مقدمه:
در میان فضایل اخلاقی که اسلام به آنها اهمیت ویژهای داده است، صبر جایگاهی بیهمتایی دارد. این صفت، تنها به معنای تحمل سختی نیست، بلکه نمادی از عظمت روح، استواری ایمان و عبودیت واقعی در برابر خداوند است. قرآن و روایات، صبر را در کنار ایمان، نماز و جهاد قرار دادهاند و آن را نه تنها شرط پذیرش اعمال، بلکه ریشهٔ تمام فضایل دانستهاند.با این حال، صبر چهرههای گوناگونی دارد که در متون مذهبی گاه پراکنده و بدون ساختار بیان شده است. هدف این مقاله، بررسی چهرههای متنوع صبر در روایات و سیرهٔ اولیای خدا است، به گونهای که نه تنها به صبر در مصیبت بسنده کند، بلکه صبر در فقر، صبر در تبلیغ، صبر در فراق از خدا و صبر در عبادت را نیز بازتاب دهد.
این مقاله میکوشد نشان دهد که صبر، یک صفت کلیشهای نیست، بلکه هویت معنوی مؤمن است که در هر شرایطی — از فقر تا تبلیغ، از فراق تا سکوت در برابر بلا — میدرخشد.
با تکیه بر احادیث پیامبر (ص) و سیرهٔ ائمه (ع)، به دنبال آن هستیم که صبر را از حاشیهٔ "تحمل سکوتکننده" خارج کرده و آن را به عنوان حرکتی ایمانی، اخلاقی و ارادی معرفی کنیم. این بررسی، نه تنها برای درک بهتر اخلاق اسلامی، بلکه برای تربیت نفس و تحمل آزمایشهای زندگی ضروری است.
چهرههای صبر: از بارِ فقر تا بارِ تبلیغ، از دردِ فراق تا سکوتِ ایمانی
صبر: سکوی عظمت در میان فقرا و فرستادگان روح
در میان ویژگیهای معنوی که اسلام به آنها توجه ویژهای داشته است، صبر جایگاهی برجسته و بیهمتایی دارد. این صفت نه تنها به عنوان یک سرمشق رفتاری، بلکه به عنوان نشانهای از عظمت روح و استواری در برابر سختیها، در متون مذهبی و قرآنی بارها مورد تأکید قرار گرفته است.اما جایگاه ویژهای که صبر در میان فقرا — نه لزوماً فقرا از نظر مالی، بلکه فقرا به معنای معنوی، یعنی کسانی که در برابر خداوند خود را بیچیز میدانند — دارد، چیزی است که در روایات پیامبر و ائمه اطهار (علیهم السلام) به وضوح نمایان میشود.
در یکی از روایات برجسته، امام علی (علیه السلام) میفرمایند: الصَّبْرُ حَسَنٌ وَهُوَ مِنَ الْفُقَراء أَحْسَنُ : صبر نیکوست و در میان فقرا زیباتر است) [1].
این جمله ظاهری ساده دارد، اما در عمق خود، دریایی از حکمت را در بر میگیرد. چرا صبر در میان فقرا زیباتر است؟ آیا به این دلیل که آنان بیشتر دچار سختی و محرومیت میشوند؟
یا اینکه صبر در آنها نشانهای از پایبندی به ایمان در شرایط نامساعد است؟ پاسخ، در هر دو جنبه نهفته است. صبر برای فقرا زیباتر است، چه به دلیل فراوانی بلایا در زندگی آنان، و چه به خاطر اینکه این صفت در کسی که هیچ تکیهگاه مادی ندارد، تنها متکی به خداوند است و این، عظمت معنوی را نمایان میسازد.
صبر: تعریفی فراتر از تحمل
صبر، در زبان عربی، از ریشه «ص ب ر» آمده و به معنای مکث، شکیبایی، تحمل و دوام است. اما در فرهنگ اسلامی، صبر فراتر از یک واکنش ساکت در برابر سختی است. صبر، عملی عاقلانه و ارادی است که در آن انسان، با تمام وجود خود، بر علیه شتاب، ناامیدی و واکنشهای احساسی سرپیچی میکند و خود را در مسیری که عقل و ایمان تعیین میکنند، حفظ مینماید.در روایات اسلامی، صبر به سه دسته اصلی تقسیم شده است:
۱. صبر در طاعت
۲. صبر در معصیت
۳. صبر در مصیبت
هر یک از این سه، در واقع، چالشی متفاوت از زندگی را نشان میدهد و صبر در هر یک، نیازمند نوری متفاوت از ایمان است.
اول: صبر در طاعت — تحمل در راه نزدیکی به خدا
بسیاری از مردم، در ابتدای راه عبادت و نزدیکی به خدا، با شوق و اشتیاق تمام، به نماز، قرآن، ذکر و دعا روی میآورند. اما پس از مدتی، وقتی نتیجهای فوری و ملموس نمیبینند — چه در درون خود و چه در بیرون — ناامید میشوند. اینجاست که صبر در طاعت میآزمایش میشود.
صبر در طاعت، یعنی اینکه انسان، با تمام وجود خود، به انجام فرایض الهی ادامه میدهد، بدون اینکه انتظار پاداش فوری داشته باشد. یعنی نماز میخواند، قرآن میخواند، دعا میکند، زکات میدهد، اما اگر بلافاصله آسمان شکاف نشود و فرشتگان نازل نگردند، ناامید نمیشود. نمیگوید: «این همه وقت گذاشتم، این همه تلاش کردم، حالا چه شد؟
این نوع صبر، نوعی اعتماد به قضا و قدر الهی است. انسان میداند که خداوند، پاداش را در زمان و مکانی که برایش بهتر است، معین کرده است.
قرآن مجید بارها و بارها تأکید میکند که عمل نیک، پاداش خود را دارد، اما این پاداش لزوماً در دنیا و فوراً نیست. خداوند میفرماید: «جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ : (این [پاداش] برای آنچه میکردند است[2].
این آیه، نه تنها یک تضمین الهی است، بلکه یک دعوت به تحمل و استواری است. انسان باید بداند که عملش بیثمر نیست، حتی اگر نتیجهاش را فوراً نبیند. صبر در طاعت، یعنی ادامه دادن راه، بدون اینکه به خود بگویی: «شاید خدا من را نمیبیند» یا «شاید این تلاشها بیفایده است
.
این صبر، برای فقرا، زیباتر است، چون آنان که تکیهگاه مادی ندارند، تنها به خدا متکیاند و این متکیبودن، همیشه نیازمند صبر است.
دوم: صبر در معصیت — مقاومت در برابر نفسانیت
دومین نوع صبر، صبر در معصیت است. این نوع صبر، در برابر فشارهای درونی شکل میگیرد. نفس انسان، همواره به سوی لذتهای فوری، حرص، شهوت و گناه کشیده میشود. نفس، همچون آتشی دولهیب، انسان را به سوی گناه میکشاند. اما صبر، همان است که انسان، با تمام این فشار، دست از گناه برمیدارد.
این صبر، یعنی اینکه وقتی نفس میگوید: «بکن، هیچ کس نمیبیند»، انسان بگوید: «اما من میبینم، خدا میبیند». یا وقتی نفس میگوید: «فقط یک بار، چه ضرری دارد؟»، انسان بگوید: «نه، یک بار هم زیاد است، چون راه گناه را باز میکند.
اما چگونه میتوان این صبر را داشت؟ قرآن به ما میآموزد که تفکر و تأمل، سلاح اصلی در برابر نفس است. وقتی انسان به خود مینگرد و میپرسد: «من چرا خلق شدم؟ آیا برای این لذتهای لحظهای؟» یا وقتی به آسمان نگاه میکند و میبیند که خورشید، که صدها هزار برابر زمین بزرگتر است، تنها یک نقطه کوچک در کهکشان است، و میپرسد: «این همه شگفتی، برای چه است؟» — در این لحظه، نفسانیت ضعیف میشود.
تأمل در آفرینش، انسان را به یاد میآورد که او، موجودی کوچک در برابر عظمت خداوند است، و این یادآوری، خودش یک نوع صبر است. صبر در معصیت، پس، فقط یک کنترل نفس نیست، بلکه نگاهی عمیق به هدف وجودی انسان است.
سوم: صبر در مصیبت — عظمت در برابر بحران
سختترین نوع صبر، صبر در مصیبت است. وقتی بیماری، فقر، از دست دادن عزیزان، یا هر نوع بلا بر انسان نازل میشود، طبیعت انسان تمایل دارد که فریاد بزند، شکایت کند، و بگوید: «چرا من؟ چرا این اتفاق برای من افتاد؟
اما صبر در مصیبت، یعنی اینکه انسان، در میان این همه درد و رنج، زبان به شکوه نبازد. نه از خدا شاکی باشد، نه به تقدیر او شک نداشته باشد.
نمونه بارز این صبر، حضرت ایوب (علیه السلام) است. قرآن درباره او میگوید که خداوند تمام سلامتی، ثروت و فرزندانش را از او گرفت، اما او تنها به خدا پناه برد و گفت: «إِنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ: بیتردید بدبختی به من رسید، و تو بخشندهترین بخشندهگانی) [3].
این، صبر واقعی است. صبری که نه تنها در بیرون، بلکه در عمق قلب، حاکم است. در این لحظات، باید به یاد داشت که عظمت خالق، همه مصیبتها را کوچک میکند. امام علی (علیه السلام) در نهجالبلاغه میفرمایند: «عِظَمُ الْخَالِقِ عِنْدَکَ، یُصَغِّرُ الْمَخْلُوقَ فِی عَیْنِکَ»[4].
این جمله، کلید درک صبر در مصیبت است. وقتی انسان خدا را بزرگ میبیند، همه مشکلاتش در برابر او کوچک میشوند. وقتی به عظمت خدا نگاه میکند، مصیبتهای دنیوی دیگر نمیتوانند او را بیقرار کنند، چون میداند که این مصیبتها، بخشی از یک طرح بزرگترند.
چرا صبر در فقرا زیباتر است؟
حال میتوان به سؤال اول بازگشت: چرا صبر در میان فقرا زیباتر است؟چون فقرا، آن دسته از مردمی هستند که:
•تکیهگاه مادی ندارند،
•در برابر سختیها بیشتر آزمایش میشوند،
•اما با این حال، به خدا متکیاند،
•و این متکیبودن، نیازمند صبری عمیق و پایدار است.
آنها که هیچ چیز ندارند، اما هیچوقت از خدا شاکی نمیشوند، بلکه میگویند: «یا رب، تو بهتر میدانی» — این، زیبایی صبر است. این، عظمت ایمان است.
جمعبندی: صبر، نشانهای از فقر معنوی و غنا الهی
صبر، در نگاه اول، یک صفت تحملکننده به نظر میرسد. اما در واقع، نشانهای از قدرت، ایمان و عظمت روح است. صبر در طاعت، نشانهای از ایمان به قضا و قدر است. صبر در معصیت، نشانهای از غلبه عقل بر نفس است. و صبر در مصیبت، نشانهای از اتکال کامل به خداوند است.
و این همه، در میان فقرا — کسانی که دنیا را کم میدانند و آخرت را بزرگ میشمارند — زیباتر و معنادارتر است. چون آنان، در بیچیزی خود، به خدا غنیتر میشوند.
نوح (علیه السلام): الگوی صبر در تبلیغ
در میان چهرههای عظیم الهی که قرآن کریم به ما معرفی میکند، حضرت نوح (علیه السلام) جایگاهی بیهمتایی دارند، نه تنها به خاطر طوفانی که از سر گذشت، بلکه به خاطر صبری بیپایان که در تبلیغ پیام الهی به قوم خود نشان دادند.تبلیغ، در واقع، یکی از سختترین وظایفی است که میتوان به انسانی سپید، به ویژه وقتی که قومی سرکش و غافل در برابر تو ایستاده باشد و نه تنها سخن تو را نشنود، بلکه به طور عمدی از شنیدن آن بپرهیزد.
حضرت نوح (علیه السلام) نهصد و پنجاه سال از عمر مبارک خود را صرف دعوت به سوی خدا کردند، و در طول این سالهای بیشمار، نه تنها با بیاعتنایی مواجه شدند، بلکه با تمسخر، انکار و تکبر روبرو بودند، و با این همه، هرگز دست از تبلیغ بر نداشتند.
فرار از حقیقت: وقتی تبلیغ با انکار مواجه میشود
قرآن کریم، سخن ایشان را از زبان خودش نقل میکند: «قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَهارًا، فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلَّا فِرارًا»[5]؛ پروردگارا، من قوم خود را هم در شب و هم در روز دعوت کردم، اما دعوت من، آنان را جز به فرار واداشته نشد. این جمله، تصویری تلخ و واقعگرایانه از تبلیغ در میان قومی سرکش است.نه تنها پیام او شنیده نشد، بلکه هر بار که سخن گفت، مردم فرار کردند. این فرار، تنها حرکت فیزیکی نبود، بلکه نمادی از فرار معنوی از حقیقت بود
. آنها نه تنها گوش نمیدادند، بلکه به طور عمدی از شنیدن جلوگیری میکردند، همانگونه که قرآن بیان میکند: «وَ إِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا»[6].
هرگاه آنان را دعوت کردم تا تو به آنان ببخشی، انگشتان خود را در گوشهایشان گذاشتند و لباسهایشان را بر خود کشیدند و سرسختی کردند و بسیار تکبر نمودند. این صحنه، صحنهای از بیاعتنایی عمیق و ارادی به پیام الهی است. آنها نه تنها ایمان نیاوردند، بلکه با تمام وجود خود، از شنیدن حقیقت سر باز زدند.
اما در میان این همه انکار و تکبر، چه میکند حضرت نوح؟ او نه تنها از دعوت باز نمیایستد، بلکه با اصرار بیشتری به تبلیغ میپردازد. این، صبر در تبلیغ است.
صبری که وقتی نتیجهای نمیبینی، هنوز ادامه میدهی. وقتی به جای شنیده شدن، تمسخر میشوی، باز هم سخن میگویی. وقتی میدانی که قومت به فرار و تکبر گرایش دارد، باز هم دعوت میکنی.
تکلیف الهی، وابسته به نتیجه نیست
این رفتار حضرت نوح (علیه السلام)، درس بزرگی برای تمام دعوتکنندگان به سوی خدا است: تبلیغ، وابسته به نتیجه نیست. بسیاری از دعوتکنندگان، پس از چند بار مواجهه با بیاعتنایی یا تمسخر، دست از تبلیغ میکشند و میگویند:«مردم نمیخواهند بشنوند»، یا «این کار بیفایده است». اما اسلام به ما میآموزد که وظیفه ما، تبلیغ است، نه تضمین ایمان دیگران. این مسئله، در تضاد کامل با منطق غربیگرایانهای است که میگوید: «باید اکثریت را لحاظ کرد». اما در منطق الهی، حقیقت، به خاطر کمبود پذیرندگان، تغییر نمیکند. اگر تنها یک نفر بتواند از گمراهی نجات یابد، تبلیغ ارزش خود را دارد.
حضرت نوح (علیه السلام) نهصد و پنجاه سال از عمر مبارکش را صرف تبلیغ کرد. اگر سالی یک نفر ایمان میآورد، باید به ۹۵۰ نفر میرسید. اما در نهایت، تعداد مؤمنان، تنها هفت، دوازده، یا در روایات دیگر، هفتاد نفر بود.
بقیه، یا مردودند، یا به فرزندانشان وصیت میکردند: «به این پیرمرد گوش ندهید». اما آیا این، حضرت نوح را از تبلیغ بازداشت؟ هیچگاه نه. او تا آخرین لحظه، پیام خدا را فریاد میزد. چون میدانست که تکلیف الهی، به خاطر عدم پذیرش مردم، ساقط نمیشود. این، صبری است که فراتر از زمان، فراتر از نتیجه، و فراتر از تعداد است.
حفظ الهی: پشتیبانی خدا در میان انزوا
یکی از نکات بسیار مهمی که این روایت به ما میآموزد، این است که عدم پذیرش مردم، موجب اسقاط تکلیف نمیشود. این، هم در شرع صدق میکند و هم در عقل. در شرع، خداوند میفرماید:«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»[7]؛ ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است را برسان؛ و اگر این کار را نکنی، رسالت خود را انجام ندادهای. و خداوند تو را از مردم محفوظ میدارد. این آیه، هم ضرورت تبلیغ را تأکید میکند، و هم تضمین حفاظت الهی را برای پیامبر.
این حفاظت، نه تنها از خطر فیزیکی، بلکه از ناامیدی، اضطراب و تسلیم نیز است. در تفسیر «مجمعالبیان» آمده است که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله)، قبل از نزول این آیه، از طرف صحابه محافظ داشتند.
اما وقتی این آیه نازل شد، فرمودند: «حالا نیازی به محافظ نیست، چون خداوند فرموده: من تو را از مردم حفظ میکنم.» این، نشانهای از اعتماد کامل به خدا است. دعوتکننده نباید از ترس مردم دست از تبلیغ بکشد، چون خداوند، پشتیبان اوست. و این، خودش نوعی صبر است: صبر بر ترس، صبر بر تهدید، صبر بر انزوا.
رسالت الهی: نه یک انتخاب، که یک مأموریت
نکته دیگری که در این آیه برجسته است، مبدأ رسالت است. خداوند میفرماید: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ» — یعنی این پیامبر، از سوی خودش نیست، بلکه فرستادهای از جانب خدا است.رسالت، یک عنوان نیست که هر کسی بتواند به خود بگوید: «من فلانی را به دین دعوت میکنم، پس پیامبرم». نه. هر کسی نمیتواند رسول باشد.
و هر کسی که از روی علاقه یا علاقهمندی شخصی وارد تبلیغ شود، بدون مأموریت الهی، نه تنها نتیجه نمیدهد، بلکه موجب گمراهی و بدبینی نسبت به مقدسات میشود.
چون وقتی کسی بدون دانش کافی، بدون ایمان عمیق، و بدون مأموریت الهی وارد تبلیغ میشود، ممکن است با سخنان نادرست یا رفتارهای نامناسب، مردم را از دین دور کند. این، نه تبلیغ است، بلکه تخریب است. پس تبلیغ، تنها با صبر همراه نیست، بلکه با علم، ایمان، مأموریت و تدبیر همراه است. اما در میان این شرایط، صبر همچنان ستون اصلی است.
تکرار دعوت در میان بیاعتنایی: صبری که عمل میکند
امروزه نیز، بسیاری از دعوتکنندگان به سوی خدا با همان چالشهای حضرت نوح مواجه هستند: مردم انگشت در گوش میگذارند، از شنیدن سخنان دینی پرهیز میکنند، تبلیغ را «قدیمی»، «محدودکننده» یا «غیر منطقی» میدانند، و گاه حتی به دعوتکنندگان تمسخر میکنند. اما آیا این، موجب میشود که دعوتکننده دست از کار بکشد؟هیچگاه نه. چون تکلیف الهی، به خاطر بیاعتنایی مردم، از دست نمیرود. و خداوند، همانگونه که حضرت نوح را در میان قوم سرکش حفظ کرد، و همانگونه که پیامبر اکرم (ص) را از دست مردم محفوظ داشت، همواره پشتیبان دعوتکنندگان صادق است. صبر حضرت نوح (علیه السلام)، صبری نبود که از بیکاری ناشی شود، بلکه صبری بود که از عمل مداوم، دعوت روزانه، و ایستادگی در برابر انکار شکل گرفت. او نه فقط صبر کرد، بلکه در میان صبر، دعوت کرد.
جمعبندی: تبلیغ کن، هرچند تنها باشی
در نهایت، تبلیغ کن، هرچند که مردم فرار کنند. تبلیغ کن، هرچند که انگشت در گوش بگذارند. تبلیغ کن، هرچند که تنها باشی. چون تکلیف تو، این است. و خداوند، تو را از مردم حفظ میکند.
صبر، تلختر از سم: درسی از عظمت نفس مطمئنه
در میان روایاتی که از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نقل شده، روایتی است که نه تنها عمق معنوی بیهمتایی دارد، بلکه نشاندهندهٔ سطح بالای درک حضور نبوت در مواجهه با حقایق وجودی است.در یکی از موارد، شخصی به محضر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) آمد و سؤالی پیچیده و عمیق مطرح کرد — سؤالی که چنان فراتر از حد معمول بود که تنها شخصی با درکی الهی میتوانست به آن پاسخ دهد.
این سؤال، چیزی بود که از بررسیهای فلسفی و معنوی بشر فراتر میرفت، و تنها با نور وحی و شهود نبوت میشد به آن رسید. همانگونه که گفته شده، هیچ کس جز خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قادر به پاسخگویی نبود، چون ایشان نه تنها با عقل و تجربه، بلکه با درکی مستقیم از حقیقت اشیاء بر جهان نگاه میکردند — درکی که از انسان عادی ساخته نیست و مختص اولیای خدا و پیامبران است.
این سؤال، این بود: «وَ مَا أَمَرُّ مِنَ السَّمِّ؟»[۸] — چیزی که از سم تلختر است چیست؟سؤالی که در ظاهر ساده است، اما پاسخ آن، دریچهای به عمق معنویت، شکیبایی و تحمل انسان در مسیر الهی میگشاید.
تلخی صبر: شیرینی پس از تلخی
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، با آن درک والا و شهودی که از حقیقت داشتند، بیدرنگ فرمودند:«وَ اَلصَّبْرُ عَلَی اَلشِدَّهِ أَمَرُّ مِنَ اَلسَّمِّ»[۹] شکیبایی بر شدّت و سختی، از سم تلختر است.
این پاسخ، نه تنها دقیق، بلکه عمیق و نمادین است. سم، در تجربهٔ بشری، نماد درد، مرگ و تلخی است. اما پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند که صبر بر سختیها، حتی از سم هم تلختر است. چرا؟
چون سم، یک درد فیزیکی و مختصر است، اما صبر، دردی معنوی، طولانی و پیوسته است. صبر یعنی تحمل کردن، بدون شکایت، بدون گله، بدون فریاد. یعنی در میان آتش رنج، زبان را از شکوه بستن، و قلب را از شکستن نگه داشتن. این، تلخیای است که تنها قلبی با ایمان و عاشقانه به خدا میتواند آن را تحمل کند.
اما این تلخی، برای خدا است. و هر کاری که برای خدا انجام شود، هرچقدر هم که سخت و تلخ باشد، شیرینی پاداشش در آخرت بینهایت است. پس صبر، تلخ است، اما درختی است که میوهاش اطمینان، رضایت و قرب الهی است.
عباس علیه السلام: الگوی صبر در عاشورا
اگر بخواهیم نمونهای ملموس و تاریخی از این صبر تلخ را ببینیم، کافی است به روز عاشورا روی آوریم و به حضرت سیدالشهداء، امام حسین (علیهالسلام)، نگاه کنیم. ایشان، در میان طاقتفرسایترین مصائب — از کشته شدن فرزندانش، تیرباران شدن خیمههای زنان، تشنگی کودکان، تحقیر و تهدید — نه تنها زبان به شکوه نبازید، بلکه با قلبی آرام و مطمئن، در برابر سختیها ایستاد.
قرآن کریم، در آیهای نورانی، میفرماید:«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً فادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی»[۱۰] ای نفس مطمئن! به سوی پروردگارت بازگرد، راضی و مرضیشده، پس با بندگان من وارد شو و به بهشت من وارد گرد.
این آیه، در روایات متعددی در منزلت حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) نازل شده است. چون ایشان، نمونهٔ کامل نفس مطمئنه بودند. قلبی که در میان طوفان، آرام است. چشمی که در میان خون، به یاد خدا مینوردد. زبانی که در میان تحقیر، دعا میکند. این، اطمینانی است که تنها از ذکر خدا و توجه به ذات اقدس الهی سرچشمه میگیرد.
ذکر خدا: منشأ اطمینان قلب
قرآن کریم، راز این اطمینان را آشکار میکند:«أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[۱۱] آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابند. این آیه، نه یک توصیه ساده، بلکه یک قانون کیهانی است. قلب انسان، وقتی از یاد خدا دور میشود، مضطرب، بیقرار و پر از اضطراب میشود. امروزه، افزایش اضطراب، افسردگی و بیقراری در جامعه، ریشهٔ اصلیاش غفلت از خدا است.
انسانها به دنبال آرامش در ثروت، شهرت، روابط و تفریحات هستند، اما نمیدانند که تنها جایگاه آرامش، قلبی است که با خدا گفتگو میکند.
وقتی قلب به یاد خدا زنده میشود، دیگر هیچ مصیبتی میتواند آن را ویران کند. وقتی انسان میداند که همه چیز از سوی خداست، و او را آزمایش میکند، نه به خاطر بیمهری، بلکه به خاطر پالایش و علو درجات، دیگر شاکی نمیشود.
مثل حضرت ایوب (علیهالسلام) که گفت: «إِنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» [۱2] بیتردید بدبختی به من رسید، و تو بخشندهترین بخشندهگانی.
جمعبندی: صبر، تلخی شیرین
صبر، تلخ است. تلختر از سم. اما این تلخی، تنها برای کسانی است که صبرشان بیهدف و بیایمان است. اما وقتی صبر، در راه خدا باشد، وقتی انسان میداند که این سختی، آزمایشی از سوی مهربان است، وقتی قلبش به یاد خدا مطمئن است، آنگاه صبر، دیگر تلخی نیست، بلکه سبیلی است به سوی عظمت، ایمان و قرب الهی.
پس بیاییم از حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) بیاموزیم که چگونه با قلبی مطمئن، در میان طوفان، بایستیم. و از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بیاموزیم که صبر، تلخ است، اما ارزشش را دارد.
فقیری که صبر ندارد، چراغی بینور است
در میان تمثیلات ظریف و پرباری که در روایات اهل بیت (علیهمالسلام) به چشم میخورد، یکی از زیباترین و عمیقترین آنها، مقایسهٔ فقیرِ بیصبر با چراغی بینور است. این تمثیل، نه تنها از نظر ادبی زیباست، بلکه حاوی درسی عمیق دربارهٔ جایگاه صبر در حیات معنوی انسان، به ویژه فقیر است.پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند:«فَقِیرٌ لاَ صَبْرَ لَهُ کَمِصْبَاحٍ لاَ ضَوْءَ لَهُ»[۱۳] فقیری که صبر ندارد، مانند چراغی است که روشنایی ندارد.
این جمله، در ظاهر ساده است، اما در عمق خود، چند لایه از حکمت را در بر میگیرد. چراغ، به عنوان نمادی از هدایت، روشنایی و امید، در تاریکی میدرخشد و راه را نشان میدهد.
اما اگر چراغی باشد و نور ندهد، چه فایدهای دارد؟ آیا میتواند کسی را از تاریکی نجات دهد؟ آیا میتواند راهگشا باشد؟ نه. چراغ بینور، تنها یک جسم بیجان است، بدون هیچ کارکردی.
صبر: نور فقیر در تاریکی زندگی
فقیر نیز چنین است. او در میان تاریکی فقر، محرومیت و سختی زندگی قرار دارد. اما اگر صبر داشته باشد، مانند چراغی است که نور میدهد:
نور ایمان، نور تسلیم، نور امید. صبر، برای فقیر، تنها یک صفت اخلاقی نیست، بلکه نوری است که او را از درون میدرخشد. با صبر، فقیر تنها از فقر عبور نمیکند، بلکه در فقر، عزت مییابد. او با صبر، نه تنها زنده میماند، بلکه زندگی میکند.
اما اگر فقیر صبر نداشته باشد؟ اگر در مواجهه با سختیها، شاکی باشد، بیقرار، گلهکن، و دست از همه چیز بکشد؟ آنگاه، مانند چراغی است که شمع دارد، فتیله دارد، قاب دارد، اما نور نمیدهد.
بیرونیها فکر میکنند او چراغ است، اما وقتی به او روی میآورند، تاریکی میبینند. او نه راه میدهد، نه امید میدهد، نه درونش آرام است.
این، مصیبت بزرگی است. چون فقیر، با وجود تمام سختیهایش، میتواند نمونهای از عظمت معنوی باشد. اما اگر صبر نداشته باشد، نه تنها از این عظمت محروم میشود، بلکه ممکن است به بار دیگران تبدیل شود، یا در میان مردم، تصویر بدی از فقر و ایمان ایجاد کند.
فقیری که صبر دارد، غنیتر از ثروتمندی بیایمان است
در واقع، اسلام فقر را به خودی خود ستوده نیست، اما فقر با صبر را بالاتر از ثروت با شکر دانسته است. چون فقیر صبور، در میان نداشتن، به خدا متکی است. او میداند که روزیاش از جانب خداست، و صبرش، عبادتی است که در برابر خداوند ارزشی بینهایت دارد.
در مقابل، ثروتمندی که شاکر نیست، ممکن است در میان داشتن، گم شود. او را خدا فراموش میشود، و ثروتش، به جای وسیله، به هدف تبدیل میشود. اما فقیر صبور، هرچه نداشته باشد، دارای قلبی روشن است. قلبی که با یاد خدا میدرخشد، با تحمل میبالد، و با صبر، عزت مییابد.
این، همان چیزی است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به آن اشاره میکنند: فقیر بیصبر، نه تنها فقیر است، بلکه بینور است. یعنی نه از نظر مادی، نه از نظر معنوی، هیچ ارزشی ندارد. اما فقیر صبور، اگرچه در جیباش پول نیست، اما در قلبش نور الهی است.
صبر، شرط معنویت فقر است
این روایت، هشداری است به همه کسانی که در شرایط سخت زندگی میکنند: فقر، به تنهایی نه عبادت است، نه زهد، نه قرب به خدا. فقر، فقط یک شرایط است. اما صبر بر فقر، عبادت است. تحمل در برابر محرومیت، زهد است. عدم شاکی بودن در برابر تقدیر، ایمان است.
اگر فقیر، در میان نداشتن، زبان به شکوه نبازد، دست به گناه نزند، و به خدا توکل کند، آنگاه، او نه تنها فقیر نیست، بلکه غنیتر از همه است. چون دارای صبر است، و صبر، گنجی است که هیچ کس نمیتواند از او بگیرد.
اما اگر فقیر، در میان فقر، بیصبر باشد، شاکی باشد، و دست از ایمان بکشد، آنگاه، نه تنها از دنیا محروم است، بلکه از آخرت نیز محروم میشود. چون خداوند میفرماید:
«إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ»[۱۴] فقط به صابرین، پاداششان بیحساب داده میشود. پس فقیر بیصبر، تنها از این پاداش بیپایان محروم نمیشود، بلکه در دنیا نیز، بینور و بیارزش به نظر میرسد.
جمعبندی: فقیر، باید چراغ باشد، نه ظلمت
فقیر، در اسلام، نه موجودی تحقیرشده، بلکه نمادی از تسلیم، توکل و صبر است. اما این جایگاه والای معنوی، مشروط به صبر است. بدون صبر، فقر، تنها یک وضعیت اجتماعی است. با صبر، فقر، مسیری به سوی عظمت الهی میشود.
پس فقیر باید بداند که او مثل چراغ است: اگر نور داشته باشد — یعنی صبر — میدرخشد و راهگشا است. اگر نور نداشته باشد — یعنی صبر نداشته باشد — تنها یک جسم بیجان است که در تاریکی ایستاده و هیچ کاری انجام نمیدهد.
این، درس بزرگی است برای همه ما: چه فقیر باشیم، چه ثروتمند. اما به ویژه برای فقیر: صبر، نور توست. اگر آن را از دست بدهی، همه چیزت تاریک میشود.
صبر در فراق: بلندترین درجات تحمل
در میان تمام انواع صبر، صبر در فراق خدا یکی از بلندترین و نادرترین درجات آن است. ما معمولاً صبر را در برابر بیماری، فقر، یا از دست دادن عزیزان میشناسیم، اما صبری که در دل عاشقان خدا جریان دارد، صبری است بر فاصله از معشوق محبوب — یعنی خداوند.در دعای کمیل، امام علی (علیهالسلام)، با قلبی پر از عشق و شکیبایی، دعایی میکند که در آن، صبر نه تنها یک تحمل، بلکه نشانهای از عشقی عمیق است. ایشان میگویند: «فَهَبْ لِی صَبَرْتُ عَلَىٰ عَذَابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَىٰ فِرَاقِکَ»[۱5] اگر من بر عذاب تو صبر کرده باشم، پس چگونه میتوانم بر فراق تو صبر کنم؟
این جمله، ظاهری ساده دارد، اما در واقع، تعریفی والا از صبر است. اینجا، صبر بر عذاب — که خودش سختترین نوع صبر است — به عنوان یک چیز قابل تحمل فرض میشود، اما فراق از خدا، چیزی است که صبر بر آن غیرممکن است. چون عاشق، تنها در حضور معشوق زنده است. فراق، حتی اگر با ایمان و توکل همراه باشد، دردی است که تنها قلبی مثل قلب امام علی (علیهالسلام) میتواند آن را تحمل کند.
صبر در عبادت: وقتی دعا، عبادتِ صبورانه است
این نوع صبر، در عمل نیز نمایان میشود. شیخ طوسی (رحمهالله) در کتاب مصباح المتهجد نقل میکند که امام علی (علیهالسلام) شبها سر به سجده میگذاشتند و دعای کمیل را میخواندند[۱6].
این، تنها یک عبادت نبود، بلکه عملی از صبر مداوم بود. صبر در طاعت، یعنی اینکه با وجود خستگی، مشکلات و مسئولیتهای زیاد، هر شب به سوی خدا روی آوری، و با قلبی شکسته و مملو از التماس، دعا کنی.
اما حضرت امام (رحمهالله) میفرمودند: وقتی به این بخش از دعا میرسید، از کنار آن بگذرید؛ چون معنای واقعی «فراق» را نمیفهمید[17].
این، نه یک تحقیر از دعا، بلکه شهادتی بر عظمت صبر امام علی (علیهالسلام) است. ایشان صبری داشتند که ما به آن دست نمییابیم. صبری که در فراق از خدا، نه تنها شکایت نمیکند، بلکه میگوید: «حتی اگر مرا وسط جهنم بیندازی، باز هم فریاد میزنم که تو را دوست دارم.»
این، صبر عاشقانه است. صبری که نه از ترس عذاب، نه از امید به بهشت، بلکه از عشق خالص به خدا سرچشمه میگیرد.
صبر و شناخت خدا: هرچه شناخت بیشتر، صبر والا تر
یکی از نکات بسیار مهم این است که سطح صبر، به اندازهٔ شناخت از خدا است. هرچه انسان خدا را بهتر بشناسد، صبرش نیز والا میشود. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در حدیثی میفرمایند:
«یَا عَلِیُّ مَا عَرَفَ اَللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ غَیْرِی وَ غَیْرُکَ وَ مَا عَرَفَکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ غَیْرُ اَللَّهِ وَ غَیْرِی»[18] ای علی! هیچ کس خدا را به اندازهٔ حقّش نشناخته، جز من و تو، و هیچ کس تو را به اندازهٔ حقّت نشناخته، جز خدا و من.
این شناخت عمیق، ریشهٔ صبر بینهایت ایشان بود. امام علی (علیهالسلام)، چون خدا را میشناخت، میدانست که هر سختی، از سوی اوست، و هر فراق، برای نزدیکی بیشتر است. پس صبرش، نه یک تحمل ساکت، بلکه یک حرکت عاشقانه به سوی خدا بود.
جمعبندی: صبر، در بالاترین درجاتش، فراقست
صبر، در ابتدای راه، تحمل سختیهاست. اما در اوج خود، تحمل فراق از خدا است. این، صبری است که فقط قلبهایی مانند قلب امام علی (علیهالسلام) میتوانند آن را داشته باشند. ایشان نه تنها در مصیبت صبر کردند، بلکه در حالت عبادت و دعا نیز صبری والا از خود نشان دادند.
وقتی ما دعای کمیل را میخوانیم، نباید فقط الفاظ را تکرار کنیم، بلکه باید بدانیم که این دعا، شهادتی است از صبری بینهایت — صبری که در فراق، عشق میورزد، و در عذاب، دعا میکند. پس صبر، در نهایت، تنها یک صفت اخلاقی نیست، بلکه نوری است که از عشق به خدا سرچشمه میگیرد.
صبر، سر ایمان: نه تنها یک صفت، بلکه ریشهٔ تمام خُلقها
در میان تمام پیوندهای معنوی که بین صفات انسانی وجود دارد، یکی از عمیقترین و گستردهترین آنها، رابطهٔ صبر و ایمان است. این رابطه، در روایات اهل بیت (علیهمالسلام) به شکلی تصویری و نمادین بیان شده که نه تنها فهم آن را آسان میکند، بلکه عمقش را نیز آشکار میسازد. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در حدیثی فرمودهاند:
«الصَّبْرُ نِسْبَةٌ إِلَى الإِیمَانِ کَنِسْبَةِ الرَّأْسِ إِلَى الْجَسَدِ»[۱۹] صبر نسبت به ایمان، مانند سر نسبت به تن است. این تمثیل، ساده به نظر میرسد، اما در واقع، یکی از دقیقترین توصیفهای اسلامی از جایگاه صبر در حیات معنوی انسان است.
سر، تنها یک قسمت از بدن نیست، بلکه مرکز هدایت، دستور و حیات است. همه حرکات بدن، از سر فرمان میگیرند. حواس، در سر متمرکزند. عقل، در سر جای دارد. و اگر سر از بدن جدا شود، چه اتفاقی میافتد؟ بدن نه تنها حرکت نمیکند، بلکه تبدیل به لاشهای بیجان میشود.
صبر، مرکز حیات معنوی
ایمان، مانند بدن است. اگر ایمان نباشد، انسان از نظر معنوی مرده است. اما اگر ایمان باشد، اما صبر نداشته باشد، آن ایمان، بیجان و ناتوان است. مثل بدنی که سرش را از دست داده باشد. ممکن است دست و پا داشته باشد، اما هیچکجا نمیتواند برود. ممکن است قلب داشته باشد، اما بدون فرمان سر، نمیتواند به درستی بزند.
این، همان معنای حدیث است: صبر، فرماندهندهٔ ایمان است. بدون صبر، ایمان نمیتواند در برابر سختیها ایستادگی کند، نمیتواند در طاعت پایدار باشد، نمیتواند از گناه دوری کند. ایمان، بدون صبر، مانند نهادی است که فاقد ستون فقرات است — هرگز نمیتواند بر پا بایستد.
در روایت دیگری آمده است: «الصَّبْرُ فِی الْأَعْمَالِ کَالرَّأْسِ فِی الْجَسَدِ، فَکَمَا إِذَا انْفَصَلَ الرَّأْسُ عَنِ الْجَسَدِ فَسَدَ الْجَسَدُ، کَذَلِکَ إِذَا انْفَصَلَ الصَّبْرُ عَنِ الْأَعْمَالِ فَسَدَتِ الْأَعْمَالُ»[۲۰] صبر در اعمال، مانند سر در بدن است. همانگونه که وقتی سر از بدن جدا شود، بدن فاسد میشود، همینطور وقتی صبر از اعمال جدا شود، اعمال فاسد میشوند.
این روایت، مفهوم را گسترش میدهد و نشان میدهد که صبر، تنها به ایمان مربوط نیست، بلکه در تمام اعمال انسان — عبادی، اجتماعی، اخلاقی — جایگاه مرکزی دارد. نماز، روزه، دعوت، تبلیغ، تحمل سختی، مقاومت در برابر نفس — همه، نیازمند صبر هستند. و اگر صبر نباشد، هر عملی، هرچقدر هم که ظاهرش درست باشد، بیثمر و بیارزش میشود.
صبر، نشانهٔ کیفیت ایمان
این تمثیل، همچنین به ما میآموزد که وجود ایمان، کافی نیست. باید ایمانی باشد که صبر در آن جریان داشته باشد. مثل این نیست که بگوییم: «من ایمان دارم»، اما در اولین سختی شاکی شویم، یا در اولین وسوسه گناه کنیم. این، ایمانی است بدون سر — یعنی ایمانی که نمیتواند زنده بماند.
قرآن کریم میفرماید: «إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ»[۲۱] فقط به صابرین، پاداششان بیحساب داده میشود. این آیه، نشان میدهد که صبر، نه تنها شرط ایمان است، بلکه علت افزایش پاداش نیز هست. ایمان بدون صبر، محدود است. اما ایمان با صبر، بیحد و مرز است.
جمعبندی: اگر صبر نباشد، ایمان نیز نیست
پس صبر، تنها یک صفت فرعی نیست که گاهی داشته باشیم و گاهی نداشته باشیم. صبر، ریشهٔ ایمان و ستون اعمال است. بدون آن، ایمان نمیتواند پایدار باشد، و اعمال نمیتوانند مقبول باشند.
هرگاه دیدیم کسی در مصیبت شاکی است، در طاعت تنبل است، در معصیت ضعیف است، بدانیم که صبر از ایمان او جدا شده است. و همانگونه که بدن بدون سر فاسد میشود، ایمان بدون صبر، تبدیل به نمایشی بیمعنا میشود.
پس باید صبر را تربیت کنیم، نه اینکه منتظر بمانیم تا در موقعیت سختی بروز کند. صبر، مثل سر است — باید همیشه با ما باشد، هم در آسایش، هم در بلا، هم در عبادت، هم در تبلیغ، هم در زندگی روزمره. چون ایمانی که صبر نداشته باشد، ایمانی نیست که بتواند انسان را به خدا برساند.
نشانههای انسان صبور: سه ویژگی از قلبی زنده
صبر، در اسلام، تنها یک واکنش ساکت در برابر سختی نیست، بلکه یک حالت معنوی پایدار است که در قلب، رفتار و اعمال انسان نمایان میشود. اما چگونه بفهمیم که آیا واقعاً صبور هستیم یا نه؟ آیا هر کسی که سکوت میکند یا در برابر بلا فریاد نمیزند، صبور است؟پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در حدیثی گویا و عمیق، سه نشانه اصلی از انسان صبور را بیان میکنند، نشانههایی که نه تنها در بحران، بلکه در تمام لحظات زندگی، باید در فرد مُنظر باشد. ایشان میفرمایند:
«عَلامةُ الصّابرِ فی ثلاثٍ، أوّلها أن لا یکْسَلَ و الثّانیةُ أن لا یَضجَرَ و الثالثةُ أن لا یَشکُو من ربّهِ عزّوجلّ» نشانهٔ انسان صبور در سه چیز است: اول آنکه کسل نشود، دوم آنکه دلتنگ نشود، و سوم آنکه از پروردگارش شکایت نکند.
این سه ویژگی، در ظاهر ساده به نظر میرسند، اما هر کدام، دریچهای به عمق ایمان، توکل و تحمل انسان است.
اول: کسل نشدن
اولین نشانهٔ صبر، عدم کسل شدن است. کسلی، دشمن اصلی حرکت معنوی انسان است. بسیاری از مردم، در ابتدای راه عبادت و تقویت ایمان، با شوق و اشتیاق تمام وارد میشوند: نماز زیاد میخوانند، قرآن میخوانند، دعا میکنند. اما پس از مدتی، وقتی نتیجهای فوری نمیبینند، یا وقتی زندگی آنها را درگیر میکند، کسل میشوند.
اما انسان صبور، کسل نمیشود. او میداند که راه خدا، راهی طولانی است. میداند که عبادت، تنها برای پاداش فوری نیست، بلکه عبارتی از بندگی است. پس هر روز نماز میخواند، هر شب دعا میکند، هر هفته قرآن میخواند، بدون اینکه منتظر باشد که آسمان شکاف شود یا فرشتگان نازل گردند.
در روایت آمده است که اگر انسان کسل شود، حق را ضایع و تباه خواهد کرد. چون کسلی، نه تنها حرکت را متوقف میکند، بلکه ممکن است به تدریج به ترک عبادت و سستی در دین منجر شود. صبر در طاعت، یعنی اینکه با وجود خستگی، مشغله، و تأخیر در اجابت، دست از عبادت برنیداری.
دوم: دلتنگ نشدن
دومین نشانهٔ صبر، عدم دلتنگی است. دلتنگی، نوعی ناراحتی درونی است که از مقایسهٔ وضعیت فعلی با آرزوها یا وضعیت دیگران پدید میآید. انسان دلتنگ، همیشه فکر میکند که دیگران بهتر از او هستند، یا اینکه او باید بیشتر داشته باشد. این حالت، سپاسگزاری را از بین میبرد.
چون وقتی کسی دلتنگ است، نمیبیند چه چیزهایی دارد، فقط میبیند چه چیزهایی ندارد. در حالی که خداوند به او نعمتهای بیشماری داده است: سلامتی، نفس، دین، خانواده، و هزاران نعمت دیگر که بیآنها نمیتوان زند.
اما انسان صبور، دلتنگ نمیشود. او میداند که همه چیز از جانب خدا است، و هرچه داده شده، بهتر است. او نه تنها در مصیبت شکیباست، بلکه در نعمت، شکرگزار است. صبر در شکر، گاهی سختتر از صبر در بلاست. چون در بلا، انسان به خدا میروید، اما در نعمت، ممکن است از خدا دور شود.
در روایت آمده است که اگر انسان دلتنگ شود، سپاسگذاری نمیکند. و سپاسنشکری، خودش نوعی نافرمانی است. پس دلتنگی، نه تنها قلب را تیره میکند، بلکه انسان را از شکر نعمتهای الهی محروم میسازد.
سوم: شکایت نکردن از خدا
سومین و مهمترین نشانهٔ صبر، عدم شکایت از خداوند است. وقتی مصیبتی رخ میدهد — بیماری، فوت عزیز، فقر، تحقیر — طبیعت انسان تمایل دارد که بگوید: «چرا به من این اتفاق افتاد؟»، یا «خدا چرا من را نمیبیند؟»، یا «چرا من را آزمایش میکند؟»
اما انسان صبور، زبان به شکوه نمیبازد. او میداند که خداوند، خیرش را میداند. میداند که این مصیبت، نه به خاطر بیمهری، بلکه به خاطر تکذیر، پالایش و علو درجات است. پس نه شاکی میشود، نه گله میکند، نه به تقدیر الهی شک دارد.
در روایت آمده است که اگر انسان از پروردگارش شکایت کند، گناه خواهد کرد[۲2]. چون شکایت از خدا، نشانهای از نداشتن توکل، نداشتن یقین، و نداشتن شناخت از حکمت الهی است. شکایت، یعنی اینکه انسان فکر میکند میداند بهتر از خدا میداند که چه چیزی برایش بهتر است.
اما انسان صبور میگوید: «یا رب، تو بهتر میدانی.» مثل حضرت یوسف (علیهالسلام) که در چاه افتاد، در زندان نشست، اما هرگز از خدا شاکی نشد. مثل حضرت ایوب (علیهالسلام) که تمام بدنش بیمار شد، اما گفت: «إِنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» — بیتردید بدبختی به من رسید، و تو بخشندهترین بخشندهگانی.
جمعبندی: صبر، نه فقط در بلا، بلکه در همه حال
پس صبر، تنها در برابر مصیبت نیست. صبر، در کسل نشدن (در طاعت)، در دلتنگ نشدن (در نعمت)، و در شکایت نکردن (در بلا) نمایان میشود. این سه نشانه، نشانههای قلبی هستند. قلبی که نه تنها در بحران، بلکه در آسایش نیز با خدا است.
اگر کسی در بلا شاکی نباشد، اما در عبادت کسل شود، یا در نعمت دلتنگ شود، صبر او ناقص است. اما انسانی که در هر سه حالت، این سه ویژگی را داشته باشد، نشان میدهد که قلبش زنده است، ایمانش والا است، و رابطهاش با خدا پایدار است.
پس بیاییم نه تنها در بلا صبور باشیم، بلکه در عبادت کسل نشویم، در نعمت دلتنگ نشویم، و هرگز از پروردگارمان شکایت نکنیم.
نتیجه:
این بررسی نشان داد که صبر، یک صفت یکبعدی نیست، بلکه چهرههای متعددی دارد که هر یک در شرایط خاصی از زندگی میدرخشد.صبر در فقر، صبر در تبلیغ، صبر در فراق از خدا و صبر در مصیبت، همگی نمودهایی از یک هویت معنوی عمیق هستند که در سیرهٔ پیامبران و ائمه (ع) به نمایش گذاشته شده است. این مقاله کوشید تا صبر را از حاشیهٔ یک تحمل ساده خارج کند و آن را به عنوان ستون ایمان و بیانگر عمق ارتباط با خدا معرفی کند.
ما دیدیم که صبر در تبلیغ، حتی با وجود انکار و فرار مردم، وظیفه را ساقط نمیکند. دیدیم که فقیری بدون صبر، مانند چراغی بینور است. و دیدیم که سکوت در برابر بلا، نه نشانهٔ ضعف، بلکه سکوتی ایمانی است که از یقین و توکل سرچشمه میگیرد.
این درسها، تنها برای الگوهای الهی نیست، بلکه راهنمایی برای هر مسلمانی است که در میان آزمایشهای زندگی، میخواهد ایمانش را زنده نگه دارد. صبر، در نهایت، نه پاسخ به بلاست، بلکه هویت مؤمن در برابر بلا.
فهرست ارجاعات
[۱].نهجالبلاغه، کلمات قصار، شماره ۱۲۹، ص ۴۹۲[۲]. قرآن کریم، سوره واقعه، آیه ۲۴:
[۳].قرآن کریم، سوره الانبیاء، آیه ۸۳:
[4].حکمت 129 نهج البلاغه:
[5] قرآن کریم، سوره نوح، آیه ۵
[6] قرآن کریم، سوره نوح، آیه ۷
[7] قرآن کریم، سوره مائده، آیه
[۸] حسن بن محمد دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۹۲، باب ۵۳،
[۹] پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)،
[۱۰] قرآن کریم، سوره فجر، آیه ۲۷ تا ۳۰:
[۱۱] قرآن کریم، سوره رعد، آیه ۲۸:
[۱2] قرآن کریم، آیه 83 سوره انبیاء
[۱3] الکافی، ج ۱، ص ۲۷.
[۱۴] قرآن کریم، سوره الزمر، آیه ۱۰
[۱5] دعای کمیل، از امام علی (علیهالسلام
[۱6] شیخ طوسی، مصباح المتهجد، در بیان عبادت امام علی (علیهالسلام)
[17] سخن حضرت امام (رحمهالله) درباره دعای کمیل:
[18] محمد بن علی بن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۲۶۷
[۱۹]، ج ۳، باب الصبر، حدیث ۳
[۲۰] بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۷۳
[۲۱] قرآن کریم، سوره الزمر، آیه ۱۰
[۲2] بحارالانوار، ج71، ص86