پلاستيك؛فانتزي؟
نويسنده :جنيفر كان(1)
چكيده:
حتي توليد نسل هاي آتي پلاستيكها نيز اين مشكل را به شكل اساسي حل نخواهد كرد. چاره كار،استفاده معقولانهتر از پلاستيكها و حذف آنها ازشماركالاهاي يك بار مصرف است.
در دهه 1850، غول هاي صنعت بيليارد سازي آمريكا با مشكل بغرنجي مواجه شدند. صرفاً هشت توپ را مي شد با عاج فيل هاي بزرگ آسيايي درست كرد؛ اما اين حيوانات كه در آن زمان بسيار مورد توجه بودند،آنقدر شكار شده بودند كه در آستانه انقراض قرار داشتند؛اتفاقي كه يكي از نتايج تقاضا براي عاج براي ساخت همه چيز از توپهاي بيليارد، از هراس انقراض اين بازي سالني، جايزه اي ده هزار دلاري را براي كسي پيشنهاد داد كه بتواند ماده اي مصنوعي توليد كند كه جايگزين تركيب غيرمعمول انعطافپذير و پايدار عاج شود. فلان گفت: «اگر نابغه مبتكري بتواند جايگزيني را براي عاج پيدا كند كه واجد كيفيات عاج باشد، هم بازي بيليارد را نجات خواهد داد وكسب ثروتي قابل ملاحظه را براي خود تضمين خواهد كرد و هم سپاس و قدرداني صميمانه ما را نصيب خود خواهد كرد.» وقتي يك شيميدان نيويوركي به نام جان وزلي هيات متعاقب اين درخواست، توانست يك توپ عاجي مصنوعي را از تركيبي موسوم به سلولوئيد توليد كند، اين اقدام او به عنوان يك انقلاب، مورد ستايش قرار گرفت. پلاستيك از راه رسيده بود؛آماده براي نجات سياره زمين!
بيشترازصد و پنجاه سال بعد، به سختي مي توان ماجرا را اين گونه ديد.پلاستيك به عنوان بارزترين گواه يك جامعه مصرفزده و زباله ساز،به مظهر جهاني شناور در زباله و ضايعات تبديل شده است. گفته مي شود، كيسه هاي خريد پلاستيكي، به طور ميانگين، فقط دوازده دقيقه مورد استفاده قرار ميگيرند و بعد دور انداخته مي شوند. هر سال بيش از پانصد ميليارد كيسه پلاستيكي در سراسر جهان دور انداخته مي شود. آنها آنچنان به وفور از شاخه هاي درختان آويزان مي شوند كه اهالي جنوب آفريقا آنها را «گل ملي» خود ناميده اند و فقط شش كشور جهان ممنوعيتهايي را در ارتباط با مصرف آنها به اجرا گذاشته اند. ضايعات ناشي از بسته بنديهاي مختلف، سواحل را پوشاندهاند و سر و كله آنها در معده ماهيهاي قزلآلا، مرغ هاي دريايي و لاك پشت هاي دريايي پيدا شده است (كه پلاستيك را با ماهي ژلهاي اشتباه گرفته و خورده اند). در اقيانوس آرام، جريانهاي آبي، زباله هاي پلاستيكي را با خود هزار مايل آن سوتر ميبرند؛ زباله هايي كه كشتيها براي سبك شدن بارشان، توي آب ميريزند.
جفري ميكل نويسنده كتاب «پلاستيك آمريكايي: تاريخچهاي فرهنگي» اشاره ميكند كه ظرفيت پلاستيك براي توليد و تكثير تقريباً بي پايان، در ابتدا موهبتي به نظر ميرسيد. پلاستيك در مقايسه با چوب يا فلز، «مادهاي بي پايان» قلمداد مي شد. پلاستيك كه در اصل از قير زغالسنگ تهيه ميشد كه مادهاي زايد در فرايند ككسازي زغالسنگ براي سوزاندن به شمار ميرفت، تقريباً هيچ منبع اضافه اي را مصرف نميكرد و با اين حال، امكان تهيه آن به هر مقدار وجود داشت. ميكل ميگويد: «اين يك ابتكار تكان دهنده و جريان ساز بود. شما از توده هاي انبوه ضايعات صنعتي ميتوانستيد هر مقدار پلاستيك كه مي خواهيد، تهيه كنيد».
مشكل دقيقاً درهمين جا بود. پلاستيك كه توليد آن ارزان بود و به راحتي مي شد آن را دورانداخت،ازيك توفيق مهندسي، به يك مصيبت جهاني تغيير شكل داد. در سال 1960، آمريكاييان سيصد و نود هزارتن پلاستيك را روانه گورستانهاي زباله كردند. امروزه ما سالانه بيش از بيست و هشت و نيم ميليون تني زباله پلاستيكي توليد ميكنيم- حدود يازده درصد كل زباله ضايعات خانگي- پلاستيك از نظر بيولوژيك قابل تجزيه نيست و آنچنان مشخصاتي دارد كه آن را به ماده اي چنين همه فن حريف و چند منظوره تبديل كرده است. قابليت پروتئيني آن براي منعطف يا سخت بودن، نرم يا سخت بودن، مات يا شفاف بودن،بازيافت آن به شكل مناسب را به شدت دشوار مي سازد. حتي معمول ترين دسته هاي قابل چرخه پلاستيك (براي مثال،بطريهاي آب) حاوي پليمرهاي ناسازگاري است كه هر يك نقاط ذوب متفاوتي دارند.درسال 2007، كمتر از هفت درصد ضايعات پلاستيك امريكاييان بازيافت شد (كه بيشتر بطري هاي شير و آب و بطري هاي سودا بودهاند)،درمقايسه با پنجاه و پنج درصد كاغذ.
در مطالعه اي كه در سال 2000 توسط «شوراي انجمن شيمي آمريكا» انجام شد، معلوم شد كه كمتر از نيمي از آمريكاييان، ديدگاه مثبتي نسبت به اين ماده جادويي دارند: بيست و پنج درصد «قوياً معتقد بودند» كه اثرات منفي پلاستيك از نظر زيست محيطي، بر مزاياي آن ميچربد. هر چند صنعت پلاستيك سازي مدعي است كه رتبه بنديها را بهبود بخشيده، اما از انتشار اطلاعات جديد اكراه دارد. حتي وفاداران به پلاستيك مي پذيرند كه پلاستيك يك مشكل تصويري دارد. وقتي از رابرت كربز سخنگوي انجمن شيمي آمريكا پرسيدم، پلاستيك از چه طرقي براي محيط زيست سودمند بوده است، او يك مزبله ديجيتال از مستندات و مطالعات را برايم ارسال كرد؛ مزبلهاي شامل همه چيز؛ازيك بازنگري انجام شده توس «ايپياي» كه بر برتري كيسه هاي خريد پلاستيكي بر نمونه هاي كاغذي آنها اصرار دارد (چون توليد و حمل و نقل آنها انرژي كمتري مي برد و منابع كمتري را به مصرف مي رسانند) تا گزارشي از صرفه جوييهاي صورت گرفته در مصرف سوخت، در نتيجه به كار گرفته شدن قطعات پلاستيكي در اتومبيلها. اما كربز وقتي به آوازه نحس پلاستيك ميانديشيد،به نظر، گرفته ميرسيد. او با آهي از سرخستگي گفت: «و كلا پنجاه درصد وجهه پلاستيك را تنزل داده اند.» بنا به دلايلي قابل قبول، پلاستيك به طور قابل توجهي به ماده اي نامحبوب تبديل شده است. با اين حال، هنوز پلاستيك مزاياي زيادي دارد.دربهار سال 1980،يك پژوهشگرجوان در مؤسسه «وردواچ» به نام كريستوفر فلاوين، گزارشي پنجاه و پنج صفحهاي را منتشر كرد با عنوان «آينده مواد مصنوعي». اين مقاله كه ابهاماتي داشت، تب و تاب فراواني را برانگيخت. فلاوين اين گفته متعصبان زيستمحيطي را كه ميگويند، پلاستيك براي محيط زيست يك مصيبت به تمام معناست و مقادير هنگفتي از نفت كشور را صرف خود ميكند، به چالش كشيد؛ آن هم در ميانه يك بحران نفتي. در واقع فلاوين ميگفت، پلاستيك به شكلي غير معمول كارآمد است و به طور كلي، توليد آن به نسبت مواد ديگري چون آلومينيوم و شيشه، انرژي كمتري را مي طلبد و مي تواند جايگزين آنها شود. توليد پلاستيك ها نسبتاً مقتصدانه و مستلزم صرف انرژي كمتري بود (امروزه در جهان، در هر سال صد و بيست ميليارد پوند پلاستيك، با استفاده از كمتر از پنج درصد توليد نفت جهاني توليد مي شود. در ايالات متحده، بيشتر حجم پلاستيك،با گاز طبيعي ساخته ميشود و حدود پنج و شش دهم درصد خروجي گاز ما را به مصرف ميرساند.) فلاوين اشاره ميكند كه پلاستيكها صرفهجويي هاي ديگري را نيز به همراه دارند. آنها باعث مي شوند كه بستهبنديها سبك تر شوند، ميزان سوخت لازم براي حمل و نقل آنها كاهش يابد و از مواد غذايي بهتر محافظت ميكنند كه اين به معناي خرابي و ضايعات كمتر مواد غذايي است. پنجره هاي پلاستيكي رنگي، استفاده از تهويه هوا را كاهش مي دهند و در عين حال، عايق كاري با اسپرم فوم، از دست رفتن حرارت را به حداقل ميرساند.
فلاوين كه اكنون رئيس وردواچ است، ديدگاه خود نسبت به پلاستيك را تعديل كرده است. نگراني فعلي او سمي بودن پلاستيك ها (نظير مواد موجود در پي وي سي و افزودنيهايي مثل بيسفنول- آ در پلاستيك هاي پايه غذايي)،وجود پلاستيكها در اقيانوسها و ضايعات خشك كه يكي از توليدات جانبي «فرهنگ دور ريختن انبوه» است ميباشد. به اعتقاد او، اين فرهنگ زاده مصرف پلاستيك است. با اين وجود، او هنوز «يكي از مطلوبترين و بهترين مصارف نفت را توليد مواد مصنوعي ميداند»، به ويژه از جنبه توليد كربن. او ميگويد: «پلاستيك ارزش بيشتري به مواد ميبخشد. به اين ترتيب، شما كربن را وارد جو زمين نميكنيد»-چون توليد پلاستيك مستلزم سوزاندن نفت نيست- «و اين مقادير، از آنچه كه ما براي حمل و نقل استفاده ميكنيم، بسيار كمتر است. حدس من اين است كه ما استفاده از نفت براي توليد مواد مصنوعي را مدت ها بعد از آنكه استفاده از نفت براي سوخت اساسي را متوقف كرديم، متوقف خواهيم كرد.» اگر چه او دوست دارد از مقدار مصرف پلاستيك بسيار كاسته شود. اما تصديق ميكند كه هميشه آلترناتيوهاي پايداري براي پلاستيك وجود ندارد و استفاده از مواد طبيعي نيز مشكلات بسيار زيادي دارد. به واقع، هيچ خط جداكننده روشني بين «طبيعي خوب است» و «مصنوعي بد است» وجود ندارد.دنيا پيچيده تر از اين است،ممكن است ما مدت ها مجبور به مصرف پلاستيك باشيم، اما امكان دارد، گاهي اوقات استفاده از پلاستيك، مضرات و شر كمتري براي ما داشته باشد.
با اين حال،استفاده از پلاستيك اگر قرار باشد نقش مثبتي در دنيايي ايفا كند كه در آن بهينه سازي انرژي بيشتر و استفاده از مواد دورريختني كمتر شود، مستلزم بيشتر از صرفاً يك تغيير تصوير است. آلن هرشكويتز دانشمند ارشد انجمن دفاع از منابع طبيعي ميگويد:«به نظر من، موضوع كاملاً روشن است؛ما بايد به هدر دادن نفت را براي محصولات يك بار مصرف مثل كيسه هاي پلاستيكي خريد و بطريهاي آب كه فقط چند دقيقه مورد استفاده قرار ميگيرند و بعد دورانداخته مي شوند، متوقف كنيم. آنچه كمتر روشن است، كاري است كه ما بعد از آن بايد انجام دهيم و نيز چگونه آن را انجام دهيم كه از لحاظ هزينه قابل رقابت و ازنظر زيست محيطي مطلوب باشد.»شايد راه حل اين باشد كه مطلوبترين نحوه استفاده از پلاستيك را تداوم دهيم-با توجه به اينكه اين ماده ماهيتاً قابل تكامل است-و آن شكل مطلوب را جايگزين شكل فعلي آن كنيم. فلاوين به نسل بعدي پلاستيكهاي تركيبي مثل پلاستيك هاي پايه ذرت كه در بسته بندي هاي مواد غذايي و كارد و چنگالسازي به كار گرفته شده، اميدوار است. توليد اين پلاستيكهاي «طبيعي» ضايعات سمي كمتري به همراه دارد و دورانداختن آنها راحت تر است. با اين حال، آنها نيز از نظر زيستمحيطي حيات پيچيده اي دارند. بسياري از پلاستيك هايي كه برچسب قابل تجزيه از لحاظ بيولوژيكي دارند، فقط در پروسه هايي كه حرارت بسيار بالايي دارند از هم گسسته مي شوند. اگر اين پلاستيك ها را صرفاً در لا به لاي كود گياهي حياط خانه قرار دهيم يا آنها را در سطل زباله بيندازيم، مشكلي حل نخواهد شد. با اين وجود، اگر بيو پلاستيك ها به شكل مطلوبي دور ريخته شوند،درمقايسه با پلاستيك هاي متعارف، مضرات كمتري به دنبال دارند. نسل هاي آتي بيوپلاستيكهاي ساخته شده از ضايعات كشاورزي و توليد شده با انرژي قابل بازيافت،حتي ميتوانند از نظر كربن، نامطلوبتر باشند.
در قرن بيستو يكم، توليد توپ بيلياردي كه از عاج مصنوعي ساخته شده باشد- پلاستيكي كه «غير سمي، كاملاً قابل تجزيه از نظر بيولوژيك و به سادگي قابل باز چرخه باشد» آنطور كه فلاوين ميگويد- راهي طولاني در پيش رو دارد. تحليل گران بازار برآورد ميكنند كه تا بيوپلاستيك ها حتي پنج درصد بازار پلاستيك جهاني را تصرف كنند،ممكن است بيست سال ديگر راه باشد. با اين حال،هرشكويتز ميگويد، تقاضا و افزايش قيمت نفت، شركت هايي مثل «دوپوينت» و «باسف» را وادار ميكند تا به دنبال يافتن آلترناتيو بروند.
فلاوين توضيح ميدهد كه كليد ماجرا اين است كه صرفاً براينكه پلاستيكهاي جديد به چه مصرفي خواهند رسيد تمركز نشود، بلكه بايد اين نكته را در نظر گرفت كه وقتي آنها دورانداخته شدند، به كجا خواهند رفت. مهندسي كردن تجزيه آنها، يكي از چالشهاي مهم به شمار مي رود. او ميگويد،ساختن پلاستيك هايي كه سرنوشت غايي آنها ناپديد شدن باشد، بدون اينكه ردي از آنها باقي بماند، «يك چالش مهندسي پيچيده است كه افراد بسياري را براي سال هاي آتي به خود مشغول خواهد كرد و در سالهاي پيش رو،فرصتهاي شغلي زيادي را براي بسياري از افراد به وجود خواهد آورد».
(Jennifer kahn ، محقق مسائل زيستمحيطي.)
منبع: www.motherjones.com
منبع:نشريه سياحت غرب،شماره 73
/ن