علويان ترکيه و علويان سوريه

آيا تغيير ساختاري در تاريخ علويان ترکيه و علويان سوريه رخ داده است ؟ اين پرسشي است که در اين مقاله بر آن متمرکز مي شويم تا شباهت ها و تفاوت هاي اين دو گروه را تحليل کنيم.
چهارشنبه، 5 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
علويان ترکيه و علويان سوريه

علويان ترکيه و علويان سوريه
علويان ترکيه و علويان سوريه


 

نويسنده:ماريني آرينگبرگ و لانناتزا
ترجمه: عباس برومند اعلم**



 


 


آيا تغيير ساختاري در تاريخ علويان ترکيه و علويان سوريه رخ داده است ؟ اين پرسشي است که در اين مقاله بر آن متمرکز مي شويم تا شباهت ها و تفاوت هاي اين دو گروه را تحليل کنيم.
از اوايل قرن بيستم تبعيض هاي قديم در دوره امپراتوري عثماني عليه اين دو گروه اقليت پايان يافت و سياست کمال آتاتورک در ترکيه ونيز فرانسه در سوريه ، درها را به روي علويان در اين دو جامعه گشود، به گونه اي که هر يک توانستند آثار پايداري بر جوامع خود بگذارند. تأثيرات سياسي اين دو گروه درخلال هفتاد سال اخير به طور چشم گيري افزايش يافته است. تغيير شرايط اقتصادي و اجتماعي مستلزم برجسته شدن درک موقعيت هاي جديد آنان بود،به طوري که اين تغييرات پاسخي محسوب مي شد به گسترش و توسعه جوامع آنها نسبت به يکديگر گروه ها در ترکيه و سوريه ؛عواملي که هم ايجابي و هم سلبي بود.
واژه هاي کليدي : علويان سوريه ، علويان ترکيه ، هويت فرهنگي ، نواصلاح گرا.
پيشينه علويان ترکيه و علويان سوريه
فرضيه هاي متفاوت درباره ي خاستگاه اين دو گروه به شرح زير است :
علويان ترکيه عموماً خاستگاه خود را به صورت نژادي و براساس گويش و زبان مادري شان به قبايل ترک يا کرد نسبت مي دهند؛چنانکه علويان سوريه نيز خواستگاه خود را به يک نژاد قبيله اي عرب نسبت مي دهند. زبان ترکي علويان ترکيه بدين معناست که خاستگاه فرقه اي آنها ريشه در يک محيط اسلامي ـ ترکي خالص با رهبران مذهبي ترک دارد و نه محيط مذهبي و ارزشي ديگر، بنابراين هرگونه پيوند احتمالي بين علويان در ترکيه و علويان در سوريه به طور کامل و طبيعي ممتنع است.
اين دو فرقه ،همانند هر گروه يا فرقه مذهبي ديگر ، باورها و عقايد خودشان را بر پايه اساطير بومي متعلق به خود بنا کرده اند که از ديدگاه مذهبي محترم و مقدس هستند . علاوه بر روايات و اساطير مذهبي که اعتبار و مشروعيت خود را دارند ، ديگرعناصر تاريخي نيز به عنوان عوامل اقتصادي ـ اجتماعي مکمل ،داراي اعتبار مي باشند . رويکرد اين مقاله بر مبناي نتايج و دستاوردهاي روش تحقيق بررسي مقايسه اي تجربي اقتصادي ـ اجتماعي است.
فتح و اسلامي شدن آناتولي و منطقه جبل انصاريه
حمله قبايل ترک به آناتولي (1) در پي نبرد ملازگرد در 1071 م آغاز شد ؛نبردي که در آن رومانوس اول امپراتور بيزانس اسيرگرديد و راه براي مهاجرت انبوه و تغييرات در منطقه باز شد .اينها همان مردمان «اغوز» بودند که تاکنون سلطنت سلجوقي را در ايران و عراق ايجاد کرده بودند؛همان طور که اندکي بعد دولت و جامعه سلجوقي ديگري را در آناتولي ايجاد کردند .آنان در گروه هاي کوچک سرباز که «غازي» ناميده مي شود تحت رهبري رهبران مقدس صوفي (باباها) سازماندهي مي شدند.(2)
جمعيت مسيحي غالباً يوناني ،ارمني ، گرجي و سوري که تا اين زمان بر اثرحملات قبلي کاهش يافته بود، بعد از آن نيز بر اثرجنگ و مهاجرت و يا تشرف به دين اسلام شمارشان کاهش يافت(3) صوفي ها در طول دولت سلجوقي نقش مهمي داشتند. اعضاي حلقات مختلف صوفي مانند قلندريه و رفاعيه ازآسياي ميانه وشرق ايران به آناتولي مهاجرت مي کردند ،گروه هاي ديگر نيز بر اثرحملات مغول به سوي غرب رانده شدند. با مهاجرت مردمان ترک ،رهبري باباهاي صوفي تثبيت مي شد. آنها اقامتگاه هاي خود را درمنطقه سکونت جديد تأسيس کردند و کوشيدند تا آنها را به بهره برداري برسانند. تکيه ها و تربيت خانه ها بنا شدند و باغ ها کشت شدند و مدارس توسعه يافتند .آنها براي رفاه مسافران تدارک مي ديدند و نيز در نزاع هاي بين قبايل ميانجي گري مي کردند.
صوفيان روستايي يک رفتار پر تسامحي با مسيحيان در پيش گرفتند و ارتباط يوناني ها و ارمني ها را با اسلام تسهيل کردند. درآناتولي حاجي بکتاش بسيار تکريم مي شد . او قرائتي از اسلام را تبليغ مي کرد که ترکيب باورهاي شيعي و سني و آداب ديني اسلامي و مسيحيت بود.(4)
تبليغات اسلامي براي جماعت مسيحي مأيوس که شکست خود را نشانه اي از مجازات الهي يا پايان تاريخ مي دانستند، جذاب مي نمود. اندکي بعد مردان مقدس مسلمان با ارائه اسلام در قالب ترکيبي از باورهاي اديان مسيحي و اسلام مورد اقبال قرار گرفتند.
مکان هاي مقدس مسيحيت را دراختيار گرفتند مسيح نيز مورد احترام و تکريم مسلمانان بود؛اما اغلب خود، مسيحيان پس از تشرف به اسلام ،عقايد و آداب مسيحي را نکوهش مي کردند. غسل تعميد ،تقديس سنت ها ، عيدپاک و اعتقاد به شفاعت مؤثر کليساها ،ازعقايد مسيحيت ، در اسلام اين جماعت ها گنجانده شد.(5)
بدين ترتيب ريشه هاي علوي گري بايد در محيطي همچون منطقه آناتولي جست و جو شود که در آن يک فرآيند آميختگي بين جوامع مسيحي رها شده و قبايل ترک يا کردي که گونه متفاوتي از اسلام صوفيانه را پذيرفته بودند ،رخ داد.
علويان در سوريه معمولاً نصريه (6) ناميده مي شوند که تاکنون فرقه خود را در خلال ده قرن در جبل انصاريه نزديک لاذقيه تثبيت کرده اند. عقايد پنهاني آنها ترکيبي از عناصر اعتقادي باستاني سوريه يا بت پرستي (به ويژه عبادت عناصر سه گانه خورشيد،ماه و ستاره يا آسمان) که احتمالاً از تثليت مسيحي تأثير گرفته ،توصيف مي شود؛ چنانکه که از مراسم و جشن هاي مختلف مسيحي و نيز تا حدود زيادي عقايد تجلي يافته در آيين شيعه اسماعيليه ،که ازامام علي پسر عمو وداماد پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و سلمان فارسي يکي از اصحاب ايراني پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) پيروي مي کنند، متأثر است.
علويان قرن ها بردگان بدون زمين و غلامان و کارگران کشاورز ملاکان و زمين داران مسيحي يا سني شهري بودند . علويان به سبب گرايش مذهبي و ارتجاع فرهنگي شان مورد نفرت اکثريت سني بودند. ابن تيميه ، فقيه برجسته سني ، فتوايي در قرن چهاردهم ميلادي صادرکرد که بر اساس آن علويان ،کافرتراز يهوديان ،مسيحيان و بسياري از بت پرستان هستند و همين فتوا جنگي را بر ضد آنها براي رضاي خدا به راه انداخت .(7)
علويان نه تنها در زمينه هاي مذهبي آزار ديده اند ، بلکه نژادي به حساب مي آمدند که مستحق هيچ لطف و ترحم و حمايتي نيستند .آنها به اسارت برده شده و فروخته مي شدند. در خلال آخرين سال هاي حاکميت عثماني ، شرايط اقتصادي آنان به شدت زوال يافت ،به گونه اي که غالباً دختران را به مردم شهرنشين وبيشتر به خاندان هاي مسلمان سني
مي فروختند و يا اجازه مي دادند.(8)

دوران حاکميت عثماني
 

به مدت پانزده قرن بيش از نود درصد جمعيت آناتولي مسلمان بودند ،در مقايسه با دوره قبل از شروع مهاجرت ترکان که در آن دوره غالباً مسيحي بودند . بسياري از اين تغييرات آنچنان که قبلاً ذکر شد، به علت مهاجرت انبوه جمعيت مسلمانان بود؛ اما بخش مهم ديگر آن به سبب تغيير مذهب مسيحيان به اسلام بود. اين تغيير دين ها به طور بنيادين به شکست مسيحيت آناتولي بر مي گردد که در خلال تضعيف دولت بيزانس و کليساي ارتدوکس يونان و اضمحلال جامعه آناتولي در مواجهه با مهاجرت ترکان رخ داد. در اواخر قرون چهارده و پانزده ، ترکان ،اسقف ها و فرمانداران را از مقاماتشان خلع کردند. عايدات و دارايي هاي کليسا را مصادره نمودند . بيمارستان ها ، مدارس ،نوانخانه ها و ديرها را تخريب يا تعطيل کردند و جمعيت مسيحي آناتولي را بدون رهبري و خدمات اجتماعي رها نمودند. باقي مانده روحانيان مسيحي نيز تحت حاکميت ترکان درگير نزاع هاي دروني شدند،به گونه اي که در آينده اين امر فقط به تضعيف مؤسسات مسيحي منتهي مي شد.(9)
در خلال دوران عثماني،علويان تحت تبعيض قرار داشتند. کشتارهاي دوره اي علويان تا قرن شانزدهم ثبت شده است؛ (10) البته بيشترين اقدامات عليه علويان را نمايندگان جريان بکتاشي همراه با يني چري انجام مي دادند تا زماني که سازمان مزبوراز بين رفت و مضمحل گرديد.(11) علويان همچنين از سازمان هاي نظامي و نيز مشاغل اداري اخراج مي شندند.
هويت فرهنگي ملي : ترک ، عرب يا کرد
علويان از يک گروه هم نژاد نيستند؛چنانکه قبلاً گفته شد، آنها شکاف هاي زباني و ارزشي دارند. چهارگروه زباني مختلف در ميان آنها يافت مي شود. ترکي ،عربي ،زازا و کرمانجي که دو تاي آخري جزو ساختار زباني فارسي و کردي هستند.(12) هويت ،عميقاً با زبان مادري هر گروه پيوند خورده است . اين واقعيت ، فقدان کامل همکاري يا ارتباطات همه جانبه را در پي دارد.
درباره شمار جمعيت علويان اختلاف نظر هست . بسياري از منابع علوي ادعا مي کنند که آنها بيش از چهل درصد جمعيت ترکيه را تشکيل مي دهند؛ در حالي که بالاترين تخمين هاي علمي نسبت آنها را در حدود بيست درصد برآورد مي کند.(13) در اوايل دهه 1990 آنان جمعيت خود را بيست ميليون نفر اعلام کردند .(14) ساير منابع گفتند که بيش از پانزده ميليون نيستند . به هرحال اين به وضوح نشان مي دهد که شمار ترکان علوي نسبت به اواسط دهه 1980 زماني که بين سه تا هشت ميليون نفر تخمين نزده مي شدند رشد کرده است. علويان کرد حدود 25 درصد کردهاي ترکيه (1/5 تا دو ميليون نفر)(15) را تشکيل مي دهند. به علاوه ترکيه حدود يک ميليون علوي عرب (نصيري ) دارد. بيشترين آنها که در استان هاي يا الکساندريه زندگي مي کنند نصيري هستند و پيوندهاي خودشان را با علويان سوريه حفظ کرده اند.(16)
علويان ترکيه آنچنان که قبلاً ذکرشد ، خود را به هيچ عنوان با علويه سوريه پيوند نمي زنند،اگر چه هر دو ، تا حدودي با پس زمينه هاي تاريخي مشترک که از مسيحيت به گونه اي خاص از اسلام تغيير دين داده اند ، پيوند دارند و آن را حفظ کرده اند. نمونه هاي مهم سنت هاي مسيحي مانند عيدپاک ، شرب خمر يا عدم ساخت مسجد ، از اين جمله است . به نظر مي رسد هويت آنها به نوعي عميقاً به هم پيوند خورده است . ژئوپليتيک محيط قبايلي آنان با پس زمينه هاي عربي ، ترکي يا کردي که از آن سرچشمه گرفته اند ،به عنوان عوامل متمايز کننده و جدا کننده عمل مي کند .اين رفتارها در ترکيب با استفاده از تقيه ـ يک اصطلاح اسلامي معادل پنهان کاري در رفتارهاي مذهبي تحت اجبار يا ظلم (17) ـ قرار مي گيرد.
نصيري ها حدود دوازده تا پانزده درصد جمعيت سوريه را تشکيل مي دهند.(18) چنانکه ذکرشد ، فرقه مذهبي آنها در خلال قرن دهم درجبال انصاريه نزدک شهر لاذقيه شکل گرفت. اينجا هنوز هم منطقه اصلي آنهاست؛اگر چه فرايند شهرنشيني به علاوه افزايش شمار علويان در درون شبکه هاي تصميم گيري سياسي و نظامي در حضور آنها در ساير مناطق و به ويژه در دمشق مؤثر بوده است.
حدود يک ميليون علوي عرب زبان نيز در ترکيه هستند که غالباً در داخل يا نزديکي استان هاي يا الکساندريه [اسکندريه] زندگي مي کنند. شايان ذکراست ترکيه در يک توافقنامه در سال 1921 با فرانسه پذيرفت که فرانسه سراسر سوريه را بر اساس قانون ملت تحت قيموميت بگيرد. استان سنجک (Sanjak) در ازاي امتيازات گسترده به جمعيت کثير ترک آن تحت حاکميت اداري قيم [فرانسه] قرارگرفت. فرانسه در 1936 پيشنهاد اعطاي استقلال به سوريه را مطرح کرد که شامل سنجک نيز مي شد. آنکارا واکنش منفي نشان داد و در 1939 استقلال مزبور رسماً مشروط به همکاري با ترکيه شد. پرسشي هنوز محل مناقشه بود. اينکه در 1939 کدام يک از دو گروه ترکان يا اعراب اکثريتِ [در استان مزبور] هستند ؟(19) کل جمعيت 220/000 نفر بود. 39 درصد عرب سني ، 8 درصد مسيحي و بقيه کرد،قفقازي و يهودي بودند.
اکثر رعاياي فرودست ،علويان عرب زباني بودند که طبقه استثمارشده به دست مالکان سني ترک معرفي مي شدند و هنگامي که سنجک به ترکيه باز گردانده شد،بسياري از آنها آنجا را ترک کردند به طوري که پس از دو ماه حدود پنجاه هزار پناهنده وارد سوريه شدند . اينها غير از حدود ده هزار علوي نصيري پناهنده بودند.(20)

چگونگي توسعه جايگاه علويان در ترکيه
 

کمال آتاتورک و سکولاريسم
 

کمال آتاتورک فرايند سکولاريزاسيون در کشور به شدت پي گيري مي کرد، که شامل براندازي نظام خلافت نيز مي شد؛نهادي که در کارکرد اسلامي اش نماد اقتدار معنوي سلطان بود؛اقتداري که در ارتباط با مسلمانان تعريف مي شد .
نظام صوفيان يا درويشان غيرسنتي اما پرقدرت را نيز آتاتورک سرکوب کرد و نظام آموزشي ديني محلي را برچيد . همزمان با سکولاريست هاي عقيدتي و نخبگان مدرنيست شهري ، رژيم آتاتورک تلاش کرد که مؤسسات اسلامي را که دولت و مذهب را به هم پيوند مي دادند نابود کند.
گرچه آتاتورک موفق شد اين اطمينان را ايجاد نمايد که اسلام نمي تواند در فرآيند هاي سياسي به کار گرفته شود تا بدين ترتيب موقعيت و اصلاحات او در طول دوران حياتش به خطر نيفتد،اما اسلام محونشد ،بلکه با اخبار ، خاموش و غيرفعال گرديد. نظام هاي مذهبي نابود نشدند، بلکه فقط زير زميني شدند. در ميان نظاميان ،ديوان سالاران وبيشتر شهرنشينان ، اصلاحات تأثيرات گسترده اي داشت؛ اما در ميان کشاورزان روستايي يا روستاييان تازه مهاجر به شهرهاي بزرگ اينگونه نبود.(21) براي نخستين بار ترکان علوي فرصتي يافتند تا موقعيت خود را در جامعه بهبود بخشند و به اندازه زيادي مورد حمايت آتاتورک واقع شدند.نابودسازي تمام مؤسسات مسلمانان سني و جداسازي نهادهاي مذهبي آنان از حکومت،رسماً جايگاهي برابر با اهل سنت به علويان داد. گرچه علويان نيز نهادهاي مذهبي خود يعني تکايا را توقيف شده ديدند،(22) اما موضع حمايت گرانه آنها از دولت وجه غالب داشت؛ضمن اينکه با به کارگيري تقيه توانستند در خفا يک علوي راستين باشند ـ کما اينکه درباره نصيري ها هم اينگونه بود. همچنين به دليل نوع روابط با ارامنه ،حمايت از علويان کرد در مناطق سکونت شان بسيار مهم بود؛ چنانکه در 1915 اتفاق افتاد .(23) در خلال شورش کردهاي ترکيه در 1925، علويان کرد به شدت به شورشيان سني (کرد) حمله کردند . اين مسئله دو وجهي بودن شورش را مي تواند توجيه کند . اگرچه هدف رهبري شورش،خود مختاري يا حتي استقلال کردستان بود، اما گروه ها و دسته هاي شورشي براساس انگيزه هاي مذهبي عمل مي کردند و مي خواستندنظام قديمي خلافت را بازگردانند ؛حال آنکه علويان کرد به دليل تعصبات شديد و ريشه داراهل سنت عليه آنها ، تمايلات سکولاريستي جمهوري را ترجيح مي دادند.(24)
جناح چپ و علويان و تهديد گروه هاي راست گرا در خلال دهه هاي 1960 و 1970
در پي جنگ جهاني دوم و تشکيل نظام چند حزبي در ترکيه سياست ها نيزتغيير کرد ديکتاتوري کماليستي با ليبراليسم جايگزين شد.حزب دموکراتيک (DP) که در 1950 قدرت را به دست گرفت،برنامه اش خصوصي سازي مؤسسات اقتصادي دولتي بود. هدف نهايي اين بود که ترکيه در يک دوره زماني کوتاه به يک آمريکاي کوچک تبديل شود که البته اين برنامه شکست خورد. سبب آن نيز پايين بودن شديد ذخاير[مالي] ،محدوديت رشد ارزش اعتبارات و مساعدت هاي خارجي ،فقدان تجارب اداري براي مديريت اقتصاد آزاد و ناتواني مهار رشد فزاينده تورم بود. اين فرايندها از آن زمان تقريباً هر ده سال يکبار تکرار شده است که معمولاً بي ثباتي اقتصادي ،توسعه بي ثباتي سياسي و ظهور يک سلسله بحران هاي حکومتي و در نهايت کودتاي ارتش منتهي مي شود.(25) در طي اين تحولات،کشمکش و درگيري ميان چپ گراها و راست گراها و نيز ميان علويان و سني ها به شدت افزايش مي يابد. به هرحال نقش رهبران نظامي ترکيه تا 1961 يعني زماني که ماده 111 قانون اساسي براي ايجاد شوراي امنيت ملي تصويب شد ،پذيرفته شده بود.(26)
ژنرال ها عموماً به صورت سنتي به احزاب راست ميانه متمايل بودند( مانند حزب عدالت jp به رهبري سليمان دميرل) . اين احزاب داراي يک برنامه پيشبرد اقتصاد و سرمايه داري در ترکيه علي رغم مخالفت هاي گروه هاي محافظه کار سنتي بودند؛البته احزاب مذکور با گروه ها و احزاب سوسياليست (مانند حزب کارگران ترکيه wpt) که گرايش هاي علوم را هدايت و مديريت مي کردند،خصومت بيشتري داشتند. در آغاز ژنرال ها از حزب جمهوري خواه خلق (RPP) حمايت مي کردند که ميراث آتاتورک بود؛اما در 1972 آنان مردد شدند، زيرا حزب مزبور در جهت دمکراسي اجتماعي و سياست خارجي با استقلال بيشتر حرکت مي کرد که با تمايلات ژنرال ها و نيز اعضاي ناتو مخالف بود. چهره RPP تحت رهبري جانشين آتاتورک ،سرهنگ اينونو در اواخر دهه 1970 تا حدودي با چپ گرايان علوي و جدايي طلبان کرد شناخته مي شد. همزمان حزب دميرل پيوندش را با مبارزان بنيادي گراي سني و نيز گروه هاي راست گرا مانند انجمن ها و اتحاديه هاي پليس و معلمان افزايش مي داد.(27)
در خلال دهه 1970 تروريسم در ترکيه افزايش شديدي يافت. حملات متعددي به جامعه علويان صورت پذيرفت . علويان همان طورکه قبلاً ذکر شد ، اغلب از سکولاريسم حمايت مي کردند؛بدين ترتيب به ائتلاف بزرگ حزب جمهوريخواه خلق (RPP) رأي دادند. آنان مورد هدف اعضاي حزب ملي گراي افراطي يعني گرگ هاي خاکستري قرار گرفتند که آنها را کمونيست قلمداد مي کردند.بيشترين حملات در سال 1978 در مناطق ملطيه ، سيواس و بينگول رخ داد.(28) بولنت اجويت ، نخست وزير وقت ،از حاميان علويان بود.(29) [با اين حال] خشونت فرقه اي عليه علويان ادامه يافت که بزرگ ترين آنها حمله ژوئيه 1980 در قرم بود. در سپتامبر همين سال ارتش يکبار ديگر قدرت را به دست گرفت(30)
مهم ترين موفقيت حزب نئوفاشيست و ملي گراي (NAP) در خلال دهه 1970، بهره برداري از يک ايدئولوژي خشن و سرسخت برضد دشمنان داخلي موسوم به کمونيست ها بود که معادل کردها و علوي ها قرار مي گرفت.بيانيه هاي اين حزب از تأسيس «يک ترکيه بزرگ که يکبار ديگر کل جهان را تحت سيطره خود داشته باشد» سخن مي گفت و اينکه حزب (NAP) دولت ملي را از وجود همه اقليت ها پاکسازي خواهد کرد. ترک گرايي و خشونت حزب عليه اقليت ها در آغاز يک موضوع تاکتيکي بود؛چنانکه در مناطق داراي بافت فرقه اي و قومي متفاوت مانند کردها و علوي ها ، اين گروه ها مهم ترين دشمنان بعد از کمونيسم قلمداد مي شدند، همزمان گروه هاي فقير و تحت فشار در جامعه ترکان سني عليه صاحبان امتيازات ويژه تحريک مي شدند.(31)

کردهاي علوي و بسيج سياسي
 

خاستگاه کردهاي علوي در ترکيه تفاوت هاي بسياري دارد. مذهب علوي در مرکز آناتولي بسيار قوي است، به ويژه در منطقه درسيم،مشترکات فراوان ميان زازاها و علوي ها ابهام درباره يک ارتباط ويژه ميان آنها را ايجاد مي کند.(32) روابط ميان سني ها و کردهاي علوي از زمان درگيريهاي شيعي ـ سني درآناتولي در قرن شانزدهم خصمانه بوده است؛ چنانکه پيش تر ذکر شد،درخلال قيام کردستان عليه کمونيست ها در 1920،علويان جدا شدند و اعلام بي طرفي کردند. از يک سو شماري از قبايل و رهبران علوي از ايده خود مختاري يا حتي استقلال کردستان حمايت مي کردند،از ديگر سو اکثر علويان به سني ها و مقاصد آنها اعتماد نداشتند. براي بسياري از سني ها اعاده خلاقيت يک موضوع محوري بود.(33)
در خلال دهه 1950 حاشيه نشينان کرد به دژ حامي اسلام تبديل شدند؛يک محيط خشن و خطرناک براي سکولارهاي چپ گراي تندرو .کردهاي علوي نيز از اين شرايط وحشت داشتند . اکثر کردهاي سني نسبت به ترکان سني احساس قرابت بيشتري داشتند تا کردهاي علوي .(34)
در اواخر دهه 1940 و اوايل دهه 1950 شمار زيادي در جامعه ترکيه به بازگشت به تعاليم سنتي متمايل شدند. بدين ترتيب واضح گرديد که احساسات مذهبي بين مردم هرگز تضعيف نمي شود،بلکه تا حدودي تعاليم عمومي به ويژه در کلان شهرها تنزل کرده بود. يک رخداد مهم در احياي اسلام تصميم به بازگشت آموزش هاي مذهبي به مدارس در اواخر دهه 1940 بود. جريان هاي صوفي نيز در سال هاي بعد از 1950 اجازه يافتند فعاليت هاي خود را از سر بگيرند.(35)
در 1961 هنگامي که قانون اساسي ترکيه براي اولين بار اجازه تشکيل يک حزب سوسياليست را دارد،حزب کارگران ترکيه (TWP) به وجود آمد . کردها و علوي ها هسته اصلي اين حزب را در اواخر دهه 1960 تشکيل مي دادند. بسياري به سبب درخواست مالکيت زمين و کنترل طبقه مالکان بزرگ، به حزب جذب شده بودند و عده اي هم به سبب عقايد چپ گرايانه جذب اين حزب شدند. مسئله کردستان را نيز حزب مزبور برجسته کرد. [در نهايت] اين حزب در سال 1971 غيرقانوني اعلام شد.(36)
تقابل خصمانه در درون جامعه ترکيه در اواخر دهه 1970 و نيمه اول سال 1980 در قالب درگيري راست گراها عليه چپ گراها ، ترکان عليه کردها ، سني ها عليه هر دو گروه کرد و علوي بروز يافت. در چنين اوضاعي در سال 1974 عبدالله اوجالان يک جنبش آزادي بخش ملي کردي را به راه انداخت که بر پايه مارکسيسم و لنينيسم شکل گرفته بود. او همانند همراهانش قبلاً در آنکارا دانشجو بود. اينان اعضاي گروه هاي مختلف جناح چپ بودند که پس زمينه هاي علوي و کردي مشترک هم داشتند . آنها به همين شبکه هاي گروه هاي چپ ترکيه کمک مي کردند و در 1975 به قصد تأسيس تشکيلات در شهرهاي اورفه ،الازيغ ، مرعش و ديگر نقاط کردنشين به اين مناطق بازگشتند .اين سرآغاز شکل گيري حزب کارگران کردستان (PKK) بود . دشمنانPKK عبارت بودند از فاشيست ها ، کارگزاران دولت و حاميان آنها ،چپ هاي ترکيه که مسئله کردي را ذيل انقلاب چپ گرايي قرار مي دادند و طبقه ملاکان استثمار کننده کرد . آنها در 1984 نخستين حملات خودشان را عليه نيروهاي ترکيه در منطقه کردنشين آغاز کردند.(37) از آن پس تقابل ها ادامه داشته و شدت آن افزايش يافته است . بسياري ازعلوي هاي کرد از حزب خادمان خلق کرد(HEP) حمايت مي کردند. اين حزب را اعضاي کرد سابق پارلمان که از حزب مردم گراي سوسيال دمکرات (SHP) اخراج شده بودند ، تشکيل داده بودند.HEP در سال 1993 تعطيل شد و در پي آن شماري از نمايندگان حزب مذکور گروه جديدي به نام حزب دمکراسي (DEP) تشکيل دادند. در رقابت هاي انتخاباتي محلي در مارس 1994، DEP به سبب ترور اعضاي حزب ، حملات با بمب به مراکز و ادارات شاخه هاي حزب و دستگيري اکثر اعضايش رسماً عقب نشيني و کناره گيري کرد. حزب جديد کردي ديگري به نام حزب دمکراسي خلق(HADEP) تشکيل شد.(38)
وضعيت نشان مي دهد که علوي هاي کرد به نسبت دهه 1960 و 1970،دردهه 1990 از همتايان ترک خود و احزاب و سازمان هاي آنها فاصله بيشتري گرفتند.

جريان نو اسلام گرا
 

احياي عمومي و تقويت اسلام در دهه 1980 بسيار آشکار بود.آموزش هاي مذهبي در مدارس ابتدايي و متوسطه به موجب قانون سال 1982 اجباري شد . در خلال اين دهه شمار طلبه هاي مدارس قرآني از حدود 68500 نفر به بيش از 155000 نفر افزايش يافت . اين مدارس را اداره کل امور مذهبي مديريت و تأمين بودجه مي کرد. مدارس مزبور يک برنامه ريزي کامل آموزش هاي مذهبي داشتند و به روي دانش آموزان پس از مقطع ابتدايي باز بودند. اداره مزبور پيش از 1980 داراي بيست کارمند بود، در پايان دهه 1980 اين رقم به 628 نفر افزايش يافت در طول دهه 1980 و اوايل دهه 1990 حدود 1500 مسجد جديد در هر سال ساخته شد و از 1979 تا 1989 اعضاي اداره مزبور از حدود پنجاه هزار به تقريباً 85000 افزايش يافت . ساخت مسجد از طريق ترکيبي از درآمدهاي خصوصي و عمومي تا آخر دهه 1980 و دهه 1990 ادامه يافت .(39)
شوراي امنيت ملي ترکيه تصور مي کرد که اسلام مي تواند عامل وحدت در جهت تضعيف جريان چپ و پلي بين ترک ها و کردها باشد؛و لذا اين نگاه و برداشت از [کارکرد اسلام] را دولت حزب مام ميهن به رهبري تورکوت اوزال پذيرفت؛ اما چنين سياستي نتيجه عکس داد و تحرک علويان شديدتر از گذشته شد.
موارد متعدد تنش و رويارويي بين شورشيان مسلمان سني و علوي ها در خلال دهه 1990 رخ داد. يک مورد شايان ذکر از اين تنش ها به حادثه سيواس مشهور است که در آن شورشيان مسلمان سني تلاش کردند که شرکت کنندگان در يک همايش فرهنگي علوي را شب هنگام،در هتل شان به آتش کشيده و بکشند.
در دسامبر 1995 حزب اسلام گراي رفاه (RP) در انتخابات عمومي با آراي بالايي پيروز شد و اميد به حضور يک اسلام گرا در دولت افزايش يافت. در انتخابات شوراهاي
شهر و شهرداري ها در 1994 بسياري از شهرهاي بزرگ ترکيه از جمله بزرگ ترين آنها استانبول و آنکارا شهرداران حزب رفاه را برگزيدند .سکولارها شامل علوي ها و نيز اتحاديه اروپا و آمريکا نگران شدند. گويي از طريق حزب رفاه و رهبران آن نجم الدين اربکان ،دروازه اروپا در اختيار اسلام گراها قرار گرفته بود.(40)
تظاهرات گسترده براي دفاع از قانون اساسي
در خلال دهه 1990 چندين تظاهرات گسترده با شعار دفاع از قانون اساسي برپا شد که تأکيد ويژه آنها بر اصل سکولاريسم بود. سکولارها و از جمله علوي ها از جريان نو اسلام گرا احساس خطر مي کردند . نگراني آنها به محدوديت آزادي هاي فردي شان در درون جامعه ترکيه و نيز شرايط و وضعيت ترکيه در اروپا و ديگر جوامع غربي مربوط مي شد.
آزادي مذهب در قانون اساسي تضمين شده بود، به گونه اي که به موجب آن دولت نبايد آن را تهديد کند. اين بدين معنا بود که هيچ کس نبايد وادار به عبادت يا شرکت در مراسم و آيين هاي مذهبي بشود. مدارس ابتدايي و متوسطه به تهيه يک دستورالعمل مذهبي تحت نظارت و کنترل دولت نياز داشتند. اصل سکولاريسم مجدداً تأکيد مي کرد که در تهيه ، فراهم آوري و تدوين اصول اقتصادي ،سياسي ،اجتماعي و قانون حتي استفاده محدود از رويکردهاي مذهبي ممنوع است.(41)
از اواخر سال 1997 اين سياست تغيير کرد و مدت تحصيل در مدارس ابتدايي براي جلوگيري از انتخاب مدارس مذهبي به سه سال افزايش يافت .با بازگشت اجويت به دولت ، شرايط حمايت ازعلويان بهبود يافت. اين سياست از زماني ممکن شد که رهبر حزب رفاه ،اربکان ، مجبور به ترک سياست شد و به اقدام عليه قانون سکولاريسم متهم گرديد.

واکنش علويان به گرايش هاي پان ترکي
 

اگر چه هويت ترکي ترکان علوي به طور چشم گيري باقي بود و هنوز تأثير مثبت بر مواضع آنها در قبال جمهوري هاي تازه آسياي مرکزي و آذربايجان داشت؛ اما نشانه هايي از ترديد در ميان علويان بر مبناي تجارب قبلي جنبش هاي مدعي «ترکيه بزرگ» مانند حزب اقدام ملي در خلال دهه 1970 وجود داشت . سياست اين حزب نئوفاشيست ، با آرمان تشکيل دولت ترکيه بزرگ نه فقط بر ضد کردها بلکه عليه علويان نيز سامان دهي شده بود.(42) افزايش آفريني و تقويت اهل سنت به ويژه بنيادگراها و صوفيان مانند نقشبنديه ، از ديگر عوامل ترديد مزبور بود.(43)

چگونگي جايگاه علويان (نصيري ها) در توسعه سوريه
 

علويان درسال هاي تحت الحمايگي فرانسه و سال هاي پس از استقلال
 

سوريه در سال 1920 تحت الحمايه فرانسه قرار گرفت . چالش جدي براي فرانسه در سال هاي نخست از ناحيه روستاييان به ويژه کوه نشينان علوي بود. آنها در جبال انصاريه در يک شرايط کامل بي قانوني بودند؛ جبالي که گروهي شورشي علوي آواره تصرف کرده بودند و کل منطقه را تحت اختيار خودشان گرفته بودند.(44)
در دسامبر 1924 علويان که سهمي حدود دوازده تا چهارده درصد جمعيت سوريه را داشتند، دولت مستقل خود را ايجاد کردند. يک منطقه فدرال خود مختار که به قلمرو تحت الحمايه سوريه منضم شده بود. دولت مستقل علوي يک فرماندار فرانسوي داشت و تا اواخر سال 1936 زماني که به قسمتي از دولت سوريه متحد تبديل شد ،باقي بود، تا معاهده استقلال از فرانسه فراهم شود.علويان به خصوص به دلايل فرقه اي (45) در مورد اتحاد ابراز ترديد شديدي مي کردند؛ خطري که هرگز دولت فرانسه آن را تأييد نکرد . تحت الحمايگي تا سال 1934 ادامه داشت.
همزمان با اقدامات علويان جدايي طلب يک رقابت تبليغاتي با درگيري و تنش هاي فرقه اي که فرانسه حمايت مي کرد آغاز شد. گروه هاي ديگر علوي به ويژه روشنفکران و تکنوکرات هاي آنها گرد هم آمدند و انجمن جوانان مسلمان علوي را براي مبارزه با جدايي طلبي و پيوستن به سوريه يکپارچه ايجاد کردند.(46)
در طي نخستين سال هاي پس از استقلال ،دولت سوريه تلاش مي کرد فرقه گرايي را از بين ببرد و ملت واحد فعال و قوي را ايجاد کند. مقاومت ها در مناطق سکونت علوي ها و دروزي ها به شدت سرکوب شد.(47)

علويان و حزب بعث
 

از دهه 1940 بسياري از علويان جوان جاه طلب وارد ارتش يا دانشکده افسري شدند. در آغاز دهه 1960 ، بسياري از رده هاي پايين و مياني ارتش را علويان تشکيل مي دادند. در سال 1963 ،صلاح جديد ، يک افسر علوي ، اداره بخش امور استخدامي ارتش را به دست گرفت و از طريق ارتقا يا تصفيه حدود هفتصد افسر را جابه جا کرد و آنها را جايگزين نمود که نيمي از جايگزين ها علوي بودند. سه سال بعد کودتايي را بر پايه شبکه علويان به راه انداخت . در 1970 حافظ اسد کودتاي ديگري را سامان داد و علويان بسياري را در رده هاي بالاي حزب بعث،سرويس هاي امنيتي و واحدهاي کليدي ارتش قرار داد. پس از اين حدود دو سوم دانشجويان دانشکده افسري و بيش از نيمي از رده هاي بالاي يگان هاي نظامي داراي پس زمينه هاي علوي بودند. شمار علويان در حزب بعث نيز افزايش يافت.(48)
عضوگيري براي حزب بعث را کساني که خارج از سيستم شبکه ها بودند؛شکل دادند،عزل و نصب هاي قوم گرايانه بر مبناي رژيم گذشته ايجاد شد. اقليت هاي طبقه متوسط و پايين روستايي مانند فرزندان آموزش ديده دهقانان و به ويژه علويان گروه هاي مهمي را در جامعه جديد سوريه شکل دادند. رئيس جمهور پس از آن تا اندازه اي به سراغ سني ها رفت و حضور آنها را در حزب بعث افزايش داد. اگر چه تبديل ماهيت از يک جنبش انقلابي به حزب ،رخ داده بود ، اما هنوز خط مشي همراه کردن ارتش و ديوان سالاري براي اسدباقي بود.(49) نخبگان مقتدر واقعي در دولت و حزب اسد را ياران نظامي علوي او تشکيل مي دادند.
نه فقط دلايل اقتصادي همچون بهره هاي ناشي از اصلاحات ارضي ،حزب بعث را براي علويان جذاب کرده بود، بلکه از آنجا که ساختار اجتماعي علويان مي توانست در جريان اهداف داخلي حزب و به ويژه شبکه قبايلي آنها مورد استفاده قرار گيرد ،جذابيت مزبور افزايش يافته بود.(50) در عين حال بسياري از علويان بودند که به شدت از رژيم انتقاد مي کردند . شماري از روشنفکران علوي در احزاب مخالف سکولار فعاليت مي کردند ،به ويژه در حزب کمونيستي عمل ، که تحت سلطه علويان بود.(51)

مصادره زمين هاي شخصي مالکان عرب سني
 

اصلاحات نظام مالکيت زمين در سوريه همانند ديگر مناطق در خاورميانه يک طبقه بزرگ را شکل داد. محاسبه يک چهارم تا چهارپنجم زمين هاي شخصي و خصوصي که در اصل کشاورزان مزارعه کار کشت مي کردند ، شمار زياد زارعان خرده مالک که اغلب زمين هاي بسيار کوچک داشتند، اجاره اندک و ناپايدار ،اجاره بهاي بالا ، وام هاي سنگين ، افزايش ارزش زمين و افزايش زمين [قابل کشت] ، سبب اصلاحات ارضي در سراسر منطقه شد و اصلاح طلبان توانستند زمين هاي دشمنانشان را مصادره کنند. بعثي هاي سوريه نيز تحت رهبري علويان و تا حدودي دروزي ها زمين هاي شهرنشينان که غالباً مالکان غايب و بازرگانان سني بودند را تصرف کردند.(52) بيش از شصت درصد جمعيت استان لاذقيه عبارت بود از زارعان علوي فقير در کوهستان و دشت ها و يا اطراف شهرهاي ساحلي ،قسمت اعظم زمين هايي که علويان کشت مي کردند متعلق به سني هاي لاذقيه و حما بود. طبعاً شکاف ثروت اختلافات مذهبي را تشديد کرده بود.(53)
درباره علويان صحبت نکنيد...
اگر چه بعثي ها در سوريه از طريق بسياري موقعيت علويان را بهبود بخشيدند، اما هرگزاين امور گفته نمي شد . طرح هاي دولت مانند طرح آبادي به جاي تحکيم ،ساختار طبقات اجتماعي آنها را تغيير مي داد؛ براي مثال توسعه مناطق تحت آبياري در منطقه «غاب» قابل ذکر است . بعثي هاي سوريه روي مؤسسات تعاوني سرمايه گذاري مي کردند و کشاورزان فقير را از مناطق گوناگون به عنوان بخشي از اصلاحات ارضي به همکاري فرا مي خواندند . با ترکيب گروه هاي قومي مختلف ـ که نه فقط علوي ها يا دروز يا سني ها بلکه کشاورزان ناتوان سوري وابسته به دولت را نيز شامل مي شدـ حکومت درصدد بود که چشم اندازش از جامعه جديد را پيشرفت دهد.(54) [البته] مسائلي بود که هيچ نويسنده اي اجازه نداشت آن را چاپ کند. نه تنها انتقاد از رئيس جمهور اسد،بلکه هر گونه ذکري درباره نقش علويان در حکومت همچنين هرمبحث ديگري درباره علويان يا هر اقليت ديگري تابو بود. مکتوبات منتقد عليه ارتش و سازمان هاي امنيتي نيز به شدت ممنوع بودند.(55)

درگيري با اخوان المسلمين
 

مخالفت مسلمانان سني با حکومت فرقه گراي علوي در خلال اواخر دهه 1970 و اوايل دهه 1980 افزايش يافت . اين مخالفت درقالب ترورهاي سياسي افسران نظامي علوي و کارگزاران دولتي و مقامات حزب بعث آشکار شد . اين نوع از کشمکش هاي چريکي در فوريه 1928 به اوج رسيد؛زماني که گروه بزرگي از اخوان المسلمين يک شورش نظامي را در شهر حما به راه انداختند .آنان کنترل شهر را پس از کشتار ده ها تن از مقامات دولتي و نظامي به دست گرفتند .(56)
دولت ،اخوان المسلمين سوريه را به سبب آنچه ذکر شد به مبارزه مسلحانه بر ضد افسران علوي ارتش متهم کرد و هنگامي که اخوان المسلمين حما را تصرف کردند،رئيس جمهوراسد تصميم به محاصره شهر از طريق آتشبار توپخانه گرفت و بدين ترتيب بخش هايي از شهر به قصد پاکسازي اخوان با خاک يکسان شد.(57) حدود سي هزار نفر از
شهروندان کشته شدند. سرکوب شورش حما در کنار ديگر اقدامات سختي که دولت به کار بست، اخوان المسلمين و پيروان آنها را از هرگونه شورش مشابه ديگري تاکنون بازداشته است.(58)

اقتدارنخبگان در سوريه و خطر انتقام
 

يک سؤال جدي اين است که در خصوص موقعيت علويان پس از رفتن رئيس جمهور اسد چه رخ خواهد داد؟ بعد از آشوب ها درحما و مانند آن در دهه 1980 عقيده غالب اين بود که تقابل ميان اکثريت مسلمانان سني و علويان اجتناب ناپذير خواهد بود. چنين خطري وجود داشت ؛ اما لازم است بر آرامش کشور در خلال فرايند نهادهاي ملت سازي که تحت رهبري اسد ايجاد شد تأکيد کنيم ؛ يک جامعه سياسي جديد مبتني برحضورعلويان، گروه هايي از ديگر اقليت ها و شمار زيادي از شهروندان مسلمان سني شکل گرفت.(59) کارگران و ديگر طبقات فرودست مردم او نسل جوان شامل درصدي از تحصيل کردگان که تا حد زيادي از سياست هاي اسد بهره برده بودند به نظام حاکم وفادار مي مانند.(60)
سران نظامي فقط شامل گزينه هاي علوي نبودند،بلکه حتي احتمالاتي مبني بر تشکيل رهبري مرکبي از علويان و اهل سنت در دوران پس از اسد وجود داشت، از جمله سربازگيري از اهل سنت در خلال بيست سال گذشته با يک روش بسيار حساب شده صورت گرفته بود.
از طريق يک فرآيند آرام آزاد سازي اقتصادي ،شرايط براي بخش خصوصي بهبود يافت. فرصت هاي جديدي براي خانواده هاي معتبر سني ومسيحي ايجاد شد.(61) چنين توسعه اي مي توانست ثبات را در دوران پس از اسد تقويت کند.
نتايج اجتماعي مرتبط با شرايط علويان که از مسائل ياد شده به دست مي آيد ،به شرح زير مي تواند باشد:
ـ اين شرايط روشن تر از ده تا پانزده سال قبل به نظر مي آمد.
ـ تأثيرآنها پس از اسد کاهش مي يافت ؛ اما تا آن حد کنار گذاشته نمي شدند که به بدي گذشته ها با آنها رفتار شود.
اين تا حدود زيادي مي تواند درست باشد که نوعي از تغيير که تاکنون در چارچوب فرايند آزادسازي اقتصادي بسيار آرام و گام به گام براي دولت در سوريه رخ داده در حال وقوع است . واضح است که همه علويان از اين شرايط بهره مند نشدند و البته خاندان ها و گروه هاي قبايلي بودند که از سياست هاي اسد سود بردند. رئيس جمهور اسد خود را با شماري از نظاميان معتمد و آزماش شده محصور کرده بود و در را به روي شماري از خاندان هاي متنفذ و گروه هاي مسيحي و سني در جامعه تجاري باز کرده بود.(62) اين ترکيب احتمالاً در جهت ثبات مطلوب عمل مي کرد.

علويان و يکپارچگي اقتصادي و سياسي منطقه اي
 

اگر فرض کنيم تمايلات علويان به گونه اي در دوران رهبري اسد اظهار مي شد، بنابراين نتايجي را مي توان تصور کرد. سياست اسد بر اساس مقاصدش در حفظ همه عاملان سياسي منطقه اي که در اقصا نقاط بودند سامان يافته بود. هميشه با اشتياق هراقدامي را جهت همکاري يا اتحاد با هر يک از بازيگران سياسي منطقه اي بررسي مي کرد. اين استراتژي موقعيت علويان را تثبيت کرد،هرهمکاري نزديکي با رقبا مي توانست موقعيت علويان را تضعيف کند.
تمرکز او بر لبنان با روابط استراتژيک و تاکتيکي اش با عربستان سعودي و کويت ،ترکيب شده بود.اين الگو به ويژه تا اواخر دهه 1980 آشکار بود ،يعني زماني که شوراي همکاري عرب (ACC) به وسيله عراق ،اردن ،مصر و جمهوري يمن (يمن شمالي) به عنوان سازماني براي ايجاد توازن با شوراي همکاري خليج فارس (GCC) که دولت هاي ثروتمند نفت خيز در سال 1981 تشکيل داده بودند، بنيان گذاشته شد. اعضاي شوراي همکاري خليج فارس عبارت بودند از بحرين ،کويت ، عمان ،قطر ،عربستان سعودي و امارات عربي متحده.
ACC يک چالش بالقوه و تهديد براي GCC به شمار مي رفت ؛وضعيتي که مطلوب اسد بود؛البته اين براي علويان پذيرفتني نبود که جايگاه مذهبي خاص خاندان هاشمي اردن را به رسميت بشناسند.(63) مسئله قديمي سوريه بزرگ هنوز آثار رواني خود را داشت. همکاري بين عراق و سوريه که حداقل رسماً مي توانست برخاستگاه عقيدتي مشترک يعني حزب بعث مبتني باشد هرگز يک موضوع واقعي نبود. حزب بعث در عراق تحت سلطه يک طبقه بورژوا از مسلمانان سني بود و هست . همکاري رايج بين ترکيه و اسرائيل و روابط نزديک بين اسرائيل و اردن يک تهديد جدي براي سوريه به شمار مي رفت. رزمايش نظامي اسرائيل ،ترکيه و آمريکا و نيز اردن به عنوان عضو ناظر و حوادثي از اين دست،رهبري علوي سوريه را تحريک مي کند.

عدم همکاري يا پذيرش دو جانبه يا رسمي بين علويان ترکيه و علويان سوريه
 

اگر چه شباهت هايي بين مباني مذهبي علويان ترک با علويان سوري وجود دارد و علي رغم تجارب مشترک در زمينه تبعيض و به حاشيه رانده شدن جوامع شان در طول قرن ها، هيچ نوع تمايل يا حتي اظهار پذيرش نسبت به يکديگر مشاهده نمي شود يا حداقل آشکار نيست؛البته با به کارگيري تقيه يک ناظربيروني ممکن است فريب بخورد. به هرحال دلايل زياد ديگري وجود دارد که باعث عدم هرگونه پذيرش يا همکاري بين علوي هاي ترک ترکيه و علوي هاي عرب سوريه مي شود.
اساسي ترين دلايل به شرح زير است :
ـ هر دو گروه به شدت و آشکارا با احزاب و جنبش هاي ملي گرا در کشور متبوع خودشان احساس همبستگي مي کنند.
در مورد علوي هاي ترک،آنها يک فرصت تاريخي براي بهبود شرايط اقتصادي و اجتماعي شان از طريق حمايت از ملي گرايي و سکولاريسم به دست آورده بودند : توسعه تحت رهبري کمال آتاتورک ،و از طريق حمايت از جناح چپ و احزاب سوسيال دموکرات با يک هويت عميق ترکي سکولار.
بهبودي درشرايط علويان سوريه به دو چيز مربوط مي شد؛ چنانکه قبلاً ذکر شد ،سياست فرانسه و فرصت پيش آمده در داخل ساختار ارتش ،همراه با ترفندهاي سياسي تاکتيکي و هوشمندانه،به ويژه در داخل حزب بعث بود که ناسيوناليسم عرب را برپا کرد و فضا را براي سکولاريسم فراهم کرد.
ـ گر چه هر دو گروه علوي ترک و عرب ،عثماني و ديگر حاکمان سني را به دليل قرن ها تبعيض و فشار بسيار زياد سرزنش مي کردند ،اما يک تفاوت در مواضع آنها وجود داشت. علوي هاي ترک بر تفاوت بين خودشان و کساني که ساختار قديمي عثماني را نمايندگي مي کردند يا ديگر احزاب ، گروه هاي و بازيگران سياسي ضد علوي تأکيد مي کردند ؛ اما علوي هاي عرب سوريه همه ترکان را اعم از نمايندگان عثماني يا مسلمانان سني موجود يا احزاب و گروه هاي علوي را به عنوان عاملان خشونت يا موضع منفي به سوريه و تمايلات ملي آن يکسان به شمار مي آورند و اين موضع را ادامه مي دهند.
علويان درسوريه مانند اکثر سوري ها همواره از فرانسه به علت واگذاري سنجک به ترکيه در 1939 انتقاد مي کنند . در 1921 دولت ترکيه توافقنامه اي را با فرانسه امضا کرد که به موجب آن فرانسه قيموميت سراسر سوريه را براساس قانون ملل به دست آورد.ترکيه واگذاري اداره سنجک تحت قرار داد قيموميت را در ازاي امتيازات فرهنگي گسترده ترجيح داد، البته منازعه هنوزادامه داشت .مسئله اين بود که ترک ها تنها گروه اکثريت در هتاي در زمان الحاق آن به ترکيه بودند يا عرب ها.
دراين تصوير از روابط بين علويان ترک و علويان عرب سوريه ،علوي هاي کرد نقش اساسي را بازي مي کنند و در بازي ستيزسوريه و ترکيه به کار گرفته مي شوند. دولت سوريه گاهي از PKK حمايت مي کند؛ (64) اقدامي که طبعاً براي ترکان علوي نيز قابل پذيرش است.
نتيجه آنکه هردو گروه علويان در ترکيه و سوريه در متن جريان کماليسم و بعثي گرايي شرايط خود را بهبود بخشيدند، چه به لحاظ اجتماعي و چه اقتصادي .هر دو به سکولاريسم و ملي گرايي متمايل شدند. تأثير سياسي آنها به ويژه در سوريه واضح بود. کساني که در آستانه قرن اخيرناديده گرفته شده اند کردهاي علوي و نيز علوي هاي عرب نصيري در ترکيه هستند.

پی نوشت ها :
 

(*)(شباهت ها و تفاوت ها )(*)(بخشهايي قابل توجه از اين مقاله ،به وضعيت علويان ترکيه و علويان سوريه درچند دهه اخير بر مي گردد که «تاريخي» تلقي کردن آن رويه نيست ،با توجه به اهميت مباحث تاريخي موجود در اين نوشته ،مقاله به همين صورت به چاپ مي رسد ؛ هرچند پيشنهاد مجله به مترجم محترم مقاله ، گزينش مباحث تاريخي آن و برطرف کردن کاستي ها و تبديل ترجمه به ترجمه و تأليف بود ولي مقبول نيافتاد.(سردبير)
**دانشجوي دکتري تاريخ اسلام
1.Lapidus ديدگاهي را از اسلامي شدن آناتولي در فصل مربوط به مهاجرت هاي ترکان و امپراتوري عثماني در اثر خود ارائه مي کند،بنگريد:
A History of Islamic societies, Cambridge university press ,1988.
2. همان ، ص304.
3. همان.
4. همان، ص 305.
5. همان، صص 308-309
6. Moshe Maoz, Asad. The sphinx of Damascus, Newyork, 1988, p. 19.
او اشاره مي کند که نام نصيريه از ابو شعيب محمد بن نصيري يکي ازعلماي شيعه ـ که در بصره عراق مي زيست ـ در قرن نهم ميلادي مشتق شده است ؛چنانکه نام علوي اشاره به پرستش علي uدارد.
7. همان ، صص 19-20.
8. همان ، ص 20.
9.Lapidus, P. 308.
10.Philip Robbins, Turkey and the Middle East, The Royal
Institute of International Affairs, London, 1991, p.8.
11.Lapidus, P.598.
در طي قرون پانزدهم و شانزدهم ،حکومت عثماني سازمان هاي صوفي را تحت کنترل دولت در آورد و بکتاشي ها به عنوان قاضي عسکر در سپاه بني چري تحت حمايت عثماني قرار گرفتند . آنان با سپاهيان زندگي مي کردند و به هنگام نبرد آنها را به لحاظ روحي آماده مي کردند.ر.ک: Lapidus, p. 326.
12. /Robins, p.9.
13. Robins, P.8; and, Frederick W.Frey, The Turkish Political
Elite, The Massachusetts Institute of technology, Cambridge and Massachusetts, 1985, p.147.
14.به خواست گسترده شماري از سازمان هاي علوي در ترکيه در اوايل دهه 1990.
15.David Mcdowall, A Modern History of the Kurds, I.B. Tauris,
London, 1997, p. 10.
16.Turkey, Acountry study, Area Handbook series, library of
Congress, Washington, 1988, p.87.
17.Ma'os, PP. 20-21; Robins, pp.8-9.
علويان مايل بودند شکنجه هايشان را برطرف کنند نه از طريق معرفي خودشان ،بلکه از طريق «روش تقيه» به عنوان يک تاکتيک عمومي ايمان خاموش.
18.Ma'oz,p.ix; and Alasdair Drysdale and General H.Blake The,
Middle East and North Africa, Oxford University press, 1985, p. 185.
19.Robins, pp.23-24.
20.Philips s.khoury, Syria and the French Mandate: The politics
of Arab Nationalism, 1920- 1945, Princeton Unirersity Press.
London, 1987, p.p 495-6, 513.
21.Robins, P.P. 38-39: and Turkey. Acontry Study. PP. 88-89.
22.Robins, p.8.
آيين هاي مذهبي به وسيله قوانين آتاتورک بر ضد طريقت ها و جريان هاي مذهبي،در سال 1925 ممنوع شد. همچنين بنگريد:
Me Dowall, p.196; Turkey, Acountry study, pp.48-50 and 127-8.
23.McDowall, p. 128.
24.Erik Jan Zurcher, Turkey Amodern History, I. B. Tauris,
London, 1993, p. 178.
25.Zrvm Cemil schick and Ertugrul Ahmet Tonak, Turkey in
Transition; New Perspectives, Oxford Universtiy press, 1987, pp.20-21.
26.According to Feroz Ahmad, The Making of Modern Turkey,
Routledge, London, 1993, pp.11-14;
اين مجموعه شامل فرمانده کل نيروهاي مسلح و فرماندهان نيروهاي زميني ، هوايي ودريايي و معاون دولت در امورانتظامي و امنيت ملي است. ساختار آن از آن زمان توسعه يافته و تبديل به نهادي مستقل شده است.در1961 نيروهاي نظامي از طريق ايجاد انجمن همکاري دو جانبه ارتش وارد عرصه تجارت و صنعت شدند(OYAK)
27. Michael M.Gunter, The Kurds in Turkey, A political Dilemma,
westview special studies on the Middle East, Westview press, Boulder, 1990,pp.24-25.
28. Feroz Ahmad, The Making of Modern Turkey,Routledge,
Londan, 1993. p. 172.
29.اجويت مکرر،تمايل و درک عميق خود به علويان را تاکيد کرده ،آخرين بار او در سخنراني اش در انيستيتو امور بين المللي دراستکهلم در اکتبر 1997 به اين موضوع اشاره کرد.
30. همان ، ص 176.
31. Irvin cemil schick and Ertugrul Ahmet tonak, Turkey in Transition; New perspectives, oxford University press, 1987, pp. 196-
32.Mcdowall.p.10.
وي سؤالي را طرح مي کند که آيا علويان کرد زازا زبان قبلاً سني بوده اند،ولي به نظر مي رسد که عکس آن درست بوده است ؛به عبارت ديگر سني هاي زازا زبان قبلاً علوي بودند يا روابط فرقه اي داشتند(چنانکه در جنوب کردستان اين احتمالاً تصادفي نيست که گروه هاي مذهبي اهل حق زبان کردي گوراني را به عنوان زبان مقدس خود استفاده مي کنند. اهل حق باورهاي مشابه فراواني مانند علويان را در مذهب خود دارند .بنگريد : همان ، ص 10.
33. همان ،ص 137 ، 184 ، 194 ، 204.
34. همان ،ص 397.
35.Turkey, A Country study, p. 129-31.
36.Mcdowall,pp.406-7.
37. همان، ص 419-418.
38. همان، ص 438-439.
39. Ahmad, pp.219-27; and Turkey, A country study, pp. 130-1.
40.Erturul Kurkcu, "The crisis of the Turkish state", Middle East Report, April -June 1996, Washington, pp.3-4.
41.Turkey, A country study, p.246
42. schick, pp.56-57, 196-205
43.sami zubaida, "Turkish Islam and National Identiry", Middle East Report, April - June 1996, Washington, pp. 10-15.
44.khoury, pp.99-100
45.همان، ص 466.
46. همان ، ص 522.
47.syria Unmasked, the suppression of Human Rights by the
Asad Regime, Human Right watch, 1991, p.92.
48.Ibid,p.93.
49.Alan Richards and John Waterbury, political Economy of the Middle East, state, class, and Economic Development, westview press, 1990 P.313.
50. David Roberts, The Ba'ath and the creation of Modern Syria,crown Helm, Beckenhem, 1987, p.24.
51.Syria Unmasked, p.94.
52.Richards and waterbnry, p. 148.
53.Khoury, p.520.
54. پيشين ، ص168.
55.syria unmasked, p.l 16
56. Moshe maoz, "The Emergence of modern syria', insyria unde Assad, M.Ma'oz and A.yaniv (eds.), croom Helm, Beckenhem, 1986,p.32.
57.Richards and water bury, p.295.
58.Ma'oz, Syria under Assad, p.32.
59. همان ، ص 196-193.
60. همان، ص 198.
61. همان.
62. Hisham Melhem, "Syria between two transition",Middle East Reporter, spring 1997, Washington.
63.خاندان سلطنتي اردن ادعاي انتساب به پيامبر اسلام را دارند. پادشاه اردن استناد به اين پيوند را مبناي مشروعيت روحاني خود قرار داده است،چيزي که از ديدگاه مذهبي با علويان نصيري ارتباط دارد.
64.Mc Dowll,pp.420,424 and 436.
 

منبع:نشريه تاريخ اسلام،شماره 36-35.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.