بررسى اصول اخلاقى و سياسى پلوراليسم دينى ليبراليسم سياسى و سكولار يسم
ترجمه آزاد از حجةالاسلام محمد حسينزاده
مقدمه
ليبراليسم واكنشى به تنوع و اختلاف باورها در ميان جامعه مسيحى بود. حتى در اواخر قرن نوزدهم، فرقه مرمن ( Mormon) به بدعتگذارى متهم گرديد و از محدوده مسيحيتشايسته و راستين حذف شد و رئيس جمهور آمريكا، گراور كلىولند ( Grover Cleveland /1837-1908)، آنها را مورد تقبيح قرار داد. اين امر نشانگر اين حقيقت است كه حتى در قرن نوزدهم تساهل ليبراليستى شامل همه فرقههاى مسيحى نبود و پارهاى از فرقهها به ارتداد محكوم بودند، چه رسد به اديان غير مسيحى.
در قرن بيستم بود كه اصول ليبراليسم به باورها و اديان غير مسيحى گسترش پيدا كرد. ليبرالها براى ريشهكن كردن تعصب دينى شكستخوردند، ولى شكست آنها در رشد يهود ستيزى، كه به وسيله فاشيستها بنيان نهاده شده بود، از هر جاى ديگر فاحشتر بود. سرانجام، فاشيستها شكستخوردند و ليبرالها به پيروزى دستيافتند و تساهل ليبرالى عقايد غير مسيحى در اعلاميه حقوق بشر به ثبت رسيد، ولى هنوز در كليساهاى كاتوليك در سراسر جهان، يهوديان به عنوان قاتلان حضرت مسيحعليهالسلام مورد لعن و نفرين قرار مىگرفتند تا اينكه در دهه 1960 در دومين شوراى واتيكان عبارت «يهوديان خائن» از آيين عشاى ربانى حذف شد. براى اينكه درك پلوراليسم دينى، كه اينك بدان مىپردازيم، آسان باشد، لازم است دورنماى فوق، كه در مورد تعصب دينى و رشد ليبراليسم است، مطمح نظر قرار گيرد.
پلوراليسم دينى
رابطه ليبراليسم دينى و سياسى
تعريف ليبراليسم سياسى
انواع ديگر ليبراليسم كه آرن (Aron) ، برلين (Berlin) ، ديويى (Dewey) ، دوركين (Dworkin) ، هابرمس (Habermas) ، هايك (Hayek) ، پوپر (Popper) و ررتى (Rorty) اظهار كردهاند - كه اينها قليلى از افراد بىشمارند - نيز مورد توجه قرار گرفته است.
ريشهها و پيامدهاى ليبراليسم
ليبرالها براى تامين آزادىهاى فردى از حكومت قانونى دولتهاى ملى، نقش قانون، دموكراسى و اقتصاد بازار حمايت مىكنند. سودگرايى (utilitarianism) بنيان فلسفى شكل غالب ليبراليسم قرن نوزدهم را فراهم كرد. ليبراليسم معاصر از ديدگاههاى آن نوع ليبرال، كه بر اساس آن، نقش دولت محدود مىشود و دولت كمترين نقش را دارد (1) تا سوسياليسم ليبرال، كه بيشترين نقش را براى دولت قايلاند، گسترده است. علىرغم اينكه حقوقى كه ليبرالها مدافع آن بودند غالبا در عمل، به مردان اروپاى سفيدپوست اختصاص داشت و از غير آنها فراتر نمىرفت، ليبرالها براى توسعه جهانى آن حقوق مؤثر بودهاند و براى كسب حق راى، الغاى بردگى، اصلاح زندانها و حقوق مساوى براى زنان، اقليتها، از كار افتادگان و بالاخره همجنسبازان، جنبشهايى برانگيختهاند.
در اواسطقرن بيستم، ليبراليسم رفاهى دولتى (Liberalism welfare-state) ليبراليسم غالب و مسلط گرديد. بر اساس نگرش اين نوع ليبراليسم، دولتبايد از انواع گوناگونى از تساوى پاسدارى كند. رولز (Rawles) نگرش خود را كه چنين ليبراليستىاى استبه عنوان نوعى ليبراليسم، كه اصول عدالت را بر اصول خير مقدم مىدارد، توصيف مىكند. براساس نظريه وى، اصول عدالت در حالى كه به اشخاص اجازه مىدهد اهداف خود را دنبال نمايند، بايد وضع نامساعد را به حداقل برسانند; بدين معنى كه عدالتخواهى نبايد آنقدر گسترده باشد كه شخص را از رسيدن به اهدافش باز دارد. اين نكته بسيار مهم است; زيرا علىرغم اين ديدگاه، بسيارى از ديدگاههاى مذهبى مفهومى از خير دارند كه بر اساس آن، اصول عدالت فرع بر خير است. تعارض ميان عدالت مذهبى و عدالت ليبراليستى از اينجا آغاز مىشود. به جاى اينكه ليبراليسم در اين ستيزها داورى بىطرف باشد، خود نيز به ستيز برخاسته است. از اينرو،عدالتى كه آنها از آن دفاع مىكنند خنثى و بىطرف نيست.
اجرا و پياده شدن نظريه ليبرال در آمريكا هيچگاه قدرت همگن كنندهاى را، كه فعلا بروز كرده باشد، ارائه نكرده است. در گذشته، گرچه ليبرالها دين رسمى نداشتند، ولى محلهها آنقدر استقلال داشتند كه مىتوانستند بر اساس نگرشهاى مذهبى غالب و رايج در آن مناطق، قانون وضع كنند. ممنوعيت مداوم استفاده از الكل در استانهاى متعدد يادآور اين نكته است كه چگونه دعاوى عملى دين به جنگ داخلى آمريكا راه يافتند و از آن ستيز سر برآوردند و در آن نزاع سهيم و بلكه مؤثر بودند. نبرد ميان حقوق محله و شخص در آمريكا تاريخى طولانى و گاهى خونين دارد. با نظر به تاريخ، به اين حقيقت رهنمون مىشويم كه نتيجه اجتنابناپذير اجراى صحيح و خالى از تناقص نظريه ليبرال تقريبا شكست استقلال محله است. نهضتبراى به حداكثر رساندن آزادى شخصى، نهضتى از سوى حكومت مركزى است تا قانونگذارى محلات را محدود نمايد.
ويژگىهاى پروتستانتيسم ليبرال
1- پذيرش تفسيرهاى غير سنتى (unorthodox) از كتاب مقدس مسيحيت، بويژه آنگاه كه با توجه به دعاوى علوم طبيعى و تاريخ، حاوى اطلاعاتى در اين باره باشد;
2- شك و ترديدى فراگير نسبتبه نظريهپردازى عقلى در الهيات (Theology) ;
3- تاكيد بر حمايت دين از اصول اخلاقى مدرن و اصلاح اجتماعى همخوان با آن اصول;
4- اصرار بر اين آموزه كه اساس و گوهر دين، تجربه دينى شخصى است، نه عقيده، نه قانون و نه جامعه يا مراسم عبادى.
گرچه گاهى ليبراليسم دينى به مدرنيسم تعريف مىشود، ولى بهتر است پروتستانتيسم ليبرال را نوع مؤثرى از مدرنيسم بدانيم. «مدرنيسم» اصطلاحى است كه براى همه نهضتهاى اصلاحطلب، كه بر نياز دين به تطبيق، سازگارى و وفق با واقعيتهاى جهان مدرن تاكيد دارند، به كار مىرود.
تعريف و ويژگىهاى پلوراليسم دينى
1- ارائه تفسيرهاى غير سنتى از اعتقادات و كتاب مقدس براى اينكه نجات و رستگارى را از راههاى ديگرى، غير از دين مسيحيت، ممكن سازد. از اينرو، رستگارى از طريق اديان ديگر نيز ممكن است.
2- ترديد در استدلالهاى عقلى براى برترى و ترجيح دين مسيحى و باورهاى مسيحيت;
3- تمسك به اصول اخلاقى مدرن در مورد تساهل و رد تعصب;
4- تاكيد بر اصول مشترك در ايمان شخصى، بويژه گرايش درونى به حق و امر نهايى (Ultimate) و اعتقاد به اينكه اظهار بيرونى و عملى ايمان در قانون دينى، مراسم عبادى و آموزه الهياتى اهميت فرعى دارد.
پلوراليسم دينى نهضتى در الهيات دين مسيح است كه زمينه آن، نهضت ليبراليسم سياسى است و مستقيما از ليبراليسم پروتستانى نشات يافته است. به تعبير دقيقتر، پروتستانتيسم منشا ليبراليسم سياسى و ليبراليسم سياسى منشا پلوراليسم دينى است. پلوراليسم مورد حمله مسيحيان سنتگرا و متفكران پست مدرنيست قرار گرفته است.
پست مدرنيسم
1- نوعى شكاكيت اخلاقى بر آنها حكمفرماست. كسى كه كار خوبى انجام مىدهد، به نظر آنها، هدفى پنهانى مانند قدرتطلبى دارد. آنان در نيتخير فاعل، شك مىكنند. از اينرو، فرويد بر اين نگرش نفوذ بسيارى دارد.
2- نگرش و ديدگاه هميشه وابسته به فرهنگ است و اين امر ناظر به نقد مهمى از سوى آنها بر مدرنيسم است. بر اساس نگرش مدرنيستها، انسان مىتواند به فرهنگ، تاريخ، فلسفه و زبان نگاهى بيرونى داشته باشد، ولى پست مدرنيستها معتقدند كه انسان به دليل وابستگى به فرهنگ، سنت، زبان و مانند آنها نمىتواند از ديدگاهى بالاتر به آنها بنگرد و نگاهى از بيرون به آنها داشته باشد. لذا، نمىتوان گفت: كدام فرهنگ خوب است.
3- تفسير هميشه بر پيشفرض مبتنى است.
نقد اين گروه از متفكران و نيز مسيحيان سنتگرا از مدرنيسم آنچنان كه خود اظهار داشتهاند، در بسيارى نقاط، به پلوراليسم دينى مربوط مىشود. به هر حال، نواقص درونى متعارف ليبراليسم سياسى و پلوراليسم دينى آنگاه آشكارتر مىگردد كه با ديدگاه اسلامى مقايسه شوند; زيرا تفكيك ليبرالى ميان دين و نظم اجتماعى بر اين فرض مبتنى است كه اين جداسازى با عقيده همه فرقهها سازگار است، در حالى كه اين تفكيك مستقيما با اهداف اسلامى در تضاد مىباشد. با وجود اين، نكته فوق بدين معنى نيست كه هيچ نوعى از پلوراليسم دينى در اسلام جايگاهى ندارد، بلكه در اسلام گونهاى از پلوراليسم دينى وجود دارد كه از نواقص ليبراليسم منزه است. پيش از پرداختن به آن، بهتر است ابتدا به بررسى دعاوى پلوراليسم سياسى دينى با عطف توجه به نگرشهاى مهمترين بنيانگذار اين مكتب، جان هيك (John Hick) ، بپردازيم. (2)
ديدگاه هيك در باره پلوراليسم
نبايد فراموش كنيم كه هر سه ديدگاه فوق در مورد نجات، نگرشهايى درباره الهيات مسيحىاند. هيك، خود، پلوراليسم دينى را نگرشى مسيحى توصيف مىكند كه با شمولگرايى آغاز مىشود و چند قدم فراتر مىنهد و به نتايج ديگرى منتهى مىگردد. (3) مسائلى كه بحث درباره پلوراليسم دينى را برانگيخته، مسائلى است درباره اينكه چگونه مىتوان آموزه «نجات» را فهميد؟ بر اساس عقيده و آموزه سنتى مسيحيت، «نجات» عبارت است از بخشايش گناه از سوى خدا و اين بخشايش، با توجه به مشاركت همگانى انسانها در گناه اصيل حضرت آدمعليهالسلام تنها با رنجحضرت عيسىعليهالسلام و قربانى شدن وى در صليب ممكن مىشود. علاوه بر آن، مسيحيان معتقدند براى رستگارى بايد در فديهاى كه حضرت عيسىعليهالسلام داشت، سهيم شد. آنها در كيفيتسهيم شدن اختلاف نظر دارند. براساس ديدگاه پروتستانها، هركس از راه ايمان به آن فديه، شخصا در قبال آن فديه واكنش نشان مىدهد و در آن سهيم مىشود، اما بر اساس ديدگاه كاتوليكها، بايد در مراسم غسل تعميد شركت جويد.
آموزه رستگارى
1- غسل تعميد با آب: اين غسل با ريختن آب بر روى سر كسى كه مىخواهند او را غسل دهند و گفتن اين كلمات «من به نام پدر و به نام پسر و به نام روح القدس تو را غسل مىدهم» انجام مىشود.
2- غسل تعميد با اراده و خواست: اينگونه غسل براى آنهاست كه بزرگسالاند و مىخواهند وارد كليساى كاتوليك شوند و به آيين كاتوليكها درآيند، ولى به هر دليلى غسل با آب براى آنها ممكن نيست (مثل اينكه قبل از غسل بميرند.)
3- غسل با خون و شهادت كه شخص با قربانى كردن حيات بر حضرت مسيحعليهالسلام گواهى مىدهد. با در نظر داشتن ديدگاه كاتوليك، از راه مقايسه، پارهاى از ويژگىهاى ديدگاه هيك در نجات و فديه واضح و آشكار مىگردد.
ديدگاه هيك درباره رستگارى
هيك به جاى آموزه و عقيده مسيحى، به فهم گسترده و انتزاعىترى در مورد رستگارى نايل شد. به نظر وى، رستگارى عبارت است از دگرگونى انسان و آن، زمانى رخ مىدهد كه شخص از توجه به خود روى برگرداند و به سوى حقيقت نهايى - صرف نظر از اينكه آن حقيقت نهايى خدا، برهمن، نيروانا يا تائو ناميده شود - روى آورد. اگر معناى رستگارى اين باشد، به نظر مىرسد براى نقش ويژهاى كه به مسيح و تجسم در دين مسيحيت داده شده است، جاى چندانى باقى نخواهد ماند. حضرت عيسىعليهالسلام براساس اين ديدگاه، وسيلهاى است در ميان بسيارى وسايل ديگر كه با آن مىتوان معناى دگرگونى توجه از «توجه به خود» به «توجه به حقيقت نهايى» را درك كرد. هيك از چنين استناجى خجالت نكشيد. شايد بحثانگيزترين اثر در حوزه الهيات مسيحى مجموعه مقالاتى تحت عنوان اسطوره تجسم خدا بوده كه وى به ويراستارى آن پرداخته است. (4) در واقع هيك، آموزه تجسم خدا را انكار نمىكند، بلكه تفسير ديگرى از آن مطابق با مسيحشناسى مرحلهاى (christologies degree) ارائه مىدهد و معتقد است كه هركسى را مىتوان الهى يا تجسم خدا دانست، تا آنجا كه زندگى آن شخص مطابق با اراده خداست. اين ديدگاه در مقايسه با عقيده مسيحى بسيار كمرنگ است و به مفهوم تجلى نزديك مىباشد. به نظر هيك، فديه حضرت مسيحعليهالسلام بدين معناست كه ديگران با الگو قرار دادن زندگى آن حضرت، راه دگرگونى شخصى، يعنى روى گرداندن از خود و توجه به حقيقت متعالى را خواهند يافت.
خاستگاه پلوراليسم هيك
«اگر تنها يك سنت وجود داشته باشد، به طورى كه همه تجربههاى دينى و ايمان موضوع مشتركى داشته باشند، معرفتشناسى دينى در همين نقطه پايان مىپذيرد، ولى در واقع، اديان و سنتهاى گوناگونى وجود دارند كه بر كثرت بسيار آلهه شخصى و موجودات نهايى غير شخصى گواهى مىدهند.» (5)
راه حلهاى مساله تنوع اديان
1- ديدگاه عمومى اين است كه اديان هيچگونه اختلاف واقعى ندارند; همه اديان يك چيز مىگويند. اختلاف آنها در ظاهر است; حقيقت واحدى را با تعبيرها و كلمات گوناگونى بيان مىكنند.
2- مىتوان گفت: كسانى كه باورهايى مخالف با ما دارند از نظر معرفتى، از ما پايينترند. شايد دليل آن اين باشد كه توانايىهاى دينى آنها به واسطه گناه يا ديگر كاستىهاى فرهنگى نابود شده است.
3- مىتوان به تفاوتهاى مربوط به راههاى دستيابى به باورهاى سنتى و غير سنتى توجه كرد و از طريق تفاوتهاى آن راهها، نادرستى باورهاى غير سنتى را شرح داد; يعنى آنها كه باورهاى نادرست دارند به اين دليل است كه راهى نادرست انتخاب كردهاند. (6)
از آنجا كه كسانى كه در اعتقادات خود با ما مشترك نيستند به لحاظ معرفتشناختى، از مجموعهاى شرايط محروماند، صحت و اعتبار دومين و سومين وجه از وجوه وينرايتبر حسب شناخت ما از ديگر اديان متفاوت است. هيك بر اين مساله قويا استدلال مىكند و تكيه وى در استدلالش بر اخلاق و معرفتشناسى است. به نظر او، اشتباه است كه ديگران را به اين دليل كه ديدگاههاى مذهبىشان به ما تحميل مىگردد، از لحاظ معرفتى حقيرتر بدانيم. بدينسان، هيك از وجه اول دفاع مىكند و تعارض مطلق را مردود مىشمارد. (7)
مبتكر وحدت اديان
نقد كتز
كتز خاطر نشان مىكند كه غالبا تجربههاى عرفا بسيار خاص هستند و ساختار دقيق باورها را از طريق اديان و سنتهايى كه منشا آن باورها مىباشند، پىريزى مىكنند و استحكام مىبخشند. در تقسيمبندىهايى كه در آنها تجربههاى دينى در عرض حدود مذهبى طبقهبندى گرديده و به حدود مذهب توجهى نشده، اهميت نقش مفاهيم و مقولات يك دين خاص با تجربه دينى مورد غفلت قرار گرفته است. بدين ترتيب، اگر گفته كتز درستباشد، تشابهات ظاهرى تجربههاى دينى قادر نخواهد بود كه از آموزه پلوراليسم دينى حمايت كنند. در واقع، اختلافات مهمتر و تنوعات بيشتر، ادعاى پلوراليسم را مبنى بر اينكه «تناقضات و تعارضات اديان مطلق نيست» سست مىكند و به نابودى مىكشاند.
ارجاع اختلافات اديان به تنوع راههاى وصول به حقيقت از نظر هيك
شگفتآور است كه هيك نظريه كتز را در مورد تنوع نهايى تجربههاى دينى مىپذيرد و با وجود اين، او از پلوراليسمى دفاع مىكند كه همه اين اختلافات و كثرتها را به گوناگونى و تنوع راههاى وصول به حقيقت نهايى (Ultimate Reality) باز مىگرداند. هيك مىنويسد:
«آن امر واقعى (Real) ، من حيث هو، پيشفرض انگاشته مىشود، نه پيشفرض زندگى اخلاقى [آنچنان كه كانت مىپندارد]، بلكه پيشفرض تجربه و حيات دينى، در حالى كه خدايان، كه از نظر عرفان به برهمن، سانياتا و غير از آن شهرت دارند، تجليات آن امر واقعى در قلمرو تجربه دينىاند.» (10)
بدينسان، حقيقت نهايى پديدهاى غير قابل بيان و توصيف است و ما از طريق اديان و سنن دينى جهان و تجربههايى كه درون آن اديان و سنن ايجاد مىگردند به راههاى ظاهرا متعارض رهنمون مىشويم.
پلوراليسم راهى استبراى حل اختلافات و تعارضهاى باورهاى برخاسته از تجربههاى دينى، به گونهاى كه توجيه اعتقاد بدان باورها بر اساس تجربه دينى با توجيه باور بر اساس ادراك حسى مشابه باشد. به همان شيوهاى كه تجربه حسى موجه باور ادراك حسى است، تجربه دينى نيز آن باورها را توجيه مىكند. آنگاه كه با گزارشهاى متعارض افراد مشابهى درباره يك ادراك حسى روبرو مىشويم، مىتوان ميزان توجيهى را كه تجربه براى باورى از آن باورها فراهم مىنمايد، به دست آورد، به شرط اينكه گزارشهاى متعارض با همان باور، سازگار و منطبق باشد يا دليلهاى خوبى براى اعتقاد به اينكه آن گزارشها اشتباهاند داشته باشيم; مانند كسى كه فراموش كرده است عينك آفتابى بر چشم دارد و همه اشياى پيرامون خود را تيره مىبيند، ولى وقتى عينك را برمىدارد اطراف خود را به گونه ديگرى مشاهده مىكند.
با توجه به شكاكيت عموم پروتستانها در مورد الهيات عقلى شگفتآور نيست كه مىبينيم هيك راه جمع و حل تعارضات را دنبال مىكند. به نظر وى، علىرغم اختلافات اديان در مفاهيم، اطلاعات مشتركى از راه گزارشهاى ظاهرا متعارض حاصل مىشود. بنابراين، اگر كسى در مورد تعارضهاى اديان، بگويد كه ادراكات معنوى آگاهىهايى در مورد اينكه خداوند برترين موجود استبه من انتقال داده، در حالى كه شخص ديگرى به همين شيوه ادعا كند كه برهمن، برترين موجود است، مىتوان با اثبات اينكه «برهمن نامى است كه هندو براى خداوند به كار مىبرد» بين آنها توافق ايجاد كرد و بدين وسيله، اختلافات آنها را رفع نمود. هيك توجه دارد كه مساله به اين سادگى نيست و آن مفاهيم (خداوند و برهمن) واقعا با يكديگر اختلاف دارند. براى درك مفهوم خداوند و برهمن، بايد جهانبينىها و نگرشهاى كلامى گوناگون را در مورد وداس و كتب مقدس اديان سامى فهميد.
هيك اظهار مىدارد ادعاهايى كه در مورد خداوند و برهمن انجام گرفته به يك واقعيت توصيفناپذير اشاره دارد. پذيرش اختلاف در مفاهيم، زمينه اظهار توافق نهايى را فراهم مىسازد. بدون توجه به چنين زمينههايى، تنوع و اختلاف باورها و تجربههاى دينى هرگونه تلاشى را براى توجيه معقول باور دينى از طريق تجربه دينى به شكست و نابودى مىكشاند.
هيك از مثال فيل - كه آن را از جلالالدين رومى اقتباس كرده است - (11) استفاده مىكند: نابينايانى كه با فيلى مواجه مىشوند، آن كس كه دستش به خرطوم آن برخورد مىكند، تصور مىكند كه فيل شبيه مار است. آن كس كه پاى آن را احساس كرده است پيش خود مىگويد كه شبيه درخت است. ديگران نيز هر يك از آن تصورى دارند. هيك مىگويد: وضعيت ما شبيه آن نابينايان است. ادراكات و توصيفهاى هر يك از ما در باره حقيقت نهايى (حق)، موجب بروز شكلهاى محدودى از اديان گوناگون شده است. در برابر چنين نگرشى، استدلال مىشود كه اگر واقعا ما به جاى يكى از آن نابينايان بوديم و با چنين اختلاف و كثرت در گزارشها مواجه مىشديم، نتيجه نمىگرفتيم كه همه اين گزارشها فيلى را توصيف مىكنند، بلكه به اين نتيجه مىرسيديم كه همه اين گزارش بر خطا هستند. (12)
لازم است متذكر شويم كه عارف رومى آن مثال را به كار برده است تا توضيح دهد كه توانايىهاى انسان براى ناختخداوند تا چه اندازه است و انسان بايد براى شناختخداوند از نور الهى و معنوى استفاده كند و دسترسى بدان از طريق شيوههاى معمول فهم و درك ممكن نيست. وجه شبه در تمثيل فوق، براى اينكه آن مثال شامل تفاوتهاى تجربههاى دينى نيز شود، اين است كه هدايتى فوق اعتماد شخص به تجربههاى دينىاش مورد نياز است. تجربههاى دينى، خود نمىتوانند اساسى قابل اعتماد براى باورهاى دينى مهيا نمايند. در دين اسلام، تجربه دينى راهنماى سالك نيست، بلكه راهنماى سالك «معرفت» است.
ديدگاه آلستون و بررسى آن
1- آلستون همچون هيك به توانايى استدلال عقلى براى حل اختلافات ايمان ندارد. تصور اينكه بتوان با تحقيقات بيشتر به توافق و اتفاق نظر دستيافت، روندى در تحقيق است كه به ادله مطرح شده و مورد ارزيابى و بررسى قرار گرفته، توجه نمىشود. از آنجا كه آلستون بر ديگر فلاسفه خرده مىگيرد، كه توجه كافى به لوازم معرفتشناسى خود ندارند، اين ديدگاه عجيب و غير عادى به نظر مىرسد. در فلسفه معقول نيست كه انتخاب موضوع و نظريهاى بدين دليل باشد كه در فرهنگ نظريهپرداز رايج استيا بدين علتباشد كه آموزگاران وى آن را مطرح كردهاند يا بدين سبب باشد كه راهى را ترسيم مىكند كه به وسيله آن، مىتوان جهان را مشاهده كرد، بلكه استدلال لازم است، حتى اگر استدلالهاى قطعى موجود نباشد هيچ عذر و بهانهاى براى رهايى از جستجوى ادله، موجود نخواهد بود.
2- آلستون مىپذيرد كه حتى بر اساس پيشفرض خود او، وجود تجربههاى دينى متعارض، توجيهى را كه تا حدودى به وسيله تجربه، براى اعتقادات دينى فراهم شده است، نابود مىكند. ولى به نظر او، خسارت آنقدر زياد نيست كه معقوليت اعتقاد دينى را تهديد كند و عقلانيت آن را زير سؤال ببرد.
3- آلستون پلوراليسم هيك را نمىپذيرد; زيرا معتقد است كه بر اساس نظريه او، آموزه و عقيده مسيحى به تجديد نظر نياز دارد، در حالى كه اعتراض وى دفاع از مسيحيت كنونى است، نه حمايت از اصلاح و تجديد نظر در آن: «از آنجا كه وظيفهام تحليل و ارزشيابى زندگى واقعى و مراسم و نيايشهاى مذهبى است و نه اصلاح يا تحقير آنها، از اينرو، من از شيوه هيك استفاده نمىكنم.» (14)
4- به نظر مىرسد كه پلوراليسم دينى با مفهوم وحى، كه در اديان ابراهيمى ديده مىشود، مغاير و در تضاد است. بر اساس نگرش اسلام، مسيحيت و يهوديت، خداوند متعال خود را براى انسان آشكار مىكند. اگر او براى ما اوصافى را درباره خود ذكر كند (اوصافى كه بر حسب يكى از راههاى بسيارى كه مىتواند بر ما تجلى نمايد، قابل بيان است، نه بر حسب آنچه كه هست و انجام مىدهد.)، وحىهاى او حداقل، «گمراه كننده» و حداكثر، «فريبنده» است. (15)
مشكلات پلوراليسم هيك
مشكل ديگر پلوراليسم دينى هيك اين است كه اديان چيزى بيش از عقايدند. اديان صرفا مجموعهاى از اعتقادات نيستند، بلكه ابعاد عملى مهمى نيز دارند و اين فقط به دليل ابعاد اخلاقى آنها نيست، بلكه به دليل ابعاد عبادى و زيبايىشناختى آنها نيز مىباشد. حتى اگر تعارضهاى عقايد در اديان با شيوه هيك مرتفع گردد، تعارضهاى عملى آنها باقى مىماند. البته تكليفهاى عملى يك دين داراى بنيان حقيقى مستحكم - نظير يهود - با اصول عقايد آن آميخته است. قوانين يهود قدرت خود را از منبع آن قوانين، خداوند متعال، كسب مىكنند. آن قوانين از سوى خداوند توسط انبيا به بشر رسيده است. اين نظريه كه مىگويد «مشخصات و اوصاف خداوند، كه از راه انبياى الهى به يهود رسيده، توليدى صرفا انسانى است و در حقيقت، آن موجود متعالى را توصيف نمىكند» قدرت اجراى قوانين يهودى را تضعيف مىنمايد. فرق استبين اينكه گفته شود: «تفاوت ختنه شدن و ختنه نشدن تفاوتى صرفا فرهنگى است» و اينكه گفته شود: «مراسم و آيينهاى عبادى مىتوانند مؤمن را از جهان دنيوى به مواجهه با خداوند بالا ببرد; زيرا آن مراسم و آيينها مخصوص بوده و از سوى خداوند يا نمايندگان او مقرر شده است.» جايگزينى اين نظريه، كه «باورها و اعمال مخصوص محصولاتى صرفا فرهنگى هستند كه هركس مىتواند با آن به واقعيت وصفناپذير نزديك شود»، به جاى آن باورهاى خاص در مورد خداوند، از ارزش و ضرورت احكام و اوامر دينى مىكاهد.
پلوراليسم هيك مدافع تركيب اجبارى اعتقادات است. او نمىپذيرد كه در باور دينى، اختلافات نهايى و مطلق وجود داشته باشد. هرقدر كه هندو و بودايى ذات شخصى آن واقعيت نهايى را انكار مىكنند و هرقدر كه مسيحيان بر آن اصرار دارند، با وجود اين، هيك مدعى است كه در اينجا تعارضى حقيقى وجود ندارد; هر كدام از آنها ويژگىهايى را از طريق خود به سوى آن حقيقتبيان مىكنند. ولى اين نگرش از داورى در مورد اختلافات و تعارضهاى هواداران و پيروان اديان جهان ناتوان و محكوم به شكست است، در حالى كه از پلوراليسم دينى به عنوان الهيات تساهل تبليغ مىشود. ولى اين تبليغات آنهاست. آنان اختلافات واقعى دينى و اعتقادى ديگران را تحمل نمىكنند.
مشتركات ليبراليسم سياسى و پلوراليسم دينى و ناتوانىهاى هردو
بر اساس نظريه سياسى ليبرال، تمايز عميقى ميان قلمرو عمومى و قلمرو شخصى وجود دارد. افراد، قلمرو عمومى را از ميان قرارداد اجتماعى براى تامين مصالح و منافع مشترك فرض مىكنند. از آنجا كه جامعه در بردارنده افرادى گوناگون با باورهاى متفاوتى از دين است، دين بايد از قلمرو عمومى حذف شود. سكولاريسم نتيجه ليبراليسم سياسى است. اختلاف باورهاى دينى به عنوان تفاوتهاى زيبايىشناختى و سليقهاى تلقى مىگردد. بعد سياسى دين تابع قلمرو شخصى است. چنين نگرشى نسبتبه دين در فلسفه پلوراليسم دينى، كه هيك و اسميث (Smith) از آن دفاع مىكند، تصوير شده است; زيرا آنها اختلافهاى اديان را اختلافهايى فرهنگى در اظهار باور مىدانند. همه اديان دربردارنده چرخشى از «توجه به خود» به سوى «توجه به واقعيت»اند. اختلاف شيوهها، كه در همه اديان وجود دارد، نظير امور مربوط به سليقههاى شخصى، اساسى نيستند. بر اساس نگرش پلوراليسم فروكاهشى، ترجيح دين اسلام يا بودا يا يهوديتبا بحث و بررسى عقلانى ممكن نيست; زيرا ترجيح يكى از اديان بر ديگرى فقط موضوع احساس است كه عمدتا از تربيت فرهنگى افراد ناشى مىشود. پلوراليسم فروكاهشى به عنوان نتيجه چنين نگرشى، همچون ليبراليسم، ابعاد اجتماعى دين را دست كم مىگيرد. ليبراليسم به دليل فقدان منافع مشترك و پلوراليستهاى فروكاهشى به علت اينكه دين، اهميت و ارزش شناختى ندارد - زيرا به نظر آنها، دين جنبهاى از ترجيح شخصى است - دين را از قلمرو عمومى جدا مىسازند.
پلوراليسم دينى فروكاهشى و ليبراليسم، هر دو در مورد دين، بر ايمان بيش از عمل تاكيد دارند. ليبرالها اين حقيقت را، كه «هيچ كس نبايد به حمايت از مذهب خاصى مجبور شود» بيانى صريح و حكمى قطعى درباره آزادى دينى تلقى مىكنند. استفاده از قدرت سركوبگر دولتبراى تحميل قوانين مخالف با قوانين دينى، نظير قانونى ندانستن تعدد زوجات در فرقه مرمن (Mormon) تجاوز و تعدى به آزادى دينى تلقى نمىشود; زيرا آنچه به نظر آنها محدوديت دارد عمل است، نه عقيده. همچنين پلوراليسم در برداشتخود از مساله اختلاف اديان بر ايمان بيش از عمل تاكيد دارد و آن مشكل را از راه توافق و آشتى نهايى باورها حل مىكند.
پلوراليسم فروكاهشى و ليبراليسم، هر دو خود را بىطرف نشان مىدهند، در حالى كه واقعا بىطرف نيستند و نظامهاى دينى گوناگونى را از عقيده و عمل استثنا مىكنند. در مواردى، مىتوان اين استثناها را تاييد و تحسين كرد. نمىتوان انكار كرد اديانى كه در آنها قربانى كردن انسان وظيفهاى اساسى است، در جامعههاى ليبرال سركوب شده است. در حالى كه هيك سازگارى پنهان اختلافات وسيع باورها را مىپذيرد، ضرورت دارد كه باورهاى اختصاصى مردود شناخته شوند. پلوراليسم فروكاهشى دعاوى ويژه و اختصاصى هر مذهبى را به عنوان امورى غير اساسى، ناديده مىگيرد و آنها را به كنارى مىنهد، اما براى اين نوع پلوراليسم مطرح نيست كه آن دعاوى اختصاصى براى خود آن دين بسيار اهميت دارد.
نه ليبراليسم و نه پلوراليسم دينى فروكاهشى از نظر دينى، بىطرف نيستند. هر دو در ضديتبا آن نگرشهاى مذهبى، كه تاكيد بسيارى بر بعد اجتماعى و عملى دين دارند، تعصب مىورزند. نىنين اسمارت (Ninian Smart) عليه پلوراليسم هيك، اينگونه نقادى كرده است. (17) وى مىگويد: اهميت اختلافات اديان در دعاوى مربوط به حقايق دست كم، با دعاوى عملى برابرى مىكند.
علىقلى قرائى نقد مشابهى بر پلوراليسم دينى اسميث دارد. (18) او استدلال مىكند كه در بيشتر اديان مهم جهان، دين به عنوان قانون و ايمان تعريف مىگردد. نقش قانون در دين كمتر از نقش ايمان نيست. حتى اگر راه حل نهايى «عقايد متعارض» پيشنهادى معقول و موجه باشد، آن راه حل مشكل تعارض را در احكام عملى، مرتفع نخواهد كرد. برجستگى و اهميت اديان تنها در نظامهاى خاص اعتقادى آنها نيست، بلكه مراسم عبادى، كمالات اخلاقى و قوانين نيز نقش مهمى در اديان دارند. اگر دينى ارزشمند است، عمده ارزش آن از بعد عملى نشات مىگيرد. اين نوع آزادى دين، كه به آزادى در انتخاب عقيده محدود مىشود و فرد را از عمل به احكام مستند به ايمان منع مىكند، به كم ارزش شدن دين مىانجامد.
انتقاد از پلوراليسم دينى و ليبراليسم سياسى
يورگن مولتمان (Jorgen Moltman) پلوراليسم دينى را به مصرفگرايى جامعه غربى تشبيه مىكند و آن را به «تساهل سركوبگر» متهم مىنمايد; زيرا امكان درونى (Subjective) هر چيزى را مىپذيرد ولى در اينكه نمادهاى دينى واقعيت عينى و بيرونى (Objective) داشته باشند، ترديد دارد. (20)
بسيارى از نقدهايى را كه دنون گزارش مىكند با نقدهاى پست مدرنيسم از ليبراليسم و روشنگران، علاقه مشترك دارد. به نظر وى، درس تسامح و تساهلى كه اخلاف كالوين و دادگاه تفتيش عقايد و نيز اتباع نيچه به فرزندان و پيروان روشنگرى مىدهند، مسخرهآميز است. (21) به اعتقاد دنون، علىرغم علاقه مشترك مسيحيان محافظهكار و پست مدرنيستها در حمله به ليبراليسم، خود آنها اساسا در مسائل معرفتشناختى با يكديگر اختلاف نظر دارند. پست مدرنيستها، رئاليسم محافظهكاران را مردود مىشمارند، در حالى كه محافظهكاران به سبب همين رئاليسم كلامى است كه نمىتوانند پلوراليسم دينى را بپذيرند.
دفاع دنون از ليبراليسم معرفتى
واكنش مسيحيت در برابر ليبراليسم ايدئولوژيك
داورى اخلاقى هيك در مورد اديان
«چگونه مىتوان رفتار وحشيانه پارهاى از كشورهاى شرقى و خاورميانه، همچون قتل عام خونين مردم هنگام تجزيه هند و بريدن دست دزد بر اساس احكام اسلامى را با ايذا و شكنجه يهوديان به دست مسيحيان در تمام اعصار و قرون و بيش از همه، در قرن حاضر سنجيد؟» (23)
همچنان كه در سؤال هيك آشكار است، قابل طبقهبندى نبودن همه اديان بدين معنى نيست كه اصول اعتقادات و اعمال مخصوص آنها قابل داورى و ارزيابى نيست. پاسخ هيك به اين پرسش كه «معيارهايى كه براى ارزيابى چنين احكام و داورىهايى به كار مىروند، چيست؟» روشن است. پاسخ اخلاقى او همان ليبراليسم مدرن است. او نمىخواهد بگويد كه مسيحيتبه دليل ليبراليسم بودنش بر ديگر اديان ترجيح دارد، بلكه او همگان را با تاييدى همگانى، زير لواى پلوراليسم دينى فرامىخواند تا آنجا كه مايل باشند در برنامه ليبراليسم مشاركت نمايند. هيك در باره آن برنامه، چنين مىنويسد:
«اين آرمانهاى ليبراليسم مدرن، كه ابتدا در غرب ظاهر شد، ذاتا آرمانهايى سكولار هستند و كليساهاى مسيحى به همان اندازه كه با آنها به مخالفتبرخاستهاند، به همان اندازه، از آنها حمايت كردهاند. انتقادهاى ماركسيسم، اومانيسم و فمينيسم (طرفداران تساوى زن و مرد) از ظلم و ستم اقتصادى، نژادى و جنسى در نگرش ليبرالى غرب، امرى رايج است و بازتاب آن در آزادى و كلمات مدافعان سياهپوستان و مدافعان تساوى زن و مرد ظاهر است. اگر از اين واقعيت، كه آن آرمانها در ميان اديان، ابتدا مسيحيت غربى را تحت تاثير قرار داده است، استنتاج شود كه مسيحيت علاقهاى اختصاصى بدان آرمانها دارد، اشتباه است. ليبرال - دموكراتيك غربى معاصر، كه نوعى مسيحيت آزاد از نظر اجتماعى، نژادى و جنسى است، تركيب خلاقى از "دين مسيحى" و "ليبراليسم - سكولاريسم" فراهم مىكند. نزديك است كه تركيبهاى مشابهى در اديان ديگر پديد آيد.» (24)
مسلمانان مخالفتى با ليبراليسم در تقبيح و انكار نژادپرستى ندارند، بلكه از نظر اصول اخلاقى اسلام (و به همين دليل، از نظر اصول اخلاقى مسيحيتسنتى نيز) آزادى جنسى، حسن تعبيرى از هرزگى و بىبند و بارى همراه با پذيرش عمومى است كه نتايج اجتماعى مهمى دارد. در حالى كه ليبراليسم غربى معاصر، محكوميت همجنسبازى را مشابه با نژادپرستى مىداند، مسلمانان هرگونه روابط جنسى خارج از محدوده زناشويى - همچون نژادپرستى - را گناه تلقى مىكنند.
جان هيك از معيارهاى ليبرال براى محكوم و رد كردن اجراى شريعتبهرهبردارى مىكند. عبارت ذيل به روشنى بدين امر گواهى مىدهد:
«در حالى كه تقدس احكام و قوانين عربى قرن هفتم به عنوان احكام دايمى الهى براى همه جوامع اسلامى مانع پيشرفت [ Penal ] انسانى و فرهيختهتر نظامهاى جزايى شده است، ولى خوشبختانه اين امر بسيارى از دولتهاى اسلامى مدرن را در عمل از يافتن راههايى براى رهايى از سختگيرى شريعتباز نداشته است، بلكه صرفا رشد و پيشرفتهاى جزايى (penal) را مشكل و نه ممتنع كرده است.» (25)
نقدهايى بر پلوراليسم هيك
1- اين ديدگاه به منظور رفع تعارضها و اختلافهاى اديان، برخى از بخشهاى آنها را مردود مىشمارد و پارهاى از اعضاى آنها را قطع مىكند.
2- در پلوراليسم هيك صرفا به تعارضها و اختلافهاى ظاهرى اديان در اعتقادات توجه شده، ولى اختلافات عملى (عبادات، مراسم و آيينها) مورد غفلت قرار گرفته است. بدينسان، اهميت قوانين و جامعه دينى ناديده گرفته شده است.
3- با كاستن اهميت تعارضها و اختلافهاى اعتقادى، قدرت عملى و بعد «بايد»هاى قوانين مذهبى تضعيف مىگردد.
4- علىرغم اينكه كاربرد استدلال عقلى در همه اديان مهم دنيا برجسته و مهم بوده است، بر اساس ديدگاه اين نوع پلوراليسم، عدم كاربرد استدلال عقلى، وسيله پيشرفت فهم دينى و رفع اختلافها و تعارضها تلقى مىگردد.
5- اين نوع پلوراليسم، عرفان را وسيلهاى براى دستيابى به تجربههاى شخصى دينى، كه باورها و اعتقادات بر اساس آنها شكل مىگيرد، تلقى و تفسير مىكند، در حالى كه خود مفهوم «تجربه دينى» ساخته پروتستانتيسم ليبرال است و با اديانى همچون اسلام بيگانه مىباشد.
6- علىرغم اينكه ديدگاه مذكور با سنن اخلاقى اديان جهان، آنچنان كه قرنها درك شده، ناسازگار است، آن ديدگاه صحت اخلاق نوظهور ليبراليسم سياسى را امرى مسلم مىگيرد و پيشفرض قرار مىدهد.
از سوى ديگر، بخشى از برنامه هيك اين است كه به نوعى توافق، تساهل و تقليل تعارضها و اختلافها، كه موجب اين همه رنج و گرفتارى در گذشته و حال بوده، نويد دهد.
راه حل: پلوراليسم غير فروكاهشى
براى رشد پلوراليسم غير فروكاهشى بهتر است كمى بيشتر درباره اين مساله تامل كنيم كه چرا پلوراليسمى كه هيك از آن دفاع مىكند، مورد حمايت مسلمانان نيست و چرا گروه مهمى از مسيحيان - هر چند قليل - از آن دفاع مىكنند. اولين مشكل قبلا بيان شده است: اسلام، همچون يهوديت، به ديندارى و پارسايى شكلى قانونى مىدهد. اهداف و آرمانهاى آن اجتماعى است. مسلمانان، مهم نيت كه چقدر موفق بودهاند اما، مىخواهند جامعهاى بر اساس الگوى حكومت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله طبق قوانين الهى بنا كنند. اگر شريعت صرفا محصول عرفى و پيامد جانبى واكنش فرهنگى عربستان در اوايل قرون وسطى نسبتبه مواجهه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله با حق باشد، آرمان فوق قابل تاييد و دفاع نيست. از نظر تجربه مسيحى، كه در آن به انواع مشروع تقوا و ديندارى دست كم، با بدگمانى نگاه مىشود - اگر به عنوان تزوير و رياكارى آشكار رياكار محكوم نگردد - اين ديدگاه كه قوانين شرعى و حرامها محصولات انسانى - و نه احكام الهى - باشند پذيرفته و از آن استقبال مىشود.
مشكل ديگر اين است كه ارتباط با اديان ديگر قويا در خود شريعت و حتى در قرآن مورد بحث قرار گرفته است. نمىتوان شرك جاهليت را صرفا راهى ديگر تلقى كرد كه انسان با حق ارتباط پيدا مىكند و آن راه با توحيد سازگار است; زيرا توحيد و شرك مفهوما راههاى گوناگونى هستند به چيزى كه توحيد و شرك در آن غير قابل جمع مىباشد. اين بعد از ابعاد پلوراليسم هيك براى بسيارى از متفكران مسيحى، همچون مسلمانان، نفرتانگيزترين ابعاد است. توحيد ذاتا بتشكنى است. اگر توحيد و شرك دو راه به سوى واقعيت نهايى (حق) باشند، چگونه مىتوان بتشكنى حضرت ابراهيمعليهالسلام و كار وى در شكستن بتها را توجيه كرد؟ آيا پيام او چيزى جز اين بود كه عبادت بتها ناشايسته و غلط است؟ پلوراليسم غير فروكاهشى بايد به اعتقادات مطلق توحيدى توجه كند و بدان احترام بگذارد.
بر اساس نگرش مسيحيتسنتى، نجات و رستگارى تنها از طريق اعتقاد به ربوبيتحضرت عيسى مسيحعليهالسلام ممكن است و از راه اين عقيده است كه مىتوان در قربانى رهايىبخش (redemptive sacrifice) پسر خدا مشاركت داشت. عقيده حق، شرط لازم رستگارى است. مسيحيانى كه مايل نيستند در مورد كفار تا آنجا پيش روند كه هيك بدانجا رسيده بود و در عين حال، ادعاى جزمى مسيحيان سنتى مبنى بر لعن و عذاب ابدى غير مسيحيان را نفىمىكنند به ديدگاه بديل سومى در مفهوم كارلرىنر (مسيحيان بىنام) - كه در ابتداى بحث ذكر شد - ستيافتهاند.
براساس اين ديدگاه، غير مسيحيانى كه زندگى نيكى دارند و ادعاى اينكه «بايد گرفتار لعن و عذاب ابدى شوند» در مورد آنها نامعقول است، مسيحىاند، گرچه خود نمىدانند. بلكه رىنر مىگويد: اگر چنين مردمى به طور مناسب در معرض تعاليم راستين حضرت مسيحعليهالسلام قرار گيرند، ممكن است اعتقادات قبلى خود را ترك كنند و رسما مسيحى شوند. مسيحى بىنام بودن تا حدودى به اخذ مدرك افتخارى از يك دانشگاه شباهت دارد كه علىرغم عدم آموزش در آن دانشگاه، دانشگاه فردى را داراى صلاحيت مىبيند و به او مدرك افتخارى مىدهد.
هيك استدلال مىكند كه اين ديدگاه به دلايل متعددى صحيح نيست. آن ديدگاه در حقيقت، ترحمى است و قادر نيست نقش مثبتيك عقيده غير مسيحى را كه ممكن است در چرخش فردى از «توجه به خود» به «توجه به حق» داشته باشد، درك نمايد. همچنين آن ديدگاه عقيده رستگارى از راه ايمان به مرگ و رستاخيز حضرت مسيحعليهالسلام را تضعيف مىكند. اگر دانشگاهى مدارك افتخارى بسيار زيادى بدهد، ارزش مدارك آنپايين مىآيد.
همه نحلهها و گروههاى مسيحى، علىرغم تعارضها و اختلافهايشان در بحث از پلوراليسم، پيشفرض مشتركى دارند. هيك و رىنر، همچون جزمىها، معتقدند كه ايمان و عقيده صحيح براى «رستگارى» ضرورت دارد. براى گشودن درهاى بهشتبه روى غير مسيحيان، رىنر نظريه «ايمان و اعتقاد صحيح» را تعميم مىدهد و آن را شامل «كسانى كه اعمال آنها، همچون مسيحيان، نيك است» و «كسانى كه اگر در معرض تعاليم مسيحيت قرار مىگرفتند آن را مىپذيرفتند» مىداند. هيك فراتر مىرود و تعارضهاى ظاهرى اعتقادات را قابل رفع مىداند و ناسازگارى اديان را مردود مىشمارد. رفع تعارضها و سازگارى و توافق غايى در نظر هيك امرى است كه عقايد مختلف و اديان گوناگون را صحت مىبخشد و آنها را معتبر مىنمايد. (ادامه دارد)
پي نوشت :
× نوشتار حاضر ترجمه آزادى از مقاله [Religious Pluralism The Moral AndPolitics of ] همراه با توضيحات و بررسىهايى از مترجم است. عناوين اين مقاله نيز توسط مترجم تدوين شده است.
1- بدينسان، حاميان آن ديدگاهها بر اين باورند كه نقش دولتبايد به حداقل برسد، همه امور نيز بايد خصوصى شود. شعار بعضى از آنها اين است كه دولتبايد پاسبان مردم باشد و نبايد كار ديگرى انجام دهد. بعضى از آنارشيستها از اين نگرش حمايت مىكنند.
2- عنوان «پلوراليسم» تقريبا در همه آثار اصلى هيك ذكر شده است. علاوه بر آن، گزيدههايى نيز وجود دارد; مانند:
Truth and Dailogue in world Religions, ed. John Hick, (1974)
The Myth of Christian Uniqueness, ed. John Hick andPaulKuitter, (1988)
در پاسخ به اثر دوم، كتاب ذيل نوشته شد:
The Myth of a Pluralistic Theology of Religions, ed. GavinD|Costa, (1990) -
پلوراليسم دينى يكى از عناوينى است كه در مباحث دينى، بيش از همه درباره آن سخن گفته شده است; از جمله دو مجموعه ذيل بدان اختصاص دارد:
Roligious Pluralism, ed. L. S. Rouner, ed (1984)
Religious Pluralism and unbelief, ed. Ian Hammett, (1990)
3- John Jick, Probloms of Religious Pluralism (New York:St.Martin|s Press, 1985), P. 34
4- John Hick ed., The Myth of God lncarnate, (1977)
هيك مبحث فوق را، كه بذرش در آن كتاب نشانده شده، در اولين » مقاله خود، تحت عنوان [ Three Controversies ] مطرح مىكند.
5- John Hick, An lnterpretation of Religion, 1989, p. 233
6- William J. Wainwright, Philosophy of Religion, 1988, P.158
7- امكان اينكه علاوه بر سه وجه وينرايت، وجه چهارمى نيز وجود داشته باشد در جاى ديگرى در همين مقاله مورد بررسى قرار خواهد گرفت، هرچند هيك به هيچ وجه، چنين وجه بديلى را نخواهد پذيرفت. م.
8- Firthjof Sohuon, The Transcendental Unity of Roligion, (1975)
9- ر. ك. به: مقالات كتز در
Mysticism andPhilosophical Analysis, (1983) , Mysticism andReligious Traditions,( 1978)
10- John Hick, ibid, P. 243
11- From the Mathnavi Book III, Line 1259ff
12- Peter Bgrne, John Hick|s Philosophy of World Religions,Scottish Journalof Theology 35, no. 4, (1982), P. 297, Citedin M. Peterson, W. Hasker, B. Reiechenbachand D.Basinger, Reason and Religious Belief, (1991), P. 227
13- In his Perceiving God, 1991. PP. 255-285
14- Ibid, P. 266
15- Ibid .
16- Peterson, et. al. (1991), P . 227
17- Ninian Smart, "Truth and Religions" in S. M. Cahn and D.Sh
Contemporary Philosophy of Religion, (1982), PP.291-300
18- AL-Tawhid, Vol. 3. ,No 3., PP. 163-189Concluded in Vol.3, 154-196
19- Peter Donovan, "The lntolerance of Religious Pluralsim",Ro
1993), PP. 217-229
20- lbid, P. 218
21- lbid, P. 219
22- John Hick, An lnterpretaion of Religion, (1980), P. 339
23- John Hick, "On Grading Religion" in Problems of ReligiousP
24- lbid, PP. 86-87
25- John Hick, An lnterpretation of Religion, P. 336