در دوران های بحرانی، به ویژه در زمان جنگ، کشورها فقط در معرض تهدیدهای فیزیکی و نظامی قرار ندارند، بلکه همزمان با آن، وارد یک میدان پنهانتر و مرموزتر به نام جنگ روانی می شوند. جنگ روانی برخلاف جنگ نظامی، هدفی فیزیکی ندارد اما می تواند اثراتی ویرانگرتر از هر بمب و موشک برجای بگذارد. دشمنان در این میدان با استفاده از ابزارهای گوناگون رسانه ای، روان شناختی و اطلاعاتی تلاش می کنند ساختار روحی و روانی جامعه هدف را فروبریزند، ترس و یأس را گسترش دهند و مردم را در برابر واقعیت ها ناتوان و بی پناه نشان دهند.
یکی از ستون های اصلی جنگ روانی، تاکتیک های فشار روانی است. فشار روانی مجموعه ای از تحریک ها، پیام ها و عملیات های هدفمند است که به گونهای طراحی می شود تا جامعه را در حالت استرس دائمی، نگرانی از آینده، تردید در تصمیم گیری و بی اعتمادی به حاکمیت نگه دارد. دشمن با آگاهی کامل از نقاط ضعف جامعه هدف، تلاش می کند این فشار را به گونه ای افزایش دهد که افراد حس کنند ادامه مقاومت بی فایده است و هیچ راه نجاتی وجود ندارد.
یکی از رایج ترین تاکتیک های عملیات روانی، سرازیر کردن پیام هایی مبتنی بر ترس است. این پیام ها معمولاً ریشه در نگرانی های واقعی دارند اما به شکل اغراق آمیز و تحریف شده عرضه می شوند تا بیشترین تأثیر را بر افکار عمومی داشته باشند. دشمن با آگاهی از حساسیت های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هر جامعه، تلاش می کند روایتی سیاه از آینده بسازد: بحران اقتصادی قریب الوقوع، حمله نظامی گسترده، فروپاشی نهادهای سیاسی و تکرار فجایع تاریخی. هدف این پیامها تحریک احساس ناامنی، بی پناهی و بی اعتمادی نسبت به حکومت و نهادهای رسمی است. وقتی جمعیتی در ترس دائم زندگی کند، تصمیم گیری عقلانی دشوار می شود، انسجام اجتماعی از میان میرود و میل به مقاومت کاهش می یابد. وقتی میل به مقاومت کاهش یافت حکومت تحت فشار قرار می گیرد برای صلح تحمیلی؛
در طول تاریخ معاصر، نمونه های بسیاری از این نوع عملیات ها دیده ایم. در جنگ جهانی دوم، نازی ها از طریق رادیوهای فارسی زبان، پیام هایی منتشر می کردند که روحیه مردم ایران را در حمایت از متفقین تضعیف کنند. در طول جنگ ویتنام، ارتش آمریکا برای شکستن روحیه سربازان ویت کنگ، از بلندگوهایی استفاده می کرد که صداهای جیغ، ناله یا صدای مثلا ارواح خبیثه پخش می کردند تا حس ترس و روان پریشی را القا کنند. در جنگ خلیج فارس، ماشین تبلیغاتی غرب تلاش داشت عراق را به عنوان تهدیدی آخر الزمانی برای منطقه معرفی کند، در حالی که در عمل ساختار نظامی عراق آن قدرها که وانمود می شد، منسجم نبود.
در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز، یکی از ابزارهای صدام و حامیان غربی اش، جنگ روانی گسترده علیه ملت ایران بود. از پخش شایعات درباره محاصره کامل کشور گرفته تا تهدید به بمباران مراکز حساس و حتی تلاش برای دامن زدن به اختلافات قومیتی در رسانه ها، همه در راستای فشار روانی بر مردم ایران بود. اما ملت ایران با تکیه بر ایمان، وحدت و آگاهی، توانست این ترفندها را خنثی کند و در برابر طوفان رسانهای دشمن تاب بیاورد.
.jpg)
در عصر حاضر، با گسترش شبکه های اجتماعی، ابزارهای جنگ روانی به شدت پیچیده تر، هدفمندتر و سریع تر شده اند. دشمن دیگر نیازی به بلندگو و پخش شب نامه ندارد؛ با چند حساب کاربری در شبکه های اجتماعی می تواند ترسی فراگیر بیافریند. از انتشار تصاویر ساختگی از نابودی شهرها گرفته تا انتشار خبرهای دروغ درباره استعفا و فرار مقامات یا کاهش شدید ذخایر ارزی، گرانی، قحطی و... همه با هدف تضعیف روحیه جمعی انجام می شود.
همچنین شبکه های اجتماعی به ابزارهایی قدرتمند برای پخش شایعه، دامن زدن به ترس عمومی و تزریق احساس بی ثباتی تبدیل شده اند. دشمنان می توانند با حسابهای جعلی، ویدیوهای دستکاری شده، تصاویر دروغین و روایت های ساختگی، رویدادهایی را بازسازی کنند که هرگز رخ ندادهاند یا بسیار متفاوت با واقعیت هستند. حتی نخبگان جامعه در چنین فضایی به سختی میتوانند حقیقت را از دروغ تمیز دهند، چه رسد به عموم مردم که غالباً در معرض بمباران اطلاعاتی بی وقفه هستند. این پیام ها با هدف تزریق این تصور هستند که دولت ناتوان است، مقاومت فایده ندارد و مردم باید به دنبال فرار باشند نه ایستادگی. در کنار همه این ابزارها به تازگی هوش مصنوعی هم وارد کارزار جنگ شده و تصاویر و فیلم هایی تولید می کند که می تواند اثرات بسیاری مخربی روزی ذهن مردم بگذارد.
از منظر روان شناسی اجتماعی، ترس یکی از نیرومندترین احساسات انسانی است که در مواقع بحران به راحتی گسترش می یابد. انسان ها به طور طبیعی در برابر ناشناخته ها و تهدیدهای احتمالی، دچار اضطراب می شوند. عملیات روانی دشمن با علم به این نکته، سعی دارد این ترس طبیعی را به وحشت فراگیر تبدیل کند. هنگامی که انسان حس کند خطر قریب الوقوع است اما راه نجاتی وجود ندارد، وارد چرخه ای از ناتوانی، بی عملی و تسلیم می شود. در چنین وضعیتی، دشمن نه با زور، بلکه با ترس، میتواند جوامع را فلج کند.
بخش خطرناک تر این جنگ روانی زمانی است که مردم خودشان، بدون قصد قبلی، به ابزار اجرای آن تبدیل می شوند. گاه یک کاربر ساده با باز نشر یک پیام صوتی یا تصویری بدون راستی آزمایی، به ناگاه به بخشی از پازل دشمن تبدیل می شود. در اینجاست که اهمیت سواد رسانه ای و توانایی تشخیص پیام های عملیات روانی، خود را نشان می دهد. جامعه ای که آموزش دیده باشد و قدرت تشخیص اخبار واقعی از شایعه را داشته باشد، کمتر دچار وحشت کاذب میشود. البته آگاهی مردم در عدم فیلمبرداری در لحظاتی که مردم از یک حمله آسیب دیده اند در روزهای جنگ دوازده روزه بسیار قابل توجه و افتخار بود.
در روزهای جنگ چه با صدام و چه با رژیم غاصب و امریکا، مردم ما با اتحاد و همدلی و درک شرایط مغلوب رسانه ها نشدند تا جاییکه کسی باور نمی کرد دشمن در این موضوع که سالها روی آن کار کرده است شکست بخورد. از اینجا معلوم می شود که می تواند با اعتماد به مردم و آگاهی آنان قدم های بزرگ برداشت و دشمن را در هر موضوع به شکست کشاند.