، اهمیت بیشتری می دهند تا مدرن بودن آن.

در نهایت، باتوجه به نتیجه آزمون همبستگی گاما (48/0= g) می توان اظهار داشت، در جامعه مورد مطالعه بین موقعیت شغلی زنان و سبک زندگی آنان رابطه ای مستقیم ولی نه چندان قوی وجود دارد. به عبارت دیگر، با افزایش موقعیت شغلی زنان از رده های پایین به بالا، در سبک زندگی و مصرف آنها علاوه بر گرایش به عناصر مدرن (مثل استفاده از کالاهای فرهنگی و هنری و توجه به مد و زیبایی در خرید پوشاک و توجه به ویژگیهای ظاهری و بهداشت بدن)، توجه به جنبه های کاربردی و محتوایی نیز بیشتر می شود.

این نتایج دیدگاه وبر و بوردیو را در خصوص تأثیرپذیری سبک زندگی از پایگاه شغلی در دوره معاصر را تأیید می کند و در عین حال قوی نبودن رابطه میان این دو متغیر نشان می دهد که در سبک زندگی زنان مورد مطالعه عوامل اجتماعی دیگری نیز تأثیر دارند. در هر حال این پژوهش ابعاد و مؤلفه های گوناگون سبک زندگی، به طور جداگانه در ارتباط با موقعیت شغلی مورد تحلیل و تبیین قرار گرفته تا چگونگی این ارتباط تشریح شود.
 
جمع بندی و نتیجه گیری

صرف نظر از نتایج توصیفی، نتایج تبیینی را می توان به شرح ذیل جمع بندی کرد:

بررسی موقعیت شغلی زنان و میزان روابط اجتماعی آنان نشان می دهد در مجموع، زنان شاغل در موقعیتهای بالا، روابط اجتماعی کمتری نسبت به زنان شاغل با موقعیتهای شغلی پایین دارند.

از لحاظ نوع روابط اجتماعی می توان اظهار نمود، بین موقعیت شغلی زنان و میزان ارتباط اجتماعی آنها با همکارانشان رابطه نسبتاً قوی و معکوسی وجود دارد یعنی هرچه موقعیت شغلی زنان مورد مطالعه بالاتر می رود، ارتباط آنها با دوستانشان بیشتر و با همکاران اداری، همسایگان و خویشاوندان کمتر می شود.

این یافته ها نشان می دهد که زنان مورد مطالعه با وجود بهره مندی بیشتر از سرمایه اقتصادی و فرهنگی، با محدودیت سرمایه اجتماعی یعنی روابط و شبکه های اجتماعی مواجه هستند و این عمدتاً به سبب تعدد نقشها و مسئولیتهایی است که در خانه و در محل کار به عهده دارند. عالم دیگر این مسئله احتمالاً اولویت و اهمیتی است که جامعه و زنان ما برای نقشهای خانگی زنان قائل اند.

در خصوص میزان اوقات فراغت، نتایج تحقیق نشان می دهد که اوقات فراغت زنان شاغل در رده های متوسط و بالای شغلی، نسبت به گروه شغلی پایین بیشتر است و رابطه میان این دو متغیر مستقیم و با شدت متوسط است. شایان ذکر است که میزان اوقات فراغت زنان شاغل در رده های متوسط و بالای شغلی، به یکدیگر نزدیک است، اما از میزان فراغت زنان رده شغلی پایین بیشتر بوده و با آن فاصله زیادی دارد.

در تحلیل این رابطه می توان اظهار کرد که معمولاً تقسیم جنسیتی کار خانگی در خانواده هایی که از طبقات اجتماعی، اقتصادی پایین هستند پررنگ تر است و وظایف و کارهای زنان در این خانواده ها بیشتر است اگرچه شاغل هم باشند دو چندان می شود.

در نتیجه فراغت و وقت آزادی برایشان باقی نمی ماند. کمی اوقات فراغت این زنان هم ناشی از زیادی کارهای خانگی و هم ناشی از مرتبه شغلی پایین و بالا بودن ساعات کار هفتگی آنهاست. از طرف دیگر زنان در رده های شغلی متوسط و بالا احتمالاً از تقسیم کار خانگی مشارکتی تر برخوردارند و هم به اهمیت اوقات فراغت در بازتوانی خودشان آگاهی بیشتری دارند و سعی می کنند اوقاتی را به خودشان اختصاص دهند.

 
تأثیر موقعیت شغلی بر سبک زندگی زنان شاغل

در این تحقیق علاوه بر میزان اوقات فراغت، نحوه گذران اوقات فراغت را نیز مورد سنجش قرار داده ایم. نتایج حاکی از آن است که هرچه از رده های شغلی پایین به رده های شغلی بالا می رویم در اوقات فراغت زنان، سهم فعالیتهای ورزشی بیشتر و سهم شرکت در مجالس مذهبی کمتر می شود. همچنین هرچه موقعیت شغلی زنان مورد مطالعه بالاتر باشد سهم بیشتری از اوقات فراغت خود را صرف استفاده از کالاهای فرهنگی کرده و به نوع و محتوای این کالاها نیز حساسیت بیشتری نشان می دهند.

بررسی موقعیت شغلی زنان و نوع سلیقه آنان نشان می دهد، هرچه از رده های شغلی پایین به رده های شغلی بالا می رویم، کاربردی بودن سلیقه و توجه به جنبه های کارآمدی و محتوایی در انتخاب رویه ها و محصولات بیشتر می شود.

در مطالعه حاضر، نحوه خرید و مصرف پوشاک و میزان علاقه به محصولات هنری از شاخصهای سلیقه بوده و هر دو آنها با موقعیت شغلی رابطه داشته و از آن تأثیر می پذیرند. در خرید و مصرف پوشاک، هرچه از رده های شغلی پایین به رده های شغلی بالا می رویم توجه به جنبه های کاربردی و کارآمدی بیشتر و توجه به جنبه های زیبایی شناختی و مدگرایی کمتر می شود و علاوه بر این، علاقه به خواندن کتاب، دیدن فیلم و گوش دادن به موسیقیهای مختلف و توجه به محتوا، فایده و پیام آنها نیز بیشتر می شود.

به لحاظ میزان اهمیت دادن به مدیریت بدن، بین موقعیت شغلی زنان و میزان اهمیت دادن به ویژگیهای ظاهری، بهداشت و مدیریت بدن رابطه مستقیم ولی ضعیفی وجود دارد. در نتیجه، رابطه موقعیت شغلی زنان و مدیریت بدن، قابل توجه نبوده و تأیید نشده است.

در نهایت بررسی موقعیت شغلی زنان و سبک زندگی آنان نشان می دهد، هرچه از موقعیت شغلی پایین به موقعیتهای شغلی بالاتر می رویم، سبک زندگی و مصرف زنان شاغل کاربردگراتر می شود تا مدرن تر.

به عبارت دیگر، با افزایش موقعیت شغلی زنان از رده های پایین به بالا، در سبک زندگی آنها علاوه بر گرایش به عناصر مدرن (مثل استفاده از کالاهای فرهنگی و هنری، توجه به جنبه های زیبایی شناسانه در خرید پوشاک و توجه به فعالیتهای ورزشی)، توجه به جنبه های کاربردی و محتوایی بیشتر می شود، که همگی نشانگر مقاومت در برابر الگوهای مصرفی مدرن و سرمایه دارانه است.

بر اساس این یافته ها هرچه موقعیت شغلی (تحصیلات، منزلت و درآمد) زنان مورد مطالعه افزایش یافته گرایش آنها به مصارف تجملی و مدگرایی کمتر و توجه آنها به فایده مندی و کارآمدی کالاهای مصرفی بیشتر شده است.

با افزایش سرمایه مادی (درآمد و دارایی) و فرهنگی (ارتقای سطح دانش و آگاهی) زنان، آسیب پذیری آنها در برابر فرهنگ مصرف گرا کمتر شده و در برابر تبلیغات و محرکهای غیرعقلانی واکنشهای بازاندیشانه ای بروز می دهند. اگرچه این زنان در معرض پیامهای تبلیغاتی مصرف گرایانه ای قرار دارند که متأسفانه جلوه های آن در رسانه های جمعی و در جامعه ما نیز دیده می شود.

با این حال هر چه سرمایه کلی آنها بیشتر می شود، در مقابل این پیامها و مدهای گوناگون، مقاومت بیشتری کرده و در زندگی روزمره خود در اوقات فراغت، در نحوه آراستن و در ذوق هنری و فرهنگیشان، برخلاف باورهای قالبی که زنانگی را مظهر جلوه نمایی، انفعال، فراغت، وابستگی و احساساتی بودن می شمارد، عمل کرده و سعی کرده اند با فعالیت و تلاش بیشتر، زندگی خودشان را بسازند.

این نتایج، همچنین دیدگاه وبرو بوردیو در خصوص تأثیر سایر عوامل فرهنگی و اجتماعی در سبک زندگی را تأیید می کند و در عین حال نشان می دهد که سبک زندگی زنان را نمی توان صرفاً با موقعیت شغلی آنها تبیین کرد و نقش سایر عوامل از جمله نگرشهای جنسیتی، گرایش مذهبی و سن را باید مورد مطالعه تجربی قرار داد.

نویسنده: دکتر مریم رفعت جاه(1)
 
پی‌نوشت‌ها:
1. استادیار گروه انسان شناسی دانشگاه تهران.
2. life style
3. the mode of living
4. habitus
5. در این پژوهش، منظور از مصرف کالاهای فرهنگی، مطالعه روزنامه، مجله، کتاب، تماشای تلویزیون، گوش دادن به رادیو و ضبط صوت، استفاده از ویدئو، کامپیوتر، اینترنت و سینما، تئاتر، موزه و کنسرت موسیقی است.
 
منابع و ماخذ:
آسابرگر، آرتور (1379)، روشهای تحلیل رسانه ها، ترجمه پرویز اجلالی، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها.
اباذری، یوسف؛ حسن، چاووشیان (1381)، « از طبقه اجتماعی تا سبک زندگی »، فصلنامه ی علوم اجتماعی، پاییز و زمستان شماره 20، صفحات 27-3.
استریناتی، دومینیک (1379)، مقدمه ای بر نظریه های فرهنگ عامه، ترجمه ی ثریا پاک نظر، تهران: گام نو.
استوری، جان (1382)، « مطالعات فرهنگی درباره ی فیلمهای عامه پسند »، ترجمه ی حسین پاینده، فصلنامه ی ارغنون، زمستان شماره 23.
استونز، راب (1379)، متفکران بزرگ جامعه شناسی، ترجمه ی مهرداد میردامادی، تهران: نشر مرکز.
باکاک، رابرت (1381)، مصرف، ترجمه ی خسرو صبری، انتشارات شیرازه.
بوردیو، پی یر (1380)، « کنشهای ورزشی و کنشهای اجتماعی »، ترجمه ی محمدرضا فرازنده، فصلنامه ی علوم اجتماعی، تابستان شماره 20.
تامین، ملوین (1373)، جامعه شناسی قشربندی و نابرابریهای اجتماعی، ترجمه ی عبدالحسین نیک گهر، تهران: نشر توتیا.
تورکیلدسن، جرج (1382)، اوقات فراغت، ترجمه ی عباس اردکانیان، انتشارات نوربخش.
چاووشیان، حسن (1381)، سبک زندگی و هویت اجتماعی، پایان نامه ی دکتری جامعه شناسی، دانشگاه تهران.
چنی، دیوید (1378)، سبک زندگی، ترجمه ی علیرضا چاووشی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
سازگارا، پروین (1382)، بررسی سبک زندگی قشر دانشگاهی و بازاری، پایان نامه ی دکتری، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.
فردرو، محسن و شهناز، صداقت زادگان (1378)، پایگاه اقتصادی- اجتماعی و مصرف کالاهای فرهنگی در منطقه 3 و 19 شهر تهران، تهران: زهد.
گرب، ادوارد (1373)، نابرابری اجتماعی: دیدگاههای نظریه پردازان کلاسیک و معاصر، ترجمه ی محمد سیاهپوش و احمدرضا غروی زاد، تهران: نشر معاصر.
گوشبر، فرهاد (1384)، طبقه اجتماعی و سبک زندگی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.
گیدنز، آنتونی (1378)، تجدد و تشخص: جامعه و هویت شخصی در عصر جدید، ترجمه ی ناصر موفقیان، تهران: نشر نی.
محسنی، منوچهر (1382)، مقدمات جامعه شناسی، چاپ سوم، تهران: دوران.
نهاوندی، مریم (1386)، بررسی اخلاق کار کارکنان دانشگاه با تأکید بر جنسیت، پایان نامه ی دکتری، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.
Bourdieu, Pierre (1977), Cultural Reproduction and Social Reproduction, p: 487-511, NewYork: Oxford University Press.
Bourdieu, Pierre (1984), Distinction: A Social Critique Of the Judgement of Tast, Cambridge Mass: Harvard University Press.
Bourdieu, Pierre (1996), The Statue Nobility, Stanford, Pierre and Jean Claude Passeron, 1990, Reproduction in Eduation Society and Culture 2 nd ed, London: Sage.
Bourdie, Pierre (1986), "The Forms of Capital" in Handbook Theory and Research in Sociology of Education, Green wood.
Chaney, D. (1996). Lifestyle, London: Routledge.
Giddens A: (1991), Modernity and self- Identity: self and society in the Late Modern Age, Cambridge: Polity Press.
Featherston, M. (1991), Consumer Culture and Postmodernism, London: sage.
Harold R. kerbo (2003), social stratification and Inequality, Mc Graw Hill.
Vablen, Thorstein (1899), the Theory of the Leisure class, New York: Macmillan.
Weber, Marx (1946), Essays in Sociology, Translated By: Hansgerth and C.Wright Mills, Newyork: Oxford University Press.
Lenski, Gerhard (1984), Power and Privilege, A Theory of Social Stratification, North Carolina University Press.
Rosengern, Karl Erik (1996), Media Effects and Beyond: Culture, Socialization and Life Style, London and New York, Routledge.
Tom Bottomore (1989), "the Capitalist Class", In Tom Bottomore and Robert, J.Brym (eds), The Capitalist Class, London: Harvester Wheat Sheaf,P:1.
Turner, J.H. (1998),the Sturucture of Sociological Theory, Wadworth Publishing Company.
Veal, Anthoney j. (2001) "Leisure, Lifestyle and Status: A Pluralistic Framework for Analysis Leisure Studies", Society and Leisure, volume 24, N2, p 141-155.
Veal, Anthoney J. (1993) "The concept Of Lifestyle", A Review Leisure Studies, 12 (4), 233-252.
Light of these theoris. Particular emphasis is laid in these readings on both the images Daneshvar presents of partriarchal culture and women's status within the culture, as well as how her story actively challenges this very culture.
key words: Cultural Criticism, Women's Studies, Marxism, Post- structuralism, Simin Daneshvar.
 
منبع فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، شماره 11، تابستان 1387، صص 158-137.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط