چگونه هدف زندگی ام را پیدا کنم؟

آیا احساس می‌کنید گم‌ شده‌اید یا انگار چیزی در زندگی‌تان کم است؟ شاید می‌خواهید در دنیایی که هستید، تفاوت بزرگی ایجاد کنید، اما نمی‌دانید چطور، باید به خود و ارزش‌های خود احترام بگذارید. این به معنی قبول کردن خود و تلاش برای رسیدن به آرزوها و آرمان‌های شخصی است. با راسخون همراه باشید.
سه‌شنبه، 31 مرداد 1402
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: زینب اندجی گرمارودی
موارد بیشتر برای شما
چگونه هدف زندگی ام را پیدا کنم؟
بزرگ‌ترین روزهای زندگی شما، یکی همان روزی است که در آن متولد شده‌اید و دیگری آن روزی که بفهمید هدف‌تان از زندگی چیست. اما اگر ندانید هدف‌تان چیست و چرا اینجا هستید، ادامه‌ی زندگی می‌تواند دشوار باشد. مقاله زیر را بخوانید تا ببینید چگونه هدف خود را پیدا کنیم.
 

اهمیت تعیین اهداف در رسیدن به هدف

تعیین‌کردن و نوشتن اهداف که انگیزه درونی فرد را برانگیخته و او را برای رسیدن به هدف هایش متعهد می‌کند، از قدرتمندترین کارهایی است که برای رسیدن به موفقیت در زندگی و کسب‌وکار می‌توان انجام داد. با وجود این، بسیاری از مردم در این مسیر با موانعی روبه‌رو می‌شوند که اولین آن‌ها، چگونگی تعیین هدف است؛ به عبارتی، بسیاری از افراد پیش از مسئله دستیابی به اهداف، حتی نمی‌دانند که چگونه هدفی را برای خود تعیین کنند.

در همین راستا، عده‌ای سعی می‌کنند تا مهارت‌های تعیین اهداف خود را بهبود ببخشند و درمورد روش رسیدن به هدف با دیگران صحبت کنند؛ اما در انجام اقدامات لازم برای تعیین اهدافی خاص و قابل‌سنجش، شکست می‌خورند.
 

چگونه هدف زندگی ام را پیدا کنم؟

با استفاده از روش اسمارت(SMART)اهدافتان را تعیین کنید:

یک هدف خوب، SMART است. SMART مخفف کلمات انگلیسی  Specific (مشخص)، Measurable ( قابل اندازه گیری) ، Achievable  (دست یافتنی)، Relevant  (مرتبط) و Time-Constrained (زمان دار) است. حالا بیایید هر کدام از این موارد را یکی یکی بررسی کنیم:
 
مشخص (Specific): هدف شما باید کاملا مشخص و معین باشد. مثلا “کسب درآمد زیاد” به عنوان یک هدف، بی فایده است. اگر می خواهید درآمدتان را افزایش بدهید، باید یک هدف کاملا خاص و واضح را برای رسیدن به آن در نظر بگیرید؛ مثلا بگویید: “می خواهم نویسنده شوم تا پول زیادی دربیاورم”. تا جایی که ممکن است باید هدفتان کاملا مشخص و واضح باشد.

قابل اندازه گیری (Measurable): هدف شما باید قابل سنجش و اندازه گیری باشد تا بتوان میزان موفقیت و شکست در آن را مشخص کرد. “کاهش وزن” هدف خاص و مشخصی است ولی خیلی قابل سنجش نیست. باید مشخص کنید دنبال چه میزان کاهش وزن هستید؟ 4 کیلو یا 8 کیلو؟ هر دوی اینها از نظر فنی هدف کاهش وزن محسوب می شوند؛ ولی اگر هدف قابل سنجش ساده تری را برای خودتان مشخص کنید، پیگیری روند پیشرفت و موفقیت برایتان راحت تر می شود.

دست یافتنی (Achievable): هدف شما نباید محال باشد! مثلا اگر هنوز دانش آموز هستید نمی توانید بگویید تا ماه دیگر باید خلبان شوم! هدفتان باید قابلیت رسیدن و دستیابی را داشته باشد. اهدافی را تعیین کنید که می توانید از پسشان بربیایید؛ مثلا سعی نکنید در عرض دو هفته 10 کیلو وزن کم کنید، در عوض ماهی 4 کیلو کم کنید تا به وزن دلخواهتان برسید.

مرتبط (Relevant): هدف شما باید با اهداف دیگرتان مرتبط باشند؛ مثلا اگر می خواهید خلبان شوید، اول باید در آزمون ورودی دانشکده علوم و فنون هوایی قبول شوید. اهداف کوچک شما باید در یک راستا باشند تا به هدف نهایی برسید.

زمان دار (Time-Constrained): هدف شما نباید مبهم باشد، در واقع باید زمان خاصی برای رسیدن به آن مشخص کنید. مثلا اگر قرار است حجم عضلاتتان را زیاد کنید، همیشه می توانید به خودتان بگویید از فردا این کار را شروع می کنم؛ ولی اگر بگویید تا آخر این ماه باید 2 کیلو عضله اضافه کنم، آن وقت کاری که امروز می کنید، موفقیت یا عدم موفقیت شما را تعیین می کند. سعی کنید یک بازه زمانی مشخص برای رسیدن به اهدافتان مشخص کنید؛ مثلا تا آخر این ماه، تا آخر سال، تا هفته آینده و …
 

حواستان به اهداف نتیجه محور باشد:

مفهوم مهم دیگری که در تعیین اهداف باید به آن توجه داشته باشید تفاوت بین اهداف نتیجه محور و فرایند محور است. هدف نتیجه محوری هدفیست که نتیجه مشخصی داشته باشد؛ مثلا من می خواهم امسال در دانشگاه مورد علاقه ام قبول شوم. در نگاه اول این هدف کاملا طبق روش اسمارت و درست به نظر می رسد ولی رسیدن به چنین هدفی تحت تاثیر عوامل خارجی زیادی است.

بیایید نگاه دقیق تری به این هدف بیندازیم: می خواهم امسال در دانشگاه مورد علاقه ام قبول شوم؛ اما درباره اینکه آیا می توانم یا نه حرف های زیادی برای گفتن هست. هزاران داوطلب دیگر هم هستند که ممکن است خیلی بهتر از من باشند و به جای من پذیرفته شوند. من می توانم خیلی خوب درس بخوانم و مطمئن باشم که قبول می شوم ولی در عین حال عوامل دیگری هم هستند که ممکن است شانس قبولی من را تحت تاثیر خودشان قرار بدهند.

در مقابل، اهداف فرایند محور به جای تمرکز روی نتیجه، روی مواردی که باید انجام بدهید تا به هدفتان برسید متمرکز می شوند. به عنوان مثال، اگر می خواهید امسال در دانشگاه مورد علاقه تان قبول شوید باید دنبال کارهایی بگردید که شما را به این هدف نزدیک می کنند.
 

برای خودتان اهداف بلند مدت و کوتاه مدت تعیین کنید:

همه هدف هایی که ما برای خودمان تعیین می کنیم مختص یک بازه زمانی مشابه نیستند. بعضی اهداف هستند که تصمیم می گیرید در عرض یکی دو هفته یا چند ماه آینده به آنها برسید. از طرف دیگر هدف هایی هم هستند که با خودتان می گویید باید قبل از مرگ آنها را محقق کنید.

به طور کلی اهداف به موارد زیر تقسیم می شوند:
کوتاه مدت (کمتر از یک سال)
میان مدت (یک تا پنج سال)
بلند مدت (بیشتر از پنج سال)

مسلما وقتی پای بازه زمانی وسط می آید، ابهامات زیادی در خصوص تعیین هدف ایجاد می شود. در واقع نحوه تعیین هر هدف به این بستگی دارد که می خواهید در چه بازه زمانی به آن دست پیدا کنید. اگر قصد دارید درآمدتان را طی پنج سال آینده به صد هزار دلار در سال برسانید، عملکرد شما با وقتی که قرار است همین امسال به این هدف برسید متفاوت خواهد بود.

به طور کلی، اهداف کوتاه مدت اغلب جزئی از یک هدف بلند مدت هستند؛ بنابراین شما باید در تعیین اهداف کوتاه مدتتان سختگیرانه عمل کنید. داشتن اهداف بلند مدت نامشخص و مبهم که خیلی هم از روش اسمارت پیروی نمی کنند مشکل زیادی ایجاد نمی کند؛ اما شما به هیچ وجه نباید اهداف کوتاه مدت بی معنی و مبهمی داشته باشید.

چگونه هدف زندگی ام را پیدا کنم؟
 

7 نکته برای تعیین اهداف شخصی و شغلی

1- اهدافتان باید تا جایی که ممکن است مشخص، قابل اندازه گیری، دست یافتنی، مرتبط و زمان دار باشند. اشکالی ندارد که در یکی دو زمینه برخی موارد را نادیده بگیرید اما در همه اهدافتان نه.

2- مهم ترین ویژگی یک هدف اسمارت (SMART)، دست یافتنی بودن آن است. اگر اهدافی که تعیین می کنید فراتر از توانایی تان باشند هیچ وقت به آنها نمی رسید و انگیزه تان را هم از دست می دهید.

البته این مساله به این معنی نیست که فقط باید اهداف ساده و راحت را انتخاب کنید. معنی اش این است هدفی را تعیین کنید که در راستای توانایی و میزان تلاش های شما باشد و بتوانید بالاخره یک روز به آن برسید. مثلا اگر قرار است نویسنده شوید، هدفتان را نوشتن 10 هزار کلمه در هفته قرار ندهید، بلکه تصمیم بگیرید هزار کلمه در هفته بنویسید. به این ترتیب می توانید به هدفتان برسید.

3- اینکه چند هدف نتیجه گرا داشته باشید مشکلی نیست ولی اهداف فرایند گرا بهتر هستند چون روی شکست و موفقیتتان کنترل صد در صدی دارید. بهترین کار این است که اهداف بزرگتان را نتیجه گرا انتخاب کنید و سپس اهداف کوچکتری برای هموار کردن مسیر هم انتخاب کنید.

4- موقع تعیین اهدافتان، چارچوب زمانی را در نظر داشته باشید. اهداف کوتاه مدت باید بیشتر و دقیق تر از اهداف بلند مدت مورد بررسی قرار بگیرند. علاوه بر این باید اهداف بلند مدتتان را به هدف های کوچکتر تقسیم کنید؛ مثلا اگر می خواهید خلبان بشوید اول باید آزمون بدهید، بعد وارد دانشگاه شوید و بعد فارغ التحصیل شوید. همه چیز را به مراحل کوچکتر تقسیم کنید تا انجام آنها برایتان راحتت تر شود.

5-تعیین اهداف محدود به عملکرد شخصی. وقتی به طور مستمر به دلایلی که از عهده شما خارج هستند، نتوانید به هدف خود برسید، کاملا روحیه خود را از دست می دهید. بنابراین، توصیه می شود اهدافی را تعیین کنید که به طور خاص بتوانید آن ها را کنترل کرده و پیش ببرید. اگر اهداف شما بر اساس عملکرد شما باشند، شانس موفقیت شما افزایش می یابد زیرا تمام پارامترهایی که مسئول موفقیت شما هستند می توانند در مرزهای تعیین شده خودتان کنترل شوند. این دستاوردها شما را با رضایت و انگیزه بسیار زیادی رو به رو می کنند.

6-کوتاه کردن اهداف(بازه زمانی و عملکردی). کوچک کردن اهداف، معمولا برای اهداف بزرگ و بلندمدت بسیار مناسب است. اهداف بلند مدت خود را به چندین هدف کوتاه مدت تقسیم کنید زیرا اهداف بلند مدت ما ممکن است به تدریج مبهم و غیر اختصاصی شوند. اهداف کوتاه مدت احتمالا بیش تر قابل دستیابی هستند. تبدیل اهداف بلند مدت به چندین هدف کوتاه مدت به طور مداوم ایجاد انگیزه می کند زیرا تحقق اهداف کوتاه مدت برای دستیابی به موفقیت به زمان کم تری نیاز دارد.

دستیابی به این اهداف همیشه آسان تر از دستیابی به اهداف بلند مدت است و دستیابی مداوم به اهداف کوتاه مدت به ما کمک می کند تا با انگیزه تقویت شده برای رسیدن به هدف بلند مدت خود، در مسیر درست قرار بگیریم. اهداف کوتاه مدت میتواند پله ای برای اهداف بلند مدت باشند و فرصت های بیش تری را برای دستیابی به موفقیت فراهم می کنند.

7- اولویت بندی اهداف. همیشه باید اهداف خود را با گفتاری مثبت بیان کرد. در حالی که هدف خود را تعیین می کنید، باید با قرار دادن بازه های زمانی خاص، شرایط و سرمایه گذاری ها را برای اندازه گیری موفقیت خود بسنجید. هنگامی که چندین هدف را ذکر کردید، آن ها را اولویت بندی کنید. زیرا این کار به شما کمک می کند تمرکز خود را به اهدافی معطوف کنید که ترجیح بیشتری در لیست شما دارند.

8-مشخص کردن مسیر اهداف. شاید با یک ضرب المثل بسیار قدیمی آشنا باشید که می گوید: “هزار مایل با یک قدم شروع می شود.” برای شروع سفر خود برای رسیدن به هدف، اولین قدمی که نقش محوری ایفا می کند برنامه ریزی است، برنامه ریزی به عنوان قدم اول میتواند چشم انداز یک نتیجه خوب را به همراه داشته باشد. اولین هدف شما می تواند ارزیابی خود از نقاط قوت و ضعف، برنامه ریزی و تجزیه و تحلیل چالش هایی باشد که باید در مسیر خود با آن ها رو به رو شوید. تحقیق عمیق در مورد چگونگی رسیدن به هدف خود و غیره نیز می تواند گزینه های دیگر باشند.
 

در پایان

برای رسیدن به هدف‌های خود، باید با تلاش و پشتکار به کار ادامه دهید. همچنین، لازم است که در طول راه، از خطاهای خود یاد بگیرید و تجربیات قبلی خود را به کار ببرید. هر شکست یک فرصت است تا بهتر شوید و در آینده به نتایج موفق‌تری دست پیدا کنید.

همچنین، برای داشتن زندگی معنادار، باید به خود و ارزش‌های خود احترام بگذارید. این به معنی قبول کردن خود و تلاش برای رسیدن به آرزوها و آرمان‌های شخصی است. همچنین، نباید فراموش کنید که همکاری با دیگران نقش مهمی در شادابی و رضایت شخصی شما دارد. از اطرافیان خود حمایت کنید و با آن‌ها در ارتباط باشید.
 

منابع

https://www.chetor.com
https://honarfardi.com/public-skills/success/methods-to-set-personal-goals-for-life


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط