آمريكا چگونه ايران را از دست داد؟ (3)
نويسنده: رسول جعفريان
شكست دولت نظامي سبب شد تا امريكايي ها باز به سراغ تشكيل دولتي متشكل از مليون و نيروهاي ميانه رو بروند. بحث بر سر توصيه براي تشكيل دولت ائتلافي يا ارئه يك ليست از افرادي كه مي توانند نامشان را در اختيار شاه بگذارند تا او خود از ميان آنان كساني را به عنوان يك شوراي برنامه ريز براي تشكيل دولت برگزيند، مطرح شد. اينها اهميتي نداشت مهم آن بود كه تصميم براي تشكيل يك دولت ائتلافي از سوي كساني كه تصور مي شد مي توانند بخشي از نيروها را از امام خميني و روحانيون جدا كنند گرفته شده بود. ساليوان پا را از اين هم فراتر گذاشته بود و معتقد بود نه ارتش توانسته است كاري در فرونشاندن شورشها انجام دهد و نه دولت ائتلافي راه به جايي خواهد برد. با اين حال گويا به اصرار مقامات امريكايي پذيرفت كه براي موفقيت يك دولت ائتلافي فعاليت كند. وي نوشت برنامه اش در روزهاي آينده چنين خواهد بود:
اول با شاه گفتگو مي كنم و نظر وي را در باره مذاكره با مخالفان جويا مي شوم (يعني او را راضي به اين كار مي كنم) سپس با ميانه روها ديدار و آنها را به مذاكره تشويق مي كنم. در نهايت به قم مي روم و با رهبران روحاني ديدار و گفتگو مي كنم. آنگاه مستقيم با آيت الله خميني تماس خواهم گرفت. (ص 172).
ساليوان روز بعداز عاشوراي تاريخي با شاه ديدار كرد و شاه گفت كه اين تظاهرات نشان داد كه مردم از آيت الله خميني خسته نشده اند و تنها او را رهبر خود مي دانند. وي به ساليوان گفت كه با بختيار و صديقي براي تشكيل دولت صحبت كرده است. بحث تشكيل دولت ائتلافي، رها كردن كشور و واگذار كردن آن به شوراي سلطنتي و سپردن آن به دست ارتش سه گزينه بود كه شاه با ساليوان در ميان گذاشت.
اين بار دولت امريكا دريافته بود كه بايد با مخالفان تماس بگيرد. كسي كه انتظار مي رفت راحت بتواند اين كار را انجام دهد دكتر ابراهيم يزدي بود. هنري پرچ و يزدي در تلويزيون برنامه اجرا كردند و سپس با هم شام خوردند. يزدي در اين برنامه از رفتن شاه دفاع كرد و تصوير روشني از ايران پس از شاه داد. او وعده داد كه در جمهوري اسلامي آزادي بيان و مطبوعات خواهد بود و افراد حتي حق انتقاد از اسلام را خواهند داشت. او در ضمن تشكيل دولت ائتلافي با مليون را هم بي فايده دانست. در واقع يزدي در اين برنامه و برنامه هاي ديگر هدفش آن بود تا تصويري آرام از جمهوري در حال تشكيل بدهد و اين تأثير زيادي روي مردم امريكا كه ز آينده ايران در هراس بودند گذاشت. گري سيك مي گويد: اين اظهارات اميد بخش مورد توجه طيف وسيعي از جامعه امريكا قرار گرفت. وي مي افزايد: گفتگوهاي امريكايي ها با صادق قطب زاده و بني صدر و ديگر ايرانيان تحصيل كرده در غرب در ظهور اين نگرش جديد مؤثر بود (ص 177). بدين ترتيب شرايط داخلي ايران و نيز اين قبيل گفتگوها زمينه را براي تغيير در سياست خارجي امريكا فراهم مي كرد. در واقع لازم بود تا آنان از آينده خود مطمئن شوند. اين اطمينان بر اين پايه بود كه پس از رفتن شاه ميانه روها و نيروهاي ترقي خواه ملي خواهند آمد و روحانيون هم در حكومت دخالت مستقيم نخواهند داشت (178).
در اين زمان همچنان كساني در دولت امريكا بودند كه معتقد بودند لازم است تا با سفر به ايران از شاه حمايت بيشتري صورت گرفته و او را وادار كنند تا خشونت بيشتري در برخورد با مخالفان نشان دهد. روشن بود كه شاه مرد اين ميدان نبود. جورج بال در گزارشي كه تهيه كرده بود روي اين مسأله تأكيد كرد و حتي اين فرض را كه شاه ايران پادشاه مشروطه باشد منتفي دانسته احتمال داد كه دولتي كه از مخالفان تشكيل شود به احتمال قوي ضد امريكايي خواهد بود. با اين حال تأكيد كرد كه چاره اي جز اين نيست كه شاه بخشي از اختيارات خود را به مخالفان بدهد. وي همچنين از تشكيل شوراي نخبگان براي پر كردن خلاء ميان شاه و مردم سخن گفت. طرح وي چيزي بود كه منجر به تشكيل دولت بختيار شد. در جلسه اي كه اين گزارش بال بحث و بررسي شد گزينه دولت نظامي همچنان طرفدار داشت.
كارتر كه در اثر اختلاف نظرها در دستگاه سياست خارجي كلافه شده بود پرسشهايي را مطرح كرده براي ساليوان فرستاد تا از شاه بپرسد و جواب بگيرد. گري سيك اين پرسشها را مطرح نمي كند اما مي افزايد كه كارتر يك ليست 21 نفره را به ساليوان داد كه به شاه بدهد. شاه در اين ديدار گفت كه در حال تشكيل دولت اتحاد ملي است. اين زماني بود كه شاه در گفتگوهايي كه با دكتر صديقي داشت موافقت اوليه او را به دست آورده بود و اين را به اطلاع ساليوان هم رساند (ص 185).
شاه تا اين زمان همه راهها را رفته بود و هر توصيه اي كه ساليوان يا سفير انگليس پارسونز به وي كرده بود عمل كرده بود. دولت شريف امامي، دولت ازهاري، دولت بختيار راههايي بود كه تجربه شده بود اما هر روز بر دامنه بحران كه بالا گرفتن تظاهرات و اعتصابات بود افزوده مي شد.
گري سيك مي گويد كه اين زمان ناراحتي وي از اوضاع ايران به اوج خود رسيده بود و در يادداشتي كه براي برژينسكي نوشت به وي يادآور شد چنان چه ظرف يك هفته آينده دولت كارآمدي در ايران روي كار نيايد شاه و سلسله اش سقوط خواهند كرد. گري سيك مي گويد به نظر من بهتر است شاه خود را پادشاه قانون اساسي مشروطه اعلام كند. سخن از موافقت احكام آينده با شرع اسلام به ميان آورد و يكي از رهبران معروف از مخالفان را براي تشكيل دولت دعوت كند. دولت نظامي در اين اوضاع كاري از پيش نمي برد (ص 189). اين زماني است كه بسياري از مخالفان شاه در ايران سخن از اجراي قانون اساسي مشروطه مي گويند گرچه صداي آنان در برابر صداي امام كه فقط و فقط رفتن شاه را مي خواست چندان بلند نبود.
در اين مرحله امريكايي ها در حال نااميدي كامل از سلطنت پهلوي بودند و كمترين چيزي كه از نظر آنان ممكن بود اعطاي امتيازات قابل توجه به مخالفان بود. در اين باره ديدگاه هاي گري سيك و پرچ كه يكي در كاخ سفيد و ديگري در وزارت خارجه بود به هم نزديك شده و هر دو در انتقاد از وضعيت حاكم بر سياست خارجي امريكا در قبال ايران بود.
اميد شاه براي تشكيل دولت توسط صديقي به جايي نرسيد و شاه به بختيار متوسل شد. در اين ايام چندين بار ساليوان با شاه ديدار داشت و روشن بود كه جزئيات اين تصميم ها ميان طرفين مورد مشاوره قرار گرفته و هر بار به امريكا ارسال شده نظراتي از واشنگتن براي سفير فرستاده مي شد.
شاه از ساليوان پرسيد كه شما مرا به سياست مشت آهنين تشويق مي كنيد؟ ساليوان گفت: شما شاه هستيد و هر تصميمي بگيرد امريكا از شما حمايت مي كند اما مسؤوليت اين كار را نبايد بر عهده ايالات متحده بگذاريد (ص 196).
به تدريج در دولت امريكا استفاده از سياست مشت آهنين كنار گذاشته شده و بحث گفتگو با مخالفان طرح شد. در تلگرافي كه به ساليوان فرستاده شد چهار نكته آمده بود كه مي بايست به شاه يادآور مي شدند: اول اين كه بلاتكليفي نظاميان مشكل زا شده و بايد حل شود. دوم اين كه تشكيل يك دولت ميانه رو كه بتواند نظم را بر قرار كند بهتر از راه حل هاي ديگر است. سوم آن كه اگر نتواند نظم را برقرار كند شاه بايد دولت نظامي تشكيل دهد و خشونت ها را تمام كند! چهارم اين كه امريكا به هر حال از شاه حمايت مي كند (ص 198 - 199). شاه موافقت خود را با تمام مطالب ساليوان اعلام كرد. شاه بر اين باور بود كه تشكيل دولت نظامي راه به جايي نمي برد و مشكلي را حل نمي كند و تنها بر خونريزي مي افزايد. شاه به صراحت در باره سياست مشت آهنين گفت: من شجاعت انجام دادن چنين كاري را ندارم و اگر قرار است چنين كاري بشود من قبل از هر چيز كشور را ترك مي كنم تا انگشت اتهامي متوجه من نشود. (ص 199).
از سوي ديگر وزارت خارجه امريكا امريكايي هاي مقيم ايران را تشويق به ترك ايران مي كرد و اين زنگ خطري براي همه و حتي شاه و دربار بود. اين زماني بود كه با گرفتن ويزا براي شماري از اعضاي خاندان سلطنت آنان راهي امريكا شده بودند.
كابينه بختيار تشكيل شد و قرار بود اگر او موفق شد اوضاع را بسامان كند شاه براي مدتي از كشور خارج شود. اما به زودي روشن شد كه چه كابينه بختيار بتواند اوضاع را آرام كند چه نتواند شاه مي بايست ايران را ترك كند. شاه به ساليوان گفت پيش از ترك ايران بيانيه اي خواهد داد و خواهد گفت كه براي استراحت ايران را ترك مي كند و تاريخي هم براي بازگشت خود در آن نخواهد آورد (ص 203).
رفتن شاه از ايران هم به اصرار امريكا بود. گري سيك مي نويسد: ساليوان معتقد بود شاه زماني مي تواند تصميم بگيرد كه از سوي ايالات متحده تحت فشار قرار گيرد. او پيشنهاد مي كرد بعد از تشكيل و تثبيت نسبي دولت بختيار، بر شاه فشار آورده شود تا ايران را ترك كند و يك شوراي سلطنتي را مأمور انجام وظايف خود نمايد (ص 203). در واقع تمامي تصميم گيرندگان در امريكا به اين نتيجه رسيده بودند كه ديگر اميدي به بقاي سلطنت شاه وجود ندارد.
همزمان امريكا در انديشه ارتباط با نظاميان افتاد و پيشنهاد شد تا ژنرال هايزر به ايران رفته و با نظاميان تماس برقرار كند تا آنان مطمئن شوند كه امريكا همچنان پشتيبان شاه و سلطنت و ارتش است. او مي بايست نظاميان را اميدوار كرده و مانع از آن مي شد تا افسران ارشد ايران را رها كرده به خارج بگريزند.
زمان رفتن هايزر به ايران همان زماني بود كه كارتر هم در جزيره گوادلوپ با سران كشورهاي انگليس و فرانسه و آلمان جلسه داشت. اين زماني بود كه همه راهها تجربه شده بود و دستگاه سياست خارجي امريكا و به احتمال كشورهاي اروپايي به اين نتيجه رسيده بودند كه هيچ اميدي به ماندن شاه در ايران نيست.
اين زمان ساليوان هم در تهران با برخي از مخالفان تماس گرفته و مصمم شده بود تا بر اساس همان پيش فرض هايي كه قبلا گفته شد يعني امكان تشكيل دولتي ميانه رو كه مخالف منافع امريكا هم نباشد كار بكند. طبعا لازمه آن رفتن شاه بود. ساليوان اكنون به دنبال اين طرح بود. مسأله مهم تماس گرفتن با شخص آيت الله خميني بود كه كسي را هم براي اين كار معين كردند. حتي ساليوان نظر شاه را پرسيد كه او هم مخالفتي نشان نداد. با اين حال چون كارتر در امريكا نبود فرستادن يك فرستاده ويژه براي مذاكره با آيت الله خميني به تعويق افتاد (ص 207). اين در حالي بود كه ساليوان گفتگوهاي فراواني با مخالفان كرده و حتي در باره شكل حكومت هم به نتايجي رسيده بود و اكنون كه مي ديد امكان تماس گرفتن با آيت الله خميني نيست قدري متعجب شد.
اكنون شاه از مذاكراتش با ساليوان دريافته بود كه ديگر امريكا از وي پشتيباني نمي كند و دست از حمايت او برداشته است. اين امر حقيقت داشت و امريكا هم چاره اي جز اتخاذ اين سياست نداشت. با اين حال كار ساليوان هم و گفتگوهاي او با مخالفان در امريكا استقبال نشد و با فشار برژينسكي و صلاحديد كارتر رد شد. معناي آن اين بود كه امريكا باز بايد به اميد موفقيت دولت بختيار تأمل مي كرد.
گري سيك در اينجا تحليلي در باره طرح ساليوان ارائه مي دهد. راضي كردن آيت الله خميني، كمك به ميانه روها براي تشكيل دولت، مطمئن شدن از اين كه بختيار بعد از آرام كردن اوضاع كنار برود تا دولت ميانه رو تشكيل شود و نيز اين كه امريكا ارتش را با اين تحولات هماهنگ كند، اركان اصلي طرح ساليوان بود. گري سيك يك به يك اين فرضيه ها را نقد مي كند. گري سيك ساليوان را متهم مي كند كه هماهنگ با دولت امريكا عمل نمي كرد و طرح او با سياست هاي ايالات متحده سنخيتي نداشت (ص 211). راستي بايد پرسيد در اين زمان طرح دولت امريكا چه بوده است؟ تنها به ساليوان گفته شد تا از تلاش هاي بختيار براي تصويب كابينه اش در مجلس حمايت كند. به علاوه شاه شوراي سلطنتي تشكيل داده و ايران را ترك كند. از نظر ساليوان اين راه حل يك ديوانگي محض بود. او در انديشه بعد از دولت بختيار و تشكيل دولت از ميانه روها بود. وي از تماس گرفتن با آيت الله هاي تهران سخن مي گفت. از تماس گرفتن با آيت الله خميني سخن مي گفت كه واشنگتن با او همراهي نكرده بود. شگفت آن كه از نظر گري سيك دولت مردان امريكا در اين لحظه تصورشان بر اين بود كه انقلاب ايران به ساليوان هم سرايت كرده است (ص 212). اوضاع به حدي وخيم شد كه كارتر خواهان بازگشت ساليوان شد كه وزير خارجه با آن مخالفت كرد.
اكنون بار ديگر سياستمداران امريكا از آنچه در حال وقوع بود جمع بندي كردند و به نظر گري سيك به نوعي اتفاق نظر رسيدند. آنان همگي معتقد بودند كه آيت الله خميني تهديد بزرگي نمي باشد. او نمي داند يك دولت را چگونه اداره كند و هيچ علاقه اي به مسائل مربوط به سياست خارجي ندارد. جبهه ملي و ميانه روها دولت مردان آينده ايران خواهند بود و ارتش نيز همچنان يكپارچگي خود را حفظ خواهد كرد (ص 213). اين يعني نزديك شدن به نظر ساليوان كه از نظر گري سيك نادرست بود. گري سيك به مشاور امنيت ملي گفت كه اين تصور كه اگر شاه برود همه مشكلات حل مي شود نادرست است و ايران بعد از رفتن شاه بسيار تاريك خواهد بود.
در تهران هايزر از فرار روزانه پانصد تا يك هزار نفر از سربازان خبر مي داد. آيت الله بهشتي هم در تماس با سفارت گفت: ما از دخالت مستقيم ارتش هراسي نداريم، زيرا تمامي سربازان و افسران جزء، حامي و پشتيبان ما هستند. (ص216). اين به معناي آن بود كه ديگر ارتش هم براي امريكا قابل اعتماد نيست. مشكل آن بود كه وقتي شاه مي رفت ارتش بيش از گذشته از هم مي پاشيد و اين نكته اي بود كه هايزر روي آن تأكيد داشت. وي ارتش را فاقد انسجام لازم در غياب شاه مي دانست. بعلاوه گازوئيل و بنزين لازم هم براي اقدام قاطع ارتش وجود نداشت.
نخستين تماس مستقيم امريكايي ها با يكي از اطرافيان آيت الله تماس زيمرمن با يزدي بود. يزدي خبر تشكيل شوراي انقلاب و اين را كه دولت موقت در راه است به اطلاع زيمرمن رساند.
شاه در 16 ژانويه ايران را به سوي مصر ترك كرد. انتخاب مصر شايد از آن روي بود تا جايي نزديك به ايران باشد تا در صورت كودتاي ارتش بتواند به راحتي برگردد. وي بعد از مصر هم به مراكش رفت و نظر گري سيك آن است كه شاه در فكر جمع آوري نيرو براي بازگشت به ايران بود (ص 226).
در اين طرف ظاهر قضيه آن بود تا بختيار در فضايي آرام بتواند دولت خود را تشكيل داده و به مردم وانمود كند كه به هيچ روي تحت فشار شاه نيست.
نگراني از وقوع كودتا براي انقلابيون وجود داشت و يزدي در ديدار دوم خود با زيمرمن در اين باره صحبت كرد. يزدي به او گفت كه انقلابيون موافق با انحلال ارتش نيستند. تماس سوم هم گرفته شد و امريكا ضمن تأكيد بر اهميت اين تماس ها از خطر برآمدن حزب توده و چپ ها سخن گفته بود. يزدي گفت كه انقلابيون مسلمان چندان قوي هستند كه چپ ها فرصت ظهور نخواهند داشت. وي همچنين گفت كه آيت الله خميني ديگر موافق با اين قانون اساسي نيست و قانون اساسي جديدي مي خواهد (ص 221). در ديدار بعدي يزدي با زيمرمن حتي در باره برخي از سياست هاي جاري دولت جديد هم سخن به ميان آمد و اين كه مثلا دولت آينده روي بخش كشاورزي سرمايه گذاري بيشتري خواهد كرد. يزدي تأكيد كرد كه ما صرفا به داخله كشور توجه داريم و سعي در صدور انقلاب نخواهيم كرد (ص 222).
حساب كردن روي ارتش ايران كار بي اساسي بود. گري سيك مي گويد ساليوان بر اين باور بود كه ارتش ايران ببر كاغذي است. پارسونز هم همين عقيده را داشت (ص 223). با اين حال هايزر اين نظر را نداشت و يك مشكل همين اختلاف نظر بود كه دست اندركاران سياست خارجي امريكا را هم به دو بخش تقسيم كرده بود. اما به سرعت روشن شد كه نظر هايزر غلط است. زماني كه بختيار تهديد كرد كه اگر من شكست بخورم ارتش وارد كار مي شود ژنرال قره باغي اعلام كرد كه ارتش در سياست مداخله نخواهد كرد. هايزر در ديدار با قره باغي نتوانست وي را از اين تصميم منصرف كند. با اين حال ساليوان و بختيار به ديدن قره باغي رفتند و نظر او را در ماندن در پستش جلب كردند (ص 225).
بازهم زيمرمن با يزدي ديدار كردند و يزدي اعلام كرد كه هر گونه كودتا توسط ارتش در ايران چنين تعبير خواهد شد كه با حمايت امريكا صورت گرفته است. وي روي بازگشت آيت الله خميني تأكيد كرده راه حل هاي ارائه شده توسط بختيار را كه همه سعي كنند از راه هاي سياسي به مقاصد خود برسند را ناكافي دانست و گفت تصور آيت الله خميني در بازگشت به ايران از آن روست كه تصور مي كند تنها او مي تواند ايران را آرام كند.
بروز شورش در نيروي هوايي ارتش تمامي اميدهاي هايزر را بر باد داد. در آخرين نشست ميان زيمرمن و يزدي، يزدي پيام آيت الله خميني را به طرف امريكايي داد كه تمام كارهاي بختيار به ضرر مردم ايران و ضرر دولت امريكا و آينده امريكا خواهد بود. در آنجا از اراده بختيار براي آمدن به پاريس و ديدار با آيت الله خميني سخن گفته شد و تأكيد شد كه آيت الله اعلام كرده است تنها در صورتي بختيار را مي پذيرد كه استعفا دهد (ص 227). و البته بختيار اعلام كرد كه استعفا نخواهد داد.
آيت الله خميني در اول فوريه 1979 وارد ايران شد. آنجه قره باغي با هايزر توافق كرده بود اين بود كه اگر بختيار توانست با آيت الله خميني توافق كند ارتش از اين توافق پشتيباني خواهد كرد و اگر توافق نشد ارتش با حمايت از بختيار تمامي اماكن دولتي را به تصرف درخواهد آورد اما بيش از اين كاري نخواهد كرد (ص 230). تصور قره باغي اين بوده است كه اين اقدام كودتا نيست!
جديدترين پيشنهاد امريكا اين بود كه بختيار بماند و رفراندمي براي انتخاب سلطنت يا جمهوري اسلامي برگزار شود. پيشنهاد ديگر اين كه بختيار استعفا دهد اما بماند و رفراندم را برگزار كند. گري سيك مي نويسد: آيت الله برخلاف نظر تمامي مشاورانش با هر دو راه حل مذكور مخالفت كرد. استدلال او اين بود كه بختيار چون منصوب از طرف شاه است غير قانوني است.
هايزر كه طرفدار دخالت ارتش به نفع بختيار بود، در اوضاع جديد شكست خورده بود و سوم فوريه ايران را ترك كرد. اين روشي بود كه ساليوان با آن موافقت نداشت. با اين حال هايزر هم معتقد بود كه ارتش نمي تواند ايران را اداره كند زيرا ژنرالهاي ارتش حتي نمي دانند تأسيسات مهم دولتي در كجا قرار دارند (ص 233).
كارتر در جلسه اي كه با حضور هايزر با اعضاي كابينه تشكيل شد از ساليوان گلايه كرد و گفت ما همواره با ساليوان براي اجراي دستورالعمل هايمان مشكل داشته ايم (ص 232). هايزر در اين جلسه گفت كه ارتش كماكان قابل اعتماد است. از مطالبي كه هايزر در اين ملاقات گفته است چنين به دست مي آيد كه وي بسيار از اوضاع واقعي ايران پرت و پلا بوده و اظهار نظرهاي او تناسبي با وضعيت ايران نداشته است (بنگريد: ص 234). از جمله گفت: من نقص ها و نارسايي هايي در رهبري آيت الله ديده ام و پيش بيني مي كنم اگر اتفاق خاصي نيفتد در روزهاي آينده محبوبيت وي به شدت كاهش خواهد يافت.
نااميدي براي ادامه كار دولت بختيار كارتر را بيش از پيش عصباني كرد و باز تشكيل جلسه داد. اين زمان اوج رسيدن گزارشها متعدد از ايران بود و گري سيك هر روز مشغول خواندن شمارزيادي گزارش مي شد. اما در واقع فرصت از دست رفته بود.
آخرين اميد براي امريكايي ها درگيري در داخل ارتش ميان موافقان و مخالفان و به خصوص سركوبي شماري از افراد نيروي هوايي توس گارد شاهنشاهي بود. احتمال مي رفت كه اين حادثه بتواند ارتش را به يك اقدام جدي فراخواند. اما اين شروع يك درگيري بود كه در نهايت به نفع انقلابيون تمام شد.
اين بزرگترين لطمه به امريكايي ها بود كه همچنان به ارتش دل بسته بودند. گزارش هايي كه از تهران مي رسيد بسيار نگران كننده بود. ژنرال گاست كه پس از رفتن هايزر مسؤوليت تماس با سران ارتش را داشت چنان در اطاق خود گير افتاده بود كه حتي نمي توانست يك قدم بيرون بگذارد (ص 238).
در اين وقت با اين كه سران ارتش در جلسه اي تصميم به دفاع از دولت بختيار گرفتند اما اوج گرفتن درگيريها اوضاع را از دست آنان خارج كرد و زماني كه دريافتند قادر به انجام هيچ نوع ابتكار عملي نيستند اعلان بي طرفي كردند. اين ديگر هيچ فضيلتي براي آنان نبود بلكه پذيرش يك شكست بود.
اكنون امريكايي ها فقط در انديشه حفظ نيروهاي امريكايي بودند كه در ايران باقي مانده بودند. ديگركسي براي دولت آينده ايران نمي توانست درست بينديشد. آنان مي بايست صبر مي كردند تا ببينند اوضاع چگونه پيش خواهد رفت. در واقع آنان دريافته بودند كه امريكا قادر به كوچكترين تأثير گذاري در روند تحولات موجود ايران نيست.
برژينسكي همچنان مي غريد و از انجام كودتا توسط ارتش سخن مي گفت و از آن حمايت مي كرد. اين در حالي بود كه ديگر اعضاي جلسه مخالف با اين نظر بودند و برژينسكي هم مجبور به پذيرش اين نظر شد كه امكان اعتماد به ارتش ايران براي كودتا وجود ندارد.
گري سيك مي نويسد: در هر حال، يازدهم فوريه، آخرين روز حيات شاهنشاهي در ايران بود. در آن روز ارتش ايران پاي خود را از ماجرا كنار كشيد و دولت بختيار را بدون حامي رها كرد. بدين ترتيب، آيت الله خميني يكه تاز عرصه و پيروزمند ميدان گرديد.
كلنل تام شفر، آخرين وابسته نظامي ايران، پس از اين تحولات اين گزارش كوتاه را براي واشنگتن فرستاد:
ارتش تسليم شد. آيت الله خميني برنده شد و نظم موجود فرو ريخت. (ص 240)
منبع:
کتاب همه چيز فرو مي ريزد :نوشته گري سيك : ترجمه علي بختياري زاده : انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي 1384
سايت كتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران
ارسال توسط کاربر محترم سایت : samsam
اول با شاه گفتگو مي كنم و نظر وي را در باره مذاكره با مخالفان جويا مي شوم (يعني او را راضي به اين كار مي كنم) سپس با ميانه روها ديدار و آنها را به مذاكره تشويق مي كنم. در نهايت به قم مي روم و با رهبران روحاني ديدار و گفتگو مي كنم. آنگاه مستقيم با آيت الله خميني تماس خواهم گرفت. (ص 172).
ساليوان روز بعداز عاشوراي تاريخي با شاه ديدار كرد و شاه گفت كه اين تظاهرات نشان داد كه مردم از آيت الله خميني خسته نشده اند و تنها او را رهبر خود مي دانند. وي به ساليوان گفت كه با بختيار و صديقي براي تشكيل دولت صحبت كرده است. بحث تشكيل دولت ائتلافي، رها كردن كشور و واگذار كردن آن به شوراي سلطنتي و سپردن آن به دست ارتش سه گزينه بود كه شاه با ساليوان در ميان گذاشت.
اين بار دولت امريكا دريافته بود كه بايد با مخالفان تماس بگيرد. كسي كه انتظار مي رفت راحت بتواند اين كار را انجام دهد دكتر ابراهيم يزدي بود. هنري پرچ و يزدي در تلويزيون برنامه اجرا كردند و سپس با هم شام خوردند. يزدي در اين برنامه از رفتن شاه دفاع كرد و تصوير روشني از ايران پس از شاه داد. او وعده داد كه در جمهوري اسلامي آزادي بيان و مطبوعات خواهد بود و افراد حتي حق انتقاد از اسلام را خواهند داشت. او در ضمن تشكيل دولت ائتلافي با مليون را هم بي فايده دانست. در واقع يزدي در اين برنامه و برنامه هاي ديگر هدفش آن بود تا تصويري آرام از جمهوري در حال تشكيل بدهد و اين تأثير زيادي روي مردم امريكا كه ز آينده ايران در هراس بودند گذاشت. گري سيك مي گويد: اين اظهارات اميد بخش مورد توجه طيف وسيعي از جامعه امريكا قرار گرفت. وي مي افزايد: گفتگوهاي امريكايي ها با صادق قطب زاده و بني صدر و ديگر ايرانيان تحصيل كرده در غرب در ظهور اين نگرش جديد مؤثر بود (ص 177). بدين ترتيب شرايط داخلي ايران و نيز اين قبيل گفتگوها زمينه را براي تغيير در سياست خارجي امريكا فراهم مي كرد. در واقع لازم بود تا آنان از آينده خود مطمئن شوند. اين اطمينان بر اين پايه بود كه پس از رفتن شاه ميانه روها و نيروهاي ترقي خواه ملي خواهند آمد و روحانيون هم در حكومت دخالت مستقيم نخواهند داشت (178).
در اين زمان همچنان كساني در دولت امريكا بودند كه معتقد بودند لازم است تا با سفر به ايران از شاه حمايت بيشتري صورت گرفته و او را وادار كنند تا خشونت بيشتري در برخورد با مخالفان نشان دهد. روشن بود كه شاه مرد اين ميدان نبود. جورج بال در گزارشي كه تهيه كرده بود روي اين مسأله تأكيد كرد و حتي اين فرض را كه شاه ايران پادشاه مشروطه باشد منتفي دانسته احتمال داد كه دولتي كه از مخالفان تشكيل شود به احتمال قوي ضد امريكايي خواهد بود. با اين حال تأكيد كرد كه چاره اي جز اين نيست كه شاه بخشي از اختيارات خود را به مخالفان بدهد. وي همچنين از تشكيل شوراي نخبگان براي پر كردن خلاء ميان شاه و مردم سخن گفت. طرح وي چيزي بود كه منجر به تشكيل دولت بختيار شد. در جلسه اي كه اين گزارش بال بحث و بررسي شد گزينه دولت نظامي همچنان طرفدار داشت.
كارتر كه در اثر اختلاف نظرها در دستگاه سياست خارجي كلافه شده بود پرسشهايي را مطرح كرده براي ساليوان فرستاد تا از شاه بپرسد و جواب بگيرد. گري سيك اين پرسشها را مطرح نمي كند اما مي افزايد كه كارتر يك ليست 21 نفره را به ساليوان داد كه به شاه بدهد. شاه در اين ديدار گفت كه در حال تشكيل دولت اتحاد ملي است. اين زماني بود كه شاه در گفتگوهايي كه با دكتر صديقي داشت موافقت اوليه او را به دست آورده بود و اين را به اطلاع ساليوان هم رساند (ص 185).
شاه تا اين زمان همه راهها را رفته بود و هر توصيه اي كه ساليوان يا سفير انگليس پارسونز به وي كرده بود عمل كرده بود. دولت شريف امامي، دولت ازهاري، دولت بختيار راههايي بود كه تجربه شده بود اما هر روز بر دامنه بحران كه بالا گرفتن تظاهرات و اعتصابات بود افزوده مي شد.
گري سيك مي گويد كه اين زمان ناراحتي وي از اوضاع ايران به اوج خود رسيده بود و در يادداشتي كه براي برژينسكي نوشت به وي يادآور شد چنان چه ظرف يك هفته آينده دولت كارآمدي در ايران روي كار نيايد شاه و سلسله اش سقوط خواهند كرد. گري سيك مي گويد به نظر من بهتر است شاه خود را پادشاه قانون اساسي مشروطه اعلام كند. سخن از موافقت احكام آينده با شرع اسلام به ميان آورد و يكي از رهبران معروف از مخالفان را براي تشكيل دولت دعوت كند. دولت نظامي در اين اوضاع كاري از پيش نمي برد (ص 189). اين زماني است كه بسياري از مخالفان شاه در ايران سخن از اجراي قانون اساسي مشروطه مي گويند گرچه صداي آنان در برابر صداي امام كه فقط و فقط رفتن شاه را مي خواست چندان بلند نبود.
در اين مرحله امريكايي ها در حال نااميدي كامل از سلطنت پهلوي بودند و كمترين چيزي كه از نظر آنان ممكن بود اعطاي امتيازات قابل توجه به مخالفان بود. در اين باره ديدگاه هاي گري سيك و پرچ كه يكي در كاخ سفيد و ديگري در وزارت خارجه بود به هم نزديك شده و هر دو در انتقاد از وضعيت حاكم بر سياست خارجي امريكا در قبال ايران بود.
اميد شاه براي تشكيل دولت توسط صديقي به جايي نرسيد و شاه به بختيار متوسل شد. در اين ايام چندين بار ساليوان با شاه ديدار داشت و روشن بود كه جزئيات اين تصميم ها ميان طرفين مورد مشاوره قرار گرفته و هر بار به امريكا ارسال شده نظراتي از واشنگتن براي سفير فرستاده مي شد.
شاه از ساليوان پرسيد كه شما مرا به سياست مشت آهنين تشويق مي كنيد؟ ساليوان گفت: شما شاه هستيد و هر تصميمي بگيرد امريكا از شما حمايت مي كند اما مسؤوليت اين كار را نبايد بر عهده ايالات متحده بگذاريد (ص 196).
به تدريج در دولت امريكا استفاده از سياست مشت آهنين كنار گذاشته شده و بحث گفتگو با مخالفان طرح شد. در تلگرافي كه به ساليوان فرستاده شد چهار نكته آمده بود كه مي بايست به شاه يادآور مي شدند: اول اين كه بلاتكليفي نظاميان مشكل زا شده و بايد حل شود. دوم اين كه تشكيل يك دولت ميانه رو كه بتواند نظم را بر قرار كند بهتر از راه حل هاي ديگر است. سوم آن كه اگر نتواند نظم را برقرار كند شاه بايد دولت نظامي تشكيل دهد و خشونت ها را تمام كند! چهارم اين كه امريكا به هر حال از شاه حمايت مي كند (ص 198 - 199). شاه موافقت خود را با تمام مطالب ساليوان اعلام كرد. شاه بر اين باور بود كه تشكيل دولت نظامي راه به جايي نمي برد و مشكلي را حل نمي كند و تنها بر خونريزي مي افزايد. شاه به صراحت در باره سياست مشت آهنين گفت: من شجاعت انجام دادن چنين كاري را ندارم و اگر قرار است چنين كاري بشود من قبل از هر چيز كشور را ترك مي كنم تا انگشت اتهامي متوجه من نشود. (ص 199).
از سوي ديگر وزارت خارجه امريكا امريكايي هاي مقيم ايران را تشويق به ترك ايران مي كرد و اين زنگ خطري براي همه و حتي شاه و دربار بود. اين زماني بود كه با گرفتن ويزا براي شماري از اعضاي خاندان سلطنت آنان راهي امريكا شده بودند.
كابينه بختيار تشكيل شد و قرار بود اگر او موفق شد اوضاع را بسامان كند شاه براي مدتي از كشور خارج شود. اما به زودي روشن شد كه چه كابينه بختيار بتواند اوضاع را آرام كند چه نتواند شاه مي بايست ايران را ترك كند. شاه به ساليوان گفت پيش از ترك ايران بيانيه اي خواهد داد و خواهد گفت كه براي استراحت ايران را ترك مي كند و تاريخي هم براي بازگشت خود در آن نخواهد آورد (ص 203).
رفتن شاه از ايران هم به اصرار امريكا بود. گري سيك مي نويسد: ساليوان معتقد بود شاه زماني مي تواند تصميم بگيرد كه از سوي ايالات متحده تحت فشار قرار گيرد. او پيشنهاد مي كرد بعد از تشكيل و تثبيت نسبي دولت بختيار، بر شاه فشار آورده شود تا ايران را ترك كند و يك شوراي سلطنتي را مأمور انجام وظايف خود نمايد (ص 203). در واقع تمامي تصميم گيرندگان در امريكا به اين نتيجه رسيده بودند كه ديگر اميدي به بقاي سلطنت شاه وجود ندارد.
همزمان امريكا در انديشه ارتباط با نظاميان افتاد و پيشنهاد شد تا ژنرال هايزر به ايران رفته و با نظاميان تماس برقرار كند تا آنان مطمئن شوند كه امريكا همچنان پشتيبان شاه و سلطنت و ارتش است. او مي بايست نظاميان را اميدوار كرده و مانع از آن مي شد تا افسران ارشد ايران را رها كرده به خارج بگريزند.
زمان رفتن هايزر به ايران همان زماني بود كه كارتر هم در جزيره گوادلوپ با سران كشورهاي انگليس و فرانسه و آلمان جلسه داشت. اين زماني بود كه همه راهها تجربه شده بود و دستگاه سياست خارجي امريكا و به احتمال كشورهاي اروپايي به اين نتيجه رسيده بودند كه هيچ اميدي به ماندن شاه در ايران نيست.
اين زمان ساليوان هم در تهران با برخي از مخالفان تماس گرفته و مصمم شده بود تا بر اساس همان پيش فرض هايي كه قبلا گفته شد يعني امكان تشكيل دولتي ميانه رو كه مخالف منافع امريكا هم نباشد كار بكند. طبعا لازمه آن رفتن شاه بود. ساليوان اكنون به دنبال اين طرح بود. مسأله مهم تماس گرفتن با شخص آيت الله خميني بود كه كسي را هم براي اين كار معين كردند. حتي ساليوان نظر شاه را پرسيد كه او هم مخالفتي نشان نداد. با اين حال چون كارتر در امريكا نبود فرستادن يك فرستاده ويژه براي مذاكره با آيت الله خميني به تعويق افتاد (ص 207). اين در حالي بود كه ساليوان گفتگوهاي فراواني با مخالفان كرده و حتي در باره شكل حكومت هم به نتايجي رسيده بود و اكنون كه مي ديد امكان تماس گرفتن با آيت الله خميني نيست قدري متعجب شد.
اكنون شاه از مذاكراتش با ساليوان دريافته بود كه ديگر امريكا از وي پشتيباني نمي كند و دست از حمايت او برداشته است. اين امر حقيقت داشت و امريكا هم چاره اي جز اتخاذ اين سياست نداشت. با اين حال كار ساليوان هم و گفتگوهاي او با مخالفان در امريكا استقبال نشد و با فشار برژينسكي و صلاحديد كارتر رد شد. معناي آن اين بود كه امريكا باز بايد به اميد موفقيت دولت بختيار تأمل مي كرد.
گري سيك در اينجا تحليلي در باره طرح ساليوان ارائه مي دهد. راضي كردن آيت الله خميني، كمك به ميانه روها براي تشكيل دولت، مطمئن شدن از اين كه بختيار بعد از آرام كردن اوضاع كنار برود تا دولت ميانه رو تشكيل شود و نيز اين كه امريكا ارتش را با اين تحولات هماهنگ كند، اركان اصلي طرح ساليوان بود. گري سيك يك به يك اين فرضيه ها را نقد مي كند. گري سيك ساليوان را متهم مي كند كه هماهنگ با دولت امريكا عمل نمي كرد و طرح او با سياست هاي ايالات متحده سنخيتي نداشت (ص 211). راستي بايد پرسيد در اين زمان طرح دولت امريكا چه بوده است؟ تنها به ساليوان گفته شد تا از تلاش هاي بختيار براي تصويب كابينه اش در مجلس حمايت كند. به علاوه شاه شوراي سلطنتي تشكيل داده و ايران را ترك كند. از نظر ساليوان اين راه حل يك ديوانگي محض بود. او در انديشه بعد از دولت بختيار و تشكيل دولت از ميانه روها بود. وي از تماس گرفتن با آيت الله هاي تهران سخن مي گفت. از تماس گرفتن با آيت الله خميني سخن مي گفت كه واشنگتن با او همراهي نكرده بود. شگفت آن كه از نظر گري سيك دولت مردان امريكا در اين لحظه تصورشان بر اين بود كه انقلاب ايران به ساليوان هم سرايت كرده است (ص 212). اوضاع به حدي وخيم شد كه كارتر خواهان بازگشت ساليوان شد كه وزير خارجه با آن مخالفت كرد.
اكنون بار ديگر سياستمداران امريكا از آنچه در حال وقوع بود جمع بندي كردند و به نظر گري سيك به نوعي اتفاق نظر رسيدند. آنان همگي معتقد بودند كه آيت الله خميني تهديد بزرگي نمي باشد. او نمي داند يك دولت را چگونه اداره كند و هيچ علاقه اي به مسائل مربوط به سياست خارجي ندارد. جبهه ملي و ميانه روها دولت مردان آينده ايران خواهند بود و ارتش نيز همچنان يكپارچگي خود را حفظ خواهد كرد (ص 213). اين يعني نزديك شدن به نظر ساليوان كه از نظر گري سيك نادرست بود. گري سيك به مشاور امنيت ملي گفت كه اين تصور كه اگر شاه برود همه مشكلات حل مي شود نادرست است و ايران بعد از رفتن شاه بسيار تاريك خواهد بود.
در تهران هايزر از فرار روزانه پانصد تا يك هزار نفر از سربازان خبر مي داد. آيت الله بهشتي هم در تماس با سفارت گفت: ما از دخالت مستقيم ارتش هراسي نداريم، زيرا تمامي سربازان و افسران جزء، حامي و پشتيبان ما هستند. (ص216). اين به معناي آن بود كه ديگر ارتش هم براي امريكا قابل اعتماد نيست. مشكل آن بود كه وقتي شاه مي رفت ارتش بيش از گذشته از هم مي پاشيد و اين نكته اي بود كه هايزر روي آن تأكيد داشت. وي ارتش را فاقد انسجام لازم در غياب شاه مي دانست. بعلاوه گازوئيل و بنزين لازم هم براي اقدام قاطع ارتش وجود نداشت.
نخستين تماس مستقيم امريكايي ها با يكي از اطرافيان آيت الله تماس زيمرمن با يزدي بود. يزدي خبر تشكيل شوراي انقلاب و اين را كه دولت موقت در راه است به اطلاع زيمرمن رساند.
شاه در 16 ژانويه ايران را به سوي مصر ترك كرد. انتخاب مصر شايد از آن روي بود تا جايي نزديك به ايران باشد تا در صورت كودتاي ارتش بتواند به راحتي برگردد. وي بعد از مصر هم به مراكش رفت و نظر گري سيك آن است كه شاه در فكر جمع آوري نيرو براي بازگشت به ايران بود (ص 226).
در اين طرف ظاهر قضيه آن بود تا بختيار در فضايي آرام بتواند دولت خود را تشكيل داده و به مردم وانمود كند كه به هيچ روي تحت فشار شاه نيست.
نگراني از وقوع كودتا براي انقلابيون وجود داشت و يزدي در ديدار دوم خود با زيمرمن در اين باره صحبت كرد. يزدي به او گفت كه انقلابيون موافق با انحلال ارتش نيستند. تماس سوم هم گرفته شد و امريكا ضمن تأكيد بر اهميت اين تماس ها از خطر برآمدن حزب توده و چپ ها سخن گفته بود. يزدي گفت كه انقلابيون مسلمان چندان قوي هستند كه چپ ها فرصت ظهور نخواهند داشت. وي همچنين گفت كه آيت الله خميني ديگر موافق با اين قانون اساسي نيست و قانون اساسي جديدي مي خواهد (ص 221). در ديدار بعدي يزدي با زيمرمن حتي در باره برخي از سياست هاي جاري دولت جديد هم سخن به ميان آمد و اين كه مثلا دولت آينده روي بخش كشاورزي سرمايه گذاري بيشتري خواهد كرد. يزدي تأكيد كرد كه ما صرفا به داخله كشور توجه داريم و سعي در صدور انقلاب نخواهيم كرد (ص 222).
حساب كردن روي ارتش ايران كار بي اساسي بود. گري سيك مي گويد ساليوان بر اين باور بود كه ارتش ايران ببر كاغذي است. پارسونز هم همين عقيده را داشت (ص 223). با اين حال هايزر اين نظر را نداشت و يك مشكل همين اختلاف نظر بود كه دست اندركاران سياست خارجي امريكا را هم به دو بخش تقسيم كرده بود. اما به سرعت روشن شد كه نظر هايزر غلط است. زماني كه بختيار تهديد كرد كه اگر من شكست بخورم ارتش وارد كار مي شود ژنرال قره باغي اعلام كرد كه ارتش در سياست مداخله نخواهد كرد. هايزر در ديدار با قره باغي نتوانست وي را از اين تصميم منصرف كند. با اين حال ساليوان و بختيار به ديدن قره باغي رفتند و نظر او را در ماندن در پستش جلب كردند (ص 225).
بازهم زيمرمن با يزدي ديدار كردند و يزدي اعلام كرد كه هر گونه كودتا توسط ارتش در ايران چنين تعبير خواهد شد كه با حمايت امريكا صورت گرفته است. وي روي بازگشت آيت الله خميني تأكيد كرده راه حل هاي ارائه شده توسط بختيار را كه همه سعي كنند از راه هاي سياسي به مقاصد خود برسند را ناكافي دانست و گفت تصور آيت الله خميني در بازگشت به ايران از آن روست كه تصور مي كند تنها او مي تواند ايران را آرام كند.
بروز شورش در نيروي هوايي ارتش تمامي اميدهاي هايزر را بر باد داد. در آخرين نشست ميان زيمرمن و يزدي، يزدي پيام آيت الله خميني را به طرف امريكايي داد كه تمام كارهاي بختيار به ضرر مردم ايران و ضرر دولت امريكا و آينده امريكا خواهد بود. در آنجا از اراده بختيار براي آمدن به پاريس و ديدار با آيت الله خميني سخن گفته شد و تأكيد شد كه آيت الله اعلام كرده است تنها در صورتي بختيار را مي پذيرد كه استعفا دهد (ص 227). و البته بختيار اعلام كرد كه استعفا نخواهد داد.
آيت الله خميني در اول فوريه 1979 وارد ايران شد. آنجه قره باغي با هايزر توافق كرده بود اين بود كه اگر بختيار توانست با آيت الله خميني توافق كند ارتش از اين توافق پشتيباني خواهد كرد و اگر توافق نشد ارتش با حمايت از بختيار تمامي اماكن دولتي را به تصرف درخواهد آورد اما بيش از اين كاري نخواهد كرد (ص 230). تصور قره باغي اين بوده است كه اين اقدام كودتا نيست!
جديدترين پيشنهاد امريكا اين بود كه بختيار بماند و رفراندمي براي انتخاب سلطنت يا جمهوري اسلامي برگزار شود. پيشنهاد ديگر اين كه بختيار استعفا دهد اما بماند و رفراندم را برگزار كند. گري سيك مي نويسد: آيت الله برخلاف نظر تمامي مشاورانش با هر دو راه حل مذكور مخالفت كرد. استدلال او اين بود كه بختيار چون منصوب از طرف شاه است غير قانوني است.
هايزر كه طرفدار دخالت ارتش به نفع بختيار بود، در اوضاع جديد شكست خورده بود و سوم فوريه ايران را ترك كرد. اين روشي بود كه ساليوان با آن موافقت نداشت. با اين حال هايزر هم معتقد بود كه ارتش نمي تواند ايران را اداره كند زيرا ژنرالهاي ارتش حتي نمي دانند تأسيسات مهم دولتي در كجا قرار دارند (ص 233).
كارتر در جلسه اي كه با حضور هايزر با اعضاي كابينه تشكيل شد از ساليوان گلايه كرد و گفت ما همواره با ساليوان براي اجراي دستورالعمل هايمان مشكل داشته ايم (ص 232). هايزر در اين جلسه گفت كه ارتش كماكان قابل اعتماد است. از مطالبي كه هايزر در اين ملاقات گفته است چنين به دست مي آيد كه وي بسيار از اوضاع واقعي ايران پرت و پلا بوده و اظهار نظرهاي او تناسبي با وضعيت ايران نداشته است (بنگريد: ص 234). از جمله گفت: من نقص ها و نارسايي هايي در رهبري آيت الله ديده ام و پيش بيني مي كنم اگر اتفاق خاصي نيفتد در روزهاي آينده محبوبيت وي به شدت كاهش خواهد يافت.
نااميدي براي ادامه كار دولت بختيار كارتر را بيش از پيش عصباني كرد و باز تشكيل جلسه داد. اين زمان اوج رسيدن گزارشها متعدد از ايران بود و گري سيك هر روز مشغول خواندن شمارزيادي گزارش مي شد. اما در واقع فرصت از دست رفته بود.
آخرين اميد براي امريكايي ها درگيري در داخل ارتش ميان موافقان و مخالفان و به خصوص سركوبي شماري از افراد نيروي هوايي توس گارد شاهنشاهي بود. احتمال مي رفت كه اين حادثه بتواند ارتش را به يك اقدام جدي فراخواند. اما اين شروع يك درگيري بود كه در نهايت به نفع انقلابيون تمام شد.
اين بزرگترين لطمه به امريكايي ها بود كه همچنان به ارتش دل بسته بودند. گزارش هايي كه از تهران مي رسيد بسيار نگران كننده بود. ژنرال گاست كه پس از رفتن هايزر مسؤوليت تماس با سران ارتش را داشت چنان در اطاق خود گير افتاده بود كه حتي نمي توانست يك قدم بيرون بگذارد (ص 238).
در اين وقت با اين كه سران ارتش در جلسه اي تصميم به دفاع از دولت بختيار گرفتند اما اوج گرفتن درگيريها اوضاع را از دست آنان خارج كرد و زماني كه دريافتند قادر به انجام هيچ نوع ابتكار عملي نيستند اعلان بي طرفي كردند. اين ديگر هيچ فضيلتي براي آنان نبود بلكه پذيرش يك شكست بود.
اكنون امريكايي ها فقط در انديشه حفظ نيروهاي امريكايي بودند كه در ايران باقي مانده بودند. ديگركسي براي دولت آينده ايران نمي توانست درست بينديشد. آنان مي بايست صبر مي كردند تا ببينند اوضاع چگونه پيش خواهد رفت. در واقع آنان دريافته بودند كه امريكا قادر به كوچكترين تأثير گذاري در روند تحولات موجود ايران نيست.
برژينسكي همچنان مي غريد و از انجام كودتا توسط ارتش سخن مي گفت و از آن حمايت مي كرد. اين در حالي بود كه ديگر اعضاي جلسه مخالف با اين نظر بودند و برژينسكي هم مجبور به پذيرش اين نظر شد كه امكان اعتماد به ارتش ايران براي كودتا وجود ندارد.
گري سيك مي نويسد: در هر حال، يازدهم فوريه، آخرين روز حيات شاهنشاهي در ايران بود. در آن روز ارتش ايران پاي خود را از ماجرا كنار كشيد و دولت بختيار را بدون حامي رها كرد. بدين ترتيب، آيت الله خميني يكه تاز عرصه و پيروزمند ميدان گرديد.
كلنل تام شفر، آخرين وابسته نظامي ايران، پس از اين تحولات اين گزارش كوتاه را براي واشنگتن فرستاد:
ارتش تسليم شد. آيت الله خميني برنده شد و نظم موجود فرو ريخت. (ص 240)
منبع:
کتاب همه چيز فرو مي ريزد :نوشته گري سيك : ترجمه علي بختياري زاده : انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي 1384
سايت كتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران
ارسال توسط کاربر محترم سایت : samsam