رويارويى علما با فرقه هاى انحرافى در دوره قاجار (2)
ب. بهائيت:
بنيانگذار آيين بهائى، ميرزا حسينعلى نورى، معروف به بهاءالله است و اين آيين، نام خود را از همين لقب برگرفته است.
انديشهها و باورهاى وى در نامههايى كه براى پادشاهان و رهبران دينى دنيا فرستاده، بازتاب يافته است و اكنون گزارشى از آن را ارائه مىدهيم:
«ميرزا حسينعلى، پس از اعلام من «من يظهره اللهى» به فرستادن نامه (الواح) براى سلاطين و رهبران دينى و سياسى جهان اقدام كرد و ادعاهاى گوناگون خود را مطرح ساخت، همچنان كه براى اثبات مقاماتى كه ادعا كرده بود و نيز دفاع از خود در برابر ازليها، به نگارش كتب پرداخت و به اصرار پيروانش صدور احكام نمود. بارزترين مقام ادعاهايى او ربوبيت و الوهيت بود. او در الواحى كه صادر كرد و منشاتى كه نوشت و در اشعارى كه سرود، بارها درباره خود، تعبيراتى چون خداى خدايان، آفريدگار جهان، كسى كه «لم يلد و لم يولد» است، خداى تنها زندانى، معبود حقيقى، رب ما يرى و مالا يرى به كار برد.
همين ادعا را اخلافش درباره او ترويج كردند و در نتيجه، پيروانش نيز، خدايى او را باور كردند و قبر او، قبله آنان شد.... گذشته از ادعاى ربوبيت، او، شريعت جديد آورد و كتاب اقدس را نگاشت كه بهائيان آن را «مهيمن بر جميع كتب» و «ناسخ جميع صحائف» و «مرجع تمام احكام واوامر و نواهى» (7) مىشمارند.»
در اين دوره، در رشت سيدى برخاست و خود را نايب ويژه امام زمان خواند و گروهى از ناآگاهان را به دور خود گرد آورد. (8)
در نقطهاى ديگر در قبيله گوران تيمور نامى از كردها برخاست و خود را نماينده امام زمان خواند و در بين راه گمكردگان و مردمان ساده لوح، پايگاهى براى خود درست كرد. (9)
و نيز، در بين تركمنان فردى دعوى امام زمانى كرد و با چندين هزار مرد جنگجو براى تسخير ايران، راه گرگان را پيش گرفت. (10)
3. اسماعيليه :
اسماعيليه در روزگار پادشاهى فتحعلى شاه، به رهبرى آقا خليل محلاتى (م: 1232ه.ق.) در يزد، جنب و جوش تازهاى يافت.
پس از وى، فرزندش آقا خان محلاتى كه راه خود را ادامه راه اسماعيليه الموت مىشمرد بر تبليغات خود افزود.
اين مرام، با پيوند با صوفيه، شيخيه، در كرمان قوت گرفت.
آقا خان، در نتيجه درگيريهاى پياپى با دولت مركزى، تشكيلاتى كه پى ريخته بود، رو به افول گذاشت و شكست خورد و به هند گريخت و اكنون، جانشينان او در بريتانيا، به سر مىبرند و در هند، آفريقا و ايران، داراى پيروانى هستند. (12)
4. وهابيت :
اين گروه را محمد بن عبدالوهاب (م: 1206) در نجد (عربستان مركزى) بنيان گذارد. وى، با ادعاى بازگشت به اسلام نخستين، خرافههايى را به نام دين در بين مردم پراكند و از آن جا كه تشيع و پيروان راستين اين آيين ناب و زلال را با جهل، تاريكى، نابخردى، كژانديشى كه سبب به بند كشيدن مردم مىشود، در ناسازگارى آشكار مىديدند، با آن درافتادند و به امامان شيعه، بىحرمتى كردند و با حربهها، ترفندهايى چون مبارزه با عقايد و باورهاى مخالف اسلام: شفاعت خواهى از ائمه، توسل به آنان و زيارت مزار آنان، به جنگ تمام عيار با شيعه برخاستند.
اگر نگوييم اين فرقه، از آغاز ساخته و پرداخت استعمار بود، به يقين مىتوان گفت كه بعدها، استعمار پى برد كه اين گروه نابخرد و سوار بر توسن راهوار تعصب كور، مىتواند بهترين ابزار باشد، تا با كانون روشنايى و بيدارگرى جهان اسلام، يعنى تشيعدر افتد. و همين كار را كرد و با سد قرار دادن اين گروه كژانديش و بىمنطق در برابر تشيع، نگذاشت اين رود هميشه جارى به دشتهاى تشنه سرازير شود و همگان را از آب زلال و گواراى خود بهرهمند سازد.
وهابيان، با كافر خواندن شيعه، حركت اهريمنى خود را داخل امت اسلامى شروع كردند و با اين هياهو و جلوگيرى از نقشآفرينى آيين پويا، پرتپش، زنده و زاينده تشيع و شيعيان قهرمان در قلمرو بزرگ و ناكران پيداى امت اسلامى، استعمار، به پشتيبانى و راهگشايى رهبران كورانديش و خائن جهان اسلام و خاموشى مشعلهاى فروزان امت اسلامى، به پيش تاخت و پايگاههاى خويش را در قلب امت اسلامى، يكى پس از ديگرى، استوار ساخت.
اين گروه جرار، براى عميق كردن اختلافها و از هم پراكندن امت اسلامى، به كارهاى شگفتى دست يازيد و آن ويران كردن مزار ائمه اطهار در عراق و حجاز بود. (13) و اين زخم، بر پيكر امت اسلامى چنان كار گر افتاد كه هنوز ترميم نيافته است.
جنبش تبشير :
زمينههاى رويش و رشد فرقهها
چالشها، نزاعها و كشمكشهاى سياسى، قبيلهاى، عقيدتى و فكرى، فقر اقتصادى و فرهنگى، پراكندگيها و از هم گسيختگيهاى جامعه و ساختار سياسى و اقتصادى ، سرخوردگى مردم، نبود مشعلهاى روشنايى آفرين و راهنما، بانگها و جرسهاى بيدارگر و كانونهاى اشاعه فرهنگ و مدنيت، زمينه را براى اين كه هر روز كسى سر بر آورد ، بانگى سر دهد ، بدعتى ساز كند و شمارى را پيرامون خود گرد آورد و در باورهاى مردم گسست پديد آورد، آماده مىسازند. مذهبها و مسلكهاى انحرافى، در مرداب مىرويند. وقتى مردمانى به خاطر فقر فرهنگى و دور افتادن از آيين ناب و فقر اقتصادى و برق تازيانههاى استبداد، از پويايى باز ايستند و زمينگير شوند، كمكم به مرداب تبديل مىشوند و در اين مرداب است كه گياهان تلخ، سمى و كشنده مىرويند.
وقتى شمارى از آگاهان، به تلاش برخاستند و مردابهاى جامعه را خشكاندند، جايى براى رويش گياهان مردابى نمىماند و باورها و عقايد مردابى، زمينه رشد نمىيابند. هنگامى كه اين ميكروبهاى كشنده و بسيار خطرناك، زمينهاى براى رشد نيافتند، خود به خود از ساحت جامعه دور مىشوند.
جامعه انسانى، موجود زنده را ماند اگر غذا و نور، آب و روشنايى به آن نرسد فضا، نامناسب باشد، مىپژمرد و مرداب مىشود و محل و جايگاه رشد و نمو گوناگون ميكربها.
اكنون در اين جا، پارهاى از عواملى كه سبب مىشوند جامعه از پويايى به در آيد و بپژمرد و زمينه حيات در آن بميرد و به مرداب دگر شود و زمينهساز رويش و رشد ميكروبها بر مىشمريم، تا روشن شود در چه جامعههايى و در چه شرايطى، گروههاى انحرافى، تباهىگر و خانمانسوز، زمينه رويش و رشد مىيابند.
1. ناآگاهى و خردگريزى:
در بستر نادانى و ناآگاهى، حق و باطل در هم مىآميزند و چنان ظلمت و سياهى پديد مىآيد كه رهايى از آن براى هر كسى ممكن نيست. در اين عرصه، بينش و بصيرت، بايد بالا باشد، تا رهايى ممكن گردد.
جامعهاى كه در باتلاق ناآگاهى درمانده باشد، شيادان و رهزنان، كركسوار در آن حلقه مىزنند، تا طعمه خويش را به دست آورند.
براى مردمان علاقه مند و شيدا و فدايى دين، كه از آگاهيهاى لازم بهره ندارند و يا در مثل نگاه شان به دين، نگاه كامل و همه سويه و جامع نيست، دامهاى بسيارى از سوى رهزنان و صيادان گسترده مىشود، اينان به نام دين، در پى آبادانى دنياى خود هستند و رسيدن به جاه و قدرتى.
در كتاب و سنت، روى مسائل معنوى و رسيدن به حقيقت از راه خودسازى، زهد و پرهيز از هواهاى نفسانى و تنگ گرفتن عرصه بر نفس سركش، سخت تأكيد شده و اين بدان معنى نيست كه انسان مسلمان از ديگر مسائل مورد تأكيد و سفارش اسلام چشم بپوشد و جاده حق را يك سويه بپيمايد و از سوى ديگر آن غافل بماند.
هر گاه انسان مسلمان، يك سرى از مسائل اسلامى را بگيرد و يك سرى را رها كند و ناديدهانگارد، به سوى گرداب انحراف به پيش مىرود و صيدى مىشود براى صيادان.
آگاهى از همه ابعاد دين، معنوى و مادى، دنيوى و اخروى، حكومتى و عبادى، فردى و اجتماعى و... حركت در پى رهبرى صالح و دعوتكننده به خير دنيا و آخرت، بيداركننده خردها و شعورها، لازم است تا اين كه انسان مسلمان در جاده حق، همه گاه، ره پويد.
افزون بر آگاهى از همه زواياى دينى، در پرتو مشعل خرد حركت كردن، راه را بر انديشههاى تباهىآفرين مىبندد.
همه گروههايى كه نام برديم، در گاه خاموشى چراغ خرد رشد كردند، بدون استثنا، علاوه بر آنها جنبش اخبارىگرى، كه خسارتهاى بسيار به بار آورد و زمينه را براى بسيارى از كژراههرويها فراهم آورد. از آن روى بود كه خردورزى را به سخره گرفت! چيزى كه اسلامآن همه به آن سفارش كرده و ترجمان، پرتوگيرى و پيروى و عمل به دستورهاى شرع را بدون آن ممكن نمىداند.
اخباريان، با ناديده انگاشتن و بىتوجهى به اجتهاد، و انديشهورى در دين و تكيه يك سويه بر ظاهر احاديث، راه را بر پذيرش سخنان خرافى در حوزه معرفت و احكام دينى گشودند و بهانهاى دادند به دست كسانى كه شيعه را بر نمىتافتند.
استرآبادى، بنيانگذار اخبارى گرى جديد، حجت بودن خرد را به عنوان منبعى مستقل در دريافت حقايق، منكر شد و تفسير قرآن را بدون شرحى از حديث، روا نمىشمرد.
وى، همه اخبار وارد شده در كتابهاى مشهور روايى را حجت مىدانست و كندو كاو درباره حجت بودن آنها را نادرست مىانگاشت.
در اين نگاه و روش، مردم، خود، مىبايست به متون روايى رجوع كنند و هيچ صاحب نظر، مجتهد و مرجع تقليدى را واسطه قرار ندهند و در يك كلمه، شايستگى و تخصص فنى براى شناخت اسلام در روش آموزشى اخباريان جايى ندارد. (15)
روشن است جمود بر ظواهر و نقش و ميدان ندادن به عقل در نقد سخنها، به جمود مىانجامد و راه را بر نفوذ سخنان خرافهآميز، نابخردانه، نسنجيده و غير منطقى هموار مىكند. بىتوجهى به خرد در نقد و ارزيابى گفتهها و كردارها، سبب مىشود فرقهسازان بتوانند به سادگى در ميان مردم ناآگاه، جا باز كنند و براى استوار كردن پايههاى انديشه خود، هواداران چشم و گوشبستهاى را در حلقه خود بپذيرند.
بازار اخبارىگرى، گر چه با حركتها و خيزشهاى علمى و بيدارگرانه علامه وحيد بهبهانى، از رونق افتاد، ولى انديشههاى آنان در پارهاى سينهها، نوشتهها و رسالهها به جاى ماند و رسوبات آنها، پس از مدتى، در قالبهاى ديگر سر برآورد.
احسائى و بسيارى از شاگردان او، كه رهبرى جريانهاى فتنهانگيز را در دست گرفتند، اخبارى بودند و براى به كرسى نشاندن پندارهاى غير منطقى خود، از اخبار، بدون هيچ گونه ارزيابى عقلى، بررسى سندى و دلالى شاهد مىآوردند. (16)
جريان تصوف كه از اساس با انديشه و منطق در ناسازگارى بودو تكيه بر عقل را مايه و سبب دور شدن از هدف مىشمرد. از اين زمينه بهره برد و با اين كه جريانى بود از ميان اهل سنت سرچشمه مىگرفت و رهبران فكرى آن، علماى سنت بودند، در بين شيعه پايگاه زد و براى حركت توفنده شيعه دشواريها و بازدارندههاى بسيار آفريد.
تراز نبودن دانشهاى حوزهها با نيازهاى جامعه آن روزگار نيز، به گسترش و دامنگسترى انديشههاى خرافى، كمك مىكرد.
در روزگار رونق حوزه اصفهان، حضور علما در بين مردم و گفتو گو با آنان و طرح مقولههاى گوناگون از سوى علما و آشنايى مردم با آنها و پررونقى محفلهاى علمى، زمينه و مجالى براى شبههها وطرح آنها از سوى شبههآفرينان نمىماند.
افزون بر اين حضور و تشكيل محفلهاى گوناگون، پاسخگويى شبههها به زبان روز، رسم پسنديدهاى بود كه در بين حوزويان، رواج داشت.
تا اين كه، اين شكوه و رونق، با يورش افاغنه به اصفهان، طومارش در هم پيچيد. حوزه اصفهان، به خاطر كشته شدن شمارى از علما و هجرت شمارى، به ديگر شهرها و سرزمينها، از توليد و نشر فكر، باز ماند.
در اين هنگامه، انديشههاى انحرافى و خرافى، مجال ميداندارى يافتند و فرقههاى در هم كوبيده شده در آوردگاه انديشه، و خيزيده به بيغولهها و ذهنهاى تاريك و ظلمانى، دگر بار، سر بر آوردند.
در برابر اين هنگامهجوييها و غوغاسالاريها و رجزخوانيها، از سوى حوزهها، هماوردى نبود كه به رويارويى خيزد. روشن است وقتى در ميدان انديشه، براى رويارويى با انديشههاى انحرافى و تبهكننده، هماوردى نباشد، انديشههاى پست ميدان مىيابند و انديشهها و باورهاى سست و بىپشتوانه و غير متكى به منابع اصيل، سينه به سينه مىگردند و جامعه را در غبار انديشههاى خرافى فرو مىبرند و بر دامنه نادانيهاى مردم مىافزايند.
علامه سيد ابوالفضل خوانسارى، از عالمان دوره فترت پس از صفويه، از كمبود عالمان شايسته و پررونقى و گرمى بازار ناشايستگان كم مايه و كم دانش، شكوهها دارد. (17)
ملا احمد نراقى نيز، از نابرابر بودن دانشهاى حوزوى و محتواى منبرها، با انبوه نيازها و شبههها، ابراز نگرانى مىكند. علامه ملا احمد نراقى، با نقد دانشهاى رايج در حوزهها، به اين نكته توجه مىدهد كه با پديد آمدن شبهههاى جديد از سوى دشمنان و فرقهسازان و كشيدهشدن شمارى از مردم به سوى خانقاهها و آموزههاى صوفيه، و با گسترش دامنه تبليغات مبشران مسيحى، حوزه بايستى سمت وسوى درسها را تغيير بدهد و كارى كنند. درسها و بحثها، پاسخگوى نيازهاى فكرى و علمى روز باشند و هشدار مىدهد: روش كنونى درسها و تكيه يك سويه به متون گذشته و كندوكاو در يافتههاى ذهنى، نمىتواند در جلوگيرى از گسترش كژدينى و فسادانديشى، كارگر افتند. (18)
پىنوشتها :
.7 همان، ج4/ .738
.8 از صبا، تا نيما، يحيى آرينپور، ج2/83، زوار، تهران.
.9 ناسخالتواريخ (دوره قاجاريه)، محمد تقى سپهر، ج3/1180، اساطير، تهران.
.10 همان، ج1و2/ .254
.11 سفينةالبحار، شيخ عباس قمى، 4/271، اسوه.
.12 تاريخ اديان، على اصغر حكمت315/.
.13 همان298/.
.14 الاختراق الثقافى، عبدالجبار الرفاعى. مركز الابحاث والدراسات الاسلاميه؛ فرهنگ كامل خاورشناسان، عبدالرحمن بدوى، ترجمه شكرالله خاكرند/356، دفتر تبليغات اسلامى، قم .
.15 دهگفتار، شهيد مرتضى مطرى84/، صدرا؛ وحيد بهبهانى، على دوانى80/.
.16 فهرست كتابخانه مدرسه سپهسالار، ابنيوسف شيرازى، ج1/416، چاپ مجلس: «فرهنگ فرق اسلامى» ، محمد جواد مشكور266/، بنياد پژوهشهاى اسلامى، آستان قدس رضوى.
.17 منهاجالمعارف، مير سيد ابوالقاسم خوانسارى113/.
.18 خزائن، ملااحمد نراقى538/، قيام قم؛ معراج السعاده، ملااحمد نراقى، 474/، انتشارات جاويدان.
/ن