اسطوره پيشرفت و فن آوري

نويسنده در اين پژوهش دانشگاهي ،مفاهيم محوري پيشرفت و فن آوري را مورد مطالعه قرار مي دهد و از چند منظر به بررسي آن مي پردازد . ادعاي محوري مدافعان فن آوري مبني بر رهايي بخش بودن آن ،عمده ترين گزاره اي است...
يکشنبه، 9 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسطوره پيشرفت و فن آوري

اسطوره پيشرفت و فن آوري
اسطوره پيشرفت و فن آوري


 

نويسنده :پاتريک رايان (1)




 

چکيده :
 

نويسنده در اين پژوهش دانشگاهي ،مفاهيم محوري پيشرفت و فن آوري را مورد مطالعه قرار مي دهد و از چند منظر به بررسي آن مي پردازد . ادعاي محوري مدافعان فن آوري مبني بر رهايي بخش بودن آن ،عمده ترين گزاره اي است که نويسنده طي بررسي آن از ابعاد مختلف ، ابطال آن را به اثبات مي رساند . هدف او توصيف ماهيت پيشرفت و پاسخ به اين سؤال است که آيا فن آوري يکي از مظاهر پيشرفت است يا خير .
ايده «پيشرفت »دردرون اجتماع فيلسوفان بحثي پر حرارت بوده است ،اما شايد پذيرش سرسري و بدون پرسش مقوله پيشرفت از سوي افراد متوسط باشد که به اين مقوله اهميت مي بخشد .«پيشرفت به يک واژه معما گونه تبديل شده است ، به يک شعار . انسان ها زحمات بسياري را به نام پيشرفت متحمل مي شوند و به نظر مي رسد که فعاليت کردن به نام پيشرفت ، زمينه هاي لازم را براي ارزشمند يا با ارزش تلقي شدن يک فعاليت يا يک رفتار فراهم کرده باشد . با اين حال زماني که ما به نهادها و فعاليت هاي گوناگون ، مثل «فن آوري » اشاره مي کنيم و به آنها بر چسب تجليات پيشرفت مي زنيم ، به نظر مي آيد که ما در توصيف اين که به راستي پيشرفت چيست ، مشکل بزرگي داريم و مهم تر از آن ، درارتباط با هدفي که پيشرفت ما را به سمت دسترسي به آن مي برد . مشکل بزرگ تراست .اين رداي پر رمز و رازي که مقوله پيشرفت و پذيرش همگاني و بدون انتقاد آن از سوي جامعه ما را پوشانده است ، الهام بخش من در تحقيق پيرامون پيشرفت تکنولوژيک بود ؛مطالعه اي که بودجه آن را «فلوشيپ پژوهش هاي در حال فارغ التحصيلي تابستاني »دانشگاه نيو همپشاير تأمين کرده است .
هدف من توصيف ماهيت پيشرفت و پي بردن به اين بود که آيا فن آوري يکي از تجليات پيشرفت است يا نه .کارخود را با سه رويکرد فلسفي استاندارد نسبت به مقوله پيشرفت آغاز کردم . رويکرد تاريخي من نسبت به پيشرفت شامل تحقيق در سرچشمه هاي روشنفکري اين ايده و نيز واکنش ها نسبت به تفکر روشنفکري بود ، پيامد آن ، يک رويکرد معرفت شناختي را اتخاذ کردم و ماهيت دانش را به عنوان پديده اي متداوم و ترکيبي يا تکه تکه و داراي ارتباط موقت با هم مورد مطالعه قرار دادم . در آخر از يک منظر سياسي و اجتماعي به مقوله پيشرفت نگريستم و اين امر را مورد مطالعه قراردادم که چگونه فن آوري در چهار چوب اين چشم انداز نسبت به پيشرفت مي گنجد .
به علاوه براي مطالعه آثار چهره هاي بزرگ فلسفي در هر يک از اين رويکردها ، مسائل مرتبط با مشکلات خاصي را که در هر يک ازاين متن ها مطرح شده ،مورد مطالعه قرار دادم ؛مشکلاتي نظير ناسيوناليسم ،جهان وطني ،تقدم خرد و ماهيت آزادي .هرهفته با مشاور خود براي بحث درباره متون بزرگ ونوشتن پاسخ هاي خلاصه اي که مبناي نتيجه گيري نهايي من را شکل دادند .ديدار مي کردم . در طول تکميل پژوهش خود ،قاطعانه نسبت به اين ديدگاه متعهد بودم که اگر بشرمي خواهد خود را از محدوديت هاي تحميل شده از سوي پيشرفت و فن آوري رها کند ،اين ايده ها بايد موضوع تجزيه و تحليل هاي انتقادي گسترده اي قرار گيرند .
يکي ازمنابع اساسي سردرگمي که حول مقوله پيشرفت وجود دارد اين است که به زبان غير فلسفي ، واژه پيشرفت معمولاً به جاي واژه «تغيير»مورد استفاده قرار مي گيرد و برعکس . دو چيز مرتبط اين است که پيشرفت نوعي تغيير است اما عموماً تغييرنيزبرچسب پيشرفت مي خورد . پيشرفت ، تغييري است که به مدلي خطي به سمت يک هدف بسيار مشخص حرکت مي کند که هميشه نوعي آرمان اتوپيايي است . اما در هروهله ،پيشرفت يک نقطه پايان متفاوت را در نظر مي گيرد ، يک توصيف متفاوت از اتوپيا و چگونگي نيل به آن.از اين لحاظ بايد به پيشرفت به عنوان يک نردبان نگاه کرد : ما از پله هاي پايين شروع به حرکت مي کنيم و همين طور که بالا مي آييم ، يکي يکي پله ها را مي پيماييم تا جايي که قادر به دست يافتن به بالاترين جايي شويم که از پايين مي ديده ايم ، از طرف ديگر ،تغييررا شايد بتوان به عنوان دگرگوني رنگ برگ ها با گذر فصل ها نگاه کرد . برگ براي رسيدن به يک هدف آگاهانه تغيير نمي کند ، بلکه در واکنش نسبت به يک محرک طبيعي است که تغيير مي کند . از اين نظر ،تغيير از سوي منابعي خارج از کنتر فرد حاصل مي شود و پيشرفت فعاليتي است ناشي از توانايي هاي منطقي فرد براي نيل به يک هدف ، از طريق يک مسير برنامه ريزي شده.
فن آوري ازمنظر سنتي ،نمونه اي کامل از مشخصه هاي انتزاعي پيشرفت است که در بالا توضيح داده شد . فن آوري ، تاريخي بسيار روشن دارد که ماجرايي يکپارچه را ارائه مي دهد و نشان مي دهد چگونه هر اختراع و فن آوري جديدي بر روي فن آوري گذشته بنا شده و به نوبه خود گسترش يافته و وضعيت فعلي فن آوري را موجب شده است . هدف فن آوري زماني روشن مي شود که فرد چگونگي استفاده ما از فن آوري را مورد بررسي قرار دهد . از آن نخستين چوبي که به عنوان يک اهرم مورد استفاده قرار گرفته تا پيچيده ترين سيستم هيدروليک مدرن ، فن آوري هميشه براي بهتر و ساده تر کردن زندگي انسان مورد استفاده قرار گرفته است . ما از فن آوري براي غلبه بر محدوديت ها استفاده مي کنيم ، براي توسعه ظرفيت ها و توانايي هاي فيزيکي و شناختي انسان .شايد هدف فن آوري را بهتر از هر چيز بتوان در حذف محدوديت هاي موجود بر سر راه بشر جمع بندي کرد . پيشرفت در فن آوري نردباني است که هر وهله جديد فن آوري يک پله جديد آن است و اوج ارتفاع آن ، انساني بدون محدوديت ، کاملاً آزاد و کاملاً راضي و خشنود است .
اين ديدگاه پيشرفتي نسبت به فن آوري است که آن را به موضع غالب در جامعه تبديل کرده است .چون فن آوري و پيشرفت براي بشر با ارزش تلقي مي شوند . عمده تأملات در اين باب به همين جا ختم مي شود . با اين حال ما هنوز بايد سر در بياوريم که به راستي معناي فن آوري چيست و تصوير ما نسبت به پيشرفت همچنان نامطمئن است . من توضيح داده ام که فن آوري و پيشرفت چگونه ظاهر مي شوند اما واقعيت پيشرفت و فن آوري در زير ظواهر آن نهفته است . مهم ترين لوازم فهم پيشرفت و فن آوري ، ايده ها و نهادهايي هستند که بنيان هاي وجود آنها را شکل مي دهند .
فهم هدف رسيدن به يک انسان بدون محدوديت آن طور که فن آوري وعده داده است ،اولين کليد براي فهم پيشرفت تکنولوژيک است . ايده انسان بدون محدوديت را مي توان از طريق تفکر فلسفي ، از طريق روشنفکري فرانسوي و کانت ، تاتفکرنوعي فلاسفه عصر روشنگري دنبال کرد . عصر روشنگري ايده هاي خاصي همچون شهروندي و فرمانبرداري را کنار گذاشت و جاي آنها را به يک پاي بندي راسخ نسبت به فردگرايي داد . تلقي فردگرايي عصر روشنگري اين است که فرد نقطه آغاز تاريخ است ؛ که هر فرد حق آزاد بودن و برخورداري از آزادي هاي اساسي را دارد و اين که خرد وسيله اي است که بشر را از انقياد ستمگران رها خواهد کرد و او را به سمت يک آزادي کامل و بدون محدوديت خواهد بود . شايد مهم تر از همه ، تفکر روشنگري با اين فرض که خرد مي تواند انسان بهتري را به وجود آورد ، فرض را براين مي گيرد که اين آرمان اتوپيايي در آينده قرار دارد .
اين رويکرد خوش بينانه و مبتني بر آينده نسبت به تاريخ ، در تضاد کامل با تفکر کلاسيک و انجيلي قرار مي گيرد . تلقي تفکر کلاسيک اين بود که عصر آرماني ، عصر قهرماناني بوده که کساني چون هومر و ديگر شاعران حماسي از آن نوشته اند . تلقي تفکر انجيلي اين بود که آرمان اتوپيايي ، باغ عدن است . در طول عصر روشنگري شايد براي نخستين بار در تاريخ انسان ، نگاه کل جهان براي يافتن پاسخ خود ، به جاي گذشته به آينده معطوف شد . تصادفي نيست که انقلاب هاي علمي و صنعتي ، اندکي پس از عصر روشنگري به وقوع پيوستند . اين چهارچوب جديد باورها ، ايده پيشرفت را ممکن ساخت و فن آوري را با سرعتي بسيار به طرف جلو به حرکت در آورد . به اين ترتيب انگيزه ي مهم براي دسترسي به آينده و اتوپيايي موعود آن متولد شد .
نمي توان گفت که فن آوري تا قبل از عصر روشنگري وجود نداشته است . فن آوري به شکل اختراعات و ابزارها وجود داشت ، اما فن آوري عصر روشنگري به شکلي متفاوت درآمد . اين فن آوري به بخشي از يک چهارچوب يا مجموعه اي از باورها و هنجارها تبديل شد که ما براي سر در آوردن از جهاني که در آن ساکن هستيم ، آنها را مورد استفاده قرار مي دهمي . مثلاً باور نسبت به علم يا مذهب مي تواند چگونگي توضيح و فهم ما از جهان را رنگ آميزي کند و مي تواند بخشي از يک چهارچوب باشد . يک مشخصه مهم ديگر يک چهارچوب ، ظرافت آن است . مابيشتر مواقع از تأثير باورهايمان بر قضاوت ها و تصميم گيري هاي روزمره خود ناآگاهيم . فن آوري به اين روش ظريف ، به عنوان يک چهارچوب فرعي در درون چهارچوب روشنفکري ظهور پيدا کرد .
تفکر عصر روشنگري مي گويد که اين ناديده گرفتن منافع خود بود (اختصاصاً نياز به محافظت )که جوامع اوليه را شکل دادند . از اين نقطه ،فن آوري و جامعه ، تمدن را به طرف جلو حرکت دادند . عصر روشنگري تصويري را از تکامل اجتماعي ما ارائه داد که پيشرفت را ممکن مي کرد . روشنگري يک آرمان اتوپيايي را تصور کرد که از طريق به کارگيري خرد مي شد به آن دست يافت . چهار چوبي که از عصر روشنگري پديد آمد ، در دوران معاصر دست نخورده باقي مانده است و از اين پس مدرنيته خوانده مي شود . به دليل تعهد ما نسبت به باورهاي مدرنيته است که مفهومي به عنوان پيشرفت وجود دارد .

چهارچوب ها:آفرينش فن آوري و پيشرفت
 

درآغاز پيشرفت در تفکر عصر روشنگري ، با استفاده از «ساختار انقلابات عملي » به قول توماس کان ،اين مفهوم به بهترين وجهي درک شد . کان معتقد است که شکل گيري تئوري هاي علمي مداوم نيست . او مي گويد ، به جاي اين که يک تئوري به تئوري ديگر بينجامد ،هرتئوري جديدي محصول تئوري هاي شکست خورده پيشين هستند . او به عنوان نمونه از جايگزيني تئوري نيوتن با تئوري انيشتين بهره مي گيرد ، زماني که تئوري نيوتن در توضيح حرکت سيارات با مشکلاتي مواجه شد . ارتباط فلسفه کان با بحث ما اين گفته او است که چگونه تاريخ تئوري هاي علمي ، تنها در ظاهر متداوم است و در واقعيت اين گونه نيست . با اين حال زماني که تئوري جديدي غالب مي شود ، متون براي نشان دادن اين که چگونه تئوري هاي پيشين به تئوري که يک پديده را توضيح مي دهند ، قابل سازگار شدن با هم نيستند و يکي جاي ديگري را مي گيرد . با اين حال ما درپي آن هستيم که تئوري ها قبلي را مرتب و در زنجيره اي سازمان دهي کنيم که به تئوري جديدي مي انجامند .
ما با پيشرفت نيز دقيقاً به همين شکل برخورد مي کنيم . اين ايده که پيشرفت واقعي است ،باعث مي شود که ما داستاني منطقي را دراين باره بيافرينيم که گذشته چگونه مي تواند ما را به آينده برساند . از اين لحاظ ، خود پيشرفت يک چهارچوب است ، چون باعث مي شود که ما جهان را به روشي بسيار مشخص سازمان دهي کنيم . ما رويداهاي را به شکل رشته اي سازمان دهي مي کنيم که به طور منطقي يکي به ديگري منتهي مي شود . زماني که به پيشرفت بدين گونه نگاه شود ،مي توان آن را سامان دهي امور با استفاده ازخرد قلمداد کرد .
اکنون اجازه دهيد به ايده هاي خودمان درباره فن آوري و هدف دستيابي به انسان بدون محدوديت و رها باز گردم که همگي از تفکر روشنگري و بخشي از چهارچوب مدرنيته ناشي مي شوند . مارتين هايدگر به روشن ترين وجه ديدگاه مدرنيستي ما را نسبت به فن آوري در مقاله اش با عنوان «پرسش مرتبط با فن آوري » بر شمرده است .هايدگر توضيح مي دهد که فن آوري صرفاً به معناي اختراعات و ماشين ها نيست ،بلکه يک روش انديشه نسبت به جهان است که به ما اجازه مي دهد اين قبيل ماشين ها را اختراع و ابداع کنيم . دقيق تر اين که هايدگر توصيف مي کند که فن آوري يک راه گريستن به جهان تحت عنوان standing reverse» است . به عبارت ديگر فن آوري باعث مي شود که ما همه چيز را به عنوان يک منبع ببينيم ، به عنوان چيزي که بايد توسط انسان مصرف شود . زماني که فرد در يک چهارچوب تکنولوژيک اقامت مي کند ، يک درخت ديگر فقط يک درخت نيست ،بلکه الوار يا هيمه است .
هايدگر اين تغيير و تحول جهان را به standing reverseبه عنوان پديده اي منفي مي نگرد . اولاً به اين دليل که اين ديدگاه نسبت به فن آوري ، مطلق گرا مي شود يعني نگريستن به جهان به عنوان standing reverse ، توانايي ديدن آن به طريقي ديگر را از ما سلب مي کند . دوم به اين دليل که فن آوري نتايج بغرنج و غالباً به ظاهر مثبتي را باعث مي شود و ما بيشتر و بيشتر نسبت به آن متعهد مي شويم . در واقع ما آنچنان نسبت به فن آوري و ماشين ها و ابزارهاي آن متعهد شده ايم که قادر به چشم پوشي از چهارچوبي که فن آوري ساخته است نيستيم . از اين رو فن آوري ديگر وعده اي براي آزادي مطلق نيست ، بلکه آزادي ما را براي ديدن جهان به عنوان هر چيزي جز standing reverse محدود مي کند .به اين طريق فن آوري سلطه خود را بر ما بيشتر تثبيت مي کند تا جايي که ما ديگر نمي توانيم خودمان را از سيطره آن رها کنيم .
اکنون پيشرفت و فن آوري به خوبي با هم منطبق مي شوند . کيفيت هاي مطلق گرايي و وابسته کننده فن آوري، يکي از نتايج پيشرفت هستند . پيشرفت به عنوان بخشي غالب از چهارچوب مدرن ما ، گذشته فن آوري را دوباره سامان دهي مي کند تا به ما نشان دهد که چگونه هر اختراع ، زندگي را ساده تر کرده و ما را به نيل به وعده آن ، يعني انسان بدون محدوديت نزديک تر کرده است . اين داستان مصنوعي است که فن آوري را جذاب مي سازد و باعث مي شود که مابيشتر و بيشتر خود را نسبت به آن متعهد کنيم . فن آوري نتايج را توليد مي کند و پيشرفت باعث مي شود که ما اين نتايج را به گونه اي سازمان دهي کنيم که به نظر برسد در حال سوق دادن ما به سمت جلو هستند، به همان گونه که چهارچوب مدرن ما به ما مي گويد ، اين رويدادها بايد ما را به سوي آينده برانند . بنابراين فن آوري از طريق ماهيت به ظاهر ترقي دهنده خود است که به چنين کششي دست مي يابد .
اين رابطه بين فن آوري و پيشرفت ، مشکل جديدي را براي ما به وجود مي آورد :به اين که فن آوري و پيشرفت به باورها و نگرش هاي چهارچوب مدرن ما تعلق دارند و چيزي بيش از محصولات تصورات ما نيستند . با اين حال همچنان با ارزش واقعي به نظر مي رسند ، چرا که آنها چنين اثرات بغرنجي را به وجود مي آورند . پس مشکل اين است که اگر ما با مدرنيته به عنوان يک چهارچوب برخورد کنيم، چگونه مي توانيم از اين باور بگريزيم که واقعيت اين چهارچوب واقعيتي مطلقاً جهاني است ؟ «ديالکتيک روشنگري »هورخايمر و آدورنوپاسخي را دراختيار ما مي گذارد . هورخايمر و آدورنو روشنگري با مدرنيته را به عنوان يک چهارچوب توصيف مي کنند . آنها رويکرد متفاوتي را نسبت به فهم چگونگي کارکرد چهارچوب ها از طريق مقايسه چهارچوب ها با اسطوره ها ارائه مي دهند و با هوشمندي نشان مي دهند که مدرنيته کليه مشخصات اسطوره هاي باستاني را داراست .
در گذشته ما جهان را از طريق چهارچوبي مرکب از اسطوره ها مي ديديم .مدرنيته نيز چون اسطوره ،چيزي بيش از مجموعه اي از باورها و هنجارهايي که همچون يک عدسي عمل مي کنند و از طريق آن است که ما جهان را مي بينيم و آن را توضيح مي دهيم ،نيست .درست همان گونه که اسطوره ، جهان باستان را سازمان دهي مي کرد و توضيح مي داد ، کارکرد چهارچوب روشنگري نيز سازمان دهي و توضيح جهان مدرن است .تفاوت در اين است که تلقي اسطوره ها اين است که اين توضيحات بايد بر مبناي خدايان باشند ،درحالي که مدرنيته ايجاب مي کند که علم و خرد بخشي از هر توضيحي باشند . نکته اي که در اينجا وجود دارد اين است که کارکردهاي مدرنيته دقيقاً به همان روش اسطوره هاي باستاني هستند ،اما هم مدرنيته و هم اسطوره ،توضيحاتي متفاوت را از مشکلاتي مشابه ارائه مي دهند . اين درست است که راه حل هاي مدرنيته نتايجي را پديد مي آورند که بهترقابل اثبات هستند و به همين دليل است که اسطوره هاي باستاني رنگ باخته اند و مدنيته دوام آورده است . اما به اين دليل که چهارچوب ديگري نيز در آينده وجود خواهند داشت . مدرنيته ، باورها و روش فعلي ما تا ابد دوام نخواهند آورد ، درست همان گونه که اسطوره هاي باستاني جاي خود را به چيزهاي ديگري دادند ،بسيار محتمل است که مدرنيته نيز جاي خود را به چيز ديگري بدهد و چيز ديگري جايگزين مدرنيته شود .

باز پس گيري آزادي
 

از اين نقطه نظر جا دارد که به اثر مايکل فوکالت نگاهي بيندازيم که تمام آثارخود را به اين امراختصاص داده است که نشان دهد ،چهارچوب ها (که او آنها را معرفت ها مي نامد )تصادفي هستند . او معتقد است که مدرنيته يک اسطوره مکارخاص است ، چراکه گرايش مطلق گرايي دارد که توسط هايدگر مورد بحث قرار گرفته است . به علاوه فوکالت براين باور است که موعظه هايي روشنگري درباره فردگرايي، در واقعيت به همانندي انجاميده است ، چراکه هر فردي مي کوشد يک فرد منحصر به فرد باشد ،به اين ترتيب انگاره آزادي محکوم به شکست است : چرا که به عنوان بخشي از مدرنيته ،آزادي تحت کنترل مدرنيته در مي آيد .او براين اعتقاد است که ما آن چنان نسبت به علم و خرد متعهد شده ايم که دانش را از دست داده ايم ، دانشي را که مي توان از طريق سيستم هاي ديگر نظير هنر يا مذهب به آن دست يافت .
از نظر فوکالت ، مدرنيته مطلق گرا و زنداني کننده است . ايده آزادي و انسان بدون محدوديت ،توسط مدرنيته آفريده شده است . خود ايده هاي ما نسبت به آزادي بازدارنده هستند ،چرا که بر زمينه تاريخي متکي هستند .بنابراين چگونه امکان دارد که آزادي فراتر از تعريف خود ،دريک چهارچوب مشخص وجود داشته باشد ؟او مي گويد که با به رسميت شناختن تصادفي بودن چهارچوب ها ، ما اين نکته را نيز به رسميت مي شناسيم که چهارچوب مي تواند تغييرکند و نفس اين آگاهي ،ماهيت مطلق گراي هر چهارچوبي را از بين مي برد . تنها ازاين چشم انداز است که من معتقدم ، آزادي به امکاني عملي تبديل مي شود . تنها با شناخت ديگر امکانات است که تعهد نسبت به چهارچوب هايي مشخص کاهش مي يابد و درکي کامل ترازجهان امکان پذير مي شود .با به رسميت شناختن تصادفي بودن يک چهارچوب است که ما آزاد مي شويم .
درانتها اجازه دهيد بار ديگر به مفاهيم پيشرفت و فن آوري بازگردم . از نظر من انسان نه مي تواند و نه بايد ، بر فن آوري و نه پيشرفت ،غلبه يابد .هردو کاربردهاي خود را دارند ، اما بايد با به رسميت شناختن اين که آنها چيزي جز چهارچوب هاي تصادفي نيستند ، ماهيت مطلق گراي آنها را حذف کرد . در واقع پيشرفت را نمي توان چيزي جز اتخاذ يک رويکرد مبتني بر هدف و به کار گرفتن شواهد موجود (تاريخ )درحرکت رو به بالا از نردباني که به سوي هدف فرضي شما مي رود ، قلمداد کرد . پيشرفت چيزي است که هر يک از ما شخصاً از طريق رويکرد مبتني بر آينده و خوش بينانه خود نسبت به جهان به وجود مي آوريم .بنابراين براي هرکدام ما ، ديدن فراتر از پيشرفت امکان پذيراست ؛ديدن جهاني که بر اساس قواعد پيشرفت به شکل متوالي سامان دهي نشده است ؛ديدن گذشته قواعدي که بربينش ما نسبت به جهان حاکم هستند و آن را محدود مي کنند .
در مورد فن آوري نيز من معتقدم که ما بايد خود را باز کنيم و جهان را به عنوان چيزي بيش از standing reverse صرف ببينيم .مفهوم فوکالتي از آزادي ، امکان پيشرفت تکنولوژيک را رد مي کند ، چرا که ما را به ديدن جهان به عنوان
standing reverse محدود مي کند ، به جاي اين که ما را فارغ از محدوديت ها کند .درتأملات خود در طول انجام اين پژوهش دريافتم که آنچه که به راستي برايمان باقي مانده يک انتخاب است :آيا از نظر فوکالت ما ايده آزادي و امکانات نامحدودي را که به همراه مي آورد ،بايد انتخاب کنيم ؟ يا بايد بر مفاهيم مدرن و عمدتاً مورد بررسي قرار نگرفته خود از پيشرفت و فن آوري که آزادي و بينش ما نسبت به امکانات جهان پيرامونمان را محدود مي کنند ،پاي بفشاريم ؟
1-atrick pyan،محقق و نويسنده منتقد تکنولوژي مدرن.
منبع :www.inquiry journal
منبع:نشريه سياحت غرب ،شماره 80



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط