جنگ ايران و روس و نقش علما (3)

.1 جنگ دوم، به سبب پيمان‏شكنى روس و دست‏اندازى به شهرها و سرزمينهايى كه در قرارداد گلستان، نامى از آنها برده نشده، شعله‏ور گرديده است. .2 روسها، با مسلمانان سرزمينهاى اشغالى رفتار غيرانسانى و وحشيانه داشته و به ناموس آنان حتى، دست‏اندازى مى‏كرده‏اند.
شنبه، 10 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنگ ايران و روس و نقش علما (3)

جنگ ايران و روس و نقش علما (3)
جنگ ايران و روس و نقش علما (3)


 

نويسنده : على اكبر ذاكرى




 

چند نكته در خور توجه از اين گزارش به دست مى‏آيد:
 

.1 جنگ دوم، به سبب پيمان‏شكنى روس و دست‏اندازى به شهرها و سرزمينهايى كه در قرارداد گلستان، نامى از آنها برده نشده، شعله‏ور گرديده است.
.2 روسها، با مسلمانان سرزمينهاى اشغالى رفتار غيرانسانى و وحشيانه داشته و به ناموس آنان حتى، دست‏اندازى مى‏كرده‏اند.
.3 عباس ميرزا، از صلح با روسيه نگران بوده و از ستمها، دست‏اندازيها و وحشى‏گريهاى روسها، در سرزمينهاى زيرسلطه و سيطره خود، به علما گزارش مى‏داده است.
.4 فتح‏على شاه، با جهاد عليه روس موافق بوده و آن را به آگاهى سيد مجاهد نيز رسانده است.
.5 سيد محمد مجاهد، پس از دريافت رضامندى شاه و موافق بودن او با جهاد، راهى تهران شده است.
اينها نشان مى‏دهد، علما، بدون هماهنگى و بدون در نظر گرفتن پيش زمينه‏ها و آمادگيها، حكم جهاد نداده و پا در عرصه جهاد نگذاشته‏اند. چنين نبوده كه شاه، عباس ميرزا، درباريان، فرماندهان لشكر، خردمندان، سياستمداران و مردم، چيزى بگويند و علما چيز ديگر.
تمامى مردم لبالب از شور و هيجان و انگيزه بوده‏اند. در نگرانى شديد به سر مى‏برده‏اند .زندگى سرتا سر درد و رنج مردم زير سلطه و سيطره اهريمنانه روس، بر جانها شعله مى‏زده است و همگان در انديشه راه چاره بوده‏اند.
دولت نيز در تنگنا و رنج بوده، هم از سرافكندگى شكست و امضاى پاى قرارداد ننگين گلستان و هم ازغم و اندوهى كه تمامى كشور، بويژه سرزمينهاى اشغالى را فراگرفته بوده است.
علما در چنين هنگامه‏اى پا به ميدان مى‏گذارند و تكليف شرعى مردم و حكومت را روشن مى‏سازند . اما اينك ارتش ايران از سامان درست بى‏بهره بوده و آمادگيهاى لازم را نداشته، بر عهده علما و در حوزه كارى آنان نبوده كه در اين باب مسؤوليتى داشته باشند. وظيفه شرعى آنان انگيزاندن مردم و بسيج آنان به پشتيبانى از دولت در دفاع از سرزمين اسلامى بوده است . اما اين كه چگونه بايد از نيروهاى مردمى استفاده كرد و چگونه لشكر را سامان داد و در برابر دشمن به ايستادگى واداشت و سازو سلاح لشكر را تهيه ديد، بر عهده حكومت بوده و علما در اين باره وظيفه‏اى نداشته‏اند. زيرا نه توان آن را داشته و نه اختيار و نه سازمان و تشكيلاتى كه عهده‏دار چنين كار بزرگى باشد.
با اين انگار، چگونه علما، بويژه سيد مجاهد در شكست جنگ دوم ايران و روس، نقش داشته و سبب آن شده‏اند.
چگونه مى‏شود كه درباريان، فتح على شاه، عباس ميرزا، آصف الدوله صدراعظم (1243 1240) براى به دست آوردن پشتيبانيها و كمكهاى مردمى به تلاش برخيزند و از علما فتوا بخواهند، تا بدين وسيله مردم را به يارى و كمك برانگيزانند و رهبرى، فرماندهى و هزينه جنگ و زمام همه امور به عهده آنان باشد، تقصير كار و عامل شكست علما؟
درباره تلاش آصف الدوله براى بسيج مردم به جنگ و گرفتن فتوا از علما نوشته‏اند:
«در جنگ دوم (1241ـ1243) آصف الدوله براى جنگ با روسها، جلو افتاده از علما، اعم مربوط، يا غير مربوط با سياست خارجى، فتوا مى‏گرفت و مردم را وادار به جنگ مى نمود.» (47)
پس علما، به درستى به وظيفه شرعى خود جامه عمل پوشانده و در بسيج مردم و مشروعيت بخشيدن به حكومت، در دفاع از سرزمينهاى اسلامى و رهاندن مسلمانان از چنگ روس، بيش‏ترين و والاترين نقش را داشته‏اند. اما اين كه چرا سپاه ايران در برابر روس، با اين همه پشتيبانى علما و مردم و از همه مهم‏تر مشروعيت بخشيدن به حكومت براى جهاد و اجازه دادن به آن براى جمع‏آورى كمكهاى مردمى و... در برابر سپاه روس زمين‏گير شد؟ پرسشى است كه بايد براى پاسخ آن در دربار، ستاد فرماندهى جنگ و... به جست وجو پرداخت، نه حوزه‏هاى علميه و بيت علما در عتبات و ايران!
حال براى روشن شدن اين كه چه دستهايى در شكست نقش داشته و سپاه ايران را زمين‏گير كرده‏اند، ناگزيريم، مرحله‏هاى چهارگانه جنگ را به بوته بررسى بنهيم.

مرحله آغازين جنگ دوم ايران و روس
 

اين مرحله، كه آن را مى‏توان مرحله پيروزى ناميد، از 19 ذى حجه 1241، تا اول صفر 1242، به درازا كشيد.
در اين برهه در آغازين روزهاى نبرد، مردم شور و هيجان شگفتى داشتند، كاروان علما در حال حركت به سوى جبهه‏ها بود. شاه در سلطانيه، حاضر شده بود. سيد محمد مجاهد، با همراهان بسيار، به سوى اقامتگاه شاه، در حركت بود. مردم شهرها و قريه‏هاى بين راه مشتاقانه به ديدار و زيارت سيد محمد مجاهد مى‏شتافتند.
در قزوين، در حوضى كه آن جناب وضو گرفت، مردم، از باب تيمن و تبرك آب حوض را برداشتند . (48) سپاه ايران، از اين حركت بزرگ مردمى به هيجان آمد و با روحيه بالا به نبرد با دشمن پرداخت و به پيروزيهاى درخشانى دست يافت و تمامى سرزمينهايى كه در جنگ اول ايران و روس، به چنگ روسيه افتاده بود، باز پس گرفت و مردم سرزمينهاى اشغالى را از درد و رنج رهاند.
اكنون به جزء جزء اين رخداد بزرگ مى‏پردازيم، تا روشن شود يگانگى، همدلى مردم و همراهى آنان با حكومت و گردن نهادن به فرمان علما و مجتهدان و بهره‏بردارى از توان و نيروى مردمى، چگونه حماسه مى‏آفريند.

شركت عالمان در جهاد
 

واقعه‏نگاران نوشته‏اند: روز جمعه، هفدهم ذى‏حجه، آقا سيدمحمد مجاهد، حاجى ملا محمد جعفر استرآبادى، آقا سيد نصرالله استرآبادى، حاجى سيد محمد تقى قزوينى، سيد عزيز الله طالشى و... وارد لشكرگاه شدند.
روز شنبه، هيجدهم، ملا احمدنراقى كاشانى، به اتفاق ملا عبدالوهاب قزوينى و جماعتى ديگر ازعلما و ملا محمد، پسر نراقى به سلطانيه آمدند. (49)
گروه عالمان شركت كننده در اردوى جنگى را، نزديك به پانصد نفر ذكر كرده اند. (50) افزون بر هشت نفرى كه از آنان نام برديم، ناموران ديگرى در تاريخ نام برده شده‏اند كه به ترتيب زير از آنان ياد مى‏كنيم:
.1 ملا محمد تقى برغانى.
.2 سيد ابراهيم قزوينى.
.3 مولى احمد بن مصطفى خوينى.
.4 آقا سيد حسين، فرزند آقا سيد محمد مجاهد.
.5 سيد خيرالدين، فرزند ميرخيرالله موسوى جد آل خير الدين در عراق.
.6 ملا رضا خوئى.
.7 ملا شفيع خوئى.
.8 ملا صالح برغانى.
9.ملا على بن محمد ولى قاينى خراشادى. (51)
.10 ملا احمد، برادر ملا جعفر استرآبادى و شاگرد برغانيهاى قزوين. (52)
.11 ملا احمد مجتهد تبريزى.
.12 آقا عبدالحسين تبريزى.
.13 ملا محمد مامقانى. (53)
.14 ميرزا خليل بن على رازى. (54)
شركت و حضور عالمان در جنگ، مردم را سخت به هيجان آورده بود و مردم، كاروان علما را به هر شهرى و ديارى مى‏رسيد، در آغوش مى‏گرفتند و با جان و دل از علما استقبال مى‏كردند . و اين حركت بزرگ و حماسى را نه تنها تاريخ‏نگاران خودى كه بيگانگان نيز ديده و ترسيم كرده‏اند.
ويلوك انگليسى، كه در گاه وارد شدن سيد مجاهد به سلطانيه، در آن جا بوده، از شور و هيجان مردم، چنين گزارش مى‏دهد:
«مردم، احساسات عظيمى ابراز كردند. به سيد نمى‏توانستند دسترسى يابند، لكن كجاوه‏او را مى‏بوسيدند.نردبانى را كه از آن به كجاوه عروج كرده بود، مى‏بوسيدند و خاك غبار زير سم قاطر او را جمع مى‏كردند.» (55)
اين شور و هيجان، اين انگيزش و خيزش بزرگ، در ذهن و خاطر و روحيه منشيكف، يامنشيكو، نماينده دولت روس به گونه‏اى ديگر اثر گذارد.
نماينده روس، براى ابراز حسن نيت، با هدايايى، به سلطانيه آمد و به نزد فتح‏على شاه بار يافت. و از گفت‏و گوى با شاه نتيجه‏اى نگرفت و دريافت كه ايران، با اين خيزش همگانى، آماده جنگ است و سر آن ندارد كه از جنگ دست بكشد؛ از اين روى، در 24 ذى‏قعده، 1241، برابر با اول ژوئيه 1864 از سلطانيه خارج شد. (56)
و همچنين علاقه مردمى و پايگاه داشتن علما، در بين مردم، سبب شده بود، كه شاه و فرماندهان جنگ، به تلاش برخيزند تا به مردم بفهمانند كه هيچ حركتى را بدون هماهنگى با عالمان و استفاده از رأى و نظر آنان انجام نمى دهند.
در همين برهه، پس از آن كه نماينده روس، بى‏نتيجه بر مى‏گردد و در مى‏يابد كه ايران براى دفاع و واپس‏گيرى شهرها و سرزمينهاى خود، آمادگى دارد، شاهزاده اسماعيل، براى رويارويى با روسيه، به سوى آذربايجان حركت مى‏كند.
پس از او، عباس ميرزا، در يازدهم ذى‏حجه، به آن سمت روانه مى‏شود. در چهاردهم ذى‏حجه، سيد محمد مجاهد و همراهان، براى برانگيزاندن مردم آذربايجان و وانمود كردن اين كه اين حركت و خيزش، با پشتيبانى تأييد، همراهى و همگامى علما شكل گرفته و مردم بايد از جان و دل مايه بگذارند، به سوى آذربايجان حركت مى‏كند. (57)
«خاقان، پس از آن كه افواج و سپاهيان جديدى را كه از شهرهاى مختلف خواسته بود، در اختيار عباس ميرزا گذاشت و نايب‏السلطنه، از چمن سلطانيه، به آذربايجان بازگشت. چند تن از علماى اعلام، از جمله آقا سيد محمد و چند از وعاظ و خطباى فصيح تهران را روانه تبريز كرد، تا در شهرهاى آذربايجان براى مردم، شروع به وعظ و خطابه كرده، مسلمانان را تحريص به جهاد و جنگ، با كفار و دشمنان دين و ملت بنمايد.» (58)

پيروزى ايران
 

حركت و خيزش عالمان دين، همبستگى و يگانگى علما، دولت و مردم، دستاوردهاى بسيار والا و افتخارآميزى بهره ملت ايران كرد و سپاه ايران و نيروهاى رشيد مردمى، از سر تا سر كشور و مردم سرزمينهاى اشغالى، دست به دست هم دادند و تكيه بر خداوند متعال و مدد از او، سپاه روس را زمين‏گير كردند و سرزمينها و شهرهايى كه زير سلطه روس بود، بازپس گرفتند و تزار روس، بر يرمولف، فرمانده سپاه روسيه، درناحيه قفقاز، خشم گرفته و او را بركنار كرد و پاسكويچ را به فرماندهى سپاه قفقاز گمارد.
بر همگان روشن بود كه اين بهروزى و پيروزى، در پرتو عشق مردم به اسلام پديد آمد و علماى دين، از جايگاه معنوى و دينى، اين خيزش و انگيزش را پديد آوردند و سپاه خسته و بى‏روحيه ايران را به آن اوج رساندند كه جان بر كف ازوجب به وجب خاك ايران به دفاع برخاست و سبب سربلندى اسلام، مسلمانان و ايران شد.

شميم، درباره علت پيروزى سپاه ايران مى‏نويسد:
 

«در جنگهاى سال 1241 و 1242 قمرى، چندان موفقيتى نصيب روسها نگرديد و سپاه ايران، كه احساسات دينى آنان را علماى مذهبى تهييج كرده بودند، رشيدانه مقاومت كردند و حتى در فاصله سالهاى 1241 و 1242 ، بيش‏تر نواحى را، كه در جنگهاى دوره اول از دست رفته بود، اشغال كردند.» (59)
در روز يازدهم محرم، هزار اسير روسى در خارج شهر اردبيل، از نظر شاه گذراندند و هر روز اين كار تكرار مى‏شد. مركب شاه، در روز بيست‏و يكم محرم، اردبيل را ترك و به سوى قلعه شوشى حركت و در روز 24 محرم، در كنار رود طويله شامى فرود آمد. (60)
عباس ميرزا، در روزهاى پايان ماه محرم، نامه اى به خط قائم مقام فراهانى، براى فرزندش محمد ميرزا فرستاد و چگونگى سير كار را يادآور شد:
«جنگى كه مابيش تر در قراباغ مى‏كرديم، حالا به خواست خدا در تفليس مى‏كنيم. ساخلو [پادگان‏] كه در عباسيه و ايروان مى‏گذاشتيم، حالا در گنجه و گرجستان مى‏گذاريم. اقامتى كه در خانهاى تبريز و خوى مى‏نموديم، حالا در صحراهاى اخسطقه و شمكور مى‏نماييم. از قراباغ چه مانده كه موجب احتياط باشد؟
در تفليس چه باقى است كه دفع آن نتوان كرد؟
ما كه متصدى اين حرب شديم، روسيه را پنج هزار و ده هزار نگفتيم، پنجاه هزار و صدهزار دانستيم.
طرف دعوى، يرملوف را نمى‏دانيم، امپراطور را مى‏دانيم. و تكيه به فضل خدا كرده‏ايم و فتح را از او مى‏خواهيم و در همين سال، ملك اسلام را به حول و قوه خدا، از لوث وجود آنها پاك مى‏كنيم.» (61)
همزمان، با حضور شاه در سلطانيه مكدانلد، نماينده جديد دولت انگلستان كه به جاى هنرى و يلوك آمده بود، وارد بندر بوشهر شد. (62)
عباس ميرزا در نامه‏اى، با عنوان: نماينده انگليس، كه به خط قائم مقام فراهانى است و به تاريخ 1242، پس از درخواست پزشك درباره پيروزيهاى به دست آمده گزارش مى‏دهد:
«اين جا ها كه ما هستيم، ملك ايران بود. مردم آنها فتنه كردند و روسيه را آوردند. در مصالحه، اگر آنها را ازخود دانستند، مصالحه را باز خود بر هم زدند و دولت ايران كه صاحب اين ممالك بود، ملك خود را پس گرفت و اهالى آنها، كه مايه اين فتنه شده بودند، نادم و پشيمان گشتند و دست به دامن اعتذار زدند و زياده از سپاه ما، به مجادله روسيه كوشيدند .حتى اين كه بعضى جاها، خود، بى‏قشون ما، روسيه را كشتند و بيرون كردند...شهر محرم سنه 2421» (63)
اين كه عباس ميرزا در نامه خود عنوان مى‏كند: «مردم آنها فتنه كردند و روسيه را آوردند» شايد گزاف باشد و نظر وى، همه مردم نبوده؛ بلكه همان خيانت پيشگانى بوده كه به جبهه‏خودى پشت كرده و شمارى از مردم به ستوه آمده از ستم‏كارگزاران قاجار را فريفته و عليه نيروهاى خودى واداشته‏اند.
ادامه دارد ...

پی نوشت ها :
 

.47 شرح حال رجال ايران، ج‏1/55؛ تاريخ اجتماعى و سياسى ايران، ج‏2/ .160
.48 نجوم السماء، ميرزا محمد على كشميرى 364/، بصيرتى، قم؛ دين و دولت در ايران 150/؛ معارف الرجال، محمد حرزالدين، ج‏2/135، انتشارات كتابخانه مرعشى نجفى.
.49 ناسخ التواريخ، ج‏1/ .365
.50 بيان المفاخر، سيد مصلح‏الدين مهدوى، ج‏1/9، نشر ذخائر، قم.
.51 همان 91/؛ دين و دولت در ايران 150/.
.52 دائرة المعارف تشيع، ج 2/ .101
.53 تاريخ نو14/.
.54 معارف الرجال، ج‏2/ .135
.55 دين و دولت در ايران‏151/.
.56 همان‏152/.
.57 روضةالصفا، ج‏9/ .647
.58 عباس ميرزا، ناصر نجمى‏390/.
.59 ايران در دوره سلطنت قاجار، على اصغر شميم 99/، مدبر، تهران.
.60 فارسنامه ناصرى، ج‏1/ .730
.61 مجله بررسيهاى تاريخى، سال هفتم، اسفند 1352، شماره 6/ .152
.62 ناسخ التواريخ، ج‏1/ .364
.63 نامه‏هاى سياسى و تاريخى، سيدالوزرا قائم مقام فراهانى 87/، كليشه نامه 317/.
 

منبع:www.naraqi.com



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط