جوان در قرآن (2)

همانگونه كه ديديم قرآن با گزارش اقدامات جسورانه و شجاعانه جوان، نوعى از تبيين و تعريف براى «قوت» در فصل جوانى، ارائه داد. ما براى تفصيل و تشريح بيشتر ديدگاه قرآن ناگزيريم به سنت كه حقانيتش را از قرآن مى‏گيرد و نيز تحقيقات روان‏شناسان در سده‏هاى اخير، مراجعه كرده و ويژگى‏هاى مثبت زمينه‏هاى آسيب‏پذيرى جوان را در پرتو اين دو منبع به مطالعه
شنبه، 20 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جوان در قرآن (2)

جوان در قرآن (2)
جوان در قرآن (2)


 

نويسنده:سيد ابراهيم سجادي




 

حقيقت نيروى جوانى
 

همانگونه كه ديديم قرآن با گزارش اقدامات جسورانه و شجاعانه جوان، نوعى از تبيين و تعريف براى «قوت» در فصل جوانى، ارائه داد. ما براى تفصيل و تشريح بيشتر ديدگاه قرآن ناگزيريم به سنت كه حقانيتش را از قرآن مى‏گيرد و نيز تحقيقات روان‏شناسان در سده‏هاى اخير، مراجعه كرده و ويژگى‏هاى مثبت زمينه‏هاى آسيب‏پذيرى جوان را در پرتو اين دو منبع به مطالعه بگيريم، آنگاه برخورد بايسته با اين سرمايه خدادادى را كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سفارش كرده است، مورد شناسايى قرار دهيم.
قرآن نمى‏گويد در فصل جوانى انسان داراى قدرت و قوت است، بلكه مى‏گويد كه جوان چيزى جز قوت نيست و قوت در قرآن، اختصاص به توان جسمى ندارد و شامل نيرومندى روحى نيز مى‏شود. به همين دليل قرآن، در توضيح ضعف و نقصان پيرى، زوال توان علم آموزى و حفظ علم را به عنوان مصداق آن دو مطرح مى‏كند: «لكيلا يعلم من بعد علم شيئا» (نحل /70) در روايتى نيز آمده است:
«عن اسحاق ابن عمار قال سألت ابا عبداللَّه، عليه السلام عن قول اللَّه «خذوا ما آتيناكم بقوة» (بقره /63)، أقوة فى البدن ام قوة فى القلوب؟ قال فيهما جميعا»15
« از امام صادق‏ عليه السلام پرسيدم كه مراد از قوت در آيه كه مى‏گويد: «آنچه را به شما داده‏ايم يا قوت بگيريد» قدرت جسمى است يا توان روحى؟ امام ‏عليه السلام فرمود هر دو مراد است».
تعدادى از مفسّران نيز ذيل آيه 54 سوره روم، در بيان معناى قوت مى‏گويد: مقصود توان اندامى، روحى، عقلى و علم آموزى است.16
واقعيت اين است كه توان جسمى، با بلوغ ، به رشد نهايى نمى‏رسد، تا تعبير قوت را توجيه كند. آنچه در اين مقطع فعاليّت دارد، خستگى ناپذيرى در برابر فعاليت جسمى است كه خود منشأ روان شناختى دارد. خستگى ناپذيرى تا سالها ادامه دارد و از داشته‏هاى ارزشمند انسان به حساب مى‏آيد.
بنابراين نيرومندى جوان را بايد در شخصيت انسانى او جستجو كرد كه «بر ساختار كلى روانشناختى فرد دلالت دارد و خوى (تمايلات عاطفى فطرى) ، منش، هوش، حساسيت‏ها، گرايش‏ها، علايق، عقايد، آرزوها و آرمان‏هاى او را در بر مى‏گيرد. تمايلات و نحوه برخورد با آنها، نشان‏دهنده شخصيت فرد هستند».17
جوان در گذشته، كودكى بود كه با آميزه متشكل از جسم، روح و فطرت، قدم به دنيا يعنى محيط خانواده، هسته‏اى مركب از پدر و مادر، قدم گذاشت، تا فطرتش در بستر آن شكوفا شود يا گرد و غبار آلاينده بر آن بنشيند. در روايتى از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم آمده است :
« كل مولود يولد على الفطرة حتى يكون ابواه يهوّدانه و ينصّرانه»18
« هر كودكى ، با فطرت توحيدى به دنيا مى‏آيد. اين پدر و مادرش است كه او را يهودى يا نصرانى بار آورد».
مطالعات روانشناختى كودك نيز حقيقت ياد شده را تأييد مى‏كند :
«همه بچه‏ها پاك و معصوم متولد مى‏شوند ، بدين لحاظ است كه مى‏گوييم: بچه‏ها بهشتى هستند»19
قرآن حامى روايت فوق بوده و فطرت را معادل كل دين (سوره روم /30) معرفى مى‏كند. به اين معنا كه تمام تمايلات، منشها، باورها و آرمان‏هاى ارزشى كه دين بدآنها فرا مى‏خواند، ريشه در آفرينش انسان دارد.
در فصل جوانى، به رغم تمام كنش‏هاى محيط خانواده و جامعه ، فطرت با تمام توان به خود نمايى مى‏پردازد. گويا كودك در عالم كودكى غرق دنياى خود بوده، اصلاً توجه جدى به تخريب‏هاى تربيتى نداشته و اينك كه دوره ضعف را پشت سر مى‏گذارد، با ظهور بلوغ به خود آمده، به باز خوانى منشور فطرتش رو مى‏آورد و آهنگ زندگى را بر اساس آن سر مى‏دهد تا در بزرگسالى در دام محافظه‏كارى نبايسته علايق مادى ، اخلاق فاسد ، فكر انحرافى و آرمانها و تصميم‏گيرى‏هاى باطل، گرفتار نيايد.
شفافيت نسبى آينه فطرت كه آميخته با آزادى معنوى و اجتماعى است، به جوانان فرصت انتخاب و عمل مناسب با خود را، مى‏دهد، الهام‏هاى فطرى حساسيتى را در آنها به وجود مى‏آورد كه بر اساس آن، نمى‏توانند در قبال تعطيلى عمل به ارزشها و خودنمايى ضد ارزشها، بى تفاوت بمانند.
بر اين اساس، در صفحه زندگى جوان، سر فصل‏هاى جلب توجه مى‏كند، كه در فصل كودكى و پيرى به نظر نمى‏آيند، عمده‏ترين آنها عبارت اند از:

الف) كمال‏طلبى و آرمان گرايى
 

سنت، در ارزيابى‏هاى جوان، از پاكى دل و شفافيت فطرت و فضيلت پذيرى آن تعبير به رقّت قلب مى‏كند و دانشمندان نيز با قاطعيت، درباره تأثير پذيرى‏ها و الهام‏گيرى‏هاى جوانان، از صفاى سرشت، سخن مى‏گويد.
خيرخواهى يكى از سر فصل‏هاى عمده زندگى جوان است، كه بر اساس بيان سنت، ريشه در رقت قلب او دارد.
طبق روايتى كه قبلاً به مطالعه گرفته شد، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايد:
« شما را سفارش مى‏كنم كه با جوانان برخورد نيك داشته باشيد كه آنها قلب پاك و فضيلت پذيرى دارند و بر پايه آن - وقتى خداوند مبعوثم كرد تا بشارت دهم و بترسانم - جوانان با من هم پيمان شدند و پيران به مخالفت برخاستند سپس اين آيه را خواند: «فطال عليهم الامد فقست قلوبهم» (حديد /20)16
امام صادق‏عليه السلام در رابطه با تفاوت برخورد حضرت يعقوب‏عليه السلام و حضرت يوسف‏عليه السلام با برادرانش پس از ندامت و طلب استغفار و اين كه يوسف بى درنگ از خود، گذشت نشان داد21 و يعقوب تنها وعده داد كه در آينده براى آنها طلب مغفرت خواهند كرد22 فرمود:
«لان قلب الشاب أرق من قلب الشيخ»23
«بدان دليل كه همانا دل جوان نازك‏تر از دل پير است».
و نيز آن حضرت در پاسخ به ابوجعفر احول كه از اندك بودن اجابت كنندگان دعوت به مكتب اهل بيت شكايت داشت، فرمود:
«عليك بالاحداث فانّهم اسرع إلى كل خير»24
« بايد به سراغ جوانان بروى زيرا آنها با شتاب بيشتر به هر امر خيرى رو مى‏آورند».
خيرخواهى جوانان در حد يك توقع و آرزوى ساده نيست؛ بلكه «اين اخلاق شخصى، اخلاق احساساتى نيز هست يعنى بر پايه عشق به خير قرار دارد»25 و احساسات اساسى تمايلات و تصميم‏گيرى‏ها را تشكيل مى‏دهد26 و حتى بر تندرستى، حافظه، نيروى ادراك و استدلال ما نيز اثر مى‏گذارد.27
نگاه گذرا و سطحى به پاره‏اى از رفتار جوانان ممكن است، ادعاى فوق را زير سؤال ببرد! مثلاً از والدين فاصله مى‏گيرند، گروه هم سن و سال خود را به جاى آنان بر مى‏گزينند،28 و به جاى گوش دادن به اندرزهاى پدر و مادر، برخورد نقادانه را پيشه خود مى‏سازند.29 خود پرستى در دوران بلوغ به شديدترين شكل خود ظاهر گشته و به وسيله توجه زياد به بدن و آرايش خود، هويدا مى‏گردد،30 ولى بر پايه تحقيقات به عمل آمده، خيرخواهى و برخوردهاى به ظاهر منفى، ريشه در واقعيت‏هاى روحى عميق‏تر و ارزشمندترى دارد كه در قالب كمال‏طلبى و آرمان‏خواهى قابل مطالعه مى‏باشد.
جوان در پى مبارزه با خاطره دوران كودكى است؛ يعنى مى‏خواهد احساس ناتوانى، احساس ضعيفى در برابر بزرگسالان و احساس وابستگى به آنها را كه وضعيت ديروزش را رقم مى‏زد، از ميان بردارد.
«جوانان، خواه ناخواه اما به طور لزوم به سوى يك نوع زندگى جديد متفاوت با زندگى دوران كودكى ميل مى‏كنند، آنان عادات كهنه كودكى را كنار گذارده فعاليت‏هاى جديدى آغاز مى‏نمايند... خود را براى كوشش‏هاى دوران كمال و مردى آماده مى‏سازند.
ميل به استقلال، جز بيان اين تكامل، چيز ديگرى نيست. هر قدر كه نيرو زياد مى‏شود، شخص در مقابل يوغ اسارت بى تاب‏تر مى‏گردد، هر نوع حاكميت ديگران، سنگين‏تر به نظر مى‏رسد و هر نوع فشار و مضيقه، غير قابل تحمل‏تر به نظر مى‏آيد».31
«به ترقيات خود علاقه‏مند مى‏شود و با كمى و كاستى‏هاى خود به مبارزه بر مى‏خيزد و مى‏كوشد تا در ديد خود، به ترقى و تعالى نايل گردد. از طرف ديگر فعاليت او صورت انطباق با زمان حال را از دست مى‏دهد و متوجه آينده مى‏شود؛ يعنى نوجوان نقشه‏هاى دور و دراز، طرح مى‏كند. بارى، ميل به كمال مطلوب، جانشين علاقه عملى و آنى مى‏شود».32
«در سنين نوجوانى، در وهله اول ميل به زندگى پاك‏تر و سخاوتمندانه و بى غرضانه‏تر پيدا مى‏شود. اما در دوره بعد، اين نگرانى در راه خير به تحسين و تمجيد پر شورى از خير مبدل مى‏گردد. خلاصه سرانجام به اخلاق ارزش‏ها مى‏رسيم، در مركز اين اخلاق، انواع رفتارى قرار دارد كه در نظر نوجوانان بسى گران‏بهاست و آن عبارت است از فداكارى و يك رنگى و پاكدلى و رحم و شفقت و قهرمانى و حالاتى مانند اين‏ها».33
روان شناسان در اين نكته وحدت نظر دارند كه در سنين جوانى در كنار ايده‏آلهاى اخلاقى و در راستاى كمال خواهى، حس مذهبى نيز به صورت فعال به سراغ جوانان مى‏آيد، حتى كسانى كه قبلاً به مسائل مذهب اهميت قايل نبوده و در آينده نيز به بى بند و بارى كشانده مى‏شوند، در فصل جوانى به نهضت مذهبى رو مى‏آورند. جوان در پرتو باور به خداوند، آرامش روحى، توضيح علل امور، سلسله مراتب ارزشها و جايگاه و موقعيت خود را در هستى بازمى‏يابد. از اين رو، عنايت او به مذهب به گونه‏اى مطرح است كه اوگوست كنت، دوران بلوغ را سنين ماوراء الطبيعه ناميده است.34
جوان تنها به جنگ با كاستى‏ها و نقصها در وجود خود نمى‏پردازد؛ بلكه در كنار آن به تبديل محيط موجود به محيط آرمانى نيز علاقه‏مند است، آينده‏اى كه فعلاً وجود ندارد، در فضاى ذهن او به تصوير كشيده مى‏شود، صورت ذهنى جامعه آرمانى، تصميم‏هاى بلند پروازانه‏اى را به وجود مى‏آورد، به همين دليل نسبت خيال‏پردازى به او داده مى‏شود.35 موريس دبس مى‏گويد:
«در حدود پانزده تا هفده سالگى اينان به نداى تقدس يا شجاعت به لرزه در مى‏آيند، آرزومند مى‏شوند كه جهان را از نو تشكيل دهند، بدى را محو و نابود سازند و عدالت مطلق را حكم فرما نمايند».36

ب - جسارت اعتراض
 

تمايل به خود سازى، رسيدن به باور مذهبى، علاقه به كمال اخلاقى و تعقيب آرمان جامعه سازى، جوانان را در موقعيت ويژه‏اى قرار مى‏دهد و نوعى رويارويى بين آنها و جامعه بزرگسالان پديد مى‏آيد، چه آنكه هر كدام خواسته‏هايى دارد، مخالف خواسته‏هاى ديگرى:
«عمل دوره جوانى اشتياق شديد به افكار نوين است و آن را وسيله ممكن و مقدورى، براى تسلط بيشتر بر محيط، مى‏يابد ولى عمل دوره پيرى، مبارزه بيرحمانه با نوخواهى است، جوانى پيشنهاد مى‏كند، پيرى به مخالفت بر مى‏خيزد، جوانى تسلط ادوار انقلابى است، پيرى تسلط سنت‏ها و عادت‏هاست ، جوانى خوشبينى تند روى ، فرو رفتن در آينده شجاعت است، پيرى سنت‏پرستى، بدبينى، محافظه كارى، فرو رفتن در گذشته و ترس است».37
جوانان كه در پى اثبات شخصيت هستند، در عرصه اصطكاك، در پى آنند كه محيط را با خود موافق سازند نه خود را با محيط.38 آگاهى نوجوان از تفاوت بين موجود و ممكن، به سركش شدن او كمك مى‏كند، هميشه موجود و ممكن را مقايسه مى‏كند و كشف مى‏كند كه غالباً آنچه موجود است چيزى كم دارد، از نظام‏هاى اجتماعى، سياسى، و مذهبى سرسختانه انتقاد مى‏كند. و در پى ساختن نظام‏هاى جانشين است. انتقاد از پدر و مادر نيز (علاوه بر حس استقلال‏طلبى) بر چنين اصل استوار است، زيرا جوان مى‏بيند كه آنها موجودات زمينى هستند و شكل آرمانى ندارند و رفتار آنها مخالف ارزشها مى‏نمايد.39 جوانان به رغم رغبت زيادى كه به مذهب نشان مى‏دهند «ميل دارند به اعتقادات مذهبى كه با آن بار آمده‏اند، نقادانه برخورد كنند. از اين رو، درست در زمانى كه بيشترين نياز را به ايمان راسخ مذهبى دارند، اغلب در امور مذهبى به شك و ترديد كشيده مى‏شوند».40

ج - همگرايى
 

نقد سرسختانه جوانان از محيط به معناى كينه توزى و بدبينى نسبت به همه نيست. جوان در محبت نيز سرآمد است:
«محبت جوانان صميمانه‏تر و اسرار آميزتر است، اينان قدرت دارند كه اين محبت را با دقت مخفى نمايند و يا به شدت و حرارت اظهار كنند».41
دوستى جوان هدفمندانه و ارزشگرايانه است، او «در پى موضوع وحدت در جستجوى دلبند و در جستجوى نصب العين است. مقصود كسى است كه فرد بتواند با وى خود را يكى كند، خصوصيات او را كسب نمايد و يا اين كه خصوصيات او را تكميل كند».42
طبع بلند پرواز جوان، او را به دوستى با بزرگسالان فرا مى‏خواند، چنين دوستى را نشانه پيشرفت سريع خود مى‏پندارد و در عين حال به چنين اقدامى دست نمى‏زند، به اين دليل كه خود او، رفاقت با كودك را مايه حقارت مى‏داند، بر اين اساس، احساس مى‏كند كه بزرگترها نيز حاضر نيستند با كوچكتر از خود، دوست شوند و نيز احتمال مى‏دهد كه ناپختگى‏اش، زمينه ملامت و سرشكستگى وى را نزد بزرگسالان فراهم آورد.»43
بدين ترتيب جوانان، براى طرح دوستى، به سراغ همسالان خود، مى‏روند اين نوع «دوستى وسيله‏اى هست كه جوانان در سن بلوغ به كمك آن از خانواده خود دور مى‏شوند. مايلم گروه دوستان هم سن و سال را والدهاى انتخابى خود بنامم؛ زيرا اين گروه پس از مدتى جاى والدين واقعى فرد را مى‏گيرند».44
اين نوع دوستى و همگرايى «از طرفى به رشد نوجوان كمك مى‏كند... [و از سويى ]براى او حكم نوعى درمان را دارد، به نوجوان اين امكان را مى‏دهد كه احساسات سركوب شده خود اعم از خشم و هيجان را ابراز كند و نوجوان در مى‏يابد كه ديگران هم اميدها، ترس‏ها و ترديدهايى نظير او دارند».45

پی نوشت ها :
 

15 - بحرانى، هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، چاپ اول، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 232/1 1419.
16 - سيد، قطب، فى ظلال القرآن، چاپ اول، بيروت، دار الشروق، 2776/5 1405؛ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، چاپ چهاردهم، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 479/16 1376
17 - لئونورام. تى. درويل، چه چيز به زندگى ارزش مى‏بخشد، ترجمه مهدى پرتوى، انتشارات بهزاد، 221/ 1372
18 - صحيح مسلم بشرح النووى، 207/16 و مجمع البيان، 33/8-7.
19 - جان گرى، بچه‏ها بهشتى هستند، ترجمه مهدى قراچه داغى، چاپ اول، نشر البرز، 21 / 1379.
20 - هيجودى، رشيد الدين، كشف الاسرار و عدة الابرار، به اهتمام على اصغر حكمت، چاپ سوم، به نقل از جوان، محمد تقى فلسفى، 248/2
21 - يوسف /91.
22 - همان /98.
23 - قمى، عباس، سفينة البحار، چاپ اول، دار الاسوة، 1414 ه ، 343/7
24 - كلينى، محمد بن يعقوب، روضه كافى، چاپ چهارم، تهران، دار الكتب الاسلامية، 93/1 1348.
25 - موريس دبس، مراحل تربيت، ترجمه على محمد كاروان، چاپ دهم، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه، 102/1374
26 - چه چيز به زندگى ارزش مى‏دهد. /113
27 - همان /116
28 - جان برناردشاو، خودشناسى، ترجمه داود محب على و همكاران، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمى، 290/ 1376
29 - چه چيز به زندگى ارزش مى‏بخشد، /212-213
30 - موريس دبس، بلوغ، ترجمه حسن صفارى، كتابفروشى و چاپخانه على اكبر علمى، 86/ 1328
31 - بلوغ /76.
32 - مراحل تربيت، /98.
33 - همان /103 و پاول هنرى ماسن و همكاران، رشد و شخصيت كودك، ترجمه مهشيد ياسايى، چاپ دهم، تهران، كتاب ماد، 599/ .1357.
34 - بلوغ /118 و 119
35 - خودشناسى /293 و چه چيز به زندگى ارزش مى‏بخشد /216.
36 - بلوغ /122.
37 - ويل دورانت، لذات فلسفه /497 و 495، به نقل از: فلسفى، بزرگسالان و جوانان، چاپ دهم، تهران، هيئت نشر معارف اسلامى، 24 - 25/1 1353
38 - بلوغ /83
39 - پاول هنرى ماسن و همكاران، رشد و شخصيت كودك، /546 و 547 و چه چيز به زندگى ارزش مى‏بخشد /213.
40 - چه چيز به زندگى ارزش مى‏بخشد /216.
41 - بلوغ /52
42 - آراسته، رضا تجديد حيات جوانان، تهران، انتشارات سپاه بهداشت، 60/ 1345.
43 - جوان، 329/2
44 - خودشناسى /290
45 - رشد و شخصيت كودك /566
 

منبع:www.maarefquran.org
ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.