تبليغات و امپرياليسم رواني

موضوع اصلي اين مقاله ،همان طور که از عنوان آن پيداست ، تبليغات گسترده آمريکاست . تبليغاتي که نويسنده آن را از مهم ترين ابزار امپرياليسم رواني به شمار آورده و معتقد است که هدف از اين هجوم تبليغاتي ،اشاعه الگوي مصرف است . آنها با تبليغات گسترده خود ،گرايش هاي مصرف گرايي را در آمريکا و ديگر کشورهاي جهان ترويج
يکشنبه، 9 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تبليغات و امپرياليسم رواني

تبليغات و امپرياليسم رواني
تبليغات و امپرياليسم رواني


 

نويسنده :د.عبدالوهاب المسيري(1)




 

چکيده
 

موضوع اصلي اين مقاله ،همان طور که از عنوان آن پيداست ، تبليغات گسترده آمريکاست . تبليغاتي که نويسنده آن را از مهم ترين ابزار امپرياليسم رواني به شمار آورده و معتقد است که هدف از اين هجوم تبليغاتي ،اشاعه الگوي مصرف است . آنها با تبليغات گسترده خود ،گرايش هاي مصرف گرايي را در آمريکا و ديگر کشورهاي جهان ترويج کردند و مردم را از ارزش هاي والاي انساني ، و هرگونه درک و شعور نقادانه تهي ساختند . در نتيجه ، وجدان سياسي افراد را از بين برده و موجب بي تفاوتي آنها نسبت به مسايل کلان سياسي جهان شدند .طبيعتاً کشورهاي عربي و اسلامي نيزازاين هجوم در امان نمانده و تحت تأثير اين تبليغات قرار گرفتند.
تبليغات در آمريکا يکي از مهم ترين ابزار هاي امپرياليسم رواني و موفق ترين آنها در تهي ساختن آمريکايي ها ، تسلط بر آنها و نيز افزايش شهوت جنسي و مصرف گرايي آنهاست .
اين تبليغات با هوش و ذکاوت بسيار بالايي ساخته مي شود ،چرا که در اين تبليغات هرگز دروغ نمي گويند ،بلکه از حقيقت عبور مي کنند .تعبيري که براي اين مصداق در زبان انگليسي وجود دارد ،«دروغ هاي حقيقي »است .به اين معني که مي توان با پنهان کردن جزيي از حقيقت ،دروغ را پيش برد. تبليغات ،به ويژه تبليغات تصويري ،از سيطره و قدرت بسيار زيادي برخوردار است .به طوري که مي تواند به خانه هاي ما وارد شود و مستقيماً بر
روي افکار و تصورات ما تأثير بگذارد. بايد اين را به خاطر داشته باشيم که اين تبليغات را کسي انتخاب نمي کند ،و علي رغم خطر زياد و آثار ويرانگر آن ،هيچ مؤسسه اي براي در خواست وجود ندارد .تبليغات در کشور ما [مصر] هنوز به اين سطح از پيشرفت نرسيده است که با ايجاد شرايط خاص براي افراد ،فضايي را ايجاد کند و آنها در اين فضاي بسته ، يک سري اخبار مشخص و ديکته شده را مدام بشنود . در کشور ما پس از اينکه فرد ، بيانات رئيس جمهور کشور خود را مي شنود ، به راديو هاي خارجي يا يکي از ماهواره هاي عربي مراجعه مي کند تا صحت و سقم سخنان رئيس جمهور را بسنجد و با محک واقعيت در مورد گفته هاي وي قضاوت کند .
تفکر نقادانه در کشور هاي عربي همچنان وجود دارد ،درحالي که اين تفکر در کشورهاي غربي به دليل سيطره تبليغات خاص ، از بين رفته است .ما مي توانيم پيش بيني کنيم که اين تبليغات ، در آينده نزديک چه برسرما خواهد آورد . به خصوص پس از به وجود آمدن شبکه هاي ويديو کلوپ وسيطره اي که اين شبکه ها بر روح جوانان و بسياري از کهنسالان ما يافته اند . براي مثال در آمريکا ، در مقابل تلويزيون به تماشاي برنامه اي مي نشينيد که نسبت به محتوا و مضمون آن برنامه چندان تمايلي نداريد ،اما از تصاوير و تکنولوژي پيشرفته اي که در آن به کار رفته ، لذت مي بريد ؛چرا که سازنده اين تصوير با وسايل مختلف تبليغاتي ، زبان تصوير را به خوبي مي شناسد و بر آن مسلط است . از مهم ترين بخش هايي که در ساخت اين تصاوير نقش دارد ، فيلم هايي است که به ترويج خشونت و ارائه تصوير انساني که در لحظه زندگي مي کند ،مي پردازند. مدل هاي لباس نيز به اين بخش کمک کرده و ذائقه زنان ومردان را سالي دو بار تغيير مي دهند .يکي ديگر از مهم ترين بخش ها و شايد از همه آنها مهم تر ،تبليغات تجاري است ،که تلويزيون آمريکا نيز مانع از پخش آن نمي شود .
امپرياليسم رواني از طريق تبليغات ، تصوير يک انسان اقتصادي و جسماني را نمايش مي دهد و اين امر به وضوح در تبليغات تلويزيوني مشخص است . هدف اين تبليغات ،اقتصادي و مصرفي است (فروش يک نوع کالا) ، اما آنها براي تبليغ اين کالا از غريزه جنسي استفاده مي کنند. يعني امپرياليسم رواني تنها از منظر اين دو بعد ، بعد اقتصادي و جنسي ، به انسان مي نگرد . مثلاً در تبليغات خود به مخاطب اين طور القا مي کنند که نوشيدن چاي زماني لذت بخش است که او چاي را از دستان معشوقه اش بگيرد !! تبليغاتي که در مورد پوست و مو هستند ، موجب مي شوند احساس کنيم ، يکباره تمام انسان ها دچار بيماري هاي پوستي شده اند !و حتي اگرانسان ازاين بيماري ها بهبود يابد ، جذابيت جنسي خود را حتماً ازدست خواهد داد !اينکه شخص بايد هر روز نوع خاصي از کرم ها و عطرها را استفاده کند ؛يا اينکه او مي تواند با وجود بالا رفتن سنش ،با مصرف نوع خاصي از ويتامين ها ، سرزندگي و حتي جواني و جذابيت جنسي خود را حفظ کند ،همه مربوط به گسترش ارزش هاي مصرف گرايي است .هدف اين تبليغات آن است که انسان رابه مصرف بيشتر تشويق کند ؛ گويا مصرف ، هدف اساسي و چه بسا تنها هدف از وجود انسان در اين هستي است .
معمولاً در اين تبليغات بين بعد اقتصادي و جنسي پيوندي برقرار مي کنند. اما برخي از آنها براي تشويق مصرف کننده به خريد ، شگرد ديگري به کار مي گيرند . آنها از ارزش هايي چون روابط خانوادگي براي بالا بردن ميزان مصرف استفاده مي کنند. مثلاً در تبليغ از شما دعوت مي شود که براي سخن گفتن با مادر خود از فلان شرکت تلفني استفاده کنيد ؛يا اينکه به شما يادآوري مي کند که از فلان فروشگاه با اقساط کم ،هديه اي براي مادر خود بخريد . و بعد آدرس و شماره تلفن و همه راهنمايي هاي لازم را براي مصرف در اختيار شما قرار مي دهد . همچنين شما را از تمام مزاياي کالايي که خريداري مي کنيد مطلع مي سازد (و ما نمونه آن را در اعياد سکولار مانند روز ولنتاين و روز مادر مي بينيم ). مسئله مهم در اينجا ، بهره گيري از ارزش هاي والاي انساني و اخلاقي براي تشويق به مصرف است .با اين وجود ، استفاده ابزاري از غريزه جنسي ، شايع تر است .
هدف از اين هجوم تبليغاتي ،اشاعه الگوي مصرف است ،تا عموم مردم را به زانو در آورده و مطيع خود سازند.ودر پي آن ، اين تفکر درانسان دروني شود که خوشبختي تنها از راه مصرف روز افزون تحقق مي يابد .بنابراين انسان تبديل به موجودي تک بعدي شده و در ماديات غرق مي شود و اين در حالي است که از انسانيت واقعي دور شده است .دکتر جلال امين مي گويد ، قربانيان استثمار در جوامع سرمايه داري پيشرفته ،کارگران و کشاورزان نيستند ، بلکه قربانيان مصرف کنندگان از هر طبقه اجتماعي هستند.شايد اين مسئله در استفاده غير انساني از احساسات کودکانه مشخص شود . زماني که اين تبليغات مستقيماً متوجه کودکان است ،و موجب مي شود آنها والدين خود و ارزش هاي آنها را پشت سر گذاشته و سطح توقعات مالي والدينشان فراتر رود .
امپر ياليسم رواني بر آمريکايي ها چيره و موجب شده است ، وجدان آنها نسبت به مسائل بزرگ سياسي جهان بي تفاوت باشد و غرق درمصرف گرايي خود شوند . در نتيجه اين شعار را سر دهند ، «تا زماني که پيمانه پراست ،هيچ چيز ديگري مهم نيست .» يا آن چنان که در زبان انگليسي مي گويند :«تا زماني که مرغ روي ميز است .... ».
بنابراين جهان براي آنها هيچ اهميتي ندارد ، زيرا آنها عافيت را ترجيح داده و خارج از محدوده مرغ به چيز ديگري نمي انديشند!بر مبناي يک رويکرد ،يک آمريکايي تمام محرکاتي را که از خارج به سراغ او مي آيد (عالم ماده يا حواس پنج گانه ) مستقيماً اجابت مي کند ،محرکي که به دنبال آن ، پاسخ گويي فوري است .متأسفانه اين ويژگي ازصفات حيوان غير ناطق است ، در حالي که از خصوصيات انسان اين است که بين محرک و پاسخ گويي او فاصله وجود دارد .
آنچه در ايالات متحده اتفاق افتاد اين بود که انسان را ازهرگونه درک و شعور نقادانه و نيز از هر نوع مضمون انساني تهي ساختند و او را درارزش هاي اقتصادي و جسماني غرق کرده اند . وظايف شغلي نيز در اين چهار چوب تقسيم شد . به طوري که نخبگان حاکم بر جامعه و حکومت فدرال در مسائل دفاعي و امنيتي و سياست خارجي نخصص يافتند ،و مشاغل ديگر از جمله آتش نشاني ، پست آموزش ، مراقبت هاي بهداشتي و ميزان پاکي آب آشاميدني ، و نيز برخي از مسائل مربوط به امنيت داخلي مانند راهنمايي و رانندگي ، پديده فشردگي دما و هرگونه تصميمي که در اين زمينه ها ، از طريق اقدامات قاطع دمکراسي صورت مي گيرد ، بر عهده مردم گذاشته شد . اين نخبگان هستند که بر اساس اولويت هاي خود و آنچه مصالح آنها اقتضا مي کند ، بدون در نظرگرفتن مصالح ملت آمريکا ، هرچه بخواهند در اين زمينه انجام مي دهند.
اين تقسيم کار در روزنامه هاي آمريکايي نيز منعکس شده است . چرا که اخبار جهاني و تحليل هاي سياسي اساساً در روزنامه ها و مجلات خاص نخبگان ، مانند «نيويورک تايمز » و «واشنگتن پست » منتشرمي شود و روزنامه هاي ملي و مردمي که عموم مردم آن را مطالعه مي کنند ،تنها به نيمي از مسائل جهان اشاره مي کند .واما بقيه روزنامه ها ،فضاحت ها و اخبار مختص جماعت عوام را منتشر مي کنند.
قسمت اعظم اين روزنامه ها به تبليغات ، اوکازيون ها و کوپن هاي تخفيف اختصاص مي يابد .بنابراين به ندرت اتفاق مي افتد شما آمريکايي اي را ببينيد که سيستم تصميم گيري سياسي درکشورش را بشناسد و يا هدف از تصميماتي را که در زمينه سياست خارجي کشورش گرفته مي شود ،بداند.
شهروند عادي آمريکايي ، در نبود احزاب سياسي که با برنامه هاي گوناگون خود ، موجب آگاهي مردم مي شوند و شعور سياسي آنها را بالا مي برند ،طعمه راحتي براي تبليغات و تقسيم کاري است که بر او تحميل شده است .درنتيجه او قادر به فهم سياست خارجي کشورش و دخالت نظامي آن در کشورهاي ديگر نيست . به خصوص اينکه آنها هجوم نظامي و دخالت سياسي خود را درامور کشورها از طريق سخنراني هاي علني که رنگ و بوي ملي گرايي آمريکايي دارد و به جنبه اخلاقي و ديني نيز مي دهند ، توجيه مي کنند. سپس از ارزش هاي آمريکايي همچون دموکراسي و حقوق بشر و حمايت ازامنيت مردم آمريکا دم مي زنند .شيوه ديگر آنها اين است که دائماً مردم آمريکا را از يک دشمن فرضي بترسانند ،دشمني که قبلاً کمونيسم بود و هم اکنون به تروريسم اسلامي تبديل شده است ! آنها اين فکر را براي مردم آمريکا دروني کرده اند که اين دشمن ، ضد دموکراسي است و به خاطر ميانگين بالاي مصرفي که آمريکايي ها از آن بهره مندند ،از آنها متنفر است . به همين خاطر معمولاً اعتراضاتي که عليه سياست خارجي آمريکا است ،در دانشگاه ها و بين فرهيختگان تحصيل کرده آغاز مي شود ؛کساني که طبيعت دروغ هايي را که نخبگان حاکم بر جامعه سر مي دهند ،درک مي کنند . پس از مدت نه چندان کوتاه ، اين اعتراضات به خيابان ها و بين مردم عادي کشيده مي شود.
پديده عدم توجه به سياست خارجي و درک نکردن خسارت هاي آن ، پديده اي جديد و جهاني است .حداقل اين پديده در انگليس و فرانسه قابل مشاهده است . اما در روسيه ، مردم از درک وشعور سياسي بالاتري برخوردارند. طبق نظر سنجي که در انگليس صورت گرفت مشخص شد ،اکثر کساني که نظر سنجي در مورد آنها انجام شده است ،گمان مي کنند اسرائيلي ها صاحبان اصلي سرزمين فلسطين هستند، و در حقيقت فلسطيني ها کساني هستند که سعي مي کنند اين سرزمين را غصب کنند !
نگرش مصرف گرايي مادي که به انسان به عنوان مجموعه اي از نيازهاي مادي و جسماني مي نگرد ،برآمريکا سيطره يافته است . اين نگرش يکباره بر آمريکا چيره نشده ،بلکه حلقه هاي به هم پيوسته لائيسم ، يکي پس از ديگري محقق شده تا ما را به وضعيت فعلي رسانده است .به عنوان مثال مي توان قضيه انحراف جنسي (همجنس بازي ) را مطرح کرد .هنگامي که در سال 1969 آمريکا را ترک کردم ، قضيه انحراف جنسي وجود داشت ، همان طور که هم اکنون در همه جوامع انساني وجود دارد . اما زماني که سخن ازآن به ميان مي آمد ، نجوا مي کرديم . پس از مدتي مسئله انحراف جنسي که تا آن زمان در حاشيه بود ، در مرکز توجه قرار گرفت و با وجود بالا رفتن ميزان لذت جويي و مصرف و نيز گسترش نسبيت اخلاقي ، به جاي اينکه خواستارتسامح با منحرفين جنسي شوند ، مسئله عادي سازي انحراف جنسي ،يعني ايجاد مساوات کامل بين انسان عادي و انسان منحرف مطرح شد .سپس کار به حايي رسيد که درخواست کردند ، ازدواج دو همجنس مانند ازدواج شرعي باشد ، و اعضاي اين نوع ازدواج از همان حقوقي برخوردار باشند که افراد در ازدواج عادي از آن بهره مندند. حقوقي همچون پذيرفتن کودک .حال بايد کودکي را تصور کرد که در خانواده اي متشکل از دو مرد يا دو زن بزرگ مي شود .آيا اين ناديده گرفتن حق کودک نيست که او را از زندگي عادي ، همچون زندگي اي که تمام بشريت در طول تاريخ داشتند ،محروم کنند؟
اين قضيه تا حدي که پيش رفت که برخي از اسقف هاي مسيحي کليساها و خاخام هاي يهود که از منحرفين جنسي بودند ،براين خواسته اصرار ورزيدند که همچنان بر مناصب و موقعيت هاي ديني خود ، و در عين حال در رصد خانه هاي ايده آل خويش باقي بمانند .عجيب تر آنکه بسياري از پيروان آنها ،اين افراد را در رسيدن به خواسته هاي نامشروعشان حمايت کردند . اين همان عادي سازي نهايي است !مايل نيستم براين نکته تأکيد کنم که آنچه در جامعه آمريکا رخ مي دهد،يکباره اتفاق نيفتاده است ،بلکه اين حالت درمجموعه سکولاريسم فراگير نهفته بود.بنابراين نبايد توقع داشت ،هيچ تغيير اساسي در وجدان سياسي مردم آمريکا اتفاق بيفتد ،مگرآنکه زلزله اي قوي رخ بدهد.
امپرياليسم رواني و مصرف گرايي ، بي رحمانه برما هجوم آورده اند .تبليغات تلويزيوني ،ويدئو کلوپ ها ، فيلم ها ، اوکازيون ها ،بليت هاي بخت آزمايي و مسابقات ،
ما را محاصره کرده اند. اين تبليغات در نوع تصورات ما تأثير گذاشته و سطح توقعات ما را بالا مي برند. اگر شخص ثروتمند باشد ،همه در خواست ها و توقعات خويش را بر آورده مي کند . زميني در سواحل شمالي و جنوبي و شرقي و غربي ، ماشيني آخرين مدل و ويلايي نيز در يکي از کشورهاي خارجي مي خرد . خود و همسرش نيز مطابق با مد روز مي پوشند( درحالي که حتي ذره اي از پول هايش را به يک بيمارستان يا دانشگاه اهدا نمي کند ) . اما افراد کم درآمدتر ، به خيال پردازي پناه مي برند.برخي از آنها ،در رؤياهاي خود غرق مي شوند و برخي ديگر دچارسقوط شده و تبديل به تروريست مي شوند.
به طور مثال ،زماني که به شادي هاي مصري ها در زمان حاضر مي نگرند،مي بينند که ديگرتناسبي با بافت اجتماعي آنها ندارد ،چرا که اين شادي ها تبديل به پديده مصرف گرايي و نمايشي شده است .اگر به هر يک ازهتل هاي پنج يا هفت ستاره برويد ، گويي به دنيايي وارد شده ايد که هيچ ارتباطي با تاريخ يا جغرافياي آنها ندارد . فضايي که موجب مي شود هويت خود را فراموش کنيد و اشتياق شما در مصرف بالا برود .
شايد شهرسيتي ستارز در شهر نصر ، در واقع اوج پيروزي امپرياليسم رواني بر ما باشد .شهري که مصريان و عرب ها ، طوري مشتاقانه وارد آن مي شوند که گويي به يکي ازمعبدهاي سکولاريسم راه يافته اند! بنابراين غرب براي استعمار ما ديگر نيازي به فرستادن ارتش خود ندارد.
1-متفکرو نويسنده برجسته و فقيد مصري.
منبع : www. ahram. org. eg
منبع:نشريه سياحت غرب ،شماره 80



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.