
در این نوشتار، با توجه به عنوان خاصی از دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان، حول محور آن به بحث و تحقیق پرداخته شده است و شامل قسمتهای مختلفی چون آیاتی از کلام اللّه مجید، روایات مأثوره، مثال عرفی، شعر، داستان اخلاقی و ... میباشد که در ادامه مطلب، شرحی اخلاقی بر این دعا با تاکید بر فضیلت اخلاقی تقوا خواهیم داشت.
متن و ترجمه دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان
در روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان، دست نیازمند خود را به سوی خدای بی نیاز بلند می کنیم و می خوانیم:
«اللَّهُمَّ اِنِّی اَسْاَلُکَ فِیهِ مَا یُرْضِیکَ وَ اَعُوذُ بِکَ مِمَّا یُؤْذِیکَ وَ اَسْاَلُکَ التَّوْفِیقَ فِیهِ لِاَنْ اُطِیعَکَ وَ لا اَعْصِیَکَ یَا جَوَادَ السَّائِلِینَ».
خدایا در این ماه آنچه تو را خشنود میکند از تو درخواست میکنم، و از آنچه تو را ناخشنود میکند به تو پناه میآورم، و از تو در این ماه توفیق اطاعت و ترک نافرمانیات را خواستارم، ای بخشنده به نیازمندان.
فضیلت اخلاقی تقوا
شرط نجات و رستگاری «تقوا» است. عزیزترین انسانها در نزد خدا با تقواترین آنهاست چرا که از امیال نفسانی خود گذشته و وجود خود را وقف اطاعت و فرمان برداری از دستورات الهی و اجتناب از معاصی و محارم نموده است.
«تقوا» خیر دنیا و آخرت می باشد و در دنیا سبب سربلندی و روسفیدی پیش خلق و در آخرت سبب جای گرفتن در بهشت برین و در آغوش قرب الهی می باشد.
آیات مرتبط با تقوا
آیه اول
«تلک الجنة نورث مِن عبادنا مَن کان تقیا»1
این بهشتی است که به بندگانی که پرهیزگار باشد به میراث می دهیم.
آیه دوم
«بلی من اوفی بعهده و اتقی فانّ الله یحب المتقین»2
آری هر کس به پیمان اش وفا کند و پرهیزگاری نماید بی تردید خداوند پرهیزگاران را دوست دارد.

آیه سوم
«ان الارض لله یورثها من یشاء و من عباده و العاقبة للمتقین»3
زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد می دهد و فرجام نیک از آن متقین می باشد.
آیه چهارم
«انّ الذین اتقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون»4
در حقیقت کسانی که از خدا پروا دارند، چون وسوسه ای از جانب شیطان به ایشان برسد خدا را به یاد می آورند و بناگاه بینا می شوند.
آیه پنجم
«و من یتق الله یجعل له من امره یسرا»5
هر کس از خدا پروا کند برای او در کارش تسهیلی قرار می دهد.
آیه ششم
«فمن اتقی و اصلح فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون»6
پس هر کس پرهیزگاری کند و خود را اصلاح نماید نه بیمی بر اوست و نه اندوهگین می شود.
آیه هفتم
«اتقوا الله و یعلّمکم الله»7
از خدا پروا کنید و خدا بدین وسیله شما را آمرزش می دهد.
آیه هشتم
«فلا تزکوا انفسکم هو اعلم بمن اتّقی»8
خود را پاک مشمارید که او به حال پرهیزگاراران آگاه تر است.

روایات مرتبط با تقوا
روایت اول
حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:
انّ قلیل العمل مع التقوی خیر من کثیر بلا تقوی؛
کار اندکی که با تقوا و پرهیزگاری باشد بهتر است از کار کثیری که بدون تقوا باشد9.
روایت دوم
حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:
کونوا دعاة للناس بغیر السنتکم لیرَوا منکم الاجتهاد و الصدق و الورع؛
با غیر زبان دعوت کننده مردم به کار نیک باشید تا آنان از شما کوشش و راستی و پارسائی را ببینید در نتیجه از کار نیک شما یاد بگیرند (و به درستی و واقعیت راه شما پی برند10.
روایت سوم
حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:
اَزینُ اللباس للؤمن لباس التقوی و اَنَعَمُه الایمان؛
مزین ترین لباس ها برای مؤمن لباس تقوا و نرم ترین پوشش برای وی ایمان است11.
روایت چهارم
حضرت امام علی علیه السلام فرمودند:
الزُّهد فی الدنیا ثلاثة احرف زاء و هاء و دال. فامّا الزاء فترک الزینة و امّا الهاء فترک الهوی و امّا الدّال فترک الدنیا؛
زهد در دنیا از سه حرف تشکیل شده است زاء و هاء و دال. پس زاء ترک زینت دنیاست، هاء ترک هوای نفس و دال ترک دنیا می باشد12.
روایت پنجم
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
الزّهد فی الدنیا قصر الاُمل و شکر کل نعمة و الورع عمّا حرّم الله علیک؛
زهد در دنیا شامل کوتاه کردن آرزو، شکر نعمت ها و دوری از آنچه خدا حرام کرده می باشد13.
روایت ششم
حضرت امام هادی علیه السلام فرمودند:
مَن اتقی اللّه یتقّی و من اطاع الله یطاع و من اطاع الخالق لم یبال سخط المخلوقین و من اسخط الخالق فلییقینْ ان یحلّ به سخط المخلوقین؛
کسی که از خدا بپرهیزد مردم از او می پرهیزند و هر کس از خدا اطاعت کند مورد اطاعت مردم واقع می شود و هر کس که از آفریننده فرمان بَرَد از خشم آفریدگان باکی نخواهد داشت و کسی که آفریدگار را به خشم آورد یقین کند که خشم آفریدگان بر سرش فرو خواهد آمد14.

روایت هفتم
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
لا یبلُغُ العبد ان یکون من المتقین حتی یدَعَ ما لا بأس به حذراً ممّا به البأس؛
بنده به درجه پرهیزگاران نخواهد رسید مگر آن که به جهت پرهیز از محرمات از چیزهائی هم که حرام نیست کناره گیرد15.
روایت هشتم
حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:
من یتّق وجوه الناس لم یتّق الله؛
آن کسی که از روی مردم خجالت نمی کشد از خداوند بزرگ نیز شرم نخواهد داشت16.
روایت نهم
حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:
التّقوی انْ لا یفْقُدَک الله حیث امرک و لا یراک حیث نهاک؛
تمامیت تقوا به آن است که هر گاه خداوند تو را فرا خواند غایب نیابدت و چون باز تو را دارد حاضر نبیند17.
روایت دهم
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
للتقوی اربعة الخوف ارکان الخوف من الرّب الجلیل و العمل بالتّنزیل و القناعة بالقلیل و الاستعداد لیوم الرحیل؛
برای پرهیزگاری چهار رکن است اول خوف و خشیت الهی دوم عمل و فعالیت به دستورات قرآن سوم سازش به روزی اندک و چهارم آمادگی برای مرگ18.
روایت یازدهم
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
الزهد فی الدّنیا یریح القلب و البدن و التقوی خیر زاد المعاد؛
زهد و بی رغبتی به دنیا موجب راحتی بدن و قلب است و پرهیزگاری عالی ترین توشه برای روز معاد می باشد19.
روایت دوازدهم
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
لیس الزّهد فی الدنیا تحریم الحلال و لا اضاعة المال و لکن الزّهد فی الدنیا الرّضا بالقضاء و الصبر علی المصائب و الیأس عن الناس؛
زهد و پارسایی در این جهان حلال را بر خود حرام کردن و دارائی خود را تباه ساختن نیست لکن خشنود بودن به قضای الهی و شکیبایی در مصائب و ناامیدی از مردم است20.

مثال
نفس آدمی مانند «نوزاد» است و احتیاج به مراقبت دارد و باید آن را از سرما و گرما حفظ نمود و غذای متناسب با سن او را به او خورانید و در اثر یک بی احتیاطی امکان مریض شدن و یا تلف شدن نوزاد می باشد.
درست است که او هم یک انسان است اما نمی تواند غذای سایر انسانها را بخورد مثلاً غذای یک انسان کامل را به بچه بدهیم. باید با گذشت زمان معده بچه استعداد خوردن آن غذاها را بیابد.
به خاطر همین علمای اخلاق توصیه می کنند که برای کامل شدن، ابتدا به همان ترک محرمات و انجام واجبات بسنده کنیم پس از گذشت زمان و رعایت تقوای الهی انسان مستعد می شود.
داستانهای مرتبط با تقوا
تقوا در خانه کفر
«ابراهیم خواص» (یکی از عرفا) می گوید: در «روم» به سر می بردم که به من خبر دادند دختر قیصر روم دیوانه شده و او را به بند کشیده اند. قیصر روم تمام اطبای حاذق را بر بالین او حاضر کرده بود اما هیچ کدام موفق به معالجه وی نشده بودند.
به کاخ قیصر رفتم و گفتم برای معالجه دخترش آمده ام. قیصر گفت: «بر کنگره های قصر نگاه کن! این سر طبیبانی است که برای معالجه آمده بودند اما موفق نشدند. اگر نتوانی او را معالجه کنی سر تو نیز بالای کنگره خواهد رفت». اما من قبول کردم و قیصر چون این شجاعت را در من دید اجازه داد تا دخترش را معالجه نمایم.
به سراغ او رفتم و حالش را پرسیدم و گفتم: «ای کنیز خدا! این چه حالتی است که در تو می بینم؟»
گفت: «میان کنیزان خود نشسته بودم که ناگهان دلم آشوب شد و دردی را در دل خود احساس کردم آن گاه خود را در بین غل و زنجیر دیدم و فکر کردند که من دیوانه شده ام»
گفتم: «آن درد چه بود و چه می اندیشیدی که این گونه واله و حیران شده ای!»
گفت: «در دل شوق خدا را پروراندم و به قضایش تن در دادم و می دانم که او بندگانش را دوست دارد و هر چه او بخواهد آن خوش است».
تعجب کردم و به او گفتم: «آخر در این خانه کفر تو چگونه به این مقام رسیده ای؟ می خواهی که تو را به سرزمین اسلام و خداجویان برم؟»
دختر جواب داد: «در میان مسلمانان بودن و مسلمان زیستن هنر نیست، در بلاد اسلام بودن و گناه نکردن عجیب نیست بلکه در بلاد کفر بودن و ورع داشتن هنر است. حالا تو بگو بدانم که در بلاد اسلام چه چیزی هست که در اینجا نیست؟»
گفتم: «آنجا کعبه است»
پرسید: «کعبه را زیارت کرده ای؟»
گفتم: «هفتاد مرتبه»
گفت: «بالای سر مرا نگاه کن» نگاه کردم و دیدم که کعبه بالای سر اوست. سپس گفت: «هر که به پای رود کعبه را زیارت می کند و هر که به دل رود کعبه به زیارت او می آید»
گفتم: «تو را به خدا سوگند می دهم که بگوئی چگونه به این مقام رسیده ای؟»
گفت: «کاری که شایسته مقام ربوبی اش باشد نکرده ام فقط بر حکمش گردن نهاده ام و نافرمانی ننموده ام و به قضایش راضی گشته ام»
گفتم: «حالا تکلیف من چیست و چگونه از اینجا خارج شوم؟»
گفت: «به همان سویی که آمده ای رو کن به مقصدت می رسی» به طرف مکه رو کردم و خودم را در آنجا دید21.

مفلس ثروتمند
«شبلی» (از عرفای قرن چهاردهم) مجلس وعظ و خطابه ای داشت و جمعی در آن مجلس حضور داشتند. روزی درویشی از میان جمع برخاست و گفت: «ای شیخ! برای هدایت این قوم از من سئوالی بکن»
شبلی گفت: «ای درویش! سوره توحید را بلدی؟»
گفت: «بلی»
شبلی گفت: «آن را برای ما بخوان»
درویش سوره را خواند. سپس شبلی از او پرسید: «آیا ثواب این سوره را ده درهم به من می فروشی» جواب منفی داد.
پرسید: «به صد درهم چه؟» باز درویش پاسخ منفی گفت و شبلی تا هزار دینار قیمت را بالا برد اما جواب پیرمرد منفی بود. سپس از او پرسید: «تو که چنین ثروتی داری چطور ادعای فقر می کنی؟».
مجلس تمام شد و همه بازگشتند. باران تندی باریدن گرفت درویش چون جائی نداشت زیر دهلیز خانه ای ایستاد تا باران قطع شود. سپس فردی سبزپوش و خوش قامت ظاهر شد و به او گفت: «ای درویش! تو بودی که امروز ثواب سوره اخلاص را هزار دینار نفروختی؟»
گفت: «بله من بودم».
مرد دست در آستین برد و هزار دینار طلا به درویش داد و گفت: «بگیر و نفقه اهل و عیالت کن و ثواب آخرتت نیز باقی است»22.
مردان رهش میل به هستی نکنند
خود بینی و خویشتن پرستی نکنند
هر نیم شبی که در خرابات آیند
خم خانه تهی کنند و مستی نکنند
برادری در تقواست
روزی «زید» فرزند حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام، به مجلس مأمون وارد شد و به حضرت امام رضا علیه السلام سلام کرد ولی حضرت جوابش را نداد.
زید عرض کرد: «من برادر شما هستم چرا وقتی به شما سلام می کنم جواب سلامم را نمی دهید؟»
حضرت فرمودند: «آن وقت برادر من بودی که خدا را اطاعت می کردی از وقتی عاصی شده ای دیگر برادری بین من و تو بر قرار نمی باشد»23.
دلیل خلقت
روزی «بهلول» از کوچه ای می گذشت بچه ها را دید که مشغول بازی هستند اما یکی از آنها ایستاده و بازی نمی کند. بهلول به آن طفل رو کرد و گفت: «عزیزم! تو چرا بازی نمی کنی؟ می خواهی برای تو وسائل بازی بخرم؟»
آن طفل جواب داد: «خدا که ما را برای بازی کردن نیافریده؟»
بهلول از پاسخ بچه تعحب می کند و می پرسد: «پس برای چه آفریده است؟»
طفل جواب می دهد: «برای عبادت که در قرآن فرموده است «أفحسبتم انما خلقناکم عبثاً و انکم الینا لا یرجعون»24
بهلول بیشتر تعجب می کند و می پرسد: «شما که هنوز کودک هستید و به بلوغ نرسیده اید»
طفل جواب داد: «مادرم را دیدم که خواست آتش روشن کند هیزم های ریز را گذاشت تا هیزم های بزرگ آتش گرفتند»
بهلول پرسید: «اسمت چیست؟»
طفل جواب داد: «حسن (عسکری)»25.

داستان علماء
امام خمینی رحمه الله
یکی از اعضای فعلی دفتر امام خمینی رحمه الله چنین اظهار می دارد:
«زندگی ساده و بی آلایش امام ـ که مزایای آن بیش از زندگی افراد معمولی نیست ـ گواهی است زنده و گویا بر روح مردمی ایشان. همیشه مبالغ زیادی از وجوه شرعی، نزد امام است ولی دقت بسیار عجیبی، روی مصارف به کار می رود.
بارها به افراد دفتر شدیداً اخطار فرموده اند که راضی نیستم از تلفن های شخصی برای کارهای شخصی استفاده کنید. ما برای کارها خصوصی و شخصی، از تلفن های عمومی استفاده می کنیم.
شما در منزل امام، یک چراغ را نمی بینید که بیهوده روشن باشد و بعضی مواقع که امام مشغول ملاقات با شخصیتی بوده اند و ناگهان متوجه شده اند که مثلاً چراغ دستشوئی بیهوده روشن است، بلند شده اند ـ بدون اینکه به دیگران امر کنند ـ خودشان آن را خاموش کرده اند...
در هنگام وضو گرفتن یک قطره آب اضافه مصرف نمی کنند و حتی در فاصله مسح و شستشوی دست راست و چپ شیر آب را می بندند».
شیخ انصاری رحمه الله
عادت «شیخ انصاری» این بود که در بازگشت مجلس تدریس، ابتدا نزد مادر می آمد و برای دلجویی از آن پیرزن با وی گفتگو می کرد و از اوضاع زندگی مردم پیشین می پرسید و مزاح می کرد و مادر را می خنداند. سپس به اطاق مطالعه و عبادت می رفت.
روزی شیخ به مادر گفت: «دوران کودکی ام را به یاد داری که مشغول علوم مقدماتی بودم و مرا برای انجام کارهای منزل، به این سو و آن سو می فرستادی ولی من پس از فراغت از درس و مباحثه آنها را انجام می دادم و به منزل می آمدم و تو خشمگین می شدی و می گفتی: اجاقم کور است! اکنون هم اجاقت کور است».
مادر از روی مزاح گفت: «بله اینک هم چنین است زیرا آن وقت به کارهای منزل نمی رسیدی و اکنون هم که به مقامی رسیده ای به سبب احتیاط زیادی که در صرف وجوه شرعی می کنی ما را تحت فشار قرار داده ای»26.
آخوند خراسانی رحمه الله
در شرح احوال «آخوند خراسانی» آورده اند؛ «هر وقت بازاریان پارچه های ابریشمی را به نجف می آوردند و فرزندان آخوند، هوس پوشیدن آنها را می کردند و از او پول خرید آنها را می خواستند می فرمود: من پول چه کسی را به شما بدهم که بروید لباسهای ابریشمی بپوشید؟»27.
سخن پایانی
روزی «عقیل بن ابی طالب» نزد حضرت امام علی علیه السلام آمد و گفت: «من مبلغی قرض دارم، مقداری پول به من بده تا قرضم را بپردازم».
حضرت فرمودند: «قرض تو چقدر است؟»
عقیل مقدار آن را گفت.
حضرت فرمودند: «فعلاً این مقدار مبلغ را ندارم صبر کن تا جیره ام از بیت المال پرداخت شود آن گاه در اختیار تو خواهم گذاشت»
عقیل گفت: «بیت المال در دست توست و تو می گویی صبر کنم تا جیره ات پرداخت شود؟ حال مگر جیره تو چقدر است که میخواهی با آن قرض مرا بپردازی؟»
حضرت فرمودند: «من و تو هر کدام یک عضو از این جامعه هستیم و هر دو یک جور سهم می بریم. اگر مایلی شمشیرت را بردار و من هم شمشیرم را بر می دارم و با هم به حیره می رویم، در آنجا بازرگانان ثروتمندی زندگی می کنند، به یکی از آنها شبیخون می زنیم و اموالش را برمی داریم و می آییم».
عقیل با تعجب پرسید: «یعنی دزدی کنیم؟!»
حضرت پاسخ دادند: «اگر مال یک تن را بدزدی بهتر از آن است که مال همه را بدزدی»28.
پینوشتها:
1. مریم/63.
2. آل عمران/76.
3. اعراف/128.
4. اعراف/201.
5. طلاق/4.
6. اعراف/35.
7. بقره/282.
8. نجم/32.
9. جامع السعادات/2/181.
10. مجموعة ورّام/1/12.
11. جامع السعادات/3/340.
12. جامع الاخبار/127.
13. تحف العقول/57.
14. تحف العقول/510.
15. مجموعة ورّام/1/60.
16. بحار الانوار.
17. همان/70/285.
18. سبعین کلام/ج1.
19. سبعین کلام/487.
20. مستدرک/2/333.
21. کشف الاسرار/1/80.
22. مصابیح القلوب/53.
23. مناقب/3/361.
24. مؤمنون/115.
25. تحفة الواعظین/1/249.
26. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری/59.
27. مرگی در نور/337.
28. بحار/41/114.
منبع:
ضیافت نور (پندهای اخلاقی به مناسبت ماه مبارک رمضان)، ابوالفضل هادیمنش، ناشر: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، 1380ش.