اخلاق و جنسيت در حديث «خصال النساء»(2)

ممكن است كسي بخواهد متعبدانه به آموزه هاي ديني، فارغ از يافته هاي علمي و مطالعات اخلاقي، تن بدهد. براي اين كا نيز بايد نخست صحت انتساب حديث احراز و سازگاري مضمون آن با ديگر آموزه هاي ديني روشن گردد. براي اين كار بايد آن را از برون و درون سنجيد و به بررسي سند و محتواي خود حديث و مقايسه آن با آموزه هاي ديني در باره اخلاق و جنسيت دست زد. در اين باره از سه منظر مي توان اين حديث را بررسي كرد:1. سند حديث، 2. محتواي حديث، 3. مقايسه حديث با آموزه هاي قرآني.
دوشنبه، 24 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اخلاق و جنسيت در حديث «خصال النساء»(2)

 اخلاق و جنسيت در حديث «خصال النساء»(2)
اخلاق و جنسيت در حديث «خصال النساء»(2)


 

نويسنده:دکتر سيد حسن اسلامي




 

1. دين و اخلاق جنسيتي
 

ممكن است كسي بخواهد متعبدانه به آموزه هاي ديني، فارغ از يافته هاي علمي و مطالعات اخلاقي، تن بدهد. براي اين كا نيز بايد نخست صحت انتساب حديث احراز و سازگاري مضمون آن با ديگر آموزه هاي ديني روشن گردد. براي اين كار بايد آن را از برون و درون سنجيد و به بررسي سند و محتواي خود حديث و مقايسه آن با آموزه هاي ديني در باره اخلاق و جنسيت دست زد. در اين باره از سه منظر مي توان اين حديث را بررسي كرد:1. سند حديث، 2. محتواي حديث، 3. مقايسه حديث با آموزه هاي قرآني.

1-1. بررسي سندي حديث
 

جز سيد رضي، چهار تن ديگر اين حديث را نقل كرده اند. ازاين راويان، تنها ابو طالب مكي مقدم بر سيد رضي است. بنابراين، تنها منبع نهج البلاغه به احتمال قوي همين روايت مكي در قوت القلوب است؛ زيراسيد رضي (م406ق) است و نهج البلاغه را در سال 400ق، به پايان رسانده است، حال آن كه آمدي (م 510ق)، فتال نيشابوري (م 508ق) و زمخشري (م538ق) است. بنابراين، تنها ناقلي كه پيش از نهج البلاغه اين حديث را آورده است، ابو طالب مكي (م386ق)، در قوت القلوب خويش است. وي نيز در اين كتاب حديث خود را به صورت مرسل آورده است. گرد آورندگان معاصر نهج البلاغه كه خواسته اند، متن كامل نهج البلاغه را به دست دهند، حديث خود را به اين منبع مستند كرده اند.(1)محمد مهدي جعفري نيز نتوانسته است سند اين حديث را نشان دهد.(2) با آن كه هادي كاشف الغطا معتقد است نهج البلاغه پس از شريف رضي، هيچ گونه تغيير نكرده و نسخه اصلي به خط گردآورنده موجود است، به گونه اي كه حتي «يك كلمه»(3) بدان افزوده نشده است، عملاً بايد وجود تغييراتي را در اين متن پذيرفت كه مهم ترين آن، نبود برخي كلمات قصار در برخي از نسخ است. وي با آن كه كوشيده است تا اسناد سخنان حضرت امير را از دل متون تاريخي بيرون بكشد، موفق نشده براي اين حديث سندي بيابد. از اين رو، در بخشي كه به منابع كلمات قصار اختصاص داده، به اين حديث اشاره نكرده است. بدين ترتيب، با حديثي مرسل مواجه هستيم كه براي نخستين بار در متني صوفيانه از اهل سنت پديدار شده است.
مهم تر، آن كه اين حديث در برخي از نسخه هاي كهن نهج البلاغه نيامده است. اين كار نسخه شناسان است كه با ردگيري نسخ كهن دريابند كه اين حديث در كدام نسخه هاي كهن آمده است، ليكن در اين جا به استناد سه منبع مي توان اين ادعا را پيش كشيد كه اساساً چه بسا در نسخه اصلي نهج البلاغه اين حديث نبوده است. يكي كتاب حدائق الحقائق في شرح نهج البلاغه است كه در قرن ششم نوشته شده است. قطب الدين كيذري بيهقي، عالم بزرگ شيعي در اين كتاب اين حديث را نقل نمي كند و ظاهراً در نسخه او نشاني از آن نبوده است. گفتني است كه اين كتاب دو جلدي شرح همه نهج البلاغه است و در آن احاديث قبلي و بعدي اين حديث شرح شده، ليكن خبري از اين حديث در آن نيست. جاي منطقي اين حديث در صفحات 664-665 اين كتاب مي توانست باشد.(4)
منبع دوم، معارج نهج البلاغه است، كه نخستين شرح بر جاي مانده از نهج البلاغه به شمار مي رود، (5) و در آن اشاره اي به اين حديث نشده است. اين شرح نيز كامل است وشرح احاديث قبل و بعد از آن تا پايان آمده است.(6) در باره تشيع نويسنده اين شرح اختلاف نظر است كه محقق آن، آقاي اسعد الطيب، پس از نقل دلايل طرفين، به تسنن وي نظر مي دهد.(7)
اين دو منبع از جهاتي شبيه هم هستند: هر دو به قرن ششم تعلق دارند و نويسنده هر دو بيهقي است. مهم تر، آن كه شارحان اين دو منبع نخواسته اند نهج البلاغه موجود زمان خود را بازسازي كنند، بلكه همان متن موجود را شرح كرده اند. ليكن منبع سوم از اين جهت متفاوت است. اين منبع از آن دكتر صبري ابراهيم السيد است كه در آن كوشيده با بررسي اسناد تاريخي تنها آن سخناني را كه احرازشان به حضرت امير مؤمنان قطعي است، در كتاب خود ثبت كند و بدين ترتيب، نهج البلاغه اي متفاوت به دست دهد. وي كه از محققان اهل سنت است، درنهج البلاغه «موثق» خود اين حديث را نياورده است. در واقع، نهج البلاغه وي شايد حدود نصف نهج البلاغه شناخته شده باشد و او تقريباًٌ بسياري از خطبه ها، نامه ها و حكمت هاي معروف را حذف كرده است. در اين ويرايش و حذف و اصلاح، چه بسا مسائل عقيدتي و فرقه اي حاكم بوده است و او از منظري خاص كوشيده باشد برخي از خطبه ها، به خصوص خطبه سوم را حذف كند. به همين سبب، ممكن است كار او علمي و دقيق نباشد. اما در باره حديث خيار خصال النساء، اين ترديد موجه به نظر نمي رسد و مي توان گفت كه او نتوانسته است دلايلي قانع كننده براي آوردن آن بيابد. در واقع، وي حكمت پيش از آن، يعني حكمت 233 را آورده و حكمت بعدي در اين كتاب حكمت 246 است و در اين ميان دوازده حكمت را يكجا حذف كرده است.(8) گفتني است كه اين كتاب درنوع خود، اولين كار است.
بدين ترتيب، با نقادي بيروني، روشن مي شود كه اين حديث نه تنها سندي ندارد، در برخي از نسخ كهن نيز نيامده است. با اين همه كسي از شارحان به اين نكته اشاره نكرده است.

2-1. بررسي محتوايي حديث
 

اين حديث ساختاري استدلالي دارد؛ به اين معنا كه ادعايي مطرح مي شود، نمونه هاي آن بيان و به سود هر نمونه استدلال مي شود. در نتيجه، با حكمي تعبدي رو به رو نيستيم و مي توانيم در اين استدلال ها درنگ و ترديد كنيم. در اين حديث، سه استدلال به سود سه ادعا مطرح شده است كه به نظر نمي رسد هيچ يك پذيرفتني باشد. نخست، ميان تكبرو عفت پيوندي مثبت بر قرار شده و ادعا شده است كه زن متكبر خود را در اختيار ديگران قرار نمي دهد؛ حال آن كه رابطه اي ضروري ميان اين دو نيست. آنچه شخص را از كجروي باز مي دارد، ايمان يا ترس از تنبيه و يا نياز به همرنگي با جماعت است، نه تكبر. اگر هم استدلال فوق پذيرفته شود، حداكثر آن است كه شخص متكبر خود را در اختيار هر «ناكسي» نمي گذارد؛ ليكن همچنان امكان همدلي با «كسان» و همگنان بر قرار است. نكته مهم تر درباره تكبر، آن است كه اين رذيلت در سنت ديني از منفورترين رذايل به شمار مي رود و در باره آفات آن بسيار سخن گفته شده است كه يكي از آنها بازدارندگي آن از كمال و ديگري خردسوزي است. در موارد ديگري از حضرت امير وديگر ائمه به صراحت آمده است كه تكبر مانع كمال شخص مي شود و اين مطلبي است مجرب و بديهي. انسان تا زماني كه احساس نقص و نياز مي كند، به حركت ادامه مي دهد، اما از زماني كه دچار عجب شد و شيفته كمالات خويش گرديد، يا آلوده تكبر شد و خود را از ديگران برتر ديد، از كسب كمالات باز مي ماند. به همين سبب، حضرت امير فرموده است:
الاعجاب يمنع الازدياد؛
خود شيفتگي مانع فزون جويي است.(9)
بيهقي نيز در شرح اين حديث مي نويسد:
زيرا شخص خود شيفته معتقد است كه كامل شده است. از اين رو، در پي كمال بر نمي آيد، چون كه فزون خواهي بعد از كمال محال است.(10)
اين حقيقت روانشناختي اختصاص به زن و مرد ندارد. در نتيجه، اگر واقعاً خودشيفتگي و تكبر كه نتيجه آن است مانع كمال خواهي انسان مي شود، هم براي مرد رذيلت است و هم براي زن. باز در روايات متعدد، عجب وتكبر، نشان كم خردي و حماقت دانسته شده است و اين تعليل عام است. به همين سان مي توان تصريحاتي در روايات ديد كه تكبر را ناشي از حقارت نفس مي داند.(11) اين تفسير و تبيين ها درباره عجب و تكبر فراتر از جنسيت قرار مي گيرد. در نتيجه، معقول نيست كه باتوجه به اين همه روايات باز بگوييم كه تكبر براي جنس مرد بد است، ولي براي جنس زن خوب و حتي بهترين فضيلت است.
استدلالي كه به سود بخل زن شده است، نيز قوت چنداني ندارد. گفته شده است كه زن بخيل مال خود و مال شويش را حفط مي كند. اما اين استدلال پذيرفتني نيست، زيرا به تصريح روايات، بخل ريشه در بدگماني به خداوند دارد و به گفته حضرت امير مؤمنان (ع) :
ان البخل و الجبن و الحرص غرائز شتي يجمعها سوء الظن بالله؛
بخل و ترس و آز سرشت هايي جدا جداست كه فراهم آورنده آنها بدگماني به خداست.(12)
به همين سبب نيز رسول خدا و اهل بيت(ع) بامداد و شامگاه از بخل به خدا پناه مي بردند.(13)
استدلال در اين حديث، چنان عام و كلي است كه تاب تخصيص ندارد. از اين منظر، انسان بخيل در واقع، چون به خدا اعتماد و به رزاقيت او باور ندارد، به داشته هاي خود بخل مي ورزد. اين قاعده به زن يا مرد اختصاص ندارد وزن بخيل همان قدر به خدا به گمان است كه مرد بخيل، پس اگر طبق اين منطق، بخل بد است، هم براي مرد رذيلت است و هم زن، نه آن كه زيبنده زنان باشد. افزون بر اين، در احاديث ديگري امير مؤمنان از بخشش و دهش زنان به نيكي ياد كرده و آن را ستوده است؛ براي مثال مي فرمايد:
خيرالنساء الطيبة الريح، الطيبة الطعام، التي ان انفقت انفقت قصد وان مسكت، امسكت قصداً. تلك من عمال الله و عامل الله لا يخيب.(14)
بهترين زنان، خوش بوي، خوش طعام است؛ آن كه هرگاه انفاق كند، به ميانه روي انفاق كند و هرگاه دست نگهدارد، به ميانه روي دست نگهدارد. وي از كارگزاران خداست و كارگزار خدا نوميد نمي شود.
اين حديث با منش و منطق اهل بيت عليه السلام، چه زن و چه مرد، سازگارتر از حديثي است كه بخل زنان را مي ستايد. وانگهي، حفظ مال شوهر، از حوزه بخل يا بخشش خارج بوده و وظيفه زن است و نشانه امانتداري وي.
استدلالي نيز كه به سود ترس زنان شده، ناپذيرفتني است. در روايتي آمده است زني كه ترسو باشد، از هرچه سر راهش قرار گيرد، مي ترسد ودر نقل ديگري آمده است زني كه ترسو باشد، از خانه اش خارج نمي شود. هيچ يك از اين دو استدلال مقبول نيست. درست است كه تهور و بي باكي چه بسا كار دست زنان مي دهد و برخي از قربانيان حوادث ناخوشايند به دليل مخاطره جويي قرباني شده اند، اما به همان نسبت نيز زنان ترسو قرباني شده اند. در نتيجه، مي تون گفت كه ترس و تهور هر دو براي زنان خطرناك است. ديگر، آن كه ترس زن از هرچيز و در همه شرايط، مانند جنگ يا تهاجم جنسي خوب نيست. در هنگام ترس، قدرت تفكر و تصميم گيري شخص فلج مي شود و نمي داند كه كدام اقدام مناسب است و حتي اگر هم آن را بداند، جرأت انتخاب آن را ندارد. اين مسأله هم در مرد مشكل ساز است و هم در زن و دليلي بر فضيلت شمردن آن در زنان وجود ندارد.
بيرون نرفتن زن از خانه نيز اگر فضيلت باشد، بايد نتيجه گرفت كه زنان يا دختران پيامبر و ائمه(ع) كه از خانه بيرون مي رفتند - از اين فضيلت بي بهره بودند. از قضا كساني هستند كه همين نتيجه را گرفته اند و در شرح اين حديث و دفاع از آن نوشته اند:
روايت شده است كه حضرت زينب تنها قسمت داخلي در خانه خود را مي شناخت و هرگاه ناچار مي شد كه از خانه خارج شود؛ با حجاب و شبانه از خانه خارج مي شد؛ در حالي كه حسن(ع) در سمت راست او، حسين(ع) در سمت چپش و امير مؤمنان پيشاپيش او حركت مي كرد.(15)
همچنين حضرت سكينه چنان ملازم خانه و مسجد بود كه چون حسن مثني عموزاده اش او را از امام حسين(ع)خواستگاري كرد، حضرت پاسخ داد:
دخترم فاطمه را كه در عبادت چونان مادرم زهراست، به تو مي دهم، اما سكينه به درد مردي نمي خورد؛ زيرا غالباً در حال استغراق با خداوند است.(16)
در واقع، براي توجيه اين حديث نه تنها مسلمات تاريخي و سنت ائمه(ع) ناديده گرفته مي شود، بلكه حتي ارزش هاي اصيل اسلامي و حضور اجتماعي، به سود دعاوي نادرست تاريخي و ضد آموزه هاي اسلامي كنار نهاده مي شود.
اين دشواري ها موجب شده است تا برخي از شارحان هوشمند متوجه برخي نقص هاي متني و محتوايي اين حديث عام است وكلي و تاب چنان تاويل هايي را ندارد از اين رو، يا بايد آن را همان گونه كه شارحان كهن به طور مطلق پذيرفته بودند، پذيرفت يا آن را كنار نهاد.

3-1. مقايسه حديث با آموزه هاي قرآني
 

در قرآن كريم، به صراحت، بر يگانگي گوهر انساني زن و مرد تأكيد شده است و در هيچ بحث اخلاقي تفاوتي بين زن و مرد نهاده نشده و مؤمنان در كنار مؤمنان ياد شده ا ند. در اين كتاب، صفات اخلاقي مانند صدق، صبر، خشوع، ايمان، تواضع، پاكدامني، و خداپرستي و به ياد او بودن، به يكسان براي زنان و مردان ذكر شده است.(17) توصيه هاي اخلاقي نيز بي ترديد، هر دوجنس را در بر مي گيرد. در آيات قرآن نمي توان ارزشي اخلاقي مردانه يا زنانه يافت، بلكه از نظر اين كتاب همه انسان ها، فارغ از جنسيت خود، به پرورش فضايل اخلاقي قرآني دعوت شده اند كه در آنها نيز جنسيت نقشي ندارد. حدود دويست آيه قرآن، به نحوي، ناظر به زن و مرد است و در آنها شاهد يگانگي خطاب و دعوت هستيم. همچنين قرآن كريم از زناني مانند حضرت مريم نام مي برد كه الگوي «مؤمنان» هستند، نه فقط زنان.(18) در آيات متعددي نيز از بخل به شدت نهي و بخشندگي و ايثار ستوده شده و رستگاري در گرو رهايي از بخل و شح معرفي شده است.(19) اين حكم، عام است و زن و مرد نمي شناسد. البته در برخي از آيات به تفاوت هاي حقوقي زن و مرد در مسأله ارث و شهادت اشاره شده، كه ربطي به ارزش اخلاقي مرد يا زن ندارد.
بنابراين، هنگامي كه اين حديث را بر قرآن عرضه مي كنيم و ارزش هاي بيان شده در آن را با ارزش هاي قرآني مي سنجيم، ناگزيريم كه يكي را به سود ديگري كنار نهيم. از آن جا كه مأمور به عرضه داشتن حديث بر قرآن هستيم، نه بر عكس، و مضمون آيات نيز صريحاً مخالف اين حديث است، به حكم خود قرآن و روايات امامان، آن را بايد كنار نهاد.(20)

2. باوري كهن در قالب حديث
 

اين حديث، در واقع، بيانگر نگرش مسلط به زنان در طول تاريخ بوده است كه رد پاي آن را پيش از اسلام مي توان يافت؛ نگرشي كه زنان را موجوداتي شرور و ماهيتاً متفاوت از مردان مي دانست. در يونان باستان، صفات و فضايل عالي به مردان نسبت داده مي شد؛ حال آن كه صفات نازل از آن زنان بود(21) و دموكريت معتقد بود كه حكومت زن بر مرد نهايت بدبختي است.(22)
در ايران نيز وجود زن شري ناگزير قلمداد مي گشت و بر جدايي خصال اخلاقي زنان و مردانه تأكيد مي شد.(23) همچنين حوا عامل گمراهي آدم و به محنت افتادن او معرفي مي شد.(24) در اين فرهنگ بود كه مي گفتند مرد بايد رود باشد و زن بند، (25) يعني با بخل، دارايي شوهر خود را حفظ كند.
در ميان اعراب نيز شاهد جدايي فضايل مردانه از زنانه هستيم. در فرهنگ عربي جاهلي سخاوت براي مردان ارزش بي بديل به شمار مي رفت؛ حال آن كه ارزش زنان به بخل آنان بود. يحيي بن عدي پس از تعريف بخل، مي گويد:
اين خصلت از همه مردم ناستوده است. ليكن در زنان كراهت كمتري دارد، و گاه، بخل زنان ستوده است.(26)
جاحظ مي نويسد كه ثوب بن شحمه عنبري زن بخيل خود را طلاق داد. به او گفتند كه بخل براي مرد زشت است، نه زن، پاسخ داد: درست است، اما از آن مي ترسم پسري بخيل برايم بار آورد.(27)
ايزوتسو با تحليل ارزش هاي عربي پيش از اسلام نتيجه مي گيرد كه سخاوت جاهلي بر نوعي بي انديشگي استوار بود و گاه فرد با عملي سخاوتمندانه براي هميشه خانواده خود را به خاك ذلت مي نشاند. وي سپس اشاره مي كند كه احمد محمد الجوفي در كتاب حياة العربيه من الشعر الجاهل با تحليل اشعار و روايات موجود در الاغاني نشان داده است كه:
در عهد جاهليت زنان به علت موقعيت خاصي كه در اجتماع و در خانواده داشتند، عموماً به بخل و امساك در بذل و بخشش گرايش بيشتري داشتند.(28)
همچنين در شعر جاهلي زناني را مي بينيم كه شوهران خود را به سبب بي انديشگي و بي مبالاتي سرزنش مي كنند.(29) حاصل آن مضمون اين حديث با فرهنگ آن زمان سازگار بود. در نتيجه، كوشش مي شد تا درقالب حديث بيان و تثبيت شود. كافي است در اين مورد به برخي احاديث معروف اشاره كنيم كه مضمون آنها كاملاً ضد قرآني است؛ براي مثال، عنصرالمعالي به فرزندش تعليم مي دهد كه اگر دختري داشت، به او سواد نياموزد و:
چون بزرگ شود، جهد كن كه هرچند زودتر به شويش دهي كه دختر نابوده به، وچون ببود يا به شوي به يا به گور، كه صاحب شريعت ما(ص) گويد:«دفن البنات من المكرمات».(30)
در اين جا وي از پيامبر اكرم نقل مي كند كه فرمود به گور سپردن دختران، از بزرگواري است. باز به نقل عكرمه از ابن عباس نوشته اند كه چون مرگ رقيه، دختر حضرت رسول را به ايشان تعزيت گفتند، فرمود:
الحمد لله، دفن البنات من المكرمات.(31)
همچنين به حضرت رسول نسبت داده اند كه فرمود:
للمراة ستران القبر و الزوج. قيل و ايهما افضل؟ قال: القبر؛
زن را دو پوشش است: گور و شوهر. پرسيدند: كدام يك برتر است؟ فرمود: گور.(32)
هنگامي كه به رسول اكرم اين گونه نسبت هايي داده مي شود، نمي توان انتظار داشت كه ديگران مصون بمانند. احاديث متعددي از اين دست كه همه بر اساس زن ستيزي استوار است - به پيامبر و ائمه نسبت داده شده و در كتاب ها جزو مسلمات به شمار رفته است، ليكن با پيگيري و مجعول بودن آنها پي مي بريم؛ براي نمونه، نظام الملك مي نويسد كه پيامبر اكرم فرمود:
با زنان در كارها تدبيركنيد؛ اما هرچه ايشان گويند چنين بايد كرد، به خلاف آن كنيد تا صواب آيد. و لفظ خبر اين است:« شاوروهن و خالفوهن.» اگر ايشان تمام عقل بودندي، پيامبر(ع)نفرمودي خلاف رأي ايشان رفتن.(33)
حال آن كه اين حديث كه در نصوص شيعي نيز وارد شده و حتي در مواردي اشاره شده كه حضرت همسران خود را گرد مي آورد و با آنان رايزني مي كرد و سپس بر خلاف نظر آنان عمل مي كرد- به گفته حديث شناسان ساختگي و بي اصل است.(34)
باز از حضرت رسول(ص)نقل مي شود كه فرمود:
زنان را در غرفه ها جاي مدهيد و سوادشان مياموزيد، به آنان نخ ريسي و سوره نور تعليم دهيد.
حال آن كه اين حديث ساختگي است.(35) الباني، پس از نقل اين حديث، خود اشكالي را نقل و آن را نقد مي كند. ممكن است گفته شود كه تعليم كتابت به زنان به فساد منجر مي شود، اما جواب، آن است كه اين نگراني اختصاص به زنان ندارد و چه بسيار مردان كه بر اثر سواد آموزي از نظر ديني و اخلاقي آسيب ديدند. حال آيا به اين سبب مي توان كتابت را بر مردان منع كرد؟(36)
همچنين ايشان نقل مي كنند كه فرمود :« طاعة النساء ندامة». حال آن كه اين حديث ساختگي است.(37)

3. سه اصل روشي در بررسي احاديث ناظر به زنان
 

هنگام بررسي اين گونه احاديث به سه نكته اساسي بايد توجه داشت:
1-3. با ردگيري تاريخي نسخه هاي مختلف متوجه مي شويم كه گوينده آنها در طول تاريخ، به تدريج، عوض مي شود و سخني را كه در قرن سوم به حسن بصري يا جعفر خلدي نسبت داده شده است، در قرن ششم به نام امام حسن(ع) و امام جعفر صادق (ع) ثبت و نقل مي شود. اين نوعي جعل حديث است، اما انگيزه هاي آن متفاوت است. در واقع، حاكمان و فرهنگ عمومي جامعه در طول تاريخ سخنان و كلمات قصار مقبول و سازگار با هنجارهاي حاكم را به گونه اي كه با مذاق فكري و فرهنگي خود سازگار باشد«ويرايش فرهنگي» مي كنند و هم در متن و هم در نام گوينده تصرف كرده، آنها را بازسازي مي نمايند. اقاي شفيعي كدكني كوشيده است به دقت اين دستكاري ها را مشخص و دسته بندي كند. اين قبيل تغييرات درمجموع، عبارت اند از:
1. افزودن و كاستن از جايگاه شخصيت هاي ديني و مذهبي و عبارات مرتبط با ايشان؛ 2. حذف نام شخصيت ها به دليل بغض ايدئولوژي جامعه؛ 3. جابه جا كردن نام ها؛ مثلاً حكايتي كه قهرمان آن شخص مورد بغض كنوني جامعه است، اگر حكايت به نفع اوست، نام قهرمان به نام ديگري بدل شود؛ مثلاً معاويه به شخصي محترم در نظر جامعه؛ 4. نسبت دادن سخني شيوا و دلپذير از گوينده اي كه در دوره هاي بعد مورد بغض يا انكار جامعه بوده است، به شخصيت ديگري كه مورد محبت جامعه است. بسياري از عبارات قدماي صوفيه بعدها به نام اولياي مذهب يا بزرگان مذهب شهرت يافته است؛ 5. جابه جايي نام هاي مشابه به دليل تمايلات ايدئولوژيك؛ مثلاً منقولات از حسن بصري به نام امام حسن بن علي(ع) يا منقولات جعفر خلدي به نام امام جعفر صادق(ع) ؛ 6. يا غلبه وجه ايدئولوژيك بر وجه مورد شك و ترديد؛ مثلاً اين كه گوينده «لو كشف الغطاء ما ازددت يقيناً»، در متون قديم، عامر بن قيس است، ولي جامعه اين را به نام علي(ع) شايسته تر يافته است و هرچه به زمان ما نزديك تر مي شويم، ديگر از عامر خبري نيست.(38)
اين اتفاق، بويژه در باب احاديث ضد زن آشكار است. ابن مسكويه در الحكمة الخالدة خود اين سخن را از خليفه دوم نقل مي كند:
النساء عورات فاستروهن بالبيوت، و داووا ضعفهن بالسكوت، و خوفوهن بالضرب، و باعدوهن من الرجال، و لاتسكنوهن الغرب، و لا تعلموهن الكتابة وعودوهن العري.(39)
ليكن در نصوص بعدي بخش هايي از اين سخن، بويژه «لاتسكنوهن هن الغرف و لاتعلموهن الكتابة» به دليل مقبوليت آن با فرهنگ زمان، به پيامبر(ص) نسبت داده و از ايشان نقل مي شود، همچنين در بخش آخرين اين سخن، توصيه شده است كه زنان را برهنه نگه دارند تا ناگزير درخانه بمانند. بعدها شاهد همين توصيه در قالب حديثي از رسول خدا هستيم كه فرمود:
استعينوا علي النساء بالعري.(40)
باز در اين كتاب، چنين آمده است:
وصي رجل ابنه فقال: اياك و مشاورة النساء: فان رايهن الي افن، و عزمهن الي وهن...(41)
اين قسمت و جملات بعدي آن مانند بخشي از وصيت حضرت امير به فرزندشان است كه در نامه شماره 31 نهج البلاغه ثبت شده است. ليكن ابن مسكويه آن را به «مردي» نسبت مي دهد. ممكن است گفته شود كه اين قبيل نويسندگان از سر تقيه و مصالحي از اين دست، نام اصلي گويندگان را ذكر نكرده اند، ليكن اين سخن در اين جا پذيرفتني نيست؛ زيرا همين كسان در همين كتاب ها در موارد متعددي سخناني از امامان شيعه با تصريح به نامشان، به خصوص حضرت امير ذكر كرده اند؛ براي مثال در الحكمة الخالدة احاديث متعددي از امام علي نقل شده است كه مرحوم محمودي آنها در نهج السعادة، (42) از آن كتاب نقل و ثبت كرده است.
همچنين ماوردي سخن بالا را به يكي از «حكما» نسبت داده و ازاو نقل مي كند كه گفت:
اياك و مشاوره النساء، فان رايهن الي الافن، و عزمهن الي الوهن.(43)
البته ماوردي نيز در اين كتاب، سخناني از حضرت امير به نام خود ايشان نقل مي كند.
2-3. در طول تاريخ در ادامه همان «ويرايش فرهنگي» گاه قطعاتي از حديثي حذف و يا بدان افزوده مي شده تا با فرهنگ رايج جامعه و مانند آن سازگار افتد؛ نمونه آن احاديثي است كه در آن دروغ گفتن مرد به زن را مجاز شمرده شده است؛ حال آن كه در بررسي ها مشخص مي شود كه اين جواز اختصاص به زوج ندارد، بلكه ناظر به زوجين است. ليكن، به تدريج در طول تاريخ، آن قطعاتي كه به سود زن است، از حديث حذف مي شود و تنها قسمتي كه به سود مرد است، بر جاي مي ماند. در اين جا نيز شاهد اين تغييرات هستيم؛ براي مثال، در وصيت 31 چنين آمده است:
واياك و مشاوره النساء، فان رايهن الي افن...
حال آن كه در نسخه هاي كهن به اين صورت آمده است:
اياك و مشاورة النساء الا من جربت بكمال عقل، فان رايهن يجر الي الافن...(44)
و اين قيد، كه سرنوشت كل متن را دگرگون مي كند، از متون بعدي حذف مي شود. البته فراهم آورنده نسخه تمام نهج البلاغه اين قيد را از كنز العمال به نسخه خود افزوده است، و در همين افزايش كلمه «من» را كه در متن اصلي نبوده است به متن خود افزوده است؛ به اين معنا كه در كنز العمال چنين آمده است:
الا جربت بكمال.(45)
حال آن كه در كتاب تمام نهج البلاغة، «الا من جربت بكمال»(46) آمده است.
تغييرات كوچك، اما معناداري از اين دست، در بدفهمي احاديث بسيار تأثير گذار است. از اين رو، بايد كوشيد متن اصلي و ويرايش نشده هر حديثي را يافت و آن گاه، به تحليل آن پرداخت.
3-3. احاديث ضد زن، به لحاظ محتوايي معمولاً مشكل دار است و زبان استدلال به كار رفته در آنها ضعيف و قابل مناقشه است؛ نمونه اين اصل، همين حديث مورد بحث است كه صدر و ذيل استدلال پذيرفتني نيست وبا همه كوششي كه از سوي برخي شارحان و مترجمان براي توجيه آن صورت گرفته است، راهي براي پذيرش آن نمي ماند، همچنين حديث ديگري منسوب به حضرت رسول (ص)است كه فرمود:
لولا النساء لعبد الله حقاً حقاً.
اين حديث -كه به ساختگي بودن آن تصريح شده است- از نظر محتوايي چندان استوار نيست. ممكن است در توجيه آن گفته شود كه زنان مايه وسوسه و گمراهي مردان هستند. در نتيجه، با نبودشان زمينه وسوسه از ميان رفته و مردان خداي، را چنان كه شايسته است، پرستش خواهند كرد؛ ليكن اين سخن با همان قوت در باره زنان صادق است و مي توان گفت:« لولا الرجال لعبد الله حقاً»؛ زيرا اگر مردان نبودند، زنان وسوسه نمي شدند تا مردان را وسوسه كنند. نمونه ديگر اين نقص محتوايي را در حديث معروف نقصان دين و عقل زنان مي توان ديد كه به رسول خدا نسبت داده شده است. در باره اين سخن، جزيري سخني جسورانه دارد كه شايسته تأمل است. وي در بحث عادت زنان و مدت آن مي گويد كه در اين زمينه احاديث متعددي نقل شده است كه هيچ يك صحيح نيست؛ از جمله، اين حديث معروف در كتاب هاي فقهي كه پيامبر(ص) گفت: زنان ناقص عقل وناقص دين هستند. پرسيدند: نقصان دين آنان به چيست؟ فرمود: زني نيمي از عمر خود را بي نماز مي گذارد؛ به اين معنا كه نيمي از ماه را در عادت ماهانه است. ليكن از نظر جزيري اين حديث صحيح نيست و ابن جوري نيز آن را ناشناخته دانسته و بيهقي گفته است كه آن را در كتاب هاي حديثي نيافته است. سپس خود مي افزايد:
واقع، آن است كه اين حديث معنايي ندارد؛ زيرا اين خود شارع است كه زنان را درهنگام عادت از خواندن نماز منع كرده است. پس آنان چه گناهي دارند تا بدين وصف ظالمانه، توصيف شوند؟(47)

نتيجه
 

حديثي كه از دو گونگي فضايل مردانه و زنانه سخن مي گويد، با وجود شهرت، تاب نقد بروني و دروني را ندارد. سند اين حديث مرسل است و كهن ترين متني كه در آن آمده، متني صوفيانه است. محتواي حديث نيز آشفته و نامنسجم است. يافته هاي علمي، اخلاقي و آموزه هاي ديني از مضمون آن حمايت نمي كند و بررسي ها نشان مي دهد كه اين سخن بازگوي باوري كهن و جاهلي در باره تفاوت فضايل اخلاقي زنانه و مردانه است كه به تدريج و در جهت كسب مقبوليت بيشتر، جامه حديث در پوشيده و به امام علي(ع) نسبت داده شده است؛ حال آن كه مضمون آن، ضد تعاليم قرآني است. تأمل بيشتر در باره تفاوت فضايل مردانه و زنانه به نتايج نامقبول بيشتري خواهد انجاميد كه در اين مختصر مجال بحث از آنها نيست.

پی نوشت ها :
 

1. تمام نهج البلاغه، ج7، ص655؛ صفوه شروح نهج البلاغه، ص809.
2. پژوهشي در اسناد و مدارك نهج البلاغه، ص124.
3. مدارك نهج البلاغه و دفع الشبهات عنه، ص 114.
4. حدائق الحقائق في شرح نهج البلاغه، 1375.
5. معارج نهج البلاغه، ص 99.
6. همان، 854.
7. همان، ص66.
8. نهج البلاغه، نسخه جديدة محققة و موثقة، ص83.
9. نهج البلاغه، حكمت شماره 167.
10.حدائق الحقائق، ص655.
11. ما تكبر او تجبر رجل الا لذلة وجدها في نفسه (الكافي، ج2، ص312).
12. نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، نامه53، ص328.
13. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج7، ص30.
14. نهج السعادة في مستدرك نهج البلاغه، ج10، ص287، البته محمودي منبع اين حديث را فراموش كرده و آن را نياورده است.
15. نهج البلاغه نبراس السياسة و منهل التربية، ص220.
16. همان، ص221.
17.سوره احزاب، آيه 35.
18. براي توضيح بيشتر در اين باره، ر. ك: حقوق زن، ص109-112.
19. سوره حشر، آيه 9.
20. تصحيح الاعتقاد، در مصنفات شيخ مفيد، ج5، ص149.
21. Ancient Greek philosophy, p.12.
22. Ibid, p14.
23. تحقة الملوك، ص113.
24. سياستنامه (سيرالملوك)، ص217.
25. قابوس نامه، ص130.
26. تهذيب الاخلاق، ص63.
27. البخلاء، ص195.
28. مفاهيم اخلاقي - ديني در قرآن مجيد، ص163.
29. همان.
30. قابوس نامه، 137.
31. اللالي المصنوعة في الاحاديث الموضوعة، ج2، ص438: سلسة الاحاديث الضعيفة و الموضوعة، ج1، ص337.
32. همان.
33. سياستنامه (سير الملوك)، ص221.
34. الفوائد الموضوعة في الاحاديث الموضوعة، ص99.
35. سلسلة الاحاديث الضعيفة و الموضوعة، ج5، ص30؛ کتاب الموضوعات، ج2، ص269.
36. سلسله الأحاديث الضعيفه و الموضوعه، ج5، ص33.
37. كتاب الموضوعات، ج2، ص272؛ علم الحديث و دراية الحديث، ص112.
38. نقش ايدئولوژيك نسخه بدل ها، ص95-96.
39. الحكمة الخالدة (جاويدان خرد)، ص169.
40. كتاب الموضوعات، ج2، ص282.
41. همان، ص177.
42. ج10، ص195-205.
43. ادب الدنيا و الدين، ص225.
44. كنز الفوائد، ج1، ص376، محمودي نيز اين حديث را بر اساس اين منبع ثبت كرده است:(نهج السعادة في مستدرك نهج البلاغه، ج10، ص337-338).
45. كنز العمال في سنن الافوال و الافعال، ج16، ص182-183.
46. تمام نهج البلاغة، ص984.
47. الفقه علي-المذاهب الاربعة، ج1، ص128.
 

كتابنامه
- اختيار مصباح السالكين (شرح نهج البلاغة وسيط)، كمال الدين ميثم بن علي بن ميثم بحراني، تحقيق: محمد هادي اميني، مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي استان قدس رضوي، 1366ش.
- ادب الدنيا و الدين، ابو الحسن علي بن محمد بن حبيب الماوردي البصري، حققه: مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت: مؤسسه الكتب الثقافية، 1415ق.
- ارشاد المؤمنين معرفة نهج البلاغة المبين و يتضمن مناقشات كلامية مع ابن ابي الحديد في شرحه لنهج البلاغة، سيد يحيي بن ابراهيم الجحاف، تحقيق: محمد جواد حسيني جلالي، قم: دليل ما، 1422ق/1380ش.
- اسناد و مدارك نهج البلاغه، محمد دشتي، قم: مؤسسه فرهنگي و تحقيقاتي امير المؤمنين، 1378 ش.
- اميل يا آموزش و پرورش، ژان ژاك روسو، ترجمه: منوچهر كيا، تهران: گنجينه، 1349 ش.
- البخلاء، عمر و بن بحر جاحظ، بيروت: دار بيروت، 1407 ق/1987م.
- پرتوي از نهج البلاغه با نقل منابع و تطبيق با روايات مآخذ ديگر، پژوهش و برگردان: سيد محمد مهدي جعفري، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1381ش.
- پژوهشي در اسناد و مدارك نهج البلاغه، سيد محمد مهدي جعفري، تهران: قلم، 1356 ش.
- «تأملي در احاديث نقصان عقل زنان»، مهدي مهريزي، حديث پژوهي،جلد يكم، قم: دارالحديث، 1381ش.
- تحفه الملوك، علي بن ابي حفص بن فقيه محمود اصفهاني، تصحيح: علي اكبر احمدي داراني، تهران: مركز نشر ميراث مكتوب، 1382ش.
- ترجمه گويا و شرح فشرده اي بر نهج البلاغه، زير نظر ناصر مكارم شيرازي، با همكاري محمد رضا آشتياني ومحمد جعفر امامي، قم: هدف، 1375ش.
- ترجمه نهج البلاغه، محمد دشتي، [تهران]: ستاد اقامه نماز جمعه، 1379ش.
- تصحيح الاعتقاد، ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان، معروف به شيخ مفيد، در مصنفات الشيخ المفيد، قم: المؤتمر العالمي الالفي للشيخ المفيد، 1413ق.
- تمام نهج البلاغة مما آورده الشريف الرضي عن اثر مولانا الامام امير المؤمنين علي بن ابي طالب(ع) تحقيق و تتميم و تنسيق: سيد صادق موسوي، توثيق: محمد عساف، مراجعة فريد السيد، مشهد: مؤسسه الامام صاحب الزمان، 1419ق.
- تمام نهج البلاغه مما آورده الشريف الرضي عن اثر مولانا اميرالمومنين علي بن ابي طالب(ع)، تحقيق: سيد صادق الموسوي، توثيق: محمد عساف و فريدالسيد، بيروت: موسسه الاعلمي، 1426ق.
- تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين، ملا فتح الله كاشاني، تهران: پيام حق، 1378ش.
- توضيح نهج البلاغة، سيد محمدحسين شيرازي، [بيروت]: دارالعلوم، 1423ق.
- تهذيب الاخلاق، يحيي بن عدي، دراسة و نص جاد حاتم، بيروت: دارالمشرق، 1985م.
- تيمائوس، در مجموعه آثار افلاطون، ترجمه : محمد حسن لطفي، تهران: خوارزمي، 1367ش.
- جامعه شناسي جنسيت، استفاني گرت، ترجمه: كتايون بقايي، تهران: نشر ديگر، 1380ش.
- جمهور، افلاطون، ترجمه: فؤاد روحاني، تهران : علمي و فرهنگي، 1374ش.
- حدائق الحقائق في شرح نهج البلاغه، قطب الدين كيذري بيهقي، تحقيق: عزيز الله عطاردي، تهران: بنياد نهج البلاغه، 1375ش.
- «حقوق زن»، مهدي مهريزي، در دانشنامه امام علي(ع) ، زير نظر: علي اكبر رشاد، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382ش.
- الحكمة الخالدة (جاويدان خرد)، ابوعلي احمد بن محمد مسكويه، تحقيق: عبدالرحمن بدوي، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1358ش.
- الحكمة المتعالية في الاسفار الاربعة، صدر الدين محمد شيرازي(ملا صدرا)، 7، تصحيح: مقصود محمدي، تهران: بنياد حكمت اسلامي صدرا، 1380ش.
- حلم الجينوم و اوهام اخري، ريتشارد ليونتين، ترجمه: احمد متسجير و فاطمه نصر، بيروت: المنظمة العربية للترجمة، 2003م.
- دانشنامه علوي، قم، مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي [برنامه نرم افزاري].
- درس هاي فلسفه اخلاق، ايمانوئل كانت، ترجمه : منوچهر صانعي، [تهران]: نقش و نگار، 1378ش.
- الديباج الوظي في الكشف عن اسرار كلام الوصي (شرح نهج البلاغه)، الامام المؤيد بالله ابوالحسين يحيي بن حمزه بن علي الحسيني، تحقيق: خالد بن قاسم بن محمد المتوكل، اشراف: عبدالسلام بن عباس الوجيه، صنعاء: مؤسسه الامام زيد بن علي الثقافية، 1424ق.
- ربيع الابرار و نصوص الاخبار، ابوالقاسم محمد بن عمر زمخشري، تحقيق.: عبدالامير مهنا، بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1412ق.
- رساله فن شعر، ارسطو، ترجمه: عبدالحسين زرين كوب، تهران: امير كبير، 1369ش.
- روش هاي تحقيق در اسناد و مدارك نهج البلاغه، محمد دشتي، قم: نشر امام علي، 1368ش.
- روضة الواعظين، محمد بن الفتال النيسابوري، تحقيق: شيخ حسين الاعلمي، بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1406ق.
- زمينه روان شناسي هيلگارد. ريتا ال. اتكينسون... [و ديگران]، ويراست جديد، ترجمه: محمد تقي براهني... [وديگران]، ويراسته: محمد تقي براهني، تهران: رشد، 1385ش.
- زن از ديدگاه نهج البلاغه، فاطمه علائي رحماني، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، شن 1372.
- زن در آيينه جلال و جمال، عبدالله جوادي آملي، [تهران] : نشر فرهنگي رجاء، 1369ش.
- زن در سخن و سيره امام علي(ع) مهدي مهريزي، تهران، دانشگاه علامه طباطبائي، 1381ش.
- سلسلة الاحاديث الضعيفة و الموضوعة، محمد ناصر الدين الالباني، الرياض، مكتبة المعارف، 1412ق.
- سياست، ارسطو، ترجمه حميد عنايت، تهران، جيبي، 1364ش.
- سياستنامه(سيرالملوك)، ابو علي حسن بن علي ملقب به نظام الملك طوسي، به كوشش: جعفر شعار، تهران: شركت سهامي كتاب هاي جيبي، 1373ش.
- شرح محقق بارع جمال الدين محمد خوانساري برغرر الحكم و درر الكلم، تأليف عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي، تحقيق، مير جلال الدين حسيني ارموي(محدث)، تهران : دانشگاه تهران، 1360ش.
- شرح نهج البلاغه ابن ميثم، كمال الدين ميثم بن علي بن ميثم بحراني، ترجمه: محمد رضا عطايي، مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1385ش.
- شرح نهج البلاغه الجامع لخطب و حكم و رسائل الامام امير المومنين علي بن ابي طالب(ع) ، عزالدين عبدالحميد بن هبة الله مدائني معروف به ابن ابي الحديد، تحقيق: حسين الاعلمي، بيروت: مؤسسه الاعلمي، 1415ق.
- شرح نهج البلاغه، سيد عباس علي الموسوي، بيروت: دار الرسول الاكرم، 1376ش.
- شرح نهج البلاغه، كمال الدين ميثم بن علي بن ميثم بحراني، بيروت: دارالعالم الاسلامي، [بي تا].
- شرح نهج البلاغه، ميرزا محمد باقر نواب لاهيجاني، تصحيح: سيد محمد مهدي جعفري و محمد يوسف نيري، تهران: ميراث مكتوب، 1379ش.
- شرح نهج البلاغه، ملا صالح قزويني، تصحيح: سيد ابراهيم ميانجي، تهران: اسلاميه، 1380ق.
- صفوة شروع نهج البلاغه، اركان التميمي، [بي جا]، دار الاعتصام، 1421ق.
- علم الحديث و دراية الحديث، كاظم مدير شانه چي، قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1376ش.
غررالحكم و دررالكلم: مجموعة من كلمات و حكم الامام علي(ع) ،عبدالواحد الامدي التميمي، تحقيق: حسين الاعلمي، بيروت: مؤسسه الاعلمي، 1407ق.
- فرهنگ موضوعات كلي نهج البلاغه، محمد دشتي، [قم]: مؤسسه تحقيقاتي امير المؤمنين(ع) ،[بي تا].
- الفقه علي المذاهب الاربعة، عبدالرحمن الجزيري، [بيروت: داراحياء التراث العربي، 1406ق.
- فلسفه ي راولز، رابرت بي. تاليس، ترجمه: خشايار ديهمي، تهران: طرح نو، 1385ش.
- فمينيسم، جين فريدمن، ترجمه: فيروزه مهاجر، تهران: آشيان، 1383.ش.
- الفوائد الموضوعة في الاحاديث الموضوعة، مرعي بن يوسف الكرمي المقدسي، حققه: محمد بن لطيفي الصباغ، الرياض: دار الوراق، 1419ق/1998م.
- اللالي المصنوعة في الاحاديث الموضوعة، جلال الدين عبدالرحمن سيوطي، بيروت: دارالمعرفة، 1403ق.
- في ظلال نهج البلاغه محاولة لفهم جديد، محمد جواد مغنيه، تحقيق: سامي العزيزي، [قم؟]: دار الكتاب الاسلامي، 1425ق.
- قابوس نامه، عنصر المعالي كيكاووس بن اسكندر بن قابوس بن وشمگير بن زيار، به اهتمام و تصحيح غلامحيسن يوسفي، تهران: انتشارات علمي وفرهنگي، 1364ش.
- «قاعده زرين در حديث و اخلاق»، سيد حسن اسلامي، فصلنامه علوم حديث، زمستان 1386ش، شماره 45-46.
- قطره اي ازدريا: گذري و نظري بر حكمت هاي نهج البلاغه، اكبر حميدزاده، تهران: پيام نوين، 1385ش.
- قوت القلوب في معاملة المحبوب و وصف طريق المريد الي مقام التوحيد، ابو طالب مكي، تحقيق؛ سعيد نسيب مكارم، بيروت: دار صادر، 1995م.
- الكافي، محمد بن يعقوب كليني، تهران، اسلاميه، 1365ش.
- كتاب الموضوعات، ابو الفرج بعد الرحمن بن علي الجوزي القرشي، تحقيق عبدالرحمن محمد عثمان، [بيروت؟]: دارالفكر، 1403ق.
- كتاب نهج البلاغه با ترجمه فارسي قرن پنجم و ششم، تحقيق: عزيز الله جويني، تهران: دانشگاه تهران 1377ش.
- كنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين هندي، بيروت: مؤسسه الرساله، 1413ق.
- كنزالفوائد، ابو الفتح محمد بن علي بن عثمان كراجكي طرابلسي، تحقيق: عبد الله نعمه، بيروت: دارالاضواء، 1405ق.
- مباني فلسفه اخلاق، رابرت ال. هولمز، ترجمه: مسعود عليا، تهران: ققنوس، 1385ش.
- المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، ملا محسن كاشاني، بيروت: مؤسسه الاعلمي، 1403ق.
- مدارك نهج البلاغة و دفع الشبهات عنه، هادي كاشف الغطاء، نجف اشرف: مطبعة الراعي[بي تا].
- «المرأه في الاسلام و من خلال نهج البلاغه»، لبيب بيضون، در مجموعه مقالات نهج البلاغه: نبراس السياسة و منهل التربية، قم: بنياد نهج البلاغه، 1362ش.
- مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ميرزا حسين نوري طبرسي، قم: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1408ق.
- مصادر نهج البلاعة و اسانيده، سيد عبد الزهراء الحسين، الخطيب، بيروت: دار الزهراء، 1409ق.
- معارج نهج البلاغه، علي بن زيد بيهقي انصاري، تحقيق: اسعد الطيب، قم: بوستان كتاب، 1380ش.
- مفاهيم اخلاقي ديني در قرآن مجيد، توشيهيكو ايزوتسو، ترجمه: فريدون بدره اي، ويرايش دوم، تهران: فرزان روز، 1378ش.
- مفتاح السعادة في شرح نهج البلاغه، محمد تقي نقوي قايني، تهران: نشر قائن، 1383ش.
- مفردات نهج البلاغه، سيد علي اكبر قرشي، تهران: قبله، 1377ش.
- مقام زن در قرآن و نهج البلاغه، سيد جواد مصطفوي، تهران : بنياد نهج البلاغه، 1379ش.
- منهاج البراعة في شرح نهج البلاغه، قطب الدين سعيد بن هبة الله راوندي، تحقيق، سيد عبد الطيف كوهكمري، قم: كتابخانه عمومي آيت الله مرعشي، 1406ق.
- المنجد في اللغة العربية المعاصرة، زير نظر: صبحي حموي، بيروت دار المشرق، 2000م.
- منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ميرزا حبيب الله خوئي، بيروت: مؤسسه الوفاء، 1403ق/1983م.
- نخستين فرهنگ زبان فارسي، مهشيد مشيري، تهران: سروش، 1371ش.
- « نقش ايدئولوژيک نسخه بدل ها»، محمدرضا شفيعي کدکني، نامه بهارستان، شماره9، زمستان 1383.
- «نقش پيش فرض ها در ترجمه حديث»، سيد حسن اسلامي، فصلنامه علوم حديث، شماره 35-36، تابستان 1384.
- نهج البلاغة امير المومنين، ترجمه: محمد تقي جعفري، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1379ش.
- نهج البلاغه با ترجمه فارسي روان، زير نظر: ناصر مكارم شيرازي، به قلم محمد رضا آشتياني و محمد جعفر امامي، قم، مدرسه الامام علي بن ابي طالب ،1385ش.
- نهج البلاغه : نسخه جديدة محققة و موثقة تحوي ما ثبت نسبته للامام علي(رضي الله عنه و كرم الله وجهه) من خطب و رسائل و حكم، تحقيق و توثيق: صبري ابراهيم السيد، تقديم عبد السلام محمد هارون، قطر: دار الثقافه، 1406ق/1986م.
- نهج البلاغه، شرحه و ضبط نصوصه: الامام محمد عبده، لبنان: الدار الاسلاميه، 1412ق.
- نهج البلاغه، گردآوري شريف رضي، ترجمه سيد جعفر شهيدي، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1370.
- نهج السعادة في مستدرك نهج البلاغه، محمد باقر محمودي، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380.
- A Companion to Bioethics, edited by Helga Kuhse and Peter Singer. Blackwell Publishers, 1998.
- An Introduction to Feminist Philosophy, Alison Stone, Cambridge, Polity,2007.
- Ancient Greek philosophy, Rhoda Hadssah Kotzin, in A Companion to Feminist Philiosphy, edited by Alison M. Jaggar and Iris Marion Young, Massachusetts, Blakwell Publishing, 1998.
Can ther be and ethics of care?, Peter Allmark, in Health Care Ethics and Human Values; An Introductory Text with Readings and Case Studies, ed. by K. W. M. (Bill) Fulford. Donna L. Dickenson, and Thomas H, Murray, Massachusetts, Blacwell Publichers, 2002.
- Ethical theory and bioethics, James Rachels, in A Companion to Bioethics, edited by Helga Kuhse and Peter Singer, Blackwell Publishers, 1998.
- Feminist Phiosophy Herte Nagel- Docekal, translated by Katharina Vester, Oxford, Westiview Press. 2004.
- Gender, Linda Nichlolson, in A Comanion to Feminist Philosophy, edited by Allison M. Jaggar and Iris Marion Young, Massachusetts, Blackwell Publishing, 1998.
How are we to Live?: Ethics in an age ot self interest, Peter Singer, Oxford Oxford University Press, 1997.
- Is there a Female Morality? Gertrud Nunner-Winkler, in Applied Ethics: Critical Concepts in Philosophy, edited by Ruth Chadwick and Dories Schroeder, Routledge, London. 2002.
- Meno, Plato, in Great books, Chicago, Encyclopedia Britannica, 2003.
- Moral Education, Lawrence Kohlberg, in Ethics: Contemporary Readings, edited by Harry J. Gensler, Earl W. Spurgin and James C. Swindal, New York and London, Routledge, 2004.
- The idea of female ethic, Jean Grimshaw, In A Companion to Ethics, edited by peter Singer, Oxford, Blackwell Publishers, 2000.
منبع:کتاب علوم حديث شماره 49-50



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.