در این زمینه کتابهای متعددی وجود دارد که هرکدام میتوانند دیدگاههای جدیدی به شما ارائه دهند. بهعنوان مثال، کتاب انگلیس و اشغال ایران در دوران قحطی بزرگ نوشتۀ دکتر محمودقلی مجد که استاد یکی از دانشگاههای اروپایی است، حاوی اطلاعات گرانبهایی دربارۀ قحطی عمدی انگلیس در ایران است. این کتاب که منابع غیر ایرانی دارد، بسیار مفید است.
کتاب دیگری به نام تحولات سیاسی اجتماعی ایران در دوران پهلوی نوشتۀ دکتر علیرضا امینی است که نگاهی دقیق به این دوران دارد؛ همچنین تاریخ بیستسالۀ ایران نوشتۀ حسین مکی که در سه جلد منتشر شده و بهعنوان شاهد عینی رویدادهای دوران رضاخان، اطلاعات ارزشمندی ارائه میدهد. کتاب امنیت در دوران رضاخان و علما و رژیم رضاخان نیز بهترتیب به عملکرد سیاسی اجتماعی روحانیون در دورۀ رضاخان میپردازد.
هدف از معرفی این منابع، این است که شما نهتنها از جریانات تاریخی آگاه شوید بلکه توجه داشته باشید که در مطالعۀ تاریخ نباید به یک منبع اکتفا کنید. گاهی اوقات، نویسندگان با نیات خاصی ممکن است مطالب را بهگونهای خاص بنویسند. با مطالعۀ چندین منبع، شما میتوانید حقایق بیشتری کشف کنید و به درک عمیقتری از رویدادها برسید. در تاریخ، گاهی اوقات بیش از آنکه تحریف رخ دهد، تحذیف رخ میدهد؛ یعنی برخی حقایق کمتر بیان میشوند، بهخصوص در مورد نقش علما و دین در تاریخ که در متون درسی بهندرت به آن پرداخته شده است. این به دلیل نگرش سکولار حاکم بر تاریخنگاری ما است که جدایی دین از سیاست و محدود کردن نقش روحانیون فقط به فعالیتهای مذهبی را ترویج میکند.
البته واقعیت این است که اگر به منابع اصلی تاریخی مراجعه کنیم، متوجه میشویم که علما نقش بسزایی داشتهاند و تأثیرگذار بودهاند. این مطلب را میتوان در برخی دیگر از منابع نیز مشاهده کرد. گاهی اوقات، حذف و سکوت در قبال برخی موضوعات بیشتر از تحریف آنها رخ میدهد، زیرا تحریف به مرور زمان آشکار میشود. وقتی چیزی تحریف میشود، در جایی دیگر حقیقت آن مشخص میگردد. اما زمانی که موضوعی کاملاً نادیده گرفته میشود، کسی متوجه حذف آن نمیشود و همه به کار خود ادامه میدهند و این مسئلهای است که در تاریخ بیشتر رخ میدهد.
بهعنوان مثال در مورد نقش شیخ فضلالله و همکاریاش با روسها، بسیاری از منابع ضد شیخ نوشتهاند که او به سفارتخانهها پناه نبرده است. این سؤال برای خواننده پیش میآید که اگر شیخ واقعاً با روسها همکاری میکرد و از آنها پول میگرفت، چرا برای نجات جان خود به سفارت روسیه نرفت؟ این نمونهها نشان میدهند که گاهی اوقات تلاش میشود تا حقایق تاریخی نادیده گرفته شوند.
زمینههای تاریخی صعود رضاخان به قدرت
برای فهمیدن اینکه چگونه رضاخان به قدرت رسید، باید زمینههای تاریخی موجود را بشناسیم. اگر این پیشزمینهها را ندانیم، موضوع رضاخان همیشه برای ما یک سؤال باقی خواهد ماند. اولین واقعۀ مهم در این زمینه، قرارداد 1915 بین روسیه و انگلیس بود که تقریباً یک سال قبل از شروع جنگ جهانی اول منعقد شد.تأثیر قراردادهای 1907 و 1915 بر تقسیم ایران بین روسیه و انگلیس
پیش از آن، در سال 1907، بهدلیل رقابتهای مداوم بین روسیه و انگلیس بر سر ایران، یک قرارداد دیگری منعقد شده بود. انگلیس میخواست از نفوذ روسها در منطقه اطمینان حاصل کند. براساس این قرارداد، مناطق شمالی تا قزوین به روسها و مناطق جنوبی تا اصفهان به انگلیسیها واگذار شد. دلیل این تقسیمبندی این بود که روسها تلاش داشتند که به جنوب بروند؛ اجازۀ کشتیرانی در کارون را داشتند و در بوشهر قصد ایجاد تجارتخانه داشتند. همچنین، میخواستند در خلیج فارس ناوگان دریایی داشته باشند. این فعالیتها انگلیسیها را نگران کرده بود، زیرا باز شدن راه روسها به جنوب میتوانست هند را نیز تهدید کند. ازاینرو، انگلیسیها برای مقابله با این تهدید، قراردادی را با روسها تنظیم کردند.در سال 1915 که دولت ایران بینهایت ضعیف شده بود، روسیه و انگلیس تصمیم گرفتند که کل ایران را بین خود تقسیم کنند و بر اساس قرارداد 1915، ایران را کاملاً بین خود تقسیم کردند و اصلاً چیزی به نام ایران را به رسمیت نشناختند.
یک سال پس از امضای قرارداد 1915، یعنی در سال 1916، فشارهایی بر دولت ایران وارد شد که بهدنبال آن، دولت ناگزیر به انحلال ژاندارمری شد و ژاندارمری در دو نیروی شمال و جنوب ادغام گردید: نیروی شمالی که به نیروی قزاق معروف بود و فرماندهان روس داشت و نیروی جنوبی که بهعنوان پلیس جنوب شناخته میشد و تحت فرماندهی انگلیسیها بود. در واقع، ایران دیگر نیروی نظامی مستقلی نداشت. در همان سال، روزنامۀ نوی ورمیا، شمارۀ 12 آگوست 1916، چاپ پتروگراد، ایران را بهصورت رسمی تحتالحمایۀ روس و انگلیس خواند و در آنجا از این مسئله پرده برداشتند.
مقاومتهای مردمی و تحولات نظامی در ایران پیش از قدرتگیری رضاخان
پس از اینکه این قرارداد در ایران منعقد شد، مخالفتهای گستردهای در سراسر کشور شکل گرفت. در پی این مخالفتها و منحل شدن ژاندارمری، ناامنی و راهزنی در ایران رواج پیدا کرد؛ البته این ناامنی و راهزنی را منابع انگلیسی میگویند اما بسیاری از این ناامنیها در حقیقت جنگهای پارتیزانی بودند که مردم علیه نیروهای روس و انگلیس به راه انداخته بودند ولی چون یاغی شده بودند، جنگ پارتیزانی میکردند و برای تأمین مخارج خود باید از مردم پول میگرفتند و گاهی اوقات بهزور از خانههای مردم اعانه جمعآوری میکردند.در آن زمان، انگلیسیها در اجرای این قرارداد کمی ترس داشتند، اما روسها با جدیت تصمیم گرفتند که قرارداد را به اجرا درآورند و به همین دلیل، ارتش خود را بهصورت رسمی وارد ایران کردند. نیروهای روس پس از ورود به ایران، تا قزوین پیشروی کردند.
در همین زمان، نیروهای جنگلی در گیلان به رهبری میرزا کوچکخان برای بیرون راندن قوای روس تلاشهایی آغاز کردند. در آذربایجان نیز، قیام مردم تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی در سال 1297 شکل گرفت و حتی به اعلان استقلال آذربایجان انجامید. آنها اعلام کردند که اگر قرار است ایران تحت حمایت روس و انگلیس باشد، آنها دولت ایران را نمیخواهند و خود قادر به ادارۀ استان خود بدون تحت سلطه بودن روس و انگلیس هستند.
تغییرات قدرت در ایران در دوران جنگ جهانی اول
این دوره از تاریخ ایران که مصادف با جنگ جهانی اول و تحولات بزرگ جهانی بود، شاهد تغییرات عمدهای در ساختار قدرت منطقهای و بینالمللی بود. در این جنگ، روسها و عثمانیها شکست خوردند؛ روسها به دست بلشویکها و عثمانیها بهطور کلی. در پی این شکستها، بر اساس توافقی بین روس، انگلیس و عثمانی، تصمیم گرفته شد که روسها ایران را تخلیه کنند و ایران به حوزۀ نفوذ انگلیس درآید. در نتیجه، روسها و عثمانیها ایران را ترک کردند.این اتفاقات در میانههای جنگ جهانی اول رخ داد و انگلیس خود را برای اشغال ایران آماده کرد. در این زمان بود که قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز علیه انگلیس شکل گرفت، نه علیه روس. این قیام تنها یک سال به طول انجامید، در سالهای 1297 یا 1298. از سوی دیگر، قیام میرزا کوچکخان در گیلان علیه روسها بود که از سال 1296 آغاز شد و تا حدود سالهای 1298 تا 1299 ادامه یافت. میرزا کوچکخان تقریباً دو و نیم سال گیلان را در اشغال خود داشت.
نقش علما و فتوای جهاد در مقاومت ایرانیان در برابر انگلیس
زمانی که انگلیس خود را برای اشغال کامل ایران آماده میکرد، علما اعلام جهاد میکنند و مردم ایران بهصورت خودجوش در سراسر کشور علیه انگلیس قیام میکنند. این درگیریها بیشتر در جنوب ایران شکل گرفت. بهویژه، نیروهای صولتالدوله با تجهیزاتی شامل ۲۵۰۰ قبضه تفنگ و ۵۰۰۰ جنگجو (طبق برآورد گزارش انگلیسیها)، جادۀ بوشهر به شیراز را بستند، زیرا انگلیسیها شیراز را رسماً اشغال کرده بودند. در کازرون، نیروهای انگلیسی توسط مقاومت محلی از شهر بیرون رانده شدند. با وجود تلاشهای انگلیس با استفاده از کل نیروی نظامیاش، آنها نتوانستند در برابر مقاومت مردمی پیروز شوند و در نزدیکیهای کازرون، در جادۀ بوشهر به شیراز، شکست خوردند. در نهایت، انگلیس به دولت ایران که دولت رسمی احمدشاه قاجار بود، متوسل شد. اگرچه این دولت بهطور رسمی فعال بود، اما در واقعیت بیشتر شبیه به یک دولت فرمایشی بود و کارآمدی چندانی نداشت.در این هنگام، دولت ایران به مذاکره با صولتالدوله پرداخت و از او خواست تا جاده را آزاد کند و اجازه دهد که قوای انگلیسی عبور کنند. در مقابل، دولت وعده داد که حاکمیت صولتالدوله بر ایل قشقایی را به رسمیت بشناسد. همزمان با این تحولات، گروههای مختلف ازجمله تنگستانیها، شاهکتانیها، برازجانیها، ایلهای خمسه، بهارلو، کورشلو، لشنی، توتکی، چهارراهی و اعراب میشمز از گوشه و کنار به نیروهای انگلیسی حمله کردند.
این حملات نشان داد که انگلستان دیگر نمیتواند احساس امنیت کند و هیچ جایی در ایران برایش امن نیست. این وضعیت ناشی از فتوای جهادی بود که علما علیه انگلستان صادر کرده بودند که منجر به قیام همگانی در سراسر ایران شد. عشایر و دیگر گروهها، جایی که میتوانستند بهصورت رسمی وارد جنگ شدند و جایی که نمیتوانستند، به شیوۀ پارتیزانی با نیروهای انگلیسی درگیر شدند و انگلیسیها بهدلیل مقاومتهای گستردۀ ایرانیان، به فکر تنبیه همگانی افتادند.
ضعف دولت مرکزی و تأثیر آن بر تحولات نظامی و سیاسی ایران
احمدشاه بهطور رسمی حاکم بود، اما عملاً قدرت چندانی نداشت. دولتها در ایران بهسرعت تغییر میکردند، مثلاً زمانی وثوقالدوله نخست وزیر است، در زمان دیگر مستوفیالممالک؛ اما این دولتها خیلی قدرتی نداشتند زیرا ایران فاقد یک ارتش قدرتمند بود. ارتش ایران در شمال، قزاق است که تحت فرماندهی روسها و در جنوب، پلیس جنوب است که تحت فرماندهی انگلیسیها بود. این وضعیت باعث شده بود که بیشترین درگیری با انگلیسیها توسط مردم و نیروهای عشایری صورت بگیرد. عشایر بهدلیل مسلح بودن قادر به مقاومت بودند، درحالیکه بخشهای دیگر جامعه، مانند ساکنان شهرهای همدان و قم، فاقد این توانایی بودند و بیشتر درگیر مسائل روزمره خود بودند.عشایری که نام برده شدند، مانند تنگستانیها، شاهکتانیها، برازجانیها و قشقاییها، دارای ساختار ایلی و فرماندهان خود بودند و توانایی برخورد مستقل با تهدیدات را داشتند. این عشایر، بهدلیل داشتن خانها و ساختار حکومتی مستقل، قادر بودند در مقابل اشغالگران ایستادگی کنند و اقدامات مؤثری انجام دهند.
در شهرها، مردم با برگزاری میتینگها، جلسات، راهپیماییها و شورشها به مقابله با انگلیسیها میپردازند. کسانی که اسلحه ندارند و دستشان خالی است، با تجمع و دادن شعار، پخش اعلامیهها و نوشتن شعارها بر دیوارها، صدای اعتراض خود را بلند میکنند. این فعالیتهای مدنی در شهرها جریان دارد. در مقابل، عشایر مسلح به مبارزه مستقیم با نیروهای انگلیسی میپردازند و در این راه از اسلحه استفاده میکنند.
قحطی مصنوعی و نقش انگلیس در ایجاد قحطی و خروج آذوقهها از ایران
در این شرایط، انگلیس تصمیم گرفت یک قحطی مصنوعی ایجاد کند تا مردم ایران نای مخالفت نداشته باشند. آنها با ده برابر قیمت، تمام آذوقهها را خریدند و از ایران خارج کردند؛ یا به مستعمرات خود میبردند یا به روسیه که درگیر جنگ بود و نیاز به آذوقه داشت. همچنین، اجازۀ ورود آذوقه به ایران را ندادند، درحالیکه در عراق و هند آذوقه ارزان و بهراحتی قابل وارد کردن بود؛ چون نیروهای نظامی در اختیار آنها بود. قزاقها از یک طرف و پلیس جنوب از طرف دیگر مانع ورود آذوقه به ایران شدند. این وضعیت باعث شد که در عرض دو سال، از ۱۲۹۷ تا ۱۲۹۹، جمعیت ایران به نصف کاهش یابد. در این قحطی مصنوعی، نزدیک به ده میلیون ایرانی جان باختند. این اطلاعات از اسناد خود انگلیسیها به دست آمده است.در فضای ناامنی که وجود داشت، عشایری که در جنگ شکست میخوردند، مزارع و آذوقههایشان به آتش کشیده میشد. همچنین، غارتها و نبود حکومتی قوی به این وضعیت دامن میزد. از سوی دیگر، انگلیسیها مرتباً آذوقههای مردم را با چند برابر قیمت میخریدند و بازاریان نیز که به دنبال سود بودند، آذوقهها را میفروختند. در عرض دو سال، جمعیت ایران به نصف کاهش یافت. این آمارها از اسناد خود انگلیسیها به دست آمده است؛ هرچند که کیفیت این آمارها به دلیل نبود دولت قوی و ثبت دقیق اطلاعات مشخص نیست.
انگلیسیها معمولاً اسناد را بعد از ۲۰-۳۰ سال منتشر و چاپ میکنند، اما اسناد مربوط به سالهای ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ هنوز منتشر نشدهاند و بهعنوان اسناد محرمانه نگه داشته شدهاند. این اطلاعات از شواهد و گزارشهای دیگر کشورها، مانند آمریکا و سفرای دیگر دولتها به دست آمده است. با اینکه صد سال گذشته، انگلیس هنوز اجازه نداده که کسی از جزئیات این اسناد و کارهایی که آن زمان انجام دادهاند، باخبر شود.
قرارداد وثوقالدوله و تحتالحمایگی ایران توسط انگلیس
پس از این واقعه، دولت ایران بهشدت فقیر شد و توان تأمین مخارج خود را نداشت. در این شرایط، وثوقالدوله که یک روشنفکر طرفدار انگلیس بود و در رأس دولت قرار داشت، قراردادی را به دولت پیشنهاد کرد که بدون تصویب مجلس امضا شد. انگلیس نیز بدون انتظار برای تصویب مجلس، اجرای این قرارداد را آغاز کرد. این قرارداد، ایران را تحتالحمایۀ انگلیس قرار میداد، به این معنا که ارتش و مالیۀ ایران کاملاً تحت کنترل انگلیس قرار میگرفت؛ اما در عوض، انگلیس تمامیت ارزی ایران را به رسمیت میشناخت و عملاً ایران را از نقشۀ جغرافیا حذف نمیکرد. این حداکثر منتی بود که انگلیس سر ایران میگذاشت.وقتی این اتفاق افتاد، مخالفتهای گستردهای در سراسر ایران علیه این قرارداد شکل گرفت. مردم و مجلس چهارم، که آیتالله مدرس در آن نقش مهمی داشت، بهشدت با این قرارداد مخالفت کردند. هرچند مدرس رئیس مجلس نبود، اما نفوذ و قدرت اجتماعی او به حدی بود که میتوانست مجلس را به نوعی اداره کند. او و دیگر اعضای مجلس، علیرغم حمایت دولت از این قرارداد، یکپارچه در برابر آن ایستادند.
قیامهای شیخ محمد خیابانی و میرزاکوچکخان علیه نفوذ انگلیس
در سراسر ایران، علما، مردم و نخبگان به هر طریقی که میتوانستند، علیه این قرارداد موضع گرفتند و راهپیماییهایی برگزار شد. کشور به شدت شلوغ شد. در واکنش به این قرارداد، شیخ محمد خیابانی که معمم بود، قیام کرد و اعلام کرد که اگر ایران تحتالحمایۀ انگلستان شود، تبریز زیر بلیت انگلیس نخواهد رفت. او اعلام استقلال آذربایجان کرد و نام آن را آزادستان گذاشت و یک سال هم در آنجا حکومت کرد.در گیلان نیز جمهوری شوروی گیلان اعلان شد و اعلام کردند که زیر بلیت انگلستان نخواهند رفت. گیلان مشکلات خاص خود را داشت و میرزاکوچکخان جنگلی، تحت تأثیر تعالیم سیدجمال، به دنبال تقریب مذاهب و جمع کردن همۀ گروهها بود. در تشکیلات او، کمونیستها، اهلسنت، ارمنیها و دیگران حضور داشتند و از همین جاضربه خورد. پس از پیروزی بر دشمنان و یکپارچه شدن گیلان، درگیریهای داخلی شروع شد. خالوقربان که سنی بود و احساناللهخان که کمونیست بود، از میرزاکوچکخان جدا شدند و رشت و انزلی را در دست گرفتند و اعلان جمهوری شوروی کردند و در انزلی کشف حجاب راه انداختند.
از سوی دیگر، میرزاکوچکخان کنترل بخش غربی گیلان را به دست گرفت. به همین دلیل، خوشنامی میرزاکوچکخان همچنان باقی مانده است، اما بدنامی برای احساناللهخان و خالوقربان ماند. این دو نفر باعث شدند که مردم گیلان علیه نهضت جنگل موضع بگیرند. جالب است بدانیم که همین احساناللهخان و خالوقربان اولین کسانی بودند که به میرزاکوچکخان خیانت کردند. در این میان، دولت وثوقالدوله استعفا داد و بهدلیل ناتوانی در پرداخت حقوق و مواجب قزاقها، وضعیت بحرانیتر شد.
قزاقها: ارتش ایرانی با فرماندهان روسی
در مورد قزاقها باید بدانید که آنها قوای روسی نبودند، بلکه ارتش ایرانی بودند که فرماندهانشان روسی بودند. وقتی روسها از ایران رفتند، ارتش روس نیز از ایران خارج شد. به دنبال قرارداد ۱۹۱۵ بین روسیه و انگلیس، روسها ارتش خود را وارد ایران کردند. اما با پیروزی بلشویکها در جنگ جهانی اول و شکست تزارها، ارتش روسیه نیز کاملاً جمع شد و رفت.قزاقها حقوق خود را از ترکیبی از دولت ایران و روسیه دریافت میکردند؛ یعنی هم دولت ایران و هم روسها به آنها کمک مالی میکردند. در این زمان که قرارداد هنوز بهطور کامل اجرایی نشده بود، بخشهایی که به ضرر ایران بود اجرایی شده بود، اما بخشهایی که به نفع ایران بود، هنوز اجرایی نشده بود و پولی به ایران نرسیده بود تا حقوق قزاقها پرداخت شود.
پس از خروج روسها از ایران و ناتوانی دولت ایران در پرداخت مواجب قزاقها پس از جنگ جهانی اول، ژنرال آیرونساید به فرماندهان قزاق پیشنهاد داد که حقوقشان را از انگلیس دریافت کنند به شرطی که دیگر برای دولت ایران کار نکنند و برای انگلیس کار کنند. در این جلسه، با وجود اینکه همۀ فرماندهان حضور داشتند و هیچکس حرفی نزد، رضاخان برخاست و مخالفت کرد و گفت: «ما نیروی ایران هستیم و هرگز برای شما کار نخواهیم کرد.» - این چیزی است که نوشتهاند - این واکنش رضاخان باعث شد آیرونساید تحت تأثیر قرار بگیرد، زیرا نشاندهندۀ جربزه و شجاعت او بود.
آیرونساید دید که رضاخان در شرایطی که وضعیت قزاقها خوب نبود و چند ماهی بود که حقوق نگرفته بودند و دولت هم پولی برای پرداخت نداشت، همچنان مخالفت کرد. این نشان میداد که رضاخان توانایی انجام کارهای بزرگ را دارد. به همین دلیل، اردشیر جی، جاسوس رسمی انگلیس در ایران، مأمور شد تا روی رضاخان کار کند و او را برای جایگزینی قرارداد ۱۹۱۹ آماده کند. این قرارداد تحتالحمایگی ایران بود که حتی روشنفکران ایرانی نیز جرئت موافقت با آن را نداشتند، هرچند وثوقالدوله که یکی از روشنفکران برجستۀ ایران بود، همهجا رسماً از انگلیس حمایت میکرد.
برنامۀ انگلیس پس از شکست در تصویب قرارداد تحتالحمایگی ایران
اتفاقی که افتاد این بود که انگلیسیها به این نتیجه رسیدند که اگر نمیتوانند قرارداد تحتالحمایگی ایران را به تصویب برسانند، باید به سراغ گزینۀ دوم یعنی حاکم کردن یک دستنشانده در ایران بروند.بعد از جنگ جهانی اول، انگلیس خود را پیروز جنگ میدانست و روسیه و عثمانی را متقاعد کرده بود که ایران تحت نفوذ انگلیس باشد. از طرفی در ایران نیرویی قوی وجود نداشت که بتواند با انگلیس مقابله کند و دولت ایران هم طرفدار انگلیس بود. بنابراین، منطقی بود که انگلیس تمام تلاشش را بکند تا ایران را تحت کنترل خود درآورد.
انگلیسیها دو برنامه داشتند: برنامۀ اول این بود که ایران را رسماً تحتالحمایۀ خود قرار دهند، اما این برنامه شکست خورد. چرا؟ چون ایرانیها تحمل نمیکردند؛ تبریز، گیلان و جنوب قیام کردند. تنگستانیها، قشقاییها و عشایر از هر طرف مقاومت کردند و کل ایران برای انگلیس ناامن شد. انگلیس تلاش کرد با ایجاد پلیس جنوب با تعداد نیروهایی بین هفت تا یازده هزار نفر، امنیت را برای خود تأمین کند، اما موفق نشد. مجبور بودند مرتب نیروهای هندی و مستشاران انگلیسی بیاورند و حتی ارتش انگلیس به ایران وارد شد، اما باز هم نتوانستند اوضاع را کنترل کنند.