قدرت هاي بزرگ و اشغال ايران در جنگ دوم جهاني (1)
نويسنده:دکتر حسين آباديان
چکيده :
كليدواژه ها: ايران، قدرتهاي بزرگ، جنگ دوم جهاني، آلمان نازي، انگليس، شوروي.
مقدمه
شصت و پنج سال از آن حادثه، هنوز بسياري از ابعاد حمله متفقين به ايران در هاله اي از ابهام قرار دارد. به راستي انگيزه اصلي قدرت هاي بزرگ از اشغال ايران چه بود؟ آيا دليل آن عمليات گرايش ايران به آلمان نازي بود يا اين امر بهانه اي براي توجيه عمليات بر ضد استقلال و تماميت ارضي يکي کشور مستقل بود؟ اگر يکي از شاخصه هاي اصلي فعاليت هاي نازيستي را عمليات ضد يهودي ايران به شمار آوريم – آن گونه که غربي ها مدعي اند – وضعيت يهوديان ايران بر اساس اسناد محکم دولتي آن زمان چگونه بود؟ نقش عمليات جاسوسي و ضد جاسوسي در اشغال ايران چه بود؟ نفت چه تاثيري در اين حادثه داشت؟ اگر ايران به آلمان نازي گرايش داشت، چرا ارتش در دوره رضا شاه کوچک ترين عملياتي در برابر اشغال کشور انجام نداد؟ به راستي چرا ارتش ايران از هر گونه عملياتي فروماند؟
اين مقاله مي کوشد بر اساس اسناد وزارت امور خارجه و سازمان اسناد ملي ايران و برخي منابع معتبر ديگر به پرسش هاي بالا پاسخ دهد. قدرت هاي بزرگ بارها از چنين بهانه هايي براي نقض تماميت ارضي و استقلال کشورهاي کوچک يا ضعيف بهره برده اند. پس انديشيدن در ماهيت اين حادثه پرده اي ديگر از بازي هاي قدرت هاي بزرگ در ارتباط با کشورهاي عقب نگه داشته شده را آشکار مي سازد و ساز و کار حاکم بر مناسبات جهاني را در معرض ديد خوانندگان قرار مي دهد.
1.متفقين و زمينه سازي اشغال ايران
اين تصميم دولت به سفارتخانه هاي شوروي و انگليس در تهران نيز ابلاغ شد. در اين مقطع دو قدرت بزرگ واکنشي نشان ندادند، زيرا منافع آنان به طور عام و منافع انگليس به طور خاص هنوز در ايران تهديد نشده بود. شوروري هم که بر اساس عهدنامه مولوتوف – ريبن تروپ با آلمان نازي قرار داد عدم تعرض بسته بود، با سياست بي طرفي ايران مخالفت نکرد. پس از گذشت دو ماه از اين اعلام موضع، افسر جواني به نام محسن جهانسوزي همراه برخي ديگر از افسران و نيروهاي نظامي به اتهام فعاليت به نفع آلمان نازي دستگير و پس از محاکمه در دادگاه صحرايي در دوازدهم مارس 1940 برابر با 21 اسفند 1318 به جوخه مرگ سپرده شد. از سويي سيف عبدالرحمان سيف آزاد که به فعاليت هاي فاشيستي مشهور بود در هندوستان دستگير شد. سيف آزاد نامه اي به مقام هاي ايراني نوشت و از آنان خواست در آزادي وي از زندان انگليسي ها کوشش کنند، اما به دستور شخص رضا شاه با آزادي وي مخالفت شد.
در اول آوريل 1940/ 12 فروردين 1319 در عراق کودتايي به رهبري رشيد عالي گيلاني روي داد که فون ريبن تروپ،(2) وزير امور خارجه آلمان، بي درنگ حمايت خود را از آن اعلام کرد و گفت که دولت متبوعش از مبارزه هاي ملت عراق بر ضد انگليس جانبداري مي کند. حقيقت امر اين بود که نازي ها چندان تمايلي به استقلال و تماميت ارضي کشورهاي منطقه نداشتند بلکه در پي دست يابي به منافع نفتي آنها بودند تا با تکيه بر آن، انگليس را به زانو درآورند؛ همان کاري که انگليسي ها در جنگ اول جهاني با آنان کرده بودند. پس از اين زمان سياست هاي انگليس در مورد ايران تغيير کرد.
تحولات عراق انگليسي ها را وحشت زده کرد، به همين دليل سرريدر بولارد(3)، سفير کبير انگليس در تهران که در دسامبر 1939 / آذر 1318 وارد ايران شده بود، در ديدار با جواد عامري، کفيل وزير امور خارجه ايران، از مسائلي که در مرزهاي غربي ايران وجود داشت، ابراز تأسف کرد. بولارد نخستين جرقه بحران را در اين زمان زد؛ او به عامري گفت که نگران است مبادا جاسوسان آلماني مقيم ايران به آن سوي مرز بروند و بحران عراق را طولاني تر کنند. بولارد توضيح داد که هدف آلماني ها دست يافتن به نفت ايران است. وي مي خواست واکنش طرف گفتگوي خود را دريابد، اما عامري بي درنگ پاسخ داد که ايران به سياست بي طرفي خود در جنگ ادامه خواهد داد.(4)
ايران براي اينکه به سياست بي طرفي خود ادامه دهد، در پاسخ به نامه وزارت امور خارجه عراق پس از کودتاي گيلاني که خواسته بود، دولت ايران مانع ورود کشتي هاي جنگي انگليس به اروند رود شود، اين امر را مغاير سياست بي طرفي دولت متبوع خود دانست و آن را رد کرد. (5) جالب آنکه درست در همين زمان روزنامه هاي انگليس جنگ تبليغاتي گسترده اي را بر ضد ايران به راه انداختند که گويا ايران نيز مانند عراق آماده کودتاست و پس از عراق نوبت اين کشور خواهد شد و آلمان به منابع نفت ايران چشم طمع دوخته است. اين روزنامه ها در يک جنگ رواني حساب شده افزايش جهانگردان و اتباع آلماني مقيم ايران را گواهي بر مدعاي خود عنوان کردند.(6)
اين گزارش ها مستند به اطلاعاتي بود که ميس نانسي لمبتون، مأمور چيره دست اينتليجنس سرويس که در پوشش وابسته مطبوعاتي سفارت بريتانيا در تهران فعاليت مي کرد، به کشورش مي فرستاد. وظيفه لمبتون اين بود که گزارش هايي درباره فعاليت هاي آلماني هاي مقيم ايران تهيه و مسئولان کشورش را آگاه کند. وي خطر حضور آلماني ها را در ايران بيش از آنچه بود نشان مي داد و با فرستادن گزارش هاي خود، جو ناآرام بريتانيا را برانگيخته تر مي کرد.
روزنامه هاي انگليسي اين گزارش ها را منتشر مي کردند و سبب افزايش جنگ رواني بر ضد ايران مي شدند. براي نمونه خبرنگار منچستر گاردين در قاهره از حضور هزاران آلماني در ايران خبر مي داد که به عنوان تاجر، جهانگرد و يا مامور مخفي در امور فني و راه سازي کار مي کردند. اين خبرنگار بيشتر آلماني هاي مقيم ايران را افسران اطلاعاتي مي خواند که اخبار محرمانه را جمع آوري مي کردند و به تدارک ستون پنجم نازي ها در ايران مشغول بودند. اينکه روزنامه ها و سرويس اطلاعاتي انگليس خطر آلمان را بزرگ نمايي مي کردند تازگي نداشت، حتي پيش از جنگ اول جهاني اين سرويس در هدايت سياست هاي خارجي کشور متبوع خود سهمي بسيار ايفا کرده بود. جنگ اطلاعاتي، توليد وحشت همراه با ارائه ضد اطلاعات، و بزرگ نمايي دشمنان خيالي، هميشه در وقوع نبردهاي دوران ساز نقش داشته است .(7)
در اين دوره دولت انگليس که از امکانات و استعداد ارتش ايران آگاه بود، بيم آن داشت که در صورت حمله کشوري ديگر، منافع نفتي اش در خوزستان به خطر افتد. خبرنگار منچستر گاردين بر اين باور بود ايران يکي از بزرگ ترين کشورهاي صادر کننده نفت است و خطر نفوذ آلماني ها در ارکان تصميم گيري اين کشور بيش از پيش بر نگراني هاي انگليس مي افزايد.(8) ايران اين اخبار را تکذيب مي کرد، اما در هر حال فضا به شدت ناآرام بود.
لمبتون، وابسته مطبوعاتي سفارت بريتانيا در تهران، مدعي بود هفتاد درصد طبقات متوسط و مرفه شمال تهران طرفدار آلمان اند! او آمار آلماني هاي مقيم ايران را 1700 تا 2000 نفر عنوان مي کرد و آن را موجب نگراني مي دانست. بسياري از اين آلماني ها يهوديان مهاجر بودند که در دوره زمامداري هيتلر به دستور رضا شاه وارد کشور شدند. به گفته لمبتون بسياري از آنان از آغاز جنگ وارد ايران شده بودند و گويا تاجر هم نبودند. او گزارش مي داد اگر ثبات حکومت مرکزي ايران در اثر حادثه اي تهديد شود، احتمال اينکه آلماني ها محرک يک کودتا شوند دور از انتظار نيست. به گفته او جاسوس هاي آلماني مقيم ايران براي پيش بردن اهداف خود پول فراوان خرج مي کنند. (9)
بر اساس گزارش هاي لمبتون، روزنامه هاي انگليس نوشتند که با وجود آن که شاه ايران از سياست بي طرفي حمايت مي کند، در درون ارتش ايران هسته هاي مقاومتي از عوامل ايراني نازي ها وجود دارد که مقدمات کودتايي را فراهم آورده اند و بعدها شايعه شد شوروي و انگليس اين کودتا را به مقام هاي ايراني لو داده اند.(10)
اين شايعه اي بي اساس بود که روزنامه هاي بريتانيا به منظور ايجاد وحشت عمومي براي توجه به مسئله ايران در سطح جهاني مطرح مي کردند. اگر سطح روابط ايران با شوروي و انگليس در حدي بود که بريتانيايي ها توطئه کودتاي ستون پنجم نازي ها را لو دهند، چه نيازي به اين همه شايعه پراکني درباره فعاليت آلماني ها در ايران وجود داشت؟ اگر ايران و انگليس با شوروي تا اين اندازه تبادل اطلاعات داشتند، پس بي گمان روابطي صميمانه ميان طرفين وجود داشته و اين همکاري تا سطح همکاري هاي اطلاعاتي نيز افزايش يافته بود. با وجود اين ايران طرف اعتماد قدرت هاي بزرگ درگير جنگ بر ضد هيتلر بود و نه بر عکس. افزون بر اين که ايران به ادعاي روزنامه هاي انگليس توطئه کودتاي دروغين را هم خنثي کرده بود. اکنون اين پرسش مطرح است که اگر ايران به آلمان نازي گرايش داشت، چرا بايد بر ضد دولت آن کشور کودتايي به کارگرداني نازي ها صورت مي گرفت؟ اين ها و ده ها پرسش ديگر بي پاسخ باقي مي ماند و گوش شنوايي براي شنيدن حقايق وجود نداشت و قدرت ها با جنگ اطلاعاتي که راه انداخته بودند به فضاي بحران دامن مي زدند؛ گزارش هاي دروغ خانم لمبتون لحظه به لحظه بر جوّ ناآرام دامن مي زد و افکار عمومي را بر ضد ايران تحريک مي کرد.
با وجود اين روزنامه هاي انگليس شايعه کودتا در ايران را پوشش مي دادند. حتي مي گفتند در اين کودتا برخي از افسران جوان و رقاصه هاي کاباره ها نيز شرکت داشته اند که دستگير شده و آماده محاکمه در دادگاه نظامي اند.(11) اما هرگز گفته نشد اين چه کودتايي است که رقاصه ها عامل انجام آن بودند؟ از آن مهم تر هرگز نام و نشان افسران جوان فاش نشد زيرا اصل موضوع واقعيت نداشت. پس از اين که متفقين ايران را اشغال کردند، باز هم هرگز از اين موضوع اساسي سخني به ميان نيامد. به راستي اگر در ايران کودتايي در حال شکل گيري بود، چگونه متفقين حتي پس از اشغال کشور، دست کم براي توجيه حمله خود از آن سخني به ميان نياوردند؟
دولت ايران شايعه هاي نفوذ آلماني ها را تکذيب مي کرد، اما فضاي مطبوعاتي به گونه اي مسموم شده بود که حتي آنتوني ايدن، وزير امور خارجه بريتانيا، بر اساس گزارش هاي لمبتون مي گفت : افرادي را که آلماني ها به عنوان جهانگرد، مهاجر و يا صنعتگر وارد ايران مي کنند، از عوامل نازي ها هستند و تهديدي بزرگ بر ضد بريتانيا به شمار مي روند.(13)
ايران باز هم اين تبليغات را اغراق آميز ارزيابي کرد، گر چه ديگر تأييد و تکذيب مقام هاي ايراني بي فايده بود زيرا اينک از اشغال کشور حدود دو هفته مي گذشت. حال انگليسي ها مي گفتند شمار نيروهاي آلماني مقيم ايران مهم نيست، مهم اين است که آنان به دليل فرستادن اطلاعات محرمانه براي مقام هاي نازي در برلين اهميت کيفي دارند، اما هرگز توضيح ندادند اين اطلاعات چه مطالبي بودند و يا هستند؟ به واقع انگليس نگران دو موضوع بود: نخست اينکه
مي دانست ارتش رضا شاه که براي سرکوب کردن نيروهاي داخلي و استقرار امنيت با هدف سرمايه گذاري خارجي به ويژه در مسئله نفت شکل گرفته، براي سرکوبي نيروهاي داخلي بسيار مطلوب است؛ اما هرگز توان رويارويي با دشمن خارجي را ندارد. نگراني دوم اين بود که آلمان از راه نزديک شدن به مرزهاي ايران و افغانستان مي توانست منافع امپراتوري بريتانيا را در هند به خطر اندازد. البته بريتانيا بيشتر نگران از دست دادن منافع نفتي خوزستان بود. شوروي هم نگراني مشابهي داشت، يعني به از دست دادن منابع نفت باکو مي انديشيد.
شوروي و انگليس که به هنگام حمله هيتلر به لهستان در برابر موضع بي طرفي ايران سکوت کرده بودند، پس از آنکه هيتلر عهدنامه خود با شوروي را با حمله به اين کشور نقض کرد و بيم آن رفت که منابع نفتي باکو و ايران به خطر افتد، آشکارا سياست هاي خود را درباره ايران تغيير دادند.
1- بايگاني اسناد وزارت خارجه، وزارت خارجه به کليه نمايندگي هاي سياسي ايران در خارج کشور، ش 25919، نهم شهريور 1318، مکاتبات سال 1318.
2- Von Ribentroop
3- Sir Reader Bullard.
4- بايگاني اسناد وزارت خارجه، جواد عامري به رضاشاه، ش 381، مورخه 14 ارديبهشت 1320، مکاتبات سال 1320.
5- بايگاني اسناد وزارت خارجه، ايران به سفارت ايران در بغداد، ش 535، مورخه 25 ارديبهشت 1320.
6- همان، سفارت ايران در لندن به وزارت امورخارجه، ش 31، مورخه 25 ارديبهشت 1320.
7-Andrew Christopher : Secret Service , Heinemann , London , 1985.
8- بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، کنسولگري ايران در فلسطين به وزارت امور خارجه، ش 62، 17 مرداد 1320.
9- Nancy Lambton to Britania Foreign Ministry , May 18/1940 , in : Sir Reader Bullard : Letters from Tehran , London & NY , 1991.
10- بايگاني اسناد وزارت امورخارجه، سيد حسن تقي زاده، سفير کبير ايران در لندن، به وزير امور خارجه، ش 1161، دهم مرداد 1320.
11- همان، ش 1241، مورخه مرداد 1320، گزارش هاي سال 1320.
12- Anthony Eden.
13- همان، سند شماره 4637 مورخه 17 شهريور 1320، به نقل از نشريه فلسطين پست، چاپ بيت المقدس .
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 25
ادامه دارد...