دهه تقلب ،هراس ،نفرت و جنگ مداوم

نويسنده اين مقاله با مروري کوتاه بر دهه نخست قرن بيست و يکم چشم اندازي کلي از آنچه که مردم آمريکا در طول اين مدت شاهد بوده اند را به دست مي دهد . دهه اي که با تقلب انتخاباتي بوش آغاز شد و با پنهان کردن مواد انفجاري در لباس زير يک مرد نيجريه اي خاتمه يافت . در فاصله اين دو رخداد کاملاً مرتبط با يکديگر ، مردم آمريکا
يکشنبه، 9 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دهه تقلب ،هراس ،نفرت و جنگ مداوم

دهه تقلب ،هراس ،نفرت و جنگ مداوم
دهه تقلب ،هراس ،نفرت و جنگ مداوم


 

نويسنده :روبرتورودريگونز(1)




 

چکيده :
 

نويسنده اين مقاله با مروري کوتاه بر دهه نخست قرن بيست و يکم چشم اندازي کلي از آنچه که مردم آمريکا در طول اين مدت شاهد بوده اند را به دست مي دهد . دهه اي که با تقلب انتخاباتي بوش آغاز شد و با پنهان کردن مواد انفجاري در لباس زير يک مرد نيجريه اي خاتمه يافت . در فاصله اين دو رخداد کاملاً مرتبط با يکديگر ، مردم آمريکا سلسله اي از رويدادهاي تلخ را تجربه کرده اند که شايد براي هميشه جهت حرکت تاريخي اين کشور را تغيير داده باشد . پس از انتخاب متقلبانه بوش ، نخستين نقطه عطف اين دهه ، حملات يازده سپتامبر بود که وقوع آن برکليه سياست هاي آمريکا و چشم انداز آمريکاييان در سراسر اين دهه سايه انداخت . به اعتقاد نويسنده ،آن طور که رخدادهاي سال هاي پاياني دهه نخست قرن بيست و يکم ، به خصوص انتخاب رئيس جمهور به اصطلاح تغيير ، باراک اوباما بر مي آيد ، دهه دوم اين قرن نيز شاهد تداوم اکثر سياست هاي دهه اول خواهد بود و در افق اميد چنداني براي ايجاد يک چرخش اساسي در سياست هاي آمريکا ديده نمي شود .
گفته اند که روند تاريخ به خصوص در قلمرو بشر،هميشه رو به جلو است .مفهوم نهفته دراين انگاره اين است که با وجود تراژدي هاي جنگ،شرايط حقوق بشر همواره بهبود مي يابد .ترديدي نيست که هر کس که اين عبارت را وضع کرده ، مدت ها قبل از دهه اي که به تازگي آن را به پايان رسانده ايم ، اين کار را کرده است.
دهه اي که با نخستين انتخابات تقلب آميز در تاريخ ايالات متحده آغاز شد . جاي پيروزي شفاف و قاطع بوش -چني ، اين ديوان عالي پرورده ريگان -بوش
بود که مداخله کرد و دو نامزدي را براي ما انتخاب کرد که آرايي کمتر از مخالفان خود در انتخاباتي به شدت محل اختلاف را کسب کرده بودند . اين دو با قيد قسم به قلمرو قدرت دست يافتند و برما حکومت کردند . از اين نقطه به بعد بود که حرکت رو به نشيب ما آغاز شد .
بوش -چني حکومت خود را دقيقاً از همان نقطه اي آغاز کردند که ريگان - بوش رها کرده بودند . سپردن تمام قدرت به بخش شرکتي و به مجموعه نظامي - صنعتي ، کلينتون هم چراغ خطر اخلاق يا قهرمان فقرا نبود . اما بوش - چني تضمين دادند که تمام جنبه هاي دولت، در خدمت بخش شرکتي به کار گرفته شده است .
آنگاه يازده سپتامبر از راه رسيد . مي شد از اين لحظه براي اتحاد کل بشريت با هم استفاده کرد اما دولت بوش -چني آن را به عنوان فرصتي براي تقسيم بندي جهان به خوب ها در برابر بدها و براي تحکيم قدرت ايالات متحده در مقياسي جهاني به کار گرفتند. يازده سپتامبر عملاً به فرصتي براي بازاريابي جنگي تبديل شد. همچنين به تولد مفهوم «زادگاه »انجاميد.
يازده سپتامبر به نفير شيپوري براي به راه انداختن يک جنگ صليبي خيالي عليه اعراب - مسمانان و فراخواني براي يک جنگ مداوم در سطح جهان تبديل شد. همچنين با يازده سپتامبر بود که يک تقاضاي اخلاقي براي تسريع «امنيت برادر بزرگه»با شعارهاي غير احساسي مطرح شد ؛شعارهايي نظير :«قانون اساسي آمريکا يک پيمان نامه خودکشي نيست »و «معاهده ژنو امروزه فقط "زيبا"و "منسوخ " است .» خدا مجموعه قوانين خاص خود را براي آمريکا به ميراث گذاشته بود که مي گفتند ، آمريکاييان مي توانند بصيرت رهبر خود را که از خدا الهام مي گيرد، اطاعت کنند يا نکند . به همين دليل بود که دولت بوش -چني با شورو هيجان روي اين موضوع کارکرد که آمريکاييان (سربازان و يا مزدوران ) مشمول محاکمه در دادگاه عدالت جنايات جنگي نمي شوند .
اين به مجوزي براي کشتن بدون پاسخگويي و منطقي براي عاري از انسانيت شدن تبديل شد : ما اين چيزها را قبلاً کجا شنيده بوديم ؟ توافقات جديدي اختراع شدند که مي گفتند ،تمامي انسان ها لياقت زندگي يا قرار گرفتن تحت حمايت قانون را ندارند ، به خصوص اگر ما در حال جنگ باشيم . بنابراين ايده جنگ مداوم در سطح جهان در اذهان جا افتاده . دولت بوش -چني از طرف خود اين انگاره رذيلانه را جعل کردند که ايالات متحده براي پيش بردن اين جنگ ، اجازه ناديده گرفتن قوانين ، تفسير دلخواه آنها يا خلق قوانين جديد را براي هميشه داراست .
در جنگ ، وجود دادگاه ضرورتي ندارد . تنها منطق لازم اين است که يک هدف مشروع ، هدف قرار گرفته باشد . اين که اين هدف عملاً مورد حمله قرا گرفته ، سؤالي نامربوط است و غير نظاميان کشته شده نيز چيزي جز لطمات جانبي نيستند . در اين سناريو ، فن آوري هواپيما سازي به سلاحي انتخابي بدون هيچ اثر انگشت يا پاسخگويي تبديل مي شود .
نفرت از راه رسيد . فضايي ايجاد شد که آنهايي که بمب هاي ما را دريافت مي کردند ، با ما فرق داشتند . مردمان قهوه اي پوست دستار به سر ، به دشمن تبديل شدند . مردمان قهوه اي پوست در افغانستان و بعد در داخل کشور به دشمن تبديل شدند . و اين اهميتي نداشت که چه نوع مردمان قهوه اي پوستي . آنها هم به دشمن و هم سپربلاي متعارف تبديل شدند . به عصر «اودوبس » و کلانتر جو آرپايو پا گذاشتيم . به عصر مرزهاي بسته و ذهن هاي بسته پا گذاشتيم . مادامي که دشمن «ما نيستيم » از دست رفتن حقوق قابل قبول است . و براي تسهيل روند اين عصر ، دامن زدن به هراس در مقاطع مختلف ضرورت دارد .به عصر کدهاي رنگي پا بگذاريد . آيا بازگرداندن آمريکا به کدهاي رنگي به سبک قديم کار آساني بود ؟ به عصر رسانه هاي معرکه گير و پايان کارکرد سگ نگهبان دولت داشتن آنها پا بگذاريد . تمام آمريکاييان مشمول از دست رفتن حريم خصوصي و آزادي شدند ، اما بعد ديگر خيلي ديرشده بود .
بعد جنگ عراق از راه رسيد . هيچ سلاح کشتار جمعي در عراق يافت نشد ، اما دلايل (واقعي )جنگ - و قوانين حاکم بر جنگ - به چيزهايي نامربوط تبديل شدند . صحنه از قبل چيده شده بود ؛ عراق آشکارا واپسين دشمن و رهبر آن تجسم شيطان بود . رسانه هاي جريان اصلي نيز بار ديگر پا پيش گذاشتند يا جلو پريدند که «چه کمکي از دست ما بر مي آيد ؟ »
صدها هزار عراقي جان خود را از دست دادند ؛ صدها هزار نفر ديگر معلول شدند و در حالي که ميليون ها نفر نيز از خانه و کاشانه خود رانده شدند ، اين همه در حالي رخ داد که آمريکاييان خميازه مي کشيدند . جان باختن کمتر از پنج هزار آمريکايي و زخمي شدن سي هزار نفر ديگر ، باز هم براي به زحمت انداختن وجدان آمريکاييان کافي نبود .
حتي وقتي که دمکرات ها در سال 2006کنترل کنگره را در دست گرفتند ، طرح تحت تعقيب قرار دادن يک جنگ آشکاراغير قانوني را « از روي ميز برداشتند »و خاتمه جنگ نيز مقوله اي اعلام شده که جاي سؤال ندارد .
وقتي باراک اوباما پرزيدنت باراک اوباما شد ، همه چيز قرار بود تغيير کند . اما «حمايت از سربازان آمريکايي »به استدلال شايع و هميشگي براي تداوم جنگ در عراق تبديل شد .تغييري که ما به آن باور آورده بوديم و«بله ما مي توانيم » به قافيه اي براي افغانستان و بعد پاکستان تبديل شد . [منظور هم قافيه شدن Yes We Canبا Afghanistan وPakistan است - مترجم ].
اين دهه ، دهه اي ازدست رفته بود . اين گونه بود که آمريکا وجدان اسطوره اي خود را از دست داد . و اين دهه با مواد انفجاري در لباس زير يک مرد نيجريه اي پايان يافت :يادآور آزارنده اي از اين که قرار است جنگ مداوم ما ادامه يابد . آيا هم اکنون يمن نيز به قافيه جديد براي «بله ما مي توانيم »تبديل شده است ؟ اکنون اين را نيز مي دانيم که برادر بزرگه نيز اصلاً قصد ندارد کنار بکشد .به راستي آنکه اجازه از دست رفتن اين دهه را داد ، نه دولت که مردم بودند .
1-Roberto،تحليلگر سياسي و روزنامه نگار.
منبع :www. commondreams. org
منبع:نشريه سياحت غرب ،شماره 80



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط