بررسى و تحليلى گذرا ازكثرت گرايى دينى
كثرت گرايى يا پلوراليزم دينى از موضوعات كلامى نوظهورى است كه در مجامع فرهنگى به طور گسترده اى مطرح شده و مطالب متنوعى درباره آن به نگارش در آمده است. واژه پلورال Plural به معناى »جمع و كثرت« است و پلوراليزم، حكايت از گرايش به »كثرت« و »تعدد« دارد. مقصود از پلوراليزم دينى هم كثرت گرايى دينى در برابر وحدت گرايى است. واژه پلوراليزم به عنوان رويكرد دينى و كلامى، نخستين بار توسط جان هيك )1922 م( در جهان غرب و مسيحيت در دهه هاى اخير مطرح گرديد. در دائره المعارف متفكران غربى اثرى از اين واژه وجود نداشت و اولين اثرى كه آن را ثبت نمود، دائره المعارف ميرچا الياده )1986 - 1907 م.( است.
انگيزه جامعه شناختى: انديشمندانى كه با اين انگيزه به كثرت گرايى دينى روى آورده اند، بر اين نظرند كه پيروان مذاهب گوناگون مى توانند در كنار هم زندگى مسالمت آميز داشته باشند و يكديگر را تحمل كنند. اين انديشمندان سعى دارند از تعصبات مذهبى و زمينه هاى جنگ و درگيرى و ميان پيروان تمام مذاهب بكاهند.
توجيه مطالب ناموزون كتاب مقدس: وجود آموزه هاى خردستيز در »كتاب مقدس« به ويژه تعاليمى كه مربوط به صفات و افعال خداست، مخالفان كليسا را بر آن داشت تا از اين آموزهها بر ضد مذاهب كليسا بهره گرفته و كتاب مقدس را جزو اساطير و افسانه ها قلمداد كنند.
طرفداران پلوراليزم با طرح »گوهر و صدف دين« اين نوع اختلافها را بى اهميت تلقى كرده، گوهر دين را متحول شدن شخصيت انسان و گزاره هاى دينى را در حكم صدف دين و براى حفظ گوهر پديد آمده مى دانند. اهميت دين در گوهر آن است نه در صدف، و هرگز نبايد به آموزه هاى دينى مانند نظريه هاى علمى نگريست و در صدق و كذب آنها گفتوگو كرد. و مادامى كه اين آموزه ها در تحول شخصيت ما مؤثر است، از احترام خاصى برخوردارند. از تقرير ديدگاه جان هيك در باب پلوراليزم دينى همين نتايج به دست مى آيد. توجيه تكثر و تعدد اديان: انگيزه ديگرى كه براى طرح پلوراليزم مطرح شده، توجيه تعدد اديان و يا شرايع است نه طرح حق يا باطل بودن آن؛ از اين ديدگاه، سرچشمه دين يكى بيش نيست و آن شهود »امر مطلق« و متعالى كه از آن به »تجربه دينى« تعبير مى كنند، ولى نتيجه اين شهود، متعدد و مختلف است.
هرگاه تجربه دينى در قالب تعبير ريخته مى شود، از عوامل تاريخى، زبانى، اجتماعى و جسمانى متاثر مى شود و در نتيجه گزاره هاى دين تفاوت پيدا مى كند، يكى به توحيد و ديگرى به تثليت دعوت مى كند.
اما نكته اى كه در اينجا قابل ذكر است اين كه پيامبران تعاليمشان را به خدا نسبت مىدهند و خود را ناقل پيام خدا مى دانند و شعار آنان چنين است:
»ان اتبع الا ما يوحى الى...« )يونس/15(؛
»اتبع ما اوحى اليك من ربك لا اله الا هو )انعام/106(«
از سوى ديگر، هنگامى كه مخالفان از پيامبرى، درخواست مى كنند تا پيام الهى را دگرگون سازد در پاسخ مى گويد:
»قل ما يكون لى ان ابدله من تلقاء نفسى...« )يونس/15(
يعنى: بگو ممكن نيست از نزد خود پيام الهى را دگرگون سازم.
در ادامه، سه قرائت از كثرت گرايى دينى را بررسى مى كنيم.
كثرت گرايى دينى با اين قرائت، مورد پذيرش عقل و دين و شريعت است. قرآن مسلمانان را به زيستن مسالمت آميز با اهل كتاب، زير پرچم »توحيد در پرستش« )كه اصل مشترك در ميان تمام شرايع آسمانى است( دعوت مى كند:
»قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بيننا و بينكم ان لانعبد الا الله و لانشرك به شيئا و لايتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون« )آل عمران/64( يعنى: بگو اى پيروان كتاب )هاى آسمانى( بياييد همگى اصلى را كه ميان ما و شما مشترك است به پا داريم و آن اين كه جز خدا كسى را نپرستيم و چيزى را شريك او قرار ندهيم. اگر روى برگردانيدند بگوييد گواه باشيد ما مسلمانيم )تسليم خدا هستيم.(
دستور زندگى مسالمت آميز حتى نسبت به مشركان غير متجاوز به حقوق مسلمانان در قرآن )ممتحنه/8( و برخورد عملى اميرمؤمنان عليه السلام نسبت به پيرمرد نابيناى نصرانى و نامه اش به مالك اشتر كه مردم يا برادر دينى ات هستند و يا انسانى مانند تو و... نشانگر كثرت گرايى رفتارى است.
البته برخى انديشمندان اين قرائت از پلوراليسم را نمى پذيرند و بر اين نظرند كه اين موضوع را نمى توان پلوراليسم دانست و در حقيقت، تسامح Tolerance)( مى باشد نه كثرت گرايى.
استاد جعفر سبحانى انتقاداتى را بر اين نظريه وارد مى داند كه به اختصار اشاره مى كنيم:
ـ دوام و جاودانگى هر شريعت، به معناى لغو تشريع شرايع متعدد و اعزام رسولان محورى خواهد بود.
ـ مايه رستگارى بودن پيروى از هر شريعتى، مخالف تحديد نبوتها به پيامبر بعدى و بشارت از ظهور آن خواهد بود.
ـ برخوردارى هر شريعتى از خلود و جاودانگى، مخالف نسخ احكام، هر چند به صورت اجمال خواهد بود. آن گاه، مثلا اين گفتار مسيح كه »و لاحل لكم بعض الذى حرم عليكم )آل عمران/50( يعنى: آمده ام برخى از چيزهايى را كه در شريعت پيشين براى شما حرام بود، حلال كنم.« مفهوم و معنا نخواهد داشت.
ـ هرگاه شريعت حضرت مسيح در زمان نزول شريعت لاحق، از رسميت و صلاح آفرينى برخوردار بود، دعوت يهود و نصارى به پيروى از آيين محمد صلى الله عليه و آله چه وجهى داشت؟ قرآن با صراحت كامل اهل كتاب را كافر معرفى مى كند، مگر آن كه به آيين جديد نيز ايمان بياورند: »فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا...« )بقره/137(
ـ حيات معنوى انسان در سراى ديگر نتيجه عقيده صحيح و عمل صالح مى باشد و پاداشهاى اخروى، تجليگاه اين دو به شمار مى رود. اكنون سؤال مى شود: دو عقيده متضاد )مانند اعتقاد به توحيد و تثليث( و يا عمل به دو حكم مخالف )مانند پرهيز از شراب و ميگسارى( چگونه مى تواند ضامن حيات معنوى انسان باشد؟
نقدى كه بر اين نظريه مى توان وارد دانست آن است كه بر طبق آن، بر فرض صحت، كثرت دينى بخش آموزه هاى عقيده اى را توجيه مى كنند؛ مانند توحيد و تثليث، جبر و اختيار، تنزيه و تجسيم، نه آموزه هاى احكام عملى و اخلاقى را.
هر يك از اين پيام آوران )به تعبير جان هيك( از يك واقعيت نامحدود متعالى به صورت كاملا متفاوت، درباره ذات و صفات و افعال ادراك دارند، ولى احكام عملى كه به تدبير جامعه و اصلاح اخلاق انسانى مربوط مى باشد، نمى توانند محصول يافته هاى مختلف باشند. از سوى ديگر، چگونه اين اشراق و ارتباط با وجود مطلق، نتايج متناقض را به بار آورده است؟ اين جاست كه به خوبى درمى يابيم حتى آنان كه از پايه گذاران پلوراليزم به شمار مىروند، در مساله تضاد و تناقض بين پيامها دچار آشفتگى گرديده اند و هر چه مى كوشند تا وجود تناقض در اديان متفاوت )مثل توحيد و تثليث( را حل كنند، توانايى بر حل اين گره كور ندارند.
نكته ديگر آن كه اگر ما دريافت پيامبران را در مقام اشراق يكى بدانيم و عوامل چهارگانه )فرهنگ، زبان، تاريخ و وضع جسمانى( را به هنگام تعبير از آن، موجد اختلاف بينديشيم، بايد پيامبران پيشين در عرصه عقايد، مكتبهاى گوناگون داشته باشند در حالى كه )جز حضرت مسيح، آن هم به ادعاى پيروان وى( تمام پيامبران با شرك و بت پرستى مبارزه كرده و توحيد را قبله دعوت قرار داده اند؛ يعنى عوامل چهارگانه، كوچكترين تاثيرى در اين تغيير نداشته است.
موضوع مهم ديگر كه قابل ذكر است آن كه: لازمه پذيرش تغييرات در اثر عوامل چهارگانه اين است كه هيچ اصلى در هيچ دينى جنبه قطعى نداشته باشد، در حالى كه )مثلا( در آيين اسلام يك رشته امور قطعى است كه نمى توان آنها را متزلزل و يا محصول عوامل چهارگانه دانست: وجود خدا، صفات جمال و جلال او، اعزام پيامبران، دعوت به توحيد و يكتاپرستى، دعوت به حيات مجدد پس از دنيا، مبارزه با ظلم و ستم، دعوت به مكارم اخلاق و نهى از منكرات، واجبات فردى و اجتماعى، منهيات و محرمات فردى و اجتماعى، خاتميت شريعت اسلام و ده ها آموزه ديگر.
جان هيك به خاطر دورى از تعاليم و قطعيات و متواترات دين اسلام، همه مذاهب را با يك چوب رانده است. او اگر درباره آيين كليسا، يا آيينهاى رايج در شرق مانند برهمن، بودا، هندو و... چنين نظر مى دهد، قابل بررسى است، اما نه درباره اسلام كه مجموع آموزه هاى آن بر قطعيات و ظنيات تقسيم مى شود و هرگز تاريخ بر روى قطعيات آن اثر نگذاشته است.
نقد ديگر بر اين نظريه اين است كه پيامبران آسمانى، آموزه هاى خود را در تمام زمينه ها به وحى نسبت مى دهند و تاثيرگذارى عوامل، حتى اراده خود را در آن آموزه ها محكوم مىكنند.
قرآن پيامبر اسلام را در دريافت وحى چنين تعريف مى كند: »قل نزله روح القدس من ربك بالحق ليثبت الذين آمنوا و هدى و بشرى للمسلمين« )نحل/102( يعنى: بگو روح القدس قرآن را از طرف پروردگارت به حق آورده است تا كسانى كه ايمان آورده اند استوار گرداند و براى مسلمانان هدايت و بشارتى باشد.
اسلام كه در اين آيه گفته شده، هر دينى منظور است كه توسط پيامبران آورده شده است و اختصاص به دين حضرت رسول اكرم)ص( ندارد. به عبارت ديگر، همه پيامبران به دين اسلام دعوت مى كرده اند، خواه نوح )ع( را در نظر بگيريم، خواه موسى و عيسى و... يا پيامبر گرامى اسلام. و به اين اعتبار، »اديان« نداريم، »دين« داريم كه نزد همه رسولان يكى است. اما »شريعت« و »شرعه« به راهى گويند كه انسان با پيمودن آن به آب مى رسد. قرآن مجيد در عين تصريح بر »وحدت دين«، به تعدد شرايع و وجود »شرعه« ها و »منهاج« ها تاكيد مى كند؛ مانند:
»و لكل جعلنا منكم شرعه و منهاجا« )مائده/ 48(
»ثم جعلناك على شريعه من الامر فاتبعها...« ) جاثيه/18(
از اين آيات استفاده مى شود كه شريعت همان آموزه هاى عملى و اخلاقى است كه با اختلاف استعداد و توان امتها و شرايط گوناگون كه بر آنان حكومت مى كرده، اختلاف داشته است و بر همين اساس، نسخ شرايع بر اين اصل استوار بود، البته مقصود نسخ تمام آموزه هاى علمى و اخلاقى شريعت پيشين نيست بلكه نسخ بخشى از آنها است كه لازمه پيشرفت زمان و دگرگونى شرايط زندگى است.
منابع:
ـ آيت الله جعفر سبحانى، پلوراليزم دينى، ماهنامه رواق انديشه، شماره 9
ـ مصطفى خليلى، نگاهى گذرا به پلوراليزم دينى از منظر سه حكيم الهى، ماهنامه رواق انديشه، شماره 23
منبع:isfahanziba.isfahan.ir
/خ
انگيزه هاى طرح كثرت گرايى
انگيزه جامعه شناختى: انديشمندانى كه با اين انگيزه به كثرت گرايى دينى روى آورده اند، بر اين نظرند كه پيروان مذاهب گوناگون مى توانند در كنار هم زندگى مسالمت آميز داشته باشند و يكديگر را تحمل كنند. اين انديشمندان سعى دارند از تعصبات مذهبى و زمينه هاى جنگ و درگيرى و ميان پيروان تمام مذاهب بكاهند.
توجيه مطالب ناموزون كتاب مقدس: وجود آموزه هاى خردستيز در »كتاب مقدس« به ويژه تعاليمى كه مربوط به صفات و افعال خداست، مخالفان كليسا را بر آن داشت تا از اين آموزهها بر ضد مذاهب كليسا بهره گرفته و كتاب مقدس را جزو اساطير و افسانه ها قلمداد كنند.
طرفداران پلوراليزم با طرح »گوهر و صدف دين« اين نوع اختلافها را بى اهميت تلقى كرده، گوهر دين را متحول شدن شخصيت انسان و گزاره هاى دينى را در حكم صدف دين و براى حفظ گوهر پديد آمده مى دانند. اهميت دين در گوهر آن است نه در صدف، و هرگز نبايد به آموزه هاى دينى مانند نظريه هاى علمى نگريست و در صدق و كذب آنها گفتوگو كرد. و مادامى كه اين آموزه ها در تحول شخصيت ما مؤثر است، از احترام خاصى برخوردارند. از تقرير ديدگاه جان هيك در باب پلوراليزم دينى همين نتايج به دست مى آيد. توجيه تكثر و تعدد اديان: انگيزه ديگرى كه براى طرح پلوراليزم مطرح شده، توجيه تعدد اديان و يا شرايع است نه طرح حق يا باطل بودن آن؛ از اين ديدگاه، سرچشمه دين يكى بيش نيست و آن شهود »امر مطلق« و متعالى كه از آن به »تجربه دينى« تعبير مى كنند، ولى نتيجه اين شهود، متعدد و مختلف است.
هرگاه تجربه دينى در قالب تعبير ريخته مى شود، از عوامل تاريخى، زبانى، اجتماعى و جسمانى متاثر مى شود و در نتيجه گزاره هاى دين تفاوت پيدا مى كند، يكى به توحيد و ديگرى به تثليت دعوت مى كند.
اما نكته اى كه در اينجا قابل ذكر است اين كه پيامبران تعاليمشان را به خدا نسبت مىدهند و خود را ناقل پيام خدا مى دانند و شعار آنان چنين است:
»ان اتبع الا ما يوحى الى...« )يونس/15(؛
»اتبع ما اوحى اليك من ربك لا اله الا هو )انعام/106(«
از سوى ديگر، هنگامى كه مخالفان از پيامبرى، درخواست مى كنند تا پيام الهى را دگرگون سازد در پاسخ مى گويد:
»قل ما يكون لى ان ابدله من تلقاء نفسى...« )يونس/15(
يعنى: بگو ممكن نيست از نزد خود پيام الهى را دگرگون سازم.
در ادامه، سه قرائت از كثرت گرايى دينى را بررسى مى كنيم.
پلوراليزم رفتارى
كثرت گرايى دينى با اين قرائت، مورد پذيرش عقل و دين و شريعت است. قرآن مسلمانان را به زيستن مسالمت آميز با اهل كتاب، زير پرچم »توحيد در پرستش« )كه اصل مشترك در ميان تمام شرايع آسمانى است( دعوت مى كند:
»قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بيننا و بينكم ان لانعبد الا الله و لانشرك به شيئا و لايتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون« )آل عمران/64( يعنى: بگو اى پيروان كتاب )هاى آسمانى( بياييد همگى اصلى را كه ميان ما و شما مشترك است به پا داريم و آن اين كه جز خدا كسى را نپرستيم و چيزى را شريك او قرار ندهيم. اگر روى برگردانيدند بگوييد گواه باشيد ما مسلمانيم )تسليم خدا هستيم.(
دستور زندگى مسالمت آميز حتى نسبت به مشركان غير متجاوز به حقوق مسلمانان در قرآن )ممتحنه/8( و برخورد عملى اميرمؤمنان عليه السلام نسبت به پيرمرد نابيناى نصرانى و نامه اش به مالك اشتر كه مردم يا برادر دينى ات هستند و يا انسانى مانند تو و... نشانگر كثرت گرايى رفتارى است.
البته برخى انديشمندان اين قرائت از پلوراليسم را نمى پذيرند و بر اين نظرند كه اين موضوع را نمى توان پلوراليسم دانست و در حقيقت، تسامح Tolerance)( مى باشد نه كثرت گرايى.
پلوراليزم رستگارى
استاد جعفر سبحانى انتقاداتى را بر اين نظريه وارد مى داند كه به اختصار اشاره مى كنيم:
ـ دوام و جاودانگى هر شريعت، به معناى لغو تشريع شرايع متعدد و اعزام رسولان محورى خواهد بود.
ـ مايه رستگارى بودن پيروى از هر شريعتى، مخالف تحديد نبوتها به پيامبر بعدى و بشارت از ظهور آن خواهد بود.
ـ برخوردارى هر شريعتى از خلود و جاودانگى، مخالف نسخ احكام، هر چند به صورت اجمال خواهد بود. آن گاه، مثلا اين گفتار مسيح كه »و لاحل لكم بعض الذى حرم عليكم )آل عمران/50( يعنى: آمده ام برخى از چيزهايى را كه در شريعت پيشين براى شما حرام بود، حلال كنم.« مفهوم و معنا نخواهد داشت.
ـ هرگاه شريعت حضرت مسيح در زمان نزول شريعت لاحق، از رسميت و صلاح آفرينى برخوردار بود، دعوت يهود و نصارى به پيروى از آيين محمد صلى الله عليه و آله چه وجهى داشت؟ قرآن با صراحت كامل اهل كتاب را كافر معرفى مى كند، مگر آن كه به آيين جديد نيز ايمان بياورند: »فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا...« )بقره/137(
ـ حيات معنوى انسان در سراى ديگر نتيجه عقيده صحيح و عمل صالح مى باشد و پاداشهاى اخروى، تجليگاه اين دو به شمار مى رود. اكنون سؤال مى شود: دو عقيده متضاد )مانند اعتقاد به توحيد و تثليث( و يا عمل به دو حكم مخالف )مانند پرهيز از شراب و ميگسارى( چگونه مى تواند ضامن حيات معنوى انسان باشد؟
پلوراليزم در عرصه معرفت شناسى
نقدى كه بر اين نظريه مى توان وارد دانست آن است كه بر طبق آن، بر فرض صحت، كثرت دينى بخش آموزه هاى عقيده اى را توجيه مى كنند؛ مانند توحيد و تثليث، جبر و اختيار، تنزيه و تجسيم، نه آموزه هاى احكام عملى و اخلاقى را.
هر يك از اين پيام آوران )به تعبير جان هيك( از يك واقعيت نامحدود متعالى به صورت كاملا متفاوت، درباره ذات و صفات و افعال ادراك دارند، ولى احكام عملى كه به تدبير جامعه و اصلاح اخلاق انسانى مربوط مى باشد، نمى توانند محصول يافته هاى مختلف باشند. از سوى ديگر، چگونه اين اشراق و ارتباط با وجود مطلق، نتايج متناقض را به بار آورده است؟ اين جاست كه به خوبى درمى يابيم حتى آنان كه از پايه گذاران پلوراليزم به شمار مىروند، در مساله تضاد و تناقض بين پيامها دچار آشفتگى گرديده اند و هر چه مى كوشند تا وجود تناقض در اديان متفاوت )مثل توحيد و تثليث( را حل كنند، توانايى بر حل اين گره كور ندارند.
نكته ديگر آن كه اگر ما دريافت پيامبران را در مقام اشراق يكى بدانيم و عوامل چهارگانه )فرهنگ، زبان، تاريخ و وضع جسمانى( را به هنگام تعبير از آن، موجد اختلاف بينديشيم، بايد پيامبران پيشين در عرصه عقايد، مكتبهاى گوناگون داشته باشند در حالى كه )جز حضرت مسيح، آن هم به ادعاى پيروان وى( تمام پيامبران با شرك و بت پرستى مبارزه كرده و توحيد را قبله دعوت قرار داده اند؛ يعنى عوامل چهارگانه، كوچكترين تاثيرى در اين تغيير نداشته است.
موضوع مهم ديگر كه قابل ذكر است آن كه: لازمه پذيرش تغييرات در اثر عوامل چهارگانه اين است كه هيچ اصلى در هيچ دينى جنبه قطعى نداشته باشد، در حالى كه )مثلا( در آيين اسلام يك رشته امور قطعى است كه نمى توان آنها را متزلزل و يا محصول عوامل چهارگانه دانست: وجود خدا، صفات جمال و جلال او، اعزام پيامبران، دعوت به توحيد و يكتاپرستى، دعوت به حيات مجدد پس از دنيا، مبارزه با ظلم و ستم، دعوت به مكارم اخلاق و نهى از منكرات، واجبات فردى و اجتماعى، منهيات و محرمات فردى و اجتماعى، خاتميت شريعت اسلام و ده ها آموزه ديگر.
جان هيك به خاطر دورى از تعاليم و قطعيات و متواترات دين اسلام، همه مذاهب را با يك چوب رانده است. او اگر درباره آيين كليسا، يا آيينهاى رايج در شرق مانند برهمن، بودا، هندو و... چنين نظر مى دهد، قابل بررسى است، اما نه درباره اسلام كه مجموع آموزه هاى آن بر قطعيات و ظنيات تقسيم مى شود و هرگز تاريخ بر روى قطعيات آن اثر نگذاشته است.
نقد ديگر بر اين نظريه اين است كه پيامبران آسمانى، آموزه هاى خود را در تمام زمينه ها به وحى نسبت مى دهند و تاثيرگذارى عوامل، حتى اراده خود را در آن آموزه ها محكوم مىكنند.
قرآن پيامبر اسلام را در دريافت وحى چنين تعريف مى كند: »قل نزله روح القدس من ربك بالحق ليثبت الذين آمنوا و هدى و بشرى للمسلمين« )نحل/102( يعنى: بگو روح القدس قرآن را از طرف پروردگارت به حق آورده است تا كسانى كه ايمان آورده اند استوار گرداند و براى مسلمانان هدايت و بشارتى باشد.
دين، واحد است
اسلام كه در اين آيه گفته شده، هر دينى منظور است كه توسط پيامبران آورده شده است و اختصاص به دين حضرت رسول اكرم)ص( ندارد. به عبارت ديگر، همه پيامبران به دين اسلام دعوت مى كرده اند، خواه نوح )ع( را در نظر بگيريم، خواه موسى و عيسى و... يا پيامبر گرامى اسلام. و به اين اعتبار، »اديان« نداريم، »دين« داريم كه نزد همه رسولان يكى است. اما »شريعت« و »شرعه« به راهى گويند كه انسان با پيمودن آن به آب مى رسد. قرآن مجيد در عين تصريح بر »وحدت دين«، به تعدد شرايع و وجود »شرعه« ها و »منهاج« ها تاكيد مى كند؛ مانند:
»و لكل جعلنا منكم شرعه و منهاجا« )مائده/ 48(
»ثم جعلناك على شريعه من الامر فاتبعها...« ) جاثيه/18(
از اين آيات استفاده مى شود كه شريعت همان آموزه هاى عملى و اخلاقى است كه با اختلاف استعداد و توان امتها و شرايط گوناگون كه بر آنان حكومت مى كرده، اختلاف داشته است و بر همين اساس، نسخ شرايع بر اين اصل استوار بود، البته مقصود نسخ تمام آموزه هاى علمى و اخلاقى شريعت پيشين نيست بلكه نسخ بخشى از آنها است كه لازمه پيشرفت زمان و دگرگونى شرايط زندگى است.
منابع:
ـ آيت الله جعفر سبحانى، پلوراليزم دينى، ماهنامه رواق انديشه، شماره 9
ـ مصطفى خليلى، نگاهى گذرا به پلوراليزم دينى از منظر سه حكيم الهى، ماهنامه رواق انديشه، شماره 23
منبع:isfahanziba.isfahan.ir
/خ