ثمرههاي ارتباط با خدا
1. آرامش قلبي
اعترافهاي بزرگان غربي را مبني بر نبود آرامش در دل پيشرفتهاي خيره كننده تمدن بشري مرورميكنيم. براي نمونه، اريك فروم مينويسد:
فرض اين بود كه رفاه مادي و آسايش همگاني، شادكامي و آرامش به همراه آورد. توليدات نامحدود، آزادي مطلق و پيشرفتهاي خيره كننده، ميرفت تا بهشت خاكي را جاي گزين بهشت موعود سازد، ولي عظمت وعده بزرگ و دستاوردهاي معجزه آساي مادي و فكري عصر صنعتي را بايد مدنظر قرار داد تا بتواند مصيبتها و آلامي را كه امروز شكست آن وعده به بار آورده است، درك كرد؛ زيرا در حقيقت، عصر صنعتي در رسيدن به وعده بزرگ خود شكست خورده است و مردم
به طور روز افزوني آگاهي مييابند كه ارضاي نامحدود هوسها، راه رسيدن به آرامش و شادكامي نيست.(1)
آلبرت شوايتزر كه سال 1952م. برنده جايزه صلح نوبل شد- وقتي براي دريافت جايزه به اسلو رفت، خطاب به مردم جهان چنين اظهار داشت:
بايد جرئت رويارويي با وضع حاضر را داشته باشيم. انسان، ابر مرد شده است، ولي اين ابر مرد كه نيروي ابر انساني پيدا كرده، به خرد ابر انساني دست نيافته است. به همان اندازه كه قدرت بشر فراتر ميرود، انسان به موجودي ضعيف و ضعيفتر مبدل ميشود و اين فرا گرد بايد وجدان ما را به لرزه درآورد.(2)
در اين ميان، از نگاه آن كه آدمي را آفريد و از همه دردها و درمانها و ويژگيهاي او آگاه است، آرامش، تنها با يك چيز به دست ميآيد: ذكر و ياد خدا و ارتباط با آفريدگار، همان گونه كه خود در قرآن فرمود: « أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ؛ آگاه باشيد كه دل، تنها با ياد خدا آرام ميگيرد.» (رعد:28) مولوي در اين باره مينويسد:
در آدمي، عشقي و دردي و تقاضايي هست كه اگر صد هزار عالم، ملك او شود، نياسايد و آرام نگيرد. اين خلق، به تفصيل در هر پيشهاي و صنعتي و منصبي و تحصيل نجوم و طب و مانند آنها ميكنند و هيچ آرام نميگيرند؛ زيرا آنچه مقصود است، به دست نيامده است. آخر، معشوق را دل آرام ميگويند، يعني كه دل به ارتباط با وي آرام ميگيرد، پس به غير، چون آرام و قرارگيرد!؟ اين جمله خوشيها و مقصودها چون نردباني است و پايههاي نردبان جاي اقامت نيست، بلكه از بهر گذشتن است. خنك او را كه زودتر بيدار و واقف گردد تا راه دراز بر او كوته شود، و در اين پايههاي نردبان عمر خود را ضايع نكند.(3)
برتراند راسل نيز در اين باره ميگويد:
ما براي دست يافتن به خوشبختي پايدار، به خدا نياز داريم. فقط خداست كه ميتواند از سعادت مطلق بهرهمند باشد؛ زيرا به گفته انجيل «ملكوت و قدرت و شكوه، شايسته اوست.» ملكوت دنيوي را ملكوتهاي ديگر محدود ميسازند؛ قدرت دنيوي را مرگ پايان ميدهد، گر چه براي خود هرم بنا كنيم. شكوه و عظمت دنيوي با گذشت قرنها از ميان ميرود. كساني كه از قدرت و شكوه، اندكي
بيش بهره نبردهاند، گمان ميكنند كه اندكي بيشتر، دلشان را راضي خواهد كرد، ولي اشتباه ميكنند؛ اين هوسها، بيپايان و سيري ناپذيرند و فقط در ذات نامتناهي است كه به سكون و آرامش ميرسند.(4)
واكاوي تأثير ارتباط با خدا و ياد او در رسيدن به آرامش قلبي
همچنين كسي كه به خدا توجه ندارد، به طور طبيعي به دنيا و برخورداريهاي مادي و ظاهري توجه ميكند. چنين فردي هر اندازه در راه كسب نعمتهاي دنيوي بكوشد و بهرههاي فراواني هم به دست آورد، هرگز به خرسندي نميرسد و در حسرت چيزهايي است كه ندارد. از سوي ديگر از اينكه نعمتهاي موجودش دستخوش آفتها شوند و از بين بروند. نيز همواره در بيم و هراس است. بنابراين، كسي كه خدا را فراموش كرده و دنيا را به جاي آن برگزيده، همواره در بيم و نگراني از دست دادن داشتههايش و در عين حال در حسرت و ناراحتي آنچه ندارد به سر ميبرد. بدين ترتيب، هرگز روي آرامش و اطمينان را نميبيند و دلش آرام و قرار نميگيرد. چنين فردي در رويارويي با گرفتاريها و شكستها و ناراحتيها به سرعت دچار اندوه و دردهاي روحي ميشود و اگر هم به آرامشي برسد، سطحي و ناپايدار است و با دخالت كوچك ترين عامل مخالف، آن را از دست ميدهد.
در مقابل، كسي كه به خدا توجه و با او ارتباط قلبي دارد و ميداند كه زندگاني او زير نظارت دقيق پروردگار است و قضا و قدر او بر سرتاسرجهان حكومت دارد و جز او پناهي و مأوايي ندارد، فريب لذتهاي زودگذر دنيا را نميخورد و خود را دچار اندوه و نگراني نميكند.
دلهايي كه ازياد خدا غافلند، به سان زورقي هستند بر سطح دريا كه به اندك نسيمي حركت ميكنند و با نخستين موجي كه برميخيزد، متلاطم و غرق ميشوند.
كشتيهاي بزرگ، با موجها و توفانهاي شديد نيز پابرجا و استوار ميمانند و در معرض خطر غرقشدگي قرار نميگيرند. دلهايي كه به خدا توجه دارند و با او در پيوند و ارتباطند، خود را به پايگاه عظيم قدرت روحي و معنوي متصل كردهاند و تندباد حوادث نميتواند در آنها تلاطم ايجاد كند و هرگونه حركت و جنبشي هم در آنها شكل گيرد، سطحي و گذراست و آنها را از جاي خود تكان نميدهد؛ زيرا اين دلها، آرامشي عميق و اطميناني عظيم دارند كه دست حوادث هرگز به آن نميرسد.(5)
ظل ممدود(6) سر زلف توام بر سر باد
كه در اين سايه قرار دل شيدا باشد
حافظ
2. توانمندي
سرزمين دل ما نيزاين گونه است، اگر روزي بتوانيم از آن، دريچه به سوي پروردگار بگشاييم و نقبي به درياي بي پايان نور و پاكي و سرور و قدرت بزنيم، آنگاه است كه جرعههايي از نور و پارههايي از پاكي و جامهايي از سرور و جلوههايي از قدرت، سرزمين دلمان را فرا ميگيرد و ما پاك و طربناك و سرشار از قدرت خواهيم شد. بدين ترتيب، بر اثر اين ارتباط، موجودي توانا خواهيم شد، تا جان ما را به اسارت خويش درآورد و هيچ دشمني قادر نباشد روح و سرخوردگي از پيرامون ما ميگريزد و موانع و مشكلات، چارهاي جز تسليم در
برابر ما نخواهند داشت؛ چرا كه خود را به سرچشمه قدرت پيوند زده و با او ارتباط برقراركردهايم.
3.هم نشيني خدا با انسان
چون در اين دل، برق مهر دوست جست
اندر آن دل دوستي ميدان كه هست
هيچ عاشقي خود نباشد وصلجو
كه نه معشوقش بود جوياي او
در دل تو مهر حق چون گشته نو
هست حق را بي گمان مهري به تو
مولوي
درحديث قدسي ميخوانيم:
اي داوود! به اهل زمين من برسان من دوست كسي هستم كه مرا دوست بدارد، و هم نشين كسي هستم كه با من هم نشين باشد، و مونس كسي هستم كه با ياد من مونس شود، و اختيار شده كسي هستم كه مرا اختيار كند، و مطيع كسي هستم كه اطاعتم كند. هيچ بندهاي از بندگانم مرا دوست نميدارد، مگر آنكه او را چنان دوست خواهم داشت كه كسي همانند من چنين دوستش نداشته باشد.(8)
4.اعتماد به نفس
سرشار ميشود؛ هيچ گاه خود را كم نميبيند و همواره براي خود عزت و كرامت قائل است. در مقابل، برخي انسانهاي محروم از اعتماد به نفس، احساس خود كم بيني ميكنند، خويشتن را سزاوار دست يابي به پيروزيهاي بزرگ نميدانند، در برابر سختيها و دشواريها مقاومت نميكنند، و خود را انساني ناتوان، بيچاره و كم شانس ميپندارند. بنابراين، كسي كه به خود اعتماد ندارد، نميتواند از بسياري مقامها و فضيلتها و پيروزيها بهرهاي ببرد. از نگاه كارشناسان، مهم ترين عامل براي زدودن احساس خود كم بيني از وجود انسان و پيدايش حس اعتماد به نفس در او، ارتباط و پيوند قلبي با خداوند است. كسي كه با خداي خويش پيوند برقرار ميكند، در حقيقت خود را به رنگ خدايش درآورده، و اين بدان معناست كه وجودش بازتاب بسياري از نامها و صفات زيباي پروردگار شده است در نتيجه، بر اثر اين آراستگي به صفات خدايي، از اعتماد به نفسي والا لبريز ميشود. «اصولاً مسلمان، هنگام ياد خدا و پيوند قلبي با او احساس ميكند كه به خداوند نزديك است و تحت حمايت و سرپرستي او قرار دارد، و همين، موجب برانگيخته شدن حس اعتماد به نفس، قدرت، امنيت، آرامش و خوشبختي در او ميشود». (9)
5. بصيرت يابي
خداوند در اين باره ميفرمايد: « إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ؛ در حقيقت، كساني كه [از خدا] پروا دارند، چون وسوسهاي از جانب شيطان بديشان رسد، [خدا را] به ياد آورند و به ناگاه بينا شوند». (اعراف:201)
«از اينجا ميتوان دريافت كه ياد خدا و ارتباط با او از نفوذ وسوسههاي شيطاني در دل جلوگيري ميكند و جلوي دخالتهاي شيطاني را ميگيرد، و با ايجاد نور بصيرت در دل، تشخيص حق را آسانتر ميكند؛ زيرا يكي از موارد دخالتهاي شيطاني در فكر و قلب انسان، اين است كه در مواقع ترديد بين حق و باطل و
ناتواني از تشخيص صريح و قاطع حق از باطل، از راه وسوسه، جانب باطل را تقويت ميكند و آن را در نظر، آراسته ميگرداند تا از اين طريق، انسان را به سوي باطل سوق دهد و از محور حق و حقيقت دورگرداند. در اين حال، چون قلب با خدا پيوند برقرار نمايد و به او متوجه شود، نور بصيرتي در آن ساطع ميشود و در نتيجه آن، از ترديد و تزلزل خارج ميشود و به تشخيص حق از باطل و انتخاب حق توفيق مييابد. به عبارت ديگر، چون انسان رو به سوي خدا كند، نوري از باطن بر نفس او ميتابد كه تابش اين نور، هم خانه دل را تابناك ميكند و هم صفحه عقل و ذهن را روشن ميسازد، به گونهاي كه تعقل و تفكر او از قدرت و مايه و روشنايي بيشتري برخوردار مي شود و بر حسب مراتب پيوند قلبي و ذكر، به درك و دريافت حقايق والا توفيق مييابد».(10)
6. رسيدن به لذتهاي برتر
اگر لذت ترك لذت بداني
دگر لذت نفس، لذت نداني
و نيز به گفته مولوي:
هر كه را ذوق دين پديد آيد
شهد دنياش كي لذيذ آيد
شهيد مطهري در اين باره مينويسد:
انسان دو گونه لذت دارد: يك نوع، لذتهايي است كه به يكي از حواس انسان تعلق دارد كه بر اثر برقراري نوعي ارتباط ميان يك عضو از اعضا با يكي از مواد خارجي حاصل ميشود، مانند لذتي كه چشم از راه ديدن، گوش از راه شنيدن و دهان از راه
چشيدن و لامسه از راه تماس ميبرد. نوع ديگر، لذتهايي است كه به عمق روح و وجدان آدمي مربوط است و به هيچ عضو خاصي مربوط نيست و تحت تأثير برقراري رابطه با يك ماده بيروني حاصل نميشود، مانند لذتي كه انسان از خدمت و گره گشايي، يا از محبوبيت و احترام، و يا از موفقيت خود يا موفقيت فرزند خود ميبرد. لذات معنوي، از لذات مادي، هم قوي تر است و هم ديرپاتر. لذت عبادت و پرستش خدا و ارتباط با پروردگار، براي مردم عارف، از اين گونه لذتهاست. عابدان عارف كه عبادتشان توأم با حضور و خضوع و استغراق است، بالاترين لذتها را از عبادت و ارتباط با خدا ميبرند.(11)
بنابراين، يكي از ثمرههاي ارتباط با خدا، چشيدن طعم خوش لذت معنوي است؛ لذتي كه هم مايه آرامش خاطر ميشود، هم به قلب، احساس خرسندي ميبخشد و هم وجود انسان را طربناك و پر نشاط ميسازد. اهل بيت(ع) در دعاهايشان همواره از خدا توفيق چشيدن اين گونه از لذتها را درخواست ميكردند، چنان كه امام سجاد(ع) در مناجات هفتم از مناجاتهاي خمسه عشر به خداوند عرض ميكند: «و متعنا بلذيذ مناجاتك و اذقنا حلاوهًْ ودك و قربك؛ [خدايا] ما را از لذت مناجاتت برخوردار فرما و به ما شيريني حب و قرب خودت را بچشان!»
همچنين آن حضرت در مناجات هفتم از مناجاتهاي خمسه عشر به پروردگار خويش ميگويد:
الهي ما الّذ خواطر الالهام بذکرک علي القلوب و ما احلي المسيراليك بالاوهام في مسالك العيوب.
خداي من! ياد تو كه الهام گونه بر دلها خطور ميكند، چه لذت بخش است؛ و چه شيرين است انديشهها كه در پرده غيب تو سير ميكنند.
پی نوشت ها :
1. اريك فروم، داشتن يا بودن، مترجم: اكبر تبريزي، صص6 و 7.
2. همان، ص7.
3. مولوي، فيه ما فيه، تصحيح: بديع الزمان فروزانفر، ص218.
4. برتراند راسل، قدرت، مترجم: نجف دريابندري، صص26 و 27.
5. نك: محمد علي سادات، اخلاق اسلامي، صص96 و 97.
6. ظل ممدود: سايه گسترده.
7. ميزان الحكمه، ج4، ص1844، ح6385.
8. ملا مهدي نراقي، جامع السعادات، ج2، ص498.
9. محمد عثمان نجاتي، قرآن و روان شناسي، ص407.
10. اخلاق اسلامي، صص104 و 105.
11. شهيد مرتضي مطهري، مقدمهاي بر جهان بيني اسلامي، صص36 و 37.
منبع:نشريه گلبرگ- ش124.
/ج