چرا خداوند عده ای مثل شمر و یزید را آفرید تا چنین جنایاتی مرتکب شوند؟

چرا خداوند عده ای مثل شمر و یزید را آفرید تا چنین جنایاتی مرتکب شوند؟ آیا علم خدا به آینده یزید، جبر و اجبار نیست؟ راسخون پاسخ می دهد.
شنبه، 27 خرداد 1402
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: قربان منتظمی
موارد بیشتر برای شما
چرا  خداوند عده ای مثل شمر و یزید را  آفرید تا چنین جنایاتی مرتکب شوند؟
مقدمه:
مسئله‌ی "معمای آفرینش اهل شقاوت و عذاب آنان" بازگشت به بحث معروف "جبر و اختیار" دارد. در آن‌جا گفته می‌شود: خداوند که از آغاز به سرنوشت و سرشت موجودات علم داشت، چرا آنها را آفرید؟
 
 این آفریدن، اجباری بوده و کلا از دست و اختیار بشر بیرون است. از طرفی اگر آن آفریده طغیان و عصیان هم نکند منجر به این می‌شود که در علم خدا مبنی بر طغیان‌گر بودن آن موجود خدشه و تناقض ایجاد شود، پس آن موجود، مجبور است همواره در سرکشی به سر برد و نمی‌تواند طوری دیگر رفتار کند. این هم جبری دیگر است.
 
خداوند سرنوشت انسان‌ها را قبل از خلقت می‌دانسته و می‌دانیم که خیلی از انسان‌ها به جهنم می‌روند، اگر یکی از اینها در قیامت از خدا سؤال کند که چرا مرا خلق کردی؟ در حالی‌که می‌دانستی به جهنم می‌روم، جواب خداوند چه خواهد بود؟
 
موضوع در این مقاله پاسخ به این شبهه است که : خدایی که می دانست یزید با اختیار خود اهل جهنم می شود؛ چرا او را خلق کرده است؟
 

چرا  خداوند عده ای مثل شمر و یزید را  آفرید تا چنین جنایاتی مرتکب شوند؟

انسانهای بد مثل یزید و شمر با اختیار جهنمی می شوند نه با اجبار

شمر و یزید  یک انسان هستند و اگر گنهکار شده اند از این رو است که مثل سایر انسانها دارای اختیار بوده است و به جای قدم نهادن در راه بندگی، راه عصیان را پیش گرفته است.
 
 پس سؤال را این طور می توان مطرح کرد که چرا خداوند انسان مختار را آفرید با علم به این که عده ای از آنها ممکن است از این اختیار، سوء استفاده کنند؟ در دو آیه قرآن به هدف از خلقت انسان اشاره شده است.
 
در یک آیه می فرماید: «جن و انس را جز برای آن که مرا عبادت کنند نیافریدم»(۱) در آیه ای دیگر می گوید: و برای آن (رحمت) آنها را (انسانها را) آفریدم. که در آیه اول هدف خلقت را عبادت .
 
و در آیه دوم هدف خلقت انسان را رحمت پروردگار بیان می کند.(۲) خداوند انسان را آفرید تا او را عبادت کند و مشمول رحمت الهی واقع شود و به سعادت برسد
 
. در این جا این سؤال پیش می آید که آیا امکان نداشت این لطف و رحمت به انسان برسد بدون آن که انسان اختیار داشته باشد و خدا را عبادت کند
 
؟ مسلماً نه، چون در این صورت مثل بقیه چهارپایان و موجودات می شد. ولی خداوند با خلقت انسان و هدفی که از این خلقت در نظر گرفته بود، می خواست به انسان کرامت بخشد به او ارزش بدهد و او را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری بخشد.(۳)
 

عبادت و جهنم اجباری  بی ارزش است.

و معلوم است که اگر عبادت از روی اجبار باشد ارزشی ندارد، زیرا تسلیم بودن در برابر خدا به صورت تکوینی نمی توانست مایه امتیاز او گرد و تاب دیگر موجودات برتری یابد.(۴)
 
 مهم آن است که انسان از روی اختیار تسلیم خداوند شد. این گونه عبادت، پاداشش رحمت خاص الهی و رسیدن به نعمات مادی و معنوی ابدی است. لذا خداوند انسان را با خصوصیت اختیار آفرید و او را هدایت کرد.
 
پرهیزکاری و گناه را به نفس او الهام کرد در بیرون از نفس نیز پیامبران را فرستاد تا او را هدایت کنند و به پاداش های الهی بشارت داده و از عذاب های او بترسانند.(۵) و انسان را آزاد گذارد تا راه خود را انتخاب کند یا شکرگزار نعمت های الهی شود و یا ناسپاسی کند.(۶)
 
و برای هریک از این انتخابها نیز عاقبتی را درنظر گرفت و انسانها را از آن آگاه کرد. اگر چند روزه کوتاه دنیا را در مسیر عبادت او گام بردارد، ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، از نعمت های بهشتی برای همیشه برخوردار خواهد بود.
 
 و اگر گناه کرد به اندازه گناه خود عذاب خواهد شد، نه بیشتر. و خداوند به اندازه مثقالی ظلم نمی کند.(۷) حالا خدا باید چه می کرد، آیا به خاطر این که عده ای قدردانی نخواهند کرد.
 
 باید سفره جود و کرم خود را برچیند؟ آنها اگر خودشان نمی خواهند از نعمتها استفاده کنند و به خود ظلم می کنند به جود و کرم منعم چه ربطی دارد؟!(۸)
 
اصل خلقت انسان لطف است و ربطی به سرانجام او ندارد.
اصل خلقت انسان، لطفی است که از طرف خداوند نصیب او شده است. مثل این‌که کسی سفره‌ای را پهن کند و عده‌ای را دعوت کند که بیایند و از غذاهای آماده‌ی روی سفره میل کنند.
 
 حال اگر در این بین کسی با اختیار خود از این غذا نخورد و در اثر گرسنگی عوارض جبران ناشدنی پدید آید، از این جهت اشکالی بر میزبان وارد نیست و نمی‌توان او را بازخواست کرد که چرا دعوتش کرده است،.
 
 چه این‌که اگر دعوتش نمی‌کرد و به علم خود (که فلان میهمان از غذا نمی‌خورد) بسنده می‌کرد، ممکن بود از طرف همان مهمان مورد مواخذه قرار بگیرد که چرا از من دعوت به عمل نیاورده‌ای و اگر از من دعوت می‌کردی من از آن غذا می‌خوردم.
 
راه سعادت و شقاوت در اختیار انسان است.
اصل خلقت ووجود خوب وبا ارزش است لذا خداوند امر ناپسندی انجام نداده است که بگوییم چرا انسان را خلق کرده است ؟ولی خداوند این انسان را مختار خلق کرده است وموجودی است که راه سعادت وشقاوت به اختیار خود اوست .
 
واگر در مسیری که خداوند فرموده وتبیین کرده است حرکت کند که به سعادت خواهد رسید والا به بدبختی خواهد رسید واین بدبختی به دست خود او خواهد بود ودر اینجا تقصیری بر گردن خدا نیست که بگوییم چرا خدا انسان را آفریده است؟ إنّا هدیناه السبیل امّا شاکرا وامّا کفوراً(9)
 
ما راه را به او نشان دادیم خواهد شاکر باشد وراه هدایت را برگزیند ویا کفران کند وراه ضلالت را بر گزیند.خداوند اسباب هدایت وراه وصول به آن را به انسان نشان داده است واگر انسان از این اسباب هدایت درست استفاده نمی کند مقصر خودش است.
 
 لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن والانس لهم قلوب لا یفقهون بها ولهم اعین لا یبصرون بها ولهم آذان لا یسمعون بها اؤلئک کالانعام بل هم أضل اؤلئک هم الغافلون(10)
 
 ما بسیاری از جن وانسان را برای جهنم آفریدیم چون قلب دارند ولی اندیشه وفکر نمی کنند، چشم دارند ولی حقایق را نمی بینند، گوش دارند ولی سخنان حق را نمی شنوند. آنان در حقیقت چهار پایان هستند وآنها از غافلان هستند.
 

استفاده نکردن از اسباب هدایت، ربطی به اجبار ندارد

طبق این آیه خداوند متعال اسبابی را که برای هدایت انسان به او داده است تا با استفاده از آنها به حقیقت برسد درست استفاده نکرده است وثمره این ناشکری جهنمی شدن می باشد.
 
 وعامل اصلی جهنم شدن انسان وجن خودشان هستند که از نعمت های الهی درست استفاده نمی کنند. وخداوند تا زمانی که بر انسان اتمام حجت نکرده باشد او را عذاب نمی کند. ودر واقع راه هر گونه عذر وبهانه ا ی را به روی انسان می بندد.
 
قل فلله الحجة البالغة فلو شاء لهداکم أجمعین (11)بگو برهان رسا برای خداست واگر می خواست همه شما را هدایت می کرد.
 
تنها چیزی که در اینجا است خداوند به خاطر احاطه وجودیش از انتخاب وگزینش بنده خود خبر دارد واین علم هیچ محدودیت واجباری برای بنده ایجاد نمی کند تا منشا اشکال باشد.
 
 وخداوند نیز دوست ندارد بنده اش گمراه شود واز تمام اسباب وعوامل استفاده می کند ودر اختیار بنده قرار می دهد تا هدایت یابد واگر در این وسط بنده با سوء اختیار خود مسیر غلط را انتخاب می کند مقصر خودش می باشد.
 

ارتباط "علم خدا" با "اختیار یا اجبار بندگان"

علم خداوند به سرنوشت و چگونگی تعاملات و رفتارهای موجودات، موجب جبر آنها بر خطاکاری نمی‌شود. مثلا:
 
اگر شما با استفاده از موقعیتی مانند ساختمان یا مکانی مرتفع، شاهد رانندگی دوست خود باشید و ببینید که با این طرز رانندگی، حتما سقوط می‌کند و نسبت به عاقبت ناخوشایند رفتار خارج از ضابطه و عقلانیت او، علم و آگاهی کامل داشته باشید.
 
 و پس از دقایقی هم وی به اثر طبیعی کار خود برسد، آیا شما مقصرید؟ آیا شما باعث سقوطش به دره شده‌اید؟ آیا علم شما به سرنوشت انتخاب نادرست وی در شیوه‌ی رانندگی او را مجبور به سقوط کرده؟
 
 آیا دولت‌ها و مهندسان راه و سازندگان اتومبیل که یقیناً می‌دانند، بسیاری از تصادفات به دلیل سوارکاری، اتومبیل رانی و استفاده نادرست و نابجا از ماشین و جاده است، عامل جبری سوانح جاده‌ای‌اند؟
 

تقدیر و سرنوشت با گناه و معصیت  ارتباطی ندارد.

خداوند هرگز تقدیر و سرنوشت کسی را به گناه و معصیت ثبت و ضبط نکرد. این حدیث را بسیاری از دانشمندان اسلام از پیامبر بزرگوار(ص) روایت کرده‌اند:
 
 «کسانی که دم از تقدیر زده و می‌پندارند آن معصیت‌هاشان همه ناشی از تقدیر و سرنوشتی است که خدا مقدر و مجبور کرده و در نتیجه عذابشان به دلیل آن بی‌اختیاری در عدم خویشتن‌داری است، بدانند که فکر غلطی دارند و جمع کثیری از انبیا هم از آنان ناراضی بوده و لعنت ‌شان می‌نمایند». (12)
 

علم خداوند کشف از رفتارانسان است نه اجبار

بهتر است بگوییم که خداوند این را می‌داند که چه کسی از اسباب و زمینه‌های هدایت بهره گرفته و چه کسانی به آن پشت پا می‌زنند و آن عذاب، بازتاب کردار اختیاری مردم در استفاده نکردن از اسباب هدایت است.
 
 مانند معلمی ورزیده که روز آغاز درس، عوامل موفقیت تحصیلی را می‌گوید و نیک می‌داند که چه کسانی، حرف گوش می‌کنند و چه کسانی سر به هوا هستند.
 
 طبیعتاً نمره‌ها و جوایز خوب برای اهلش است و نمره‌ی منفی و دردسرهای آن هم برای آن که با کردار خود، همین را طلب می‌کرده است. پس علم معلم، پرده برداری و کشف از کردار بچه‌ها می‌کند، نه جبر آنها بر تنبلی.
 
از این‌رو متکلمان گفته‌اند: خدا به طاعات و معصیت بندگان علم دارد و این علم کاشف و تابع[(13) آن کردار بندگان است. (14)
 

اجبار جایی معنا دارد که اسباب هدایت نباشد.

همه‌ی این اعتراضات، وقتی موجه است که خدا هیچ وسیله و سببی برای هدایت نفرستد و در عین حال انتظار طاعت داشته باشد،
 
 اما وقتی پیامبر درونی(عقل سالم و فطری) و پیامبر بیرونی(انبیا و ائمه(ع) و کتاب و علمای ربانی) را بدین منظور تدارک دیده، آیا مقصر کیست؟ آن‌که "صدها چراغ دارد و بی‌راهه می‌رود"؟ یا آن‌که متخلف را به جهت شکستن چراغ، تنبیه می‌کند؟
 
زندگی در دنیای امروز زندگی در مدرسه‌ی اراده است و سعادت و شقاوت هر کس به دست او است. و او است که باید حرکت کند و از خدا طلب هدایت و توفیق بیشتر نماید.
 
خداوند انسان را خلق کرده و اراده نموده است که او به تکامل برسد. برای تکامل باید نقش شیطان لحاظ شود تا در این بستر امکان رشد فراهم گردد.
 
 وجود شیطان، برای انسان‌های با ایمان و آنها که می‌خواهند راه حق را بپیمایند، مضر نیست، بلکه وسیله‌ی پیش‌رفت و تکامل است؛ چرا که پیش‌رفت و ترقی و تکامل، همواره در میان تضاد‌ها صورت می‌گیرد. (15)
 
اگرچه نقش شیطان‌های جنی و انسی یک نقش ضروری است و باید وجود داشته باشند، اما این‌که چه کسی این نقش را بازی کند با انتخاب و اراده می‌باشد و جبری از ناحیه خداوند وجود ندارد.
 
سرنوشت شیطان را خدا رقم نزده است خود شیطان، متکبر شد.   
خداوند حتی شیطان را، شیطان خلق نکرد. به دلیل این‌که او سال‌ها (6 هزار سال) (16) هم‌نشین فرشتگان و اهل عبادت بود، ولی بعداً به خواست خودش و بر اثر تکبر، راه طغیان و انحراف را در پیش گرفت و از رحمت خداوند دور شد.
 

خلق انسان یک ضروت است این ضروت به معنای اجبار نیست.

هم‌چنین است کاری که یزید انجام داد؛ یعنی یزید با انتخاب خود این نقش را پذیرفته است. پس یزید نمی‌تواند بگوید که خدایا چرا خلقم کردی؛ چون خداوند می‌گوید خلق نقش تو یک ضرورت بو.
 
 و اگر او بگوید که چرا من باید این نقش را بازی کنم؟ خداوند جواب خواهد داد که این نقش را با اراده و اختیار خود انتخاب کردی و می‌توانستی یزید نباشی و از این جهت مورد مواخذه قرار می‌گیری.
 
به عبارت دیگر، در این نظام حتما باید انسان‌های بد وجود داشته باشند تا انسان‌های دیگر در تعامل با آنها به کمال راه یابند. به عنوان مثال حتما باید یزیدی باشد، تا امام حسین(ع) و کاری که آن ‌حضرت انجام داد، معنا پیدا کند.
 

خلق یزید توسط خداوند به معنای تعین سر نوشت یزید نیست.

 و در این بستر است که باید امام حسین(ع) به مقام شهادت راه یابد و به عالی‌ترین مقام نایل آید. اما خداوند کسی را مجبور نکرد که حتما او باید مصداق یزید باشد،
 
 بلکه این خود انسان است که با اختیار خویش، خودش را در آن جایگاه قرار می‌دهد؛ لذا از این جهت نمی‌تواند خدا را مورد بازخواست قرار دهد که چرا من باید نقش یزید را بازی کنم؛ چون اصلا بایدی در کار نیست و او می‌توانست این‌گونه نباشد.
 

هدف خلقت تکامل است نه اجبار کردن

اصل خلقت انسان، لطفی است که از سوی خداوند نصیب او شده است و بعد از خلقت نیز خداوند از هیچ وسیله و سببی برای هدایت انسان ها فروگذار نکرده است.
 
 بر این اساس؛ اگر انسانی از این شرایط فراهم آمده استفاده ننماید، مسئولیت چنین اقدامی متوجه خود اوست نه بر عهده خداوند. این در حالی است که هدف از خلقت انسان ها رسیدن آنان به تکامل بوده است.
  

علم خداوند، ربطی به اجبار ندارد.

خداوند نیز اگر چه از ازل می دانست که چه کسی معصیت می کند، اما این بدان معنا نیست که انسان در انجام معصیت مجبور باشد؛ زیرا متعلِّق علم الهی صدور معلولات از ناحیه ی علل خاص خود آنهاست.
 
در نظام عینی خارجی، علت ها متفاوت اند گاهی علت ها طبیعی اند و گاهی شعوری؛ یعنی در بعضی از علت ها، اراده و اختیار جزء العله است .
 
مثل آنچه را که انسان انجام می دهد و اگر علم ازلی خداوند به افعال و اعمال انسان تعلق گرفته است، به این معناست که او از ازل می داند که چه کسی از روی اختیار و آزادی خود اطاعت می کند و چه کسی مرتکب معصیت می شود.
 
انسان در داشتن اختیار مجبور است
 بله انسان در داشتن اختیار مجبور است؛ یعنی نمی تواند مختار نباشد. به عبارت دیگر؛ معنای این که خداوند افعال اختیاری انسان را از پیش تقدیر کرده، این است که شخص خاصی در زمان و مکان معینی با بهره گیری از اختیار خویش – و نه به صورت جبری – آن کار را انجام می دهد .
 
و علم به وقوع حتمی آن عمل نیز بر اساس شرایط فراهم آمده است که یکی از آن شرایط، اختیار آدمی است و این یعنی وقوع جبری و غیر اختیاری چنین فعلی محال است،.

قضا و قدر الهی  به اختیار انسان تعلق گرفته نه اجبار
 از آن جهت که قضا و قدر الهی به وقوع اختیاری این فعل تعقل گرفته است و اگر این فعل از روی جبر و غیر اختیاری واقع شود، خلاف قضا و قدر الهی است .
 
و در این صورت علم خدا جهل می شود؛ زیرا علم خدا به وقوع اختیاری این عمل تعلق گرفته است. بر این اساس؛ می توان گفت:
 
قضا و قدر سبب نمی شود که از یزید سلب مسئولیت شود یا فضیلتی برای امام اثبات نگردد؛ زیرا راهی که یزید و امام برگزیدند هم مقدر بوده است و هم اختیاری. آنان آزاد بودند در انتخاب راهی که در پیش رو داشتند و همین هم مقدر بود.
 
 یعنی خدا از ابتدا و ازل می دانست که آنان با اختیار خود چه راهی را بر می گزینند. به هر حال، امام با اختیار خود این راه را انتخاب کرد و به شهادت رسید.
 
 و این اگرچه در علم ازلی معلوم بود و عده ای نیز به دلایلی از وقوع این حادثه باخبر شدند، پیش از آن که این حادثه اتفاق افتد، اما اینها نه حادثه عاشورا را از اختیاری بودن خارج می کند و نه از قبح جنایت عاملان آن می کاهد و نه خدشه ای به فضایل امام حسین (علیه السّلام) و یارانش وارد می کند.
 
شیطان وسیله ی پیشرفت و تکامل است
ما معتقدیم که وجود شیطان، برای انسان های با ایمان و آنها که می خواهند راه حق را بپیمایند، مضر نیست، بلکه وسیله ی پیشرفت و تکامل است؛ چرا که پیشرفت، ترقی و تکامل، همواره در میان تضادها صورت می گیرد. (17)
 
اما باید دقت کرد که معنای این حرف ما (آفرینش اهل شقاوت و خلق آنها یک ضرورت است، و شیطان باید وجود داشته باشد، تا در این بستر امکان رشد و تکامل انسان ها فراهم گردد)،
 
 آن است که نقش شیطان های جنی و انسی یک نقش ضروری است و باید وجود داشته باشد، اما این که چه کسی این نقش را بازی کند با انتخاب و اراده ی خود انسان ها است و جبری از ناحیه ی خداوند وجود ندارد.
  
 و بدیهی است که تکامل بدون وجود شیاطین جن و انس امکان پذیر نیست؛ البته معنای این سخن آن نیست که شیاطین جنی و انسان های بد، مجبورند که بد باشند،
 
 بلکه مقصود آن است که نقش شیطان های جنی و انسی یک نقش ضروری است و باید وجود داشته باشد، اما این که چه کسی این نقش را بازی کند با انتخاب و اراده خود شیاطین جنی و انسان هاست و جبری از ناحیه ی خداوند وجود ندارد.
  

حداوند شیطان را، شیطان خلق تکرد چه برسد به یزید و شمر

خداوند حتی شیطان را، شیطان خلق نکرده است! دلیل ما آن است که او سال ها (۶ هزار سال) (18) هم نشین فرشتگان و اهل عبادت بود، ولی بعد به خواست خود و بر اثر تکبر راه طغیان و انحراف را در پیش گرفت و از رحمت خداوند دور شد
 
.همچنین است کاری که یزید انجام داده است؛ یعنی یزید با انتخاب خود این نقش را پذیرفته است. پس یزید نمی تواند بگوید که خدایا چرا خلقم کردی؟؛
 
زیراخداوند می فرماید خلق نقش تو یک ضرورت بوده است اگر او بگوید که چرا من باید این نقش را بازی کنم؟ خداوند جواب خواهد داد که این نقش را با اراده و اختیار خود انتخاب کردی و می توانستی یزید نباشی و از این جهت مورد مؤاخذه قرار می گیری.
 
به عبارت دیگر؛ در این نظام حتماً باید انسان های بد وجود داشته باشند تا انسان های دیگر در تعامل با آنها به کمال راه یابند؛ یعنی حتماً باید یزیدی باشد.
 
 تا امام حسین (علیه السّلام) و کاری که آن حضرت انجام داده است، معنا پیدا کند و در این بستر است که باید امام حسین (علیه السّلام) به مقام شهادت راه یابد و به عالی ترین مقام نایل آید،
 

خداوند یزید را یزید خلق نکرد.

 اما خداوند کسی را مجبور نکرده است که حتماً او باید مصداق یزید باشد، بلکه این خود انسان است که با اختیار خویش، خود را در آن جایگاه قرار می دهد.
 
 و از این جهت نمی تواند خدا را مورد باز خواست قرار دهد که چرا من باید نقش یزید را بازی کنم؛ زیرا اساساً بایدی در کار نیست؛
 
 زیرا او می توانست این گونه نباشد.دقت در مثال زیر می تواند به وضوح این بحثِ دقیق، کمک رساند.
 

مقدر بودن حادثه کربلا منافاتی با اختیار ندارد.

اختیاری و مقدر بودن قیام امام حسین (علیه السّلام)از آنچه بیان ؛ و مقدر بودن حادثه کربلا منافاتی با انتخاب و اختیار خود امام ندارد. از سویی؛ امام می فرماید:
 
« قَد شاءَ اللهُ عَزَّوجَلَّ أن یَرَانِی مَقتُولاً مَذبُوحاً ظُلماً وَ عُدوَانا »؛ خدا خواسته مرا به واسطه ی ظلم و دشمنی دشمنان مقتول و سر بریده بنگرد (19).
 
 و پیامبران (صلی الله علیه وآله و سلم) به ویژه پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله و سلم) و امام علی (علیه السّلام) از وقوع حادثه کربلا خبر می دهند. (20).
 
 از سویی دیگر؛ آن گاه که امام حسین (علیه السّلام) از طرفِ سپاه عبیدالله بین دو راهِبیعت ذلیلانه با یزید یا روبرو شدن با شمشیرهای سپاه، آزاد گذاشته شد، راه دوم را انتخاب نمود. (21).
 
 بنابراین راهی که امام بر می گزیند هم مقدر است و هم اختیاری. به عبارت دیگر؛ امام خود را آزاد می دانست، ولی فقط خواست و اراده ی خدا را می پسندید او می دانست که در شرایط فعلی خواست خدا شهادت در راه او است.
 
از این رو همین مسیر را انتخاب کرد. البته این که امام با اختیار خود این راه را انتخاب می کند و به شهادت می رسد، در علم ازلی معلوم بود و عده ای نیز به دلایلی از وقوع این حادثه باخبر شدند، پیش از آن که این حادثه اتفاق افتد.
 
 اما همان گونه که بیان گردید، اینها نه حادثه عاشورا را از اختیاری بودن خارج می کند و نه از قبح جنایت عاملان آن می کاهد و نه خدشه ای به فضایل امام حسین (علیه السّلام) و یارانش وارد می کند.
 

تجلی و ظهور اسمای الهی  با اختیار است نه اجبار

در واقع خلقت تجلی و ظهورهمان اسمای الهی است و همۀاین مظهرات، عاشق مبدأ تجلی خود هستند. این که همه عاشق کمال هستند، ریشه در عشق آنها به کمال مطلق «الله» دارد.
 
 پس همه هستی را دوست دارند. چه کسی دوست ندارد که از خاکی بی ارزش، مبدل به خلیفۀخدا بشود؟!
 
وَ إِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلَئکةِ إِنی خَلِقُ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ * فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ» (22)

ترجمه: و چون پروردگارت به ملائکه گفت: می خواهم بشری از گلی خشکیده از لایه ای سیاه خلق کنم * پس چون کار او را به پایان رسانیدم و از روح خود در او دمیدم باید که برایش بسجده افتید. با این آفرینش از خاک - شایستگی مسجود بودن به فرشتگان الهی می شود.
 
حضرت آیت الله جوادی آملی می فرمایند: «ما همه خاک بودیم. . . اگر کسی به پشت بام خلقت برود و از بالا نگاه کند، در می یابد این پنج – شش میلیارد انسانی که اکنون روی زمین زندگی می کنند، تقریباً دو قرن پیش در همین بیابان ها و مراتع به صورت خاک بودند و دو قرن بعد هم به همان شکل خاک در خواهد آمد.
 
در این میان فقط یک خلفیةاللهی به انسان اضافه شده است که هرگز مرگ در آن راه ندارد. این خاک است که گاه مرده است و گاه زنده؛ وگرنه روح همیشه زنده است.
 
ذات اقدس الهی به یک مشت خاکی که زیر پاها بود، بهترین شرف و کرامت را عرضه کرد و اورا جانشین خود ساخت.» (23) - پس همگان هستی را دوست دارند.
 
انسان جانشین خداست و خداوند جانشین را اختیار می دهد نه اجبار
«هُوَ الَّذی جَعَلَکمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ کفَرَ فَعَلَیهِ کفْرُهُ وَ لا یزیدُ الْکافِرینَ کفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتاً وَ لا یزیدُ الْکافِرینَ کفْرُهُمْ إِلاَّ خَساراً» (24)
 
ترجمه: او کسی است که شما را در زمین جانشین قرار داد، پس هر کس کافر شود کفرش علیه خود اوست و کفر کافران نزد پروردگارشان جز خشم بیشتر اثر ندارد و کفر کافران جز خسارت و زیان نمی افزاید.
 
«وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُمْ یعْلَمُونَ» (25)
 
ترجمه: نیکان آنها (انسان ها) هستند که هر گاه کار ناشایسته از ایشان سر زند یا ظلمی به نفس خویش کنند خدا را به یاد آرند و از گناه خود به درگاه خدا توبه و استغفار کنند (که می دانند) که هیچ کس جز خدا نمی تواند گناه خلق را بیامرزد، و آنها هستند که اصرار در کار زشت نکنند چون به زشتی معصیت آگاهند.

 «قُلْ یا عِبادِی الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ» (الزمر - 53)ترجمه: بگو ای بندگانم که بر نفس خود ستم و اسراف کردید از رحمت خدا نومید مشوید که خدا تمامی گناهان را می آمرزد، زیرا او آمرزنده رحیم است.
  
 
«قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یحْبِبْکمُ اللَّهُ وَ یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»)(26)ترجمه: بگو اگر خدا را دوست می دارید، پس مرا پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد که خدا آمرزگار و مهربان است.
 
پس همه بحث از عشق و محبت و کمال و زیبایی است و به محض رو کردن، خطاها نیز همه بخشیده می شود. حال با این همه اگر کسی گفت:
 
خدایا! من دلم نمی خواهد که از نعمات تو بهره ببرم، دوست ندارم که در مسیر درست حرکت کنم، مایلم افتان و خیزان خود را در مسیر هلاکت به آتش بیاندازم،
 
 رأفت و رحمت و کرم و جود و مغفرت تو را هم نمی خواهم! اما، تو بگو اصلاً چرا مرا خلق کردی که گناه کنم و به جهنم روم؟ دیگر مشکل خودش است.
 
 و با میل و ارادۀخود این راه را می رود. این همان خطا و ابتلای شیطانی است که به انسان نیز القا می کند و اگر کسی به جای حرف خدا، حرف او را شنید و اطاعت کرد، به همان مرض دچار می گردد و به همان نتایج می رسد.
 
«وَ الَّذینَ کفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِک یئِسُوا مِنْ رَحْمَتی وَ أُولئِک لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ» (27) ترجمه: و کسانی که به آیات خدا و دیدار او کفر ورزیدند آنان از رحمت من مأیوسند و آنان عذابی دردناک دارند.
  

نتیجه:

1-« مهزم از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ روایت نمود که فرمودند: مرا خبر ده از پیروان ما که در چه چیزی اختلاف دارند؟ عرض کردم: در باب جبر و تفویض. فرمودند: از من بپرس!
 
عرض کردم: آیا خدا بندگان را بر گناهان مجبور کرده؟ فرمودند: خدا بر ایشان قاهرتر از این است. عرض کردم : آیا به ایشان تفویض نموده است؟ فرمودند: خدا بر ایشان قادرتر از آن است. عرض کردم: خدا نیکویت کناد!
 
پس حقیقت مطلب چیست؟ حضرت دو بار یا سه بار دستشان را گردانیده و فرمودند: اگر تو را به حقیقت این مطلب پاسخ دهم حتماً کافر می شوى.»
 
2- اصل خلقتِ انسان، لطفی است که از طرف خداوند که نصیب انسان شده است .
 
3-پیامبر و راهنمای درونی (عقل سالم و فطری) و هدایت گران بیرونی (انبیا و ائمه (علیهم السّلام) و کتاب و علمای ربانی) را برای او تدارک می بیند، مقصر کیست؟ آن که « صدها چراغ دارد و بیراهه می رود »؟ یا آن که متخلف را به جهت شکستن چراغ، تنبیه می کند؟
 
4- خداوند انسان را خلق کرده و اراده نموده است که او به تکامل برسد، اما آیا این تکامل بدون شیطان جنی و انسی امکان پذیر است؟
  
پی‌نوشت‌ها:
1. ذاریات: ۵۶.
۲. هود: ۱۱۹.
۳. ر.ک: اسراء: ۷۰.
۴. ر.ک: آل عمران: ۹۳.
۵. ر.ک: انعام: ۴۸.
۶. ر.ک، دهر: ۳.
۷. نساء: ۴۰.
۸. ر.ک، طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی، چاپ چهارم، ۱۳۷۰، ج ۱۱، ص ۱۰۱.
9. انسان/3
10. اعراف/179
11. انعام/149
12. .انه (ص) قال: لعنت القدریه علی لسان سبعین نبیاً. قیل: و من القدریة یا رسول الله؟ فقال: قوم یزعمون ان الله قدر علیهم المعاصی و عذبهم علیها». مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 5، ص 47، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
13.تابع در این‌جا به معنای این است که علم مطابق با معلوم است: «قال: و هو تابع بمعنى أصالة موازیه فی التطابق.
أقول: اعلم أن التابع یطلق على ما یکون متأخرا عن المتبوع و على ما یکون مستفادا منه و هما غیر مرادین فی قولنا العلم تابع للمعلوم فإن العلم قد یتقدم المعلوم زمانا و قد یفید وجوده کالعلم الفعلی و إنما المراد هنا کون العلم و المعلوم متطابقین بحیث إذا تصورهما العقل حکم بأصالة المعلوم فی هیئة التطابق و أن العلم تابع له و حکایة عنه و أن ما علیه العلم فرع على ما علیه المعلوم و على هذا التقدیر یجوز تأخر المعلوم الذی هو الأصل عن تابعه فإن العقل یجوز تقدم الحکایة على المحکی». علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح، مقدمه، تحقیق و تعلیقات، حسن زاده آملی، حسن، ص 231، قم، ‏مؤسسه نشر اسلامی، چاپ چهارم، 1413ق.
14.کشف المراد، ص 230.
15.بیستونی، محمد، شیطان شناسی از دیدگاه قرآن کریم، ص 17.
16.سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 287، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق
17.نک: بیستونی، محمد، شیطان شناسی از دیدگاه قرآن کریم، ص ۱۷
18.نهج البلاغه، خطبه ی قاصعه.
19. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۳۳۱
20. برای آگاهی بیشتر از روایاتی که در این باره وارد شده است و روایاتی که به وقوع حوادثی مانند: توقف کشتی حضرت نوح (علیه السّلام) در کربلا، از بالای اسب افتادن حضرت ابراهیم (علیه السّلام) در سرزمین کربلا و جاری شدن خون از سر مبارکشان و آرام شدن باد و فرود آمدن بساط حضرت سلیمان (علیه السّلام) در زمین کربلا و باخبر شدن انبیای الهی از وقوع حادثه کربلا، اشاره دارند، نگاه کنید به: مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۲۲۳-۲۵۰، باب ۳۰ إخبار الله تعالی أنبیاءه و نبینا (صلی الله علیه و آله و سلم) بشهادته.
21. « الا و انّ الدّعی بن الدّعی قد رکزنی بین اثنتین بین السّله و الذّله هیهات من الذّله یأبی الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجور طابت و طهرت… »؛ حرانی، حسن بن علی شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، ص ۱۷۰٫منبع مقاله :ترخان، قاسم؛ (۱۳۸۸)، نگرشی عرفانی فلسفی و کلامی به: شخصیت و قیام امام حسین (ع)، قم: نشر چلچراغ، چاپ اول
22. الحجر – 28 و 29.
23. پرسش ها و پاسخ ها، دفتر بیستم، ص132
24. فاطر – 39
25. آل عمران - 135
26. آل عمران – 31
27. العنکبوت - 23
 
منابع:
https://www.porseman.com/article/https://www.porseman.com/article/
https://www.islamquest.net/fa/archive/fa1815
https://hawzah.net/fa/Note/View/55463
https://pasokhgooyan.ir/culture/1495
http://shiastudies.com/fa/
http://askdin.com/thread


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.