ابعاد زندگانى امام حسن علیه السلام و دوران حضورشان در زمان پیامبر و امام على علیهما السلام
یک. تولّد
در نیمه ماه مبارک رمضان سال دوم هجرت، اولین ثمره نبوت و امامت، مدینه را نور باران کرد و کانون امامت و ولایت را درخششى دیگر بخشید. ولادت امام حسن علیه السلام، بالاترین مژده به پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله و على علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام بود. خَلق و خُلق او از عنایت هاى بى شمار خداوند کریم بر امت اسلامى بود.1ـ1. نام گذارى سبط اکبر پیامبر
بعد از تولد امام مجتبى علیه السلام، رسول خدا صلّى الله علیه و آله در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند؛ آن گاه از امیرمؤمنان علیه السلام پرسید: «چه نامى بر فرزندت نهاده اى»؟ آن حضرت پاسخ داد: «در نام گذارى بر شما پیشى نمى گیرم».
پیامبر صلّى الله علیه و آله فرمود: «من هم در نام گذارى او، بر پروردگارم پیشى نمى گیرم». جبرئیل علیه السلام بر رسول خدا صلّى الله علیه و آله نازل شد و درود و سلام پروردگار را به او ابلاغ کرد و ضمن تبریک و تهنیت میلاد فرزندش، گفت: «خداوند به تو فرمان مى دهد که نام فرزند هارون را بر روى فرزندت بگذار». پرسید: «نام او چه بوده است»؟ جبرئیل پاسخ داد: «شُبَّر». حضرت فرمود: «اما زبان من عربى است». جبرئیل گفت: نامش را «حسن» بگذار1.
ابن اثیر مى گوید: «حسن» نامى است که در عرب جاهلیت، تا آن روز سابقه نداشت و کسى آن را نمى شناخت2.
1ـ2. القاب و کنیه آن حضرت
فرزند پیامبر صلّى الله علیه و آله را با لقب هایى چون امام دوم، ریحانه رسول خدا، زکى، سبط اول، سید، طیب، مصلح و... مى شناختند. آن حضرت از شدت علاقه به این مولود مبارک، او را «ابومحمد» نامید و با همین کنیه او را صدا مى زد3.
انس بن مالک درباره امام مجتبى علیه السلام مى گوید: «هیچ کس از حسن علیه السلام به پیامبر صلّى الله علیه و آله شبیه تر نبود»4.
پیامبر اسلام در روز هفتم تولد امام مجتبى علیه السلام برایش گوسفندى عقیقه کرد و نیز در همین روز به دستور ایشان، فرزندش حسن علیه السلام را ختنه کردند تا به این سنت الهى، جامه عمل بپوشانند و به عنوان سیره عملى پیامبر صلّى الله علیه و آله باقى بماند.
دو. دوران کودکى و زمان پیامبر صلّی الله علیه و آله
حضرت حسن علیه السلام هفت سال و شش ماه از عمر شریف خود را در کنار جدش رسول خدا و در دامان پر مهر او سپرى کرد. علاقه رسول اکرم صلّى الله علیه و آله به این کودک و برادرش حسین علیه السلام، بیش از حد بود. عایشه در روایتى چنین نقل مى کند: «پیامبر صلّى الله علیه و آله امام حسن علیه السلام را مى گرفت و به سینه مى چسباند، سپس مى فرمود: خدایا! این پسر من است و من او را دوست مى دارم؛ تو هم او را و هر کس را که دوستدار او است، دوست بدار»5.در حدیثى پیامبر صلّى الله علیه و آله درباره امام حسن علیه السلام مى فرماید: «انه ریحانتى من الدنیا و ان ابنى هذا سید»6؛ «او گل خوشبوى من از دنیا است و این پسرم سید و آقا است» و نیز: «حسن منى و أنا منه احب الله من احبه»7؛ «حسن از من است و من از او، خداوند دوستدار او را دوست بدارد».
زمخشرى در کتاب ربیع الابرار مى گوید: روزى رسول خدا صلّى الله علیه و آله، حسن علیه السلام را در بر گرفت و بوسید و روى زانوى راست خود نشاند. سپس فرمود: «اما ابنى هذا فنحلته خُلقى و هَیبتى»؛ «به این پسرم، اخلاق و هیبت خود را بخشیدم.» آن گاه حسین علیه السلام را در بر گرفت و بوسید و روى زانوى خود نشاند و فرمود: «نَحْلتُه شجاعَتى وَ جُودى»8؛ «به او شجاعت و سخاوت خود را عطا کردم».
استعداد فوق العاده امام حسن علیه السلام
حسن بن على علیه السلام هفت ساله بود و در مجلس رسول خدا صلّى الله علیه و آله حضور مى یافت. آنچه را به آن حضرت وحى مى شد، مى شنید و آن را حفظ مى کرد و براى مادرش فاطمه علیهاالسلام بازگو مى کرد. هنگامى که حضرت على علیه السلامبه منزل مى آمد، آن علوم را از فاطمه علیهاالسلام مى شنید و چون از آن بانوى بزرگ مى پرسید: «از کجا این علوم را فراگرفته اى»؟ پاسخ مى داد: «از فرزندت حسن علیه السلام»9.
سه. پس از رحلت رسول خدا صلّی الله علیه و آله
از دوران زندگانى امام مجتبى علیه السلام، هفت سال و چند ماه بیشتر نگذشته بود که جد بزرگوارش از دنیا رحلت فرمود. از همان زمان، دوران مظلومیت، غربت و مصیبت این خاندان شروع شد. به فاصله اندکى، مادر بزرگوارش در راه دفاع از حق و حریم ولایت مظلومانه به شهادت رسید و اندوهى بر غم هاى امام حسن علیه السلام افزون گشت. او شاهد آزار رساندن به مادرش بود و خانه نشینى پدر گرامى و به غارت رفتن میراث آن امام مظلوم، حوادث طاقت فرسا و ناگوارى بود که تحمّل آن براى این کودک باهوش و با ذکاوت، بس دشوار و سنگین بود.در این دوران تلخ و خسارت بار، امام حسن علیه السلام به همراه برادرش امام حسین علیه السلام، در کنار پدر گرامیشان به نشر اسلام حقیقى و ناب پرداختند و گره مشکلات جامعه اسلامى را با سر انگشت تدبیر و عقل و علم مى گشودند. پیشرفت اسلام و عظمت مسلمانان، بالاترین هدف و آرزوى خاندان پاک رسالت بود.
چهار. در دوران حکومت علوى
امام مجتبى علیه السلام فرزند بزرگ امیرمؤمنان علیه السلام ویژگى هاى ممتازى چون لیاقت، شجاعت، شهامت، صداقت، تقوا، تجربه، آگاهى و بردبارى را در حد کمال دارا بود و در زمان حیات و حکومت امیرمؤمنان علیه السلام دوشادوش آن حضرت در مشکلات شرکت داشت و مسئولیت هاى گوناگون و خطیرى را بر عهده گرفت که به بعضى اشاره مى شود:4ـ1. تولیت موقوفات و صدقات
امام حسن علیه السلام طى حکمى از سوى امام على علیه السلام سرپرستى و تولیت اوقاف را بر عهده گرفت10. مضمون این فرمان مى رساند که مراد، سرپرستى اموال شخصى حضرت على علیه السلام نبوده است؛ بلکه منظور اموال امام و حاکم و موقوفات و صدقات عمومى بوده است که باید براى حفظ امامت و زعامت خاندان پرفضیلت پیامبر صلّى الله علیه و آله، حفظ شود و حقوق و صدقات به اهلش برسد.
4ـ2. شرکت در جنگ جمل
پیش از شروع جنگ جمل، امام حسن علیه السلام به دستور پدر بزرگوارش به همراه عمار یاسر و تنى چند از یاران امیرمؤمنان علیه السلام، وارد کوفه شد و با سخنانى شورانگیز و آتشین، آنها را به شرکت در جهاد علیه «ناکثین» فراخواند و با وجود کارشکنى ابوموسى اشعرى ـ که از طرف عثمان والى کوفه بود ـ توانست بیش از نه هزار نیرو آماده جنگ با منافقان نماید. امام مجتبى علیه السلام خود در خط مقدم جبهه جمل مى جنگید و بر قلب سپاه دشمن یورش مى برد و آنها را به خاک و خون مى کشید تا آنجا که بر بسیارى از یاران امیرمؤمنان علیه السلام سبقت مى جست11.
در میدان جمل، عده اى اطراف شتر عایشه را گرفته بودند و به سختى از او دفاع مى کردند. هر گروهى از آنها که کشته مى شدند، دسته اى دیگر جاى آنان را مى گرفت. حضرت على علیه السلام متوجه شد تا این شتر سرپا است، این فریب خوردگان و ساده لوحان، دست از مقاومت بر نمى دارند و آتش فتنه و آشوب خاموش نمى گردد! پس پسرش محمد حنفیه را طلبید و نیزه خود را به او داد و فرمود: «شتر عایشه را هدف قرار ده و آن را از پاى در آور».
محمد نیزه را گرفت و حمله کرد؛ ولى قبیله بنوضبه ـ که اطراف شتر را گرفته بودند ـ او را از رسیدن به شتر بازداشتند و وى به ناچار به نزد پدر بازگشت. در این هنگام حسن بن على علیه السلام چون شیرى غرّان پیش آمد و نیزه را از دست محمد حنفیه گرفت و به سوى شتر حمله کرد و نیزه اش را در بدن آن فرو برد و در حالى که خون شتر از نیزه فرو مى ریخت، بازگشت. محمد که این منظره را دید، رنگش دگرگون شد و خجالت کشید؛ ولى امیرمؤمنان علیه السلام به او فرمود: «لا تَأنَفْ فانه ابن البنى وَ اَنتَ ابنُ على»12؛ «ناراحت نشو، چون حسن، فرزند پیامبر است و تو فرزند على هستى». بالاخره با پایدارى و رشادت سبط اکبر، امام مجتبى علیه السلام و دیگر یاران شجاع، شتر عایشه از پاى درآمد و فتنه جمل به نفع لشکر حق پایان یافت.
4ـ3. دلاورى و ایثار در میدان صفین
جنگ صفین، به دلیل جاه طلبى و مقام پرستى معاویه و همفکرانش به وجود آمد. وى حاضر به تسلیم در برابر حق نبود و با اینکه خود و یارانش از زمینه سازان قتل عثمان بودند؛ خون خواهى خلیفه مقتول را بهانه کرده و با نیرنگ ها و فریبکارى هاى بسیار، توانستند مردم شام را با خود همراه و براى جنگ با امیرمؤمنان علیه السلام آماده کنند. سرانجام جنگ شروع شد و صف ها آراسته گردید. حسن بن على علیه السلام در این نبرد سرنوشت ساز، نقش مهم و مؤثرى داشت و امیرمؤمنان علیه السلام به هنگام تنظیم سپاه و صف آرایى لشکر، جبهه راست آن را به امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقیل سپرد13.
در یکى از روزهایى که قرار بود، در میدان صفین از طرف سپاه امیرمؤمنان علیه السلام حمله اى عمومى انجام گیرد، آن حضرت متوجه شد که فرزندش حسن علیه السلام نیز خود را آماده حمله کرده است. امیرمؤمنان علیه السلام با نگرانى متوجه اطرافیان خود شد و فرمود: «املکوا عنى هذا الغلام فاننى انفس بهذین ـ الحسن و الحسین ـ لئلا ینقطع بهذا نسل رسول الله»14؛ «جلو این پسر را بگیرید که من از آمدن این دو ـ حسن و حسین علیه السلام ـ دریغ دارم، مبادا به خاطر این دو، نسل پیامبر صلّى الله علیه و آله قطع گردد».
4ـ4. امام جمعه موقت
هرگاه عذرى، مانند مریضى و مسافرت براى حضرت على علیه السلام، پیش مى آمد و نمى توانست براى اقامه نماز جمعه، در مسجد کوفه حضور یابد، طى حکمى فرزند برومندش، امام حسن علیه السلام را به این امر مهم مى گمارد.
در یکى از خطبه هایى که امام حسن علیه السلام در نماز جمعه خواند، چنین فرمود: «خداوند سبحان، هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد، مگر اینکه بعد از او خلیفه و جانشینى و یا گروهى را تعیین فرمود. پس سوگند به آن کس که محمد صلّى الله علیه و آله را به پیامبرى برگزید! هیچ کس در حق ما اهل بیت کوتاهى نخواهد کرد؛ مگر اینکه خداوند سبحان اعمال او را ناقص خواهد گذاشت و هیچ دولتى بر ضد ما حاکمیت پیدا نخواهد کرد؛ مگر اینکه عاقبت، حکومت از آن ما خواهد شد. متجاوزان به حق ما پس از چند صباحى، سزاى عمل خود را خواهند دید و به مکافات آن خواهند رسید»15.
4ـ5. خطابه هاى امام حسن علیه السلام
ابن ابى الحدید به نقل از مدائنى مى نویسد: «و کان الحسن اکبر ولد على و کان سید الاسخیاء حلیما خطیبا و کان رسول الله یحبّه»16؛ «حسن علیه السلام بزرگ ترین فرزند على بن ابى طالب علیه السلام، سرور سخاوتمندان و حلیم و بردبار و گوینده اى توانا بود. رسول خدا صلّى الله علیه و آله او را بسیار دوست مى داشت».
طه حسین در کتاب الفتنة الکبرى مى نویسد: «حسن بن على علیه السلام، هنگام حیات پدرش و بعد از آن، سخنرانى هاى فراوانى ایراد کرد. مردمى که شنونده سخنان او بودند، هرگز در او خستگى، سستى و کمبود مطلب مشاهده نکردند؛ چون او از خاندانى بود که خستگى و سستى در سخن و کمبود مطلب برایشان بى معنا بود. این خاندان، معدن فصاحت و بلاغت و سخن بودند و در شبهه ها، آخرین سخن را مى گفتند. وقتى امام حسن علیه السلام خطبه مى خواند، بهترین گفتنى ها و درست ترین مطالب ممکن را ادا مى کرد»17.
4ـ6. مساعدت در کار قضا
با توجه به اینکه قضاوت و حل و فصل و نزاع ها و اختلاف ها در مسائل حقوقى، جزایى، کیفرى و... از شئون حاکم اسلامى است و امیرمؤمنان علیه السلام قضاوت هاى فراوانى داشت، افراد گوناگونى جهت دادخواهى ـ به عنوان حاکم اسلامى ـ خدمت آن حضرت علیه السلام مى آمدند و تقاضاى استرداد حقوق خویش (مثل ارث، قصاص و مالکیت) و یا تنبیه مجرمان و جنایتکاران (همانند اجراى حدود زنا، شرب خمر، سرقت و...) را مى کردند. امام حسن علیه السلام در این دوران، بازویى قوى و مطمئن براى زمامدار مسلمانان بود. وى که عالم و آگاه از همه مسائل شرعى بود، مسائل قضایى اسلام را به صورت عملى از پدر آموخته و با دقت، ظرافت و تسلّط قضاوت مى کرد. نمونه هاى برجسته اى از قضاوت امام حسن علیه السلام را مى توان در کتاب هاى تاریخى ملاحظه کرد18.
پنج. امامت و رهبرى
زعامت و رهبرى امام حسن علیه السلام، از جمله امورى است که امیرمؤمنان علیه السلام بر آن اصرار مى ورزید و بارها جمع مسلمانان را به آن توجه مى داد19. این خود بیانگر لیاقت و استعداد سرشارى بود که در آن حضرت وجود داشت و مى توانست با مدیریت قوى خود، جامعه اسلامى را به سعادت دنیا و آخرت برساند. اما عدم حمایت مسلمانان از آن حضرت و سلطه بنى امیه بر آنان، مانع از این شد که امام مجتبى علیه السلام بعد از پدر بزگوارش، اهداف والاى خود را جامعه عمل بپوشاند و مردم را با آن آشنا کند!پس از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام، در روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجرى، بزرگ ترین اجتماع در کوفه، در جلوى منزل آن حضرت تشکیل شد. امام حسن علیه السلام فرزند فرزانه و برومند امیرمؤمنان علیه السلام با چشمانى اشک بار، براى مردم سخنرانى کرد و ضمن برشمردن فضیلت هاى پدر بزرگوارش، خود را به آنها معرفى کرد تا کسانى که با این خاندان پاک و شخص امام مجتبى علیه السلام آشنایى ندارند، آشنا گردند و حجت بر آنان تمام شود. بعد از این خطابه زیبا و شورانگیز ـ که دل ها را نرم و اشک ها را جارى ساخت ـ عبدالله بن عباس به پاخاست و مردم را بر بیعت با امام مجتبى علیه السلام دعوت کرد. مردم نیز که همه معیارهاى حاکم اسلامى را در چهره تابناک سبط اکبر رسول خدا صلّى الله علیه و آله مى دیدند، بى درنگ به نشانه بیعت، دست مبارک آن حضرت علیه السلام را فشردند20.
بعد از بیعت عمومى مردم، امام حسن علیه السلام دست به سازماندهى مجدد نیروها زد. او عبدالله بن عباس را به عنوان والى و فرماندار بصره و قیس بن سعد بن عباده و سعید بن قیس و عبیدالله عباس را به فرماندهى بخشى از نیروهاى مسلح خود برگزید. بسیارى از افرادى را که در زمان پدر خود منصب و مقامى داشتند، در پستشان ابقا کرد21.
بیعت مردم کوفه و رؤساى قبایل با امام حسن علیه السلام، از یک سو شادى و سرور در میان مسلمانان را به دنبال داشت و از سوى دیگر دشمنان اهل بیت (مانند ناکثین و مارقین) و به ویژه حاکمان غاصب شام را مضطرب و سرگردان کرد و آنان را به فکر توطئه ها جهت سرنگونى حکومت نوپاى امام حسن علیه السلام انداخت. آنها از هیچ گونه حرکت سیاسى و غیر سیاسى برضد آن حضرت علیه السلام کوتاهى نکردند؛ زیرا معاویه مى دانست که حسن بن على علیه السلام از محبوبیت فراوانى در میان مسلمانان برخوردار است و در اندک زمانى، جاى خالى پدر را پرخواهد کرد. به همین دلیل معاویه با یاران صمیمى و مورد اعتمادش، به مشورت نشست و آنان را از وضعیت خطرناک آینده بیم داد و گفت: «اگر براى براندازى حکومت امام حسن علیه السلام فکرى اساسى نکنیم، براى همیشه با تهدید مواجه خواهیم شد»22. پس از سخنان معاویه، شورا برگزار و تصمیمات زیر گرفته شد:
الف. فرستادن جاسوس جهت آشوب و اغتشاش به کوفه و بصره و دیگر شهرهاى عراق؛
ب. تهدید و تطمیع نیروهاى ارشد نظامى؛ معاویه همواره مى کوشید فرماندهان لشکر امام حسن علیه السلام، همچون عبیدالله بن عباس و قیس بن سعد بن عباده و... را به نحوى تطمیع کند و یا بترساند. او افرادى مانند عبیدالله بن عباس را ـ با آنکه سابقه درخشانى داشت و همواره در خط مستقیم اهل بیت علیه السلام و علویان بود و وفادارى خود را به اهل بیت علیه السلام اثبات کرده بود ـ فریب داد. او با دریافت پانصد هزار درهم و وعده پانصد هزار دیگر، به لشکریان معاویه پیوست و ننگ همیشگى را براى خود خرید. با فرار عبیدالله، دو سوم نیروهاى تحت فرماندهى اش، در هم ریختند و آنان گروه گروه گریختند. کار به جایى رسید که معاویه فکر کرد، دیگر کسى از لشکریان امام علیه السلام باقى نمانده است؛ به همین جهت سردار جنایتکار خود، بسر بن ابى ارطاة را با سه هزار نیرو به سراغ بقیه فرستاد. اما قیس بن سعد به همراه چهار هزار نفر باقى مانده، مقاومت کردند. بسر و نیروهایش با دیدن این وضعیت، به سوى شام عقب نشینى کردند23.
ج. شایعه صلح قبل از تحقّق آن؛ از دیگر توطئه هاى حکومت شام، شایع کردن دروغ پیشنهاد صلح از سوى امام حسن علیه السلام به معاویه بود. شایعه این مطلب و مطالب غیر واقعى دیگر از سوى خوارج، روحیه رزمندگان مسلمان را در هم مى شکست و حال آنکه آغازگر صلح و پیشنهاد دهنده آن، معاویه بود! وى یک مرتبه توسط عبدالله بن نوفل و بار دیگر به وسیله عبدالله بن عامر، صلح را خدمت امام حسن علیه السلام مطرح کرد؛ ولى آن حضرت با قاطعیت تمام آن را رد کرد و نپذیرفت24.
امام مجتبى علیه السلام در برابر توطئه هاى شوم معاویه و حکومت شام، به سختى ایستاد و هیچ گونه سستى از خود نشان نداد. در قاموس رفتارى آن حضرت، جنگ با معاویه یک اصل است و مصالحه، تاکتیک و بهترین روشى است که آن روز مى توانست براى حفظ مسلمانان و تضعیف و تفرقه آنان به کار برد. آن امام همام در جواب برخى از معترضان به صلح فرمود: «لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»25؛ یعنى، صلح من فضیلت و ارزش شب قدر را دارد. برخورد زیبا و پرشکوه امام مجتبى علیه السلام، صلابت و پابرجایى آن بزرگوار را مى رساند26.
شش. بازگشت به مدینه طیبه
چند روز پس از امضاى قرارداد صلح و رفت و آمدهاى مکرر از سوى دوستان و دشمنان، امام مجتبى علیه السلام مصلحت را در آن دید که به همراه خاندان خود و برخى از یارانش، به مدینه برگردد. انتشار این خبر، بازتابى گسترده در میان مردم داشت. غم و اندوه مردم را فرا گرفت. اصرار و پافشارى عده اى از شیعیان، براى ماندن آن حضرت در کوفه، بى نتیجه ماند و در پاسخ به خواست آنها فرمود: «لیس الى ذلک سبیل»27؛ «چاره اى جز این ندارم».روزى که امام حسن علیه السلام به همراه برادرش حسین بن على علیه السلام و خانواده و اطرافیانش راهى مدینه شدند، مردم کوفه با اندوهى عمیق و فراوان آن حضرت را بدرقه کردند؛ در حالى که اشک چشمان بسیارى را فرا گرفته بود.
بدرقه کنندگان با نگاه هاى طولانى خود، حسرت و تأسف خود را اظهار مى کردند و با زبان حال، بر سرنوشت تیره خود، نواى اندوه سر مى دادند. هنگامى که امام حسن علیه السلام و همراهان به دیر هند رسیدند، امام علیه السلام نگاهى به شهر کوفه انداخت و چنین سرود:
و لا عن قلى فارقت دار معاشرى
هم المانعون حوزتى و ذمارى
یعنى «من خانه دوستانم را از روى دشمنى و بغض ترک نمى کنم؛ چون آنان حامیان من و یاران و پشتیبان من هستند»28.
امام مجتبى علیه السلام مى خواست با اقامت در مدینه، اهداف مهمى را پى گیرى کند. این ناخداى بردبار، مى خواست با فرو بردن خشم خود و شکیبایى و درایت، کشتى طوفان زده اسلام را از غرقاب خطرناک حکومت معاویه و دودمان بنى امیه، نجات بخشد و نگذارد دشمنان واقعى دین، با احادیث ساختگى و نسبت هاى ناروا، به پیامبر بزرگ اسلام و پدرش امیرمؤمنان علیه السلام و اصحاب بزرگ، چهره واقعى اسلام را عوض کنند و به اسم «حکومت اسلامى»، اهداف شیطانى خود را بر امت اسلام تحمیل و بدعت ها و سنت هاى جاهلیت را دوباره زنده کنند.
بازگشت امام مجتبى علیه السلام، به همراه خاندان نبوت به مدینه، فروغ و عظمتى دوباره به این پایگاه وحى بخشید.
جمعیت مشتاق و دلباخته اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، در کنار دروازه مدینه، در انتظار ورود قافله نور بودند. گویى مردم مدینه بار دیگر به استقبال رسول خدا صلّى الله علیه و آله آمده بودند. سرانجام انتظار به سر رسید. زنگ شترهاى قافله به گوش رسید. پس از لحظاتى، زن و مرد مدینه، خاندان نبوت را در آغوش گرفتند و با اشک شوق از آنان استقبال کردند. امام حسن علیه السلام ده سال در مدینه اقامت گزید و در این مدت همانند پدر و جد بزرگوارش، طبیبى دلسوز، معلمى آگاه و پناهگاهى مطمئن براى مردم مدینه و مظلومان عالم بود. آن حضرت علیه السلام با سخنان عمیق و على گونه، صبر و شکیبایى محمدى و عفّت و و تقواى فاطمى، مسلمین جهان را رهبرى کرد و در مقابل جبهه کفر و بنى امیه و اندیشه هاى شیطانى آنها، راست قامتانه ایستاد. برنامه هاى سبط اکبر علیه السلام در این مدت کوتاه عبارت بود از:
6ـ1. تربیت و آموزش نیروهاى کارآمد
پس از حضور امام مجتبى علیه السلام در مدینه، محدثان، راویان و دانشمندان بزرگ، پروانه شمع وجود آن امام گشتند و پس از چند صباحى، مدینه با فروغ ستارگانى که در مکتب امام حسن علیه السلام تربیت شده بودند، جلوه اى جدید به خود گرفت. مکارم اخلاق و رفتار پسندیده و دل پذیر آن بزرگوار، در روح هاى مستعد و آماده، تأثیرى عمیق داشت و هر روز بر شمار مشعل داران نهضت فرهنگى و سیاسى اسلام افزوده مى شد. یاران باقى مانده على بن ابیطالب علیه السلام و موالیان و محبان اهل بیت علیهم السلام، در خود سازماندهى جدیدى ایجاد کردند. نیروهاى کارآمد را شناسایى و جنگ سردى را علیه نظام حاکم آغاز کردند.
در این مدت، بسیارى که در خواب غفلت و گمراهى به سر مى بردند، با روشنگرى آن حضرت بیدار شدند و مبانى اسلام اصیل را از سرچشمه زلال سلاله پاک پیامبر صلّى الله علیه و آلهآموختند. در منابع اسلامى، شاگردان نامدار و راویان اخبار آن حضرت علیه السلام به تفصیل آورده شده است29.
6ـ2. نشر فرهنگ اصیل اسلام
از جمله امور زیربنایى و مهمى که امام مجتبى علیه السلام، آن را به بهترین صورت انجام داد، معرفى و نشر فرهگ اصیل اسلام، در برابر تحریفات و تهاجم فرهنگى حاکمان اموى ـ به ویژه معاویه ـ بود؛ زیرا این خاندان، بیشترین دشمنى ها را در حق اسلام و رسول خدا صلّى الله علیه و آله روا داشتند. ابوسفیان با تحریک قریش و تهیه سلاح، جنگ بدر، احد و احزاب را علیه پیامبر صلّى الله علیه و آله و مسلمانان به راه انداخت و معاویه نیز جنگ صفین را بر خاندان وحى تحمیل کرد.
در جنگ نهروان و جمل و تحریکات داخلى دیگر نیز نقشى بارز داشت و از هیچ جنایتى فروگذار نکرد. معاویه با بدعت گذارى گسترده در دین، تجویز محرّمات، تعطیلى حدود الهى، تغییر بعضى از احکام شرع، تشویق مردم به جعل و ساختن حدیث در مدح و منقبت خاندان ابوسفیان و مذهب و نکوهش خاندان رسالت ـ به ویژه امیرمؤمنان علیه السلام ـ علنى کردن منکرات، کشتن بزرگان نامدار شیعه، برکنارى دوستداران اهل بیت از پست هاى کلیدى و صدها جرم و جنایت دیگر، تصویرى وارونه و زشت از اسلام به مردم ـ به ویژه اهل شام ـ نشان داده بود. امام حسن علیه السلام با صبر و درایت و خاص خود، اسلام ناب محمدى را به مردم معرفى کرد و پرده از چهره نفاق و تزویر معاویه کنار زد و بسیارى از نقشه هاى خائنانه دشمن را نقش بر آب کرد30.
6ـ3. رسیدگى به نیازمندان
سخاوت و عطابخشى اهل بیت علیهم السلام ـ به ویژه سبط اکبر پیامبر صلّى الله علیه و آله ـ زبانزد عام و خاص بود. او قلبى پاک و پر مهر نسبت به دردمندان و محرومان جامعه داشت و همانند پدر بزرگوارش، با خرابه نشینان و اقشار ضعیف جامعه، همراه و هنمشین بود. درد دل آنان را با جان و دل مى شنید و در رفع نیازهاى آنان، سعى و کوششى فراوان داشت. از این رو هر درمانده و ناتوانى، درِ خانه آن حضرت را مى کوبید و حتى از شهرها و دیار دیگر نیز به امید عطا و دستگیرى امام مجتبى علیه السلام، به مدینه منوره مى آمدند و از آن دریاى جود و کرم بهره مند مى شدند. امام هزینه سفر، ازدواج و زندگى و مداواى بیماران و دیگر نیازهاى آنها را مى پرداخت و گاه بدون هیچ گونه پرسشى، بر آنها ترحم و بخشش مى کرد.
6ـ4. حمایت سیاسى و اقتصادى از موالیان
با تسلّط یافتن معاویه بر عراق، میزان جنایت و خیانت وى نسبت به مسلمانان ـ به خصوص دوست داران و موالیان خاندان نبوت ـ بیشتر گردید و هر روز بر تعداد فراریان از ظلم و ستم حاکم شام افزون گشت. حسن بن على علیه السلام پشتوانه اى محکم و استوار براى پناهندگان سیاسى بود و در دوران اقامتش در مدینه منوره، از هیچ گونه حمایتى در مورد آنان کوتاهى نکرد. امام علیه السلام با وجود انزجار از معاویه و اعمال او، براى رفع گرفتارى کسانى که مورد خشم و غضب معاویه و دار و دسته اش قرار گرفته بودند، گاهى به آنها نامه مى نوشت و رفع ظلم و ستم از شیعیانش را درخواست مى کرد.
به عنوان مثال سعید بن ابى سرح کوفى، مورد خشم زیاد بن ابیه، استاندار کوفه، قرار گرفت و از کوفه فرار کرد. وى راهى مدینه گشت و به امام مجتبى علیه السلام پناهنده شد. حاکم کوفه، خانواده سعید را زندانى و اموالش را مصادره نمود و خانه اش را با خاک یکسان ساخت تا وحشتى در دل شیعیان به وجود آید و سعید خود را تسلیم کند. وقتى امام علیه السلام از این جنایت آگاه شد، به شدّت ناراحت گردید و براى جلوگیرى از ظلم زیاد بن ابیه و گرفتن امان براى سعید بن ابى سرح، نامه اى به زیاد نوشت. نامه امام حاوى امر به معروف و نهى از منکر و حمایت صریح از سعید بن ابى سرح و داراى متنى قوى و استوار بود.
در این نامه خواسته شده که به سعید و خاندانش، آسیب و گزندى نرسد و همه ضررهاى مالى وارد شده به وى جبران گردد و از همه مهم تر اینکه امام علیه السلام سعید را بى گناه دانسته و سزاوار عقوبت نمى داند. زیاد وقتى نامه را خواند، از حمایت امام علیه السلام و امر و نهى آن حضرت به خشم آمد، پلیدى ذات خود را در پاسخ نامه کاملاً نمایان ساخت و همه الطاف و مهربانى خاندان رسالت علیهم السلام در زمان حاکمیت امیرمؤمنان علیه السلام را از یاد برد!!
با این حال امام علیه السلام با تهدیدات زیاد و جواب توهین آمیز وى، دست از حمایت سعید بر نداشت و نامه اى ـ به همراه نامه آکنده از فحّاشى و هتاکى زیاد ـ براى معاویه فرستاد و از او خواست تا جلوى تجاوزات و ستم زیاد را بگیرد و امنیت سعید بن ابى سرح را تضمین کند. معاویه که موقعیت امام مجتبى علیه السلام را به خوبى درک مى کرد و مى دانست موضع گیرى حسن بن على علیه السلام برایش ارزان تمام نخواهد شد، نامه اى به زیاد نوشت و ضمن برشمردن فضایل و کمالات امام حسن علیه السلام و یادآورى صفات برجسته و ممتازش، از او خواست تا سعید را رها و خسارات وارد بر او را جبران کند31.
6ـ5. افشاگرى بر ضد معاویه
امام حسن علیه السلام بعد از بازگشت به مدینه طیبه، در هر زمان و مکان مناسبى، مشروعیت حکومت معاویه را زیر سؤال مى برد و تنفّر و انزجار خود را از حکومت جابرانه آنها ابراز مى کرد. او اجازه نمى داد تبلیغات مسموم دشمن حیله گر ـ که وانمود مى کرد با خاندان رسالت رابطه اى حسنه دارند و آنان نیز از بنى امیه راضى اند ـ به ثمر نشیند.
روزى امام علیه السلام در مسجدالحرام طواف مى کرد که چشمش به «حبیب بن مسلمه فهرى» ـ که از یاران صمیمى معاویه بود ـ افتاد. رو به وى کرد و فرمود: «اى حبیب! راه و مسیرى را که انتخاب کرده اى، راه خدا نیست». آن فاسق فریب خورده، در پاسخ از روى تمسخر گفت: آیا روزى که راه پدرت، على علیه السلامرا انتخاب کرده بودم، در مسیر طاعت خدا بود؟!
حضرت در پاسخ فرمود: «آرى، سوگند به خداوند! تو براى رسیدن به اندکى از مال دنیا، یوغ بندگى معاویه را بر گردن نهاده اى. اگر او زندگى دنیایت را تأمین کرد، در عوض آخرت را از تو گرفته است»32.
6ـ6. جلوگیرى از پیوند ازدواج با بنى امیه
تلاش معاویه بر آن بود که رابطه خود را با امام مجتبى علیه السلام و خاندان پیامبر صلّى الله علیه و آله نیکو و شایسته جلوه دهد و از نفوذ اهل بیت علیهم السلام در میان مردم به نفع خود استفاده کند. به همین دلیل کوشش فراوانى داشت تا با بنى هاشم، پیوند خویشاوندى برقرار کند. در همین راستا، مروان بن حکم، فرماندار مدینه را فرستاد تا از زینب دختر عبدالله بن جعفر براى فرزندش خواستگارى کند. وى در پاسخ به این درخواست گفت: باید در این مورد با بزرگ خود، حسن بن على علیه السلام مشورت کنم و هر چه او صلاح دانست، انجام دهم.
مروان، مجلسى ترتیب داد و بزرگان بنى هاشم و بنى امیه را دعوت کرد. امام حسن علیه السلام را بالاى مجلس نشاند و با اطمینان خاطر، پیشنهاد معاویه را مطرح کرد و گفت: «یزید جوانى است که همتایى ندارد. ابرها به برکت وجود او مى بارند! در این ازدواج افتخارى که نصیب بنى هاشم مى شود، بیش از مقدارى است که نصیب بنى امیه خواهد شد».
سخنان مروان که به اینجا رسید، امام مجتبى علیه السلام به پا خاست و نقشه هاى معاویه را در این خواستگارى سیاسى فاش و خنثى ساخت و در قسمتى از سخنانش فرمود: «دشمنى میان بنى هاشم و بنى امیه، براى خدا است و به جهت دنیا، صلح و آشتى برقرار نخواهد شد. یزید از دودمان بت پرستان جاهلیت است و چیزى بر او افزوده نشده است. اى مروان! اینکه گفتى، افتخار بنى هاشم به این ازدواج بیش از بنى امیه است، باید گفت: اگر خلافت بر نبوت برترى داشت، در این امر افتخارى نصیب ما مى شد! اما نبوت، اشرف و برتر از خلافت است؛ پس در این پیوند، شما به افتخار و عزت مى رسید، نه ما. بارش باران به سبب وجود اهل بیت رسول خدا صلّى الله علیه و آله است، نه دودمان پلید شما و یزید آلوده و بدکار!!
در پایان فرمود: ما بهتر دیدیم که زینب را به عقد پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوریم و مهریه اش را یکى از زمین هاى زراعى خود، در مدینه قرار دهیم. معاویه این مزرعه را به ده هزار دینار از من مى خواست و ندادم. بدین ترتیب با هوشیارى و شجاعت امام مجتبى علیه السلام این ازدواج سیاسى سر نگرفت و معاویه نتوانست به اهداف شیطانى خود در این مورد دست یابد و عده اى ساده اندیش را فریب دهد33.
در جریانى دیگر وقتى معاویه، ابن خدیج را براى خواستگارى یکى از دختران یا خواهران امام حسن علیه السلام فرستاد، حضرت فرمود: «ما دختران خود را در انتخاب همسر آزاد مى گذاریم». ابن خدیج به همراه یکى از بانوان نزد آن دختر رفت و پیام معاویه را به او رساند؛ ولى او در پاسخ گفت: «به خدا قسم! این کار محال است؛ چون معاویه در میان ما، همانند فرعون است. او مردان را مى کشد و زنان را رها مى کند»34.
ازدواج های امام حسن علیه السلام
بسیار شنیده شده که امام حسن مجتبى علیه السلام ازدواج ها و طلاق هاى متعددى داشته است، آیا این حرف صحت دارد؟ تعداد فرزندان ایشان چند تن است؟زمامداران باطل به منظور استثمار و استعمار جامعه و استحکام پایه هاى حاکمیت نامشروع و عنکبوتى خود، امامان به حق شیعه را بزرگ ترین مانع بر سر راه خود مى دیدند. از این رو در برخورد با آنان، مى کوشیدند علاوه بر کشتن و به شهادت رساندنشان، پایگاه شخصیتى و فکرى ایشان را نیز خدشه دار سازند و شایعات گوناگونى را به آنان نسبت بدهند.
یکى از موضوعات بى اساس و دروغى که قرن ها، برخى مورخان و نویسندگان به آن پرداخته اند، داستان ازدواج و طلاق هاى گوناگون امام مجتبى علیه السلام است. همین امر موجب گردیده که دشمنان اسلام، با هدف انتقام گرفتن از اهل بیت علیهم السلام و ضربه زدن به امام مجتبى علیه السلام بر همین نوشته ها تکیه کنند و سبط اکبر رسول خدا صلّى الله علیه و آله را فردى شهوت ران، هوسباز و غیر متعهد به جهان معرفى کنند!!
پرسش اساسى این است که: چرا اتهام ازدواج هاى زیاد و طلاق هاى مکرر در زمان امیرمؤمنان علیه السلام و خود امام مجتبى علیه السلام و حتى تا بعد از قرن اول مطرح نبوده و در کتاب هاى تاریخى، اثرى از این تهمت هاى ناجوانمردانه نیست؛ با اینکه معاویه و دستگاه حاکم اموى، به شدت به دنبال یافتن سوژه و نقطه ضعفى براى خرد کردن روحیه و کوبیدن شخصیت برجسته امام مجتبى علیه السلام بودند؟!
واقعیت این است که منصور دوانیقى، نقش اصلى را در چنین تهمت بزرگى بر عهده داشت. هنگامى که وى در سال 137 به خلافت رسید، با هدف خاموش کردن نهضت هاى علویان و سادات حسنى و کاستن از محبوبیت و نفوذ آنها در بین مردم، چنین اتهامى را در خطبه اى که در برابر عده اى از اهل خراسان ایراد نمود، بر زبان آورد35!!
حرکت شیطانى منصور و تبلیغات مسموم بنى امیه، سبب گردید مزدوران قلم به دست و دوستان ناآگاه و بى توجّه به مصالح امت اسلامى، از کاه کوهى ساختند تا آنجا که تعداد همسران آن حضرت را از هشت نفر تا چهارصد نفر برشمردند! البته هنگامى که سخن از نام و نشان آنان به میان مى آید، در مى مانند و تعداد انگشت شمارى را معرفى مى کنند که خود دلیلى آشکار، بر سستى سخن و بى پایگى این اتهام ناجوانمردانه است.
براى امام مجتبى علیه السلام سه داماد بیشتر ذکر نشده است؛ آیا معقول و پذیرفتنى است که آن حضرت، از چهارصد همسر، تنها سه دختر داشته باشد و یا حداکثر شش دختر که تنها سه نفر از آنها ازدواج کرده اند و از بقیه نام و نشانى نباشد؟
گرفتارى هاى اجتماعى، سیاسى و عبادى آن نور الهى، اجازه چنین سرگرمى هاى مبتذل و خوش گذرانى هاى مسئله ساز را به وى نمى داد. مگر نه این است که حل و فصل امور مردم مدینه و کوفه و نبردهاى گوناگون در رکاب پدر بزرگوارش و تعلیم و تربیت شئون جامعه اسلامى، بر دوش ایشان بود؟!
مدائنى نقل مى کند: امام مجتبى علیه السلام هر روز صبح بعد از نماز تا طلوع آفتاب، در محراب عبادت مى نشست و از طلوع آفتاب تا هنگام ظهر، جواب گوى گرفتارى هاى مردم بود36. آیا کام جویى و هوسرانى افسار گسیخته، براى کسى که علاقه فراوانى به عبادت داشت و شب زنده دارى هایش زبانزد همه بود و 25 بار، فاصله 450 کیلومترى بین مدینه و مکه معظمه را با پاى پیاده طى کرده و همه اموالش را سه مرتبه در راه خدا تقسیم کرده بود؛ معنا و مفهومى داشت؟!
بررسى روایاتى که در مورد زیاد طلاق دادن آن حضرت وارد شده و حتى برخى از محدثان بزرگ شیعه، با هدف خدمت به فرهنگ ارزشمند و غنى شیعه، آنها را در باب هاى خاصى آورده اند، هم از نظر سند و هم از جهت مضمون و محتوا، مخدوش و داراى اشکال است37.
طلاق مبغوض ترین و منفورترین عمل حلال در نزد خداوند است و پیشوایان دین، پیروانشان را به شدت از آن نهى کرده، فرموده اند: «ازدواج کنید و طلاق ندهید؛ زیرا عرش خداوند از طلاق به لرزه در مى آید»38.
حال آیا این عمل در نزد امام حسن علیه السلام به قدرى ممدوح و پسندیده است که در هر فرصتى، به آن اقدام مى کرده است؛ به گونه اى که به عنوان فردى «مطلاق» (زیاد طلاق دهنده) معروف بوده است؟!
در مآخذ تاریخى و روایى، نام همسران آن حضرت بدین ترتیب بیان شده است: 1. جعده، 2. ام بشیر، 3. خوله، 4. ام اسحاق، 5. ام کلثوم، 6. زینب، 7 و 8. دو تا ام ولد.
متأسفانه در برخى روایات، 300 زن ذکر شده و به این ترتیب امام حسن علیه السلام در نظر مردم عادى، یک فرد خوشگذران معرفى گشته است!! آنان نیز نفهمیده اند که این سخنان و روایات، از سوى عوامل بنى امیه و بنى عباس، ساخته شده است تا کسى به امام حسن علیه السلام و اولاد او توجه نکند و آنان بتوانند به راحتى حکومت کنند! حقیقت این است که این روایات را افراد انگشت شمارى، براى هدف خاصى ساخته اند. براى نمونه به یکى دو نمونه از این افراد اشاره شود.
یکى از این راویان، یحیى بن علا است و این شخص، قاضى دربار منصور دوانیقى بود. منصور خلیفه عباسى و غاصب خلافت است و قاضى او نمى تواند امام حسن علیه السلام را انسان کامل معرفى کند. او براى خوشایند منصور، امام حسن علیه السلام را مى کوبید تا دشمنى مردم با منصور کم شود. در زمان منصور سادات حسنى، علیه خلافت او به پا خاستند و بهترین وسیله براى مقابله با ایشان، این بود که در بین مردم امام حسن علیه السلام بد معرفى شود تا مردم به آنان توجه نکنند.
یکى دیگر از این راویان، ابوالحسن مدائنى است. وى مى گوید: امام حسن علیه السلام هفتاد زن داشت. ابن مدائنى مبلّغ رسمى بنى امیه بود و وظیفه داشت بر ضد امام حسن علیه السلام و فرزندان او تبلیغ کند. یکى از ابزار تبلیغات این بود که امام را خوشگذران معرفى کنند و به مردم بگویند: امام حسن علیه السلام اهل جنگ نبود و براى همین شکست خورد و صلح کرد!! در حالى که آن حضرت و امام حسین علیه السلام و دیگر پیشوایان معصوم، همگى امام اند و این مردم هستند که گاهى پیرو آنان بوده و گاهى آنان را ترک کرده اند39!!
فرزندان امام حسن مجتبى علیه السلام:
از نکات برجسته و مورد توجه زندگى پربار امام حسن علیه السلام، تربیت فرزندانى انقلابى و ظلم ستیز است که همواره، همراه پدر خویش در کوفه و مدینه بودند و بعد از شهادت آن بزرگوار، یار باوفاى امام زمان خود، حسین بن على علیه السلامشدند. آنان پدر را برترین الگوى رفتارى و تربیتى خویش مى دانستند و مى کوشیدند آینه تمام نماى حسنى باشند. بسیارى از ایشان، مجسمه تقوا، شجاعت، صداقت، رأفت، مهربانى، سخاوت و عدالت بودند. آنها بازوانى قوى براى عموى والامقام خود و پیروى مخلص و جان برکف براى او بودند. حضور هفت یا هشت تن از آنها در صحنه کربلا، بالاترین گواه بر این مدعا است. از جمله آنها حسن بن حسن معروف به «حسن مثنى» است که در زمان امام حسین علیه السلام، مسئول موقوفات و صدقات امیرمؤمنان علیه السلام و زید بن حسن متولى موقوفات رسول خدا صلّى الله علیه و آله شد.در دوران حاکمیت بنى امیه و بنى عباس، بسیارى از نوادگان امام مجتبى علیه السلام، پرچم دار نهضت هاى اسلامى بر ضد حاکمان ستمگر زمان خود بودند و یا به صورت آشکار، با آنها مخالفت مى کردند؛ همچون عبدالله بن حسن بن حسن و حسین بن على بن حسن بن حسن.
تعداد فرزندان آن حضرت مختلف نقل شده است. ابن شهر آشوب فرزندان آن حضرت را سیزده پسر و یک دختر به نام فاطمه دانسته است. او اضافه مى کند که فاطمه دخترى پاک دامن، عفیفه و و فاضله و همسر حضرت سجاد علیه السلام و مادر امام باقر علیه السلام بود. شیخ مفید رحمه الله فرزندان آن حضرت را هشت پسر و هفت دختر مى داند40.
ایثارگران حسنى در حماسه کربلا:
از بررسى و مطالعه کتاب هاى تاریخى و واقعه نگارى کربلا، به دست مى آید که هفت نفر از فرزندان پاک حسن بن على علیه السلام در واقعه خونین و جاویدان عاشورا شرکت داشتند. پنج تن از آنها با حماسه آفرینى به شهادت رسیدند و یک تن مجروح گردید. یک تن هم که سن او کمتر از دیگر برادران بود، به همراه حضرت سجاد علیه السلام با قافله کربلا به مدینه منوره بازگشت. اسامى آنان عبارت است از:
1. حسن بن حسن (حسن مثنى)؛ 2. عمروبن حسن؛ 3. ابوبکر بن حسن (شهید کربلا)؛ 4. قاسم بن حسن (شهید کربلا)؛ 5. عبدالله بن حسن (عبدالله اکبر)؛ 6. عبدالله بن حسن (عبدالله اصغر)؛ 7. بشر بن حسن (شهید کربلا).
امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در فتوحات صدر اسلام شرکت داشته و فرمانده لشکر اعراب در حمله به تبریز و گرگان و یا شمال آفریقا بوده اند. عده زیادى از تاریخ نویسان اهل سنت و شیعه (مانند ابن اثیر، ابن خلدون، سید هاشم معروف الحسنى و باقر شریف قرشى) نوشته اند: امام حسن و امام حسین علیهم السلام بعد از رحلت پیامبر گرامى اسلام صلّى الله علیه و آله در هیچ فتحى شرکت نداشتند؛ مگر در بعضى از فتوحات اسلامى (مانند فتح شمال آفریقا). آنان به همراه عده اى از صحابه بزرگ پیامبر صلّى الله علیه و آله مانند عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر ـ در این جنگ ها شرکت کرده بودند41.
ابونعیم اصبهانى مى نویسد: امام حسن علیه السلام مانند دیگر رزمندگان، با جنگ و مبارزه وارد اصفهان گردید و با دیگر مجاهدان از گرگان عبور نمود42. و نیز گفته اند: در فتح طبرستان (مازندران) ـ که سعید بن عاص فرماندهى لشگر اسلام را بر عهده داشت ـ عبدالله بن عباس و بسیارى از صحابه و نیز امام حسن و امام حسین علیهما السلام حضور داشتند. این پیروزى در سال 30 ه. نصیب مسلمانان گردید43.
برخى مانند سید جعفر مرتضى عاملى، حضور آن دو را در فتوحات آفریقا، طبرستان و گرگان انکار کرده، معتقدند: این فتوحات در راستاى مصالح اسلامى نبوده و بهره و نتیجه اى براى مسلمانان در پى نداشته است. گذشته از این، شرکت آنان در این فتوحات، نوعى تأیید و تثبیت مشروعیت حاکمیت خلیفه سوم به شمار مى آمده است44.
باید توجه کرد که جنبه تاریخى این بحث، بر جنبه کلامى آن مقدم است و اگر از نظر تاریخى، شرکت امام حسن علیه السلام در این فتوحات ثابت و مسلم باشد، آن گاه باید به دنبال توجیهات و دلایلى پذیرفتنى و منطقى براى این اقدام بود.
کسانى مانند باقر شریف قرشى ـ که شرکت و حضور امام حسن علیه السلام در این فتوحات را نقل کرده اند ـ آن را اقدامى در راستاى مصالح عمومى مسلمانان و خدمت به دین دانسته اند که بر سایر ملاحظات و مصلحت ها مقدم است. به نظر آنان این اقدام، درسى آموزنده و پیامى روشن براى همه احزاب و گروه هاى سیاسى مؤمن و وفادار است که دغدغه هاى حزبى، گرایش هاى جناحى و اختلاف هاى سلیقه اى را، بر مصالح دینى و اجتماعى و منافع ملى و عمومى مقدم ندارند؛ بلکه منافع شخصى و حزبى را، در پاى مصالح جامعه اسلامى قربانى کنند. وقتى شخصیت بزرگى چون امام حسن علیه السلام، براى حفظ مصالح امت اسلامى و دفاع از اساس دین، این چنین پا در رکاب و آماده جنگ و ایثار است؛ احزاب سیاسى و گروه ها و افرادى که تنها به دلیل نادیده گرفته شدن سلیقه آنها و عملى نشدن برنامه هایشان، به دین و جامعه اسلامى پشت کرده و با ساز دشمنان دین و ملت هم نوا شده، چه عذر و بهانه اى خواهند داشت؟!
آنان که حضور امام حسن علیه السلام را در فتوحات اسلامى از نظر تاریخى مسلم و قطعى مى دانند، به بعضى از اشکالات چنین پاسخ داده اند:
بعد از انزواى سیاسى چند ساله اى که عمر بن خطاب و ابوبکر، براى اصحاب و یاران مشهور پیامبر صلّى الله علیه و آله به وجود آورده و آنها را منزوى و خانه نشین کرده بود، بسیارى از آنان به دنبال فرصتى مناسب براى حضور در اجتماع بودند. در سال هاى 25 تا 29 ه. با انتقال قدرت از عمر به عثمان، فضاى باز سیاسى به وجود آمد و لازم بود از این فرصت به خوبى استفاده شود. از جمله این فرصت ها، حضور در جبهه جنگى بود که هر روز دایره حاکمیت مسلمانان را بازتر مى کرد و مرزهاى جدیدى را به روى آنها مى گشود. این عمل، دقیقاً در راستاى مصالح امت اسلامى بود. شرکت مستقیم امام حسن و امام حسین علیهما السلام در این جنگ ها، مى توانست اطلاعات بیشتر و دقیق ترى به امیر مؤمنان علیه السلام بدهد و اهل بیت را بیشتر در جامعه اسلامى مطرح و معرفى کند.
اگر مى بینیم که امیرمؤمنان علیه السلام در زمان خلفا، مسئولیتى در دست نداشت و حتى با کمال صراحت، درخواست پذیرش مسئولیت را از طرف حاکمان وقت، رد مى کرد؛ شاید به جهت مشروع ندانستن آن حکومت ها بود. حال شرکت امام حسن و امام حسین علیهما السلام در فتوحات ـ آن هم در مقطعى خاص ـ دلیل بر مشروعیت آنان نبوده و به طور حتم، شرکت ایشان، با مشورت و راهنمایى و یا دستور پدر بزرگوارشان بوده است. آن دو بدون رضایت حضرت على علیه السلام در این جنگ ها شرکت نمى کردند؛ هم چنان که در دوران قبل و بعد از آن، جنگ هایى رخ داد و آنان شرکت نکردند.
امیرمؤمنان علیه السلام با فرستادن فرزندان خود به این جنگ ها، مى خواست حُسنِ نیت خود را به زمامداران وقت نشان دهد و به دیگر مسلمانان بفهماند که گسترش مرزهاى اسلامى، به منظور رساندن پیام اسلام و نشر و ترویج آیین توحید، آرزوى دیرینه او است و اگر روزى در برابر حاکمان وقت ایستاد و مخالفت کرد، به دلیل رعایت مصالح امت اسلامى و پاسدارى از دین حق و شریعت مقدس پیامبر صلّى الله علیه و آله بوده است. بالاترین دلیل بر مخالفت و ناخشنودى اهل بیت علیهم السلام از خلفاى بعد از پیامبر صلّى الله علیه و آله، بیعت نکردن امیرمؤمنان علیه السلام با آنان بود و این را همه اصحاب و یاران بزرگ و معروف پیامبر صلّى الله علیه و آله مى دانستند و این عمل آن حضرت، براى آنان حجت شرعى بود.
علاوه بر این، امام حسن و امام حسین علیهم السلام در آن دوران، مسئولیت امامت و رهبرى جامعه را بر دوش نداشتند؛ بلکه گاهى از سوى پدر، مأموریت و کار خاصى به آنها محوّل مى شد و ممکن است شرکت آنان در فتوحات نیز از این قبیل بوده و اهداف مختلفى داشته است45.
ازدواج امام حسن علیه السلام با جعده
همواره این پرسش مطرح است که با توجه به علم امامت، چگونه امام حسن مجتبى علیه السلام حاضر شد با «جعده» ازدواج کند تا بعد قاتل او شود؟در این باره اشاره به چند نکته شایان توجه است:
یکم. با توجه به فرهنگ آن روزگار، ازدواج ها تنها بر اساس رعایت تناسب و هم کفو بودن انجام نمى پذیرفت؛ بلکه گاهى براى اداى احترام به یک شخصیت و یا براى ابراز علاقه یک قبیله به قبیله دیگر و یا جلوگیرى از انتقام قبیله اى صورت مى گرفت. به طورى که اگر طرف مقابل نمى پذیرفت، به عنوان رد احترام و گاهى در حد اعلان تنفر و جنگ بود.
بنابراین اگر چه برخى ازدواج ها، براى امامان معصوم بسیار سنگین بود؛ ولى بزرگوارى شخصیت ایشان موجب مى شد که آن را بپذیرند. البته آنچه گفته شد، از نگاه زمینى و روابط اجتماعى بود؛ اما از دید دیگر این نوع ازدواج ها، یک امتحان الهى براى امت اسلام بود تا بیش از پیش، خیانت و پستى بدخواهان و مظلومیت و بزرگوارى معصومان در طول تاریخ نشان داده شود؛ چنان که براى پیامبران گذشته نیز گاهى چنین ازدواج هاى ناموفق رخ مى داد.
قرآن درباره همسران نوح و لوط فرموده است: «ضَرَبَ الله مَثَلاً لِلَّذِینَ کفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَینِ مِنْ عِبادِنا صالِحَینِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یغْنِیا عَنْهُما مِنَ الله شَیئاً وَ قِیلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلِینَ»46؛ «خدا براى کسانى که کفر ورزیده اند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده که هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کارى از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان، به آتش داخل شوید».
بنابراین امکان دارد، برخى بتوانند ارتباطى نزدیک ـ همچون ارتباط زناشویى ـ با پیامبر یا امام داشته باشند؛ اما با سوء اختیار خود، به راه کفر و گناه بروند و گرفتار بدفرجامى شوند که «جعده» نیز این چنین بود. او به امام خیانت کرد و چون امام الگوى مردم بود، تا لحظه آخر با او رفتار عادى داشت و از علم لدنى خود استفاده نکرد47.
دوم. در مورد علم امامان علیهم السلام نیز نکاتى را باید مد نظر قرار داد:
2ـ1. پیامبر صلّى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام در مسائل عادى، فردى و امور اجتماعى، موظف به استفاده از علم عادى بوده اند. از این رو همواره در این گونه مسائل، از شیوه هاى معمولى تحقیق و کسب آگاهى نموده و بر اساس آن عمل مى کردند.
سرّ این مسئله نیز آن است که آنان، الگوى بشریت اند و اگر در مسیر زندگى و حرکت هاى اجتماعى، راهى غیر از این بپویند، دیگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانیان ـ به بهانه آنکه آنان با علم لدنى عمل مى کرده اند ـ از حرکت هاى سازنده، انقلابى و اصلاحى باز خواهند ایستاد.
2ـ2. برخى بر این عقیده اند: علم غیب براى پیامبر و امامان شأنى است؛ یعنى، چنان نیست که این علم همواره، هر چیزى را در اختیار آنان قرار دهد.
2ـ3. علم غیب، گاهى به واقع محتوم و تغییرناپذیر تعلق مى گیرد. بنابراین بعضى از چیزهایى که پیامبر و امامان از طریق غیبى مى دانند، همان چیزى است که حتماً واقع خواهد شد. این گونه آگاهى، چیزى نیست که با آن بتوان تغییرى ایجاد کرد و سرنوشت چیزى را تغییر داد. نکته دیگر آنکه بین علم لدنى و علم معمولى، تفاوت اساسى وجود دارد و آن اینکه علم لدنى معیار و میزان تکلیف نیست. علم ائمه طاهرین علیهم السلام در بعضى مسائل ـ از جمله شهادت خود ـ از این قبیل بوده است؛ برعکس علم عادى که زمینه اش براى امامان علیهم السلام ـ همانند دیگر مردم ـ وجود دارد و معیار تکلیف پذیرى است. ائمه اطهار علیهم السلام بر اساس همین علم، گاهى به کارى دست مى زدند و گاهى از کارهایى پرهیز مى کردند48.
شهادت امام حسن علیه السلام و جلوگیرى از دفن ایشان در کنار مرقد پیامبر صلّى الله علیه و آله
معاویه، راه هاى گوناگونى را براى مبارزه با شخصیت اجتماعى و سیاسى امام مجتبى علیه السلام و کاستن از نفوذ معنوى و آسمانى او برگزید و نقشه هاى گوناگونى را به اجرا در آورد؛ ولى نتوانست از موقعیت ممتاز و عمق محبت امام در قلوب مسلمانان چیزى بکاهد و هر روز بر شمار علاقه مندان آن حضرت و شیفتگان دین و حقیقت افزوده مى شد. معاویه دید مبارزه با چنین شخصیت بارزى، محکوم به شکست و سبب رسوایى بیشتر او در اذهان عموم است. از این جهت تصمیم گرفت تا شخص آن بزرگوار را از میان بردارد، تا شاید دیگر افراد خاندان رسالت و ساداتى که در صدد مبارزه با وى هستند، نا امید گردند. معاویه بارها تصمیم بر مسموم کردن امام حسن علیه السلام گرفت و به واسطه هاى زیادى متوسل شد. حاکم نیشابورى نقل مى کند:
«حسن بن على علیه السلام را بارها مسموم کردند؛ اما اثر چندانى در او نگذاشت... ولى در آخرین مرتبه زهر کبدش را پاره پاره کرد و دو سه روز پس از آن بیشتر زنده نماند»49.
ابن ابى الحدید مى نویسد: «هنگامى که معاویه خواست براى فرزندش یزید بیعت بگیرد، خواست امام مجتبى علیه السلام را مسموم کند؛ زیرا وى براى گرفتن بیعت به نفع پسرش و موروثى کردن حکومتش، مانعى بزرگ تر و قوى تر از حسن بن على علیه السلام بر سر راهش نمى دید. پس توطئه اى کرد و آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد50.
در این توطئه خائنانه، بیشترین نقش را مروان بن حکم، فرماندار مدینه، ایفا کرد. وقتى معاویه تصمیم بر این جنایت هولناک گرفت، در آخرین مرتبه، طى نامه اى کاملاً محرمانه از مروان، خواست تا مسمومیت امام حسن علیه السلام را در اولویت برنامه هایش قرار دهد. مروان جهت اجراى این جنایت، مأمور شد با جعده دختر اشعث بن قیس، همسر امام مجتبى علیه السلام تماس بگیرد. معاویه در نامه اش نوشته بود: جعده عنصرى ناراضى و ناراحت است و از جهت روحى، مى تواند با ما همکارى کند. معاویه به مروان سفارش کرد تا به جعده وعده دهد بعد از انجام این مأموریت، او را به همسرى پسرش یزید در خواهد آورد و نیز توصیه کرده بود، صد هزار درهم به او بدهد.
امام صادق علیه السلام فرمود: در روز بسیار گرمى که امام حسن علیه السلام روزه داشت، جعده، زهر را گرفت و به منزل آورد. هنگام افطار امام علیه السلام از شیرى که جعده، زهر را در آن ریخته بود، مقدارى نوشید. آن حضرت بعد از نوشیدن شیر، فریاد برآورد:
«اى دشمن خدا! مرا کشتى، خدا تو را بکشد. به خدا سوگند! بعد از من بهره و سودى براى تو نخواهد بود. تو را گول زدند و رایگان در راستاى اهدافشان به کار گرفتند. به خدا سوگند! معاویه تو را بیچاره و بدبخت و خوار نمود».
حضرت صادق علیه السلام در ادامه این سخن فرمود:
«امام مجتبى علیه السلام بعد از مسموم شدن، دو روز بیشتر زنده نماند و معاویه هم بدان چه وعده داده بود، وفا نکرد»51.
مشهور میان مورخان و علماى اسلام، این است که امام حسن علیه السلام در روز پنجشنبه، 28 صفر سال پنجاه هجرى در سن 48 سالگى به شهادت رسید. هر چند اقوال دیگرى نیز مانند هفتم ماه صفر در این مورد وجود دارد52.
مراسم کفن و دفن:
سیدالشهدا علیه السلام و برادرش ابوالفضل و عده اى دیگر، بدن پاک برادر بزرگوارش را غسل داده، حنوط و کفن کردند. سپس جنازه را به جایگاه خاصى در نزدیکى مسجدالنبى منتقل کردند و در آنجا بر جسم مطهر آن امام مظلوم، نماز گزاردند. بعد از آن براى تجدید عهد و دفن، نزدیک مزار ملکوتى، رسول خدا صلّى الله علیه و آله بردند.در این هنگام، مروان بن حکم به همراه عده اى از اوباش و آشوبگران، جلو آمدند و فریاد بر آوردند: شما مى خواهید حسن بن على را در کنار پیامبر صلّى الله علیه و آله دفن کنید؟ از طرف دیگر عایشه نیز در حالى که سوار بر استر بود، به جمع آشوب گران پیوست و فریاد زد: چگونه مى خواهید کسى را که من هرگز دوست نداشته ام، به خانه من داخل کنید؟ عده اى از امویان کینه توز و آشوب طلب، به دنبال ایجاد فتنه بودند؛ ولى امام حسین علیه السلام با بردبارى و هوشیارى بنى هاشم را آرام کرد. جنازه برادرش را به سوى قبرستان بقیع برگرداند و در کنار قبر جده اش، فاطمه بنت اسد علیهاالسلام، به خاک سپرد و با این عمل ـ همان طور که امام حسن علیه السلام وصیت کرده بود ـ از خونریزى و فتنه جلوگیرى کرد.
ابن شهر آشوب مى گوید: هنگامى که جنازه امام مجتبى علیه السلام را به سوى قبرستان بقیع مى بردند، افراد شرور و پست با پشتیبانى امویان، به جنازه آن بزرگوار مظلوم تیراندازى کردند53.
معرفى چند کتاب در مورد زندگانى و شخصیت امام حسن مجتبى علیه السلام:
1. جواد نعمتى، آفتابى در هزاران آیینه، سازمان تبلیغات اسلامى2. سید على شفیعى، از گوشه و کنار تاریخ، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، تهران، کتابخانه صدر
3. محمد على انصارى اراکى، اسرار صلح امام حسن علیه السلام،بى تا، تهران، 1386ه. ق.
4. مهدى پیشوایى، امام حسن پرچم دار صلح و آزادى، انتشارات توحید، قم.
5. على قائمى امیرى، امام حسن علیه السلام در موضع واقع بینى و هدفگرایى؛ انتشارات شفق.
6. دارالتوحید، امام حسن علیه السلام، سازمان تبلیغات اسلامى.
7. گروهى از نویسندگان، امام حسن مجتبى علیه السلام پیشواى دوم، مؤسسه در راه حق.
8. رضا محمدى، امام حسن علیه السلام مظلوم تاریخ، صحفى، قم، 1370ه.ش.
9. جعفر مرتضى عاملى، تحلیلى از زندگى سیاسى امام حسن علیه السلام، ترجمه محمد سپهرى، سازمان تبلیغات اسلامى.
10. احمد مطهرى، زمامدارى امام حسن علیه السلام، دارالکتاب، قم، بى تا.
11. سید هاشم رسولى محلاتى، زندگانى امام حسن مجتبى علیه السلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.
12. احمد زمانى، حقایق پنهان (پژوهشى از زندگانى سیاسى امام حسن علیه السلام)، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى.
13. باقر شریف القرشى، زندگانى حسن بن على علیه السلام، ترجمه فخرالدین حجازى، 2 جلد، مؤسسه انتشارات بعثت، 1353ه. ش.
14. جمعى از نویسندگان مؤسسه البلاغ، سرچشمه هاى نور، حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام، سازمان تبلیغات، تهران، 1367ه. ش.
15. رضا شیرازى، قهرمان دو میدان داستان زندگى امام حسن مجتبى علیه السلام، انتشارات پیام آزادى، تهران، 1370ه. ش.
پینوشتها:
1. احمد زمانى، حقایق پنهان، ص 49.
2. ابن اثیر، اسد الغابة، ج 2، ص 11، ش 1165.
3. ابوالفتح اربلى، کشف الغّمه، ج 2، ص 144.
4. شیخ عباس قمى، انوار البهیه، ص 38 ؛ حقایق پنهان، ص 51.
5. هیثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 176 ؛ کنزالعمال، ج 7، ص 104 ؛ سید هاشم رسولى محلاتى، زندگانى امام حسن علیه السلام، ص 28.
6. تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 167 ؛ زندگانى امام حسن علیه السلام، ص 31.
7. بحارالانوار، ج 43، ص 306.
8. ربیع الابرار، ص 513.
9. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 7 و 8.
10. نهج البلاغه، نامه 24، ص 876، ترجمه و شرح فیض الاسلام ؛ حقایق پنهان، ص 127.
11. الکامل فى التاریخ، ج 3، 231 ؛ حقایق پنهان، ص 147.
12. مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 21 ؛ رسولى محلاتى، زندگانى امام حسن مجتبى علیه السلام، ص 133.
13. مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 168 ؛ زندگانى امام حسن علیه السلام، ص 140.
14. حیاه الامام الحسن علیه السلام، ج 1، ص 497 و با مختصر تفاوتى در فیض الاسلام، ص 660، خطبه 198.
15. مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 9 ؛ حقایق پنهان، ص 152.
16. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 10 4 جلدى.
17. طه حسین، الفتنة الکبرى، ج 2، ص 202 ؛ حقایق پنهان، ص 154.
18. ر.ک: حقایق پنهان، ص 156.
19. همان، ص 169.
20. اثبات الهداة، ج 5، صص 134 ـ 136 ؛ حقایق پنهان، ص 175.
21. کشف الغمه، ج 2، ص 164.
22. همان، ص 164 ؛ حقایق پنهان، ص 176.
23. حقایق پنهان، ص 178.
24. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 8 چهار جلدى.
25. بحارالانوار، ج 44، ص 59.
26. احمد بن حنبل، مسند، ج 5، ص 44.
27. اعیان الشیعه، ج 1، ص 575.
28. همان.
29. ر.ک: بحارالانوار، ج 42، صص 110ـ112 ؛ تاریخ ابن عساکر، ج 12، ص 2 ؛ حقایق پنهان، صص 252ـ257.
30. ر.ک: حقایق پنهان، صص 258ـ265.
31. ر.ک: حقایق پنهان، ص 270.
32. تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 532، ح 25 ؛ حقایق پنهان، ص 275.
33. بحارالانوار، ج 44، ص 120، ح 13.
34. فضل خوارزمى، ج 1، ص 124 ؛ حقایق پنهان، ص 279.
35. مروج الذهب، ج 3، ص 311 ؛ حقایق پنهان، ص 334.
36. انساب الاشراف، ج 3، ص 21، ح 27.
37. ر.ک: حقایق پنهان، فصل 12.
38. وسائل الشیعة، ج 15، ص 268، ح 7.
39. درباره همسران امام حسن ر.ک:
الف. فضل الله کمپانى، حسن علیه السلام کیست، چاپ سوم؛
ب. محمد مقیمى، فلسفه صلح امام حسن علیه السلام، چاپ اول.
40. همان؛ حقایق پنهان، ص 295.
41. حیاة الامام الحسن بن على علیه السلام، ج 1، ص 201 ؛ سیرة الائمة الاثنى عشر، ص 16؛ تاریخ ابن خلدون العبر، ج 2، ص 128 ؛ الحیاة السیاسیة للامام الحسن علیه السلام، ص 115.
42. الحیاة السیاسیة للامام الحسن، ص 115 ؛ به نقل از: اخبار اصفهان، ج 1، ص 43.
43. الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 109 ؛ تاریخ طبرى، ج 3، ص 323 ؛ معجم البلدان، ج 4، ص 17.
44. الحیاة السیاسیة للامام الحسن، صص 115ـ127.
45. ر.ک: احمد زمانى، حقایق پنهان، ص 117ـ119.
46. تحریم66، آیه 10.
47. جهت مطالعه بیشتر ر.ک: فضل الله، کمپانى، حسن علیه السلام کیست، چاپ سوم؛ محمد، مقیمى، فلسفه صلح امام حسن علیه السلام، چاپ اول؛ باقر شریف قریشى، زندگانى امام حسن علیه السلام، ترجمه فخرالدین رازى، چاپ اول، مؤسسه بعثت، تهران، 1376.
48. نظر علامه طباطبایى به نقل استاد جوادى آملى در درس تفسیر.
49. حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 173 ؛ مروج الذهب، ج 3، ص 5.
50. ابن ابى الحدید، نهج البلاغه، ج 16، ص 49.
51. بحارالانوار، ج 44، ص 154.
52. حقایق پنهان، ص 303.
53. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 50 ؛ ارشاد مفید، صص 174ـ176 ؛ حقایق پنهان، ص 303.
منبع:
پرسش ها و پاسخ هاى برگزیده ویژه ماه مبارک رمضان، گروه محققان، دفتر نشر معارف، چاپ دهم، پاییز 89.