تبیین عقلانی آیات مورد استناد جبر گرایان

جبرگرايان ، آياتي از كلام الله مجيد را مستمسك خويش قرار داده واز طريق آن به اثبات اين موضوع ، پرداخته اند كه انسان در افعال خويش ، واجد اراده و اختيار نيست . دسته اي از اين آيات ، خداوند متعال را خالق هر پديده و عالم برهر حادثي مي داند. در آيات ديگري نيز ، هدايت و ضلالت ، به خدا نسبت داده شده و اعمال انسان ، نتيجه اراده خدا معرفي گرديده است .
شنبه، 20 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تبیین عقلانی آیات مورد استناد جبر گرایان

تبیین عقلانی آیات مورد استناد جبر گرایان
تبیین عقلانی آیات مورد استناد جبر گرایان


 

نویسنده : مهدی حسام
منبع : سایت راسخون




 

مهدی حسام

چكيده
 

جبرگرايان ، آياتي از كلام الله مجيد را مستمسك خويش قرار داده واز طريق آن به اثبات اين موضوع ، پرداخته اند كه انسان در افعال خويش ، واجد اراده و اختيار نيست . دسته اي از اين آيات ، خداوند متعال را خالق هر پديده و عالم برهر حادثي مي داند. در آيات ديگري نيز ، هدايت و ضلالت ، به خدا نسبت داده شده و اعمال انسان ، نتيجه اراده خدا معرفي گرديده است .
جبريون با استفاده از اين آيات ، بر اين اعتقاد رفته اند كه خدا خالق افعال انسان است . اوست كه آدمي را هدايت ياگمراه مي كند وافعال انساني، حاصل اراده اوست . از طرفي علم خدا ازلي و ابدي است ؛ بنابراين اگر انسان داراي اختيار باشد و بتواند چيزي را انتخاب كند كه علم ازلي خداوند به آن تعلق نگرفته است ، علم الهي مبدل به جهل مي گردد .
در اين مقاله ، شماري از اين آيات ، مطرح گرديده و به اختصار ، مورد بررسي و تدقيق قرار گرفته است تا در حد امكان ، بطلان سخن اهل جبر در فهم اين آيات ، آشكار گردد .
كليد واژه ها
جبر ، اختيار ، خالقيت مطلقه ، علم الهي ، مشيت ، هدايت و اضلال

مقدمه
 

مساله جبر و اختيار ، از مسائلي است كه از دير زمان ، ميان اهل عدل در اسلام يعني معتزله و اماميه از يك طرف و اشاعره از طرف ديگر پديد آمده و انديشه فيلسوفان و اهل تفكر را به خويش ، مشغول ساخته است . آنان همواره با اين پرسش روبرو بوده اند كه آيا انسان در اعمال خويش آزاد و مختار است يا آنچه انجام مي دهد از سر جبر و ناچاري است . در اين ميان گروهي جبرگرا شده اند و در پي انكار هر گونه آزادي عمل براي انسان بر آمده اند . در انديشه آنان انسان ، موجودي بي اختيار و بي اراده است كه به طور كامل تحت تسلط و كنترل آفريننده خويش مي باشد .
آنان بر اين اعتقادند كه در جهان خلقت ، هيچ مؤثري جز خدا نيست و او بالاتر از آن است كه در ايجاد و آفرينش ، شريكي داشته باشد . آنچه مي خواهد مي كند . هيچ مانع و رادعي ندارد و به هيچ وجه عقل و خرد آدمي اين امكان را نمي يابد كه در خصوص حسن و قبح افعال وي به قضاوت بنشيند . آنچه او در ملك خويش انجام مي دهد پسنديده است . علل و اسبابي كه وجود اشياء ، ظاهرا به آنها مرتبط است ، علل حقيقي نيستند و براي آنها مدخليتي در وجود و آفرينش اشياء نيست . مشيت الهي بر اين قرار گرفته كه اين اسباب به وجود آيند و در تعاقب آنها مسببها پديدار گردند . حال آنكه منشاء ابتدايي آنها از ناحيه خداوند است ؛ بدون اينكه اين اسباب ، بر هم توقف يا ترتب داشته باشند . آنان به گمان خويش ، با چنين تفكري خدا را تعظيم و او را از شائبه نقصان تنزيه نموده اند . (4/ص3)
همچنين معتقدند كه با فرض علم مطلق الهي ، اگر انسان داراي اختيار باشد و بتواند بر خلاف تعين علم الهي رفتار و انتخاب كند ، لازمه آن تبديل علم خدا به جهل خواهد بود . انسان ناگزير است آنچه را كه خداوند از پيش به آن علم دارد و براي او مقدر نموده ، بعينه انجام دهد و در اين صورت مجالي براي انتخاب نخواهد داشت .
« صدر المتالهين شيرازي » از اين نظريه ، انتقاد مي كند و لازمه اعتقاد به جبر را ابطال حكمت و دانش وكنار گذاشتن عقل از مقام قضاوت و مسدود كردن باب اثبات صانع و محصور كردن ابواب فكري مي داند . او چنين اعتقادي را مستلزم جواز ظلم از ناحيه خداوند و قرار دادن چيزهايي در غير موضع و جايگاه واقعي خويش برشمرده و آن را مغاير با حكمت خداوندي و باعث بطلان عقل و در نتيجه بطلان نقل مي داند و ذات الهي را از آنچه اينان مي گويند ، منزه مي شمارد . (4/ص3و4)
به علاوه آيات فراواني در قرآن كريم وجود دارد كه اعمال انساني را به خود انسان نسبت داده و پاداش يا عذاب الهي را نتيجه افعال انسان و به اختيار او مي داند .
جبريان در اثبات مدعاي خويش ، به آياتي از قرآن كريم تمسك جسته اند . آياتي كه خداوند را خالق هر مخلوقي دانسته ، علم و اراده خدا را شامل بر همه موجودات برشمرده و حتي هدايت و ضلالت انسانها را نيز به پروردگار عالم نسبت داده است . در اين مجال ، به اجمال و اختصار ، به تعدادي از اين آيات كه مورد استناد جبريون ، قرار گرفته اشاره خواهد شد و شرح مختصري در رد و ابطال عقيده جبرگرايان ، بيان خواهد گرديد .

1- خالقيت مطلقه الهي
 

جبريون مي گويند : خالقيت مطلقه خداوند ، ايجاب مي كند كه هيچ انساني در مقابل او ، خالق و موجد اعمال خويش نباشد و در اثبات ادعاي خويش ، اصل « لا مؤثر في الوجود الا الله » را مطرح مي كنند .
اگر مؤثر مطلق درعالم ، خدا باشد ، جريان ماده و حركت و علت و معلولهاي مادي ، قابل توجيه نيستند و اگر گفته شود تمام موجودات و حوادث از حركت ماده ، ناشي مي گردد و حركت در هر آن از خداوند سرازير مي شود ، بايد در پاسخ گفت : حركت ، حقيقتي واحد و تحول از حالي به حال ديگر است . اين حركت به خودي خود ، نمي تواند باعث بروز اختلافات شگفت انگيز ماده و شؤون آن باشد . پس ماده اي بايد باشد تا با ريخته شده حركات در آن ، اختلافات محسوس پديد آيد . حال آيا اين ماده تاثيري در پديداري حوادث دارد ؟ اگر ندارد ، آثار گوناگون هستي از كجا پديد مي آيند و اگر دارد پس معناي «لامؤثر في الوجود الا الله» اين نيست كه خداوند بطور مستقيم ، تمام حوادث جهان هستي را به وجود مي آورد . خداوند ، خود ،‌ ماده و حركت نيست كه تاثيرات مادي بيافريند . در موجودات ، اقتضاءاتي نيز بايد موجود باشد . البته انسان به جهت فقر و نياز، نمي تواند مخالف مشيت الهي رفتار كند ؛ اما اگر فاعليت انسان براي حركات خود ، محدود بوده و مخالف مشيت الهي نباشد ، هيچ محذور منطقي، براي خلاقيت مطلقه او نخواهد داشت . (3/ص215و216)
در اين مجال به برخي از آيات كه در رابطه با خالقيت مطلقه الهي است ،‌ اشارتي خواهد رفت .
1-1 « قال اتعبدون ما تنحتون . والله خلقكم و ما تعملون » گفت : آيا آنچه را مي تراشيد مي پرستيد ، با اينكه خداوند شما و آنچه را بر مي سازيد آفريده است . (صافات:95و96)
استدلال به آيه فوق ، مربوط به كارهاي انساني از نظر جبر و اختيار نيست . «حضرت ابراهيم(ع) » خطاب به بت پرستان مي گويد : آيا آنچه را كه با دست خود مي سازيد عبادت مي كنيد در صورتي كه خداوند شما را و آنچه را كه مي سازيد آفريده است ؛ يعني مواد همين بتها مخلوق خداوند است و سزاوار پرستش نمي باشد . پس مراد ، اينجا سنگ و چوب و مواد سازنده بت است نه كارهاي اختياري انسان . (3/ص217)
اين آيه در نكوهش كساني است كه چيز هايي را كه خود ، مي تراشند مي پرستند و نبايد عبارت « و ما تعملون » را به معناي لفظي آن گرفت . بايد شيئ مصنوع را در نظر آورد . معني آن اين است كه خدا ماده اي را كه شما به شكل بت در مي آوريد آفريده است . اين آيه شريفه ، قول ما را تاييد مي كند : «يعملون له ما يشاء من محاريب و تماثيل» براي «سليمان (ع)» هرچه مي خواست از محرابها و تنديسها مي ساختند . (سبا:13) محراب از آن جهت كه ماده است كار خداست ؛ زيرا خدا ماده را مي سازد . ولي اين انسانها هستند كه به آن ، صورت مي دهند . نجار كه درب را مي سازد ، به آن شكل مي دهد نه اين كه آن را از عدم بيا فريند . بنابراين ، معني آيه اين است : خدا شما را و ماده اشيائي را كه شما مي سازيد آفريده است . (2/120و121)
1-2 «قل الله خالق كل شيئ » بگو خدا خالق هر چيزي است . (رعد:16)
1-3 « خلق كل شيئ » همه چيز را خلق نمود . (انعام:101)
بر اين آيات ‹1› استدلال شده است كه چون خداوند آفريننده تمام اشياء است و كارهاي انساني هم جزء اشياء است ، پس خداوند آفريننده كارهاي انساني است و اختياري در كار نخواهد بود . اگر آنگونه كه جبريان مي گويند ، خدا خالق افعال انسان باشد پذيرش چنين انديشه اي به نتايج نامعقولي خواهد انجاميد . زيرا در ميان افعال ما كفر و الحاد و ظلم نيز هست . آيا مي توان خدا را از بابت خلق چنين اعمالي ستود . اين آيات در صدد بيان عظمت خداوند در خلقت تمام موجودات است . اگر اين خلقت شامل افعال اختياري انسان نيز بشود و خداخالق ظلم و تباهكاريها باشد ، با عظمت او منافات خواهد داشت . بايد آيه را به اين صورت تفسير كرد كه آفرينش در اينجا متوجه نظم كلي جهان است نه افعال انساني . جبريه ادعا مي كنند كه همچنانكه همه آسمانها و زمين آفريده خداست ، افعال مانيز آفريده اوست . چنين تصوري مقرون به حقيقت نيست و بديهي است كه آفرينش همه افعال ما خلاف مصلحت عمومي است . (2/ص121)
اين عبارت كه «خداوند آفريننده همه اشياء است» با قرينه جملات قبلي كه مي گويد: «آنان براي او شركاء قرار مي دهند» در مقام توبيخ است . بدين معنا كه همه آنها مخلوق اويند ؛ چگونه مي توانند شريك او باشند . بنابراين كارهاي اختياري انسان ، مخلوق خداوند نمي باشد و اين آيات ناظر بر تمام موجودات به غير از كارهاي اختياري انسان است . (3/ص217و218)
خداوند در نزديك به سيصد آيه از آيات قرآن كريم ، كارهاي انسانها را به خودشان نسبت مي دهد ‹2› چنانكه مي گويد : « كل نفس بما كسبت رهينة » هر كس در گرو اعمال خويش است . (مدثر:38) در بسياري از اين آيات ‹3› ، عذاب الهي ، نتيجه كردار خود بندگان به حساب آمده است : « ثم قيل للذين ظلموا ذوقوا عذاب الخلد هل تجزون الا بما كنتم تكسبون » پس به كساني كه ظلم كردند گفته شود عذاب جاويد را بچشيد ؛ آيا جز به كيفر آنچه به دست مي آوريد عذاب مي شويد ؟ (يونس:52) آيات ديگري ‹4› نيز وجود دارند كه ظلم را از خداوند نفي كرده وبه بندگان نسبت مي دهد: « فما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون » خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند ، ولي آنان بر خود ستم روا مي داشتند . (توبه:70) چه ظلمي بالاتر از اين كه خداوند مردم را به معصيت وادارد . انسان ، خود به اختيار خود مي تواند راه خويش را انتخاب نمايد : « انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا » ما راه را به او نموديم ، يا سپاسگذار خواهد بود يا ناسپاسگذار . (انسان:3) بنابراين ، اينكه كار انسان را از همه جهت به خدا نسبت دهيم از نظر قرآن كريم به كلي محكوم و مردود است .
1-4 « ربنا و اجعلنا مسلمين لك » پروردگارا ما را تسليم فرمان خود قرار ده . (بقره:128)
جبريون مي گويند : اين فرمانبرداري (اسلام) ، فعل آفريده خداست و بنابراين همه افعال ما آفريده خداست . در پاسخ بايد گفت : اگر چنين باشد ، ديگر دليلي ندارد كه خداوند مارا ستايش يا نكوهش كند. با اين همه او وعده داده است كه به كساني كه از او فرمانبرداري مي كنند ، پاداش مي دهد ونافرمانان را به كيفر مي رساند. از ديدگاه معتزله ، ايمان ، حالتي دروني و تجلي نيات انسان است و اگر بي رغبتي نسبت به باور را در درون خود احساس كنيم ، ايمان زائل مي شود . پس نبايد اين فرمانبرداري را به خدا باز گرداند ، بلكه بايد آن را فعلي از روي كمال اختيار و متعلق به خود بدانيم كه مبتني بر اراده ماست . بنابراين معني آيه چنين مي شود : پروردگارا به ما عنايت و رحمت فرما تا بر تو توكل كنيم و به تو ايمان آوريم . ايمان مخلوق خدا نيست ؛ بلكه مكتسب انسان است . در زبان عربي هم معمول است كه شايستگي عمل را به كسي نسبت مي دهند كه وسائل اجراي آن را فراهم مي آورد . ايمان ، عمل خدا نيست ؛ بلكه خداوند ، اسباب آن را فراهم مي گرداند تا انسان به اختيار خويش ايمان آورد . (2/ص123و124)
1-5 «فجعلنا في قلوب الذين اتبعوه رافة و رحمة » در دلهاي كساني كه از او «حضرت عيسي (ع) » تبعيت نمودند رافت و رحمت نهاديم . (حديد:27)
جبريون مي گويند : مسيحيان هيچ قابليت رافت ندارند ؛ بنابراين بديهي است كه اين رافت ، فعل مخلوق خداست . بايد توجه داشت كه آيات ديگري نيز وجود دارد كه مؤمنان را از ترحم و رافت نسبت به گنهكاران منع مي كند : « ولا تاخذكم بهما رافة في دين الله » در دين خدا نسبت به آن دو (زاني و زانيه) دلسوزي نكنيد . (نور:2) اگر رافت ، فعل خداست چرا در اين آيه آن را منع مي كند ؟ پس گناهكار ، فاعل فعل خويش است . (2/ص125)
1-6 « ولقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن والانس » در حقيقت ، بسياري از جنيان و آدميان را براي دوزخ آفريديم . (اعراف:179)
اين آيه هم هيچ دلالتي بر جبر ندارد ، ‌زيرا لام در « لجهنم » لام علت نيست كه علت آفريدن آنان را به جهنم رفتن قلمداد كرده باشد ؛ بلكه لام ، براي نشان دادن عاقبت زندگي آنهاست. وقتي مي گويند : « لدوا للموت وابنوا للخراب » مراد اين نيست كه بخاطر مردن بزاييد و به خاطر خراب شدن بسازيد ؛ بلكه آخر تمام زندگيها ، مرگ و آخر همه آباديها ، ويراني است . اين آيه ، عاقبت عده زيادي از جن و انس را جهنم مي شمارد و بدين معنا نيست كه خداوند آنها را براي رسيدن به اين غايت مجبور كرده است . بلكه اينان به اين دليل به جهنم مي روند كه دلهاي خود را تاريك ، چشمان خود را كور و گوشهاي خود را ناشنوا ساخته اند و وسائل فهم و درك خود را با معاصي از كار انداخته اند .(3/ص234)
1-7 « وانه هو اضحك و ابكي » و اوست كه مي خنداند و مي گرياند . (نجم:43)
از اين آيه چنين استفاده مي كنند كه خدا خالق خنده و گريه است و اين دو از افعال انساني هستند ؛ بنابراين انسان در افعال خويش اراده اي ندارد . در خنده ميان حركت لبها و چشمها از يك سو و حالت رواني انسان از سوي ديگر ، تمايز است كه بخشي مربوط به خدا و بخشي مربوط به ماست . خداوند به نحو كلي ، حالات شادي و غم را آفريده است . ما مي خنديم و مي گرييم ؛ بر حسب آنكه حالت دروني ما مستعد آن باشد . ولي به هيج وجه ، مجبور به آن نيستيم . آنچه مؤيد اين معني است اين است كه اگر بترسيم ، از خنديدن باز مي ايستيم . به همين دليل خداوند ، افعال انسان را ياري و تقويت مي كند ؛ ولي خالق افعال او نيست.(2/ص125و126)

2- علم ازلي خداوند
 

معروفترين شبهه جبريون كه مرتبط با مساله علم خداوند مي باشد از اين قرار است : خداوند از ازل از آنچه واقع مي شود ، آگاه بوده و هيچ حادثه اي از علم ازلي او پنهان نيست . از طرفي ، علم الهي نه تغييرپذير است و نه خلاف پذير ؛ يعني نه ممكن است عوض شود ، كه با تماميت و كمال ذات واجب الوجود ، منافي است و نه ممكن است آنچه او از ازل مي داند با آنچه واقع مي شود مخالف و مغاير باشد ؛ زيرا لازم مي آيد كه علم او جهل شود . پس حوادث و كائنات ، جبرا بايد به نحوي واقع شوند كه با علم الهي مطابقت داشته باشند .
اين شبهه از آنجا پيدا شد كه براي علم الهي از يك طرف و نظام سبب و مسببي جهان از طرف ديگر ، حساب جداگانه اي فرض شده است و لزوما بايد كاري صورت گيرد كه اين علم با معلوم خود ، مطابقت كند . از اين رو بايد نظام سبب و مسبب جهان كنترل گردد . پس اختيار و آزادي انسان بايد سلب شود تا اعمالش تحت كنترل خدا قرار گيرد و علم الهي جهل نشود . اما در تبيين مساله بايد گفت : علم ازلي الهي از نظام سببي و مسببي جهان جدا نيست . علم الهي ، علم به نظام است . علم خداوندي بطور مستقيم و بلاواسطه نه به وقوع حادثه اي تعلق مي گيرد و نه به عدم وقوع آن . بلكه متعلق به صدور آن حادثه از علت و فاعل مختص به آن است . برخي فاعلها طبيعي و مجبورند و بعضي شعوري و مختار . علم الهي ايجاب نمي كند كه اثر فاعل مختار ، بالاجبار صادر گردد . آنچه علم الهي اقتضاء دارد اين است كه فعل فاعل مختار از فاعل مختار و فعل فاعل مجبور از فاعل مجبور صادر شود ؛ نه اينكه ايجاب كند كه فاعل مختاري مجبور شود يا فاعل مجبوري مختار گردد .
تعلق علم ازلي خداوند به افعال و اعمال انسان به اين معني است كه او مي داند كه چه كسي به موجب اختيار و آزادي خود ، طاعت مي كند و چه كسي معصيت مي نمايد و اقتضاء دارد كه آنكه اطاعت مي كند به اراده و اختيار خود اطاعت كند و آنكه معصيت مي كند به اختيار و اراده خود . لازمه علم ازلي اين است كه آنكه مختار است حتما مختار باشد . اين جهان با همه نظاماتش هم علم باريتعالي است و هم معلوم او و از مراتب علم او . همه چيز تا ابد ، نزد او حاضر بوده و ذات او به ذات همه اشياء محيط است .« هوالاول والاخر والظاهر والباطن و هوبكل شيئ عليم » . (7/ص130-124)
2-1 « ما اصاب من مصيبة‌ في الارض ولا في انفسكم الا في كتاب من قبل ان نبراها » هيچ مصيبتي نه در زمين و نه در نفسهاي شما به شما نرسد مگر پيش از آنكه آن را پديد آوريم در كتابي است. (حديد:22)
اين آيه و امثال آن اشاره به اين معنا دارد كه عالم ، تماما تابع نظام علل و معلولات و اسباب و مسببات است و قطعا خداوند براي هر چيزي سببي قرار داده كه از آن سبب تخلف نمي كند . مقدر ، آن چيزي است كه نفي و اختيارش در دست خلق نباشد و هر چه در اختيار خلق باشد تابع اسباب است . چنانكه مي فرمايد : « و اتيناه من كل شيئ سببا . فاتبع سببا » ما به ذي القرنين اسباب هر كاري را داديم و او نيز تابع اسباب شد . (كهف : 84و85) پس مراد از آيه مذكور اين است كه براي خيرات و شرور ، اسبابي است . هر كس اسباب شر را مهيا سازد ممكن نيست به خير واصل شود و هركس راه خير را بپيمايد به شر نخواهد رسيد . در اثبات اين مدعا آيات بسياري در قرآن كريم وارد شده است از جمله : « تلك امة قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم » اينان گروهي بودند كه گذشتند ، دستاورد آنها براي خود آنهاست و دستاورد شما براي خود شماست . (بقره : 225) پس قول مجبره كه مي گويند : هر چه در عالم ، واقع گردد چه ناشي از عمل انسان باشد و چه نباشد به تقدير خدا واقع شده و هيچ تبديل و تغييري نمي يابد ، با توجه به آيات الهي مردود مي باشد . در واقع ، مراد اين است كه خداوند براي عالم هستي نظامي قرار داده و اسبابي مقرر فرموده كه آن اسباب از مسببات خود ، منفك نمي گردند ؛ چنانكه مي فرمايد : « ولن تجد لسنة الله تحويلا » هرگز در سنت خدا تغييري نخواهي يافت ‹5› . (فاطر:43) جميع آنچه در عالم ، حادث مي شود مسبب و معلول است و هر سببي در كتاب ثبت است . آنچه در عالم واقع مي شود مستفاد از اسبابي است كه در كتاب ازلي ثبت گرديده است . (8/ص153-149)
جبريون از آيه مذكور ، نتيجه مي گيرند كه هر مصيبتي بر ما وارد مي آيد از خداست و وظيفه ما آن است كه تسليم اراده او شويم . اما از نگاه معتزله ، در اين آيه ، سخن از آفرينش جانهاست نه مصائبي كه بر آنها وارد مي شود . علم الهي به معني آن نيست كه خداوند ، مصائب و آلامي را كه انسانها متحمل مي شوند مي آفريند . به دور از انصاف است كه ما همه رنجهاي خود را به او نسبت دهيم . اين آيه مفهومي ستايش آميز دارد . چگونه مي توان خداي مصائب را ستود و حال آنكه اين مصائب ، ساخته خود ماست . (2/ص122)
2-2 « وكل شيئ احصيناه في امام مبين » و هر چيزي را در نامه اي روشن برشمرده ايم . (يس:12)
2-3 « و عنده ام الكتاب » و اصل كتاب درنزد اوست . (رعد:39)
2-4 « و كل شيئ فصلناه تفصيلا » وهر چيزي را به روشني ، باز نموديم . (اسراء:12)
در توضيح اين آيات ، به غير از توضيحاتي كه پيش از اين بيان گرديد ، بايد اين مطلب را افزود كه پروردگار عالم به همه چيز آگاه است و علم او احاطه اي كلي به تمام موجودات دارد . علم ، علت معلوم خود نيست و علم خدا به موجودات و ظرافتهاي جهان هستي ، سبب جبر بندگان و سلب اختيار آنان نخواهد شد . همانگونه كه علم خدا مانع اختيار انسان نمي شود ، انعكاس آنها در لوح محفوظ نيز مانع آن نخواهد شد و وجدان ، همواره شاهد بر اختيار است . (5/ص100)
2-5 « و اسروا قولكم او اجهروا به انه عليم بذات الصدور » اگر سخن خود را پنهان نماييد يا آشكار كنيد ، او به راز دلها آگاه است . (ملك:13)
جبريون ، سخت برآنند كه تقدير ما از پيش ، مقدر است و ما ناگزير از متابعت دقيق آنيم . حال آنكه اين آيات ، معني سرزنش دارد و نمي توان از آنها چنين دريافت كه خدا ما را از بابت افعالي كه از آن ما نيست سرزنش مي كند . اگر عقيده جبريان درست بود خدا مي بايست بگويد كه چه سخن خود را آشكارا بگوييد و چه پوشيده نگاه داريد من از آنچه خود كرده ام آگاهم . (2/ص123)

3- نسبت هدايت و اضلال به حق
 

در چند آيه از آيات قرآن كريم ، گمراهي مردم به حق تعالي نسبت داده شده است ‹6› و اگر اين آيات بر حسب ظاهر معنا شوند، مفهوم مجبور بودن خلق در گمراهي يا هدايت ، از آنها استخراج مي گردد .
3-1 « أ تريدون ان تهدوا من اضل الله » آيا مي خواهيد كسي را هدايت كنيد كه خدا گمراهش كرده است ؟ (نساء:88)
3-2 « ومن يضلل الله فلن تجد له سبيلا » هر كه را خدا گمراه كند براي او هدايتي نخواهي يافت . (نساء:143)
3-3 « فيضل الله من يشاء و يهدي من يشاء » پس خدا گمراه مي كند كسي را كه بخواهد و هدايت مي كند كسي را كه بخواهد . (ابراهيم:4)
3-4 « من يهد الله فهو المهتد » هر كه را خداوند هدايت كند ، هدايت يافته است . (كهف:17)
به مقتضاي آيات فراواني خواست خداوند ، موافق نظام كلي عالم است . يعني دوام ضلالت وگمراهي را براي كسي مي خواهد كه خود ، روي به هدايت نياورد . خداي تعالي ، عالم را پديد آورد و براي هر چيزي سبب يا اسبابي قرار داد كه مسبباتش از آن جدا نمي گردد و اين سنت الهي است . پس هر كس چيزي را اراده كند بايد به اسباب آن متمسك گردد . زيرا خداوند ، اشياء را به تبع اسبابشان آفريده است . حال اگر آدمي از اين اسباب ، در طريق شر وگمراهي بهره جست ، خداوند نيز اسباب را از او قطع نكرده و او را منع نمي نمايد . (8/ص166و168)
هدايت به معناي نشان دادن راهي است كه به مقصود مي رساند و از مفاهيم عامه اي است كه مصاديق بي شمار و درجات و مراتب بسيار دارد و با رجوع به عقل فطري مي توان دريافت كه هدايت و راهنمايي ، لطف و عنايت الهي نسبت به تمام بندگان است و مرتبه خاص آن تنها به مؤمنان اختصاص دارد . هدايت عامه شامل تمام بندگان مي شود و عبارتست از : اقامه دلايل خير و افاضه مقتضيات آنها ، همچنين بيان زشتيها و قدرت دادن بر اجتناب از آنها چنانكه مي فرمايد : « وهديناه النجدين » هر دو راه خير و شر را بدونموديم . (بلد:10)
هر كس هدايت و رستگار مي شود از روي دليل و برهان است و هركه گمراه مي گردد بي دليل نخواهد بود . اين هدايت ، جبر آور نيست ؛ بلكه با اختيار آدمي سازگار است . هر كه بخواهد ، راه راست را اختيار مي كند و هر كه خواست ، راه گمراهي و ذلت را . اما هدايت خاصه ، لطف و عنايت بيشتري است كه خداوند نسبت به بندگان مؤمن و آنانكه هدايت عامه را پذيرفته اند عطا مي كند و توفيقات و نعمي را كه اسباب اعمال خيرند ، به آنها عنايت مي فرمايد . چنانكه در مورد اصحاب كهف فرموده : «انهم فتية امنوا بربهم و زدناهم هدي» آنان جواناني بودند كه به پرودگارخود ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم . (كهف:12)
اضلال ، درمقابل هدايت خاصه است و اختصاص به كساني داردكه در راه هدايت عامه گام نگذاشته و ناسپاس گشته اند . در اين هنگام ، بصيرت و بينايي آنها قطع مي گردد و در بيابان حيرت ، سرگردان مي شوند و نيكي ها را زشت و زشتي ها را نيكو مي پندارند . « فزادهم الله مرضا » خداوند مرض آنها را افزود . (بقره:10) اينان ، اين همه ذلت و خواري را به اختيار گرفته اند و كوري را بر بينايي ترجيح داده اند .
معني ديگر اضلال ، خذلان و مجبور نكردن بر ايمان است . خداوند متعال مي فرمايد : « فلو شاء الله لهداكم اجمعين » پس اگر خدا مي خواست ، تمامي شما را هدايت مي كرد . (انعام:149) يعني به اجبار هدايت مي يافتيد ؛ اما چنين هدايتي با اختيار ، سازش ندارد و چنين ايماني بها و ارزش نخواهد داشت . انسانها پس از هدايت و راهنمايي ، اگر تخلف نمودند ، در كار خويش مسؤولند و هدايت و اضلال ، هيچ كدام باعث سلب اختيار انسان نشده جبر را ثابت نمي نمايد . (5/ص97-94)
3-5 « ولا يحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما » كافران تصور نكنند كه مهلت دادن ما به آنها براي آنها نيكوست ، فقط به ايشان مهلت مي دهيم تا بر گناه خويش بيفزايند ‹7› . (ال عمران:178)
3-6 « سنستدرجهم من حيث لا يعلمون » آهسته آهسته از جايي كه ندانند ، به سوي عذابشان خواهيم برد . (قلم:44)
كافران گمان مي كنند اين مهلت ، نيكوست ؛ اما چنين نيست . از آنجا كه آنان توبه نمي كنند ما نيز اختيار را از آنان سلب نمي كنيم . خواست و اراده خدا موافق نظام كلي عالم است كه دوام و ضلالت را براي هواپرستان مي خواهد . زيرا آنان خود ، ضلالت را انتخاب نموده اند . هدايت را نيز براي كسي مي خواهد كه خواهان آن باشد . قرآن مجيد ، اضلال را بر اعمالي مترتب مي داند كه انسان ، انتخاب يا ايجادشان نموده است . اگر انسان هواي نفس خويش را معبود خود ساخت و نفس اماره را عبادت نمود و از راه راست گمراه شد ، باريتعالي اسبابي را كه به او بخشيده از او سلب نمي كند و همين ادامه اسباب و عدم سلب آنها به معناي اضلال است و چنين اختياري هرگز از انسان ، سلب نمي گرد . كفر يا ايمان ، مختار انسان است و به تبع اعمال بندگان . انسان چون خليفه الله است بايد در نظام عالم ، نسبت به افعال خود كاملا مختار باشد تا هر عملي ، بدون الزام و اكراه از او صادر شود . در اين صورت اختيار واقعي تحقق مي پذيرد . (8/ص170-167)
3-7 « يضل به كثيرا و يهدي به كثيرا » خدا بسياري را با آن گمراه و بسياري را با آن هدايت مي كند . (بقره:26)
3-8 « و لا يزيد الظالمين الا خسارا‌ » و ستمگران را جز زيان نمي افزايد . (اسراء:82)
خدا كساني را كه به سوي او بازگشت و توبه نموده اند ، هدايت نموده و تبهكاران را گمراه مي نمايد . خداوند ، انسانها را به گمراهي يا رستگاري اجبار نمي كند ؛ بلكه عده اي كه خود ، توجه به سوي خدا داشته و در صدد تحصيل كمالات بر آمده اند ، وسايلي كه خداوند خلق فرموده ، براي آنها اسباب هدايت مي شود وآنان كه از خداوند اعراض كرده اند ، همان اسباب براي آنها وسيله تبهكاري خواهد بود . پس خداوند هيچ كس را به ضلالت يا هدايت اجبار نمي كند .
ممكن است گفته شود خدا آنها را گمراه يا رهبري نكرده ، بلكه وسايل ، چنان كرده اند . پس چرا خداوند ، ارشاد و اضلال را به خود نسبت مي دهد ؟ در پاسخ بايد گفت : اين اسناد دادن به جهت اين است كه بروز گمراهي يا رستگاري به سبب وسايلي بوده كه خداوند مهيا كرده است . محور مسؤوليت ، مقدار و چگونگي راهنمايي است . وجود اين راهنمايي براي همه مردم ، يكنواخت انجام نگرفته است . پس مسؤوليتها هم يكنواخت نخواهد بود . وسايل هدايت ، مخلوق خداوند است پس نسبت گمراهي و هدايت به خدا ، بدان نحو كه موجب اجبار انسانها باشد صحيح نيست . (3/ص227و228)
3-9 « فمن يرد الله ان يهديه يشرح صدره للاسلام و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد في السماء كذلك يجعل الله الرجس علي الذين لا يؤمنون » پس كسي را كه خدا بخواهد هدايت نمايد ، دلش را به پذيرش اسلام مي گشايد و هر كه را بخواهد گمراه كند ، دلش را سخت ، تنگ مي گرداند ؛ چنانكه گويي در آسمان بالا مي رود ؛ اينگونه خدا پليدي را بركساني كه ايمان نمي آورند ، قرار مي دهد . (انعام:125)
در اين آيه ، جمله « كذلك يجعل الله الرجس علي الذين لا يؤمنون » مي گويد : ضيق و حرجي كه بر گمراهان وارد مي آيد ، نتيجه ايمان نياوردن آنهاست . به عبارت ديگر اين جمله ، پليدي را كه نتيجه ضيق و حرج است ، معلول بي ايماني آنها معرفي مي كند . پس خداوند ، درنتيجه ايمان نياوردن ايشان ، سينه آنها را تنگ كرده ، از خيرات به دور مي افتند و به پليديها مبتلا مي گردند . اكنون كه ضلالت آنها به اختيارشان منوط است ، هدايت آنان نيز بسته به اختيار آنهاست .كساني كه به اختيار خود در راه هدايت ، گام بردارند ، خداوند آنان را از وسائل هدايت خويش ، بهره مند مي سازد . (3/ص223و224) چنانكه مي فرمايد : «‌ والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا » وكساني كه در راه ما كوشيده اند ، به يقين راههاي خود را بر آنان مي نماييم . (عنكبوت:69)
3-10 « ان الذين كفروا سواء عليهم أ انذرتهم ام لم تنذرهم لايؤمنون ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوة » در حقيقت كساني كه كفر ورزيدند ، چه بيمشان دهي و چه ندهي برايشان يكسان است ؛ نخواهند گرويد . خداوند ، بر دلها و بر شنوايي ايشان مهر نهاده و بر ديدگانشان پرده ايست وآنان را عذابي بزرگ است ‹8› . (بقره:6و7)
اين يك پديده طبيعي است كه كساني كه كفر مي ورزند و آيات الهي را ناديده مي گيرند و در مقام عناد بر مي آيند ، انذار و تبليغ در آنها اثري نخواهد بخشيد ؛ ولي در اين آيه نيز دليلي بر اينكه انسانها در كفر و عناد ورزيدن مجبورند ، وجود ندارد . اين كافران با اختيار خويش در يك وضعيت رواني قرار مي گيرند كه اثر آن ، مقاومت در مقابل هر گونه تبشير و انذار خواهد بود و چون اين راه غلط را پيش مي گيرند و به راهنماييهاي الهي ترتيب اثر نمي دهند ، ثمره طبيعي عمل آنها گاهي چنان شديد است كه تسلط بر نفس را از آنها ساقط كرده و آنها را به پرتگاه شقاوت مي برد . اين مهر بر دلهاي آنها اثري طبيعي است كه با مشيت الهي پديدارگرديده است . مسؤوليت اين اشخاص جنبه اختياري دارد . چنين اشخاصي در منطق همه عقلاي عالم مسؤولند ؛ زيرا با اختيار خود ، خود را مجبور به سقوط كرده اند : «المنافي بالاختيار لاينافي الاختيار» . بنابراين پس از اينكه چشم و گوش و قلب آنها به دليل تبعيت از هوي و هوس از كار افتاد ، سرنوشت آنها جهنم خواهد بود . (3/ص235و236)
3-11 « ولا ينفعكم نصحي ان اردت ان انصح لكم ان كان الله يريد ان يغويكم » و اگر بخواهم شما را اندرز دهم ، وقتي كه خدا بخواهد شما را بيراه گذارد ، اندرز من شما را سودي نمي بخشد . (هود:34)
از ظاهر آيه چنين استنباط كرده اندكه سود نبخشيدن تبليغ «حضرت نوح(ع)» براي قومش از اين جهت بوده كه خداوند ، ضلالت و غي آنها را مي خواسته است . لذا چون اراده خداوندي به اعمال قوم نوح تعلق گرفته ، آنها در راهي كه مي رفته اند ، مطابق اراده الهي مجبور بوده اند . اما ماده «غي» فقط به معني ضلالت و گمراهي نيست ؛ به معناي ياس ونااميدي و عقاب نيز استعمال مي شود . در اين صورت ، مضمون آيه چنين است : اگر اراده خداوندي چنين است كه مي خواهد شما را مايوس و نااميد سازد ، اندرزهاي من به شما سودي نخواهد بخشيد . ياس و نااميدي كه در نتيجه كارهاي اختياري انسان ايجاد مي شود مورد اراده خداست و اراده نتيجه ، غير از اراده عمل است . چنانكه خداوند مي فرمايد : « وقد خاب من دساها » مايوس و نا اميد شد كسي كه نفس خود راتباه كرد . (شمس:10)
اگر «غي» به معناي عقاب باشد ، واضح است كه خداوند همانگونه كه پاداش را براي كارهاي نيك اراده كرده ، عقاب را نيز براي كارهاي بد خواسته است ؛ ولي خواستن نتيجه ، غير از خواستن عمل است . در عالم هستي ، كارهاي اختياري ، متعلق اراده انسان مي باشد ؛ ولي نتايج كارهاي او بطور طبيعي، تحت اراده خداوندي است . (3/ص222و223)
3-12 « ولو شاء الله لذهب بسمعهم و ابصارهم » اگر خدا مي خواست ، شنوايي و بينايي شان را بر مي گرفت . (بقره:20)
3-13 « ولو يشاء الله لهدي الناس جميعا » اگر خدا مي خواست ، قطعا همه مردم را به راه مي آورد . (رعد:31)
در حدود 54 آيه بدين مضمون در قرآن موجود است . بعضي از اين آيات ، هيچ نظري به كارهاي اختياري انسان ندارد و آن آياتي كه به كارهاي انساني مرتبط است ، نه تنها دلالتي بر جبر ندارد ، بلكه دلالت آنها بر اختيار ، بيشتر است . زيرا اين مضمون كه اگر خدا مي خواست ، همه آنها را هدايت مي كرد ، خود نافي اين است كه خداوند ، جبرا مردم را هدايت كرده باشد ؛ يعني خداوند نمي خواهد كه مردم بدون اختيار ، رستگار شوند . (3/ص225)
3-14 « فالهمها فجورها و تقواها » پس پليد كاري و پرهيزكاريش را به آن الهام كرد . (شمس:8)
مذهب جبريه ، اين آيه را كه در آن خداوند ، الهام كننده نفس در تبهكاري و پرهيزكاريست به معناي تحت اللفظي آن گرفته و به غلط نتيجه مي گيرد كه افعال ما از پيش مقدر شده است . در نظر معتزليان ، خداوند ، نفس را در باب خير و شر ، هدايت كرده تا يكي را پيشه كند و از ديگري بپرهيزد . نه پرهيزكاري و نه گناه را بر انسان تحميل نكرده و او مي تواند آزادانه به راهي كه اختيار كرده است برود . انسان ، نماينده خدا بر روي زمين است . براي جبريان ، نقش انسان محدود به اجراي بي كم وكاست احكام خداست . مذهب معتزلي به عكس ، بر آن است كه رسالت انسان ، مبتني بر اعتمادي است كه به او سپرده شده است و او تنها در صورتي مي تواند آن را بر عهده گيرد كه بدون اجبار آن را بپذيرد . (2/ص128)

4- شمول اراده و مشيت الهي
 

مشيت الهي بر دو قسم است : قسم اول آن است كه خداوند ، وجود ياعدمش را قطعا خواسته و در آن تخلفي نيست و از سنن الهي محسوب مي شود كه نه تبدل دارد و نه تحول . قسم دوم ، مشيت تعليق است كه وجود يا عدمش را تحقيقا منوط به اختيار انسان كرده است . مشيت الهي ، گزافه نيست ؛ بلكه موافق اسباب و نظامي است كه تبدل در آنها نمي باشد . پس وقتي مي گويد : « يضل من يشاء و يهدي من يشاء » مراد آن است كه هر كس مستوجب ضلالت است او را به حال خود مي گذارد تا در گمراهي بماند و هر كس مستحق هدايت است ، راه را بدو مي نمايد و اسبابش را مهيا مي سازد .
قول به جبر ، مخالف جميع آيات كتاب حكيم و سنن تبديل ناپذير الهي است. اگرخالق عالم ، بشر را مجبور به كفر و عصيان كند و سپس براي چيزي عقابش كند كه قدرتي بر آن نداشته ، لازمه اين امر ، ظلم و حرج بر بندگان است . زيرا ظلمي هولناك تر از اجبار خلق بر افعال قبيحه نيست و چه حرجي شديد تر از تكليف خلق به كاري است كه بعد از آن مجبور شوند مخالف آن رفتار كنند و مستوجب عذاب گردند . (8/ص158و159)
4-1 « ان هذه تذكرة فمن شاء اتخذ الي ربه سبيلا وما تشاءون الا ان يشاء الله » اين آيات ، پند نامه اي است تا هركه خواهد ، راهي به سوي پروردگار خود پيش گيرد . تا خدا نخواهد ، شما نخواهيد خواست . (انسان:29و30)
مضمون آيه اين است كه انسانها مي توانند با اين قرآن به سوي خداوند ، را ه پيدا كنند ؛ ولي آنان به جهت هوا و هوس و تباهكاري ، اين هدايت را با مشيت اختياري خويش نمي خواهند مگر اينكه مشيت خداوندي آنها را اجبار كند و اين اجبار ، از ناحيه خداوند ، امكان پذير نيست . زيرا دنيا كارگاهي است كه در آن ، انسانها بايد با مشيت و اختيار خود عمل كنند ؛ يعني شقاوت و سعادت انسانها بسته به اختيار آنها ست . اگر چنين توضيحي را در مورد دو آيه فوق لحاظ نكنيم ، مستلزم تناقض در دو جمله خواهد شد . (3/ص229)
خواست خدا و بندگان ، هر دو بالاستقلال ،‌ علت صدور فعل هستند و اجتماع دو علت مستقل بر معلول واحد ، محال است . خواست مخلوق در طول خواست خالق است ؛ بدين معني كه خواست مخلوق در هر لحظه ، مستند به خواست خداست . خداوند ، نمي خواهد مردم را با اكراه و اجبار هدايت كند ، زيرا در اين صورت ، تكليف ها زائل مي شود و ثواب و عقاب ، بي اساس مي گردد . خداوند ، شما را آفريده ، راه راست را نيز براي شما خلق كرده و شمار را به آن تكليف نموده است ؛ پس خواست خدا در راستاي خواست شماست . او مي خواهد بندگانش از روي اختيار ، ايمان آورند تا مستحق پاداش نيكو باشند . (5/ص91و92)
4-2 « ولو شاء الله مااقتتلوا و لكن الله يفعل مايريد » اگر خداوند مي خواست ، با يكديگر جنگ نمي كردند ولي خداوند آنچه را مي خواهد انجام مي دهد . (بقره:253)
4-3 « ماكانوا ليؤمنوا الا ان يشاء الله » ايمان نمي آوردند ، مگر اينكه خدا بخواهد . (انعام:111)
قرآن كريم ، بارها بر اين انديشه تاكيد ورزيده كه خدا دادگر و داناست و ممكن نيست سخنش كذب باشد . مذهب جبريون ، با معني آياتي كه در تاييد مدعاي خود مي گويند ، ناسازگار است . همه استدلال جبريون مردود است و آنان چاره اي ندارند ، جز اينكه بپذيرند كه انسان ، فاعل افعال خويش است .
در آيه نخست ، سخن از فعلي است كه خدا نمي خواهد انجام دهد . خدا مي توانست آنان را از قتال باز دارد ولي چنين نكرد . زيرا نمي خواست كسي را به فعلي مجبور كند ؛ همچنين ايمان آوردن يا نياوردن ، منحصرا بسته به انتخاب آزادانه انسان است . ايمان كه حاصل رضايت و توام با تفكر نباشد فاقد ارزش است . خداوند با اختيار دادن به انسانها در بجا آوردن افعال ، آنها را مي آزمايد تا به عواقب عمل خويش پي برند . خدا هرگز نخواسته بود آنها با يكديگر قتال كنند .
خداوند در قرآن مجيد مي فرمايد : « ولو شاء الله لجعل الناس امة واحدة » اگر خدا مي خواست ، انسانها را امت واحده قرار مي داد . (هود:118) خدا چنين نكرد ، ‌چون نمي خواست مارا به اجبار در يك قالب واحد بريزد . بنابراين ، ايمان آوردن نيز به اختيار انسان است . (2/ص126و127)
4-4 « ان ربك فعال لما يريد » پروردگار تو همان كندكه خواهد . (هود:107)
جبريون از اين آيه چنين نتيجه مي گيرند كه خدا افعال انساني را مي خواهد و بنا براين فاعل آنهاست . اما مذهب معتزله ، اين آيه را به گونه اي متفاوت تفسير مي كند : خدا هر چه قصد كند آن را به جا مي آورد . اراده پروردگار در قلمرو فعل كه همه از آن اوست ، حدي ندارد . بيرون از اين قلمرو نمي توان چيزي در مورد افعال انساني استنباط كرد كه داراي استقلال خاص خود باشد . جبريون غالبا دو مفهوم علم غيب و تقدير را با هم خلط مي كنند . خدا همه چيز مي داند ، ولي هرگز نمي خواهد كه هر چه را مي داند به عمل آورد . دانستن ، عمل كردن نيست . (2/ص122)
4-5 « انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون » چون به چيزي اراده فرمايد ، كارش اين است كه مي گويد : باش ، پس موجود مي شود . (يس:82)
4-6 « قل فمن يملك من الله شيئا ان اراد بكم ضرا او اراد بكم نفعا » بگو اگر خداوند بخواهد به شما زياني يا سودي برساند ، چه كسي در برابر او براي شما اختيار چيزي را دارد ؟ (فتح:11)
در آيه اول ، خدا مي خواهد قطعيت اراده در مساله آفرينش را بيان كند ؛ يعني اگر خدا بخواهد موجودي بيافرييند ، اراده او بطور قطع ، اثر خود را ايجاد خواهدكرد و هيچ مانعي نمي تواند از تاثير اراده او جلوگيري كند . اين آيه نمي گويد كه خداوند كدام شيء را اراده كرده و كدام را اراده نكرده است .
در آيه بعد نيز بعضي از مصاديق آن را توضيح مي دهدكه آنها نيز تسلط اراده خدا را بيان كرده ، موارد مخصوص را كه براي مخاطبين اهميت داشته است گوشزد مي نمايد . اين آيات ، دلالتي بر اين ندارد كه خداوند ، همه حركات انسانها ، حتي كارهاي اختياري آنان را مورد اراده خود قرار داده است . (3/ص220و221)
4-7 « من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها ما نشاء لمن نريد » كساني كه خواهان دنياي زودگذرند ،‌ به زودي هر كه را خواهيم نصيبي از آن مي دهيم . (اسراء:18)
در اين قبيل آيات ، خداوند ، نتيجه اراده انسانها را مورد اراده خود نشان داده است . دو مساله بايد در آيات فوق مدنظر قرار گيرد : نخست اينكه انسان به هر چه كه مي خواهد و اراده مي نمايد مجبور نيست ؛ بلكه اراده او كه رسيدن به لذايذ و شهوات دنيوي يا سعادت جاوداني است مورد اراده خداوند مي باشد . به بيان ديگر ،كسي كه با اراده خود ، راهي را انتخاب مي كند ، نتيجه طبيعي آن ، مورد اراده خداوند است نه اراده خود انسان . دوم اينكه هر دو دسته از انسانها چه طالبان دنيا و چه طالبان آخرت از عطاياي خداوند يعني عوامل دروني وبيروني ، بهره برداري خواهند نمود . (3/ص221و222)
4-8 « سيقول الذين اشركوا لو شاء الله ما اشركنا » كساني كه مشرك شدند ، به زودي خواهند گفت : اگر خدا مي خواست نه ما و نه پدرانمان ، شرك نمي ورزيديم . (انعام:148)
اين قبيل آيات نيز ، نمي توانند دليلي براي اثبات جبر باشند . اين آيه ، جواب سخن بي اساس تبهكاران را كه كفر خود را مربوط به مشيت الهي مي دانند ، چنين مي دهد : من شما را با اجبار ، هدايت نكرده ام ؛ چه ، در صورت اجبار ، فضيلتي در كار نيست . اما رسولان بيروني ودروني به شما بخشيدم كه مي توانيد به توسط آنها ، تكاليف خود را تشخيص و انجام دهيد . (3/ص225)
4-9 « قل لا املك لنفسي ضرا ولا نفعا الا ما شاء الله » بگو براي خود ، زيان و سودي در اختيار ندارم ، مگر آنچه را كه خدا بخواهد . (يونس:49)
مقصود از نفع و ضرر ، يا نفع و ضرر طبيعي است يا نفع و ضررهايي كه از نشناختن قوانين ، ايجاد مي گردند . اگر مقصود ، نفع و ضررهاي طبيعي باشد مضمون ، روشن است . پديده هاي هماهنگ جهان هستي ، جداگانه يا در رابطه با انسان ، تحت مشيت الهي بوده و انسان ، جز يك موجود فقير و ناتوان ، چيزي نيست . اگر مقصود ، نفع و ضررهايي باشد كه از نشناختن قوانين برمي آيد ، جاي شك نيست كه اگر خداوند ، حجت به انسانها عطا نمي نمود ، هيچ كس نمي توانست حقيقت را تشخيص دهد. پس اين آيات هم مربوط به كارهاي اختياري نيست . (3/ص225و226)
4-10 « قال ستجدني ان شاء الله صابرا » گفت : اگر خدا بخواهد مرا شكيبا خواهي يافت . (كهف:69)
4-11 « ستجدني ان شاء الله من الصالحين » اگر خدا بخواهد مرا از صالحين خواهي يافت . (قصص:27)
4-12 « لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله » به خواست خدا در مسجد الحرام در خواهيد آمد . (فتح:27)
4-13 « ولاتقولن لشيء اني فاعل ذلك غدا الا ان يشاء الله » در مورد چيزي مگو كه من آن را فردا انجام خواهم داد ؛ مگر آنكه خدا بخواهد . (كهف:23و24)
در امثال اين آيات كه همگي در مورد انجام كارهاي حسنه يا تكاليف لازمه مي باشد ، مربوط ساختن به مشيت ، نه براي اين است كه انسان مي خواهد به جهت دخالت مشيت الهي ، كارها را به طور اجبار انجام دهد ؛ بلكه چون انسان عاقل مي داند كه در هر لحظه ، ممكن است مطابق نظام جهان هستي ، حوادث به گونه اي پيش آيد كه نتواند آن وظيفه حتمي را انجام دهد ، لذا در مقام تضرع مي خواهد آمادگي خود را براي عمل ، عرضه كرده در عين حال از خدا بخواهد كه حوادث ، او را از انجام عمل خويش ،‌ محروم نسازد و موانع طبيعي ،‌ سد راه او نشود . پس اين آيات نيز دلالتي بر مجبور بودن انسانها در اعمال اختياري آنان ندارد . (3/ص226)
4-14 « فيغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء » پس هر كه را بخواهد ، مي بخشد و هر كه را بخواهد ، عذاب مي كند . (بقره:284)
در اين آيه ، پاداش و كيفر ، به مشيت الهي مربوط گرديده است . تمام كردارهاي ظاهري و باطني انسانها ، تحت محاسبه قرار خواهد گرفت و هيچ يك از آنها از محاسبه ، ساقط نخواهد شد . در اين صورت اگر نيكوكار باشند ، پاداش نيكوكاري و اگر تبهكار باشند ،كيفر اعمال خويش را خواهند ديد . اما چون رحمت خداوند ، وسعت دارد ، اين حق را دارد كه گناهاني را كه شرك و ستم بر غير نبوده ببخشايد . پاداش ندادن به نيكوكاران نيز در مشيت الهي امكان ناپذير خواهد بود . از اين رو اين آيات نيز دلالتي بر مجبور بودن انسانها ندارد . (3/ص226و227)
4-15 «و اذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها تدميرا» و چون بخواهيم شهري را هلاك كنيم ، خوشگذرانانش را وا مي داريم تا در آن به انحراف بپردازند و در نتيجه عذاب را بر آن لازم كرده ، پس آن رايكسره زير و زبر مي كنيم . (اسراء:16)
مجبره چنين استدلال مي كنند كه خدا مي فرمايد : ما امر كرديم آنها فاسق شوند . آيه قبل از اين آيه چنين مي گويد : « من اهتدي فانما يهتدي لنفسه و من ضل فانما يضل عليها ولا تذر وازرة وزر اخري وماكنا معذبين حتي نبعث رسولا » هر كس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده و هر كس بيراه رفته ، تنها به زيان خود به بيراهه رفته است وهيچ بردارنده اي ، بار گناه ديگري را بر نمي دارد و ما تا پيامبري بر نينگيزيم ، به عذاب نمي پردازيم . (اسراء:15) اين آيه بطور قطع ، دلالت بر اختيار مي كند . بنابراين اگر معني آيه دوم ، جبر باشد ، در دو جمله متصل ، تناقض پيش مي آيد . اما با اندكي دقت در مي يابيم كه آيه دوم ، آيه اول را به نحو واضحي توضيح مي دهد .
آيه اول مي گويد : هدايت و ضلالت به عهده خود انسانهاست و خداوند بدون ارسال رسول ، كسي را عذاب نمي كند . آيه دوم مي گويد : ما يك جمع را بدون علت نابود نمي كنيم ؛ بلكه اوامر خود را صادر مي كنيم و آنها به جهت مخالفت با آن اوامر ، فاسق و تبهكار مي گردند. در اين صورت، وعيد ما تثبيت شده ، آنها را نابود مي نماييم . پس مفعول « امرنا » فسق نيست كه اراده شود خدا آنها را به فسق امر كرده بلكه تكاليفي است كه به قرينه عقلي فهميده مي شود. عبارت « فحق عليها القول » مي رساند كه پيش از عذاب و هلاكت ، ‌تهديد و وعيد انجام گرفته است كه با نزول عذاب ، تحقق يافته است . خواستن هلاكت ، از قبل تحقق نيافته است ؛‌ بلكه نتيجه فسق آنها خواست هلاكت بوده است . مثلا در آيه خداوند مي فرمايد : « واذا قمتم الي الصلوة فاغسلوا وجوهكم و ايديكم » و هنگامي كه به نماز ايستاديد ، صورت و دستهايتان را بشوييد . (مائده:6) در صورتيكه قيام براي نماز ، پس از طهارت مي باشد . پس معناي آيه چنين است : هلاك قومي را خواستن ، مستلزم اين است كه دستورات خود را صادر كنيم و آنها مخالفت ورزند . (3/ص232و233)
4-16 « فلم تقتلوهم ولكن الله قتلهم و ما رميت اذ رميت ولكن الله رمي » شما آنان را نكشتيد بلكه خدا آنان را كشت وچون افكندي تو نيفكندي بلكه خدا افكند . (انفال:17)
اين آيه در مورد جنگ بدر است . چون در اين جنگ ، مسلمانان از نظر عده و امكانات ، ضعيفتر از مشركين بودند ، با اين حال ، خداوندآنها را با وسائل ضعيف ، بر مشركان پيروز نمود . اين آيه مي خواهد پيامبر و مسلمانان را به اين نكته متوجه سازد كه به قدرت و تعداد خود اعتماد نداشته باشند ؛ بلكه خداوند است كه آنها را با همان اسباب و علل ضعيف پيروز كرده است . (3/ص236)
فعاليت مسلمانان در جنگ ، علت تامه نبوده است ؛ بلكه تاثير اصلي ، از آن خداست كه كارهاي ناقص آنها را تمام كرده به مقصود مي رساند . تير انداختن ، از فاعل مختار است و تاثير آن و رسيدن به هدف ، تحت تاثير قوانين الهي است . پس خداوند ، تمام كننده فعل است و اين كمك ، باعث سلب اختيار و اسناد آن به فاعل نمي شود . اصل انداختن از پيامبر بوده و انداختن با تاثير از خدا . پس اين آيه نيز دال بر جبر نيست . (5/ص98و99)
معتزله نيز بر اين باورند كه در اين آيه ، منظور اين نيست كه پيامبر ،‌ فاعل عمل نبوده بلكه مي خواهد بگويدكه خداوند ، پيامبرش را ياري و كار او را آسان كرد . ممكن است جبريان اعتراض كنند كه اگر ايمان به ياري خدا حاصل مي شود ، چرا خدا بي ايماني و گناه راممكن نمي سازد ؟ در پاسخ بايد گفت : خداوند انسانها را در ايمان آوردن ياري كرده به آنها وعده پاداش مي دهد ولي هرگز به كساني كه بدي مي كنند ، ياري نرسانده بلكه آنها را به مجازات تهديد مي نمايد ؛ در عين اينكه به آنها آزادي انتخاب مي دهد . مانند پدري كه فرزند خود راتربيت كرده او را به نيكي امر مي كند ؛ ولي پسر نافرماني كرده مرتكب معصيت مي شود . در اين حال نمي توان گفت : پدر مسؤول اعمال اوست ؛ بلكه فرزند ، خود ، راه خطا را اختيار كرده است . (2/ص124و125)
در نهايت بايد گفت : از آنجا كه خداوند علت العلل همه پديده ها و سرچشمه تمام حوادث عالم است و با توجه به اين نكته كه اراده آدمي نيز در زمره اسباب و علل معده اين حوادث است ، لذا خداوند اراده انسان را نيز به خود نسبت مي دهد .

نتيجه گيري
 

خداوند ، اصل و مبدا هستي است و هر پديده در نهايت ، وابسته به اوست . اراده و مشيت الهي بر اين قرار گرفته كه با پديد آمدن هر سببي در عالم ، ‌مسببات آن نيز ايجاد شود . اين سنتي الهي است كه تغيير و تبديلي در آن راه ندارد . اينكه در بعضي از آيات قرآن ، همه چيز منوط به اراده خدا و فعل او قلمداد شده ، بدين دليل است كه خداوند ، علت العلل و منشا ابتدايي هر پديده اي است . اما مشيت او چنين اقتضاء دارد كه حوادث عالم ، بدون اسباب و علل آن پديد نيايد .
با چنين نگاهي مي توان هدايت و ضلالت را نيز به خدا نسبت داد . هر كس خيري را اراده نمايد براي وصول به هدف خير ، بايد از اسبابي كه خداوند ، در اختيار او گذارده بهره گيرد و اگر از آن اسباب در راه شر و فساد ، سود جست ،‌ خداوند او را منع نكرده ، اسباب را از او منقطع نمي گرداند .
علم الهي نيز از اين نظام سبب و مسبب جدا نيست . علم خداوند ، ايجاب مي كند كه هر حادثي از فاعل و سبب خاص خود حادث شود . او عالم به نظامات هستي و مراتب علي و معلولي است ؛ بنابراين مي داند كه چه كسي با اختيار خود چه فعلي را انجام مي دهد .

پی نوشت ها :
 

1- آيات ديگري نيز هست كه خالقيت مطلقه را به خدا نسبت مي دهد و به همين صورت تبيين مي گردد مانند : (انعام:101و102) ، (زمر:62) ، (غافر:62) و (فرقان:2) .
2- از جمله اين آيات ، مي توان به آيات ذيل ، اشاره نمود : (بقره:79،81،225و281) ، (نساء:62 و111) ، (انعام:70،120و164) ، (نور:11و24) ، (رعد:33) ، (قصص:47) ، (روم:36و41) ، (غافر:17) ، (يس:65) ، (شوري:22،30و48)‌ ، (زمر:48و51) و (يونس:8و52) .
3- آيات ذيل ، از آن جمله اند : (ال عمران:181) ، (عنكبوت:55) ، (سجده:14و20) ، (سبا:42) و (زمر:24) .
4- به چند مورد از اين آيات اشاره مي شود : (نساء:4) ، (توبه:7) ، (روم:41) ، (زمر:51) .
5- آيات ديگري نيز بدين مضمون وارد شده است : (احزاب:62) ، (فتح:23) و (اسراء:77) .
6- غير از آياتي كه بدانها اشاره خواهد شد آيات ديگري نيز بر اين مدعا تاكيد دارند مانند : (اعراف:178و186) ، (روم:29) ، (نحل:93) ، (كهف:16) ، (اسراء:99) ، (ابراهيم:27) ، (جاثيه:23) و (غافر:34) .
7- دو آيه زير نيز حامل اين مضمون هستند : (اعراف:183) و (قلم:43) .
8- برخي از آيات كه بر مساله «ختم» ، «طبع» و «رين» دلالت دارند عبارتند از : (اعراف:100و101) ، (جاثيه:23) ، (يونس:74و100) ، (غافر:35) ، (منافقون:187) و (صف:5)
 

فهرست منابع
1- قرآن كريم .
2- بوعمران ، مساله اختيار درتفكر اسلامي و پاسخ معتزله به آن ، ترجمه اسماعيل سعادت چاپ اول ، انتشارات هرمس ، تهران ، 1382 .
3- جعفري ، محمد تقي ، جبر و اختيار ، چاپ اول ، نشر شركت انتشار ، تهران ، 1344 .
4- صدر الدين محمد بن ابراهيم شيرازي ، رساله جبر و تفويض معروف به خلق الاعمال ، چاپ اول ، انتشارات مؤسسه نشر نفائس مخطوطات ، اصفهان ، 1340 .
5- علامه فاني ، سيد علي ، جبر و اختيار ، ترجمه سيد نور الدين شريعتمداري جزائري ، 1396ق.
6- قرباني ، زين العابدين ، جبر و اختيار ، چاپ اول ، انتشارات شفق ، قم ، 1361 .
7- مطهري ، مرتضي ، انسان و سرنوشت ، چاپ پانزدهم ، انتشارات صدرا ، تهران ، 1375 .
8- موسوي غروي ، سيد محمد جواد ،‌ چند گفتار ، ترجمه سيد علي اصغر غروي ، چاپ اول نشر نگارش ، تهران ، 1379 .
9- نصيرالدين طوسي ، محمد بن محمد ، دو رساله فلسفي در بيان اراده انسان ، چاپ اول ، نشر علوم اسلامي ،‌ تهران ، 1363 .



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
از محبت تا معرفت: سفری در دنیای معنویت
از محبت تا معرفت: سفری در دنیای معنویت
گل اول شباب الاهلی به النصر توسط سردار آزمون
play_arrow
گل اول شباب الاهلی به النصر توسط سردار آزمون
واکنش جدید نتانیاهو پس از بیانیه یحیی سریع: اقدامات یمن تهدیدی برای نظم جهانی است
play_arrow
واکنش جدید نتانیاهو پس از بیانیه یحیی سریع: اقدامات یمن تهدیدی برای نظم جهانی است
اتفاقاتی در ۱۴۰۰ سال قبل افتاده و گروهی آمدند تا انتقام ۱۴۰۰ سال قبل را از ما مردم شام بگیرند!
play_arrow
اتفاقاتی در ۱۴۰۰ سال قبل افتاده و گروهی آمدند تا انتقام ۱۴۰۰ سال قبل را از ما مردم شام بگیرند!
به رگبار بستن مناره یک مسجد در حال اذان توسط نظامیان اسرائیل
play_arrow
به رگبار بستن مناره یک مسجد در حال اذان توسط نظامیان اسرائیل
تماشای این ۲ گل زیبا در فوتبال زنان را از دست ندهید
play_arrow
تماشای این ۲ گل زیبا در فوتبال زنان را از دست ندهید
اظهارات ضدایرانی مشاور امنیت ملی ترامپ
play_arrow
اظهارات ضدایرانی مشاور امنیت ملی ترامپ
مداحی؛ رسانه تمام‌عیار تبیین
play_arrow
مداحی؛ رسانه تمام‌عیار تبیین
به آتش کشیدن درخت کریسمس در سوریه توسط تحریرالشام
play_arrow
به آتش کشیدن درخت کریسمس در سوریه توسط تحریرالشام
نمای شرکت تسلیحاتی حامی "اسرائیل" قرمز شد
play_arrow
نمای شرکت تسلیحاتی حامی "اسرائیل" قرمز شد
سخنگوی دولت: شاهد کاهش خاموشی‌ها خواهیم بود
play_arrow
سخنگوی دولت: شاهد کاهش خاموشی‌ها خواهیم بود
آمادگی ایران برای بازگشای سفارت در سوریه
play_arrow
آمادگی ایران برای بازگشای سفارت در سوریه
نگاهی به بهترین هتل شیراز از دید کاربران
نگاهی به بهترین هتل شیراز از دید کاربران
تعاریف حدادیان از شناخت رهبر انقلاب از مداحی و هنر
play_arrow
تعاریف حدادیان از شناخت رهبر انقلاب از مداحی و هنر
مهاجرانی: ساعت‌کاری ادارات از ساعت ۸ تا ۱۴ به صورت شناور شد
play_arrow
مهاجرانی: ساعت‌کاری ادارات از ساعت ۸ تا ۱۴ به صورت شناور شد