بحران هويت
نويسنده:دکتر علي رضا آزمنديان ( بنيان گذار تکنولوژي فکر)
کساني که ايماني به خود ندارند، خود را باور نکرده و ارزش هاي شان را نشناخته اند و نمي دانند کيستند، کجايند و چه مي کنند، به «بحران هويت» مبتلا مي شوند. مي خواهند تصميمي بگيرند اما چون معيارهاي مورد قبول خود را روشن نکرده اند، براي اتخاذ کوچک ترين تصميمي، ناتوان اند و اضطراب، سراپاي وجودشان را فرا مي گيرد. آنان در وادي ترديد زندگي مي کنند و به نا اميدي و افسردگي دچار مي شوند.
آدمي هنگامي که خود را پوچ و درون تهي ببيند و باور کند که ديروزش تباه شده و دروازه ي فرداها نيز به رويش بسته است و نتواند پاسخ شايسته اي براي اين سؤال که «من کيستم؟» بيابد، به «بحران هويت» دچار مي شود و يأس و افسردگي، سراپاي وجودش را فراخواهد گرفت و به سستي و رکود روي مي آورد يا برعکس به خودآزاري، خودکشي و ديگرآزاري مي پردازد. بسيارند انسان هايي که در اوج ثروت و مکنت، خودکشي کرده اند يا همه چيز را رها کرده، به سوي کشوري دوردست راه افتاده اند. اينان همان کساني هستند که همه چيز داشتند اما خود را نداشتند، خود را نشناختند و به ارزش هاي خود پي نبرند، ندانستند به چه ايمان بياورند و نفهميدند از آن چه دارند، چگونه استفاده کنند و لذت ببرند.
باور کنيم که خوشبختي و بدبختي، رنج و لذت، فقر و غنا، خوبي و بدي و... همه و همه ساخته و پرداخته ي ذهن خود ماست. خود باختگي، از خود بيگانگي، خودفراموشي، خودکشي و... ناشي از بحراني ست که انسان ها به دام آن مي افتند. بي هويتي، روان را مي فرسايد و ديواره هاي روح را از درون مي خراشد.
انسان بي هويت، روحيه اش ضعيف و متزلزل است، اعتماد به نفس ندارد و قدرت تشخيص را از دست داده است، بنابراين به سادگي تحت تأثير القائات شيطاني و تبليغات منفي قرار مي گيرد و به هر چه او را به سوي خود بخواند، گرايش مي يابد و اين چنين است که شياطين، او را به راحتي به بند مي کشند و در راستاي اهداف خود، از او يک عنصر بازنده مي سازند.
در زندگي همه ما، گاه لحظاتي پيش مي آيد که احساس ناامني، خشم و افسردگي، حسادت و ناباوري مي کنيم. گاه مورد سرزنش و توهين قرار مي گيريم، اطمينان به خود را از دست مي دهيم، تحت سلطه ي ديگران واقع مي شويم و در وادي زندگي، مبهوت مي مانيم. در اين ميان، هر کسي بر مبناي نظام باورها و ارزش هايي که پذيرفته و هويتي که کسب کرده، عکس العمل نشان مي دهد.
گروهي، شخصيتي منفعل و تأثيرپذير داشته و خيلي سريع رنگ مي بازند. بنابراين همواره خود را در دريايي گرفتار مي بينند که ساحل امن سلامت، از هيچ سويي، در آن پيدا نيست.
گروهي ديگر، از شخصيتي محکم و قاطع، عزمي جزم و اراده اي استوار برخوردارند. نه خود را به کسي يا چيزي تحميل مي کنند و نه اجازه مي دهند کسي، چيزي را به آنان و زندگي شان تحميل کند چرا که خود، شرايط را مي آفرينند و هر چه را که بخواهند، به نفع خود تغيير مي دهند. انساني که داراي هويتي زيبا و مستحکم است، هيچ گاه اسير جوي که بر او تحميل شده، نمي شود.
پس آنچه به انسان بودن تو، ارزش و به فلسفه زندگي ات، معنا و مفهوم مي بخشد، هويت توست؛ اين که تو خود را چگونه بشناسي، چگونه ببيني و براي هر سؤالي که در عرصه ي حيات از خود مي پرسي، چه پاسخي داشته باشي، اين که در درونت، تلاطمي ست و دائم با خود در جنگ و ستيزي با همه ي تضادها و تعارضات، در تو به تفاهم رسيده اند، سوء تفاهمات برطرف شده اند و همه ي ترس ها و شکست ها، جاي خود را به آرامش و پيروزي داده اند، همه و همه به هويت تو بستگي دارد.
منبع:نشريه شادکامي و موفقيت شماره 69
آدمي هنگامي که خود را پوچ و درون تهي ببيند و باور کند که ديروزش تباه شده و دروازه ي فرداها نيز به رويش بسته است و نتواند پاسخ شايسته اي براي اين سؤال که «من کيستم؟» بيابد، به «بحران هويت» دچار مي شود و يأس و افسردگي، سراپاي وجودش را فراخواهد گرفت و به سستي و رکود روي مي آورد يا برعکس به خودآزاري، خودکشي و ديگرآزاري مي پردازد. بسيارند انسان هايي که در اوج ثروت و مکنت، خودکشي کرده اند يا همه چيز را رها کرده، به سوي کشوري دوردست راه افتاده اند. اينان همان کساني هستند که همه چيز داشتند اما خود را نداشتند، خود را نشناختند و به ارزش هاي خود پي نبرند، ندانستند به چه ايمان بياورند و نفهميدند از آن چه دارند، چگونه استفاده کنند و لذت ببرند.
باور کنيم که خوشبختي و بدبختي، رنج و لذت، فقر و غنا، خوبي و بدي و... همه و همه ساخته و پرداخته ي ذهن خود ماست. خود باختگي، از خود بيگانگي، خودفراموشي، خودکشي و... ناشي از بحراني ست که انسان ها به دام آن مي افتند. بي هويتي، روان را مي فرسايد و ديواره هاي روح را از درون مي خراشد.
انسان بي هويت، روحيه اش ضعيف و متزلزل است، اعتماد به نفس ندارد و قدرت تشخيص را از دست داده است، بنابراين به سادگي تحت تأثير القائات شيطاني و تبليغات منفي قرار مي گيرد و به هر چه او را به سوي خود بخواند، گرايش مي يابد و اين چنين است که شياطين، او را به راحتي به بند مي کشند و در راستاي اهداف خود، از او يک عنصر بازنده مي سازند.
در زندگي همه ما، گاه لحظاتي پيش مي آيد که احساس ناامني، خشم و افسردگي، حسادت و ناباوري مي کنيم. گاه مورد سرزنش و توهين قرار مي گيريم، اطمينان به خود را از دست مي دهيم، تحت سلطه ي ديگران واقع مي شويم و در وادي زندگي، مبهوت مي مانيم. در اين ميان، هر کسي بر مبناي نظام باورها و ارزش هايي که پذيرفته و هويتي که کسب کرده، عکس العمل نشان مي دهد.
گروهي، شخصيتي منفعل و تأثيرپذير داشته و خيلي سريع رنگ مي بازند. بنابراين همواره خود را در دريايي گرفتار مي بينند که ساحل امن سلامت، از هيچ سويي، در آن پيدا نيست.
گروهي ديگر، از شخصيتي محکم و قاطع، عزمي جزم و اراده اي استوار برخوردارند. نه خود را به کسي يا چيزي تحميل مي کنند و نه اجازه مي دهند کسي، چيزي را به آنان و زندگي شان تحميل کند چرا که خود، شرايط را مي آفرينند و هر چه را که بخواهند، به نفع خود تغيير مي دهند. انساني که داراي هويتي زيبا و مستحکم است، هيچ گاه اسير جوي که بر او تحميل شده، نمي شود.
پس آنچه به انسان بودن تو، ارزش و به فلسفه زندگي ات، معنا و مفهوم مي بخشد، هويت توست؛ اين که تو خود را چگونه بشناسي، چگونه ببيني و براي هر سؤالي که در عرصه ي حيات از خود مي پرسي، چه پاسخي داشته باشي، اين که در درونت، تلاطمي ست و دائم با خود در جنگ و ستيزي با همه ي تضادها و تعارضات، در تو به تفاهم رسيده اند، سوء تفاهمات برطرف شده اند و همه ي ترس ها و شکست ها، جاي خود را به آرامش و پيروزي داده اند، همه و همه به هويت تو بستگي دارد.
منبع:نشريه شادکامي و موفقيت شماره 69