نقش دانش هاي قرآني در روش اجتهادي شهيدين (2)
نويسنده:دكترمحمد بهرامي
اهميت و جايگاه بحث نسخ
دانش نسخ درآثار و تأليفات شهيد اول نيز اهميت بسياريافته است ،تا آنجا كه شهيد درجاي جاي آثارخويش از نسخ آيات سخن مي گويد و بحث نسخ را يكي از مباحث مهم قرآني مي خواند .(ذكري ،43/1)
شهيد ثاني نيزاهميت شناخت ناسخ و منسوخ قرآن مي گويد و فهم آيات وحي را بدون شناخت ناسخ و منسوخ ناممكن مي خواند .(شهيد ثاني ، شرح لمعه ، 64/3)
انواع نسخ
تمامي اصول نويسان و فقيهان ،نسخ سنت به سنت را جايز مي دانند .(سرخسي ، اصول سرخسي،67/2) براين اساس شهيد اول نيزحكم به جوازنسخ سنت به
سنت مي دهد؛«اذ النسخ جائز في السنه » (ذكري،425/1)و درمستند سازي نظريه خويش ازروايات «ان الحديث ينسخ كما ينسخ القرآن » بهره مي گيرد .
او درجاي جاي آثار خويش از نسخ سنت مثال مي زند .براي نمونه دربحث مبطلات نماز(خويي،/66) ،قراردادن دست ها بين دو زانو درحالت ركوع (همان ،/87) و ... را ،نسخ روايت به روايت مي گويد . (ذكري ،163/1 ،190 ؛105/3)
2. نسخ در آيات
دو نظريه در مورد رخداد نسخ در آيات قرآن وجود دارد :
نظريه نخست رخداد نسخ درآيات قرآن را به هيچ روي برنمي تابد و ازمستندات قرآني و روايي مخالفان پاسخ مي دهد و افزون براين ، ميان آياتي كه طرفداران نسخ به عنوان ناسخ و منسوخ مي شناسند ، رابطه نسخ را برقرار نمي بيند .
گروه كمي ازقرآن پژوهان و مفسران به اين نظريه اعتقاد دارند .(ابن الجوزي،/17) براي نمونه ابومسلم محمد بن بحراصفهاني يكي ازبنيانگذاران اين نظريه مي گويد:«نسخ ميان آيات قرآن رخ نداده است .» (فخر رازي ،229/3) ابن جنيد ،عبدالمتعال جبري مصري و ... نيزازديگرطرفداران اين نظريه شناخته مي شوند.
نظريه دوم رخداد نسخ ميان آيات قرآن را پذيراست و براين اساس شماري از آيات را ناسخ و تعدادي را به عنوان منسوخ معرفي مي كنند .
ازميان دو نظريه ياد شده ،تمامي مفسران و فقيهان شيعه نظريه دوم را پذيرفته و در جاي جاي آثارخويش ازآياتي به عنوان ناسخ و ازآياتي ديگر به عنوان منسوخ نام مي برند .
شهيد اول يكي ازبرجسته ترين فقيهان شيعه ،رخداد نسخ درآيات قرآن را باور دارد.او برخي آيات را منسوخ مي خواند و شماري را ناسخ .براي نمونه درنگاه شهيد ،ميان دوآيه زيررابطه نسخ برقرار است ؛آيه نخست ناسخ و آيه دوم منسوخ شناخته مي شود :
آيه نخست :(والذين يتوفون منكم ويذرون ازواجاً يتربصن بانفسهن اربعه اشهر وعشراً فاذا بلغن اجلهن فلاجناح عليكم فيما فعلن في انفسهن بالمعروف و الله بما تعملون خبير)(بقره /234)
«وكساني كه ازشما مي ميرند و همسراني باقي مي گذارند، بايد چهارماه و ده روز انتظاربكشند و هنگامي كه به آخر مدتشان رسيدند ، گناهي بر شما نيست كه هر چه مي خواهند ، درباره خودشان به طور شايسته انجام دهند و خدا به آنچه عمل مي كنيد آگاه است .»
آيه دوم :( والذين يتوفون منكم ويذرون ازواجاً وصيه لازواجهم متاعاً الي الحول غير اخراج فان خرجن فلا جناح عليكم في ما فعلن في انفسهن من معروف والله عزيز حكيم ) (بقره/240)
«وكساني از شما كه در آستانه مرگ قرار مي گيرند و همسراني از خود به جا مي گذارند ، بايد براي همسران خود وصيت كنند تا يك سال آنها را بهره مند سازند ، به شرط اينكه بيرون نروند و اگر بيرون روند ،گناهي بر شما نيست نسبت به آنچه درباره خود به طور شايسته انجام مي دهند . و خداوند دانا و حكيم است .»
شهيد ثاني نيز رخداد نسخ در آيات قرآن را باور دارد و در مواردي از ناسخ و منسوخ قرآن بحث مي كند . براي نمونه ميان دو آيه زير رابطه نسخ برقرار است :
(لا يحل لك النساء من بعد ولا ان تبدل بهن من ازواج ولو اعجبك حسنهن الا ما ملكت يمينك و كان الله علي كل شيء رقيباً ) (احزاب/52)
«بعد ازاين ديگر زني بر تو حلال نيست و نمي تواني همسرانت را به همسران ديگري مبدل كني ،هرچند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود ، مگر آنچه كه به صورت كنيز در ملك تو درآيد ! و خداوند ناظر و مراقب همه چيز است .»
( يا ايها النبي انا احللنا لك ازواجك اللاتي آتيت اجورهن و ما ملكت يمينك مما افاء الله عليك و بنات عمك و بنات عماتك وبنات خالك و بنات خالاتك اللاتي هاجرن معك وامراهً مؤمنهً ان وهبت نفسها للنبي ان اراد النبي ان يستنكحها خالصه لك من دون المؤمنين قد علمنا ما فرضنا عليهم في ازواجهم و ما ملكت ايمانهم لكيلا يكون عليك حرج و كان الله غفوراً رحيماً )(احزاب/50)
«اي پيامبر! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته اي براي تو حلال كرديم ، و همچنين كنيزاني كه از طريق غنايمي كه خدا به تو بخشيده است مالك شده اي و دختران عموي تو و دختران عمه ها و دختران خاله ها كه با تو مهاجرت كردند و هرگاه زن باايماني خود را به پيامبربخشيد ، چنانچه
پيامبربخواهد ،مي تواند او را به همسري برگزيند ؛ اما چنين ازدواجي تنها براي تو مجازاست نه ديگر مؤمنان ؛ ما مي دانيم براي آنان در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمي مقرر داشته ايم ؛ اين به خاطرآن است كه مشكلي بر تو نباشد و خداوند آمرزنده و مهربان است !»
در نگاه شهيد ثاني آيه نخست منسوخ است و آيه دوم ناسخ . آيه اول از حرمت كنيزان به عقد ، بدل كردن همسران و افزودن بر تعداد همسران مي گويد و آيه دوم اين احكام را نسخ مي كند .(شهيد ثاني ، مسالك الافهام ،73/7)
به باور شهيد ثاني نسخ در سوره هاي مفصل قرآن رخ نداده است و وجه نام گذاري اين گروه از سوره ها ، نبود نسخ در آنهاست .(شهيد ثاني ، شرح لمعه ،605/1)
3. نسخ ميان آيات و روايات
الف ) نسخ قرآن به سنت
نظريات گوناگوني در نسخ قرآن به سنت وجود دارد :
نظريه اول : برخي چون شافعي و بيشتر شافعيان و اهل ظاهر، نسخ كتاب به سنت متواتر را روا نمي دانند (خويي ،/206) و براي اثبات درستي نظريه خويش به آيه ( ما ننسخ من آيه او ننسها نات بخير منها او مثلها الم تعلم ان الله علي كل شيء قدير ) (بقره/106)استناد مي كنند . افزون بر اين ، نسخ كتاب به سنت با آياتي كه پيامبر(ص) را به پيروي از قرآن فرا مي خواند و آن حضرت را مبين قرآن مي خواند ناسازگار است .
نظريه دوم : گروهي چون مالك و ابوحنيفه ، نسخ قرآن به سنت متواتر را جايز مي دانند . اين گروه خود به دو دسته تقسيم مي شوند : دسته نخست هم جوازاين نسخ را باور دارد و هم به رخداد آن در شريعت اسلام اعتراف دارند و براي اين گونه از نسخ ، به نسخ آيه وصيت به سخن پيامبر (ص) «الا لا وصيه لوارث» ، نسخ آيه جلد به خبر رجم (فخر رازي ،332/2) و نسخ آيه وضو به مسح بر خفين (سرخسي ،اصول السرخسي ، 67/2 ) مثال مي زنند و دسته دوم تنها حكم به جواز نسخ كتاب به سنت مي دهند و وقوع آن را در شريعت اسلام برنمي تابند .
نظريه سوم : شماري نسخ قرآن به سنت را در صورتي روا مي دانند كه سنت برگرفته از وحي باشد ، نه اجتهاد .(زركشي ،30/2 ، سيوطي ،55/2 )
شيخ طوسي و مرحوم طبرسي از تفسير نويسان برجسته شيعه (طوسي ، التبيان ، 398/1 ؛ طبرسي ، 342/1 ) و قرطبي (قرطبي،263/2) و سرخسي (سرخسي ، المبسوط ، 143/27) از مفسران و فقيهان نامداراهل سنت ، نسخ قرآن به سنت را باور دارند و دليل اين انتخاب را وحياني بودن سنت مي دانند . شيخ طوسي در مستند سازي نظريه خويش مي نويسد :
«احكام قرآن دائرمدار مصالح هستند ، بنابراين چنان كه ممكن است يك آيه قرآن به جهت مصلحتي به آيه ديگري منسوخ گردد ، بنابراين ممكن است يك آيه قرآن به جهت مصلحتي به سنت نسخ گردد.» (طوسي ، التبيان ، 398/1 )
در نظرگاه شهيد اول نيز چنان كه رخداد نسخ ميان آيات قرآن پذيرفته است ، نسخ قرآن به سنت نيز رواست . شاهد اين نظريه آنكه شهيد در مقام نقد نظريه اي كه آيه شريفه ( واذا كنت فيهم فاقمت لهم الصلاه فلتقم طائفه منهم معك ولياخذوا اسلحتهم فاذا سجدوا فليكونوا من ورائكم ولتات طائفه اخري لم يصلوا فليصلوا معك ) (نساء/102)
را به سنت پيامبر(ص) در وجوب تأخير نمازبه هنگام ترس منسوخ مي داند ، سخن از ناروا بودن اين گونه نسخ نمي گويد ، بلكه از نبود شرط نسخ ، حكم به عدم جواز اين نسخ مي دهد . به باور شهيد آيه شريفه از جهت زماني پس از سنت پيامبر(ص) فرود آمده است ، بنابراين شرط نسخ كه تقدم زماني دليل منسوخ بر دليل ناسخ ست ، در اينجا وجود ندارد .(شهيد اول ، ذكري ،342/4)
شهيد ثاني نيز اصل امكان اين گونه نسخ را مي پذيرد و به همين جهت در نقد نظريه نسخ عقد موقت ، از ناممكن بودن اين شكل از نسخ نمي گويد . او در نقد نظريه اهل سنت مبني بر نسخ آيه شريفه (فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن فريضه ) (نساء/24) به روايات مي گويد :
«اين ادعاي نسخ از جهاتي چند در خور پذيرش نيست :
1.رواياتي كه اهل سنت براي نسخ مي آورند با يكديگر ناسازگارند .
2. بر اساس مستندات روايي اهل سنت ، نسخ بايد دو مرتبه صورت پذيرفته باشد كه مرتبه آن ، نسخ حليت عقد موقت در حجه الوداع ،به حرمت عقد موقت در جنگ خيبر است ، در صورتي كه هيچ كس چنين نسخي را ادعا ندارد .
3. روايت ربيع بن سبره كه يكي از مستندات روايي نظريه نسخ است ، از چند جهت در خور استناد نيست : الف ) اين روايت از جهت سند مخدوش است . ب) واژگان روايت با يكديگر ناسازگارند. ج) اين روايت با ديگر رواياتي كه دلالت بر عدم نسخ عقد موقت دارد ناسازگار مي باشد .» (شهيد ثاني ، شرح لمعه ، 282/5 - 281 )
ب) نسخ سنت به قرآن
در نسخ سنت به قرآن نيز چند نظريه وجود دارد :
1. جواز نسخ سنت به قرآن
طرفداران اين نظريه به دليل اولويت ، حكم به جواز اين نسخ مي دهند . به باور اين گروه اگر نسخ قرآن به سنت روا باشد ، بنابراين به اولويت نسخ سنت به قرآن نيز جايز خواهد بود . برخي از نمونه هاي اين نسخ به قرار ذيل است :
نمونه اول : (يا ايها الذين آمنوا انما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا و ان خفتم عيلهً فسوف يغنيكم الله من فضله ان شاء ان الله عليم حكيم ) (توبه /28)
« اي كساني كه ايمان آورده ايد ! مشركان ناپاكند ؛پس نبايد بعد از امسال نزديك مسجد الحرام شوند ! واگر از فقر مي ترسيد ، خداوند هر گاه بخواهد ، شما را به كرمش بي نياز مي سازد ؛ خداوند دانا و حكيم است .»
پيامبر فرمود :« من دخل المسجد فهو آمن » (سجستاني ،162/3 ، ح3022)
ميان آيه ياد شده و روايت پيامبر رابطه نسخ برقرار است . آيه ناسخ و روايت منسوخ است .
نمونه دوم : در بحث استحباب اذان براي نماز قضا نيز شهيد اول از نسخ سنت به آيه سخن مي گويد . او مي نويسد :
«جايز است كه يك اذان و اقامه براي نماز اول گفته شود و براي ديگر نمازها تنها اقامه گفته شود ، هر چند برخي معتقدند كه گفتن اذان و اقامه براي هر نماز افضل است ، چه اينكه پيامبر كه در جنگ خندق چهار نماز ايشان قضا شده بود ، به بلال گفتند اذان و اقامه بگويد و او نيز براي هر نماز قضا ، اذان و اقامه
مي گفت .» (شهيد اول ، ذكري ، 230/3 )
نمونه سوم :آيه شريفه (الرجال قوامون علي النساء بما فضل الله بعضهم علي بعض وبما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ الله واللاتي تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن في المضاجع واضربوهن فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا ان الله كان علياً كبيراً)(نساء/34)
«مردان ، سرپرست و نگهبان زنانند ، به خاطر برتري هايي كه خداوند براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است و به خاطر انفاق هايي كه از اموالشان مي كنند . و زنان صالح ، زناني هستند كه متواضعند ، و در غياب (همسر خود) اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقي كه خدا براي آنان قرار داده ، حفظ مي كنند . و آن دسته از زنان را كه از سركشي و مخالفتشان بيم داريد ، راهي براي تعدي بر آنها نجوييد ! خداوند بلند مرتبه و بزرگ است .»
سخن پيامبر :« لا تضربوا اماء الله» (شافعي ،/261 ؛ دارمي ،147/2 ؛ سجستاني ، 476/1 )
ميان آيه شريفه و سخن پيامبر رابطه نسخ برقراراست و آيه قرآن ناسخ سخن پيامبر مي باشد . (النووي،450/16)
نمونه چهارم : وجوب تأخير نماز به هنگام ترس تا زمان رهايي از آن ، با آيه شريفه زير نسخ شده است .(شيخ طوسي ،عده الاصول ،553/2)
(فان خفتم فرجالا او ركباناً فاذا أمنتم فاذكروا الله كما علمكم ما لم تكونوا تعلمون ) (بقره /239)
«و اگر بترسيد ، در حال پياده يا سواره انجام دهيد !اما هنگامي كه امنيت خود را باز يافتيد ، خدا را ياد كنيد ! همان گونه كه خداوند ، چيزهايي را كه نمي دانستيد ، به شما تعليم داد.»
نمونه پنجم : وجوب استقبال به سمت بيت المقدس به هنگام عبادت با آيه (فول وجهك شطر المسجد الحرام) (بقره/144) نسخ شده است .(جصاص،321/2)
نمونه ششم : روزه روز عاشورا كه برگرفته از سنت بود ، با آيه (شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هديً للناس وبينات من الهدي والفرقان فمن شهد منكم الشهر فليصمه) (بقره/185) كه دلالت بر وجوب روزه در ماه رمضان دارد نسخ گرديده است .(آمدي،150/3)
2. عدم جواز نسخ سنت به قرآن
شماري چون شافعي ،نسخ سنت به قرآن را برنمي تابند (محقق حلي،/172) و سنت را بيان قرآن مي دانند .
نظريه شهيدين
نمونه نخست : نسخ وجوب تأخير نماز در حال ترس با آيه شريفه (واذا كنت فيهم فاقمت لهم الصلاه فلتقم طائفه منهم معك ولياخذوا اسلحتهم فاذا سجدوا فليكونوا من ورائكم ولتات طائفه اخري لم يصلوا فليصلوا معك) (نساء/102) را به عنوان نسخ سنت به قرآن مي آورد .(شهيد اول ، ذكري ،342/4)
نمونه دوم :آيه شريفه (يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم الي الصلاه فاغسلوا وجوهكم وايديكم الي المرافق وامسحوا برءوسكم وارجلكم الي الكعبين)(مائده/6) ناسخ مسح برخفين توسط پيامبرقرار گرفته است .(همان ،146/2-145) امام علي (ع) در پاسخ مغيره كه ادعا داشت :« رأيت رسول الله يمسح علي الخفين » فرمود : اين مسح پيش از نزول سوره مائده بود يا پس از آن ؟ مغيره در پاسخ گفت : نمي دانم . امام (ع) فرمود : آيه (يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم ...) ناسخ اين رفتار پيامبر است ، چه اينكه سوره مائده دو يا سه ماه پيش از ارتحال پيامبر نازل شده و مسح بر خفين پيش از نزول آيه انجام گرفته است (طوسي،تهذيب الاحكام،361/1)
نمونه سوم : آيه شريفه (واذا كنت فيهم فاقمت لهم الصلاه فلتقم طائفه منهم معك ولياخذوا اسلحتهم فاذا سجدوا فليكونوا من ورائكم ولتات طائفه اخري لم يصلوا فليصلوا معك)(نساء/102) ناسخ سنت پيامبر دروجوب تأخير اقامه نماز به هنگام ترس است .(ذكري،230/3)
شهيد ثاني نيز نسخ سنت به آيه را باور دارد و براين اساس آيه (واذا كنت فيهم فاقمت لهم الصلاه )(نساء/102) را ناسخ سنت سقوط نماز به هنگام ترس معرفي مي كند .(شهيد ثاني ،روض الجنان ،/240 و 379 )
اقسام نسخ
دو نظريه در مورد رخداد اين انواع نسخ در قرآن وجود دارد :
نظريه نخست وقوع انواع نسخ در قرآن را پذيراست و براي اين انواع نمونه هايي نيز عرضه مي دارند :
اول : نسخ تلاوت
در نگاه برخي تلاوت شماري از آيات قرآن نسخ شده ، اما حكم آيه از درجه اعتبار ساقط نشده است . براي نمونه عبارت « الشيخ و الشيخه اذا زنيا فارجموهما البته نكاكا من الله والله عزيز حكيم » آيه اي از آيات قرآن بوده است كه تلاوت آن نسخ گرديده ، اما حكم آن بر جا مانده است .(طوسي ،التبيان،393/1)
دوم : نسخ حكم و تلاوت
گونه ديگر نسخ در آيات ، نسخ تلاوت آيه و حكم آن است . (همان) براي اين نوع از نسخ ، به نسخ «وعشر رضعات يحرمن» و «لا ترغبوا عن آبائكم فانه كفر بكم » مثال مي زنند . دراين دو نمونه هم تلاوت آيه و هم حكم آن منسوخ گرديده است .(طبرسي،338/1)
سوم : نسخ حكم
نمونه هاي اين گونه نسخ در متون روايي ، قرآني و ... بسيار است ، تا آنجا كه برخي ده ها آيه را به عنوان ناسخ و منسوخ قرآن شمارش مي كنند . براي نمونه از دو آيه زير، آيه نخست منسوخ و آيه دوم ناسخ است .
(يا ايها النبي حرض المؤمنين علي القتال ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين و ان يكن منكم مائه يغلبوا الفاً من الذين كفروا بانهم قوم لا يفقهون )(انفال/65)
«اي پيامبر! مؤمنان را به جنگ تشويق كن ! هرگاه بيست نفر با استقامت از شما باشند ، بر دويست نفر غلبه مي كنند ؛ و اگر صد نفر باشند ، بر هزار نفر از كساني كه كافر شدند پيروز مي گردند ؛ چرا كه آنها گروهي هستند كه نمي فهمند.»
(الآن خفف الله عنكم و علم ان فيكم ضعفاً فان يكن منكم مائه صابره يغلبوا مائتين وان يكن منكم الف يغلبوا الفين باذن الله و الله مع الصابرين)(انفال/66)
«هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد و دانست كه در شما ضعفي است ؛ بنابراين ، هرگاه يكصد نفر با استقامت از شما باشند ، بر دويست نفر پيروز مي شوند ؛ و اگر يك هزار نفر باشند ، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد ؛ و خدا با صابران است !»
نظريه دوم تنها رخداد نسخ حكم را باور دارد و وقوع نسخ تلاوت و نسخ حكم و تلاوت را منكر است و اين دو نوع گونه نسخ را برابر با نظريه تحريف قرآن مي بيند .
دراين ميان شهيد اول در جاي جاي آثار خويش از حكم آياتي كه تلاوت آنها نسخ گرديده سخن مي گويد . براي نمونه در بحث غسل ، حكم به حرمت مس آيات مي دهد و آياتي كه تلاوت آنها منسوخ شده است را ازاين حكم استثناء مي كند :
«و مسح خط المصحف و لو نسخ الحكم بخلاف منسوخ التلاوه و ان بقي الحكم .» (شهيد اول ،البيان ،/15)
«و يجوز مس الكتب المنسوخه و ما نسخ تلاوته .»(شهيد اول ، الدروس،96/1)
«و لايمنع (المحدث) من مس الكتب المنسوخه ،ولا مما نسخ تلاوته.» (شهيد اول ،ذكري ،265/1)
شهيد ثاني نيز نسخ تلاوت را باور دارد و براين اساس مس منسوخ التلاوه را توسط جنب حرام مي داند ،اما مس منسوخ الحكم را روا مي بيند . (شهيد ثاني ، روض الجنان ،/50)
با اين وجود در آثار شهيد هيچ نمونه اي براي نسخ تلاوت يا نسخ تلاوت و حكم وجود ندارد . بنابراين شايد بتوان شهيد را منكر وجود نسخ تلاوت و نسخ حكم و تلاوت درآيات وحي دانست و حكم ايشان را تنها بيانگر حكم انواع نسخ با قطع نظر از رخداد آن در قرآن دانست .
شرايط نسخ
شهيد اول در آثار خويش به صورت صريح و روشن بحث شرايط نسخ را ياد نكرده است ، اما به استناد تعريف شهيد اول از ناسخ و جملاتي كه در نقد رخداد نسخ ميان آيه و سنت دارند ، مي توان به برخي از شرايط نسخ در نگاه شهيد دست يافت . براي نمونه در تعريف ناسخ مي نويسد :
«الرافع حكما شرعيا بخطاب شرعي متراخ عنه علي وجه لولاه لكان ثابتا .» (شهيد اول ، ذكري ،46/1)
اين تعريف نشان ازآن دارد كه شرط نخست نسخ ، شرعي بودن دو حكم است ؛ به گونه اي كه اگر يك دليل شرعي و ديگري عقلي ، يا هر دو عقلي باشد ، دراين صورت هيچ يك از دو دليل ناسخ يا منسوخ نخواهد بود . شرط دومي كه مي توان از اين تعريف بيرون كشيد ، اين است كه دليلي كه ادعا شده ناسخ است ، بايد از جهت زماني پس ازحكم منسوخ نازل شده باشد و دليل منسوخ پيش از آيه ناسخ فرود آمده باشد . شرط سوم آن است كه زمان پايان يافتن حكم منسوخ به هيچ شكلي در دليل منسوخ ذكر نشده باشد و به تعبير شهيد حكم منسوخ با نبود حكم ناسخ پا برجا و استوار باقي بماند .
نمونه ديگر اينكه شهيد در مقام نقد نظريه ي رخداد نسخ ميان آيه (واذا كنت فيهم فاقمت لهم الصلاه فلتقم طائفه منهم معك ولياخذوا اسلحتهم فاذا سجدوا فليكونوا من ورائكم ولتات طائفه اخري لم يصلوا فليصلوا معك) (نساء/102) و سنت پيامبر در واجب نبودن اقامه نماز به هنگام ترس مي گويد :
«از آن جهت كه آيه پس از سنت پيامبر فرود آمده است نتيجه مي گيريم كه آيه
منسوخ نخواهد بود .» (همان ،342/4)
شهيد ثاني نيز چون شهيد اول به برخي از شرايط نسخ اشاره مي كند . براي نمونه در نقد نظريه اي كه آيه (فاينما تولوا فثم وجه الله) (بقره/115) را ناسخ آيه (فول وجهك شطر المسجد الحرام) (بقره/144) معرفي مي كند ، به شرط ناسازگاري ميان دو حكم اشاره مي كند و بر اساس همين شرط ميان دو آيه ياد شده رابطه نسخ را برقرار نمي بيند .آيه نخست را ناظر به نمازهاي مستحبي و آيه دوم را ناظر به نمازهاي واجب مي خواند .(شهيد ثاني ، روض الجنان ، /192)
چنان كه هم ايشان رخداد نسخ ميان دو آيه زير را برنمي تابد و آيه نخست را منسوخ و آيه دوم را ناسخ نمي شناسد ، چه اينكه اولاً ميان اين دو آيه ناسازگاري وجود ندارد و ثانياً اصل عدم نسخ اقتضا دارد كه يك آيه ناسخ و ديگري منسوخ نباشد ؛(شهيد ثاني ، شرح لمعه ، 102/6)
(يا ايها الذين آمنوا لا يحل لكم ان ترثوا النساء كرهاً و لا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما آتيتموهن الا ان ياتين بفاحشه مبينه وعاشروهن بالمعروف فان كرهتموهن فعسي ان تكرهوا شيئاً و يجعل الله فيه خيراً كثيراً (نساء/19)
«اي كساني كه ايمان آورده ايد ! براي شما حلال نيست كه از زنان از روي اكراه ارث ببريد ! و آنان را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتي از آنچه به آنها داده ايد را تملك كنيد ! مگراينكه آنها عمل زشت آشكاري انجام دهند . و با آنان به طور شايسته رفتار كنيد ! و اگر از آنها كراهت داشتيد ، چه بسا چيزي خوشايند شما نباشد و خداوند خير فراواني درآن قرار دهد !»
(الزانيه والزاني فاجلدوا كل واحد منهما مائه جلده ولا تاخذكم بهما رافه في دين الله ان كنتم تؤمنون بالله واليوم الآخر وليشهد عذابهما طائفه من المؤمنين)(نور/2)
«هريك از زن و مرد زنا كار را صد تازيانه بزنيد ؛و نبايد رأفت (ومحبت كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراي حكم الهي مانع شود ،اگر به خدا و روزجزا ايمان داريد ! و بايد گروهي از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده كنند .»
دانش عام و خاص
شهيد اول بحث عام و خاص را بسيار پراهميت مي شناسد و دانستن عام و خاص را يكي از شرايط اصلي قضاوت مي خواند .(شهيد اول ، الدروس ، 65/2)
به باور شهيد ، عام قرآن حجت است و مي توان در جاي جاي مباحث فقهي به عموم آيات استناد كرد و احكام فقهي را ازعام قرآن استخراج كرد . براين اساس شهيد اول دربسياري از ابواب فقهي از عموم آيات سود مي برد .
نمونه نخست :دركتاب حج ، حج نيابتي فاسق را مجزي مي خواند و خبر او را از اين حج با استناد به آيه شريفه (يا ايها الذين آمنوا ان جاءكم فاسق بنبا فتبينوا ) (حجرات/6) درخور اعتماد معرفي مي كند .(همان،320/1)
نمونه دوم :دربحث وصيت نيز تعيين موصي له را لازم نمي داند و از عموم آيه (كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيراً الوصيه للوالدين والاقربين بالمعروف حقاً علي المتقين) (بقره/180) سود مي برد . (همان ،308/2)
نمونه سوم : در بحث مكاسب نيز انتفاع از پوست ميته را روا نمي داند و عموم آيه (حرمت عليكم الميته والدم ولحم الخنزير وما اهل لغيرالله به والمنخنقه والموقوذه والمترديه والنطيحه وما اكل السبع الا ما ذكيتم) (مائده/3) را مستند نظريه خويش معرفي مي كند .(شهيد اول ، ذكري ،135/1)
افزون بر موارد فوق ، در بحث رهن (الدروس ، 384/3) ، نماز (ذكري ،397/2) ، طهارت (همان ،/252) ، وصيت (همان ،302/1) و ... نيز ازعموم آيات در استنباط احكام سود برده شده است .
به باورشهيد اول ، به عموم آيات در صورتي درست است كه دليلي بر تخصيص يا دليلي ناسازگار با عام وجود نداشته باشد (همان ،/244) كه در صورت
نخست دليل خاص بايد مورد استناد قرار گيرد و در صورت دوم بايد ميان دو دليل جمع گردد.(همان ،256/2) چه اينكه جمع ميان دو دليل عام بهتر از نامعتبر خواندن هر دو يا يكي از آن دو است .(همان،/421)
براين اساس ، نظريه كساني كه قبض را شرط درستي رهن نمي دانند و به عموم آيه (يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود احلت لكم بهيمه الانعام الا ما يتلي عليكم غير محلي الصيد و انتم حرم ان الله يحكم ما يريد ) (مائده/1)استناد مي كنند درست نيست ، چه اينكه آيه شريفه (وان كنتم علي سفر ولم تجدوا كاتباً فرهان مقبوضه فان امن بعضكم بعضاً فليود الذي اؤتمن أمانته وليتق الله ربه ولا تكتموا الشهاده ومن يكتمها فانه آثم قلبه والله بما تعلمون عليم)(بقره/283) خاص است و اين خاص ،عموم عام را تخصيص مي زند و عام را ازدرجه اعتبار مي اندازد. (الدروس ،384/3)
منابع و مآخذ :
1.الآمدي ،علي بن محمد ، الاحكام في اصول الاحكام ، دمشق ، المكتب الاسلامي ، 1406 ق .
2.ابن جوزي ، عبدالرحمن ؛ نواسخ القرآن ، بيروت ، دارالكتب العلميه ، بي تا .
3. اشعري ، علي بن اسماعيل ؛ مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين ، ترجمه : محسن مؤيدي ، تهران ، اميركبير ، 1362 ش .
4. باقلاني ، محمد بن طيب ؛ اعجاز القرآن ، بيروت ، دارالكتب العلميه ، 1421 ق .
5. جصاص ، احمد بن علي ؛ الفصول في الاصول ، تحقيق جاسم النمشي ، بيروت ، دارالكتب العلميه ، 1420 ق .
6. حرعاملي ، محمد بن حسن ؛ وسائل الشيعه ، قم ، مؤسسه آل البيت ، 1409 ق .
7. حلي ، جعفر بن حسن ؛ معارج الاصول ، قم ، مؤسسه آل البيت ، 1403 ق .
8. خويي ، ابوالقاسم ؛ البيان في تفسير القرآن ، بيروت ، دارالزهرا ، 1395 ق .
9. دارمي ، عبدالله بن بهرام ؛سنن دارمي ، دمشق ، مطبعه الاعتدال ، 1349 ق .
10. رماني ، علي بن عيسي ؛النكت في اعجازالقرآن (ثلاث رسائل في اعجاز القرآن ) ، مصر، دارالمعارف ، بي تا .
11. زركشي ، محمد بن عبدالله ؛ البرهان في علوم القرآن ، بيروت ، داراحياء الكتب العربيه ،1376 ق .
12.سجستاني ، ابن الاشعث ؛ سنن ابي داود ، بيروت ، دارالفكر ، 1410 ق .
13. سرخسي ، ابوبكر ؛ اصول سرخسي ، بيروت ، دارالكتب العلميه ، 1414 ق .
14. ----- ؛ المبسوط ، بيروت ، دارالمعرفه ، 1406 ق .
15. سيوطي ، جلال الدين ؛ الاتقان في علوم القرآن ، بيروت ، دارالفكر ، 1416 ق .
16. ----- ؛ الدرالمنثور في التفسير بالمأثور ، بيروت ، دارالمعرفه ، بي تا .
17. شافعي ، محمد بن ادريس ؛ كتاب المسند ، بيروت ، دارالكتب العلميه ، بي تا .
18. شهرستاني ، محمد بن عبدالكريم ؛ الملل و النحل ، قاهره ، بي نا ، بي تا .
19. شهيد اول ؛ البيان ، قم ، مجمع الذخائر الاسلاميه ، بي تا .
20. ----- ؛ الدروس الشرعيه في فقه الاماميه ، تهران ، مؤسسه نشر اسلامي ، 1412 ق .
21. ----- ؛ ذكري الشيعه في احكام الشريعه ، قم ، مؤسسه آل بيت ، 1419 ق .
22. شهيد ثاني ؛ روض الجنان في شرح ارشاد الاذهان ، قم ، مؤسسه آل البيت ، بي تا .
23. ----- ؛ شرح اللمعه ، قم ، داوري ، 1410 ق .
24. ----- ؛ مسالك الافهام الي تنقيح شرايع الاسلام ، قم ، مؤسسه المعارف الاسلاميه ، 1413 ق .
25. طبرسي ، فضل بن حسن ؛ مجمع البيان في تفسيرالقرآن ، بيروت ، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات ، 1415 ق .
26. طوسي ، محمد بن حسن ؛ التبيان في تفسيرالقرآن ، بي جا ، مكتب الاعلام الاسلامي ، 1409 ق .
27. ----- ؛ تهذيب الحكام ، تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، 1364 ش .
28. فخر رازي ، محمد بن عمر ؛ تفسير الكبير ، بيروت ، داراحياء التراث العربي ، بي تا .
29. فيض كاشاني ، مولي محسن ؛ التفسير الصافي ، صدر ، تهران ، 1374 ش .
30. قاضي ، عبدالجبار ؛ المغني ، بيروت ، دارالكتب العلميه ، 1380 ق .
31. قرطبي ، محمد بن احمد ؛ الجامع لاحكام القرآن ، بيروت ، داراحياء التراث العربي ، 1405 ق .
32. النووي ، محي الدين ؛ المجموع ، بيروت ، دارالفكر ، بي تا .
نشريه پژوهشهاي قرآني ،شماره 58.