آينده ي دين و دين آينده

از نظر تقسيمات الهياتي، موضوع آينده ي دين و دين آينده يکي از موضوعات رشته ي «الهيات بنيادي» است. الهيات بنيادي يکي از نگرش هاي نوين غرب است که با يک راهبرد خاص، از طريق تأسيس رشته اي جديد، بناي خراب شده ي رشته ي الهيات آپولوجتيک را درون الهيات گنجانده اند. در اين رشته هدف اين است که از نگاه ما ـ يعني
يکشنبه، 23 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آينده ي دين و دين آينده

آينده ي دين و دين آينده
آينده ي دين و دين آينده


 





 

سخنراني حجت الاسلام و المسلمين دکتر احمد کثيري استاد دانشگاه واتيکان (اتريش)
 

احياي الهيات مسيحي
 

از نظر تقسيمات الهياتي، موضوع آينده ي دين و دين آينده يکي از موضوعات رشته ي «الهيات بنيادي» است. الهيات بنيادي يکي از نگرش هاي نوين غرب است که با يک راهبرد خاص، از طريق تأسيس رشته اي جديد، بناي خراب شده ي رشته ي الهيات آپولوجتيک را درون الهيات گنجانده اند. در اين رشته هدف اين است که از نگاه ما ـ يعني غير ـ به خود بنگرند و دينشان را براي ديگران ـ خصوصاً مسلمان ها ـ توجيه عقلاني کند. از آنجا که هنوز اين موضوع در ايران جا نيفتاده است، اخيراً افرادي نا وارد تلاش مي کنند تصويري خيلي زيبا از الهيات مسيحي در ايران ارائه بدهند.اينان چون از حقايق علمي، توسعه، گستره و تحول الهيات جديد اطلاع چنداني ندارند، تأليفات و سخنراني هايي داشته اند که اساساً با روح الهيات مسيحي بيگانه است.
دانش کساني که اين رشته را در ايران تدريس مي کند عمدتاً برگرفته از دايرة المعارف هاي غربيان است که در آن ها گفته شده است ما از دهه ي 60 قرن بيستم بحث و رويکرد الهيات آپولوجتيک را کنار گذاشتيم تا به بحث هاي معنويت گرايي برسيم؛ بحث هايي نظير: مديتيشن، تحمل و کار هاي اين گونه اي؛ هفته اي يک روز اگر وقت شد رابطه اي با عالم ماوراء برقرار مي کنيم.
چند سال قبل در ايران بعضي روزنامه ها مشابه همين مطالب را نوشته بودند که نماز، نماز جمعه و اين حرف ها چيست (!) هفته اي يک روز بنشينيم، اگر حال داشتيم چند دقيقه به يک جايي وصل بشويم همين کفايت مي کند. اين ترفندي است که کليساي کاتوليک و مسيحيت انديشيده است تا به اين صورت، مطالب ديني خودش را با رنگ و لعاب بسيار زيبايي به خورد ديگران بدهد و خود را از سختي گفت و گو و مذاکره علمي برهاند.
مدرسان هموطن ما نمي دانند که به جاي الهيات آپولوجتيک يک رشته ي مهم الهياتي به نام الهيات بنيادي تأسيس شده که بنياد هاي عقيدتي و الهياتي اديان ديگر را در بازخوردي که از ديگران مي گيرند براي توجيه عقلاني در اختيار ديگران قرار مي دهند. الهيات و الهي دانان، رشته ها و تخصص هاي مختلفي دارند: الهيات دگماتيک، الهيات کتاب مقدس، الهيات ايتولوژيک، الهيات اخلاق، الهيات بنيادي و ... . متخصص و متأله رشته الهيات بنيادي وظيفه اش اين است که براي ما مفاهيم اساسي و بنيادي مسيحيت را طوري جلوه دهد و تفسير کند که ما به اين حقيقت برسيم که مسيحيت عقل ستيز نيست؛ يعني اينکه گفته مي شود تثليث؛ يعني خدا يکي است؛ يکي يعني سه تاست و سه تا يعني يکي؛ اين لطيفه نيست و واقعيت دارد. توحيد در عين تلثيث؛ يعني يکي سه تاست و سه تا يکي. هيچ بشري در طول تاريخ پيدا نشده است که اين را توجيه کند. قرآن در مقابل اين مطلب موضع گرفته تا آن را تصحيح کند. آن ها مي خواهند ثابت کنند که اين عقيده عقل ستيز نيست و حتماً عقل پذير است، لذا مي گويند شما ابتدا تعميد بيابيد بعداً درک خواهيد کرد؛ يک ترفند بسيار زيبا. الآن در تهران با همين توجيهات رشد گرايش به مسيحيت، 60 درصد بيشتر از سال هاي قبل شده است.
خيلي از دانشمندان امروز از طريق همين توجيهات دست از دين کشيده و به سمت معنويت منهاي دين و اخلاق، ايمان گرايي منهاي اسلام گرايي روي آورده اند. طبق آموزه هاي قرآن کريم در اينکه دين در آينده وجود خواهد داشت شکي نداريم؛ زيرا انسان فطرتاً طالب ايجاد رابطه ي خاص با خدايي است که از طريق وحي ـ همان وحي رسالي ـ به مردم معرفي شده است.
براي ما که ديندار هستيم اين سؤال مطرح است که دين آينده چه ديني خواهد بود. علاوه بر متخصصان الهيات بنيادي دانشمندان آينده شناس يا فتورولوگ ها نيز به اين موضوع مي پردازند. گفته مي شود اينها انسان هاي کم حوصله اي هستند که منتظر فرا رسيدن حوادث تاريخي نمانده اند و مي خواهند براي سال هاي آينده تصميم بگيرند. فتورولوگ ها معمولاً بيشتر پيش گويي ها و گمانه زني هايشان را متوجه حقايق بيولوژيک مي کنند. اخيراً آلمان فيلمي ساخته که در آن تصويري از قاره ي اروپا را در 240 ميليون سال آينده ارائه کرده است؛ که مثلاً در اروپا از روسيه تا ايتاليا و اسپانيا، چه حوادثي اتفاق خواهد افتاد. چه حيواناتي دوباره به وجود خواهند آمد، طبيعت چگونه ديده خواهد شد و زمين و انسان ها چه شکلي پيدا خواهند کرد. جالب است که در اين فيلم هيچ نقشي براي انسان ها قائل نشده اند؛ چون انسان امروز دچار خود فراموشي است.
در دايرة المعارف هاي دين، شايد بيش از هزار تعريف از دين وجود دارد و اين تعريف ها هم تا قيامت ادامه خواهد داشت و هيچ کس را به جايي نخواهد رساند. ما بايد در تعيين مصاديق دين، دين هايي را بررسي کنيم که امروز دين هاي زنده ي دنيا هستند. در ميان دين هاي زنده ي دنيا، سه دين وحياني هستند: يهوديت، مسيحت و اسلام. چند دين غير وحياني نيز هستند که عبارتند از: بوديسم و هندويسم. اين دين ها قرار است ادامه پيدا کنند، چون براي آينده برنامه دارند و در نظام الهياتي و آموزه هاي ديني شان براي آينده ي انسان برنامه ريزي شده است. يعني انسان مؤمن به اين اديان با ايماني که به اين آموزه ها دارد، مي تواند براي آينده ي خودش برنامه ريزي کند.

يهوديت و مسيحيت؛ گسسته از مبدأ و معاد
 

بعضي از اين اديان مشکلاتي دارند که لزوماً با اديان ديگر قابل تطبيق نيستند. بعضي از آن ها گسسته از مبدأ هستند، با مبدأ (خدا) کاري ندارند و بعضي گسسته از معادند. بعضي از اديان از دنيا بريده اند و با دنيا کاري ندارند و بعضي از انسان بريده اند و با انسان کاري ندارند. امروزه حرکت هايي ديني در داخل مسيحيت و يهوديت وجود دارد که با خدا هم کاري ندارند.
در اوّلين سفر «کتاب مقدس» ـ سفر پيدايش ـ که به قصه ي پيدايش جهان و انسان مي پردازد، پس از آنکه خلقت آب، خاک، انسان و ... را مطرح مي کند به ترتيب ايام به هفتمين روز مي رسد و مي گويد که در اين روز خدا استراحت کرد. در مقابل اين ديدگاه، در قرآن کريم تصريح شده است که: «کلّ يوم هو في شأن». خدا اصلاً استراحت نمي کند. انديشه ي فلسفي که در قرون 18 و 19 پيدا شد و الآن نيز مطرح است، يکي از صفاتي را که براي خداوند قائل است او را «ساعت ساز لاهوتي» مي خواند؛ به اين معني که خداوند ساعت عالم را ساخت، آن را کوک کرد و به حال خود رها نمود. اين سؤال مطرح مي شود که او عالم را به کي سپرد؟ پاسخ آن فيلسوفان اين است: به دست نخست زادگان و فرزندان خاصّ خودش. امروز و فرداي عالم به دست اينهاست و خدا الآن استراحت مي کند. در نظر داشته باشيم که مرور هر روزه ي اين مطالب، از واجبات ديني يهوديان است.
مسيحيت نيز بريده از مبدأ است. الآن بيش از دو هزار سايت اينترنتي و صد ها شبکه ي تلويزيوني به زبان فارسي و حتي به لهجه هاي زيباي لري يا يزدي در حال فعّاليت هستند و مسيحيت، عشق، محبت خدا و صفا و صميميت را تبليغ مي کنند. بنده متخصص اين رشته ام و به تعداد شما در واتيکان، کشيش ها، شاگرد بنده هستند. در کلاس هاي درس، مشکل ما اين است که بايد به آن ها توضيح بدهيم که چطور از مبدأ بريده اند و به خداي مرده اي عقيده دارند. اگر يهودي ها عقيده دارند که خدايشان به آسمان، يا هر جاي ديگري که آن ها مي گويند رفته است، ولي به هر حال کاري دارد و بي کار نيست، اما در مسيحيت آنقدر آموزه هاي عقيدتي پيچيده است که در عصر مدرن و پسا مدرن يا فرا مدرن که در آن زندگي مي کنيم، دانشمندان عالم به اينجا رسيده اند که اصلاً با خدا قطع رابطه کنند، بلکه حتي خدا را مرده و بي معني در نظر گرفته اند.

مسيحيت و اعتقاد به خداي مرده
 

دو واژه ي بسيار مهم داريم که در ايران چندان مورد کنکاش علمي قرار نگرفته است: «مدرن» و «فرا مدرن». ما مي گوييم فرا مدرن، نه پسا مدرن؛ چون پس از پست مدرن، پُست پُست مدرن مي شود امّا فرا مدرن شامل تمام پسا هايي است که بعداً خواهد آمد. مدرنيته در واقع محصول يک قرن نبود و در يک قرن دوام و جريان نداشت بلکه در قرن هاي مختلف ادامه يافت. در قرون مدرن خداوند مرد؛ يعني در ابتدا انسان ها تلاش کردند با او رابطه برقرار نموده ، زندگي کنند تا پاسخي براي مشکلات حل نشده ي خودشان در زندگي بيابند. اما از آنجا که مشکلات لاينحل آن ها بر مبناي آموزه هاي ديني الهياتي مسيحي حل نشده و خدا هيچ نقشي در جاري زندگي و بستر حيات آن ها بازي نکرد، به ناچار گفتند خدا مرده است. يکي از اولين افرادي که اين موضوع را در آلمان و اروپا مطرح کرد فيلسوف معروف ، «نيچه» است. نيچه مي گويد که، خدا مرد و ما او را کشتيم و کليسا ها مقابر خداوندند. الآن مسيحي ها تلاش مي کنند بگويند که ما در مرگ خدا نقشي نداشتيم، ما قاتلان خدا نيستيم. واقعيت اين است که آن ها پيش از اين، خودشان خدا را کشته بودند. خداي آن ها پسر (=مسيح) بود. حتماً مي دانيد خدا براي نجات انسان چاره اي نداشت و مي بايست مصلوب بشود، زجر بکشد، بميرد و دفن شود تا کفاره ي گناهان انسان شود؛ يعني آن ها اين خدا را يک بار کشتند. از همين رو خدا کشي براي آن ها خيلي عادي شده بود. متألهان و معتقدان مسيحي، اوّلين قاتلان خدا بودند و فيلسوفان مسيحي دومين قاتلان او. هر چند در قرون مدرن، خدا دچار مرگ فسلفي، ديني، الهياتي، عرفاني و اخلاقي شد، ولي باز انسان مي توانست تصور کند خدا چيست. کسي بوده، مرده و از بين رفته است. به هر صورت خداي مرده بهتر از خداي بي معني بود. در عصر فرا مدرن به اينجا رسيدند که اصلاً خدا نمرده است بلکه ما نمي فهميم خدا يعني چه. «راسل» بحثي را با کاپيلستون داشته که در مجموعه ي آثارش و نيز «تاريخ فسلفه» کاپيلستون آمده است. در آنجا راسل مي گويد: «من نمي فهمم اصلاً خدا چيست و از چه سؤال مي کني؟» اين فرآيند از آن زمان شروع شد؛ لذا مسيحيت امروز، مسيحيت خدا مرده است و به مبدأ و خداوند متعالي ربطي ندارد. درباره ي معاد هم همين وضع را دارد.

غرب و معضل بريدگي انسان
 

در اين فضا، ديني مي تواند دين آينده باشد که در بستر زمان و جاري زندگي انسان ها ايفاي نقش کند؛ امروز ما را پوشش بدهد، دست ما را بگيرد و ما را از افسردگي و مشکلات رواني نجات دهد. ديني که آموزه هاي عقل پذير ارائه داده، بايد داراي معنويتي در اوج و در عين حال عقلانيتي بسيار بالا باشد و تصويري بسيار روشن از آينده ارائه بدهد.
امروز يکي از راحت ترين کار ها در غرب، خود کشي است. بالاترين آمار ها مربوط به سه کشور مجارستان، اتريش و سوئيس است. در اين سه کشور خيلي مواظب اند که حادثه ي خاصي پيش نيايد. مثلاً اگر در ايام کريسمس هوا خوب نباشد در آن روز ها خودکشي خيلي زياد مي شود. شب کريسمس سه سال قبل 24 نفر در اتريش خودشان را کشتند؛ اين يعني بريدگي. اين کشور ها، کشور هاي عقب افتاده اي نيستند. در چنين شرايطي جالب اينجاست که انسان با خودش هم نمي تواند ايجاد رابطه بکند و با خودش قطع رابطه کرده است. چون آموزه هاي ديني آن ها به شکلي است که آن ها را از همه چيز بريده است، لذا خودکشي راحت ترين راه است.

اسلام، بزرگ ترين دين آينده
 

اسلام يکي از دين هايي است که در آينده زنده خواهد ماند و ساختار کلي يا خانواده ي بزرگ دين آينده را شکل خواهد داد. دين ما رسالتي را تعريف و ارائه کرده که جهاني است. به تعبير بنده، امروز جهان اديان دچار يک «اينورژن» (وارونگي) شده است. در اخبار آب و هوا مي گويند اين هفته اينورژن داريم و هوا جابجا شده است. در چنين وضعيتي هواي سنگين پايين مي آيد، هواي سبک بالا مي رود و همين جابجايي براي انسان ها، تنفس را مشکل مي کند.
در جهان اديان هم امروز ما با اين پديده مواجه هستيم. دين ها در خانه هاي خودشان با مشکل دين فراري مواجه شده اند. در اروپايي که به عنوان مثال، الآن مسيحي بوده است، مسيحيت به فراموشي سپرده مي شود. اما در عوض در ژاپن، چين، هند و ايران خودمان گرايش به مسيحيت زياد مي شود. در کشور هايي نيز که اديان بودايي و هندويي دارند مانند هند، چين، ژاپن، سريلانکا و تايلند گرايش به مسيحيت بيشتر مي شود. در عوض از بوديسم ، هندويسم و سنت هاي شرقي فاصله گرفته مي شود.
در چنين شرايطي جالب است توجه داشته باشيم، اسلام ديني است که در همه جا جاذبه دارد. گرايش به اسلام در همه جا وجود دارد. اين گرايش آنقدر سريع و شديد است که براي بعضي ها اصلاً قابل تحمل و پيش بيني نيست. بعضي از دين داران مهم و عقيده مندان به آيين مسيحيت تلاش کردند جلوي حرکت اسلام را بگيرند، ولي نتوانستند. به هر مسئولي مراجعه کردند که به درد اينها پاسخ بدهد و جلوي اسلام را بگيرد، موفق نشدند. از همين رو راحت ترين کار براي آن کشيش معروف آلماني اين بود که مشرّف به خود سوزي شود و با بنزين خودش را آتش بزند!!
يک سوء تفاهم را نيز بايد اينجا تصحيح کنم. گاهاً در رسانه هاي جمعي اعلام مي شود: اسلام رشد سريعي در عالم دارد؛ اين عبارت معنايش اين نيست که شما هر جا برويد بگويند آقا شما مسلمانيد بفرماييد من بايد چگونه مسلمان بشوم و شما هم شهادتين را به او ياد بدهيد تا مسلمان شود. نه، اين طور نيست. ما بايد پديده ي رشد گرايش به اسلام را در يک مجموعه ببينيم. با توجه به بمباران تبليغاتي غرب براي تحريف اسلام، با توهين به مسلمانان و به کار گرفتن انواع و اقسام هنر ها، اسلام هنوز زنده و رو به ايمان زايي است. يعني اگر رقباي کشيش ما جوانان مسلمان را در ترکيه، امارات، بحرين، عراق، پاکستان و حتي بم، تهران و قم مسيحي مي کنند، با وعده ي شهوتراني، پول، ويزا، اقامت يا شرابي است که به آن ها مي دهند. در صورتي که ما هيچ کس را با استفاده از اين ابزار ها مسلمان نمي کنيم. ذات اسلام عاري از اين حرف هاست. اسلام براي هدايت انسان ها مسلمان مي کند. بعضي ها مي گويند با مسلمان شدن اينها، يک نفر به عوام مسمانان اضافه کرديم. کشيشي اتريشي، اول کمونيست شد و بعد از آن با تحقيق پاسخ را يافت. او رشته هاي مختلف فکري، فرهنگي و فسلفي را مطالعه کرد و مسلمان و شيعه شد. بنده مهمانش بودم. وقتي به اتاقش رفتم سجاده اش پهن بود. آنقدر سجده کرده بود که جاي زانو هايش روي سجاده ساييده شده بود. قرآني داشت. او آنقدر قرآن خوانده بود که نه تنها زرکوب روي جلد آن رفته بود بلکه کاغذ آن هم سوراخ و فرسوده شده بود. آيا اين آقا عوام است؟!

استفاده ي ميسيونر ها از روش هاي غير انساني
 

امروز مبلغان مسيحي در کشور هاي مختلف همسايه ي ما فعاليت مي کنند. البته خيلي اوقات هم موفق نيستند. شخصي براي ويزا ده سال در اروپا سرگردان بود و به ظاهر براي حل مشکلش مسيحي شد ولي در خفا انکار مي کرد. در کنار اينها، مسيحيان براي بچه هاي مسلمان خيلي سرمايه گذاري مي کنند. اگر يک مسلمان به هر کاري آلوده شود، آن ها موفق شده اند. ما تا کنون هيچ اروپايي را نکشته ايم و اين از افتخارات ماست. ما فرزند دليل هستيم و در برابر ما زرسالاران و زور مداراني هستند که امرز با هژموني مي خواهند بر عالم سلطه پيدا کنند. تمام برنامه هاي آنان در راستاي سلطه ي کامل بر عالم است. اين سلطه دو بال دارد: سياست و دين. دين ذاتاً جنگ آفرين نيست، اما اگر در جنگ شرکت کنيد چون ايمان زاست تأثير صد چندان دارد. لذا زرسالاران امروز بيش از کنترل سياست متوجه دين شده اند و خودشان زودتر از ما به اين موضوع پراخته اند که آينده ي دين چگونه است و دين آينده چه ديني است.

اسلام، يگانه هويت ضد سلطه
 

آن ها وقتي ويژگي هاي اديان را مطالعه کردند، مشاهده کردند تنها دين و تنها افرادي که مي توانند هويت مستقل داشته باشند مسلمان ها هستند. آنان مطالعات پيشين خود را مخفي کرده بودند، ولي بعد از انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني (ره) ديدند تنها ديني که امروز به درد انسان ها مي خورد و در برابر اين هژموني مي تواند آهنگ مخالف بنوازد اسلام است. امّا امروز فرياد به جايي رسيده که هيچ کس نمي تواند مخفي اش کند.
بنده در اتريش، در دانشگاه واتيکان براي کشيش ها الهيات مسيحي تدريس مي کنم. هر سال معمولاً چهار پنج ماه آنجا هستم. دانشگاه بزرگ ترين کلاس درس را به بنده اختصاص داده است زيرا در کلاس هاي عادي به دليل ازدحام و کثرت داوطلبان، امکان برگزاري اين کلاس نيست. اين به دليل آن است که من مباحث الهيات مسيحي را به صورت تطبيق با الهيات اسلامي ارائه مي دهم. ويل دورانت در «تاريخ تمدن» خود جمله ي معروفي دارد. او مي گويد: «اسلام صد جان دارد. از اين طرف آن را مي کشي از آن طرف مي آيد»، ظاهراً او آگاه نبوده که اسلام دين فطرت است؛ از همين رو دين گذشته، حال و آينده است. آن ها نمي توانند قرآن را از بين ببرند. «انّا نحن نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون» ، «انّ هذا القرآن يهدي للتي هي أقوم». لذا يکي از درس هاي بنده در آنجا اين است: «دوباره به قرآن گوش کنيد» از شما هم مي خواهم دوباره به قرآن گوش کنيد. از روحانيان خودمان مي خواهم، از سروران خودم، از خواهران و برادران مي خواهم يک بار ديگر به قرآن گوش کنند ببينند پيام قرآن چه است و آينده ي دين را چگونه تصوير مي کند.
آن ها به اين ايمان رسيدند. باور کنيد بعضي از آن ها ايمانشان به قرآن، بيشتر از ايمان بنده به قرآن است. يک روز يکي از دانشجو هاي من که يک خواهر روحاني (مسيحي) بود، به من گفت: قبل از شروع درس با خودم فکر مي کردم که شما چه مي خواهيد بگوييد؛ از اسلام که چيزي نمانده است. اسلام ديگر مثل آبکش سوراخ سوراخ شده است، شما چه مي خواهيد بگوييد؟! امّا همين که «بسم الله الرحمن الرحيم» را شنيدم چنان آرامشي در وجود من حاکم شد و به اين حقيقت بسم الله رسيدم. ما ممکن است روزي هزار بار بسم الله بگوييم، امّا چند بار تنمان مي لرزد! ببينيد، ما فکرمان محدود مانده است. ما، نه به رسالت جهاني اسلام کار داريم نه به دنيا کار داريم. اين ديني که با يک «بسم الله» آتش مي زند به جان يک خواهر روحاني، اين ديني که يک روايت از پيغمبرش خانم «ماري شيمل» را مي سازد؛ زن نابغه اي که در بيست و يک سالگي دکتري اش را گرفته و استاد دانشگاه شده است. به او گفتند چرا مسلمان شدي؟ مي گويد: «پيغمبر شما بود که من هدايت شدم». از صبح تا غروب قرآن گوش مي کرد. کمتر کسي مثل ايشان به اسلام خدمت کرد.
واقعاً اين دين چه ديني است که زخمه ي روح انسان ها شده است و با نواختن در اين تار وجودشان، نغمه ي داوودي «لا اله الا الله» به آسمان مي برد. حقّش نيست که دوباره به پيام قرآن گوش کنيم. آيا با توجه به اين عوامل، دين ديگري براي انسان ها يا در آينده ي انسان ها ايفاي نقش خواهد کرد. تازه اگر هم دين هاي ديگر نقش داشته باشند که قطعاً خواهند داشت، آيا به اندازه ي اسلام خواهد بود. جداي از آيات قرآني جداي از احاديث نبي اکرم (ص) و روايت ائمه ي معصومين (ع) جداي از پيش گويي ها، اخبار غيبي و به عنوان يک پديدار شناس، شما ويژگي هاي تفکر اسلامي و دين اسلام را در نظر بگيريد و نياز هاي انسان را به آن بسنجيد. قطعاً جداي از تمام آن حقايق که آن ها درست هم هستند هر پديدار شناسي به اين نتيجه مي رسد که آينده متعلق به اين دين است و زنده بودن آن به همين است که انسان ساز است. ما اين ادعا را کرديم امّا ديگران زودتر از ما اين سرّ را فهميدند.
غربي ها به بعضي از آموزه هاي اسلام بيشتر از ما ايمان دارند. شما مي دانيد مسواک، نظافت و طهارت در انديشه ي غربي نبود. حتي قصر هايي که از دويست يا سيصد سال قبل مانده توالت و دستشويي و حمام نداشته است. فاضلابشان را جمع مي کردند و شب مي بردند بيرون مي ريختند. امّا در اسلام ـ 1400 سال قبل ـ نبي اکرم (ص)فرموده بود، چاه بکنيد و فاصله ي چاه با اطراف آن بايد چقدر باشد. در همين رابطه مستحبات و مکروهات فراواني داريم، الي ما شاءالله. درباره ي مسواک از نبي اکرم (ص) نقل شده «اگر براي امتم دشوار نبود، مسواک را برايشان واجب مي کردم».امروز در غرب دارد به آن عمل مي شود. آن ها به بعضي از آموزه هاي اسلام خيلي خوب عمل کردند و به بعضي از آموزه هاي آن خيلي بشتر از ما ايمان دارند. آنها گوهر اسلام را خيلي بهتر از ما شناختند. يکي از گوهر هاي اسلام اين است که اسلام دين آينده است. پس بايد آموزه هاي آن را در زندگي جاري کنيم.
حال اين سؤال پيش مي آيد که ما امروز اسلام هاي مختلفي در عالم داريم. ما الآن اسلام صهيونيستي هم داريم چنان که مسيحيت صهيونيستي داريم. همه ي مردم که مسلمان محمدي و مسلمان ولايي نيستند؛ همه که مسلمان غديري نيستند، مسلمان هاي ديگري هم هستند. قبلاً عرض کردم که بعد از انقلاب اينها فهميدند که دين اسلام دارد قدرتش را بيشتر به ظهور مي رساند. آن ها الآن به اين حقيقت رسيده اند که آن اسلامي که در آينده ايفاي نقش خواهد کرد اسلام شيعي است. تدابيري که براي اين امر انديشيدند در يک تعامل مثبت با ما قرار بگيرند و حداقل اينکه اسلام ديني الهي و مبتني بر وحي است را بپذيرند. ما همين را مي خواهيم. دوستان از مي پرسند، شما که غرب مي رويد کسي را مسلمان کرديد. جواب من اين است که من نمي روم کسي را مسلمان کنم بلکه مي خواهم به آن ها بگويم اسلام يعني چه، کار بنده همين است و همين يعني همه چيز. آن ها پيش از اين عقيده داشتند که قرآن ـ نعوذ بالله ـ هجويات است، امّا الآن در کتاب هاي درسي که کاتوليک ها مي خوانند، قرآن را به عنوان وحي پذيرفته اند. اين مطلب از اينکه ما دو نفر را مسلمان کنيم و فردا حسابشان را برسند بسيار مهم تر است. به هر صورت ما مي خواهيم اين حقيقت را بنويسيم.

مسيحيت و هدف مسيحي کردن کل عالم
 

حتماً شنيده ايد وقتي پاپ ژان پل دوم انتخاب شده بود برنامه ريزي آن ها اين بود که تا سال 2000 کلّ عالم را مسيحي کنند. اين يعني ميسيونيزه و ايوانجليزه کردن علم؛ يعني کل عالم مي بايست نداي انجيل را بشنود. جالب اينجاست اولين کشوري که در مورد تشيع سمينار برگزار کرد اسرائيل بود و در تلاويو برگزار کرد. پاپ جديد به هند رفت و سخنراني کرد که قرن 19و قرن 20 قرن مسيحي کردن آمريکا و آفريقا بوده است اميدواريم قرن 21 قرن مسيحي کردن آسيا باشد. آن ها براي فتح و تسخير سرزمين ها بايد در ها را باز کنند ما نه خوش بينيم، نه بدبين. واقع بين باشيم. واقع بين که بايد باشيم. و گرنه پيش خداوند، پيش پيغمبر (ص) و پيش امام زمان (ع) مسئول هستيم.

جنگ هاي صليبي جديد و رويارويي جدّي با اسلام
 

زرسالارن عالم در برابر اين شرايط، راهبرد ديگري را اتخاذ کردند؛ يعني راهبرد «جنگ هاي صليبي جديد». امروز واتيکان از چهار زاويه ي جغرافياي سياسي اديان، ژئوپولتيک اديان و ژئواستاتيک اديان پر اهميت ترين نقطه ي دنياست. واتيکان به عنوان مرکز رهبري مسيحيت اگر چه براي کاتوليک هاست، ولي اکنون تلاش مي کنند که زمام رهبري کل مسيحيت را به دست بگيرند.
الآن واتيکان مرکز تصميم گيري در باب ژئوپولتيک و ژئواستاتيک اديان است. يعني صهيونيسم لامايي و رهبرش خود «دالايي لاما» رهبر بودايي هاي تبت مدت زيادي براي مذاکرات آنجا بوده است. شما مي دانيد که ريگان دوازده بار با پاپ قبلي در واتيکان ملاقات کرد. در اين بين آنچه که فدا مي شود مسلمانان اند. يک صهيونيسم معروف و از جمله کساني که شمشير را از رو عليه اسلام بسته، مشاور پاپ است. آن ها کار را خيلي جدي شروع کرده اند. از جمله برنامه هايي که دارند اين است که مسيحيت، يهوديت، بوديسم و هندوييسم در يک حرکت حلقه اي کل بلاد اسلامي را دور بزنند و به سمت مرکزش که کعبه است. براي کعبه هم برنامه ريزي کرده اند. بنده شواهد و عکس هايي دارم که نشان خواهم داد.
يکي از دوستان ما که ميسيونر مسيحي است کتابي نوشته و آن را براي من فرستاده است. اسم کتاب اين است: «مسلمان ها مي پرسند مسيحي ها جواب مي دهند». روي جلد کتاب دو تا عکس کنار هم قرار گرفته است: يکي گنبد مسجدي است که بالايش هلال است، ماه نو است. دوم صليب، اما صليب را دقيقا روي کعبه نشانده است. يک روز، يک آفريقايي مسيحي شده به صليبي که از گردنش آويزان بود اشاره کرد و گفت: مي داني اگر من قدرت پيدا کنم اين صليب را کجا خواهم نشاند؟ گفتم نه، تو بگو. گفت: بر روي کعبه. دارند به اينها آموزش مي دهند. و زمينه ها را آماده مي کنند. الآن کتاب چاپ کردند و صليب را به روي کعبه نشاندند.
راهبرد ديگرشان اين بود که آمدند در آموزه هاي ديني بوديسمي تغيير ايجاد کردند. لازم بود براي اينکه خودشان را در عالم جا بيندازند آموزه هاي ديني را به يک معني نسبي کنند تا به ما ـ مسلمانان ـ فشار بياورند که شما هم آموزه هايتان را تسبي بکنيد در حالي که آموزه هاي ما مطلق است. ما مي دانيم خدا چيست، مي دانيم نبي کيست، مي دانيم وحي چيست و هيچ شکي هم در آن نداريم. بر سر آن بحث هم مي کنيم. براي اينکه در قرآن، چندين بار عالميان و آدميان را به تحدّي مي طلبد. فکر مي کنيد وحي نيستند، بفرماييد بياوريد هيچ کتابي در عالم اين طوري نيست. هيچ فرهنگ و دين و کتابي در عالم نيست که همه ي عالميان و آدميان را به ميدان بطلبد که ما را باطل کنيد. لذا ما هم که به اروپا رفتيم همين حرف را به آن ها گفتيم. اينها دو سه سال فکر کردند بعداً پيش ما زانو زدند که نمي توانيم. قرآن مطلق است، قرآن سخن خداست. معني ندارد ما از اين آموزه دست برداريم. ما براي خوشآيند ديگران نبايد دينمان را دست کاري کنيم.
امروز انسان هاي غربي به دين هاي دست کاري و تابع انسان شده نياز دارند، زيرا خدا محوري ديگر حذف شده و زمان خود محور است. هر چه که تو انجام دهي معيار است، نه خدا. عرض کردم طيّ اين برنامه، با کمک هاي مالي، سياسي و رسانه اي آمريکا بوديسم ـ آيين نسبي گراي غربي شده ـ را جا بيندازد. هفته اي نيست که از دالايي لاما برنامه پخش نکنند؛ از شبکه ي الجزيره ي قطر گرفته که مروج ـ به اصطلاح ـ صهيونيسم اسلامي است و شبکه هاي سي ان ان و ... .
نکته اي که روي آن بسيار تأکيد مي شود، ضديت او با اسلام است. معلوم است به کجا مي خواهند برسند. به دنبال سرزمين هاي از دست رفته ي خودشان هستند. براي مسيحي ها هم مطلوب است. لذا دالايي لاما، پاپ و اين آقاي يهودي صهيونيسم ـ کسينجر ـ در يک راستا دارند حرکت مي کنند.
بعد از تبليغ بوديسم، طراحي کردند که اگر انسان هاي عالم بودايي شدند رهبري را چگونه مي خواهند دست بگيرند، کي بايد رهبر اينها باشد و تصميم گرفتند که خود بودايي هاي باشند، آن ها مراسمي دارند به نام مراسم «کاراچاکرا»، کاراچاکرا متن دعا است؛ خيلي مهم است. متن رسمي است که بايد با حضور دالايي لاما خوانده شود. چند سال قبل در «گرادس» اتريش اين مراسم برگزار شده بود؛ چون گرادس پايتخت فرهنگي اروپا بود. راهب هاي بودايي يک سال کار مي کنند يا مدت زمان زيادي وقت صرف مي کنند و طرحي از عالم بر روي ماسه هاي رنگي، بر روي يک بشقاب يا ديس بزرگ ترسيم مي کنند؛ مثلاً چند متر و آن شکل به اين صورت است که از چند جهت عالم راه هايي را ترسيم مي کند که به يک مرکز مي رسند و در مرکز آن يک مکعب قرار دارد. دعا خوانده مي شود و با حضور دالايي لاما اين ظرف را مي تکانند و نقش عالم را بر آب مي زنند و تخريبش مي کنند. اين مکعب سمبل چه است؛ کعبه.
ايمان آفريني بودايي با خواندن دعا و مراسم دعا و تخريب اين نقش عالم است. حال چرا اين طرح را براي ما ريخته اند؟ براي اينکه ما قوي هستيم. آن ها دارند براي آينده برنامه ريزي مي کنند و مي دانند که در آينده، آينده به دين متعلق خواهد شد، لذا دارند جلويش را مي گيرند. حال چرا دين ما قوي است؟ براي اينکه موافق فطرت و ذات انسان است. براي اينکه به همان حقيقتي شهادت مي دهيم، و با همان حقيقتي زندگي مي کنيم و مي ميريم که انبيا به آن شهادت داده اند؛ «لا اله الا الله». براي اينکه ما عقيده به توحيد، عقلانيت، معنويت و روحانيت که ويژگي اسلام است، داريم. يعني معنويت ما خلاف عقل نيست و عقلانيت ما خلاف معنويت نيست. دليل ديگر اينکه ما پاکيم. مگر نگفتند اين پيغمبر ها را از اين قريه اخراجشان کنيد؛ چرا؟ «لانهم اناس يتطهرون»، چون پاکند و اين افتخار ماست. زيرا ما پيرو وحي رسالي و پيرو انبياي الهي و قرآن کريم هستيم.
بالاتر از همه اينکه ما ولي و رهبر زنده داريم. نمايش اقتدارمان ـ حج ـ را نگاه کنيد. چرا مردم بايد دور خانه ي خالي بگردند (!) يعني خانه صاحب خانه دارد. اينها به دنبال آن صاحب خانه هستند و مي دانند که او زنده است. ما داراي ديني هستيم که صاحب زنده دارد. در حقيقت با انديشه ي اجتهاد و فقاهت و با عنصر ولايت فقيه در تحقق خودش و در نفوذ در جان انسان ها تلاش مي کند و ريشه مي دواند.
يقيناً بدانيد همان روز که تزار روس آرزوي دست يافتن به آب هاي گرم خليج فارس را با خود به گور برد، آن هايي هم که اميد پيدا کرده اند اين قرن، قرن سلطه ي آن ها بر کشور هاي اسلامي باشد آروزيشان را به گور خواهند برد؛ مشروط به آنکه مسئولان ما قدر خودمان را بدانيم و امکاناتمان را وقف خدمت به دين، شريعت و مذهب حقّه ي تشيع و تفکر والاي اسلامي کنيم.
ان شاء الله.
منبع: ماهنامه ي موعود شماره ي 100



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.