انگاره تكرار نزول آيه
چكيده
اين مقاله به بررسي اين فرضيه پرداخته و از درستي يا نادرستي آن سخن خواهد گفت.
كليد واژه ها: تعدد اسباب نزول، تكرار نزول، اسباب نزول.
درآمد
اين مقاله به يكي از مباحث مرتبط با نزول قرآن، به نام تكرار نزول - كه در ميان برخي از كتاب هاي تفسيري و علوم قرآني مطرح شده پرداخته است. اين بحث بيشتر ذيل مباحث اسباب نزول و مكي و مدني آمده و مفسران، به هنگام بيان مكي يا مدني بودن سوره اي، بدان اشاره كرده اند.
علم اسباب نزول به معناي شناخت و آگاهي از موقعيت زماني و مكاني، فردي و اجتماعي و ديگر زمينه هايي است كه سبب نزول آيه يا بخشي از آيات شده است. اين علم، در قلمرو علوم قرآني، دانشي مستقل با پيشينه اي كهن است. قرآن پژوهان به گستردگي درباره فوايد اين علم در تبيين آيات سخن گفته اند و از دير باز براي تشخيص سبب نزول آيه، بيش از هر چيز، به نوع تعبير راوي اهميت داده اند، آنان معتقدند در بيان سبب نزول، اجتهاد راهي ندارد و فقط روايات رسيده از شاهدان نزول وحي مي تواند راه گشا باشد. اما وجود روايات متعدد، با سبب نزول هاي مختلف و گاه متناقض، براي يك آيه مشكلي جدي براي آنان ايجاد كرده است.
لذا محققان وارد به بحث و بررسي راه هاي حل اين مشكل شده اند، اعتبار سند و صراحت تعبير به كار رفته براي بيان سبب نزول، دو ملاك مهم براي ترجيح و داوري درباره اين روايات دانسته شده است(1) و اگر تعبير و سند هر دو يكسان بودند، ملاك حضور راوي را، در هنگام وقوع حادثه، در نظر گرفته اند(2) و اگر در همه موارد ملاكي براي ترجيح روايتي نيافتند، بدون توجه و بررسي درون متن و سياق آيات و ملابسات و قراين ديگر دو راه حل بيان كرده اند:
1. تعدد اسباب نزول،
2. تكرار نزول آيه.(3)
گفتني است وجود آيات مكرر در قرآن كه به مناسب سياق، يا مناسبت هاي ديگر، لازم به تكرار بوده و توسط كاتبين وحي نوشته شده، و به لفظ در آمده، مانند تكرار آيه «تلك امة قدخلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم و لا تسئلون عما كانوا يعملون» در سوره بقره، يكبار در آيه 134 و بار ديگر در آيه 141، و آيه « ويقولون متي هذا الوعد ان كنتم صادقين» كه در آيه 48 سوره يونس و آيه 38سوره انبياء و آيه 71 سوره نمل تكرار شده، نيز آيه «فباي الاء ربكما تكذبان» كه در سوره الرحمن سي بار تكرار شده - مورد بحث محققان ذيل بحث تكرر نزول نيست.
تعدد اسباب
قد انزل الله القرآن فيك وفي صاحبتك.
ابن حجر عسقلاني گفته است:
شايد هلال بن اميه و عويمر العجلاني هم زمان با هم دچار اين مشکل شده اند.(4)
نووي نوشته است:
يحتمل أنها نزلت فيهما جميعاً فلعلهما سالا في وقتين متقاربين.(5)
البته درباره اين آيه، با توجه به اكثر مفسران گفته اند كه آيه درباره هلال بن اميه نازل شده است، بعيد نيست، هنگامي كه عويمر از پيامبر(ص) در اين باره سؤال كرد، پاسخ پيامبر(ص) اين گونه باشد كه درباره تو و امثال تو خداوند آيه نازل كرده است. پس مي توان در جمع روايات گفت كه حادثه اول، باعث نزول آيه شده و پيامبر اكرم (ص)براي رفع اشكال در حادثه دوم به آيات مربوط استناد كرده اند. در نتيجه، تعدد اسباب موجب نزول آيه نشده و در اصل سبب يكي است؛ يعني بيان حكم در موارد مشابه، كه با داستان هاي مختلف و اشخاص متفاوت نقل شده است.
نيز مفسران آيه «يو صيكم الله في اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين»(6) را درباره بيماري و پرسش جابر بن عبدالله دانسته اند كه هم زمان با آن، همسر سعد بن ربيع نيز به رسول خدا(ص) مراجعه كرده و درباره ميراث دو دخترش سؤال كرده بود.
ابن حجر، در مقام رفع تعارض ميان رواياتي كه سبب نزول آيه را جابر داسنته، با رواياتي كه سبب را پرسش همسر سعد بن ربيع مي دانند، مي نويسد:
هيچ مانعي ندارد كه آيه به خاطر هردو ماجرا نازل شده باشد.(7)
البته در اين مورد، ابن حجر احتمال ديگري داده است كه درست تر به نظر مي رسد. او مي نويسد:
ممكن است آيات اول - كه از ميراث فرزندان سخن مي گويد درباره دختران سعد بن ربيع باشد و آيه كلاله (يعني آيه بعد) درباره جابر باشد كه در آن زمان فرزندي نداشت.(8)
گاه يك واقعه، سبب نزول آيات متعدد دانسته شده است؛ به عنوان مثال، واحدي، آيه 8 سوره عنكبوت(9) و آيه 14 سوره لقمان(10) و آيه 15 سوره احقات(11) را در باره سعد بن ابي وقاص دانسته و داستاني مشابه نقل كرده است.
بخاري براي آيه 97 سوره نساء(12) و آيه 10 سوره عنكبوت(13) سبب نزول مشابه آورده است(14). سيوطي نيز آيه 85 سوره إسراء(15) را در باره پيشنهاد يهود به قريش از پرسش درباره روح، از نبي اكرم (ص) دانسته و ترمذي، حاكم نيشابوري و قرطبي، علاوه بر آن، همين سبب را براي نزول، آيه 109 سوره كهف(16) آورده اند(17).
دقت درهمه اين روايات، نشان مي دهد كه همگي از باب اجتهاد راويان در تطبيق حوادث با آيات است. علامه طباطبايي نوشته است:
ممكن است گوناگوني روايات اسباب نزول يك آيه، به اين دليل باشد كه راويان، خود به تطبيق داستان هاي مختلف با آيات قرآني پرداخته اند.(18)
علامه طباطبايي روايات اسباب نزول را برداشت و استنباط راوي مي داند كه با مطالعه حوادث و وقايع تاريخ كوشيده تا آنها را با آياتي كه با آن پيشامد ها هم سو هستند، مرتبط سازد. و در جاي جاي تفسير خود، اين نكته را يادآور شده است:
آنچه به عنوان سبب نزول طرح شده، همه يا بيشتر آن (در واقع) استنباط راوي است؛ بدين معنا كه ايشان عمدتاً حوادث تاريخي را گزارش مي كنند و سپس آن را با آياتي كه قابل انطباق با آن حادثه است، همراه مي سازد و اسباب نزول آيه به حساب آورده اند(19).
وي تعارض روايات را دليل روشني بر اين مطلب دانسته است؛ به اين معنا كه در بسياري از آيات، ذيل هر آيه چندين سبب نزول متناقض نقل شده كه هرگز با هم جمع نمي شوند، حتي گاهي از يك شخص، مانند ابن عباس، در يك آيه معين، چندين سبب نزول روايت شده است...:
چنين تناقض هايي دو علت بيش تر ندارد: يا به دليل نظري و اجتهادي بودن متن است نه نقل حس از واقع كه طبعاً ممكن است دو نظر متناقض ازيك يا چند نفر را نشان دهد، ويا نتيجه دروغ پردازي و وضع احاديث گوناگون.(20)
نزول دوباره
اين امر، بر اين كه مستندي نقلي ندارد، به لحاظ منطقي نيز قابل نقد است. دانشمندان اهل سنت، اقول و روايات صحابه را، در صورتي كه نزول را به گونه اي روشن بيان كنند، نه آن كه به حكم يا معناي آيه اشاره كنند، اعتبار بدون قيد و شرط داده اند و اين گونه روايات را درحد احاديث مسند نشانده اند و لباس قداست بر قامت آن پوشانده اند.(21) از سويي ديگر، ملاك تعيين اسباب نزول را كه توسط تابعان نقل وثاقت و تبحر راوي در علم تفسير دانسته اند.(22) حال اگر درباره آيه اي دو يا چند سبب نزول ذكر شود كه هم زمان نيستند، به دليل ناتواني از ترجيح يكي از روايات و يا پرهيز از هر گونه نقد و ارزيابي آراي گذشتگان، گفته اند:
آيه دو بار يا بيشتر نازل شده است، يك بار پس از تحقيق سبب اول و بار بعد پس از سبب هاي بعدي.
اينان در توجيه اين ادعا به ياد كرد فايده هاي تكرار، از جمله توجه به جايگاه قرآن، تذكر و يادآوري به بندگان، تأكيد بر حكم آيه مكرر و ... پرداخته اند. برخي گفته اند:
علت تكرار نزول بعضي از آيات، ارزش و اهميت آن آيات است.
و برخي ديگر گفته اند:
ترس از فراموشي اين آيات باعث نزول مكرر شده است.(23)
جالب اين كه به باور بعضي، حتي اگر جمع ميان روايات ممكن باشد، قول به تكرر نزول بهتر است. خالد بن عثمان، هنگام بررسي روايات اسباب نزول در آيه «يسالونك عن الروح...» نوشته است:
با اين كه راهي براي ترجيح يكي از روايات بر ديگري وجود دارد، ولي قول تكرر نزول بر ترجيح ميان روايات مقدم است؛ چرا كه در تكرار نزول، موعظه و تذكر و تأكيد بر حكم است!(24)
قايلان و مخالفان تكرر نزول
برخي از آيات دو بار نازل مي شدند؛ به دو دليل يكي، اهيمت و عظمت مضمون آيه و ديگري، هشدار و تذكر دوباره براي جلوگيري از فراموشي در هنگام تكرار موضوع؛ مثلاً سوره فاتحه، به نقل برخي، هم در مكه و هم در مدينه نازل شده است... نيز گفته اند: «قل هو الله احد» هم پاسخ به مشركان مكه و هم پاسخي به يهوديان و مسيحيان مدينه بوده است... سرّ اين امور، آن است كه گاه پرسشي يا واقعه اي پيش مي آمد كه نياز به نزول آيه داشت، در حالي كه محتواي آن پيش تر عيناً بر پيامبر ابلاغ شده بود، همان آيه دو باره نازل مي شد تا اولاً ياد آوري دو باره باشد و ثانياً نشان دهد كه آن آيه مورد و موضوع فعلي را نيز در بر مي گيرد.(25)
ابن تيميه نوشته است:
اگر براي آيه اي دو سبب نزول متفاوت آمده باشد، به درستي هر دو، حكم مي كنيم و مي گوييم آيه دوبار نازل شده است.(26)
زرقاني نيز، ضمن اعتقاد به تكرار نزول، به بيان فوايد اين تكرار پرداخته است. او انگيزه تكرر نزول را جلب توجه عالمان به اهميت موضوع و توجه عميق در عمل به آنچه درآيات تكراري آمده، دانسته است.(27) علامه طباطبايي در باره سوره حمد تكرار نزول را پذيرفته و براي توجيه روايات در باره آيه 5 سوره ضحي احتمال تكرار نزول داده است.(28)
سيد محمد باقر صدر نيز اعتقاد به تكرار نزول را قبول كرده است.(29)
عصام الحميدان نيز تكرار نزول را بر جمع و گزينش روايات ترجيح داده است.(30)
بررسي
به خوبي پيداست كه همه اين توجيه ها، بي اساس و نا استوار است. آيات بسيار مهم ديگري هم هستند كه با اين پيش فرض نياز به تكرار دارند. تمام آيات الهي گرانقدر و مهم است. از سويي ديگر، خداوند خود حافظ قرآن است، آيات الهي به محض نزول، به كتابت در مي آمد و مسلمانان آن را حفظ و ثبت مي كردند، و اگر علت تكرار، ترس از فراموشي بود، بايد همه آيات مكرر نازل مي شد. به راستي چه لزومي دارد بپذيريم آيه يا سوره اي كه يك بار از سوي خداوند، لباس الفاظ پوشيده و وجود يافته و بر مردم قرائت شده و كاتبان وحي آن را نگاشته اند، بار ديگر همين مراحل را بپيمايد و دوباره نازل شود؟ بدون آن كه دوباره نوشته شود؟ جالب اين كه در مصحف هيچ يک از صحابه آياتي که ادعاي تکرار نزول شده، دوبار نوشته نشده است. و از آنان درباره نزول مكرر چيزي نيامده است. گويا وجود امري اعتباري است و آنچه يكبار تحقق يافته، نبوده و دوباره موجود شود! به خصوص اين كه نزول وحي با سختي همراه بوده است.(32)
آيا نزول همه آيات الهي جز آگاهي مردم و جلب توجه ايشان در عمل به قرآن و در نتيجه، هدايت به سوي كمال و رشد بوده است. فرضيه نزول دوباره، اين نتيجه را در برخواهد داشت كه چه بسا آيات قرآني را پيامبر(ص) فراموش كند و يا به دليل نداشتن درك صحيحي از آيات، نتواند در تبيين حادثه و مسأله اي به آيات نازل شده تمسك كند، و هنگامي كه واقعه اي تكرار شود، نياز به وحي دوباره جبرئيل در بيان مسأله داشته باشد. مهم ترين دليل راه يابي اعتقاد به تكرر نزول، نبود تحليل درست از مضامين روايات سبب نزول است. اين فرض، نه از هيچ يك از صحابه شنيده شده، و نه در ميان متقدمان مطرح شده است. از اين رو، فضل عباس نوشته است:
قول به تكرار نزول از آراي نو پيداست و در قرون متقدم نبوده است و در كلام مفسران متقدم دلالتي بر آن نيست؛ به عنوان مثال، ابن جرير طبري در تفسير خود چيزي از تكرار نزول نگفته است.(33)
متأخران در اين كه كدام آيات تكرار نزول داشته اند، اختلاف نظر دارند؛ مثلاً زركشي آيه « يسئلونك عن الروح...» را جزو موارد تكرار نزول دانسته، اما سيوطي و ديگران، نزول آن را به دليل آن كه در متن روايت، ابن مسعود شاهد عيني ماجرا بوده است، در مدينه مي دانند. (34) نيز زرقاني، (35) محمدمحمد . ابوشهبه، (36) صبحي صالح،(37) مناع القطان،(38) و ... قايل به مدني بودن اين آيه هستند و در مقابل، ابن جوزي،(39) خازن(40) و آلوسي(41) آيه را مكي دانسته اند و زركشي، (42) ابن كثير،(43) و ابن حجر عسقلاني(44) قايل به تكرار نزول اين آيه هستند. وهيچ توجهي به وجود روايت در صحيح البخاري يا حضور راوي به عنوان شاهد ماجرا، به عنوان ملاك هاي مهم پذيرش اين نوع روايات، نمي كنند. قبلاً اشاره شد كه ترمذي، حاكم نيشابوري و قرطبي همين سبب را براي نزول آيه 109 سوره كهف (45) آورده اند.
در ميان متأخران، نصر حامد ابوزيد - كه به روش قرائت سياقي (يا قرائت متن در افق تاريخي آن) پافشاري مي كند و از پيوند آموزه هاي وحياني با آگاهي هاي مردمان عصر نزول بحث مي كند، به تفصيل، از نقش محيط در شكل به قالب الفاظ و استدلال هاي قرآني سخن مي گويد. وي از طريق ارتباط ديالكتيكي ميان نص و واقع، ذيل آيه مذكور نوشه است:
نگريستن از طريق حضور متن در درون واقعيت و ارتباط ديالكتيكي آن دو، مكي بودن آيه را اثبات مي كند.(46)
عمادالدين رشيد تساهل در پذيرش روايات اسباب نزول را باعث پيدايش عقيده تكرار نزول مي داند(47). وي در دو مورد، البته به صورت احتمال، تكرر نزول را مطرح كرده است.(48)
مخالفت با اين باور، از دير باز، يعني همان ابتداي ظهور اين ايده وجود داشته است؛ چنان كه سيوطي اين مخالفت را به صاحب كتاب الكفيل بمعاني التنزيل نسبت داده است كه به نظر او تكرر نزول تحصيل حاصل و بي فايده است.(49)
سيوطي در مقام رد او، به گفتار زركشي استناد كرده كه تكرار نزول داراي فايده است.(50)
وي در لباب النقول فقط در سه مورد، به شكلي قاطع، تكرار نزول را پذيرفته و در دو مورد احتمال تكرار داده است.
اين حجر عسقلاني نوشته است:
اگر جمع روايات ممكن نبود، تعدد نزول را مي پذيريم، ولي اصل عدم تعدد است.(51)
با اين حال، در فتح الباري فصلي با عنوان «الايات المكية التي تكرر نزولها بالمدينة» گشوده و ذيل آيه «وان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم»، به تفصيل، از تعدد نزول و فوايد آن سخن گفته است.(52)
آلوسي نيز در تفسير خود اعتقاد به تكرار نزول را نمي پذيرد و مي نويسد:
نزول، ظهور از عالم غيب است و ظهور تكرار را نمي پذيرد؛ چون تحصيل حاصل است.(53)
به باور نصر حامد روش تلفيق و آشتي ميان روايات مختلف و گاه ناسازگار، بدون توجه به درستي روايات، چه از نظر هماهنگي با وقايع تاريخي و چه از نظر سازگاري با داده هاي متن قرآني، باعث ايجاد نظريه تكرار نزول آيات و سور شده است.(54) او مي نويسد:
اين سخن كه آيه اي دو نزول، يك بار در مكه و يك بار در مدينه دارد، صرفاً فرضي براي جمع روايات متعارض است. اما اگر بخواهيم در چارچوب تحقيق تاريخي قدم برداريم ناگزير، بايد روش انتقادي را بر گزينيم كه بر مدار رد يا قبول روايات تاريخي و اصل واقع گرايانه استوار باشد و در آن، جايي براي سازگاري و جمع اقوال متعارض نباشد.(55)
مناع قطان هيچ دليل موجهي براي تكرار نزول نيافته است.(56)
قاضي عبدالغفار نوشته است:
المسأله هنا تحتاج الي تدبر و رؤية، فان القول بتكرار النازل نفسه اكثر من مرة امر غير مقبول و ربما أراد العلماء به التوفيق بين الاراء المتعددة.(57)
برخي از عالمان معتقدند كه در همه اين موارد راه ديگري براي جمع ميان روايات يا ترجيح يكي بر ديگري وجود دارد؛(58) گرچه توجيهات آنان مورد تأمل و نقد است.
اين فرض، چنان غريب است كه بسياري از قايلان به آن هم آن را به عنوان آخرين راه حل، طرح كرده اند.(59)
به نظر مي رسد منشأ اختلاف در تطبيق عموميت حكم است؛ چه بسا صحابه براي بيان آيه به حادثه اي اشاره مي كردند و راويان گمان مي كردند سبب نزول است.
دهلوي نوشته است:
مطالب بسياري در باره اسباب نزول گفته شده كه ربطي به سبب نزول ندارد و از نوع استشهاد پيامبر(ص) و صحابه به آيه اي از قرآن در مناظرات و دعوا يا تبيين يك موضوع است، ولي محدثان آن را سبب نزول قلمداد كرده اند.(60)
سيوطي به احتمال خطا در نقل روايات اسباب نزول اشاره كرده و نوشته است:
چه بسا صحابه در تطبيق حادثه اي آيه اي را بخوانند و راوي به جاي «فتلا» به اشتباه «فنزلت»، بگويد.
سيوطي نمونه اي هم آورده است.(61) دقت و بررسي الفاظ و نوع تعبير در نقل سبب نزول، نشان مي دهد كه صحابه و تابعان، در بسياري از موارد مي گفتند:« نزلت آلاية في كذا... و كذا...»، و مقصود ايشان به تصوير کشيدن مصداقي براي آيه است، نه سبب واقعي نزول آيه.
زرکشي گفته است:
از عادت هاي معروف و مسلم صحابه و تابعان اين است كه وقتي مي گويند: آيه اي در فلان واقعه نازل شده، منظورشان اين است كه آيه حكم آن واقعه را در بردارد، نه اين كه آن واقعه سبب نزول باشد، بنا بر اين چنين رواياتي از صحابه و تابعان، از قبيل استدلال به آيه براي حكمي است، نه اين كه از قبيل نقل واقعه اي باشد.(62)
علامه طباطبايي نوشته است:
از سياق بسياري از اين روايات پيداست كه راوي ارتباط نزول آيه را در مورد حادثه و واقعه از طريق مشافهه و تحمل و حفظ به دست نياورده، بلكه قصه را حكايت مي كند و سپس آياتي را كه از جهت معنا مناسب قصه است، به قصه ارتباط مي دهد. در نتيجه، سبب نزولي كه در حديث ذكر شده، سبب نظري و اجتهادي است، نه سبب نزولي كه از راه مشاهده و ضبط به دست آمده باشد.(63)
به باور ايشان، راويان مضمون بعضي از آيات را منطبق بر پاره اي از داستان هايي يافته اند كه در زمان پيامير اكرم (ص) روي داده بود. لذا آن ماجرا را سبب نزول خواندند. بررسي روايات در اين زمينه نشان مي دهد كه بخش عمده اي از آن، از طريق اهل سنت به دست ما رسيده و البته همه اين روايات مستند و صحيح نيستند و بسياري غير مستند و ضعيف اند. بسياري از ناقلان، نه سماعي از پيامبر(ص)داشته اند تا گفته ايشان حمل بر دريافت از ناحيه آن حضرت شود و نه قراين و احوال زمان نزول را مشاهده كرده اند تا از خطا و اشتباه بر دريافت و انتقال تا حدي مصون باشند.
بنابراين، دانشمندان به جاي جمع و آشتي ميان روايات مختلف با قايل شدن و به تعدد نزول آيه، بايد دو حالت را از يكديگر تفكيك مي كردند: يكي آن كه آيه اي به سبب حادثه اي خاص نازل شده است و ديگر آن كه آيه اي كه قبلاً نازل شده، بعداً در حادثه اي مشابه تلاوت شده است. تلاوت مجدد آيه در حادثه اي مشابه، نزول دوباره آن آيه نيست.
از اين رو، بر لزوم هماهنگي آيات الهي و سياق آن، با روايات اسباب نزول و ارزيابي صحت و سقم اين روايات از طريق معيارهاي معتبر نقد و بررسي، تأكيد مي كنيم، و توجه به ابعاد اعجاز قرآن و سياق آيات، فضا و زمان نزول، را از ملاك هاي مهم دستيابي به اسباب نزول مي دانيم.
نصر حامد- كه به ارتباط متن با واقعيت و تعامل آن با فرهنگ تأكيد مي كند- معتقد است وفرضيه تكرار نزول، راه شناخت متن قرآن را مسدود مي كند، و سبب فرو ريختن پايه هاي دلالي آن مي شود.(64)
به اعتقاد ابوزيد، علت اختلاف، اين است كه متأخران از به كار بستن ديدگاهي نقادانه ناتوان بوده اند.(65)
بد نيست اشاره كنيم كه فرضيه تكرار نزول فقط در جمع روايات اسباب نزول و مكي و مدني پديد نيامده است، بلكه تا آن جا پيش رفته است كه قرائت هاي مختلف قرآني را هم با همين فرض توجيه كرده و حتي گفته اند قرآن هفت نزول دارد. و پديده «احرف سبعه» را با تكرار نزول، تفسير و توجيه مي كردند.
سيوطي نوشته است:
سخاوي در جمال القراء، پس از نقل نزول دوباره سوره فاتحه مي گويد:« اگر بپرسي فايده و حكمت نزول دوباره چيست؟ خواهم گفت: شايد نزول اول، بنابر يکي از حروف و نزول دوم به بقيه صورت ها و حروف باشد؛ از قبيل اختلاف در قرائت «ملك و مالك» و «سراط و صراط» و امثال آن».(66)
بررسي برخي از مواردي كه ادعاي تكرر نزول شده است.
مما تكرر نزوله و صرح به جماعة من العلماء، خواتيم سورة النحل، اول سورة الروم، آية الروح و سورة الفاتحه و آية الملاعنة، و غاية التكرار، التذكر و الموعظه.(67)
از آن جا كه ادعاي تكرر نزول، مستندي جز نقل برخي از گذشتگان ندارد، و به لحاظ عقلي قابل نقد است، دو مورد كه تقريباً همه قايلان آن را از موارد تكرار نزول دانسته اند، بررسي مي كنيم:
1. سوره نحل، آيه 126: «وان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خير للصابرين».
سيوطي اين آيه را به عنوان نمونه اي از تكرر نزول آورده و بقيه دانشمندان علوم قرآني به مناسبت بحث از تكرر، همين را از سيوطي نقل كرده اند.
در باره اين آيه چند سبب نزول مطرح شده است. مطابق برخي از روايات، اين آيه، مانند ساير آيات سوره نحل، در مكه نازل شده و سپس در مدينه، هنگام غزوه احد پس از شهادت حمزه، نازل شده است. و برخي از روايات، نزول آن را در فتح مكه دانسته است.(68) پس، در مجموع، سه سبب نزول براي اين آيه وجود دارد:
1. آيه، مانند ساير آيات سوره نحل، مكي است؛
2. آيه در مدينه، پس از جنگ احد نازل شد؛
3. آيه هنگام فتح مكه نازل شده است.
به منظور جمع ميان روايات، برخي قايل به تكرار نزول آن، حتي سه بار شده اند.
سيوطي از ابن حصار نقل كرده كه اين آيه، ابتدا در مكه سپس در احد و بار سوم در روز فتح مكه به خاطر تذكر به مؤمنين نازل شده است.(69)
بررسي
حاكم نيشابوري نوشته است:
جوينده حديث بايد بداند كه تفسير صحابي كه شاهد نزول وحي و فضاي حاكم بر نزول آيات بودند - نزد بخاري و مسلم، ابو صلاح و ديگران، مانند حديث مسند محسوب مي شود.(70)
اما در روز احد ابوهريره كجا شاهد و ناظر صحنه بوده است؟ وي در سال هفتم هجري از يمن به مدينه آمده و اسلام آورده است و نبرد احد در سال دوم هجري اتفاق افتاده است.
به علاوه، صالح بن بشير را كه راوي ابوهريره است رجاليون ضعيف دانسته اند. بخاري درباره او گفته: «فيه نظر». «و هو منكر الحديث». نسايي نوشته است: « ليس بقوي».(71) در باره او گفته شده: «كان يقص و ليس هو شيئاً في الحديث».(72) متن روايت نيز با خلق و خوي پيامبر (ص)كه قرآن از آن به «انك لعلي-خلق عظيم» ياد كرده است- منافات دارد؛ چون مطابق روايات، هنگامي كه پيامبر(ص) وضع دردناك عمويش را كه سينه او را دريده و با قساوت كبد يا قلب او را بيرون كشيده بودند- ديد، بسيار ناراحت و خشمگين شد و فرمود:
لئن ظفرت لامثلن لا مثلن و لامثلن؛
اگر بر آنها چيره شوم، آنها را مُثله خواهم كرد.
نيز با آيه بعد : « و لا تحزن عليهم و لا تكن في ضيق مما يمكرون»، ناسازگار است.
متن روايات نيز مضطرب است و اضطراب مي تواند دليلي بر ضعف باشد. در يك روايت، پيامبر(ص) با ديدن جنازه حمزه فرمود: « اگر بر آنان غالب شوم، چنين و چنان مي كنم» و در روايتي ديگر، اين جمله را انصار، پس از آن كه 64 نفر از ايشان در احد كشته شد، گفتند، و در روايتي ديگر، از مهاجرين كه در آن روز شصت نفر از آنان كشته شده بودند نقل شده است. مطابق بعضي روايات، پيامبر(ص) فرمود: «هفتاد نفر آنها را مثله مي كنم». و در جايي ديگر، سي نفر، و در روايتي ديگر، فقط چند بار جمله «حتماً مثله خواهم كرد» را تكرار كردند.(73)
رواياتي را كه سبب نزول آيه را بعد از فتح مكه دانسته، حاكم نيشابوري و ترمذي از ابي بن كعب نقل كرده اند؛ با اين مضمون كه پس ازحوادث احد، چند سال بعد، در روز فتح مكه اين آيه قرائت شد.(74) با اين كه ذهبي آن را صحيح مي داند، و ابن كثير آن را بدون اشكال دانسته است، به درستي معلوم نيست كه رسول اكرم (ص) آيه را قرائت فرمودند يا آيه اولين بار نازل شد. سيوطي احتمال مي دهد راوي به جاي «فقرا»، «فنزل» آيه را قرائت فرمودند يا آيه اولين بار نازل شد. سيوطي احتمال مي دهد راوي به جاي «فقرا»، «فنزل» گفته باشد. به علاوه، اگر نزول اين آيات را در فتح مكه بدانيم و آن را از آيات قبل و بعد جدا كنيم، با سياق نمي سازد. طبرسي از حسن بصري نقل كرده است كه اين آيه قبل از آن كه پيامبر اكرم (ص) به جهاد با مشركان مامور شوند، نازل شد. از ابراهيم و مجاهد نقل شده كه آيه عام است و شامل هر ظلمي مي شود. بررسي آيات قبل و بعد اين آيه، كمال انسجام ميان آيات را مي رساند.
آيات در مقام نهي مظلوم در زياده خواهي از ظالم است. در آيات پيشين، سخن از اين بود كه در يك بحث منطقي عاطفي و يا مناظره معقول با مخالفان شركت كنيم. دراين آيات به پيامبر(ص) دستور داده است كه مردم را با حكمت يا موعظه حسنه يا جدال احسن، به دين حق دعوت كند. آيات در شعب ابي طالب و سال هاي آخر حضور مسلمانان در مكه نازل شده است.(75) اگر مشركان با قطع ارتباط و حصر در شعب با شما بد رفتاري كردند، شما نيز (پس از آن كه با آنان به درستي مجادله كرده ايد) با آنان قطع رابطه كنيد و در مقابله به مثل صبر پيشه كنيد. و اي پيامبر، به دليل نپذيرفتن هدايت و اصرار آنها بر گمراهي غمگين مباش:«و لا تحزن عليهم و لا تكن في ضيق مما يمكرون».
روز فتح مكه روز نصرت و رحمت بود و پيامبر(ص)عفو عموم را صادركرد و با اقتدار به مكه قدم گذاشت و نزول آياتي مانند: «ولا تك في ضيق مما يمكرون» و... با اين فضا سازگار نيست. لذا مكي بودن سوره و هماهنگي سياق آيات، دليلي قاطع بر مكي بودن اين آيه است.
2. سوره حمد: بسياري از مفسران و قرآن پژوهان نزول اين سوره را در مكه مي دانند.(76) در روايتي از امام علي(ع) در تفسير سوره حمد آمده است كه نخستين سوره اي كه بر پيامبر(ص) نازل شد، سوره حمد بود.(77) نيز روايت «فاتحة الكتاب نزلت بمكة من كنز تحت العرش»،(78) در مقابل ابن ابي شيبه در المصنف، ابوسعيد اعرابي در معجم و طبراني در الاوسط از مجاهد نقل كرده اند كه اين سوره مدني است.(79) ابن كثير نوشته است:
و هي مكيه، قاله ابن عباس و ابوالعاليه وقيل: مدنية، قاله ابوهريره و مجاهد.(80)
حسين بن فضل آن را اشتباهي از مجاهد دانسته است و در روايتي كه ازابوهريره نقل شده، جمله «انزلت بالمدينه» را مدرج مي داند.(81)
قول به مدني بودن اين سوره از عطاء خراساني و ابن شهاب زهري نيز نقل شده است كه به دليل عدم حضور همه آنها به هنگام نزول آيات، قابل توجه نيست. زركشي همچنين با تعبير « و يقال نزلت مرتين مره بمكه و مره بالمدينه» نزول دوباره را، بدون استناد به گوينده، مطرح كرده و سپس مكي بودن آن را اشبه) دانسته است.(82)
نيز از آنجا كه مسلم اين روايت را ذيل باب «فضل الفاتحة و خواتيم سورة البقرة» آورده، احتمال داده اند كه چون فضيلت قرائت آخر سوره بقره و سوره حمد با هم آمده، پس با هم نازل شده اند!(83)
لذا برخي به جاي جرح و تعديل روايات و بررسي تاريخي آن، قايل به نزول مكرر اين سوره، يكبار، در مكه و بار ديگر، به هنگام تغيير قبله در مدينه كه مسلمانان گمان كردند كيفيت نماز هم تغيير كرده است - يا به دليل بزرگداشت و تأكيد بر معاني عالي اين سوره، شده اند. اين فرضيه را ثعلبي، (84) غوي،(85) زمخشري،(86) فخر رازي،(87) سخاوي،(88) زركشي(89) و سيوطي(90) نقل كرده اند؛ اما هيچ كدام گوينده اين نظريه را معرفي نكرده اند، وبا تعبير «وقيل» از كنار آن گذشته اند وفقط به ذكر فوايد نزول مجدد، از جمله تعظيم و بزرگداشت و تذكر و جلوگيري از نسيان و .... پرداخته اند.
مكي بودن سوره حمد طرفداران بسياري دارد و روايات بسياري بر آن دلالت دارد؛ دسته اي گفته اند اين سوره مكي است، به دليل آيه 87 سوره حجر:« ولقد آتيناك سبعا من المثاني»، كه از سوره حمد به سبع المثالي ياد شده است و همه سوره حجر را مكي مي دانند. پس بايد نزول فاتحه قبل از سوره حجر باشد.(91)
ابن تيميه نوشته است:
فاتحه الكتاب نزلت بمكة بلاريب كما دل عليه قوله تعالي... سبعاً من المثاني...(92)
چرا كه فاتحه الكتاب جزء اصلي نماز است و نماز بدون سوره حمد درست نيست: « لاصلاه لمن لم يقرأ بفاتحة الكتاب».(93) و «لا صلاة إلا بفاتحة الكتاب».(94) واحدي نوشته است:
بسيار بعيد است كه درمدت اقامت آن حضرت در مكه، نماز بدون فاتحه خوانده شده باشد.(95)
ثعلبي مي افزايد:
اين كه سوره فاتحه در سوره حجر «سبع المثاني» معرفي شده، دليلي است بر اين كه سوره دو بار نازل شده، يكبار در مكه و يكبار در مدينه.(96)
اما اين نظر - كه مثاني به معناي تكرر نزول باشد -توسط بسياري از مفسران مردود دانسته شده است. ابن عاشور نوشته است:
... و هدا قول بعيد جداً.(97)
مطابق اين نظر، علت اين كه به سوره حمد مثاني گفته شده، اين است كه اين سوره دو بار نازل شده، يكبار در مكه و يكبار در مدينه، شيخ بهايي اشكالي وارد كرده كه سوره حجر -كه آيه «سبعا من المثاني» در آن است- مكي است و در زمان نزول آيه، سوره حمد فقط يك بار نازل شده بود. شيخ، خود به اين اشكال پاسخ داده كه درعلم خدا مقرر شده بود كه سوره حمد دو بار نازل شود.(98) اما طبرسي و فخر رازي به اشكال توجه كرده و پاسخ داده اند كه گرچه سوره حجر مكي است، ولي اين آيه در مدينه نازل شده است. (99) در اين صورت، احتجاج به اين آيه براي مكي بودن سوره حمد درهم مي ريزد.
براي نام گذاري سوره حمد به «مثاني» وجوه ديگري هم گفته شده؛ از جمله اين كه اين سوره در هر نماز دو بار خوانده مي شود، يا اين كه به لحاظ محتوا به دو قسمت تقسيم مي شود؛ قسمتي مربوط به صفات باري تعالي وقسمتي مربوط به خواست بندگان، يا اين كه اين سوره يك سوره استثنايي است و حالتي ويژه دارد و مثاني از استثناست، يا اين كه اين سوره در بر دارنده ثناي الهي است و مثاني از «ثنا» به معناي تعريف و تمجيد است.(100) از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمودند:
انما سميت بالمثاني لا نها تثني في الركعتين.(101)
ابوزيد نوشته است:
روايات مربوط به نزول سوره فاتحه و تعيين مكي يا مدني بودن آن، مختلف و متعارض است. همچنين دانشمندان متأخر كوشيده اند با تاكيد بر تكرار نزول (يك بار در مكه و يك بار در مدينه)، تمام اين روايات را جمع كنند و آشتي دهند؛ حال آن كه روشن است سوره فاتحه از اجزاي اصلي نماز است و بدون قرائت آن، نماز تمام نيست و از طرفي نيز تشريع فريضه نماز در انتهاي دوره مكي و در شب معراج معلوم و مشهور و متفق عليه است. بدون شك، نزول سوره فاتحه پيش از تشريع نماز بوده است و به اين دليل، سوره حمد مكي است. اما سيوطي و زركشي، با آن كه در بحث مكي و مدني اين سوره را مكي مي دانند، در بحث «اسباب نزول» آن را از مواردي مي شمارند كه دو بار نازل شده است.(102)
برخي معتقدند كه نيمي از سوره حمد در مدينه و نيمي ديگر در مكه نازل شده است. به درستي معلوم نيست چه كسي اين نظر را مطرح كرده، جز اين كه نصر بن محمد ابراهيم ابوالليث سمرقندي حنفي (م375ق) در تفسيرش، بدون اسناد به كسي، آن را آورده و گفته است: به دليل آيه«غير المغضوب عليهم و لا الضالين»؛ چون هر آيه اي از يهود سخن بگويد، مدني است.(103) بطلان اين قول نيزمعلوم است.
پی نوشت ها :
*عضو هيأت علمي دانشگاه فردوسي مشهد.
1. الدر المنثور، ج1، ص 117-118.
2. مقاله نگارنده، مجله علوم حديث، ش37-38.
3. همان؛ نيز ر. ك: اسباب النزول و اثرها في بيان النصوص، ص166-237؛ في علوم القرآن، ص54.
4. فتح الباري، ج8، ص244، ح253؛ اسباب النزول(واحدي)، ص408؛ تفسير القرآن العظيم، ج4، ص342.
5. المنهاج علي شرح صحيح مسلم، ج10، ص342.
6. سوره نساء، آيه 11.
7. فتح الباري، ج8، ص244-268.
8. همان.
9. «و وصينا الانسان بوالديه حسنا و ان جاهداك لتشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما...».
10. « ووصينا الانسان بوالديه حملته و هنا علي وهن و فصاله في عامين... و ان جاهداك علي ان تشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما في الدنيا».
11. « ووصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و...».
12. « ان الذين توفاهم الملائكة ظالمي انفسهم فالوا فبيم كنتم فالوا...».
13. ومن الناس من يقول امنا بالله فاذا اوذي في الله جعل فتنة الناس كعذاب الله و لئن جاء نصر...».
14. صحيح، بخاري، كتاب التفسير، باب « ان الذين توفاهم...»، ش 4596: نيز ر. ك. اسباب النزول (واحدي)، ذيل آيات مذكور.
15. و يسالونك عن الروح قل الروح من امر ربي...».
16. «قل لوكان البحر مدادا لكلمات ربي لنفذ البحر قبل ان تنفذ كلمات ربي ولو جئنا بمثله مدداً».
17. لباب النقول، ص 172: اسباب النزول (واحدي)، ص246: سنن الترمذي، ش 1341 و آن را حسن و صحيح دانسته است؛ المستدرك، ج2، ص531، نيز ر.ك. جامع البيان، ج21، ص81؛ الجامع لاحكام القرآن، ج11، ص69.
18. الميزان، ج6، ص115.
19. همان، ج4، ص74 نيز ر. ك: ج5، ص 258، ص 386: ج3، ص 343: ج4، ص412؛ ج14، ص353 و...
20. همان
21. ر. ك: مقاله نگارنده در علوم حديث، ش37-38، ص48.
22. همان.
23. قواعد التفسير، ج1، ص62.
24. همان، ص64.
25. البرهان في علوم القرآن، ج1، ص123؛ نيز ر. ك: الاكسير في علم التفسير، ص245، به نقل از اسباب النزول و اثرها في بيان النزول. عمادالدين رشيد در ص 225 نوشته است: طوفي در بابي جداگانه، به گستردگي، به نكات بلاغي و فوايد تكرار نزول پرداخته است. وي همچنين، از اين ابي الاصبع نام مي برد كه در بديع القرآن (ص151) درباره فايده تكرار مطالبي نوشته است.
26. مقدمه في اصول التفسير، ص40-43؛ مجموع الفتاوي، ج13، ص340.
27. متاهل العرفان، ج1، ص114.
28. الميزان، ج20، ص312.
29. المدرسة القرآنية، ص231.
30. اسباب النزول و اثرها في التفسير، به نقل از اسباب النزول و اثرها في بيان النزول، ص138.
31. الدر المنثور، ج1، ص115.
32. براي گزارش هايي در اين باره را ر. ك: صحيح، البخاري، ج1، باب بدء الوحي، ص2- 3؛ ج4، ص80؛ الاتقان، ج1، ص163؛ التبيان، ج2، ص720، مجمع البيان، ج5، ص378؛ روض الجنان، ج10، ص151.
33. اتقان البرهان، ص307.
34. الاتقان؛ لباب النقول، ص140.
35. متاهل العرفان، ج1، ص117-118.
36. المدخل الدراسة القرآن الكريم، ص146-147.
37. همان، ص145-146.
38. مباحث في علوم القرآن، ص88-89.
39. زاد المسير، ج5، ص53.
40. لباب التأويل، ج4، ص127.
41. روح المعاني، ج15، ص2.
42. البرهان في علوم القرآن، ج1، ص123-124.
43. تفسيرالقرآن العظيم، ج3، ص63.
44. فتح الباري، ج8، 253.
45. «قل لو كان البحر مداداً لكلمات ربي لنفد البحر قبل ان تنفذ كلمات ربي ولو جئنا بمثله مدداً».
46. معناي متن، ص158.
47. اسباب النزول و اثرها في بيان النصوص، ص225.
48. همان، ص225.
49. صاحب اين كتاب عمادالدين الكندي (م741ق) است. حسين احمد نوشته است: به نسخه اي از اين كتاب- كه در الجامعه الاسلاميه با شماره 2143 بود- مراجعه کردم، ولي آنچه سيوطي آورده است، نيافتم، شايد اين جمله در جزو اول گم شده اين کتاب، يعني بخش مقدمه و سوره فاتحه و آيات ابتدايي سوره بقره باشد. (ر. ك: المنار في علوم القرآن، ج1، ص112)
50. الاتقان، ج1، ص131.
51. رسالة العجاب، ص542.
52. فتح الباري، ج2، ص830.
53. روح المعاني، ج1، ص34.
54. معناي متن، ص162.
55. همان، ص156.
56. مباحث في علوم القرآن، ص79.
57. قضايا في علوم القرآن، ص58.
58. الاتقان البرهان في علوم القرآن، ص305- 315؛ قضايا في علوم القرآن، ص58؛ المنار في علوم القرآن، ص145.
59. الاتقان، ج1، ص132؛ نيز ر.ك: اسباب النزول و اثرها في بيان النصوص، ص218 و 225؛ الاتقان البرهان في علوم القرآن، ج1، ص303.
60. الفوز الكبير، ص96.
61. الاتقان، ج1، ص132.
62. البرهان في علوم القرآن، ج1، ص323.
63. قرآن در اسلام، ص148.
64. معناي متن، ص165.
65. همان.
66. الاتقان، ج1، ص131.
67. البرهان في علوم القرآن، ج1، ص323.
68. ر. ك: تفسير القرآن العظيم؛ الجامع الاحكام القرآن؛ الكشاف؛ مجمع البيان، ذيل اين آيه، اسباب النزول (واحدي).
69. الاتقان، ج1، ص123؛ لباب النقول، ص225.
70. المستدرك علي الصحيحين، ج2، ص263-285، كتاب التفسير؛ نيز ر. ك: الاتقان، ج4، ص181.
71. ر. ك: تهذيب التهذيب، ج1، ص379: المعجم الكبير، ج11، ص62، ش 11051؛ كتاب المجروحين، ج2، ص140: تفسير القرآن العظيم، ذيل اين آيه و...
72. اسباب النزول و اثرها في بيان النصوص، ص231.
73. تفسير العياشي، ج1، ص275؛ تفسير القرآن العظيم، ج2، ص 592؛ فتح الباري، ج1، ص371.
74. ر. ك: سنن الترمذي، كتاب التفسير، ش3129؛ سنن النسايي، ش11279؛ المستدرك، كتاب التفسير، ج2، ص 359.
75. موسوعة التاريخ الاسلامي، ج1، ص633.
76. البحر المحيط في التفسير، ج6، ص463؛ اسباب النزول(واحدي)، ص20؛ تفسير الثعلبي، ج1، ص19؛ فنون الافنان، ص337؛ جوامع الجامع، ج1، ص4؛ تفسير القرآن العظيم، ج1، ص10؛ انوار التنزيل، ج1، ص5؛ التحرير و التنوير، ج5، ص14؛ الجامع الاحكام القرآن، ج1، ص61؛ تفسير القرآن الكريم(المنار) و...
77. اسباب النزول (واحدي)؛ تفسير الثعلبي، ج1، ص19؛ درالمنثور، ج1، ص11؛ كشف الاسرار، ج1، ص4؛ البرهان في علوم القرآن، ج1، ص29.
78. تفسير الثعلبي؛ الدرالمنثور.
79. تفسير القرآن العظيم والدر المنثور، ذيل سوره حمد.
80. تفسير القرآن العظيم، ج1، ص11.
81. البرهان في علوم القرآن، ج1، ص194؛ الدر المنثور، ج1، ص12.
82. همان.
83. صحيح مسلم، ج1، ص554، ش806.
84. الكشف و البيان،ج1، ص19.
85. معالم التنزيل، ج1، ص149.
86. الكشاف، ج1، ص 23.
87. همان، ج1، ص184.
88. جمال القراء، ج1، ص34.
89. البرهان في علوم القرآن، ج1، ص29.
90. الدر المنثور، ج1، ص113.
91. مجمع البيان، ج1، ص117؛ الجامع لاحكم القرآن، ج1، ص100؛ معالم التنزيل، ج1، ص20؛ البحر المحيط، ج1، ص16؛ الكشف و البيان، ج11، ص19 و...
92. مجموع الفتاوي، ج17، ص190-191.
93. وسائل الشيعة، كتاب الصلاة؛ كنزالعرفان، ج4، ص95؛ صحيح مسلم، ج2، ص9؛ سنن البيهقي، ج2، ص37؛ مسند الطيالسي، ح2561 و...
94. روض الجنان، ج1، ص22.
95. اسباب النزول(واحدي)، ص13.
96. الكشف و البيان، ج1، ص19.
97. التحرير و التنوير، ج1، ص135.
98. مفتاح الفلاح، ص157.
99. مجمع البيان، ج6، ص501؛ تفسير كبير، ج19، ص151.
100. الميزان، ج12، ص202.
101. تفسير العياشي، ج1، ص19.
102. معناي متن، ص162.
103. السمرقندي و منهجه في التفسير، ص 370، الدر المنثور، ج1، ص12.
- اتقان البرهان في علوم القرآن، فضل حسن عباس، دارالفرقان، اول.
- الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين سيوطي، قم: منشورات الرضي، 1363ش.
- اسباب النزول، علي بن احمد واحدي نيشابوري، بيروت: مؤسسة الريان، اول، 1411ق.
- اسباب النزول و اثرها في بيان النصوص، عماد الدين رشيد، دمشق: دارالشهاب، 1420ق/1999م.
- انوار التنزيل و اسرار التأويل، عبداله بن عمر بيضاوي، بيروت: مؤسسه الاعلمي، اول، 1410ق.
- البحر المحيط في التفسير، ابوحيان اندلسي، بيروت: دارالفكر، 1412ق.
- البرهان في علوم القرآن، بدرالدين زركشي، بيروت: دارالمعرفة، اول 1410ق.
- التبيان في تفسير القرآن، محمد بن حسن طوسي، بيروت: دار احياء التراث العربي، بي تا.
- التحرير و التنوير، محمد طاهر ابن عاشور، تونس: الدار التونسية للنشر، 1984م.
- تفسير العياشي، محمد-بن مسعود عياشي، تهران : چاپخانه علميه، 1380ق.
- تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، بيروت: دارالمعرفة، دوم، 1407ق.
- تفسير القمي، علي بن ابراهيم قمي، قم: دار الكتاب، سوم، 1404ق.
- تفسير القرآن الكريم(المنار)، محمد رشيد رضا، بيروت : دارالمعرفة، بي تا.
- جامع البيان تفسير القرآن، محمد بن جرير طبري، بيروت: دارالكتب العلمية، سوم، بي تا.
- الجامع لاحكام القرآن، محمد بن احمد قرطبي، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1405ق.
- جوامع الجامع، فضل بن حسن طبرسي، بيروت: دارالاضواء، 1405ق.
- الدر المنثور، جلال الدين سيوطي، بيروت: دارالفكر، 1993م.
- روح المعاني، شهاب الدين الوسي، بيروت: دار احياء التراث العربي، چهار 1405.
- روض الجنان و روح الجنان، ابو الفتوح رازي، تهران: كتابفروشي اسلاميه، 1352ش.
- سنن الترمذي، محمد بن عيسي ترمذي، بيروت: دار عمران، بي تا.
- سنن النسايي، احمد بن شعيب نسايي، بيروت: دارالفكر، اول، 1930م.
- صحيح البخاري، بخاري، بيروت: دارالفكر، 1410ق.
- صحيح مسلم، مسلم بن حجاج قشيري، قاهره: دارا احياء الكتب العربية، اول، 1374ق.
- فتح الباري، ابن حجر عسقلاني، المكتبة السلفية، 1407ق.
- في علوم القرآن، سليماني معرفي السفر، كويت: جامعة الكويت، اول 2003م.
- قضايا في علوم القرآن، سيد احمد عبدالغفار، دارالمعرفه الجامعيه، بي تا.
- قواعد التفسير، خالد بن عثمان السبت، بي جا، دار ابن عفان، اول، 1997ق.
- كشف الاسرار و عدة الابرار، رشيد الدين ميبدي، تهران: امير كبير 1371ش.
- كنز العرفان، فاضل مقداد، تهران: مكتبة الرضوية، 1384ق.
- لباب النقول في اسباب النزول، جلال الدين سيوطي، بيروت: دار احياء العلوم، سوم، 1400ق/1980م.
- مباحث في علوم القرآن، مناع قطان، مؤسسه الرسالة، 1993م.
- مجمع البيان في تفسير القرآن، فضل بن حسن طبرسي، قم: كتابخانه آية الله مرعشي، 1403ق.
- مجموع الفتاوي، ابن تيميه، بيروت، دار المرحمه.
- المدخل لدراسه القرآن الكريم، محمد ابو شبهه، قاهره: مكتبة السنة، 1412ق.
- المستدرك علي الصحيحين، حاكم نيشابوري، بيروت: دارالمعرفه، 1406ق.
- معالم التنزيل، حسين بن مسعود نجومي، بيروت: دار المعرفة، 1413ق.
- معناي متن، نصر حامد ابوزيد، تهران: طرح نو.
- المقدمه في اصول التفسير، ابن تيميه، بيروت: دار ابن حزم، اول 1414ق.
- المنار في علوم قرآن، محمد علي حسن، عمان: دار الارقم، اول، 1983.
- مناهل العرفان في علوم القرآن، محمد- عبدالعظيم زرقاني، بيروت، دارالفكر، 1988م.
- موسوعة التاريخ الاسلامي، غروي يوسفي، قم: مجمع الفكر الاسلامي، اول 1423ق.
- الميزان في تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايي، قم: اسلامي، پنجم، 1417ق.
- وسائل الشيعه، حرعاملي، تهران: مكتبه الاسلاميه، 1403ق.
منبع:کتاب علوم حديث شماره 49-50