زبان هايي که در دهان هاي باز شکسته اند

انسان هاي بي شمار و گوناگون ، با شخصيت هاي مختلف ، قرن هاست مي آيند و مي روند اما ساخت اصلي اجتماع ، هيچ گاه تغيير نيافته است . حتي پس از تحولات عظيم علمي ، فلسفي ، اجتماعي و ... تغييرات به ظاهر برگشت ناپذير ، همواره همان نقشينه ي خود را بر جاي نشانده و تعادل خود را حفظ کرده و باز مي يابد .
دوشنبه، 8 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زبان هايي که در دهان هاي باز شکسته اند

زبان هايي که در دهان هاي باز شکسته اند
زبان هايي که در دهان هاي باز شکسته اند


 

نويسنده :رحمت صالحي




 
انسان هاي بي شمار و گوناگون ، با شخصيت هاي مختلف ، قرن هاست مي آيند و مي روند اما ساخت اصلي اجتماع ، هيچ گاه تغيير نيافته است . حتي پس از تحولات عظيم علمي ، فلسفي ، اجتماعي و ... تغييرات به ظاهر برگشت ناپذير ، همواره همان نقشينه ي خود را بر جاي نشانده و تعادل خود را حفظ کرده و باز مي يابد . نکته ي حائز اهميت ، سنت هاي هر نسل است که به نسل هاي آينده به ارث مي رسد . سنت هاي هر نسل ، انتقال وراثت از والدين به فرزندان نيست ، بلکه تداوم نوعي جهان بيني و شيوه ي زندگي ست که مردگان بر زندگان تحميل مي کنند . بعضي افراد تصور مي کنند آنچه ارثي نباشد ، پايدار نمي ماند . به زبان ساده تر ، هر کس که به سنت ها و حتي عادت هاي پدران و مادران خود پايبند نباشد ، نمي تواند زندگي رضايت بخشي داشته باشد . اينگونه افراد آنچه که از بچگي ياد گرفته اند ، براي شان به يک اصل تبديل شده و طي سال ها با آن رشد کرده اند و نسبت به آن تعصب خاصي دارند به طوري که حتي در فهميدن ساده ترين بحث ها ، ناتوان مي مانند زيرا فکر مي کنند حقيقت مطلق را در اختيار دارند . در اصل اينگونه افراد در حال مهار واقعيت مي باشند و نه تنها انگيزه اي براي تغيير نخواهند داشت ، بلکه سعي مي کنند عقايد خود را بر خانواده شان نيز تحميل کنند . اين طرز تفکر و مهار واقعيت ها ، تيشه به ريشه ي خانواده و جامعه مي زند و به صورت واحد ، مجزا از آشوب و ناهنجاري در جامعه ظاهر مي شود .
بيشترجوانان قرن بيست و يکم ، باپدران و مادراني که در نيمه هاي اين قرن زندگي مي کردند ، بيگانه مي باشند و اين موضوع ، باعث اختلاف بين اعضاي خانواده و به وجود آمدن جنگي رواني مي گردد ؛ جنگي با اهداف محدود بين جنگاوراني که قادر به تفسير عقايد يکديگر نيستند . جنون اين جنگ و آشوب ها ، مداوم و متوالي است و اعمالي از قبيل توهين به عقايد و مقدسات دو طرف و همچنين تحميل عقايد به يکديگر ، اعمال زور و وادار کردن دو طرف به کارهايي که دوست ندارند و ... صورت مي گيرد که باعث خشم و آشوب مي شود .
يکي از دلايل آشوب ، احساس تملک پدران و مادران بر فرزندان و به چشم يک وسيله و روبات به آنان نگاه کردن است . براي تحقق اين امر ، ضرورت دارد فردي متعصب ، خوش باور و نادان باشي که البته اين جريان براي فرزندان تحمل ناپذير است . به بياني ديگر ، ضرورت ايجاب مي کند ذهنيتي متناسب با حالت جنگ داشته باشي ؛ جنگ براي داشتن انديشه اي مستقل .
وقتي که شکست به مفهوم از دست دادن استقلال باشد ، پيشگيري از شکست ، بايد به طور کامل جدي تلقي شود . نگه داشتن افراد از راه محدود کردن ، راه حل رضايت بخشي نيست و اگر به هر گونه اي اين اختيارات محدود شود ، در عمل ، نيازها و ضروريات افراد ، دست کم گرفته شده و در نتيجه جو اجتماعي شهري را در محاصره قرار مي دهد . يکي از مهم ترين نيازهاي انسان ، داشتن ارتباط با ديگران است .
پدر و مادراني که ديکتاتور هستند ، از اعضاي خانواده انتظار دارند که هيچ گونه عقيده ي شخصي نداشته باشند و سعي مي کنند فرزندان شان را به هر شيوه اي کنترل کنند . فرزندان آنان از هيچ سو آزادي انتخاب ندارند و در نهايت با نصيحت بيش از حد ، نارضايتي هايي از زندگي بي حاصل و تهي از دل خوشي ، براي شان به وجود مي آيد .در نتيجه به انجام کارهاي جبران ناپذيري چون فرار ، روي آوردن به مواد مخدر و در بيشتر موارد ، خودکشي و ... مي پردازند .اين پدر و مادران ، بسيار زود ناراحت و نااميد مي شوند چرا که عملاً آنچه را که مي خواستند ، به دست نياورده و به نتيجه ي دلخواه نرسيده اند .
يکي ديگر از دلايل اين اختلافات ، توقعات و انتظارات بالاي پدر و مادران از فرزندان و بر عکس مي باشد . آنان انتظار دارند طرف مقابل ، مانند او فکر کند ، غذا بخورد ، لباس بپوشد ، راه برود و ... اينگونه رابطه ها ، بسيار زود متلاشي مي شود . پدر و مادران نبايد به فرزندان خود دستور دهند که چه کار کنند و چه کار نکنند . تنها کاري که آنان مي توانند براي فرزندشان انجام دهند ، اين است که با محبت فراوان ، او را در انتخاب راه ، ياري کنند .
افراد مي توانند با اعتماد به هم ، بسياري از اين اختلافات و آشوب ها را از بين ببرند . اين اعتماد مي تواند از راه هاي گوناگوني کسب شود . براي مثال اگر افراد به جاي تمرکز روي رفتارهاي ناپسند و بدي هاي همديگر ، نيم نگاهي هم به خوبي ها و رفتارهاي پسنديده شان داشته باشند ، درصد زيادي از اين اختلافات ، بهبود مي يابد . با اعتماد کردن به هم ، مي توان خانواده اي را تصور کرد که در آن ، اعمال قدرت ، ترس و نفرت حاکم نيست . اگر همه به طور يکسان از اعتماد و امنيت بهره مند شوند ، افراد جامعه پيشرفت کرده و در نهايت ، انديشيدن را ياد مي گيرند اما شايد مشکل اينجاست که بسياري از افراد فکر مي کنند تغيير دادن ذهن يا حتي روش ، اعتراف به ضعف است !
منبع:مجله ي شادکامي و موفقيت شماره ي 66



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.