الحمرا نمود هنر و معماري بني نصر
علي اکبر عباسي **
فصلنامه تاريخ اسلام
هنريکي از شاخه هاي تمدن اسلامي است که همپاي ديگر شاخه ها رشد يافت و در مظاهر گوناگون تجلي يافت . گرچه هنربه ويژه هنر معماري دوره اسلامي ريشه هايي در هنر پيش از اسلام و اقتباس هايي از آن داشت ، اما ذوق تلفيق و ابداعات مسلمانان هم در آن کم نيست . مجموعه ابنيه الحمرا مهم ترين نمونه رشد هنراسلامي در مغرب اسپانيا است که خود شاخه اي از هنر اسلامي در غربي ترين منطقه از قلمرو حکومتي مسلمانان در عهد بني نصر مي باشد . در اين مقاله ضمن تبيين موقعيت دولت بني نصر و معرفي قسمت هاي مختلف الحمرا ،ويژگي هاي هنر و معماري و تأثيرات و نمود دين در ساختمان بنا و دلايل بقاي آن بررسي شده است.
واژگان کليدي : بني نصر ،الحمرا، دژ ، قصر، مقرنس کاري ،طرح ها و الگوهاي اسلامي.
وجه تسميه نام الحمرا و موقعيت بنا قبل از بني نصر
نام الحمرا قبل از قرن سوم هجري و شايد کمي قبل از آن پديد آمد.(1)اصل بناي اوليه بر روي بقاياي ايبريايي و رومي ساخته شد.(2) اين نام ،درباره دژي کوچک به کار مي رفت، که اعراب در قرن سوم هجري به هنگام شورش بوميان بدان پناه مي بردند. ظاهراً اين نام در زمان اميرعبدالله، حاکم اموي اندلس ، مطرح شد. دژالحمرا در اين زمان ،بايد در غربي ترين نقطه فلات سابيکا ساخته شده باشد؛ در حالي که الحمرا گسترش يافته عهد بني نصر تمام فلات را در بر مي گرفت . اين دژ پس از سقوط اوليه امويان اندلس و در طي نيمه اول قرن پنجم رها شد. تجديد بنا و توسعه اوليه آن به دست ساموئل بن ناگرلو ، وزيريهودي، بين سال هاي 443 تا 447 صورت گرفت . اميربني زيري عبدالله آن را با الهام از سبک دژ مسيحي بليلوس که به تصرفش درآمده بود، مرمت کرد. بعد از آن اميران محلي اسپانياي از وجود اين دژ بر ضد مرابطون و موحدون بهره بردند. ابعاد اين دژ براي سپاهيان مسيحي کوچک بود و در نتيجه مجبور مي شدند در بيرون از دژ اقامت کنند. بقاياي دژ که به صورت برج هاي سنگي و آجري موجود است نشان مي دهد که بناي اوليه نسبت به مجموعه عهد بني نصر بسيار ساده و ابتدايي بوده است.(3)
نکته بعدي ،دليل معروف شدن اين بنا به نام الحمرا است. هيلن براند دراين باره مي نويسد : نام محوطه ، احتمالاً تحريف شده نام قسمتي از آن يعني قلعه (ارگ) الحمرا يا همان قلعه قرمز است که از رنگ برج در برگيرنده آن گرفته شده است .(4) اگر نام بنا تحريف شده ،اين تحريف نمي تواند در قرن سوم صورت گرفته باشد، چون بسياري از رنگ هاي قرمز مجموعه ،مربوط به دوران هاي بعد است . برخي معتقدند نام الحمرا از نام مؤسس سلسله بني نصر محمد بن يوسف بن الاحمر معروف به ابن الاحمر گرفته شده است که منطقي به نظر نمي رسد. در واقع آغاز اطلاق اين نام به بنا ، در منابع مربوط به قرن سوم هجري / نهم ميلادي مي باشد؛ (5) در حالي که ابن الاحمر حکومت خود را در سال 1231 م تأسيس کرد. برخي از محققان مي گويند در زمان ابن الاحمر و در سال 1238 م بنا داراي رنگ قرمزي گرديد که انعکاس خاصي داشت و به اين دليل به دژالحمرا معروف گرديد.(6) با اينکه رنگ هاي استفاده شده در الحمرا شامل سفيد خاکي ، بنفش ، قهوه اي ، سبز و گاه آبي کمرنگ است ، ولي به نظر مي رسد در قرن سوم ، رنگ غالب قرمز بوده از اين رو به الحمرا مشهور شده است.
حکومت بني نصر در اسپانيا
بني نصرخود را از نسل سعدبن عباده خزرجي ، صحابي انصاري پيغمبر ، مي دانستند .(8) در مورد حکومت بني نصر ،يکي از مسائل که جلب توجه مي نمايد ، دوام اين حکومت کوچک در برابر دولت هاي قدرتمند مسيحيان است . در برخي از مقالات ، دليل بقاي بني نصر را تحمل دولت هاي مسيحي در قبال اين حکومت دانسته اند.(9) که صحيح به نظر نمي رسد.
وات در کتاب اسپانيايي اسلامي در اين زمينه مي نويسد : محمد اول مؤسس بني نصر دست نشانده خوبي براي فرديناند و پسراو بوده است و به هنگام مرگ وي پذيرش استقلال غرناطه نکته ثابتي در سياست قشتاله بوده است . ديگر اينکه قشتاله وجود دولت مسلمان همسايه را مفيد تشخيص مي داده تا اتباع مسلمان ناراضي کشورش بدانجا پناه برند و عامل جغرافيايي نيز در استقلال و بقاي غرناطه و بني نصر تأثيرمهمي داشته است. وجود دژهاي مستحکم مثل الحمرا ، نزديکي به افريقا و امکان کمک گرفتن از مسلمانان مغرب ،مانع ازتصرف آن به دست مسيحيان مي شده است. علاوه بر اين کوشش در جهت توسعه مرزها ارزش هزينه هاي نظامي را براي مسيحيان نداشت .(10)جريلين دادز هم تقريباً به همين عوامل تأکيد دارد و مي گويد :
فرمانروايان اين حکومت (بني نصر) از طريق خراج و اتحاد از جمله رابطه مداوم با حکومت مسيحي قشتاله ... روزگار مي گذرانيدند.(11)
درست است که دولت بني نصر طي پيمان هايي سيادت قشتاله را گردن نهاد،ولي با وجود کوچکي قلمروش (12) نسبت به کل اسپانيا ،در امور داخلي خود کاملاً مستقل بود و همان گونه که وات اشاره مي کند به طور کاملاً آگاهانه اي اسلامي بود. اين دولت از پناهندگان ساير قسمت هاي اسپانيا استقبال مي کرد. در اين دولت ،تنها زبان عربي استفاده مي شد. همچنين تأکيد براسلام و دفاع از آن در برابر مسيحيان در سال هاي زيادي دغدغه دولتمردان بني نصر بود.(13) آثار دولت بني نصر و از جمله الحمرا داراي خصلت هاي اسلامي و متأثر از آموزه هاي قرآني است.
الحمرا مجموعه اي از ابنيه
اگرچه يوسف اول و محمد پنجم بناهاي مهمي را ساختند ، ولي تقريباً همه فرمانروايان بني نصر از خود يادگاري هايي در اين مجموعه به جاي گذاشتند. همچنين مسيحياني که بعد از مسلمانان بر اين شهر مسلط گرديدند و البته در اين دوران و پس از آن تخريب هايي صورت گرفت و بسياري از شاهکارهاي هنر اسلامي مغربي نابود گرديد. تقريباً همه محققان معتقدند محل انتخاب اين مجموعه بسيار مناسب و با صفا بوده و چشم انداز مناسبي را در بر داشته است. به دليل اضافات دوره هاي مختلف است که هيلن براند در کتاب معماري اسلامي ،پس از بحث مشکلات بررسي کاخ هاي اسلامي مي گويد مشکل عمده در بررسي کاخ الحمرا بررسي اضافات لايه هاي بعدي و الحاقات به بناي اوليه است . وي در اين زمينه مي نويسد:
الحمرا در واقع لايه هايي از اقامتگاه هاي سلطنتي و در شکل نهايي آن مي تواند به عنوان اکروپليس مغربي توصيف شود و يا به عنوان شهر سلطنتي خود کفايي که به صورت يک مقر حکومتي عملکرد داشته است...آرايشي از کوشک هايي که در ميان باغ ها و پارک ها قرار داشته و در بسياري از آنها حيواناتي نگهداري مي شده و به طور اجمال يک پرديس وسيع بوده است.(14)
اچ تراسي در مقاله «غرناطه بخس الحمراء» مي نويسيد: ضمايم دژ و قصرها شامل ادارات دولتي ، سازمان ها ، ضرابخانه ها ، سربازخانه ها براي نگهباني ، جايگاه هايي براي خدمتکاران قصرها و تعدادي رجال بزرگ و به طور مختصر همه ارگان هاي ضروري اداري براي زندگي عادي شهري مثل کارگاه ها، مغازه ها و مسجد بزرگ و حمام ها مي شده است. وي در ادامه ،مجموعه الحمرا را به سه بخش دژها، قصرها و شهر سلطنتي تقسيم نموده است .(15) وات هم تأکيد دارد که الحمرا مثل ساير کاخ هاي مراکشي محل ادارات دولتي نيز بود و علاوه بر اين دژ محکمي نيز محسوب مي شد. براي تهيه آب مجموعه بر روي تپه نيز تدابيري انديشيده شده بود و آب مورد نياز را از کوه هاي مجاور به وسيله پلي به مجموعه مي رساندند.(17) به دليل اهميت اين مجموعه تاريخي با ارزش است که در دوران معاصر،ابنيه بالاي اين تپه در بين مردم شهر به عنوان اثر تاريخي ملي معرفي شده است(18) و زيبايي هاي واقع شده در اين واحه (سير نوادا) شهر غرناطه را يک مرکز جاذب توريستي نموده است ،چرا که ذخاير هنري و غناي تاريخي آن در سطح بالايي قرار دارد.(19) در واقع هر کس که از الحمرا بازديد نموده است به مجموعه بودن اين ابنيه اشاره دارد و اين مجموعه ،ارگ ، قصرشاهان و اقامتگاه هاي مورد استفاده براي ادارات ، تالارها ، خوابگاه ها ، حياط هاي باز و وسيع مثل حياط شيران و نيز پاساژهاي داراي ستون هاي سنگ مرمر را بر مي گيرد . با وجودي که بسياري از اين ابنيه در طول زمان به دست ويرانگر انسان هاي هواپرست ، متعصب و مخرب هنر از بين رفته ، ولي آثار باقي مانده آنقدر هست که بتوان به آن عنوان مجموعه را داد.
در مورد تخريب هاي اين مجموعه گوستاولوبون مي نويسد:
هرکس از اهل ذوق و صنعت که به تماشاي الحمرا رفته با زباني پر از شکايت و قلبي مجروح از مراتب صنعت کشي و بي عدالتي اسپانيايي ها که بي محابا به خرابي و ويراني اين بناي ارجمند مبادرت کرده اند حکايت مي کند.(20)
وي در ادامه اشاره مي کند که قسمت هايي از عمارت به دست شارل پنجم تخريب گرديد و بسياري راهم حاکمان بعدي بي توجه رها کرده و مصالحش را فروختند .
شايان ذکر است که بيشتر گسترش بناهاي مجموعه ، مربوط به عهد بني نصر است (21) بازسازي و توجه مجدد به آن مربوط به دوران معاصر مي باشد.
ويژگي هاي هنري و معماري
در زمان محمد اول ،پل آبگذر ساخته شد که براي تهيه آب مجموعه ،بسيار مفيد بود،به خصوص که باغ ها و گل و گياه نقش عمده اي در تزيين بناها و با صفا نمودن آنها داشته است.در زمان محمد دوم ديوارها و برج ها مستحکم شد و حالت تدافعي آن افزايش يافت ،زيرا بني نصر در تهديد دايمي مسيحيان قرار داشتند . اچ تراسي در مقاله اش اشاره دارد که همين برج هاي مستحکم بارها مسيحيان را درتصرف دولت بني نصر ناکام گذاشت . در زمان يوسف اول بناها فوق العاده افزايش يافت . او بناها را گسترش داده و تزيين نمود و آنها را به طرح ها و الگوهاي اسلامي آراست.(23) تالار دو خواهران ،حياط بوته هاي مورد و دروازه عدالت در زمان وي ساخته شد. محمد پنجم نيز باني حياط و تالار معرف شيران بود که نگين طبيعي مجموعه به شمار مي رود.(24) همه اين مجموعه ، بعدها نيز تغييرات بسيار به خود ديدند .ارنست کونل که مهم ترين بانيان و سازندگان بنا را يوسف اول و به اشتباه به جاي محمد پنجم ، محمد چهارم مي داند، (25) معتقد است به تبعيت از کاخ هاي سه گانه الحمرا ، کاخ ادرنه عثماني در عهد مراد اول با همان تقسيم بندي ايجاد شد.(26)
يکي از ويژگي هاي بارز معماري الحمرا درون گرايي آن است. در الحمرا تزيينات دروني بسيار بيشتر از هيبت بيروني است وگوستاولوبون، مونتگمري وات ، هيلن براند و برخي ديگربراين ويژگي آن اذعان دارند .گوستاولوبون مي نويسد در بيرون بناها و در راه رسيدن به آن انسان اصلاً نمي تواند درک کند که در درون آن چه طرح ها و تزييناتي به کار رفته است. وات نيز مي گويد ستون هاي ظريف الحمرا وبناي سنگين و پر از تزييناتي که بر اين ستون ها قرار گرفته ، بيانگر فرود ارزش ها و اعتبارات ابدي از فضاي ملکوتي است ، درحالي که ساير بناها کوشش بشر را در برپا ساختن و دست يافتن به ملکوت آسمان ها نشان مي دهند؛ نخستين زيبايي را نمي توان با بياني استدراکي عرضه داشت.(27) تراسي نيزبخش مهمي از مقاله اش را به توصيف آرايش دروني مجموعه اختصاص داده است.(28) دقت و ريزه کاري هاي فوق العاده الحمرا آن هم با گچ کاري ها و کنده کاري ها، تعجب بينندگان را همواره به همراه داشته است ؛ چنانکه يکي ازسياحان در اين زمينه مي نويسد:
اشخاصي که ازاقطارعالم به تماشاي عمارت الحمرا مي روند ، محال است باور کنند که زينت ها و طرح هاي بديع که به انواع مختلف به در و ديوار و هرگوشه و کنار اين عمارت مشاهده مي شود از مصالحي غير از سنگ خام باشد و مشکل است به آنها فهماند آنچه مي بينند گچبري است.(29)
به قول مونتگمري وات بسياري از تزيينات ظريف کاري بنا مثل رقاصي است که به سر پنجه پا ايستاده باشد و با اين حال شش قرن مقاومت داشته و دوازده زلزله را پشت سرگذاشته است.(30) ويل دورانت نيز در مورد اين ظرافت کاري مي گويد راستي هنراسلامي چه دامنه دار و چه مايه دار است . در اين دوران (دوره بني نصر) هدف معماري ظرافت کاري بود و به قوت و جلالي که در مسجد دمشق ، قرطبه و قاهره مي بينيم توجه نداشت و بيشتر به ريزه کاري ها و زيبايي اهميت مي داد و همين مهارت هنري در زمينه تزيين به کار مي رفت و مجسمه ساز معمار را زير نفوذ گرفته بود.(31)
آيينه کاري ها ، مقرنس کاري ها ، سنگ مرمر به رنگ هاي مختلف ،گنبدهاي هندسي و طرح هاي اسلامي (سرستون هاي گلدار ،اسليمي ها ، نوشته هاي کوفي الوان ) به وفور در ساختمان هاي الحمرا به کار رفته است . اين همه عظمت و زيبايي که قسمتي از آن امروز باقي است آنقدر هيجاني بود که وقتي شارل پنجم از بالکن يکي از پنجره هاي سالن باغ ها ، بستان ها و رودخانه را که از آنجا روان بود ، ديد و پس از انديشه بسيار گفت :« چه بيچاره است کسي که همه اين چيزها را از دست داده است»(32) به جهت همين تزيينات فوق العاده و استفاده از ذوق علما وادباي وقت ،در عالم آن روز بوده که «... دربار اندلس که مهد علم و ادب و مأمن اهل هنر و صنعت بوده است،طبيعي است که صاحبان اين عظمت و دستگاه بر خود ببالند...» (33) همين نويسنده در جايي ديگر مي نويسد:
هر چيز و هر جزء و کل اين بنا اسباب حيرت و عبرت است . مشاهده در و ديوار عمارت که تمام در زير حجاري و نقش و نگارهاي لطيف مشبک و برجسته مستتر است (تمام در وديوار داراي تزيين است) مقايسه انواع و اقسام قوس ها و طاق هاي دندانه دار و بالأخره تأمل در آويزه هاي مقرنس رنگارنگ سرخ و زد و لاجورد که تمام سطح داخل گنبد بدانها آراسته است انسان را مبهوت و از ديدن آن همه لطف و تناسب ، ديده بيننده خيره مي شود.(34)
در ادامه اين نويسنده بهترين توصيف دل انگيز از الحمرا را در اشعار ويکتورهوگو مي يابد.(35) معمولاً در آثار محققان ، تأکيد بر هنرتجمل گرايي و تزيين نمايي بني نصر زياد است . کريستين پرايس در مقايسه هنر اسلامي مغربي بني نصر با هنر تيموري مي گويد: «سلاطين بني نصر در غرناطه گونه اي مينياتور و هنرهاي دقيق را تشويق مي کردند ؛ ولي آن جهانگير ستمکار(تيمور) هنري مي خواست که بزرگ و چشمگير باشد همچون کارزارهاي او؛ با اين همه تيمور نيز مانند سلاطين غرناطه از باغ و زيبايي لذت مي برد.(36) همين نويسنده در جايي ديگر از کتاب خويش از طرح هاي بسيارجالب در الحمرا براي تزيين باغ ها و خنک کردن هوا و مطبوع نمودن آن براي عابران سخن رانده است.(37)
در عين حال نوعي تضاد در قسمت هايي از الحمرا مشاهده مي شود که گوستاولوبون از آن تعريف نموده و هيلن براند آن را نوعي نقص تلقي کرده و يا اينکه آن را حمل بر ذوق و طبع معماران آن نموده است . وي مي نويسد نمادهاي ساده اشاره اي به فراواني درون نمي دهد . سقف هاي سنگين به طور معجزه آسايي روي ديوارهاي مشبک سبک حمل مي شوند، جزرهاي حجيم با ستون هاي بلند و نازک و ازاره هاي کاشي دار جاي خود را به اسپرهاي گچ بري شده توري مانند مي دهد که با تغييرهماهنگ رنگ ها با بازي نور آن را بيشتر روح مي دهد.(38) مهم ترين قسمت ابنيه الحمرا کاخ هاي آن است که منابع،به سه بخشي بودن آن اشاره دارند. هيلن براند در کتاب معماري اسلامي مي نويسد هسته اصلي در مجموعه الحمرا ، گروه کاخ هاي آن است که خود از طرحي سه بخشي پيروي مي کند.قسمتي از کاخ ها شامل سرسراي بار عمومي و محل شور و دادرسي و شامل اتاق هاي محافظين ،اصطبل ها و يک نمازخانه است . عنصردوم ، ديوان است که مشتمل بر اتاق هاي کارمندان درباراست که دراطراف حياط ترتيب يافته است. اين ديوان خود به تالارسلام ـ سرسراي سفيران ـ راه دارد که يک باستيون آن را فراگرفته است.
جزءسوم ،حرم است که حياط شيران ، کانون آن را تشکيل مي دهد .حرم ،مشتمل بر بخش مسکوني و خصوصي خود سلطان است که با دو تالار بزرگ ـ سرسراي دو خواهران و ابن سراج ـ اتاق هاي کوچک تر و يک نمازخانه کوچک و باغ ها کامل مي شود.(39)
در الحمرا انواع طرح هاي اسلامي و الگوهاي متناسب به کار رفته است ،ولي شگفت انگيزترين قسمت بنا مقرنس کاري هاي آن است . مقرنس کاري هاي سقف تالار دو خواهران ، فاخرترين مقرنس کاري هاي گنبد را در جهان اسلامي داراست.(40) اين مقرنس ها به صورت توده اي خيال انگيز ، پنج هزار سلول منفرد را تشکيل مي دهد که به نظر در حرکت دايم مي آيد . بي جهت نيست که کسي چون مونتگمري وات وقتي پارنتون (بنايي باشکوه و معروف از يونان باستان) را با الحمرا مقايسه مي کند دومي را مي ستايد و با تأکيد به اينکه تمدن اسلامي دشمني است که حتي در لحظه تحسين بايد از آن ترسيد،آن را تحسين کرده و برتر از پارنتون مي شمارد.(41)
تأثير و نمود دين در بناي الحمرا
علاوه بر وجود طرح ها و الگوهاي اسلامي در بنا و وجود معرق کاري ها ، مقرنس کاري ها و کاشي کاري ها به سبک اسلامي ،بعضي از طرح هاي کل بنا در اساس نيز اسلامي يا ملهم از آيات قرآني است که به نمونه هايي از اين طرح ها اشاره مي شود:
1.نقش آب و باغ در الحمرا متأثر از توجه قرآن به اين دو است .باغات ،در مجموعه الحمرا بسيار زياد و بيشتر از ساختمان هاست و براي آوردن آب از کوه مقابل به تپه الحمرا نيز آبگذر ويژه اي ساخته شده بود که اگر چه بعداً مسيحيان تخريب کردند ،ولي در اوايل قرن بيستم مجدداً بازسازي شده است .براند متوجه اين موضوع شده و مي نويسد:
آب ،کارکردهاي عملي و زيبا شناختي و نيز روان شناختي دارد،چون احساس صلح و آرامش در انسان به وجود مي آورد.در واقع قرآن بهشت را به عنوان باغي با انهار جاري توصيف مي کند. اين جو به بهترين وجه در جنه العريف (احتمالاً ساخته شده در 719 ق/ 1319م) تجلي مي کند که کوشکي تابستاني خارج از الحمرا ولي در واقع گسترشي از آن است .(42)
2.هنراسلامي مقرنس کاري ، که از ايران آغاز شد و به مصر و آسياي صغير رسيد در اندلس و الحمرا به اوج کمال رسيد و معماران اين مجموعه آن را بسيار آراسته تر ساختند .(43) چنانکه ذکر شد، فاخرترين مقرنس کاري هاي موجود درجهان اسلام که ويژه هنراسلامي است در مجموعه الحمرا موجود است و هر بيننده اي را به تحسين و شگفتي وادار مي کند.
3. در حياط شيران نيز مي توان آثار توجه به موزه هاي اسلامي را مشاهده کرد. در اين حياط کوچک با فواره اي ميان آن و حوض سنگي که به پشت دروازه شير گذاشته شده ، در چهارسو چهار نهر داردکه از حوض مي رود و اين چهار نهر نشانه چهاررود بهشت است .(44) بناهاي الحمرا تأثيرات زيادي از بناهاي اسلامي در شرق و به خصوص شمال افريقا وعلي الخصوص مراکش داشته و معماران آن ابتکاراتي را داشته اند که برهنر اسپانيا ، شمال افريقا و حتي مهاجران اسپانيايي در آمريکاي لاتين تأثيراتي داشته است. بنا به گفته ويل دورانت دژهاي الحمرا ، سبک تکامل يافته شيوه معماري جنگي در بلاد شرقي است.(45)
4. از ديگر نمودهاي اسلامي الحمرا ،طرح ها ، خطوط و شعائراسلامي بناست.
طرح هاي گل بوته اي با تأکيد بر ميوه کاج ،نخل و برگ نخل و خط است . در اين بنا خط شکسته با انعطاف پذيري فراوان و با سادگي به چشم مي آيد و در قاب هاي مکرر و با ضرباهنگ شعار لاغالب الاالله تکرار مي شود.(46)
5. يکي از مهم ترين قمست هاي مجموعه حياط شيران است که از آن به نگين طبيعي مجموعه تعبير مي شود. در واقع وجه تسميه اين حياط بي ارتباط با مفاهيم ديني نيست . نام اين حياط از سنگابه مرمريني اخذ شده که بر گرده دوازده شيرسوار است. اين طرح يادآور خود آگاه درياي برنجي است که در معبد سليمان (کتاب اول ، باب هفتم شماره هاي 23 تا 26 از عهد عتيق) بر دوازده گاو حمل مي شده و همچنين ممکن است مفهومي نجومي داشته باشد.(47)
6.درکتيبه هاي الحمرا نيز کم و بيش مفاهيم ديني را مي توان رديابي نمود . در يکي از کتيبه هاي حياط شيران درباره فواره اين حياط آمده است و خداوند خواست اين (فواره) فراتر از هر زيبايي در جهان باشد.(48) اشعار زيادي به زبان عربي در الحمرا وجود دارد که در آن سعي شده سلطنت را ستوده و رنگ و لعاب ديني به آن بدهد. اين ابيات سلطنت را به زباني که پژواکي قرآني و طنيني از فلسفه نظام جهاني دارد، مي ستايد.(49) برخي از بناها به عنوان يادمان ساخته شده است ؛ براي مثال به يادبودن آخرين پيروزي مسلمانان بر مسيحيان در جنگ الخسيراس به سال 770ق/1369 م بنايي ساخته و به مجموعه اضافه گرديد. مقرنس کاري هاي تالار دو خواهران براساس بيان کتيبه اش با اين نيت بوده که آسمان هاي دوار را در نظر مجسم کند.(50) تعداد فراوان کوشک ها نيز بي تأثير از انديشه مذهبي بانيان نيست و به سادگي بناهايي را تداعي مي کند که درقرآن توصيف شده اند.(51)
دلايل بقاي الحمرا
عظمت بيروني بنا و غول پيکري در آن نشده ،بلکه توجه به ظرافت کاري و طرح هاي پيچيده آن هم از خمير و ملات گچي است .با وجود اين ، مجموع الحمرا از قرن چهارده تاکنون ـ قرن 21 ـ باقي مانده و بيش از دوازده زلزله را نيز پشت سرگذرانده و سالم مانده است.تقريباً تمامي محققان از اين موضوع اظهارشگفتي مي کنند، ولي دلايلي که ارائه مي کنند، متفاوت است . تعجب ويل دورانت در کتاب تاريخ تمدن مشهود و بدون جواب رها شده است.(52) وات دليل ماندگار ماندن مجموعه را اتفاقات خويش يمن و مراقبت پيوسته نسل هاي پي در پي مي داند؛ (53) اما حقيقت آن است که نه تنها مراقبتي در برخي دوره ها در کار نبوده ، بلکه تلاش براي ويراني آثار دولت بني نصر در برخي از دوره ها صورت گرفته است.(54) براند با اظهار تعجب از بقاي الحمرا در اين مورد مي نويسد:
اتفاق عجيبي است که کاخي با چنين شکنندگي تقريباً تنها بازمانده از اقامتگاه هاي سلطنتي مسلمانان در قرون وسطي مي باشد.(55)
در توجيه دليل دوام آوردن بنا چنين سخن رانده است:
کاخ الحمرا درجوار اروپاست ، تأثير کاخ هاي اروپايي بر آنها و بهره گيري مستمر از آنها و مکان استقرار کاخ ها به لحاظ آب و هوايي از دلايل بقاي آنها محسوب مي شوند.(56)
مفصل تر و البته منطقي تر از همه گوستاولوبون درباره اين ابنيه بحث نموده و تحليل هايي را درباره تداوم آن ارائه داده است .وي مي نويسد : براي ساخت الحمرا استادان ماهر طبقه هاي ضخيم گچ را بريده و بيرون آورده اند و در بدو امر به نظر مي رسد که جنس اشکال و نقوش از سنگ مرمر باشد؛ در حالي که واقعيت اين است که املاح گچي با ترکيبات خاص و ويژه باعث استحکام ابنيه به طرز شگفت انگيزي گرديده است .(57) وي ابتکار و خلاقيت معماران مسلمان در خلق آثاري از طريق ساخت ملات هاي خاص را عامل بقاي ابنيه الحمرا مي داند. وي در اين زمينه مي نويسد:
البته اين نکته را بايد مسلم داشت که زمينه تزيينات و غيره که درعمارت هاي الحمرا ديده مي شود همه از خمير گچ است ، ولي اين خميرخالص نيست و به تناسب ، برخي از مواد آليه با آن سرشته است و بايد اعتراف نمود که همين امر يکي از عجايب معماري و استادکاري مسلمين است که مصالح خود را طوري محکم و سفت ترتيب مي داده اند که هنوز بعد از پنج قرن ،ريزه کاري هاي آنها به حال اصلي پابرجا مانده و سرپنجه بي عدالتي بر آنها رخنه نيافته است .(58)
از قرن نوزدهم و به خصوص از قرن بيستم به آثار تاريخي و معماري اسپانيا و از جمله الحمرا توجه زيادي صورت گرفت و بازسازي ،تعمير و مرمت شد. امروزه يکي از مراکز گردشگري کشوراسپانيا مجموعه الحمرا است.
پی نوشت ها :
*عضو هيأت علمي گروه تاريخ دانشگاه اصفهان
**دانشجوي دکتري تاريخ اسلام دانشگاه اصفهان
1. H. Terasse, Gharntata, see Encyclopaedia of Islam, v. 4, p. 1016.
2. روبرت هيلن براند، معماري اسلامي ، ترجمه آيت الله باقرزاده شيرازي (تهران : انتشارات روزنه ، چاپ اول ، 1380) ص 450.
3. H, Terasse, Ibid, V. 4, p. 1016.
4. هيلن براند ،پيشين ، ص 450.
5.H. Terasse, Ibid, V. 4, p. 1016.
6.Ibid, p. 1016.
7. گوستاولوبون ، تاريخ تمدن اسلام و عرب ، ترجمه سيد محمد تقي فخرداعي گيلاني (تهران : مطبعه مجلس ملي ، بي تا ) ص 385 و 387 و 391.
8.J. D. Latham, Nasrids, see Encyclopaedia of islam, v. 5, p. 1020.
9.http;//tuspain. Com/ Alhambra. Htm.
10. مونتگمري وات ، اسپانياي اسلامي ، ترجمه محمد علي طالقاني (تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ اول ، 1359) ص 175.
11. جريلين دادز، پيشين ، ص 57-58.
12. قلمرو بني نصر نسبت به کل سرزمين اسپانيا کم بود و به نوشته حسين مونس ،اندلس بني نصر يک هشتم مساحت شبه جزيره ايبري بوده است . ر.ک: حسين مونس ، تاريخ و تمدن مغرب ،ترجمه حميد رضا شيخي (تهران : بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس و انتشارات سمت ، چاپ اول، 1374) ج 2 ، ص 395.
13.مونتگمري وات، پيشين ، ص 176.
14.هيلن براند، پيشين ، ص 450.
15. H. Terrasse, Ibid, V, 4, P. 1016.
16. موتمگمري وات ، پيشين ، ص 195.
17. حسين مونس ، پيشين ، ج2 ، ص 394
18.http; //tuspain. Com / Alhambra. Htm.
19.WWW. History channel. Com. Perl.
20. گوستاولوبون ، پيشين ، ص 365-366.
21. ديويد تالبوت رايس ، هنر اسلامي ، ترجمه ماه ملک بهار (تهران: انتشارات علمي و فرهنگي ، 1375) ص 169.
22. پاکباز، رويين ؛ دائره المعارف هنر (تهران : انتشارات فرهنگ معاصر ، چاپ دوم ، 1379)ص 710.
23.هيلن براند، پيشين ، ص 450.
24. همان ، ص 451.
25. ارنست کونل ، هنراسلامي ، ترجمه هوشنگ طاهري (انتشارات توس ، چاپ دوم ، 1355) ص 165.
26. همان ، ص 231.
27. مونتگمري وات، پيشين ، ص 210؛ مقايسه شود با : گوستاولوبون ، پيشين ، ص 361 و ارنست کونل ، پيشين ، ص 166.
28. H. Terasse, Ibid, V. 4, 1018-9.
29. گوستاولوبون ، پيشين ، ص 363.
30. مونتگمري وات، پيشين ، ص 312.
31. ويل دورانت ، تاريخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران : انتشارات اقبال ، چاپ اول ، 1343) ج11 ، ص 274.
32. همان ، ج 11 ، ص 276.
33. گوستاولوبون ، پيشين ، ص 362.
34.همان ، ص 361.
35. همان ، ص 361.
36. کريستين پرايس ، تاريخ هنر اسلامي ، ترجمه مسعود رجب نيا (تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1356) ص 119.
37.همان، ص 116-117.
38.همان ، ص 452 و 455.
39.همان ، ص 451-452.
40.همان ، ص 453.
41.مونتگمري وات، پيشين ، ص 209.
42.هيلن براند، پيشين ، ص 453.
43.ارنست کونل ، پيشين ، ص 112-114.
44.کريستين پرايس ،پيشين ، 111-112.
45.ويل دورانت ، پيشين ، ج11 ، ص 276.
46.هيلن براند، پيشين ، ص 455.
47.همان ، ص 452.
48.همان ، ص 453.
49.ارنست کونل ، پيشين ، ص 116.
50. هيلن براند، پيشين ، ص 453.
51. همان ، ص 455.
52. ويل دورانت ، پيشين ، ج11 ، ص 275.
53. مونتگمري وات ، پيشين ، ص 196.
54. گوستاولوبون ، پيشين ، ص 357.
55.هيلن براند، پيشين ، ص 455.
56. همان ، ص 455.
57. گوستاولوبون ، پيشين ، ص 363.
58. همان.