فضل الله بن روزبهان خنجي و شريعت نامه نويسي در قرن نهم (3)

باب اول: جلالت، بزرگي و پاكي نسب يعقوب ميرزا، كه فضل الله بن روزبهان اين صفت را ضمن خصائل نسبي در مورد پاكي خون و نسب ملوك آق قوينلو به طور كامل توضيح داده و در مورد سلطان يعقوب مي گويد:«دري كه معدن او بايندر باشد معدنش زياده در باشد». (62)
دوشنبه، 13 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فضل الله بن روزبهان خنجي و شريعت نامه نويسي در قرن نهم (3)

فضل الله بن روزبهان خنجي و شريعت نامه نويسي در قرن نهم (3)

 
فضل الله بن روزبهان خنجي و شريعت نامه نويسي در قرن نهم (3)
 
نويسنده: دكتر حسين ايزدي




 

 

خصايص هشت گانه سلطان يعقوب
 

باب اول: جلالت، بزرگي و پاكي نسب يعقوب ميرزا، كه فضل الله بن روزبهان اين صفت را ضمن خصائل نسبي در مورد پاكي خون و نسب ملوك آق قوينلو به طور كامل توضيح داده و در مورد سلطان يعقوب مي گويد:«دري كه معدن او بايندر باشد معدنش زياده در باشد». (62)
باب دوم: زيبايي چهره و صورت و اندام سلطام يعقوب كه از شكوه صورت خورشيد آساي او خورشيد سايه آسا با خجالت به پشت ديوار رفته و برماه پيشي گرفته و بر او نه هما بلكه سيمرغ بال گشود. (63)
باب سوم: شجاعت و قوت بازوي يعقوب ميرزا كه از اوزون حسن بيشتر و رستم و بيژن سرافكندة تيغ و اسير حمله بي دريغ او بوده و حتي اسفنديار در رزم او سپر مي اندازد.
باب چهارم: سماحت و كرم جوانمردي سلطان يعقوب به حدي است كه اين صفات را با كرم و بخشش خود غرق حيرت كرده و دارايي ثروت و بخشش او بيكران است به حدي كه ماه و خورشيد را به ذره‌اي و درياي عمان را به قطره‌اي مي بخشد.(64)
باب پنجم: لطف و عفو و مرحمت گستري سلطان يعقوب به حدي است كه تمام جرايم گناهكار را بخشيده و مجرمان را مورد عفو قرار داده است و به قول فضل الله بن روزبهان:

 

رحمتش عامست بر هر نامراد
نعمتش خاص است براهل فساد

بوستان لطف او آماده است
ميوه احسان به عالم داده است

اي زلال عفو تو حي القلوب
اي نسيم لطف تو قوت القلوب (65)

باب ششم: عدالت و داوري سلطان يعقوب به حدي است كه گرگ و ميش در كنار يكديگر آب مي خورند و غزال و شير در مرغزار مي چرند و از بركت عدل و احسان او زمين بهشت هشتمين شده و به يمن عدالت يعقوب ميرزا در خرابه عالم نهايت آباداني روي داده و سال هاست كه اهل عالم چنين فراغ و آسايشي به خود نديده‌اند.(66)
باب هفتم: خرد و دانش بي نهايت يعقوب ميرزا كه بي نظير و بديل است و فارابي و ابن سينا در برابر دانش او شاگرداني كوچك بوده و سؤالات مشكله و واردات معضله در مباحث علوم عقليه در زمان ملاقات با علماي اعلام از بركت خاطر سلطان يعقوب حل و فصل شده و طبع شعر يعقوب ميرزا به حدي است كه در مقايسه با انوري نور سخن آرايي است و كمال طبيعتش آب از حديقه سنايي برده و اگر هفت مخزن خاطر خودرا منظم كند خمسه نظامي را بي نظم سازد.(67)
باب هشتم: تقويت شرع مبين توسط سلطان يعقوب و اعتقاد و تبعيت كامل وي از اهل سنت و جماعت که آن را فريضه واجب مي شمرد و نه تنها به دنبال اعتزال و رفض- شيعه- نيست، بلكه نسل رفض و اعتزال را در روي زمين از بين برد و در زمان او اهل توحيد در امان و آسوده بودند؛ در حالي كه در زمان قراقوينلوها منكرات، شراب خانه ها و فواحش از حد برون بوده، ولي بر اثر تندباد قهر پادشاهي قدح هايي كه لبريز بود چون كاسه‌اي گردون سرنگون شده و قوانين شرع مبين اسلام اجرا مي شود.(68)
سلطان يعقوب در پنج شنبه يازدهم صفر 896 بر اثر بيماري در سن سي سالگي در منطقه قراباغ درگذشت،امّا بازرگانان ونيزي كه در سفرنامه هايشان از مرگ سلطان سخن گفته اند معتقدند وي به دست يكي از همسرانش مسموم شد.(69)
از آن جا كه رحمت بي حد خداوند كه همه مردم به آن نيازمند هستند و نعمت قديمي خداوند، مقام بزرگ و الهي نبوت و رسالت را از يعقوب دل آگاه به پيامبر خويش يوسف(ع) كه به مصداق آيه «وكذلك مكنا يوسف في الارض» صاحب مكنت بود انتقال يافت، اقبال آن پدر سعادتمند- سلطان يعقوب- بود كه تاج تخت و ملك و خلافتش به چنين فرزند ارجمند يعني عالي حضرت خلافت پناهي، يوسف ثاني، خلاصهًْ دولت كياني و سرو بوستان آن شيرواني السلطان بن السطان و الخاقان بن الخاقان معين الدوله و الخلافه بايسنقر خان- خلدالله تعالي- رسيد كه مانند اجدادش داراي عدل رأفت بوده و از مكتب تربيت آنان مجموعه مكارم اخلاقي و خصائل حسبي و نسبي را به ارث برده و دولت او موجب شادي و سرور عالم بوده است. (70)
فضل الله بن روزبهان خنجي قصد داشت وقايع ايام سلطنت بايسنقرخان را در جلد دوم عالم آراي اميني كه به آن پادشاه عالي قدر كامياب اختصاص داده بود بنويسد، ولي بين شاهزادگان و امراي نظامي آق قوينلو جنگ قدرت در گرفت که در نهايت به فرار بايسنقر به شيروان و بعد اسارت وي در شانزده شعبان 896 و قتل وي در هفده رمضان همان سال در كوه سهند منجر شد.(71) از اين رو خنجي كه از افراد بسيار نزديك به سلطان بايسنقر ولله وي امير سليمان بره بيجن بود دربار آق قوينلو را براي خود مناسب و امن نديد و به اصفهان گريخت و به اين دليل تأليف تاريخ عالم آرا را ناتمام گذاشت.(72)
 

خصوصيات هفت گانه عالم آراي اميني
 

فضل الله در آخر مقدمه نسبتاً طولاني خود براي عالم آراي اميني هفت امتياز قرار داده كه بيانگر عقايد مورخي درباري است كه تاريخ را از ديدگاه سلاطين مي نويسد. هفت خصيصه از اين قرارند:
خصيصه اول: حسن مطلع و ديباچه و مقدمه اين كتاب از همه كتاب هاي تاريخي بالاتر است و هيچ تاريخي چنين مقدمه و ديباچه‌اي ندارد و اگر كسي اقدام به نگارش آن كند خود كتابي مستقل خواهد شد.
خصيصه دوم: دوري كردن از ذكر اموري كه خلاف شرع مقدس است، مثل وصف مجالس شراب خواري و باده گساري؛ در حالي كه آثار اكثر مورخان مملو است از اين منكرات، مثل تاريخ تيموري كه در اين معنا مبالغه كرده است. (73)
خصيصه سوم: اگر صاحب تاريخ –سلطان يا امير مورد نظر كه تاريخ به اسم او نگاشته شده – در امور مملكت داري اعمالي انجام داده باشد كه موافق فتواي شريعت نبوده و سرزمين را قتل و غارت كرده باشد كه صاحب شرع آن را راضي نباشد اصلاً در اين كتاب مذكور نشده است، زيرا نقل كردن اين وقايع مضرّات بسياري به دنبال دارد؛ از جمله باعث مي شود لشكر با اقتدا به سلطان و امير خود كه اين اعمال را مرتكب مي شود به قتل و غارت و نشر فساد در مملكت جسارت ورزند. به نظر فضل الله بن روزبهان از ذكر اين امور شرعاً و عقلاً بايد دوري كرد مثل صاحب ظفرنامه تيموري كه به نقل غارت گري ها و اعمال سوء تيموريان كه در نزد تركان از عسل شيرين تر است مي پردازد. ابن روزبهان خنجي اين نكته را فراموش كرده ملوك آق قوينلو را كه به مقام امام زماني و خلافت پيامبر و ظل اللهي رسانده، خود از اصيل ترين قبايل ترك هستند كه غارت و گرفتن غنيمت در نزد آنان عادي بود.
خصيصه چهارم: داستان هاي اين كتاب به نحوي نوشته شده كه انسان به راحتي پي به مقاصد و اهداف آن مي برد و در خلال اين داستان ها و حكايت ها هيچ حكايت و داستان غريب و ناهمگون و عجيبي كه روال اصلي و سلسله ارتباطي حكايت اصلي را بر هم زند نقل نشده است، ولي اين مسئله در تاريخ جهانگشاي جويني وجود دارد.
خصيصه پنجم: از درست كردن و به كار بردن دروغ ها و مسائل عجيب خلاف عقل كه موجب زياد شدن نابجا و بي مورد جاه و جلال و شوكت صاحب تاريخ مي شود. در اين كتاب دوري شده و فقط ازافراد موثق نقل قول شده و واقعه‌اي را كه خود به چشم ديده و به گوش شنيده باشد نقل كرده است. در ضمن حكايات و اموري كه از اغراض تاريخي خالي بوده و اغراق بيش از حد در حق افراد مختلف است نقل نمي شود؛ مثل مبالغه در حق افرادي كه در صف قتال و نبرد ايستاده اند.
خصيصه ششم: در كتاب مثل راه و رسم منشيان در خيال هر مطلبي شعر سروده نشده، بلكه هر جا لازم بوده براي رساندن و روشن شدن مطلبي شعري سروده شده است. اين سبك شايد در ساير كتب تاريخي به چشم مي خورد، ولي كتاب عالم آرا بر ساير كتب امتيازاتي دارد؛ يكي اينكه برخلاف اكثر كتب تاريخي كه در سرودن شعر به يك وزن و قاعده مقيد هستند در اين كتاب به انواع غزل، قصيده، مثنوي و رباعي، اشعار ذكر شده است و ديگر اينكه اكثر اين اشعار در خوشمزگي تنها و يگانه است و به گفته فضل الله، اگر سليم طبعي قدر طبع اين مسكين را بداند غالب اين اشعار را نمكين داند.(74)
خصيصه هفتم: اكثر قسمت هاي اين كتاب داراي لطافتي خاص است و كمتر قسمتي از آن است كه از صناعات ادبي و اوزان شعري خالي باشد و در موقع نقل اخبار و روايات دچار پراكندگي و آشفتگي شده و مثل آب روشن باشد كه تمام خيالات آن نو و تازه و افكار راست و درست بوده و چون در نشر آن دائم در سفر بوده ام هركز در تأليف آن از رساله يا سخنان و آثار سابقان كمك و ياري گرفته نشده است.
كتاب عالم آراي اميني فضل الله بن روزبهان خنجي بيانگر عقايد اوليه وي در زمينه دولت سلطنت و خلافت در اسلام بر اساس عقايد اهل سنت است. وي بهداً در اثر ديگر خود يعني سلوك الملوك به شرح مبسوط عقايد خود در اين زمينه مي پردازد.
روي آوردن ابن روزبهان خنجي به شريعت نامه نويسي قبل از اينكه در جهت تجديد قدرت خلافت باشد محملي است براي پنهان كردن عقيده تند و تيز ضد شيعي او، و مي توان گفت كه وي هيچ گاه براي تجديد بناي خلافت و سلطنت به توجيه حكومت موجود مورد نظر خود- ملوك آق قوينلو- بر اساس اصل استيلا، قدرت و زور و غلبه نپرداخت.
او در شرح خصائل نسبي، وقتي به خصلت ششم مي رسد مي گويد:
سلطان بايد سلطنت و ايالت خود را در قالب لشگري به برهان قاطع سيف و سنان روشن گردانيده و هيچ گاه ذليل و زبون بازيچه دست امرا و سردار نشده، مثل بعضي از خلفاي عباسي و امراي آخري چنگيزي؛ يعني حكومت سلطنت مطلقه كه سطلان در آن قادر به انجام هر كاري باشد(ص 15، نسخه خطي).

2. فضل الله بن روزبهان در ماورا النهر
 

فضل الله بن روزبهان خنجي بعداز مشاهده آثار اضمحلال و ضعف و سستي و همچنين جنگ داخلي قدرت در بين شاهزادگان آق قوينلو كه منجر به عزل و قتل بايسنقر شد، دربار ملوك آق قوينلو را ترك كرد و به اصفهان رفت، ولي به دليل اينكه مركز ايران مورد هجوم سپاهيان قزلباش شاه اسماعيل قرار گرفته بود، ديگر براي روزبهان خنجي شيعه ستيز كه در كتاب عالم آراي اميني مطالب تند و زننده‌اي عليه پدر و جد شاه اسماعيل صفوي نوشته و آنان را ابليس اهل بدعت و خارج از دين خوانده، جاي امني نبود. (75)
او در دوران اقامت در خان نشين بخارا آثار زيادي نوشت؛ از جمله كتاب مهمان نامه بخارا كه شرح فتوحات محمدخان شيباني در ماوراءالنهر و تركستان است. همچنين كتاب سلوك الملوك را به در خواست عبيدالله خان ازبك نوشت تا وي تمام اعمالش بر اساس شرع مقدس انجام دهد و ارشاد و هدايت او در امور مملكت باشد. اين كتاب در حقيقت بيانيه سياسي و عقيدتي فضل الله بن روزبهان و ماحصل انديشه هاي وي به شمار مي رود. به ويژه آنكه سلوك الملوك را در واپسين سال هاي عمر خود در دربار سلاطين ازبک نوشت.
ابن روزبهان در مقدمه اين كتاب كه صورت در خواست عبيدالله خان ازبك است، مانند مقدمه عالم آراي اميني با استفاده از آيات قرآني سعي در يكي كردن سلطنت خان جوان ازبك و مقام الهي خلافت و امامت دارد. او در اينجا ديگر از خصائل حسبي و نسبي صحبتي به ميان نمي آورد، ولي با همان القاب كه از ملوك آق قوينلو ياد كرده- مثل پايه خورشيد ظل الله في الارض، امام زمان و خليفهًْ الرحمن، خلافت پناه و امان الله اهل الايمان- از عبيدالله خان ياد مي كند و بدون هيچ توضيح و تفسيري وعده اهلي را كه با استناد به آيه 55 سوره نور در مقدمه عالم آراي اميني با توجيهات بي پايه و اساس و با بازي كردن با جملات و حروف ابجد به اوزون حسن نسبت داده بود، در مورد عبيدالله خان ازبك به كار مي برد و مي گويد:
لطف بي حساب پروردگار وهاب موعود مودود «وعدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض» به وجود متصف به عدالت وجود اين سلطان عاقبت محمود به وفا رسانيد.(76)
فضل الله بن روزبهان به يك سري آيات ديگر قرآن مثل آيه 124 سوره بقره، آيه 26 سوره ص، آيه 55 سوره انبيا، استناد كرده و ضمن آنكه عبيدالله خان ازبك را مصداق تمامي آنها مي داند، حكومت و سلطنت او را با خلافت و امامت كه منصبي است الهي پيوند مي زند. (77) نكته جالب توجه و مهم در عالم آراي اميني و سلوك الملوك اين است كه زور و استيلا را در رديف اجماع، بيعت و شورا، راهي درست و قابل قبول براي برقراري امامت دانسته است، به ويژه آنكه در زمان وي نزديك به سيصد سال از انقراض خلافت عباسي مي گذشت و با توجه به وضعيت جغرافيايي و جريان هاي مذهبي و اجتماعي و رسميت يافتن مذهب تشيع در ايران، به هيچ وجه اميدي نبود كه فردي بتواند با اجماع مسلمانان يا بيعت و شورا به مقام رياست كل مسلمانان برگزيده شود؛ بنابراين فضل الله بن روزبهان به صراحت فتوا صادر مي كند:
چون امامي وفات كند و شخصي متصدي امامت گردد بي بيعتي و بي آنكه كسي او را خليفه ساخته باشد و مردمان را قهر كند به شوكت و لشكر، امامت او منعقد گردد. بي بيعتي خواه قريشي باشد و خواه نه، خواه عرب باشد يا عجم يا ترك و خواه مستجمع شرايط باشد و خواه فاسق و جاهل و اگرچه آن مستولي بدين فعل عاصي مي گردد، و چون به واسطه سطوت و استيلا جاي امام گرفته، او را سلطان گويند و امام و خليفه بر او اطلاق توان كرد. (78)
فضل الله بن روزبهان با اين فتوا، شرايط دوازده گانه صلاحيتي را كه خود براي حقانيت امام برشمرده، بي اعتبار مي كند اين شرايط عبارت است از: 1. قريشي نسب؛ 2. مجتهد به احكام شرع؛ 3. اهل رأي و تدبير؛ 4. اهل كفايت و عالم به مصالح مال؛ 5 شجاع و قوي دل؛ 6 عادل بودن؛7. بالغ بودن؛ 8 عاقل بودن؛ 9. آزاد بودن؛ 10. مرد بودن؛ 11 سميع و بصير باشد، 12. ناطق باشد تا به احكام تلفظ كند. (79) در واقع اين نخستين بار است كه يك متكلم و فقيه مسلمان حريم امامت را چنين شكسته و خود را يك سره تسليم زور، قهر و غلبه و قدرت مي كند. پس از برشمردن دوازده شرط براي امام، فضل الله بن روزبهان در جهت توجيه شرعي و فقهي حاكميت محمدخان شيباني، به نقل از امام بغوي (80) صاحب كتاب تهذيب مي گويد:
اگر از اولاد اسماعيل كسي نباشد كه در او شرايط موجود باشد، والي سازند كسي را كه مستجمع شرايط باشد از عجم و مراد از عجم اينجا مقابل عرب است، پس ترك داخل عجم باشد، و اگر دو كس يافت شوند، عالم فاسق و جاهلي عادل، جاهل عادل اولي است به امامت و شرط نيست كه امام معصوم باشد، و نه آنكه قريش هاشمي باشد، خلاف مرروافض را.(81)
فضل الله بن روزبهان سپس در تكميل توضيحاتش در فصل دوم مقدمه كتاب سلوك الملوك مي گويد:
سلطان در عرف شرع كسي است كه بر مسلمانان مستولي باشد به حكم شوكت و قدرت لشكر، و علما گفته اند: واجب است اطاعت امام و سلطان در هر چه امر و نهي كند مادام كه مخالف شرع نباشد، خواه عادل باشد، خواه جابر، و واجب است نصيحت او بر حسب قدرت، و جايز است كه گويند او را خليفه و امام و اميرالمؤمنين و خليفه رسول الله- صلي الله وعليه و سلم- و جايز نيست كه او را خليفه الله گويند. (82)
فضل الله بن روزبهان به حدي آلوده سياست و حفظ و توجيه و پيوند دادن حكومت خوانين ازبك با منصب خلافت شد كه فردي را كه به ضرب شمشير و نيزه و بدون بيعت عامه مسلمانان حكومت را به دست گرفته، سلطان و خليفه و امام زمان اعلام مي كند. حال روشن نيست فردي كه هم فاسق و هم جاهل باشد و امامت او با كمك لشكر برقرار شود و سلطاني باشد ظالم و ستمكار چگونه مي تواند عادل باشد و تخطي از احكام شرع مقدس اسلام كند و دست آخر منصب خلافت و سلطنت را يك جا به دست آورد. (83)
فضل الله بن روزبهان خنجي در زماني به تجديد خلافت اسلامي مبناي انديشه ساسي اهل سنت مي پردازد كه دو قدرت برتر جهان اسلام يعني ايران شيعه عصر صفوي و امپراتوري تركان عثماني در برابر يكديگر صف آرايي كرده و اختلافات عميق شيعه و سني در اين رقابت نقش اساسي ايفا مي كند. در اين بين شيعه ستيزي و دشمني فضل الله بن روزبهان با سلسله نوبنياد صفويه چنان عمقي دارد در كنار خان ازبك محمدخان شيباني به جهاد با كفار كلاه سرخ مي رود، در حالي كه در جهاد با كفار روم و افرنج كوتاهي كرده است:
همراه حضرت خان در اين سفر بودن برهمه كس واجب شد؛ حضرت خان تكبيري فرمايند كه در اين سفر، فقير عطم تخلف از خدمت را ندارم و قبل از آن با عالي جناب خواجه محمود صاحب ديوان گفته بودم كه هنگام مجال عرض كند كه فلان از خدمت جدا نمي شود تا در قدم متوجه طرف عراق گردد چه فتح طايفه قزل بورك و دشمني با ايشان و مقاتله با مردم صوب ايشان بسيار فاضل تر است از غزا با كفار افرنج كه هيچ ترديد در كفر ايشان نيست. (84)

نتيجه گيري
 

فضل الله بن روزبهان خنجي در دربار سلاطين سني مذهب آق قوينلو (780- 997 ق) و ازبك ماوراءالنهر (906- 1007 ق) زندگي كرد كه هردو با استيلا و زور به حكومت رسيده بودند. فضل الله در عالم آراي اميني و سلوك الملوك سلطان وقت را امام زمان و خليفه الرحمان و ظل الله في الارض خطاب كرده و روش دست يابي آنان را به قدرت با توجيهات شرعي و آيات قرآني مشروعيت مي بخشد؛ آنچه در نظريات فضل الله بن روزبهان خنجي نقش تعيين كننده داشته شيعه ستيزي بنيادين اوست نه باور خلل ناپذير وي به احياي خلافت اسلامي كه از بسياري جهات و به ويژه در بستر تحول تاريخي و اجتماعي ومذهبي قرن نهم و دهم هجري تجديد آن عملاً غير ممكن بود. در واقع بازگشت فضل الله بن روزبهان خنجي به سوي شريعت نامه نويسي پوششي بر شيعه ستيزي و انديشه استيلاست نه سعي و تلاش در جهت تجديد خلافت. در خاتمه بايد گفت عالم آراي اميني، مهمان نامه بخارا و سلوك الملوك اگرچه داراي مطالب تازه و بعضاً اطلاعات دست اول درباره اجداد پادشاهان صفوي، سلسله آق قوينلو و خوانين ازبك ماوراءالنهر است، ولي آرا و فتاواي مندرج در عالم آراي اميني و سلوك الملوك را مي توان سمبل انحطاط انديشه سياسي ايران- شريعت نامه نويسي – دانست.

پي نوشت ها :
 

62.ص 23، نسخه خطي.
63. ص 23، نسخه خطي.
64. ص 23، نسخه خطي.
65. ص 24، نسخه خطي.
66. ص 25، نسخه خطي.
67. ص 26، نسخه خطي.
68. ص 27، نسخه خطي.
69. منوچهر اميري، سفرنامه هاي ونيزيان در ايران( تهران: انتشارات خوارزمي،1349)ص 302- 303 و 399-400؛ حسن بيك روملو، پيشين، ص879-880 كه اشاره به مسموم شدن يعقوب پادشاه دارد آن هم به صورت تصادفي واتفاقي غذايي را كه براي ديگري مسموم كرده بودند مي خورد.«سبب فوتش آن كه مادرش سلجوقي شاه بيگم اراده نمود كه مسيح ميرزا بن حسن پادشاه را مسموم گرداند. به اين داعيه، در ظرفي كه قيسي در آب كرده بود، سم داخل كرد. يعقوب پادشاه از حمام بيرون آمده به اتفاق برادرش يوسف بيگ تناول نمودند». همان، ص879.
70. ص28، نسخه خطي.
71. حسن بيك روملو،پيشين، ص6 88 – 888 و890
72. همان.
73.ص 45-47، نسخه خطي.
74. در سرزميني كه شعرايي مثل حافظ، مولوي، عطار، زيسته اند و اشعار آ نها هر كدام وزنه اي در ادبيات فارسي است فضل الله بن روزبهان خنجي بهترين دليل براي برتري اشعارش را خوشمزگي و نمكين بودن آنها مي داند.
75. فضل الله بن روزبهان خنجي، مهمان خانه بخارا، مقدمه، ص2-6؛ غياث الدين بن همام الدين خواند مير، تاريخ حبيب السير، زير نظر دبير سياقي(تهران: كتابفروشي خيام،1353) ص 607.
76. فضل الله بن روزبهان خنجي، سلوك الملوك، تصحيح محمد علي موحد(تهران: انتشارات خوارزمي،1362) ص51.
77. همان.
78.همان، ص82.
79. همان، ص78.
80. ابومحمد حسين بن مسعود فراء فقيه بزرگ شافعي صاحب كتاب السنه در حديث و عالم التنزيل در تفسير والتهذيب در فقه كه به سال 510 يا 516 ق. در مروالرود وفات يافت. سلوك الموك. ص498.
81. همان، ص 78-79.
82. همان،؛ ص82.
83. فضل‌الله بن روز بهان مدعي است كه جايز يست كه سلطان را خليفه الله خواند، ولي وي به عبدالله خان ازبك مقام بالاتري داده و در مقدمه سلوك الملوك به عنوان ظلل الله الرحمن از او ياد مي كند. ر ك: همان، ص 51.
84. فضل بن روزبهان خنجي، مهمان نامه بخارا، ص 44.
 

منابع:
- _____، عالم آراي اميني (نسخه خطي)، تهران مركز نسخ خطي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران.
-______، مهمان نامه بخارا، به اهتمام منوچهر ستوده، تهران، بنگاه نشر و ترجمه كتاب، 1353.
-خنجي، فضل الله بن روزبهان، سلوك الملوك، تصحيح و مقدمه محمد علي موحد، تهران، انتشارات خوارزمي، 1362.
-خواندمير، غياث الدين بن همام الدين، تاريخ حبيب السير، زير نظر و به كوشش محمد دبيرسياقي، تهران، كتابفروشي خيام، 1353.
- روملو، حسن بيك، /حسن التواريخ، ج 2، تصحيح و تحشيه عبدالحسين نوايي، تهران، انتشارات اساطير، 1384.
- سمرقندي، عبدالرزاق، مطلع سعدين و مجمع بحرين، ج 1، دفتر دوم، به اهتمام عبدالحسين نوايي، تهران، انتشارات پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1383.
- قادري، حاتم، انديشه هاي سياسي در اسلام و ايران، تهران، انتشارات سمت، 1370.
-اميري، منوچهر، ترجمه سفر نامه هاي ونيزيان در ايران، تهران، انتشارات خوارزمي، 1349.
- واله اصفهاني قزويني، محمد يوسف، خلدبرين (تاريخ تيموريان و تركمانان)، روضه هاي ششم وهفتم، به كوشش ميرهاشم محدث، تهران انتشارات ميراث مكتوب، 1379
تاريخ اسلام- ش 38

 




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.