چگونه حرص، حسد و کبر سه گناه در آغاز پیدایش عالم می باشند؟

چگونه حرص، حسد و کبر سه گناه در آغاز پیدایش عالم می باشند؟ چگونه این سه گناه از ابتدای خلقت تا کنون وجود داشته است؟
دوشنبه، 18 دی 1402
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: قربان منتظمی
موارد بیشتر برای شما
چگونه حرص، حسد و کبر سه گناه در آغاز پیدایش عالم می باشند؟
مقدمه:
تکبر: هر نوع خود بزرگ بینی را تکبّر گویند. کبر یکی از صفات رذیله می‌باشد که شخص دارای آن خود را برتر و بزرگ‌تر از دیگران می‌پندارد و دیگر افراد را خوار و حقیر می‌شمارد.
 
حسد: از رذایل اخلاقی ، گناهان کبیره و به معنای آرزویِ زوال نعمت‌ها و داشته های دیگران می‌باشد . یعنی آرزوی نابودیِ نعمت های دیگران و خواستن آن نعمت‌ها فقط برای خود است،
 
حرص : میل شدید به چیزى یا براى به دست آوردن چیزى را حرص می نامند. حِرص، از رذایل اخلاقی به شمار می‌رود .
 
حرص ورزیدن نسبت به دنیا صفتى ناپسند است که در احادیث متعدد نکوهش شده و از ریشه‌ هاى کفر واز نشانه‌ هاى شقاوت انسان، ودعوت کننده به ارتکاب گناهان شمرده شده است.
 
حسد، تکبر و حرص هر سه گناهی هستند که درون انسان را متزلزل می‌کنند و به عدم ارتباط و همدلی با دیگران منجر می‌شوند. این سه مورد از ایجاد تعارضات و تنازعات در وجودی شخص نسبت به دیگران ایجاد می گردند

از این جهت انسان حسود، احساس ناراحتی و تأسف به خاطر موفقیت، نعمت یا خوشبختی دیگران است.

افراد تکبرآمیز فکر می‌کنند که آن‌ها از بقیه برتر هستند و ارزش واقعی انسان را در مقایسه با دیگران قرار می‌دهند.

افراد حرص آمیز همیشه بیش از حد به داشتن ثروت، قدرت، شهرت و موفقیت تمایل دارند و همیشه خواستار بیشتر هستند.

در این مطلب به توضیخ و تفسیر هر سه موضوع در حدیثی که در همین رابطه از حضرت رسول (ص) وارد شده است می پردازیم .

 
معننای لغوی تکبر و حرص و حسد

تکبر در لغت به معنای تعظم (خود را بزرگ پنداشتن) آمده است. [۱]برخی، کبر و استکبار و تکبر را برای اشاره به همین معنا به صورت یکسان به کار برده‌اند، [۲]
 
ولی برخی میان کبر و تکبر فرق گذاشته‌اند؛ کبر را امر باطنی و حالت نفسانی دانسته‌اند و تکبر را به ثمراتِ آن امرِ باطنی، که به صورت افعال و اقوال ظاهر می‌شود، اطلاق کرده‌اند[3]
 
حرص مصدری عربی است و یکی از دو معنای اصلی آن خواستن و تمایل بسیار زیاد به چیزی است. در فارسی در برابر آن « آز » و « زیادت جویی » را به کار برده اند. [4]
 
برخی از مفسران واژه حسد را در اصل به معنی چیزی را بر چیزی ساییدن چندان که خراشیده شود، دانسته اند. [5]
 
برخی از فرهنگ نویسان، اصل این واژه را از حَسْدَل به معنای کَنِه دانسته اند؛ همان گونه که کَنه پوست تن آدمی را زخم می‌کند و خونش را می‌مکد، حسد نیز با جان و روان حاسد چنین می‌کند. [6]
 

چگونه حرص، حسد و کبر سه گناه در آغاز پیدایش عالم می باشند؟

سه گناه در آغلز عالم

یا عَلیُّ، أنهاکَ مِن ثَلاثِ خِصالٍ: الحَسَدِ وَالحِرصِ وَالکِبرِیاءِ.اى على، تو را از سه صفت نهى مى کنم: حسد، حرص، تکبّر. [7]
 
رسول اکرم صلى الله علیه و آله در این بخش از سفارش هاى خود به على علیه السلام به این نکته تاریخى اشاره کرده که در آغاز این عالَم سه گناه بزرگ صورت گرفت:
 
 گناه ابلیس، گناه فرزند آدم (قابیل)، ترک اولاى حضرت آدم علیه السلام. منشأ هر یک از این سه گناه، یکى از سه چیز بالا بوده است:
 
 گناه ابلیس از تکبّر سرچشمه گرفت که به طرد همیشگى از درگاه الهى و گرفتارى به لعن ابدى خداوند منتهى شد.
 
سرچشمه ترک اولاى آدم علیه السلام حرص بود، زیرا او به میوه هاى بهشتى بسنده نکرد و فریب خورد و حرص او را واداشت به سراغ درخت نهى شده برود که نتیجه کارش اخراج از بهشت بود.
 
به قول حافظ: پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ---- ناخلف باشم اگر من به جوى نفروشم
 

درجات سه گناه کبر و حسد و حرص

قابیل بر اثر حسادت، برادرش هابیل را کشت زیرا قربانى اش در درگاه خداوند قبول نشد امّا خوشه هاى هابیل در درگاه الهى پذیرفته شد.
 
 اکنون گناه تمام قاتلان دنیا را به گردن قابیل مى گذارند، چون او بود که این روش ناپسند را براى اوّل بار بنا نهاد.
 
وقتى در این سه گناه تأمّل مى کنیم درمى یابیم که این گناهان ابعاد مختلفى دارند. در میان اینها تکبّر از همه بدتر است چون سبب کفر شد.
 
 حسد در درجه بعد قرار دارد چون باعث قتل شد و حرص در درجه سوم است، زیرا موجب محرومیّت از بهشت شد. خلاصه اینها سه گناه کبیره اند.
 
تکبّر ابلیس باعث شد حلقه بندگى را از گردن بردارد و رشته عبودیّت بگسلد و به مقابله با خدا برخیزد، در نتیجه منکر حکمت خدا شد و آن را زیر سؤال برد و گفت:
 
« «خَلَقْتَنِى مِن نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»؛ مرا از آتش آفریده اى و او را از گِل».[8] شیطان با تکبّر گفت: چرا باید در مقابل آدم سجده کنم؟
 
در اینجا تکبّر جلوى دید شیطان را گرفت و نگذاشت که به درستى واقعیّت را ببیند و بر اثر همین تکبّر، حکمت الهى را منکر شد و با آن به مبارزه برخاست و در نتیجه به لعن ابدى خداوند دچار شد.
 
براى درمان این بلاى خانمان سوز باید ابتدا ریشه و عوامل را شناخت و آن گاه به درمان آن پرداخت. حضرت رسول صلى الله علیه و آله خطاب به ابوذر غِفارى فرمود: «
 
مَن ماتَ وَ فی قَلبِهِ مِثقالُ ذَرَّةٍ مِن کِبرٍ لَم یَجِد رائِحَةَ الجَنَّةِ :؛ هر که بمیرد و اندکى تکبّر در قلبش باشد بوى بهشت به مشامش نمى رسد».[9]
 

آثار تکبّر

تکبّر سبب مى شود که انسان جز خود و افکار خودش را نبیند، آیات و معجزات خدا را سِحر بخواند، مصلحان را مفسِد و اندرز دوستان و اطرافیان را محافظه کارى و ضعف نفس بشمارد. [10]
 

تکبّر در روایات اهل بیت علیهم السلام

امیرمؤمنان على علیه السلام در نکوهش کبر و خودبرتربینى فرمود: «
 
فَاعتَبِروا بِما کانَ فَعَلَ اللّهُ بِابلیسِ اذا أحبَطَ عَمَلَهُ الطَّویل وَ جَهدَهُ الجَهید وَ کانَ قَد عَبَدَاللّه سِتَّةَ آلاف عَن کِبرِ ساعَةٍ واحِدَةٍ فَمَن ذا بَعدَ ابلیسِ یَسلَمُ عَلَى اللّهِ بِمِثلِ مَعصِیَةٍ کَلّا ما کانَ اللّهُ سُبحانَهُ لِیُدخِلَ الجَنَّةَ بَشَراً بِامرٍ أخرَجَ بِهِ مِنها مَلَکاً انَّ حُکمَهُ فِى اهلِ السَّماءِ وَ اهلِ الأرضِ لَواحِدٍ
 
؛ پند و عبرت گیرید به آنچه خداوند با ابلیس رفتار کرد، در آن هنگام که اعمال و عبادات طولانى و تلاش هاى او را که شش هزار سال بندگى خدا کرده بود،
 
 به سبب ساعتى تکبّر بر باد داد، با این حال چه کسى بعد از ابلیس مى تواند از کیفر خدا در برابر انجام دادن همان معصیت مصون بماند؟
 
نه، هرگز ممکن نیست خداوند انسانى را به بهشت بفرستد در برابر کارى که به سبب آن فرشته اى را از بهشت رانده است. حکم خداوند درباره اهل آسمان و زمین یکى است». [11]
 
 البتّه اطلاق فرشته بر شیطان براى آن است که در صفوف آنها جاى داشت و هم ردیف آنها بود.
 

تکبر اولین سرچشمه گناه

در حدیثى از امام علىّ بن الحسین علیه السلام نقل شده است که فرمود: «وَلِلمَعاصِی شُعَباً فأوّلُ ما عُصِىَ اللّهُ بِهِ الکِبرُ وَهِىَ مَعصِیَةُ إبلیسَ حینَ
 
«أبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ: وَالحِرصُ وَهِىَ مَعصِیَةُ آدَمَ وَحَوّاء ثُمَّ الحَسَدُ وَهِىَ مَعصِیَةُ ابنِ آدَمَ حَیثُ حَسَدَ أخاهُ فَقَتَلَهُ
 
؛ گناهان شعب و سرچشمه هایى دارند. اوّل سرچشمه گناه (تکبّر) است که گناه ابلیس بود و به سبب آن از انجام دادن فرمان خدا امتناع کرد و تکبّر ورزید و از کافران شد.
 
 بعد (حرص) بود که سرچشمه ترک اولاى آدم و حوّا شد، سپس حسد بود که سرچشمه گناه فرزند آدم، قابیل شد که به برادرش هابیل حسد ورزید و او را کشت». [12]
 

ریشه هاى کفر سه چیز است

 از امام صادق علیه السلام در اصول کافى نقل شده است که فرمود: « اصولُ الکُفرِ ثَلاثَةٌ: الحِرصُ وَالاستِکبارُ وَالحَسَدُ. فأمّا الحِرصُ فَإنَّ آدَمَ حینَ نُهِىَ عَن الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الحِرصُ عَلى أن أکَلَ مِنها وَأمّا الاستِکبارُ فإبلِیسُ حیثُ امِرَ بالسُّجودِ لِآدَمَ فَابى ، و أمّا الحَسَدُ فابنا آدَمَ حیثُ قَتَلَ أحَدُهُما صاحِبَهُ
 
اصول و ریشه هاى کفر سه چیز است: حرص، تکبّر، حسد. حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوعه بخورد، تکبّر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچى کند، و امّا حسد سبب شد که یکى از فرزندان آدم دیگرى را به قتل رسانَد.
 
از پندهاى خداوند به موسى علیه السلام است که :یا موسى ضَعِ الکِبرَ وَدَعِ الفَخرَ وَاذکُر أنَّکَ ساکِنُ القَبرِ فَلیَمنَعکَ ذلِکَ مِنَ الشَّهَواتِ.
 

یادآوری به حضرت موسی

اى موسى، تکبّر را رها کن و دست از فخرفروشى بردار و به یاد آور که تو در قبر سکونت خواهى یافت. باید اینها تو را از تمایلات بازدارد».[13]
 

آغازت نطفه ، پایانت مردار، بازهم تکبر

 از امام صادق علیه السلام از پدرانش نقل شده است که امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمود:عَجِبتُ لِإبنِ آدَمَ أوَّلُهُ نُطفَةٌ وَآخِرُهُ جیفَةٌ وَ هُوَ قائِمٌ بَینَهُما وِعاءٌ لِلغائِطِ ثُمَّ یَتَکَبَّر
 
در شگفتم از پسر آدم که آغازش نطفه و پایانش مردار و در میان این دو حالت، ظرف مدفوع است باز هم تکبّر مى کند».[14]
 
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: « مِن رَجُلٍ تَکَبَّرَ أو تَجَبَّرَ الّا لِذِلَّةٍ وَجَدَها فِى نَفسِهِ :هیچ مردى تکبّر یا گردنکشى نمى کند مگر بر اثر ذلّتى که آن را در خود احساس کرده است».[15]
 
از امیر مؤمنان على علیه السلام نقل شده است که فرمود: « خالِطُوا النّاسَ مُخالَطَةً إن مِتُّم مَعَها بَکَوْا عَلَیکُم وَان عِشتُم حَنُّوا الَیکُم:
 
با مردم چنان معاشرت کنید که اگر در آن حال مردید بر شما بگریند و اگر زنده ماندید به شما علاقه مند باشند».[16]
 
 از امام صادق علیه السلام نقل شده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: « مَن یَستَکبِر یَضَعَهُ اللّهُ
 
هر که تکبّر ورزد خدا او را پست مى گردانَد».[17] از امیر مؤمنان على علیه السلام روایت شده است که فرمود: «مَن تَکَبَّرَ عَلَى النّاسِ ذَلَ  هر که در مقابل مردم تکبّر ورزد خوار مى شود».[18]
 
از داوود بن فرقد از برادرش نقل شده است که گفت از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «انَّ المُتِکَبّرینَ یُجعَلُونَ فی صُوَرِ الذَّرّ یَتَوَطَّؤُهُم النّاسُ حتّى یَفرَغَ اللّهُ مِنَ الحِسابِ
 
(روز قیامت) متکبّران به صورت مورچه درمى آیند و مردم آنها را پایمال مى کنند تا آنکه خداوند از حساب فارغ شود».[19]
 
ریشه هاى تکبّر و راه درمان آنها
سه عامل مهم به عنوان سرچشمه تکبّر ذکر شده است:
 

الف) عدم معرفت به خدا و بندگان او و خویشتن.

انسان متکبّر بزرگى عالم هستى و کوچکى خودش را نمى داند و اگر بخواهیم این علّت را از بین ببریم باید معرفت پیدا کنیم.
 
«وَ لَوْ أَنَّمَا فِى الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ»؛
 
و اگر همه درختان روى زمین قلم شود و دریا براى آن مرکّب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود (این ها همه تمام مى شود ولى) کلمات خدا پایان نمى گیرد».[20]
 
 تمام علومى که انسان دارد در برخى کتابخانه هاست. اگر بخواهند همه این علوم انسانى را که محصول هزاران سال است بنویسند شاید به بیشتر از استخر کوچکى از مرکّب نیاز نباشد.
 
حال اگر انسانى به خداوند و عالم هستى معرفت داشته باشد آیا ممکن است که در او تکبّر پیدا شود؟ هر وقت از او سؤال کنند مى گوید: آن ذرّه ها که به حساب نمى آیند ماییم.

درس عبرت

در شهرستان قم پهلوان مسلمان و دیندارى بود که قامت رشید و نیرومندى داشت. وقتى در کوچه ها حرکت مى کرد جمعى از پهلوانان جوان پیرامونش حرکت مى کردند.
 
 در اواخر عمرش که او را دیدم توانایى راه رفتن نداشت و وقتى مى خواست به حرم بیاید او را روى چرخ مى گذاشتند .
 
و بچّه اى هم جناب پهلوان را باید بیاورد که به حضرت معصومه علیها السلام سلام کند. به دوستان گفتم بیایید نگاه کنید که این درس عبرتى بزرگ است.
 
بشرى که این همه ضعیف است باید تسلیم حق و خدا باشد. بنابراین نشناختن خدا و خویش و جهان، سرچشمه همه این بدبختى هاست.
 
به دعاى عرفه توجّه کنید ببینید چه جمله هاى عجیبى دارد. انسان وقتى جانبازى روز عاشورا را مى بیند تعجّب مى کند،
 
 امّا دعاى عرفه امام حسین علیه السلام را که مى خوانَد در مى یابد. جانبازى بر اثر این معرفت است، چون اعمال برخاسته از اعتقاد و معرفت است.
 
 مى فهمد که آن حضرت در دعاى عرفه عرض مى کندإلهى مَن کانَت مَحاسِنُهُ فَکَیفَ لا تَکونُ مَساوِیهِ مَساوی وَمَن کانَت حَقائقُهُ دَعاوى فَکَیفَ لا تَکونُ دَعاویهِ دَعاوى
؛ خدایا، این انسانى که اگر به خوبى هایش نیک بنگریم و آن را بشکافیم، در واقع عیب و نقص است، چگونه عیب هایش عیب نباشد!»
 
و این انسانى که اگر حقایق و علومش را بشکافیم آمیخته با جهل است، چگونه جهلش جهل نباشد. نیروهاى ما را وقتى بشکافند همه اش ضعف است.
 
حضرت امام حسین علیه السلام در همین دعاى عرفه عرض مى کند: اى خداى من، مردم مى آیند سراغ این آثار که از آنها تو را بشناسند، مگر تو از من دور شده اى که بخواهم با آثار تو را پیدا کنم: «
 
عَمِیَت عَینٌ لا تَراکَ وَلا تَزالُ عَلَیها رَقیباً وَ خَسِرَت صَفقَةُ عَبدٍ لَم تَجعَل لَهُ مِن حُبّکَ نَصیباً :
کور باد چشمى که جمال پاک تو را نبیند و زیانکار باد آن بنده اى که سهمى از عشق و محبّت در دل او نیست». مگر تو کى از من دور شده اى که بخواهم تو را از میان آثار پیدا کنم.
 
کى رفته اى ز دل که تمنّا کنم تو را---- کى بوده اى نهفته که پیدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدى که من---- با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
 
در صورتى که خدا و جهان و خودمان را بشناسیم تکبّر و غرور از بین مى رود و بنده مى شویم. لذا باید عظمت خدا را از عالم هستى بشناسیم.
 

مثالى براى معرفت دنیا

ستارگانى که در این دنیا با چشم دیده مى شود از چهار تا پنج هزار بیشتر نیستند، امّا با تلسکوپ هاى نجومى و قطر عدسى هایش، عظمت این عالَم نمایان تر مى شود.
 
 تا الان که شماره کرده اند تنها در یک قسمت از این آسمان که مجموعه کهکشان ماست صد میلیارد ستاره، یعنى صدهزار میلیون ستاره وجود دارد. تازه اینها مربوط به آسمان اوّل است و پشت آن شش آسمان دیگر است.
 
«إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ»..[21] من در مقابل این دستگاه عظیم خلقت کیستم که تکبّر ورزم.
 

ب) عقده حقارت یکى از عوامل تکبّراست.

یعنى چنین کسانى در وجودشان کمبود احساس مى کنند و مى خواهند آن را جبران کنند و گمان مى برند جبران آن با تبختر و باد به غاب غاب انداختن است، یا به اینکه شانه ها را به عقب بیندازند.
 
 و چشمانشان را به آسمان بدوزند، به کسى سلام نکنند یا جواب سلام کسى را ندهند. حتّى نزد روان کاوان این مطلب به اثبات رسیده است.
 
در حدیثى از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: «ما مِن رَجُلٍ تَکَبَّرَ أو تَجَبَّرَ إلّا لِذِلَّةٍ وَجَدَها فى نَفسِهِ
 
؛ هیچ کس تکبّر نمى کند مگر به سبب ذلّتى که در درون جانش احساس مى کند»..[22] این همان عقده حقارت است که از آن به ذلّت تعبیر شده است.
 
مثلًا کسى در خانواده فقیرى پرورش یافته، خیال مى کند فقر عیب است، یا بى احترامى برخى پدر و مادرها به فرزندانشان باعث مى شود .
 
آن فرزند دچار کمبود شخصیّت شود و براى جبران آن به تکبّر رو آورَد.یکى از مظاهر زشت دنیاى ماشینى و صنعتى امروز، فرزندان نامشروع است که در اروپا و آمریکا فراوان یافت مى شوند.
 
 در انگلستان نیم میلیون فرزند نامشروع متولّد مى شود. البتّه این آمار چندین سال قبل است. همین افراد وقتى به جامعه پا مى گذارند عامل بسیارى از جنایت ها، کشتارها، سرقت ها و ... مى شوند.
 
وقتى پرونده ها بررسى مى شود مى بینیم که درصد بسیارى از جانیان بزرگ، همین فرزندان نامشروع هستند.
 
یکى از عوامل چنین اعمال زشتى، عقده حقارت است که اینان در خود مى یابند. وقتى مى بیند دیگران پدر و مادر مشخّصى دارند و پدر و مادر او معلوم نیست،.
 
 احساس حقارت و کمبود در خود مى کند و همین سبب جنایت ها و کشتارها و ... مى شود. ازاین رو :
 
اوّلًا حسّ انتقامجویى در او شعله ور مى شود و مى گوید باید از جامعه اى که مرا بدین روز انداخته انتقام بگیرم.
 
ثانیاً به دنبال این است که به شهرت برسد و کمبود درونى اش را جبران کند.
 

سؤال: راه درمان عقده حقارت چیست؟

جواب: این خلأ و کمبود را باید پر کرد و بهترین راه آن، ایمان به خداست.
 
ایمان به خدا به قلب انسان وسعت مى بخشد و وقتى دریافت که همه چیز از خداست و بنده از خود چیزى ندارد دیگر مغرور نمى شود و در خود حقارت و کمبودى احساس نمى کند.
 

ج) خودخواهى و حبّ ذات

انسان باید خودش را دوست داشته باشد، چون اگر خودش را دوست نداشت به دنبال کارى نمى رود. امّا اگر حبّ ذات بى حساب و کتاب باشد.
 
 و به افراط و تفریط بینجامد به خودخواهى و خودبینى تبدیل مى شود که دیگر از خویشتن بین، انتظار خداجویى و خداخواهى نباید داشت،
 
 زیرا این تکبّر و خودپسندى کار را به جایى مى رسانَد.که گمان مى برد خدا همه فضایل را در وجود او گذاشته و دیگران بهره اى از آنها ندارند.
 

راه درمان

باید خوددوستى (حبّ ذات) را متعادل کرد، زیرا از جمله نشانه هاى ایمان و حدّاقل برادرى اسلامى این است که «
 
أن تُحِبَّ لِأخیکَ ما تُحِبُّ لِنَفسِکَ: ؛ هرچه را براى خود مى خواهى براى دیگران هم بخواه»[23]
 
مبادا خود را برتر از دیگران بدانى. به ما دستور داده اند در مورد بزرگ تر از خود به نفس خود بگوید شاید بیشتر از من عبادت کرده است و در مورد کوچک تر چنین بیندیشد که شاید گناهش کمتر است.
 
 همّت خود را یک درجه پایین تر از دیگران بدان. اگر خودپسند نبودى مسلّم خداپسند مى شوى.
 
امام حسن مجتبى علیه السلام به جنادة بن امیّه فرمود: «اذا أرَدتَ عِزّاً بِلا عَشیرَةٍ وَهَیبَةً بَلا سُلطانٍ فَاخرُجْ مَن ذُلّ مَعصِیَةِ اللّهِ الى عِزّ طاعَةِ اللّهِ:
 
اى جناده، اگر مى خواهى بى خویشاوند عزیز باشى و هیبت داشته باشى، از خوارى گناه الهى به عزّت اطاعت الهى درآى».[24]
 
بندگى کن تا که سلطانت کنندتن رها کن تا همه جانت کنند
 
خوى شیطانى سزاوار تو نیست ترک این خو کن که انسانت کنند
 
چون على در عالم مردانگى مرد شو تا شاه مردانت کنند
همچو سلمان در مسلمانى بکوش اى مسلمان تا که سلمانت کنند
 

حرص و آز

حرص و آز نمى گذارد انسان حقایق را ببیند. انسانى که مى تواند با اندکى غذا سیر شود، چه حاجتى به حرص زدن دارد؟
 

حرص در روایات اسلامى

امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «بِئسَ الرَّفیقُ الحِرصُ؛ حرص، بد رفیقى است».[25]
 
امام صادق علیه السلام در حدیثى فرمود: «أغنَى الغِنى مَن لَم یَکُن لِلحِرصِ أسیراً؛ بى نیازترین بى نیازى این است که کسى اسیر حرص نباشد».[26] و در حدیث دیگرى فرمود: «
 
ما فَتَحَ اللّهُ عَلى عَبدٍ باباً مِن أمرِ الدُّنیا الّا فَتَحَ اللّهُ عَلَیهِ مِن الحِرصِ مِثلَهُ؛ خداوند هیچ درى را به روى بنده اى نگشوده، مگر آنکه درى از حرص را مانند آن به روى او باز کرده است».[27]
  
در حدیثى امام صادق علیه السلام درباره حرص و آفات و درمان آن فرمود:لا تَحرُص عَلى شَى ءٍ لَو تَرَکتَهُ لَوَصَلَ الَیکَ وَ کُنتَ عِندَاللّهِ مُستَریحاً مَحمُوداً بِتَرکِهِ وَمَذمُوماً بِاستِعجالِکَ فی طَلَبِهِ وَتَرکِ التَّوَکُّلِ عَلَیهِ وَالرّضا بِالقِسمِ فإنَّ الدُّنیا خَلَقَها اللّهُ تَعالى بِمَنزِلَةِ الظّلِ ان طَلَبتَهُ أتعَبَکَ وَلا تَلحَقُهُ أبَداً وَان تَرَکتَهُ تَبِعَکَ وَأنتَ مُستَریحَ. قال النّبىُّ صلى الله علیه و آله:
 
الحریصُ مَحرومٌ وَ هُوَ مَعَ حِرمانِهِ مَذمُومٌ فی أىّ شَی ءٍ کانَ وَکَیفَ لا یَکونُ مَحروماً وَ قَد فَرَّ مِن وَثاقَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ و خالَفَ قَولَ اللّهِ تَعالى حَیثُ یَقُولُ: اللّهُ
 
«الّذِى خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ»: «حریص مباش به چیزى که اگر آن را ترک کرده و دنبال نکنى به تو مى رسد .
 
و در پیشگاه خداوند متعال در خوشى و آسایش فکرى بوده و مورد توجّه و لطف او قرار خواهى گرفت و در صورتى که از خود حرص نشان دادى از سه جهت نزد خداوند متعال مؤاخذه خواهى شد:
 
 شتاب و حرص در تحصیل چیزى که نباید شتاب کرد، ترک توکّل در موردى که باید به خدا واگذاشت، عدم رضایت به داده و قسمت خدا.
 
آگاه باش که دنیا مانند سایه است. همان طور که سایه به تبع شخص پدید مى آید و تابع انسان است و خواه ناخواه از انسان جدا نمى شود انسان نباید در پى و پیرو دنیا باشد.
 
 رسول اکرم صلى الله علیه و آله : فرمود: «سرانجام شخص حریص محروم مى شود» انسان حریص گذشته از محرومیّتى که دارد از نظر پروردگار ناپسند است، زیرا بر خلاف دستور الهى رفتار کرده است.
 
سپس حضرت در ادامه فرمود: « وَالحَریصُ بَینَ سَبعَ آفاتٍ: فِکرٌ یَضُرُّ بَدَنَهُ و لا یَنفَعُهُ وَهَمٌّ لا یَتِمَّ لَهُ أقصاهُ وَتَعَبٌ لا یَستَریحُ مِنهُ إلّاعِندَ المَوتِ ویَکونُ عِندَ الرّاحَةِ أشَدَّ تَعَباً و خَوفٌ لا یورِثُهُ إلّاعِندَ المَوتِ ویَکونُ عِندَ الرّاحَةِ أشَدَّ تَعَباً
 
؛ و تَعَبٌ لا یَستَریحُ مِنهُ الّا الوَقوعَ فِیهِ وَحُزنٌ قد کَدَّرَ عَلَیهِ عَیشَهُ بِلا فائِدَةِ و حِسابٌ لا مَخلَصَ لَهُ مَعَهُ مِن عَذابِ اللّهِ إلّاأن یَعفُوَ اللّهُ تعالى عَنهُ و عِقابٌ لا مَفَرَّ لَهُ مِنهُ ولا حیلَةَ وَالمُتَوَکّلُ عَلَى اللّهِ یُمسی وَیُصبِحُ فی کَنَفِ اللّهِ تَعالى وَ هُوَ مِنهُ فی عافِیَةٍ وَقَد عَجَّلَ اللّهُ لَهُ کِفایَتَهُ وَهَیَّأَ لَهُ مِنَ الدَّرَجاتِ ما اللّهُ تَعالى بِهِ عَلِیمٌ
 

شخص حریص در مقابل هفت آفت و گرفتارى نگران است:

1. حرص پیوسته، که موجب فکرهاى گوناگون و سبب ناراحتى بدن مى شود.
2.شخص حریص براى همیشه در غم و غصّه است.
 
3.شخص حریص هرگز خوشى و آسایش نداشته و همیشه در زحمت و فعّالیّت است. او از سختى خلاصى نمى یابد مگر هنگام مرگ.
 
4.شخص حریص پیوسته در ترس و اضطراب است، زیرا حال رضا و تسلیم و توکّل در دل او نیست.
 
5.شخص حریص به سبب نرسیدن به مقصود، پیوسته محزون است و بدون فایده و بى نتیجه اندوهناک مى شود.
 
6.شخص حریص همیشه مشغول حساب و نقشه کشى است و فراغت ندارد و در صورتى که حرکات و اعمال او بررسى و حساب شود هرگز نخواهد توانست از محکومیّت دفتر حساب و از گرفتارى محاسبه نجات یابد.
 
7.شخص حریص در قیامت هیچ راه فرار از عذاب جهنّم ندارد، زیرا به حکم و قسمت پروردگار متعال راضى نشده و برخلاف وظیفه خود فعّالیّت کرده و ازعهده وظایف و تکالیف خود برنیامده است.
 
در مقابل حریص، متوکّل است که امور خود را به پروردگار متعال واگذاشته و او را در کارهاى خود وکیل قرار داده است.
 
چنین کسى براى همیشه در زیر سایه حمایت و لطف خدا زندگى کرده و با کمال خوشى و آسایش تحت کفایت و کفالت او به اداى وظیفه پرداخته و در جهان دیگر مشمول رحمت و توجّه و عطوفت او خواهد شد.
گر جهان را پر ز دُرّ، مکنون کنندروزى تو چون نباشد چون کنند
بر سر هر لقمه بنوشته عیان که فلان بن فلان بن فلان
 
هین توکّل کن ملرزان پا و دست رزق تو بر تو ز تو عاشق تر است
 

حرص آبى در مجارى غضب خداوند

و در پایان حدیث امام صادق علیه السلام فرموده است: «والحِرصُ ماءٌ یجری فی مَنافِذِ غَضَبِ اللّهِ تَعالى وَ ما لَم یُحرَمُ العَبدُ الیَقِینَ لا یَکونُ حَریصاً وَالیَقینُ أرضُ الإسلامِ وَسَماءُ الإیمانِ
 
صفت حرص آبى است که در مجارى غضب خداوند متعال جارى مى شود (و در جایى که غضب و قهر خداوند متعال جریان مى یابد، حرص هم ظهور مى کند)
 
 و تا بنده اى از یقین دور و محروم نشده است به صفت حرص مبتلا نخواهد شد. و یقین زمین اسلام و آسمان ایمان است».
 
حرص عبارت است از علاقه بیش از حد به امور مادّى و منافع دنیوى، به طورى که از حدّ اعتدال و میزان صحیح و حدود وظایف الهى خارج گشته و فعّالیّت هاى ناروا و حرکات برخلاف عبودیّت از او سر بزند.
 
 مسلّماً رحمت و لطف حق تعالى در مواردى که عدالت و اداى وظایف عبودیّت رعایت مى شود ظهور پیدا مى کند.
 
 و قهراً مواردى که بیرون از مجارى عبودیّت و اطاعت و عدالت و وظیفه باشد مشمول غضب و قهر الهى خواهد شد.
 
گرت هواست که معشوق نگسلد پیوندنگاه دار سر رشته تا نگه دارد
 
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پاى فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد [28]
 

حسد و حسادت

گاه حسادت برادر نسبت به برادر موجب مى شود که عواطف برادرى را زیر پا نهد و دست خود را به خون برادر بیالاید.
 
نکته مهم این است که چگونه حسد آدمى را در ورطه نابودى قرار مى دهد و اگر این آتش درونى مهار نشود، هم دیگران را به آتش مى کشد و هم خود انسان را.
 
اصولًا هنگامى که نعمتى به دیگرى مى رسد، ممکن است یکى از چهار حالت در انسان پدید آید:
 
1.آرزو مى کند همان گونه که دیگران دارند او هم داشته باشد. این حالت را «غِبطه» مى گویند و حالتى است پسندیده، زیرا انسان را به کوشش سازنده وامى دارد و هیچ اثر مخرّبى در اجتماع ندارد.
 
2. دوست دارد آن نعمت از دیگران سلب شود و براى این کار به تلاش برمى خیزد. این همان حالت بسیار ناپسند «حسد» است که انسان را وامى دارد بى آنکه تلاش سازنده اى در مورد خودش انجام دهد، به تخریب دیگران بپردازد.
 
3.آرزو مى کند خودش داراى آن نعمت شود و دیگران از آن محروم بمانند، این را «بُخل» و انحصارطلبى مى نامند که انسان همه چیز را براى خود بخواهد و از محرومیّت دیگران لذّت ببَرد.
 
4.دوست دارد دیگران در نعمت باشند، هرچند خودش در محرومیّت به سر ببَرد و حتّى حاضر است آنچه را دارد در اختیار دیگران بگذارد.
 
 و از منافع خود چشم بپوشد و این حالت والا را «ایثار» مى گویند که یکى از مهم ترین صفات برجسته انسانى است.
  

حسد در روایات اسلامى

در احادیث اسلامى براى مبارزه با این صفت زشت تعبیرات تکان دهنده اى دیده مى شود، به عنوان نمونه:
 
از پیامبراکرم صلى الله علیه و آله روایت شده است که خداوند موسى بن عمران را از حسد نهى کرد و به او فرمود: «
 
انَّ الحاسِدَ ساخِطٌ لِنِعَمی صادٍ لِقِسمی الَّذی قَسَمتُ بَینَ عِبادی وَمَن یَکُ کَذلِکَ فَلَستَ مِنهُ وَلَیسَ مِنّی ؛ حسود در مورد نعمت هاى من بر بندگانم خشمناک است .
 
و از قسمت هایى که میان بندگانم قائل شده ام ممانعت مى کند، هرکه چنین باشد نه او از من است و نه من از اویم».[29] از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: «
 
آفَةُ الدّینِ الحَسَدُ وَالعُجبُ وَالفَخرُ:؛ آفت دین و ایمان سه چیز است: حسد و خودپسندى و رفخروشى [30] و در حدیث دیگرى فرمود: «
 
انَّ المؤمِنَ یَغبِطُ وَلا یَحسُدُ وَالمُنافِقُ یَحسُدُ وَلا یَغبِطُ:؛ مؤمن غبطه مى خورد وحسد نمى ورزد ومنافق حسد مى ورزد و غبطه نمى خورد».[31] در حدیثى على علیه السلام فرمود: «
 
صِحَّةُ الجَسَدِ مِن قِلَّةِ الحَسَدِ: ؛ سلامتى بدن براثر کم بودن حسد است».[32] و در روایتى امام صادق علیه السلام فرمود: «
 
الحاسِدُ مُضِرٌّ بِنَفسِهِ قَبلَ أن یَضُرَّ بِالمَحسُودِ :؛ حسود پیش از آنکه به محسود زیان رسانَد به خود ضرر مى زند».(33) از حضرت على علیه السلام روایت شده است که فرمود: «
 
ما رَأیتُ ظالِماً أشبَهَ بِمَظلُومٍ مِنَ الحاسِدِ :؛ هیچ ستمگرى را شبیه تر به ستمدیده از حسود ندیدم».[34]
 

آثار سوء حسد در اجتماع

حسد سرچشمه بسیارى از نابسامانى هاى اجتماعى است، از جمله:
1.حسود تمام یا بیشتر نیروهاى بدنى و فکرى خود را که باید در راه پیشبرد اهداف اجتماعى به کار ببَرد در مسیر نابودى و ویرانى صرف مى کند، ازاین رو هم سرمایه هاى وجودى خود را از بین برده و هم سرمایه هاى اجتماعى را.
 
2.حسد انگیزه بخشى از جنایات دنیاست و اگر عوامل و علل اصلى قتل ها، دزدى ها، تجاوزها و مانند آن را بررسى کنیم،.
 
 خواهیم دید که عامل بسیارى از آنها حسد است. شاید به همین علّت آن را به شراره اى از آتش تشبیه کرده اند که مى تواند موجودیّت حسود یا جامعه اى را که در آن زندگى مى کند به خطر اندازد.
 
یکى از دانشمندان مى گوید: حسد و بدخواهى از خطرناک ترین صفات است و باید آن را به منزله وحشى ترین دشمنان سعادت تلقّى کرد و در دفع آن کوشید.
 
جوامعى که جمعیّت آن را حسودان و تنگ نظران تشکیل مى دهد جوامعى عقب افتاده اند، زیرا حسود همیشه مى کوشد تا دیگران را به عقب بکشد و این درست برخلاف روح تکامل و ترقّى است.
 
3. از همه اینها گذشته، حسد آثار نامطلوبى بر جسم و سلامت انسان مى گذارد و حسودان معمولًا رنجور و از نظر اعصاب و دستگاه هاى مختلف بدن غالباً ناراحت و بیمارند،
 
 زیرا امروز این حقیقت مسلّم شده است که بیمارى هاى جسمانى در بسیارى از موارد عامل روانى دارند و در طبّ امروز بحث هاى مشروحى زیر عنوان بیمارى هاى «روان تنى» به وجود آمده است که به این بخش از بیمارى ها اختصاص دارد.
 
جالب اینکه در روایات پیشوایان اسلام روى این موضوع تکیه شده است. در روایتى على علیه السلام فرمود: «صِحَّةُالجَسَدِ مِن قِلَّةِ الحَسَد ؛ تندرستى از کمى حسد است».[35]
 
و در حدیث دیگر فرمود: «العَجَبُ لِغِفلَةِ الحُسّادِ عَن سَلامَةِ الاجسادِ؛ عجیب است که حسودان از سلامت جسم خود به کلّى غافلند».[36]
 
حتّى در پاره اى از احادیث مى خوانیم که حسد پیش از آنکه به محسود زیان برساند به حسود ضرر مى زند و به تدریج او را مى کشد.
 
4.از نظر معنوى، حسد نشانه کمبود شخصیّت و نادانى و کوتاه فکرى و ضعف و نقص ایمان است،
زیرا حسود خود را ناتوان تر از آن مى بیند که به مقام محسود و بالاتر از آن برسد و لذا مى کوشد که محسود را به عقب برگرداند.
 
به علاوه او عملًا به حکمت خداوند که بخشنده اصلى این نعمت هاست معترض است و در مورد اعطاى نعمت به دیگران از سوى خداوند ایراد دارد. ازاین رو در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم که فرمود: «
 
الحَسَدُ اصلُهُ مِن عَمى القَلبِ وَالجُحُودِ لفَضلِ اللّهِ تَعالى وَ هُما جَناحانِ لِلکُفرِ وَبِالحَسَدِ وَقَعَ ابنُ آدَمَ فِى حَسرَةِ الابَدِ وَهَلَکَ مُهلَکاً لا یَنجُو مِنهُ ابَداً
 
؛ حسد و بدخواهى از تاریکى قلب و کوردلى است و از انکار نعمت هاى خدا به افراد سرچشمه مى گیرد و این (کوردلى و ایراد بر بخشش خدا) دو بال کفرند.
 
 به سبب حسد بود که فرزند آدم در حسرتى جاودانى فرو رفت و به هلاکتى افتاد که هرگز از آن رهایى نمى یابد».[37]
 
 قرآن مجید مى فرماید: « «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَىْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْأَخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»؛
 
 
 و داستان دو فرزند آدم را به درستى بر آنها بخوان، هنگامى که هر کدام کارى براى تقرّب انجام دادند، امّا از یکى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد (برادرى که عملش مردود شده بود به برادر دیگر) گفت:
 
به خدا سوگند تو را خواهم کشت، برادر دیگر گفت: (من چه گناهى دارم، زیرا) خدا تنها از پرهیزگاران مى پذیرد».[38] به این صورت بود.
 
 که نخستین قتل روى زمین اتّفاق افتاد و آن هم برادرى به خاطر حسادت برادر خود را کشت. پس نخستین قتل به سبب حسادت بود.
 
در روایتى حضرت على علیه السلام فرمود: «إنَّ الحَسَدَ یَأکُلُ الإیمانَ کَما تَأکُلُ النّارُالحَطَبَ؛ حسد ایمان را مى خورَد، چنانکه آتش هیزم را مى خورَد».
 
زیرا شخص حسود رفته رفته سوءِظنّش به خدا و حکمت و عدالت او بیشتر مى شود و همین سوءِظن او را از وادى ایمان بیرون مى کشد.
 
زیان هاى معنوى و مادّى، فردى و اجتماعى «حسد» فوق العاده زیاد است و آنچه گفتیم در حقیقت فهرستى از آن به شمار مى رود. [39]
 
البتّه نکته مهم این است که «حسد» گاهى در شکل «هدف» منعکس مى شود و آب و رنگ دینى به آن مى دهد.
 
عیب بزرگ گناهان، حجاب بودن آنهاست. وقتى حجاب شد انسان نمى تواند قضاوت کند و وقتى قادر به قضاوت نبود گویى که انسان دیوانه مى شود.
 
 و دست به هر عملى مى زند. حضرت على علیه السلام در خطبه قاصعه سخن بسیار مهمّى دارند که به آن اشاره شد.
 
اگر نگاه کنید درمى یابید که بسیارى از جنگ ها، دزدى ها و تجاوزها از همین سه گناه (تکبّر، حسد، حرص) نشأت گرفته است.
 

نتیجه:

به صورت کلی اگر بخواهیم در مورد تکبر و حرص و حسد بحث نمائیم هیچ وقت نمی توانیم آثار زیان بار آنها را بشماریم
تکبّر:
1.ازدیاد تفاوت‌های اجتماعی و ایجاد شکاف بین طبقات و گروه‌ها
2.ضعف ارتباطات بین افراد و ایجاد احساس بی‌اهمیتی در برخی افراد
3.افزایش تعارضات و تنازعات در جوامع
4.کاهش همدلی و تعاون در بین افراد
حسد:
1.تشدید رقابت نابرابر و ایجاد اختلافات بین افراد
2.کاهش رضایت و شادی در زندگی فردی و اجتماعی
3.تضعیف روابط و افزایش تنش‌ها در خانواده و دوستان
4.افزایش افسردگی و نگرانی در افراد
حرص:
1.زیاده‌روی و طمع در تصاحب منابع و ثروت‌های دیگران
2.افزایش نابرابری اقتصادی و اجتماعی در جوامع
3.ایجاد تباهی و فساد در سیستم‌های اقتصادی و سیاسی
4.کاهش عدالت و ایجاد نارضایتی در جامعه
به طور کلی، این اثرات ناشی از گناهان تکبّر، حسد و حرص نشان می‌دهد که این گناهان نه تنها بر افراد به صورت فردی بلکه بر جوامع نیز تأثیرات منفی دارند
 

پی نوشت:

1. قرآن.
2. محمدبن احمد ابشیهی، المستطرف فی کلّ فنّ مستظرف، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت
3. ابن قیّم جوزیّه، الجواب الکافی لمن سأل عن الدواء الشافی، چاپ سعید محمدلحام، بیروت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹.
4. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ذیل واژه «حرص».
5.احمدبن محمد ثعلبی، الکشف و البیان، ذیل بقره: ۱۰۹، المعروف تفسیر الثعلبی، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۲/ ۲۰۰۲.
6.محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ذیل واژه «حسد»، ج ۴، چاپ عبدالکریم عزباوی، قاهره.
7. بحارالانوار، ج 77، ص 46
8. سوره اعراف، آیه 12.
9.بحارالانوار، ج 77، ص 90.
10.رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیه 27 سوره مؤمن.
11.نهج البلاغه، خطبه 192.
12.بحارالانوار، ج 73، ص 59
13.بحارالانوار، ج 77، ص 35.
14.همان، ج 73، ص 234.
15.همان، ص 225.
16.همان، ج 74، ص 167.
17.بحارالانوار، ج 73، ص 231.
18. کافى، ج 8، ص 19.
19.بحارالانوار، ج 73، ص 219.
20.سوره لقمان، آیه 27.
21.سوره صافّات، آیه 6.
22.بحارالانوار، ج 73، ص 225.
23. بحارالانوار، ج 73، ص 224.
24.همان، ج 44، ص 139.
25.غررالحکم، ص 341.
26. بحارالانوار، ج 73، ص 23.
27. همان، ص 16.
28.مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، با تلخیص و تصرّف، ص 129.
29. اصول کافى، ج 2، ص 307.
30.همان.
31.- رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیه 10 سوره یوسف.
32.بحارالانوار، ج 73، ص 256.
33. همان، ص 255.
34. همان، ص 256.
35.بحارالانوار، ج 73، ص 256.
36. همان.
37.مستدرک الوسائل، ج 12، ص 18.
38. سوره مائده، آیه 27.
39.رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیه 55 سوره نساء.
 

 منابع:

انوار هدایت: مکارم شیرازی، ناصر، 1305 : مجموعه مباحث اخلاقی مکارم شیرازی/مکارم شیرازی؛ تهیه و تنظیم میراحمد فقیه نیریزی. قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب(ع)،1390.
https://fa.wikifeqh.iحرص
https://fa.wikifeqh.iگبر
https://fa.wikifeqh.iحسود


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط