نظريه پردازي بر اساس فرهنگ مهدوي (4)
دين توان مند
اين شيوه مبتني بر اين پيشفرض است كه تنها مباحث تئوريك و انتزاعي در عرصه دينشناسي و اثبات حقانيت تاريخي دين براي انسان معاصر، نميتواند راهحل مناسب و انگيزهاي براي انتخاب دين برتر باشد، بلكه بايد دين رضايت ديگران را جلب كند و به خواستههاي آنان پاسخ دهد. آنچه امروزه باعث شده عدهاي به دينهاي جديد بگرايند و حتي به تغيير دين خود اقدام ورزند، تصور وجود پتانسيل و توانايي در آن آيين جديد بوده است، به گونهاي كه توانايي دين جديد موجب شده تا از دين قبلي خود دست بكشند و از آن عدول ورزند.
نگاهي اجمالي به پيروان غربي اديان شرقي همچون بوديسم، هندوئيسم و تائوئيسم، اثبات ميكند كه وجود روحيه پراگماتيستي و كاركردگرايانه در انسان مدرن، موجب آن شده كه عدهاي از غربيها به اديان شرقي روي آورند؛ آنان در اين دسته از اديان، جواب پرسشهاي خويش و التيام دردهاي خود را مييابند.
آيا ديني كه ادعاي برتري دارد، ميتواند مدعي هدايت انسانها در عرصههاي اجتماعي باشد، اما در مسائل متفاوت، در نظريهپردازيها تأثير نگذارد؟ بديهي است كه اگر پيروان اديان نتوانند با كمك از اصول حاكم بر آموزههاي ديني به ارائه مدلها و نظريههاي قوي و توانمند در عرصههاي متفاوت زندگي برآيند، نخواهند توانست برتري و حقانيت خود را به كرسي بنشانند.
چنانكه پيش از اين بيان شد، پتانسيل و توانايي پاسخ به پرسشهاي مؤمنان در آموزههاي ديني وجود دارد، و چون مدافعان و پيروان اديان به توانايي دينشان در ارائه مباني و سياستهاي كلان اعتقاد دارند، پس بايد به ابتكار عمل دست زنند و به ارائه نظريهها و مدلهايي در حوزههاي مربوط دست يازند كه برگرفته از فرهنگ و مؤلفههاي ديني باشد. از همينرو، مدافعان و عالمان ديني از متون ديني براي كشف نظريههاي جديد و يا اثبات نظريهها الهام ميگيرند. براي مثال، امكان ندارد كه مسلماني وجود راهكارهاي مديريتي را در نهجالبلاغه بپذيرد و آنگاه جهت استخراج، تبيين و نظريهسازي از سخنان امام علي(علیه السلام) نكوشد. در واقع، ادعاي برتري و وجود تواناييهاي دروني در دين اقتضا ميكند كه عالمان ديني براي استنتاج راهحلها و استخراج آنها بكوشند. همين افق ديد و پيش فرض، موجب ميگردد كه به سوي نظريهپردازيهايي پيش رويم كه در آنها فرهنگ ديني به خدمت گرفته شده باشد.
حدود نظريه پردازي مهدوي
شماري از انديشهورزان نظريهپرداز، بر اين باورند كه نظريههاي ديني از درون تعاليم ديني استخراج ميگردد و معتقدند كه نميتوان نظريهها و تئوريها را از بيرون تعاليم ديني توليد و كشف كرد. از اينرو، نظريه ديني را چنين تعريف ميكنند:
مجموعهاي از مفاهيم و قواعد مرتبط به هم و برگرفته از كتاب و سنت است كه قادر بر هدايت و جهتدهي اقدامات عملي ميباشد.[16]
بنابراين نگرش، نظريهها از درون آموزهها و مؤلفههاي ديني استخراج شدنياند، بهگونهاي كه ميتوان از متون مقدسي همچون قرآن و روايات و از مؤلفه هاي فرهنگ اسلامي، نظريه و الگو را استخراج و ارائه نمود و در اين راستا صرفاً متكينمودن نظريهپردازي ديني بر معرفت تجربي و علمي محوريت ندارد بلكه نظريههاي ديني تابع مباني و اصول اسلامي است.[17]
در نظريهپردازي ديني افزون بر اينكه از سياستهاي كلان، كلي و راهكارهاي دين استفاده ميگردد و دين عهدهدار بيان مفاهيم متعالي و جهان بيني خاص الهي است، از آگاهيها و دانشهاي بشريِ بيرون از متون ديني و مبتني بر تخصصهاي لازم در حوزهها و عرصههاي متعدد، استفاده ميشود. افراد براي نظريهپردازي در عرصههاي علمي نيازمند احاطه لازم بر ابزار علمي هستند؛ هر چند اين آگاهيها محوريت نظريهپردازي ديني و يا مهدوي را به خود اختصاص نميدهند. در نظريهپردازي ديني نيز بايد سياستها و مؤلفههاي كلان و كلي دين را جزء جدا ناشدني فرهنگ و تأثيرگذار در روند زندگي اجتماعي و فردي دانست.
نظريهپردازان بايد آرمانها و آراء ديني را در نظريههاي علمي خود تضمين كنند؛ زيرا آموزههاي ديني، اعتقادات، جهانبيني و هستيشناسي خاصي را عرضه ميكنند، اما اين آموزهها در تعامل و در خدمت دانش بشري و ارائه مدل و الگوي بشري همراه و همسو با دانش انساني ميشود و از تلفيق و ارتباط ميان آن دو مؤلفه، فرهنگ و تمدن اسلامي زايش مييابد، به طوري كه در فرهنگ ديني با وجود آنكه از دانش و عقلانيت بشري استفاده ميشود، اما به جهت مؤلفه ديني از ديگر فرهنگهاي مبتني بر دانش و خردورزي صرف، تفكيك مييابد. بنابراين ديدگاه، فرهنگ مهدوي اصول و مبانيايي راهبردي دارد كه انديشهورزان ميتوانند با استفاده از آن مباني و خط مشيها، نظريهپردازيهاي خود را قوت و استواري بخشند و به اثبات آن كمك كنند. با وجود اين، استفاده از خردورزي و دانش بشري هم ضرورت دارد. ابنسينا معتقد است كه عقل بشري در حكمت نظري به فعاليت ميپردازد و ملاك داوري بهشمار ميرود و توصيه هاي شريعت در اين عرصه امري ارشادي و تنبيهي است، اما در حكمت عملي نيز شريعت و دين، مبدأ و كمال حكمت عملي را بيان ميكند و عقل بشري پس از بيان شريعت به استنباط قوانين عملي ميپردازد. وي دراينباره ميگويد:
مبدأ اين علوم سهگانه (حكمت مدني، منزلي و خلقي) مستفاد از جانب شريعت الهي است و كمالات حدود آن با شريعت روشن ميگردد و بعد از بيان شريعت قوه نظريه بشري به استنباط قوانين عملي پرداخته و استعمال آن قوانين را در جزئيات معين ميسازد.[18]
بنابراين ديدگاه، مهندس معماري بايد به مهندسي و ويژگيهاي معماري احاطه داشته باشد، اما اگر بخواهد در فرهنگ اسلامي به مهندسي بپردازد، بايد به عناصر اسلامي و سياستهاي كلان ديني نيز همچون روابط و مناسبات زن و مرد، ارتباط ميان اهل خانه و ديگران و به تعبير ديگر فرهنگ مذهبي توده مردم هم توجه كند. اين امر او را واميدارد كه در بيان مدل و الگوي مهندسي خود به الگويي متناسب با عناصر فرهنگي و اسلامي نزديك شود.
از اينرو، عناصر فرهنگي و اسلامي، عناصر علمي و تخصصي را نفي نميكنند، بلكه به آنها جهت ميدهند و مؤلفههايي چون علم و تجربه را كامل ميكنند. نظريهپردازي نيازمند انديشهورزاني در حوزههاي مختلف است. آنان بايد آموزههاي ديني را شاخصترين عنصر فرهنگ برگيرند كه در نظريهپردازي به ويژه در عرصه حكمت عملي حضور دارد.
آيا فرهنگ مهدوي نيز در همه عرصهها و حوزهها مباني و چارچوبههاي فكري و يا توانايي نظريهپردازي دارد؟ با استفاده از دكترين مهدويت، در پارهاي از حوزهها و عرصههاي علمي به ويژه عرصههاي علوم انساني ميتوان نظريهپردازي نمود و از آن در مدلسازي و الگوسازي در پارهاي از عرصهها به ويژه علوم انساني و حكمت عملي بهره برد. در واقع، نگاه به نظريهپردازي مهدوي در عرصههايي است كه حضور دين بسيار مهم مينمايد. از اينرو، فرهنگ مهدوي در پارهاي از حوزههاي نظريهپردازي به فربهي نظريههاي انديشهورزان كمك ميكند، هر چند ممكن است در عرصههايي همچون حكمت نظري، به گفته ابنسينا، عقل بشري داراي كاركرد باشد و مؤلفههاي ديني تنها به ارشاد و توصيه بپردازند. از اينرو، نظريهپردازي با توجه به دين و تعاليم مهدوي، از نظر عقلي اثباتپذير است كه جوامع ديني از آن غفلت كردهاند.
چيستي آموزههاي راهبردي فرهنگ مهدوي در هر يك از عرصهها به تخصص و پژوهش اختصاصي اهل فن در حوزههاي متفاوت نياز دارد تا با كاوش در فرهنگ مهدوي، كشف كنند كه مؤلفههاي مهدوي در هر يك از عرصهها چه سخنان و قواعدي را براي نظريهپردازي انديشهورزان ارائه ميدهد؛ به طوري كه چه بسا بتوان با يك سخن يا پيام مهدوي همچون «إرخص نَفسك؛ خود را به راحتي در دسترس ديگران قرار ده»[19] كه امام به يكي از عالمان ديني ميفرمايد و يا حديثي كه ميفرمايد: «يوطّئون للمهدي سلطانه؛[20] آنان كه زمينه حكومت مهدوي را فراهم ميسازند»، نظريهاي مديريتي، سياسي، انسانشناسي و جامعهشناسي و امثال آن را سامان داد.
تفاوت نظريهپردازي مهدوي با نظريهپردازي پيرامون ديگر پيشوايان ديني
امامت مهدوي بر خلاف امامت ديگر امامان، امري زنده و حاضر بهشمار ميرود و از زمان وفات امام حسن عسكري(علیه السلام) تاكنون امامت و هدايت عام و خاص مؤمنان به دست ايشان بوده است. در زمان حضور امام زنده و حاضر، به انديشهها و افكار او نظر ميشود و بنابر سفارش امامان، در زمان امامت يك امام بايد به افكار و سخنان او نظر نمود. افزون بر اين، ويژگيهاي مسئله مهدويت، آن را از امامت ديگر امامان جدا ميسازد، از جمله اينكه نگرش شيعه به مسئله حكومت جهاني، تأثير و كاركرد مفهوم انتظار در عصر غيبت، تكاليف مومنان در عصر غيبت، انتظار دين از مؤمنان در مقدمهسازي حكومت جهاني كه از سخنان و سفارشهاي مهدوي سرچشمه ميگيرد و بر پيشفرضهاي كلامي اعتقاد به مهدويت مبتني است، قطعاً كاركرد اين مؤلفه كلامي را از اعتقاد به ديگر امامان متمايز ميسازد.
با وجود آنكه نظريهسازي پيرامون امامت يا دكترين امامت، به مسئله مهدويت اختصاص ندارد و همه امامان در اين امر اشتراك دارند، اما بيترديد درباره ويژگيهاي فرهنگ مهدوي عناصر ويژهاي به چشم ميخورد كه موجب ميگردد نظريهپردازي فقط متوجه ايشان گردد. براي مثال، همانطور كه بيان شد، در طول تاريخ شيعه عالمان ديني در مباحث اجتهادي و فقهي خود درباره مسئله حكومت و نظام سياسي شيعه، بر يك پيشفرض كلامي تكيه داشتهاند كه آن وجود ولايت حضرت وليعصر(علیه السلام) است و اين امر در تمامي نظريههاي سياسي و فقهي فقيهان بزرگ و نظريههاي آنان درباره حكومت وجود داشته است. در همه نظريهها كه فقيهان بزرگ در طول تاريخ درافكندهاند، يك مبناي كلامي بهگونه مستقيم حضور دارد كه آن ولايت امام معصوم و كسب مشروعيت هر نوع حكومت از مشروعيت امامت مهدوي است و اين امر در عصر غيبت صرفاً به ايشان تعلق دارد.
علاوه بر وجه انحصاري امامت مهدوي در عرصه نظريهپردازي سياسي، مسئله امامت خاصه مهدوي در ديگر عرصهها همچون فرهنگ عرفاني نيز مورد توجه ويژه است. عارفان سلسله خود را منسوب و متصل به امامت معصوم ميدانند و بر اين باورند كه در عصر غيبت، ولايت تامه، شمسيه و مقيده در امامت كبروي مهدوي(علیه السلام) منحصر است و آنچه را در عصر كنوني به امام حي و حاضر مختص ميدانند، درباره ديگر امامان و پيشوايان ديني كه آنها هم در عصر خويش شأن و منزلتي همچون امام عصر(علیه السلام) داشتهاند، قائل نيستند. طبيعي است كه اگر امام صادق(علیه السلام) ميفرمايد: «اگر من زمان امام مهدي(علیه السلام) را درك ميكردم، تمام ايام حياتم را به خدمت ايشان ميپرداختم»،[21]حاكي از ولايت خاصه امام معصوم در زمان امامتش است؛ به طوري كه امام صادق(علیه السلام) نيز چون ولايت در عصر ظهور را به ايشان متعلق ميداند، خود را تحت ولايت و پوشش ايشان مفروض ميگيرد. در واقع، هيچ دورهاي از امامت نبوده كه ولايت در دو فرد قرار گرفته باشد. براي نمونه، زماني كه امامت در كنار نبوت، به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) متعلق بود، حضرت علي(علیه السلام) هم در زير ولايت ايشان قرار داشت و يا زماني كه امامت در امام حسن مجتبي(علیه السلام) تعين يافته بود، امام حسين(علیه السلام) هم در زير ولايت ايشان قرار داشته است.
با توجه به نمونههاي مذكور ميتوان گفت، نظريهپردازي درباره مهدويت بر خلاف نظريهپردازي درباره ديگر امامان است و امام عصر(علیه السلام) ولايت و امامت را از قرن سوم تاكنون بر دوش دارد. به همين دليل، اين دوران به اسم و وجود ايشان منسوب است و نظريهپردازي در عرصه زندگي فردي و جمعي در اين دوره طولاني بر محور شخصيت و امامت ايشان قرار دارد و در بعضي از حوزهها ناگزير بايد به ولايت خاصه ايشان توجه نمود از اين رو با آنكه در بعضي از موارد ميتوان نظريهسازي را به طور كلي بر كل تعاليم ديني و اعتقادي اسلام مبتني ساخت، اما براي نظريهپردازي در حوزههايي چون سياست، فلسفه تاريخ، آينده جهان، عرفان و انتظار بايد صرفاً به شخصيت ايشان توجه كرد و به هيچ وجه در اين عرصهها نميتوان نظريهپردازي را بر محور امامي غير از امام عصر(علیه السلام) قرار داد.
آسيب شناسي نظريهپردازي پيرامون مهدويت
بنابراين، مهدويت به مانند بسياري از ديگر پديدهها ميتواند آسيبها و آفاتي داشته باشد؛ زيرا چه بسا امكان دارد كه از درخشانترين و روشنترين پديده ديني كه درباره آينده جهان و شكوفايي سرزمينها و ملل اظهار نظر نموده، در مسير منفي سوء استفاده گردد؛ همانطور كه گاه در طول تاريخ بعضي از مستشرقان مهدويت را تنها حركت و خيزشي سياسي پنداشتهاند كه فرقه يا هواداران جرياني سياسي آن را درافكندهاند. از اينرو هدف از نظريهپردازي براساس خط مشي راهبردي مهدويت، هر چند حوزه فلسفه سياسي را نيز دربرميگيرد، اما صرفاً ارائه راهكار صنفي و حزبي در حوزه سياست و نحوه حكومت نيست و تنها اختصاص به اين عرصه ندارد. بنابراين با تكيه بر دكترين مهدوي، و با استفاده از مفاهيم و آموزههاي ديني بايد به دنبال راهكاري تئوريك جهت حل مشكلات جوامع ديني بود. به همين دليل، اگر تصور شود كه نظريهپردازي سياسي به وسيله دكترين مهدويت، به معناي اعلان بيانيه براي حزب يا گرايش خاص سياسي است، اين امر نه تنها به جنبه تئوريك آموزه مهدويت كمك نميكند، بلكه از ارزش آن ميكاهد؛ زيرا دكترين مهدويت امري نيست كه به يك دوره و يا جريان خاص سياسي متعلق باشد و تنها از آن در يك دوران استفاده شود؛ اين بحث راهكاري دينشناسانه براي تمام عصرها و دورههاست. و چه بسا اگر نظريهپردازي سياسي براساس دكترين مهدويت بهگونهاي كليشهاي در عرصه ديپلماسي (داخلي و خارجي) و در دورهاي خاص باشد، از پتانسيل و ارزش آن كاسته شود.
پی نوشت ها :
16. عبدالرحمن صالح عبدالله، «النظريه العامه للتربية، رؤية اسلاميه»، ترجمه غلامرضا متقيفر و اسدلله طوسي، گامي به سوي نظريهپردازي در تعليم و تربيت اسلامي، ص 153، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم 1380.
17. همان، ص 344.
18. ابن سينا، مجموعه رسائل، رساله عيون الحكمه، ص 30، انتشار بيدار، قم 1400ق.
19. امام عصر4 در نامهاي به آيتالله حاج سيد ابوالحسن اصفهاني فرمودند: «قل له: ارخص نفسك و اجعل مجلسك في الدهليز و أقض حوائج الناس، نحن ننصركـ». ( محمد شريف رازي، گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 223، انتشارات اسلاميه، تهران 1352).
20. بحارالانوار، ج 51، ص 87.
21. بحار الانوار، ج 51، ص 148، ح 22«سئل أبوعبدالله(علیه السلام) هل ولد القائم؟ قال: لا و لو أدركته لخدمته أيّام حياتي»
/ن