مقدمه:
اصولاً ایراد بنیاسرائیلی احتیاج به دلیل و مدرک ندارد؛ زیرا اصل بر ایراد گرفتن است. ایراد بنی اسرائیلی به اصطلاح دیگر، همان بهانه گیری و بهانه جویی است که ممکن است گاهی از حد متعارف تجاوز کرده به صورت توقع نابجا درآید.قوم بنی اسرائیل سالهای متمادی در اطاعت و انقیاد فرعون مصر بودند و از طرف عمال فرعون همه گونه عذاب و شکنجه و قتل و غارت و ظلم و بیدادگری نسبت به آنها میشد.
حضرت موسی علیه السلام با شکافتن رود بزرگ نیل، آنها را از قهر و خشم آل فرعون نجات بخشید؛ ولی این قوم ایرادگیر و بهانه جو به محض این که از آن مهلکه بیرون جستند، مجدداً در مقام انکار و تکذیب برآمدند
یکی از این ایرادها این بود که: و گفتند: «ای موسی، ما به تو ایمان نمی آوریم مگر آنکه قدرت خداوندی را در این بیابان سوزان و بی آب و علف به شکل و صورت دیگری بر ما نشان دهی»
پس فرمان الهی برابر نازل شد که بر آن قوم سایبانی کند و تمام مدتی را که در آن بیابان بسر میبرند برای آنها غذای ماکولی فرستاد.
از این نمونه آیات قرآنی برمی آید که لجاجت و لجبازی و آثاری چون بهانه تراشی و عذرتراشی و توجیهات و یا ایرادات بنی اسرائیلی، یکی از مهمترین مشکلات انسانها و جوامع در شناخت حق و اصلاح امور خود است.
در این مطلب به ریشه ی بعضی از بهانه جویی ها و ایرادها ی بنی اسرائیل که همان مثل معروف ایراد بنی اسرائیلی هست. اشاره خواهیم کرد.
دلیل و ریشه های قرآنی ایرادهای بنی اسرائیل چیست؟
1- گاو بنی اسرائیل دلیل برایرادهای بنی اسرائیل
ماجرا (آن گونه که از قرآن و تفاسیر بر مى آید) چنین بود: یک نفر از بنى اسرائیل به طرز مرموزى کشته مى شود، در حالى که قاتل به هیچ وجه معلوم نیست.در میان قبائل و اسباط بنى اسرائیل نزاع در مى گیرد، هر یک آن را به طایفه و افراد قبیله دیگر نسبت مى دهد و خویش را تبرئه مى کند داورى را براى فصل خصومت نزد موسى(علیه السلام) مى برند.
و حل مشکل را از او خواستار مى شوند، و چون از طرق عادى حل این قضیه ممکن نبود، و از طرفى ادامه این کشمکش ممکن بود منجر به فتنه عظیمى در میان بنى اسرائیل گردد، موسى با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجاز آمیزى به حل این مشکل مى پردازد.
شرح این ماجرا در قرآن اینچنین بیان شده است.(1)نخست مى گوید: (به خاطر بیاورید هنگامى را که موسى به قوم خود گفت باید گاوى را سر ببرید)؛ «وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ
یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً».
آنها از روى تعجب (گفتند: آیا ما را به مسخره گرفته اى)؛ «قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً».
(موسى در پاسخ آنان گفت: به خدا پناه مى برم که از جاهلان باشم)؛ «قالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ».
یعنى استهزاء نمودن و مسخره کردن، کار افراد نادان و جاهل است، و پیامبر خدا هرگز چنین نیست.
پس از آن که آنها اطمینان پیدا کردند استهزائى در کار نیست و مسأله جدى است (گفتند: اکنون که چنین است از پروردگارت بخواه براى ما مشخص کند که این چگونه گاوى باید باشد)؛ «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ».
جمله «از خدایت بخواه» که در خواسته هاى آنها چند بار تکرار شده یک نوع اسائه ادب و یا استهزاء سر بسته در آن نهفته است، مگر خداى موسى(علیه السلام) را از خداى خویش جدا مى دانستند؟
به هر حال، موسى(علیه السلام) در پاسخ آنها (گفت: خداوند مى فرماید باید ماده گاوى باشد که نه پیر و از کار افتاده و نه بکر و جوان، بلکه میان این دو باشد)؛ «قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ»(2).
و براى این که آنها بیش از این مسأله را کش ندهند، و با بهانه تراشى فرمان خدا را به تاخیر نیندازند در پایان سخن خود اضافه کرد: (آنچه به شما دستور داده شده است انجام دهید)؛ «فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ».
ولى باز آنها دست از پرگوئى و لجاجت بر نداشتند (گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما روشن کند رنگ آن باید چگونه باشد)؛ «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها».
موسى(علیه السلام) در پاسخ (گفت: خدا مى فرماید: گاو ماده اى باشد زرد یک دست که بینندگان را شاد و مسرور سازد)؛ «قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النّاظِرینَ»(3).
خلاصه این گاو باید کاملاً خوشرنگ و درخشنده باشد، آن چنان زیبا که بینندگان را به اعجاب وادارد.
و عجب این است که باز هم به این مقدار اکتفا نکردند و هر بار با بهانه جوئى کار خود را مشکل تر ساخته، و دایره وجود چنان گاوى را تنگ تر نمودند.
باز (گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما روشن کند این چگونه گاوى باید باشد) (از نظر نوع کار کردن)؛ «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ».
(چرا که این گاو براى ما مبهم شده)؛ «إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا».(و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد)؛ «وَ إِنّا إِنْ شاءَ اللّهُ لَمُهْتَدُونَ».
مجدداً (موسى گفت: خدا مى فرماید: گاوى باشد که براى شخم زدن، رام نشده، و براى زراعت آبکشى نکند)؛ «قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثیرُ الأَرْضَ وَ لاتَسْقِی الْحَرْثَ».
(و از هر عیبى بر کنار باشد)؛ «مُسَلَّمَةٌ».
(و حتى هیچ گونه رنگ دیگرى در آن نباشد)؛ «لا شِیَةَ فیها».
در اینجا که گویا سؤال دیگرى براى مطرح کردن نداشتند (گفتند: حالا حق مطلب را ادا کردى)؛ «قالُوا الآْنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ».
سپس گاو را با هر زحمتى بود به دست آوردند (و آن را سر بریدند، ولى مایل نبودند این کار را انجام دهند)؛ «فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ»(4).
داستان گاو بنی اسرائیل در تورات
باید توجه داشت در فصل 21 سفر تثنیه تورات کنونى نیز به این داستان اشاره کوتاهى شده است، منتها آنچه در تورات کنونى است در واقع به صورت یک حکم است،
در حالى که آنچه در قرآن آمده به صورت یک حادثه مى باشد، به هر حال در فصل 21، از جمله 1 تا 9 چنین مى خوانیم: «اگر مقتولى را در زمینى که خداوند خدایت براى ارثیت به تو مى دهد در صحرا افتاده بیابى، و معلوم نشود که قاتل او کیست،
آنگاه مشایخ و قاضیان تو بیرون رفته، مسافت شهرهائى که در اطراف قتیل است بپیمایند و مقرر است آن شهرى که به قتیل نزدیک تر است.
مشایخ آن شهر گوساله ماده اى که به کار شیار نرفته و پالهنگ نکشیده است بگیرند، و مشایخ آن شهر آن گوساله را به دره ناهموار که هیچ شیار و کشته نشده باشد فرود آورند، و همانجا در دره گردن گوساله را قطع کنند،.
و کاهنان «بنى لیوى» نزدیک آیند، چون که خداوند خدایت ایشان را برگزیده است تا آن که او را خدمت کنند، وبه اسم خداوند دعاى خیر بخوانند و انفصال هر نزاع و هر صدمه مطابق حکم ایشان باشد،
و تمامى مشایخ آن شهرى که به قتیل نزدیک است، دست هاى خود را بر گوساله اى که در دره سر بریده شده است بشویند و متکلم شده بگویند که این خون را دست هاى ما نریخته است .
و چشمان ما ندیده است اى خداوند قوم خود اسرائیل را که باز خریده اى بیامرز، و قوم خود اسرائیل را به خون ناحق منسوب مکن، و خون از براى ایشان عفو کرده خواهد شد،
بدین منوال خون ناحق را از میان خود رفع خواهى کرد، چون آنچه که در نظر خداوند راست است به عمل مى آورى».(5)
2-رؤیت خداوند دلیل بر ایراد های بنی اسرائیل
جمعى از بنى اسرائیل اصرار داشتند که باید خداوند را ببینند تا ایمان آورند و حضرت موسی(علیه السلام) این تقاضا را مطرح کرد تا همگان پاسخ کافى بشنوند.(6)در آیه 155 سوره اعراف می خوانیم: (موسى از قوم خود هفتاد تن از مردان را براى میعادگاه برگزید و هنگامى که زمین لرزه آنها را فرا گرفت، گفت: آیا ما را به آنچه سفیهانمان انجام داده اند [مجازات و] هلاک مى کنى؟!)؛ «وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً لِمیقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ ... إِیَّایَ أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا».
از جمله «أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا» روشن مى شود که موسى(علیه السلام) چنین تقاضایى را نداشت و این درخواست توده ای از مردم جاهل و بی خبر بنی اسرائیل بود.
در آیات 55 و 56 سوره بقره، در خطاب به این توده از بنی اسرائیل می خوانیم: «وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون»؛
(و [نیز به یاد آورید] هنگامى را که گفتید اى موسى! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خدا را آشکارا [با چشم خود] ببینیم! پس صاعقه شما را گرفت در حالى که تماشا مى کردید. سپس شما را پس از مرگتان حیات بخشیدیم. شاید شکرگزار باشید).
در آیه 153 سوره نساء نیز می خوانیم: «یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ»؛
(اهل کتاب از تو مى خواهند کتابى از آسمان [یک جا] بر آنها نازل کنى [در حالى که این یک بهانه است] آنها از موسى بزرگ تر از این را خواستند و گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان ده! و به خاطر این ظلم و ستم صاعقه آنها را فرا گرفت).
با کنار هم قرار دادن این آیات و آیه 155 سوره اعراف روشن می شود، موضوع رؤیت الهی نه درخواست واقعی موسی بلکه تقاضای بنی اسرائیل بوده است. درخواستی که نشان می دهد چگونه آنها مردمى لجوج و بهانه گیر بودند.(7)
در کتاب توحید شیخ صدوق و در برخی منابع دیگر، حدیثی نقل شده که به این موضوع اشاره دارد.
در جلسه ای مأمون به امام رضا(علیه السلام) گفت مگر شما نمی گویید انبیا معصوم هستند؛ پس چرا موسی رؤیت الاهی را از خداوند درخواست کرد؟! آیا موسی نمی دانست که خداوند قابل دیدن نیست؟!
امام(علیه السلام) در پاسخ او فرمودند: «حضرت موسی(علیه السلام) می دانست که خداوند قابل دیدن با چشم نیست امّا هنگامی که خدا با موسی سخن گفت و آن حضرت به مردم اعلام نمود مردم گفتند:
ما به تو ایمان نمی آوریم مگر این که کلام الاهی را بشنویم. هفتاد نفر از بنی اسرائیل برگزیده شدند و به میعادگاه کوه طور آمدند.
حضرت موسی(علیه السلام) سؤال آنان را از خدا درخواست نمود. در این هنگام آنان کلام الاهی را از تمام جهات شنیدند. ولی گفتند ایمان نمی آوریم مگر این که خدا را خود ببینیم. صاعقه ای از آسمان آمد و همه آنان هلاک شدند.
حضرت موسی گفت اگر با چنین وضعی برگردم مردم خواهند گفت: تو در ادّعایت راستگو نیستی که دیگران را به قتل رساندی. به اذن الاهی دوباره همه زنده شدند. این بار گفتند:
اگر تنها خودت نیز خدا را ببینی ما به تو ایمان می آوریم. موسی گفت: خدا را تنها با نشانه ها و آیاتش می توان درک کرد؛
امّا آنان لجاجت کردند. خطاب آمد: موسی! بپرس آنچه می پرسند و تو را به خاطر جهالت آنان مؤاخذه نمی کنیم. حضرت موسی(علیه السلام) گفت: خدایا خودت را به من بنمایان. خطاب آمد:
هرگز مرا نخواهی دید. امّا نگاه کن به کوه اگر پایدار ماند تو نیز خواهی توانست مرا ببینی. با اشاره الاهی کوه متلاشی و به زمینی صاف تبدیل شد و موسی پس از به هوش آمدن گفت: خدایا!
از جهل و غفلت مردم به شناخت و معرفتی که داشتم بازگشتم و من اوّلین کسی هستم که اعتراف می کنم خدا را نمی توان با چشم سر دید».(8)
طبق این دیدگاه، تقاضای رؤیت پروردگار از سوی بنی اسرائیل بوده است؛ نه حضرت موسی(علیه السلام). ایشان تنها درخواست آنان را بیان نموده است.
بنابراین، حتّی اگر درخواست رؤیت حسی نیز در میان باشد، اشکالی بر مقام حضرت موسی(علیه السلام) وارد نیست.
3-تمناى غذاهاى رنگارنگ دلیل بر ایراهای بنی اسرائیل
وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَىٰ لَنْ نَصْبِرَ عَلَىٰ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا ۖ قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَىٰ بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ ۚ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ..(9)(به یاد آرید) وقتی که به موسی اعتراض کردید که ما بر یک نوع طعام صبر نخواهیم کرد، از خدای خود بخواه تا برای ما از زمین نباتاتی برآورد مانند سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز. موسی گفت:
آیا میخواهید غذای بهتری را که دارید به پستتر از آن تبدیل کنید؟ (حال که تقاضای شما این است) به شهر مصر فرود آیید که در آنجا آنچه درخواست کردید مهیّاست..
به دنبال شرح مواهب فراوانى که خداوند به بنى اسرائیل ارزانى داشت. در آیه مورد بحث ، چگونگى کفران و ناسپاسى آنها را در برابر این نعمتهاى بزرگ منعکس مى کند .
و نشان مى دهد که آنها چگونه مردم لجوجى بوده اند که شاید در تمام تاریخ دیده نشده است ، افرادى این همه مورد لطف خدا قرار گیرند ولى در مقابل تا این حد ناسپاسى و عصیان کنند.
نخست مى گوید: و به خاطر بیاورید زمانى را که گفتید اى موسى ما هرگز نمى توانیم به یک نوع غذا قناعت کنیم (من و سلوى هر چند خوب و لذیذ است ، اما ما غذاى متنوع مى خواهیم ) (و اذ قلتم یا موسى لن نصبر على طعام واحد).
بنابراین از خدایت بخواه تا از آنچه از زمین مى روید براى ما قرار دهد از سبزیجات ، خیار، سیر، عدس و پیاز (فادع لنا ربک یخرج لنا مما تنبت الارض من بقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها).
ولى موسى به آنها گفت : آیا شما غذاى پست تر را در مقابل آنچه بهتر است انتخاب مى کنید؟ (قال اتستبدلون الذى هو ادنى بالذى هو خیر).
((اکنون که چنین است از این بیابان بیرون روید و کوشش کنید وارد شهرى شوید، زیرا آنچه مى خواهید در آنجا است )) (اهبطوا مصرا فان لکم ما سالتم ).
سپس قرآن اضافه مى کند ((خداوند مهر ذلت و فقر را بر پیشانى آنها زد)) (و ضربت علیهم الذلة و المسکنة ).
و بار دیگر به غضب الهى گرفتار شدند (و بائوا بغضب من الله ).
((این به خاطر آن بود که آنها آیات الهى را انکار مى کردند و پیامبران را بنا حق مى کشتند)) (ذلک بانهم کانوا یکفرون بایات الله و یقتلون النبیین بغیر الحق ).
و ((این به خاطر آن بود که آنها گناه مى کردند و تعدى و تجاوز داشتند))(ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون ).
منظور از مصر در اینجا کجاست ؟
بعضى از مفسران معتقدند که مصر در این آیه اشاره به همان مفهوم کلى شهر است ، یعنى شما اکنون در این بیابان در یک برنامه خودسازى و آزمایشى قرار دارید،.
اینجا جاى غذاهاى متنوع نیست ، بروید به شهرها گام بگذارید که در آنجا همه اینها هست ، ولى این برنامه خود سازى در آنجا نیست .
دلیل آن را این مى دانند که بنى اسرائیل نه تقاضاى بازگشت به مصر را داشتند و نه هرگز به آن بازگشتند. (10)
آیا تنوّع طلبی جزء طبیعت انسان نیست؟
بدون شک، تنوّع از لوازم زندگی و جزء خواستههای بشر است، کاملا طبیعی است که انسان پس از مدّتی از غذای یکنواخت خسته شود، این کار خلافی نیست پس چگونه بنی اسرائیل با درخواست تنوّع مورد سرزنش قرار گرفتند؟
پاسخ این سؤال با ذکر یک نکته روشن میشود و آن این که در زندگی بشر حقایقی وجود دارد که اساس زندگی او را تشکیل میدهد و نباید فدای خورد و خواب و لذائذ متنوّع گردد. زمانهایی پیش میآید که توجه به این امور انسان را از هدف اصلی، از ایمان و پاکی و تقوی، از آزادگی و حرّیّت باز میدارد، در اینجاست که باید به همه آنها پشت پا بزند.
تنوّع طلبی در حقیقت دام بزرگی است از سوی استعمارگران دیروز و امروز که با استفاده از آن، افراد آزاده را چنان اسیر انواع غذاها و لباسها و مرکبها و مسکنها میکنند که خویشتن خویش را بکلّی به دست فراموشی بسپارند و حلقه اسارت آنها را بر گردن نهند. (11)
4- پیشنهاد بت سازى(گوساله پرستی) دلیل بر ایراد بنی اسررائیلی
وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَهُمْ ۚ قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَٰهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ ۚ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَو بنی اسرائیل را از دریا به ساحل رسانیدیم، پس به قومی که بر پرستش بتان خود متوقف بودند برخورده، گفتند: ای موسی برای ما خدایی مثل خدایانی که این بتپرستان راست مقرر کن. موسی گفت: شما سخت مردم نادانی هستید.
در این آیات، به قسمت حساس دیگرى از سرگذشت بنى اسرائیل که به دنبال پیروزى آنها بر فرعونیان واقع شد، اشاره شده است، و آن مسأله توجه آنها به بت پرستى است که نخستین جوانه آن در این آیات، مورد بحث قرار گرفته،
و نتیجه نهائى آن به طور مفصل در سوره «طه» از آیه 86 تا 97 و به طور مختصر در آیه 148 به بعد از همین سوره آمده است.
در واقع، با پایان گرفتن جریان فرعون، گرفتارى بزرگ داخلى موسى(علیه السلام)، یعنى درگیرى او با جهّال بنى اسرائیل و افراد سرکش و لجوج آغاز گردید، و به طورى که خواهیم گفت،
این گرفتارى براى موسى(علیه السلام) به درجات، سخت تر، سنگین تر و طاقت فرساتر از درگیرى با فرعون و فرعونیان بود! و همین است خاصیت درگیرى هاى داخلى.
در آیه نخست مى فرماید: «ما بنى اسرائیل را از دریا (رود عظیم نیل) عبور دادیم» (وَ جاوَزْنا بِبَنی إِسْرائیلَ الْبَحْرَ).
اما «در مسیر خود به قومى برخورد کردند که با خضوع و تواضع، اطراف بت هاى خود را گرفته بودند» (فَأَتَوْا عَلى قَوْم یَعْکُفُونَ عَلىأَصْنام لَهُمْ).
«عاکِف» از ماده «عکوف» به معنى توجه به چیزى و ملازمت آمیخته با احترام به آن مى باشد.افراد جاهل و بى خبر آن چنان تحت تأثیر این صحنه قرار گرفتند که بلافاصله نزد موسى آمده «گفتند: براى ما هم معبودى قرار بده همان طور که آنها معبودانى دارند»! (قالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ).
موسى(علیه السلام) از این پیشنهاد جاهلانه و نابخردانه، بسیار ناراحت شد، به آنها رو کرده گفت: «شما جمعیت جاهل و بى خبرى هستید»! (قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ).
ناسپاسى بنى اسرائیل
موضوع دیگرى که از آیه به خوبى استفاده مى شود این است که در میان بنى اسرائیل به راستى افراد ناسپاس فراوانى بودند، با آن که آن همه معجزات موسى را مشاهده کردند
و آن همه مواهب الهى شامل حالشان شده بود، چیزى از نابودى دشمن سرسختشان فرعون، در میان امواج نگذشته بود، و آنها به لطف پروردگار از دریا گذشتند.
اما ناگهان همه این مسائل را به دست فراموشى سپرده، از موسى(علیه السلام)تقاضاى بت سازى کردند!
در «نهج البلاغه» مى خوانیم: یکى از یهودیان در حضور على(علیه السلام) به مسلمانان ایراد کرده گفت: «شما هنوز پیامبرتان را به خاک نسپرده بودید که اختلاف کردید»؟
على(علیه السلام) این پاسخ دندان شکن را در جواب یهودى فرمود: إِنَّمَا اخْتَلَفْنا عَنْهُ لا فِیهِ وَ لکِنَّکُمْ ما جَفَّتْ أَرْجُلُکُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتّى قُلْتُمْ لِنَبِیِّکُمْ اِجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ:
«ما درباره دستورات و سخنانى که از پیامبرمان رسیده اختلاف کرده ایم، نه درباره خود پیامبر و نبوتش (تا چه رسد به الوهیت پروردگار).
ولى شما پایتان از آب دریا خشک نشده بود که به پیامبرتان پیشنهاد کردید، براى ما معبودى قرار بده آن چنان که این بت پرستان معبودانى دارند، و او در جواب به شما گفت: شما جمعیتى هستید که در جهل غوطهورید»!(12)
حضرت موسی برای بنیاسرائیل چه در زمان حضور در مصر و چه پس از خروج از آن، معجزات بسیاری آورد. (13)با این حال پس از خروج از مصر، بنیاسرائیل با دیدن قومی بتپرست، از حضرت موسی(ع) چنین درخواست کردند:
«برای ما خدایی بگمار چنان که آنان خدایانی دارند»[(14) قرآن به جهت این درخواست، آنان را گروهی جاهل و نادان خطاب میکند. (15)
اما با غیبت موسی(ع)، اکثر بنیاسرائیل به پرستش گوساله رو آوردند.[ جسد همان جسم حیوان است مانند بدن که برای انسان استعمال می شود و مرکب از روح و جسد است و روح لطیف است و جسد لطیف نیست و برای حیونات و جمادات جسد استعمال می شود. . (16)
خداوند گوسالهپرستی را آزمون و امتحانی برای بنیاسرائیل برشمرده است(17) و همچنین آنها را به جهت گوسالهپرستی پس از دیدن معجزات مختلف، ظالم معرفی میکند. (18)
سید محمدتقی مدرسی، در تفسیر خود من هدی القرآن پرستش گوساله از سوی قوم حضرت موسی(ع) را ناشی از آن دانسته است که آنها علی رغم پیروی از حضرت موسی(ع) در مبارزه با فرعون، اما این مبارزه و تحولات سیاسی بر فرهنگ آنها تأثیر نگذارد و همچنان خصلتهای بتپرستی خود را حفظ کرده بودند.[ (19) .
یکی از پژوهشگران دانشنامه معاصر قرآن کریم نیز معتقد است تأثیر معجزات تنها در اظهار ظاهری توحید میان بنیاسرائیل بوده است.[20]
چند نکته:
1-پرستش (حقّ یا باطل)، در طول تاریخ بشر وجود داشته است. (در زمان موسى علیه السلام نیز افرادى بت مىپرستیدند.)
2- محیط جبرآور نیست، ولى تأثیرگذار هست. فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ ... پس تا در اعتقاد و ایمان قوى نشدهایم، از محیط و فرهنگ فاسد دورى کنیم،
3- گاهى انسان از مهمترین نعمتها غفلت ورزیده و نسبت به آنها ناسپاسى مىکند. جاوَزْنا ... اجْعَلْ لَنا
4- گاهى انسان بهحدّى کجاندیش مىشود که از رهبران الهى نیز درخواست ناروا مىکند. «یا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً»
5- ایمان سطحى، زودگذر است. وَ جاوَزْنا ... قالُوا ... اجْعَلْ لَنا إِلهاً
6- بدتر از دشمنان آگاه خارجى و بیگانه، دوستان نادانِ داخلىاند. جاوَزْنا ... قالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ ...
7- جهل، ریشهى بتپرستى و بتپرستى، عملى به دور از عقل است. «تَجْهَلُونَ» جهل، در فرهنگ قرآن، در برابر عقل قرار دارد نه علم، یعنى به کار غیر عاقلانه جهل مىگویند.
8- تقاضاى خداى محسوس (همچون بت) از پیامبر بزرگوارى همچون موسى، نشانهى جهل عمیق و ریشهدار است. «تَجْهَلُونَ»
9- هم انحرافهاى فکرى از بین رفتنى است، هم انحرافهاى عملى. «مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» آرى، پایان باطل، نابودى است، پس ظاهرِ آن ما را فریب ندهد. سپاسگزارى ناسازگار است.(21)
5- فرود آمدن قربانی از آسمان دلیل بر ایراد بنی اسرائلی
الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنَا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىٰ یَأْتِیَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ ۗ قُلْ قَدْ جَاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ(22)
آنان که گفتند: خدا از ما پیمان گرفته که به هیچ پیغمبری ایمان نیاوریم تا آنکه او قربانیی آورد که در آتش بسوزد. بگو که پیش از من رسولانی آمده و برای شما هر گونه معجزه آورده و این را هم که خواستید آوردند، پس اگر راست میگویید چرا آن پیامبران را کشتید؟!
شأن نزول:
کلبى روایت کند که سران یهود با اصحابشان مانند کعب بن اشرف و مالک بن صنیف و وهب بن یهودا و زید بن تابوت و حى بن اخطب و مخاذ بن عازورا و فنحاص بن عازورا نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند:
یا محمد خداوند با ما در تورات عهد بسته که به پیامبرى ایمان نیاوریم تا این که قربانى بیاورد که آتش آن را بسوزاند و اگر واقعاً تو پیامبرى چنین کارى را انجام بده تا به تو ایمان بیاوریم سپس این آیة نازل گردید[(23) (24)
برخى براى فرار از قبول اسلام، بهانه تراشى نموده و مىگفتند: خداوند از ما تعهّد گرفته تنها به پیامبرى ایمان بیاوریم که حیوانى را قربانى کند و صاعقهى آسمانى آن قربانى را در برابر چشم مردم بسوزاند، تا به پیامبرى او یقین کنیم. این آیه نازل شد .
تا به آن بهانه تراشان لجوج بگوید: اگر شما راست مىگویید، چرا به پیامبران قبل از من که علاوه بر انواع معجزات، آنچه را شما درخواست مىکنید به شما عرضه کردند، ایمان نیاوردید؟
امام صادق علیه السلام پس از تلاوت این آیه فرمود: میان یهودیانِ بهانهجوى زمان پیامبر اسلام و یهودیانى که انبیا را مىکشتند، پانصد سال فاصله بوده است، امّا به خاطر رضایت آنان بر قتل نیاکان، خداوند نسبت قتل را به آنان نیز داده است. «1»
در تورات، کتاب اوّل پادشاهان (باب 18 جمله 3 و 4) ماجراى به شهادت رساندن انبیاى بنىاسرائیل آمده است. همچنین در سِفر لاویان، (باب 9 جملهى دوم) موضوع قربانى قوچ آمده است.
یهود، براى این که از قبول اسلام، سر باز زند، بهانه هاى عجیبى مى آورد، از جمله همان است که در آیه فوق، به آن اشاره شده، آنها مى گفتند:
«اینها همان کسانى هستند که مى گفتند: خداوند از ما پیمان گرفته به هیچ پیامبرى ایمان نیاوریم، تا براى ما قربانى بیاورد که آتش، آن را بخورد» (الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلاّ نُؤْمِنَ لِرَسُول حَتّى یَأْتِیَنا بِقُرْبان تَأْکُلُهُ النّارُ).
مفسران گفته اند: یهود ادعا مى کرد پیامبران الهى براى اثبات حقانیت خود باید حتماً داراى این معجزه مخصوص باشند، حیوانى را قربانى کنند و به وسیله صاعقه آسمانى در برابر مردم سوخته شود.
اگر به راستى یهود، این کار را به عنوان یک معجزه مى خواستند، نه لجاجت و بهانه جوئى، مطلبى بود، ولى تاریخ گذشته آنها و همچنین برخوردهاى مختلفى که با پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) داشتند،
این حقیقت را به خوبى اثبات مى کرد که منظور آنها هرگز، تحقیق حق نبود، بلکه آنها هر روز براى فرار از پذیرش اسلام، در برابر فشار محیط و استدلالات روشن قرآن، پیشنهاد جدیدى مى کردند .
و اگر هم انجام مى شد باز ایمان نمى آوردند، به دلیل این که آنها در کتاب هاى خود تمام نشانه هاى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را خوانده بودند و با این حال از قبول حق، سرباز مى زدند.
قرآن به پیامبر مى فرماید: در پاسخ این بهانه جوئى ها به آنها «بگو: گروهى از پیامبران بنى اسرائیل پیش از من آمدند و نشانه هاى روشنى با خود آوردند.
و حتى چنین قربانى براى شما آوردند، اگر راست مى گوئید چرا به آنها ایمان نیاوردید و چرا آنها را کشتید» (قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ).
اشاره به زکریا و یحیى و جمع دیگرى از پیامبران بنى اسرائیل است که به دست خود آنان به قتل رسیدند.
بعضى از مفسران اخیر (مانند نویسنده تفسیر «المنار») احتمال دیگرى درباره مسأله قربانى داده است که خلاصه آن این است:
منظور آنها این نبوده که حیوانى ذبح شود و آتشى به طرز اعجازآمیز از آسمان فرود آید و آن را بسوزاند، بلکه منظور این بوده که در دستورات مذهبى آنها یک نوع قربانى به نام قربانى سوختنى بوده، حیوانى را سر مى بریدند .
و با مراسم مخصوصى آن را آتش مى زدند، که شرح این مراسم در فصل اول سفر لاویان از تورات آمده است.
آنها مدعى بودند: خدا با ما عهد کرده این دستور «قربانى سوختنى» در هر آئین آسمانى خواهد بود، و چون در آئین اسلام نیست ما به تو ایمان نمى آوریم!(25)
ولى این احتمال در تفسیر آیه، بسیار بعید است; زیرا:
اولاً ـ این جمله در آیه فوق عطف بر «بیّنات» شده که گواهى مى دهد منظور از آن یک کار اعجازآمیز است که با این تفسیر تطبیق نمى کند.
ثانیاً ـ کشتن یک حیوان و سپس سوزاندن آن یک عمل خرافى است و نمى تواند جزء دستورات آسمانى انبیاء باشد.
پیام ها:
1- فرار از پذیرش حقّ را با عناوین مذهبى توجیه نکنید. «إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ»
2- یهود، موسى را آخرین پیامبر نمىدانستند، بلکه مىگفتند: عهد خدا با ما آن بوده است که پیامبر بعدى، چنین وچنان باشد. «عَهِدَ إِلَیْنا ... یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ»
3- انسانى که روحیهى استکبارى پیدا کرد، هم به خدا تهمت مىزند؛ «إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا» و هم تسلیم هیچ پیامبرى نمىشود؛ «أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ» و هم توقّع دارد که معجزهها، مطابق تمایلات و خواستههاى او باشد. «حَتَّى یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ»
4- قربانى حیوان، تاریخى بس طولانى دارد. «... بِقُرْبانٍ»
5- سوابق هر گروه وملّتى، بهترین گواه بر صدق یا کذب ادّعاى آنهاست. (26.)
6- سایه افکندن ابر دلیل بر ایرادهای بنی اسرائیل
وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَىٰ ۖ کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ ۖ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَهنگامی که حضرت موسی(علیه السلام) بنی اسرائیل را از دست فرعون نجات داد و آنان را از مصر بیرون آورد، مدتی بنی اسرائیل در بیابان ها در سرگردانی (تیه) به سر می بردند.
در این دوران، چون بنی اسرائیل از شدت گرمای خورشید و تشنگی به تنگ آمده بودند، زبان به اعتراض گشودند و از ادامه مسیر امتناع کردند. خداوند به درخواست حضرت موسی(علیه السلام) ابری فرستاد که در روزها آنان را از نور خورشید محافظت می کرد و بر آنان سایه می افکند: (وَ اَنزَلنَا عَلَیکُم الغَمامَ...)(27)
آن گونه که از آیات (20 تا 22) سوره مائده بر میآید پس از آن که بنی اسرائیل از چنگال فرعونیان نجات یافتند، خداوند به آنها فرمان داد که به سوی سرزمین مقدّس فلسطین حرکت کنند و در آن وارد شوند،
اما بنی اسرائیل زیر بار این فرمان نرفتند و گفتند: تا ستمکاران (قوم عمالقه) از آنجا بیرون نروند ما وارد این سرزمین نخواهیم شد، .
به این هم اکتفا نکردند، بلکه به موسی گفتند: «تو و خدایت به جنگ آنها بروید پس از آن که پیروز شدید ما وارد خواهیم شد»! موسی از این سخن سخت ناراحت گشت و به پیشگاه خداوند شکایت کرد.
سر انجام چنین مقرّر شد که بنی اسرائیل مدّت چهل سال در بیابان (صحرای سینا) سرگردان بمانند.گروهی از آنها از کار خود سخت پشیمان شدند و به درگاه خدا روی آوردند،.
خدا بار دیگر بنی اسرائیل را مشمول نعمتهای خود قرار داد که به قسمتی از آن در این آیه اشاره میکند: «ما ابر را بر سر شما سایبان قرار دادیم» (وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ).
پیدا است مسافری که روز از صبح تا غروب در بیابان، در دل آفتاب، راهپیمایی میکند از یک سایه گوارا (همچون سایه ابر که نه فضا را بر انسان محدود میکند و نه مانع نور و وزش نسیم است) چقدر لذّت میبرد.
از سوی دیگر رهروان این بیابان خشک و سوزان، آن هم برای مدت طولانی
چهل ساله نیاز به مواد غذایی کافی دارند، این مشکل را نیز خداوند برای آنها حل کرد چنانکه در دنباله همین آیه میفرماید: «ما من و سلوی را (که غذایی لذیذ و نیروبخش بود) بر شما نازل کردیم» (وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی).(28)
«از این خوراکهای پاکیزهای که به شما روزی دادیم بخورید «و از فرمان خدا سرپیچی نکنید و شکر نعمتش را بگذارید» (کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ).
ولی باز هم آنها از در سپاسگزاری وارد نشدند «آنها به ما ظلم و ستم نکردند بلکه تنها به خویشتن ستم میکردند» (وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
«من» و «سلوی» چیست؟
بعضی از مفسران احتمال دادهاند که «من» یک نوع عسل طبیعی بوده که بنی اسرائیل در طول حرکت خود در آن بیابان به مخازنی از آن میرسیدند، چرا که در حواشی بیابان تیه، کوهستانها و سنگلاخهایی وجود داشته که نمونههای فراوانی از عسل طبیعی در آن به چشم میخورده است.
این تفسیر به وسیله تفسیری که بر عهدین (تورات و انجیل) نوشته شده تأیید میشود آنجا که میخوانیم: «اراضی مقدّسه به کثرت انواع گلها و شکوفهها معروف است،
و بدین لحاظ است که جماعت زنبوران همواره در شکاف سنگها و شاخ درختان و خانههای مردم مینشینند، بطوری که فقیرترین مردم عسل را میتوانند خورد»
در مورد «سلوی» بعضی مفسران آن را یک نوع پرنده دانستهاند، که از اطراف بطور فراوان در آن سرزمین میآمده، در تفسیری که بعضی از مسیحیان به عهدین نوشتهاند تأیید این نظریّه را میبینیم آنجا که میگوید:
بدان که «سلوی» از آفریقا بطور زیاد حرکت کرده به شمال میروند که در جزیره کاپری، 16 هزار از آنها را در یک فصل صید نمودند.
این مرغ از راه دریای قلزم آمده، خلیج عقبه و سوئز را قطع نموده، در شبه جزیره سینا داخل میشود، و از کثرت تعب و زحمتی که در بین راه کشیده است به آسانی با دست گرفته
میشود، و چون پرواز نماید غالبا نزدیک زمین است .از این نوشته نیز استفاده میشود که مقصود از «سلوی» همان پرنده مخصوص پرگوشتی است که شبیه و اندازه کبوتر است. (29)
نتیجه:
آنچه گفته شد، گوشه ای از ایرادات عجیب و غریب قوم بنی اسرائیل بر حقیقت و حقانیت حضرت موسی کلیم الله بود که سبب ضرب المثل «ایراد بنی اسرائیلی» شد.
از آیات قرآنی بدست میآید که بهانه جویی و لجاجت مهمترین موانع درک حقیقت و پذیرش آن است، زیرا لجبازی و بهانه جویی سبب میشود که انسان ناخواسته حق را با آن که شناخته انکار کند.
و حتی محسوسات و ملموسات و مشهودات را انکار نماید و از در سفسطه درآید و در یک فرآیندی حق ستیز شود و در باطل راسختر گردد!
خلاصه کلام این است هر وقت خداوند به آنها نعمتی داد ایراد وارد کردند. هر وقت جضرت موسی برای آنها نعمتی درخواست کرد دوباره ایراد گرفتند. و هر وقت خدشان درخواستی را طلب میکردند بازهم ایراد بعدی را می گرفتند.
سرانجام و ریشه و ذات همان بنی اسرائیل در قرآن دقیقا همین یهودیان کافر هستند که به نام دولت جعلی و غاصب اسرائیل به هر دلیلی ظلم و جور ستم و طغیان را بر علیه مردم مسلمان و بی دفاع فلسطین روا میدارند.
پی نوشت:
1. آیات 67ـ71 سوره «بقره»2. «فارِض» چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید به معنى گاو مسن است، ولى بعضى ازمفسران گفته اند گاوى است که مخصوصاً به مرحله اى از پیرى رسیده که دیگر زاد و ولد نمى کند، و «عَوان» به معنى میانسال است.
3. «فاقِع» به معنى زرد خالص و یک دست است.
4. گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ پنجاه و پنجم، ج 1، ص 355.
5. (عهد قدیم، چاپ سال 1878).
6. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374هـ.ش، چاپ اول، ج 6، ص 356.
7. تفسیر نمونه، همان، ج 1، ص 258.
8. التوحید، ابن بابویه، محمد بن على، محقق/ مصحح: حسینى، هاشم، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1398هـ.ق، چاپ اول، ص 121 و 122.
9.آیه 61 سوره بقره
10.بعلاوه تنوین مصرا دلیل بر نکره بودن آن است ، بنابراین نمی تواند اشاره به کشور معروف مصر باشد.
11.تفسیر نور ج1، ص84
12.«نهج البلاغه»، کلمات قصار، جمله 317 ـ «شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید»، جلد 19، صفحه 225، کتابخانه آیة اللّه مرعشى، 1404 هـ ق.
13. شیخ طوسی، التبیان، بیروت، ج۱، ص۳۵۲.
14.سوره اعراف، آیه۱۳۸.
15.سوره اعراف، آیه۱۳۸.
16.تفسیر تبیان شیخ طوسی
17.سوره طه، آیه۸۵.
18.سوره بقره، آیه۹۲.
19.مدرسی، من هدی القرآن، ۱۴۱۹ق، ج۳، ص۴۵۰.
20.ابراهیمی، «گوساله سامری»، ص۱۰۴۳.
21..تفسیر نورجلد 3 - صفحه 161-160
22.تفسیر نور آیه 183 سوره آل عمران
23.تفاسیر کشف الاسرار و مجمع البیان و روض الجنان.
24.محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص 169.
25.. تفسیر برهان، ج 1، ص 328؛ کافى، ج 2، ص 409. (به نقل از تفسیر راهنما)
26.نفسیر نورجلد 1 - صفحه 667
27.سوره بقره: 57آیه ی.
28. ت برگزیده تفسیر نمونه نورج1، ص79
29. برگزیده تفسیر نمونه ج1، ص80
منابع:
https://www.azka.ir/dar-mahzare-nur/nokate-ayat/351-ellate-sarzaneshe-bani-israielhttp://www.makarem.ir/main.aspx?typeinfo=42&lid=0&mid=415452&catid=-2
https://www.beytoote.com/fun/proverb/delivered-proverb-israeli.html
http://www.makarem.ir/quran/?lid=0&view=1#3:183
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/414739
https://hawzah.net/fa/Question/View/63966
https://fa.wikifeqh.irبهانه جویی بنی اسرائیل (قرآن)
https://fa.wikifeqh.irسرزنش بنی اسرائیل (قرآن)
https://wiki.ahlolbait.comآیه 138 سوره اعراف
https://wiki.ahlolbait.comیه 61 سوره بقره
https://wiki.ahlolbait.comآیه 57 سوره بقره
https://wiki.ahlolbait.comبهانه جویی
https://ensani.ir/fa/article/68982