شمه اي از دخالتهاي انگليس در ايران (1)
كشور پهناور و ديرپاي ايران اسلامي، با مردماني خردمند و دل باخته اهلبيت (ع)، داراي تمدني كهن و درخشان، ذخاير معدني، ثروتهاي فرهنگي غني و گسترده و موقعيت استراتژيك و جغرافيايي بسيار حساس و مهم در خاورميانه و جهان اسلام است كه سبب شده مورد توجه و طمع استعمارگران، بهويژه انگليس قرار گيرد.
در اين بخش، نگاهي اجمالي به سياست و عملكرد استعمارگرانه انگليس، در قبال ايران قبل و بعد از انقلاب خواهيم داشت.
در دوره افشاريه نيز جنوب ايران مركز فعاليت تجاري آنها بود. كريم خان زند براي رونق تجارت، آزادي تجاري بيشتري به انگليس داد، بهطوري كه در بوشهر هيچ رقيبي نداشتند و مركز تجاري آنها به مركز سياسي تبديل شد تا شيخنشينهاي خليج را نيز زيرنظر بگيرند. اگرچه نتوانستند موافقت كريم خان زند را براي تأسيس پايگاه در مناطق مركزي جلب كنند، بعدها نفوذ آنان به مناطق ديگر نيز سرايت كرد.
در دوره قاجار كه ايران هدف تهاجم روسيه بود، فرانسه از فرصت استفاده كرد تا ايران را در برابر رقيب خود، انگليس قرار دهد. ازاينرو، در عهدنامه «فين كين اشتاين» ايران در قبال فرانسه متعهد شد كه انگليسيها را از كشور بيرون كند و به آنها اعلان جنگ بدهد. ولي انگليسيها با تدابير دوستانه كوشيدند مستعمره ارزشمند خود هندوستان را حفظ كنند و سرجانملكم را به عنوان سفير به ايران اعزام كردند. (1215) او از حكومت ايران امتيازات استعماري زيادي براي دولت متبوع خود گرفت.
در سال 1221 روابط ايران با انگليس قطع شد، ولي انگليسيها پايگاه خود را در بصره و اطراف خليج فارس حفظ كردند. اين براي انگليسيها موقعيت مناسبي بود تا در خليج فارس، ايران را با قواي نظامي تهديد كنند. يكي از ترفندهاي هميشگي انگليسيها براي گرفتن امتياز، جوسازي و ايجاد ترس بود. ازاينرو، در اين موقعيت سرهارفورد جونز به ايران آمد و دولت ايران با توجه به بحرانهاي موجود و تهديد روسها، مجبور به پذيرش سفير انگليس و رد سفير فرانسه شد.
انگليسيها با انتقال برخي نيروهاي خود به جنوب ايران و نفوذ در خليج فارس و ايجاد رابطه با شيوخ محلي و امام مسقط، اهداف خود را دنبال ميكردند؛ چنانكه با اهداف سياسي، براي دو سال، فرمان حكومت بندر عباس، جزاير قشم، هرمز، نواحي شميل، ميناب و بندر خمير را از ناصرالدين شاه براي امام مسقط گرفتند و پس از مرگ وي، فرزندش را تحريك كردند تا اين جزاير را از حكومت ايران جدا كنند، ولي موفق نشدند.
پس از معاهده پاريس، نفوذ انگليسيها در ايران بيشتر شد و توانستند فروش دخانيات را به خود اختصاص دهند كه با هشياري علماي شيعه و فتواي تاريخي ميرزاي شيرازي رحمه الله ، با آن مقابله شد.
آنها همواره در پي تجزيه ايران بودند و در جنوب، با حمايت از شيوخ منطقه، و در كرمان و نواحي سيستان و بلوچستان با حمايت از آقاخان كرماني، رهبر فرقه اسماعيليه، قصد جداسازي اين مناطق را از خاك كشور داشتند.
نيروهاي انگليسي به بهانه سركوب طوايف ساكن در كنار رود سند، در بلوچستان حضور يافتند و از رؤساي قبايل استقلال طلب و غافل بلوچ، بر ضد دولت حمايت ميكردند و مرزهاي جنوب شرقي را ناامن ميساختند. در سال 1260 نيز به بهانه ساخت تلگراف در جنوب ايران، براي مرزهاي ايران و افغانستان سرحدي طبق ميل خود مشخص و قسمتي از خاك ايران را در مشرق، از كشور جدا كردند.
انگليسيها از علاقه ناصرالدين شاه به تجديد فراش و سفر به فرنگ، نهايت سود را براي تحقق اهداف استعماري خود بردند و امتيازهاي زيادي در جهت غارت ذخاير و منابع ملي و فرهنگي ايران گرفتند؛ امتيازهايي مثل تأسيس بانك شاهنشاهي، تأسيس تلگراف، ساخت خطآهن، امتياز استخراج معادن و فلزات و سنگهاي گران قيمت و آثار باستاني، كشتيراني در كارون و استخراج انواع فرآوردههاي دريايي كه با سرمايه ملي ايران اجرا ميشد و سود آن عايد شركتهاي هند و اروپا (انگليس) ميگرديد.
پس از شانزده سال كشمكش، مدت اين قرارداد شصت ساله شد و طبق آن، معادن نفت و ديگر فلزات در سرتاسر ايران به انگليسيها واگذار گرديد. بر اساس اين قرارداد، به بهانه كشف نفت، حفاري در مناطق مختلف ايران آغاز شد و سرانجام، با كشف چاههاي نفت در مناطق جنوب، شركت انگليسي، آنها را استخراج ميكرد و پس از تقسيم مبالغ كمي از درآمد آن ميان قبايل منطقه، بقيه به جيب شركتهاي انگليسي ميرفت. آنها با نفوذ تجاري در ميان قبايل منطقه جنوب، قصد جدا كردن اين منطقه حاصلخيز و سرشار از نفت را داشتند، براي اين منظور، جنگهاي زيادي نيز در اين مناطق به راه انداختند و جنايات بيشماري مرتكب شدند كه از جمله آنها جنگ محمّره و تصرف خوزستان و بوشهر و خارك بود. آنها با غارت ذخاير و منابع كشور و استثمار صنعتگران و تحصيلكردگان ايراني و مديريت بر آنان، صنعت خودشان را به ايرانيان نماياندند و اين باعث شد كه ايران سالها از استقلال عملي محروم باشد. استبداد حاكم بر ايران نيز در اين زمينه نقش اساسي داشت؛
بدين ترتيب كه كليد اقتصاد ايران به دست آنها افتاد و بهتدريج افسار سياست نيز به آنها واگذار شد، پس در اندك زماني يكّه تاز ايران شدند و اختيارات سياسي، اقتصادي و نظامي كشور را در دست گرفتند. آنها ايران را به همسايه مستعمره (هندوستان) ملحق كردند و نقشه جغرافيايي و استراتژيكي ايران را به سود خود تغيير دادند و براي جدا كردن افغانستان از ايران، جزيره خارك و بندر بوشهر و خوزستان را تصرف كردند. سرانجام با تحميل معاهده پاريس در سال 1273 و به موجب بند پنجم و ششم و هفتم آن، دولت ايران متعهد شد تمام خاك افغانستان را تخليه، و از هرگونه ادعا نسبت به آن پرهيز كند. افغانستان در دوره صدارت ميرزاآقا خان نوري كه كاملاً به انگليسيها وابسته بود، از ايران، جدا شد. پس از تسلط انگليس بر سراسر خليج فارس و درياي عمان، تنها راه بازرگاني ايران از طريق درياي آزاد به دست انگليس افتاد.
2. دامن زدن به شورشهاي محلي در گرگان، اصفهان و كاشان براي دست برداشتن محمد شاه از هرات.
3. حمايت از تشكيل فرقه گمراه بابيت در جنوب ايران، به رهبري سيد علي محمد باب.
4. دخالت در شورشهاي شرق خراسان كه طوايف قادريه به پا كرده بودند.
5. تشكيل مجموعههاي سرّي، نظير آدميت و فراماسون، براي جذب نخبگان و بد نام كردن آنها در بين مردم و استفاده از آنها در اجراي اهداف خويش و تأثير و نفوذ غير مستقيم در امور سياسي، اقتصادي و فرهنگي كشور.
6. تلاش براي منحرف كردن انقلاب مشروطه ايران، نفوذ در ميان نمايندگان مجلس مشروطه، و سركوب مبارزان و محافظان مشروطه.
7. تقسيم ايران به سه منطقه و تصرف قسمت وسيعي از خاك ايران طي قرارداد 1905 و 1915.
8. تحميل قرارداد ننگين 1919 كه بر اساس آن، ايران مستعمره رسمي انگليس معرفي شد. مفاد بندهاي اين قرارداد، با امضاي وثوق الدوله و هيئت انگليسي تماميت ارضي و استقلال سياسي، اقتصادي و نظامي ايران را به كلي از بين ميبُرد. در آمد نفت جنوب، گمركات، مديريت اجرايي تمام امور كشوري و لشكري و تعيين فرماندهان نظامي و ديگر مسئولان به دست انگليسيها افتاد و مجلس مشروطه كاملاً به حاشيه رانده شد. بدين ترتيب، انقلابي كه صدها نفر از مردم و دانشمندان در راه پيروزي آن به شهادت رسيدند، با دسيسه استعمارگران انگليسي كاملاً منحرف و باطل شد.
9. به قدرت رساندن رضاشاه پهلوي، پس از قرارداد 1919، دخالتهاي استعماري انگليسي در امور ايران افزايش يافت. آنها بهراحتي توانستند با پشت سر گذاشتن مجلسيان مشروطه، از طريق نمايندگان دست نشانده خود، حكومت ايران را تغيير دهند و نوكر رسمي خود، پهلوي را به حكومت برسانند و سالها ايران را از پيشرفت و ترقي باز دارند.
10. با به قدرت رسيدن رضا خان مير پنج، كه عامل انگليس بود، سركوب قيامهاي مردمي ايران و هجوم به شعاير مذهبي آغاز شد و عالمان وارستهاي چون مدرس، كاشاني و... منزوي گرديدند يا به شهادت رسيدند. محمد رضا پهلوي نيز كه پس از شهريور 1320، با حمايت انگليس، جاي پدرش را گرفت، همچنان تازيانههاي خشم استعمارگران را براي نابودي هويت ديني بر سر ملت ايران كوبيد و در اين راه از هيچ ستم و جنايتي كوتاهي نكرد. در طول اين دوران، كابينهها را وابستگان انگليس تشكيل ميدادند. ولي مردم غيور ايران با رهبري روحانيان آگاه و استادان متعهد حوزه و دانشگاه، از مبارزه دست نكشيدند. آنها تمام اين قضايا را معلول دخالت استعمارگران انگليس ميدانستند، كه با تحميل قراردادهاي ننگين ديگر مثل «گلشائيان» و تحريك شاه به تغيير قانون اساسي مشروطه، و دخالت در انتخابات مجلس، و حمايت از طرفداران و وابستگان خود، و سركوب مبارزان بزرگي چون كاشاني و نواب صفوي و...، مقاصد خود را دنبال ميكردند. با پيروزي نهضت مردمي در ملي شدن صنعت نفت، روابط ايران و انگليس در سوم مهر 1331 قطع، و در شانزدهم آذر 1332، پس از روي كار آمدن دولت زاهدي دوباره برقرار شد كه با مقاومت آيتالله كاشاني مواجه گرديد. ايشان آن روز را عزاي ملي اعلام كرد و سه تن از دانشجويان در اين ماجرا شهيد شدند. بدين ترتيب جرقههاي انقلاب، با مبارزه خستگيناپذير مرحوم كاشاني عليه استعمارگران، بهويژه انگليس، زده شد و دولت استعمارگر، فعاليتهاي فرهنگي و اقتصادي خود را با رقابت امريكا شدت بخشيد.
ادامه دارد...
در اين بخش، نگاهي اجمالي به سياست و عملكرد استعمارگرانه انگليس، در قبال ايران قبل و بعد از انقلاب خواهيم داشت.
دخالتهاي اقتصادي و نظامي استعمارگران
در دوره افشاريه نيز جنوب ايران مركز فعاليت تجاري آنها بود. كريم خان زند براي رونق تجارت، آزادي تجاري بيشتري به انگليس داد، بهطوري كه در بوشهر هيچ رقيبي نداشتند و مركز تجاري آنها به مركز سياسي تبديل شد تا شيخنشينهاي خليج را نيز زيرنظر بگيرند. اگرچه نتوانستند موافقت كريم خان زند را براي تأسيس پايگاه در مناطق مركزي جلب كنند، بعدها نفوذ آنان به مناطق ديگر نيز سرايت كرد.
در دوره قاجار كه ايران هدف تهاجم روسيه بود، فرانسه از فرصت استفاده كرد تا ايران را در برابر رقيب خود، انگليس قرار دهد. ازاينرو، در عهدنامه «فين كين اشتاين» ايران در قبال فرانسه متعهد شد كه انگليسيها را از كشور بيرون كند و به آنها اعلان جنگ بدهد. ولي انگليسيها با تدابير دوستانه كوشيدند مستعمره ارزشمند خود هندوستان را حفظ كنند و سرجانملكم را به عنوان سفير به ايران اعزام كردند. (1215) او از حكومت ايران امتيازات استعماري زيادي براي دولت متبوع خود گرفت.
در سال 1221 روابط ايران با انگليس قطع شد، ولي انگليسيها پايگاه خود را در بصره و اطراف خليج فارس حفظ كردند. اين براي انگليسيها موقعيت مناسبي بود تا در خليج فارس، ايران را با قواي نظامي تهديد كنند. يكي از ترفندهاي هميشگي انگليسيها براي گرفتن امتياز، جوسازي و ايجاد ترس بود. ازاينرو، در اين موقعيت سرهارفورد جونز به ايران آمد و دولت ايران با توجه به بحرانهاي موجود و تهديد روسها، مجبور به پذيرش سفير انگليس و رد سفير فرانسه شد.
انگليسيها با انتقال برخي نيروهاي خود به جنوب ايران و نفوذ در خليج فارس و ايجاد رابطه با شيوخ محلي و امام مسقط، اهداف خود را دنبال ميكردند؛ چنانكه با اهداف سياسي، براي دو سال، فرمان حكومت بندر عباس، جزاير قشم، هرمز، نواحي شميل، ميناب و بندر خمير را از ناصرالدين شاه براي امام مسقط گرفتند و پس از مرگ وي، فرزندش را تحريك كردند تا اين جزاير را از حكومت ايران جدا كنند، ولي موفق نشدند.
پس از معاهده پاريس، نفوذ انگليسيها در ايران بيشتر شد و توانستند فروش دخانيات را به خود اختصاص دهند كه با هشياري علماي شيعه و فتواي تاريخي ميرزاي شيرازي رحمه الله ، با آن مقابله شد.
آنها همواره در پي تجزيه ايران بودند و در جنوب، با حمايت از شيوخ منطقه، و در كرمان و نواحي سيستان و بلوچستان با حمايت از آقاخان كرماني، رهبر فرقه اسماعيليه، قصد جداسازي اين مناطق را از خاك كشور داشتند.
نيروهاي انگليسي به بهانه سركوب طوايف ساكن در كنار رود سند، در بلوچستان حضور يافتند و از رؤساي قبايل استقلال طلب و غافل بلوچ، بر ضد دولت حمايت ميكردند و مرزهاي جنوب شرقي را ناامن ميساختند. در سال 1260 نيز به بهانه ساخت تلگراف در جنوب ايران، براي مرزهاي ايران و افغانستان سرحدي طبق ميل خود مشخص و قسمتي از خاك ايران را در مشرق، از كشور جدا كردند.
انگليسيها از علاقه ناصرالدين شاه به تجديد فراش و سفر به فرنگ، نهايت سود را براي تحقق اهداف استعماري خود بردند و امتيازهاي زيادي در جهت غارت ذخاير و منابع ملي و فرهنگي ايران گرفتند؛ امتيازهايي مثل تأسيس بانك شاهنشاهي، تأسيس تلگراف، ساخت خطآهن، امتياز استخراج معادن و فلزات و سنگهاي گران قيمت و آثار باستاني، كشتيراني در كارون و استخراج انواع فرآوردههاي دريايي كه با سرمايه ملي ايران اجرا ميشد و سود آن عايد شركتهاي هند و اروپا (انگليس) ميگرديد.
پس از شانزده سال كشمكش، مدت اين قرارداد شصت ساله شد و طبق آن، معادن نفت و ديگر فلزات در سرتاسر ايران به انگليسيها واگذار گرديد. بر اساس اين قرارداد، به بهانه كشف نفت، حفاري در مناطق مختلف ايران آغاز شد و سرانجام، با كشف چاههاي نفت در مناطق جنوب، شركت انگليسي، آنها را استخراج ميكرد و پس از تقسيم مبالغ كمي از درآمد آن ميان قبايل منطقه، بقيه به جيب شركتهاي انگليسي ميرفت. آنها با نفوذ تجاري در ميان قبايل منطقه جنوب، قصد جدا كردن اين منطقه حاصلخيز و سرشار از نفت را داشتند، براي اين منظور، جنگهاي زيادي نيز در اين مناطق به راه انداختند و جنايات بيشماري مرتكب شدند كه از جمله آنها جنگ محمّره و تصرف خوزستان و بوشهر و خارك بود. آنها با غارت ذخاير و منابع كشور و استثمار صنعتگران و تحصيلكردگان ايراني و مديريت بر آنان، صنعت خودشان را به ايرانيان نماياندند و اين باعث شد كه ايران سالها از استقلال عملي محروم باشد. استبداد حاكم بر ايران نيز در اين زمينه نقش اساسي داشت؛
بدين ترتيب كه كليد اقتصاد ايران به دست آنها افتاد و بهتدريج افسار سياست نيز به آنها واگذار شد، پس در اندك زماني يكّه تاز ايران شدند و اختيارات سياسي، اقتصادي و نظامي كشور را در دست گرفتند. آنها ايران را به همسايه مستعمره (هندوستان) ملحق كردند و نقشه جغرافيايي و استراتژيكي ايران را به سود خود تغيير دادند و براي جدا كردن افغانستان از ايران، جزيره خارك و بندر بوشهر و خوزستان را تصرف كردند. سرانجام با تحميل معاهده پاريس در سال 1273 و به موجب بند پنجم و ششم و هفتم آن، دولت ايران متعهد شد تمام خاك افغانستان را تخليه، و از هرگونه ادعا نسبت به آن پرهيز كند. افغانستان در دوره صدارت ميرزاآقا خان نوري كه كاملاً به انگليسيها وابسته بود، از ايران، جدا شد. پس از تسلط انگليس بر سراسر خليج فارس و درياي عمان، تنها راه بازرگاني ايران از طريق درياي آزاد به دست انگليس افتاد.
دخالتهاي سياسي و فرهنگي
2. دامن زدن به شورشهاي محلي در گرگان، اصفهان و كاشان براي دست برداشتن محمد شاه از هرات.
3. حمايت از تشكيل فرقه گمراه بابيت در جنوب ايران، به رهبري سيد علي محمد باب.
4. دخالت در شورشهاي شرق خراسان كه طوايف قادريه به پا كرده بودند.
5. تشكيل مجموعههاي سرّي، نظير آدميت و فراماسون، براي جذب نخبگان و بد نام كردن آنها در بين مردم و استفاده از آنها در اجراي اهداف خويش و تأثير و نفوذ غير مستقيم در امور سياسي، اقتصادي و فرهنگي كشور.
6. تلاش براي منحرف كردن انقلاب مشروطه ايران، نفوذ در ميان نمايندگان مجلس مشروطه، و سركوب مبارزان و محافظان مشروطه.
7. تقسيم ايران به سه منطقه و تصرف قسمت وسيعي از خاك ايران طي قرارداد 1905 و 1915.
8. تحميل قرارداد ننگين 1919 كه بر اساس آن، ايران مستعمره رسمي انگليس معرفي شد. مفاد بندهاي اين قرارداد، با امضاي وثوق الدوله و هيئت انگليسي تماميت ارضي و استقلال سياسي، اقتصادي و نظامي ايران را به كلي از بين ميبُرد. در آمد نفت جنوب، گمركات، مديريت اجرايي تمام امور كشوري و لشكري و تعيين فرماندهان نظامي و ديگر مسئولان به دست انگليسيها افتاد و مجلس مشروطه كاملاً به حاشيه رانده شد. بدين ترتيب، انقلابي كه صدها نفر از مردم و دانشمندان در راه پيروزي آن به شهادت رسيدند، با دسيسه استعمارگران انگليسي كاملاً منحرف و باطل شد.
9. به قدرت رساندن رضاشاه پهلوي، پس از قرارداد 1919، دخالتهاي استعماري انگليسي در امور ايران افزايش يافت. آنها بهراحتي توانستند با پشت سر گذاشتن مجلسيان مشروطه، از طريق نمايندگان دست نشانده خود، حكومت ايران را تغيير دهند و نوكر رسمي خود، پهلوي را به حكومت برسانند و سالها ايران را از پيشرفت و ترقي باز دارند.
10. با به قدرت رسيدن رضا خان مير پنج، كه عامل انگليس بود، سركوب قيامهاي مردمي ايران و هجوم به شعاير مذهبي آغاز شد و عالمان وارستهاي چون مدرس، كاشاني و... منزوي گرديدند يا به شهادت رسيدند. محمد رضا پهلوي نيز كه پس از شهريور 1320، با حمايت انگليس، جاي پدرش را گرفت، همچنان تازيانههاي خشم استعمارگران را براي نابودي هويت ديني بر سر ملت ايران كوبيد و در اين راه از هيچ ستم و جنايتي كوتاهي نكرد. در طول اين دوران، كابينهها را وابستگان انگليس تشكيل ميدادند. ولي مردم غيور ايران با رهبري روحانيان آگاه و استادان متعهد حوزه و دانشگاه، از مبارزه دست نكشيدند. آنها تمام اين قضايا را معلول دخالت استعمارگران انگليس ميدانستند، كه با تحميل قراردادهاي ننگين ديگر مثل «گلشائيان» و تحريك شاه به تغيير قانون اساسي مشروطه، و دخالت در انتخابات مجلس، و حمايت از طرفداران و وابستگان خود، و سركوب مبارزان بزرگي چون كاشاني و نواب صفوي و...، مقاصد خود را دنبال ميكردند. با پيروزي نهضت مردمي در ملي شدن صنعت نفت، روابط ايران و انگليس در سوم مهر 1331 قطع، و در شانزدهم آذر 1332، پس از روي كار آمدن دولت زاهدي دوباره برقرار شد كه با مقاومت آيتالله كاشاني مواجه گرديد. ايشان آن روز را عزاي ملي اعلام كرد و سه تن از دانشجويان در اين ماجرا شهيد شدند. بدين ترتيب جرقههاي انقلاب، با مبارزه خستگيناپذير مرحوم كاشاني عليه استعمارگران، بهويژه انگليس، زده شد و دولت استعمارگر، فعاليتهاي فرهنگي و اقتصادي خود را با رقابت امريكا شدت بخشيد.
پی نوشت ها :
1 ـ نک : نشريه صباح ، بهار 1385 ، ش 19 ، دخالت هاي انگليس در ايران نوشته اميرعلي حسنلو.
ادامه دارد...