روش شناسی و پژوهش؛ چالشها و راهکارها
اشاره:
امروزه یکی از کلیدی ترین مباحث در پژوهش و تکاپو برای رسیدن به خلاقیت و نظریهپردازی ، بحث روششناسی و روش تحقیق می باشد و در گسترة تحقیقات علمی و بنیادین از اهمیت ویژهای برخوردار است.
بحث بنیادین روش، می تواند ما را به معیاری عمیق و دقیق که راهگشای مشکلات در عرصههای علوم اسلامی ـ انسانی است، راهبری کند. روششناسی ، راهی برای رسیدن به معرفت ژرف کاوانه و تکاپویی روشمند برای نظریهپردازی است. برای رسیدن به ساحتها و وافقهای پیشینی در این عرصه، بحث «روششناسی و پژوهش؛ چالشها و راهکارها» را طرح کرديم و از استادان حوزه و دانشگاه در این باره نظرخواهی کرديم. با تشکر از عزیزانی که در این وادی ما را یاری رساندند. در ادامه، مطالب طرح شده را می خوانیم:
لطفاً با ارایة نمایی کلی از مبحث روششناسی (Methodology) ضرورت و بن مایههای فکری این مبحث را برای پژوهشهای خلاقانه تبیین فرمایید؟
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عباسی
روششناسی تحقیق، که روش مناسب هر پژوهش را بر اساس موضوع تحقیق و طرح آن انتخاب میکند، از مهمترین بخشهای فرآیند پژوهش است. توجه به این بحث و اهمیت آن، سابقهای کهن دارد، و تفاوت میان علوم از نظر روش تحقیق در آنها، کمابیش ملحوظ بوده است. البته در برخی زمانها بر یک روش، مانند روش عقلی، بیشتر تأکید میشده است. در دورة جدید، از روزگار فرانسیس بیکن، به روش تحقیق در علوم بیشتر توجه شد؛ چنان که دانش «روششناسی» (=متدلوژی)، که گاه منطق عملی نیز نامیده میشود، شکل گرفت. بحث از روش تحقیق، غالباً بحثی مقدمی برای هر علم است و جداگانه و در مقدمة خود آن علم مطرح میشود. به دلیل تنوع روشهای تحقیق و ویژگیهای روشهای مورد نیاز در علوم مختلف، گردآوری تمام آنها در یک علم چندان عملی نیست.
در علوم از روشهای مشترک پژوهش نیز استفاده میشود، ولی در بسیاری از علوم روشهای ویژه برای انجام دادن پژوهش ضرورت دارد.
روش قیاسی از دیر باز در علومی چون ریاضیات و فلسفه کاربرد داشته است؛ ولی میتوان گفت این روش در سایر علوم نیز اهمیت ویژة خود را دارد.
در علوم طبیعی، مانند فیزیک و شیمی، روش تجربی، یعنی کشف مجهولات از طریق مشاهده و آزمایش، جایگاهی برجستهتر دارد.
در علوم انسانی و اجتماعی که با موضوعی پیچیده و چند بعدی به نام انسان رو به رویند، نتایج تحقیقات، قاطعیت و شمول کمتری نسبت به علوم طبیعی دارند. از این رو، پژوهش در این گونه علوم به روشهایی متنوع و متفاوت نیاز دارد. بی توجهی به این روشها، به ویژه انواع نوپدید آن، مانعی جدی برای رشد و توسعة این گونه علوم محسوب میشود. مثلاً امروزه در شیوههای یادگیری در دانش تعلیم و تربیت، بر شیوة اکتشافی، یعنی تفکر خلاق، تأکید میشود؛ اما شیوة انتقالی بر محفوظات تکیه میکنند.
پارهای از روشهای رایج در مطالعات اجتماعی را میتوان چنین برشمرد (گرچه خود این شیوهها به روشهایی فرعیتر قابل تقسیماند):
1. روش تاریخی ـ تطبیقی؛
2. روش توصیفی؛
3. روش تبیینی؛
4. روش آماری؛
5. روش تغییرات هم زمان ؛
6. روش کل نگری گشتالتی ؛
7. روش تحلیل محتوا.
شاید بتوان گفت در علوم اجتماعی ، بسته به موضوع پژوهش ، باید از روش های تلفیقی بهره گرفت ؛ یعنی ترکیب از روش های یاد شده.
در هر یک از این روشها؛ تعیین متغیرها و شاخصها و ابزارها و مراحل تحقیق، اهمیت دارد. معمولاً تفاوت فرضیهها در فرضیهسازی، که از مبانی اساسی پژوهش است، بر مبنای تعیین متغیرهای متفاوت شکل میگیرد. دستیابی به متغیرهای جدید نیز روشهایی خاص را میطلبد؛ گر چه «حدس نیز در این میان نقشی چشمگیر دارد.
بنابر آنچه گفته شد، توجه به عنصر «روش»، از بایستههای انکار ناپذیر فرآیند «پژوهش» است.
حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر رشاد
اصولاً پژوهش و آموزش بدون منطق و روش سنجیده، مانند حرکت سالک به سمت مقصد از بیراهه است. منطق مسیر نماست، بلکه خود مسیر است، پس تحقیق بدون منطق، سیر در غیر مسیر است.
دکتر حکمت نیا
روش شناسی بر گردان methodology است، و عرب زبانان از آن به «علم المنهج» تعبیر میکنند. نظر به اهمیت این دانش، گاهی آن را «علم العلوم» مینامند. این اصطلاح کاربردهای مختلف دارد:
1. روششناسی به معنای شناخت ابزار، فنون و طرق تحصیل معرفت دریک حوزة معین. در اینجا میتوان روش را به حوزة معین معرفتی نسبت داد؛ مثل روش تاریخ، که اشاره به همین معنا دارد.
2. بررسی پایههای نظری مکتب معین فلسفی؛ یعنی بررسی پیش فرضها، زیرساختها و مفاهیم اساسی آن مکتب. به دیگر سخن، منطق فهم مکتب را میتوان معادل این کاربرد دانست.
3. علمی است که در آن روش دستیابی به معرفت بررسی میشود. همین معنای سوم، مد نظر ماست؛ یعنی علمی که در آن از روش بحث میشود. توجه بشر به روش شناسی در این مفهوم، ریشة تاریخی دارد. در تاریخ معرفت بشر، کشف خطاهای فراوان و گوناگون در شناختهای عادی بشر، توجه دانشمندان را به این نکته جلب کرد که برای جلوگیری از این خطاها و دستیابی به معارفی پایدارتر و مطابق با واقع، چارهاندیشی کنند و راههای نیل به معرفت و لغزشگاههای آن و شیوههای پیشگیری از آن لغزشها را بشناسند. نتیجة این چارهاندیشی، توجه آگاهانه و عمیق به روشهای شناخت و پدید آمدن اصول و قواعد و روش کسب دانش بود. روش شناختها را به معرفت عامیانه و معرفت عمیق و نظام مند تقسیم میکنند. شناخت عامیانه دارای روش نیست و ضوابط و مراحل مشخص را طی نمیکند؛ اگر چه ناخودآگاه ممکن است مراحل حل شود.
اما در معرفت نظاممند، روش دارای قواعد و مراحل مشخصی است که برای دستیابی به دانش هر چه صحیحتر و دقیقتر باید به آن توجه کرد. یافتنِ این نظام و پیمودن آن، در نظر دانشمندان به قدری اهمیت داشت که در عصر روشنگری بر آن بودند که در شناخت، صِرف صحت نتیجه کافی نیست، بلکه راه و روش وصول به آن نیز باید از هر گونه خطایی مصون باشد. به تعبیر دیگر، آنان بر این باور بودند که کاربرد منظم و روشمند عقل، از هر گونه خطایی جلوگیری میکند. در نتیجه، به نظر آنان، «روش»، معیار «حقیقت» تلقی میشد.
با این لحاظ، «روششناسی»، بسیار اهمیت مییابد، و علم بدون روش معنا پیدا نمیکند.
دکتر محمد علی رضائی اصفهانی
روششناسی هر علم، از زیر ساختهای لازم برای فهم آن است، و دانش پژوه هر رشته باید دو گونه روش تحقیق بیاموزد:
1. روش تحقیق عام که برای همة رشتهها وجود دارد، و کلیات شیوة پژوهش و منبع شناسی و ساختارآفرینی مقالات و کتابها را به دانش پژوه میآموزد.
2. روش تحقیق ویژة هر علم، که شیوة پژوهش در آن رشته یا گرایش را مشخص میسازد.
برای نمونه، شیوة تحقیق در تاریخ، نقلی است، و شیوة تحقیق در فلسفه، عقلی است، و شیوة تحقیق در فیزیک، تجربی است.
تا هنگامی که محقق شیوة صحیح تحقیق در علم را نیاموزد، نمیتواند از منابع و ابزارها به طور صحیح استفاده کند و به نتایجی دُرُست دست یابد، بلکه گاهی به بیراهه میرود.
آیا اساساً رابطهای میان روششناسی و معرفتشناسی وجود دارد و اگر چنین است، این رابطه تک سویه است یا دو سویه؟
دکتر حکمت نیا
مهمترین پیشفرض روششناسی این است که با به کار بردن اصول و قواعد منظم میتوان به معرفت دست یافت، یا دست کم به آن نزدیک شد، و از سوی دیگر، بتوان دربارة دستاورد معرفتی و اعتبار آن اظهار نظر و داوری کرد. این پیشفرض در اذهان محققان بود، تا اینکه هیدگر و گادامر در هرمنوتیک، فهم را به لحاظ هستیشناسی و فلسفی بررسی کردند.
برخی دانشمندان، مانند دیلتای، تلاش کردند برای علوم انسانی روششناسی مناسبی ابداع کرده، آن را هم ردیف علوم تجربی قرار دهند. هیدگر و گادامر پیش فرض این تلقی را مخدوش کردند. این دو فیلسوف، پرسش اساسیتر را مطرح کردند و به جای تکمیل روششناسی، در پی پاسخ به پرسشی بنیادین برآمدند.
به جای اینکه بگویند «چگونه میشناسیم»، که در پی یافتن روش است، گفتند: «نحوة وجود آن موجودی که هستی او فقط در فهم است، چیست؟»
گادامر بر این باور بود که نفی روش نمیکند و وی این مطلب را در پاسخ منتقد خویش، املیوبتی، مینویسد؛ ولی نتیجة کاوش وی در چیستی فهم، به انکار روششناسی منجر میشود؛ زیرا وی بر این باور است که ضرورت نیاز به روش مبتنی بر جداانگاری فاعل و موضوع شناسایی و فاصلة اُبژه ـ سوژه است، و روش، واسطة ارتباط با سوژه است و راه را بر خطاهای احتمالی در مسیر شناسایی موضوع میبندد.
در عصر روشنگری، صِرف صحت نتیجه را کافی نمیدانستند، بلکه روش را لازم میپنداشتند. و دکارت برای رسیدن به شناخت، کار خود را با شک آغاز کرد و کوشید با ارائة روش، نقش پیش داوریها را کم کند. بر عکس گادامر به پیش داوریها و نقش آنها در فهم، اهتمام میورزید و بر این باور بود که فهم با پیشداوری آغاز میشود، پس روش وجود ندارد که بخواهد فهم ما را از پیش داوری بپیراید. گذشته از این، به نظر گادامر، «فهم، واقعه» است؛ یعنی عملی روشمند نیست، و محصول اعمال روش نیست که فاعل شناسایی به کار میبندد.
با این توضیح، رابطة معرفتشناسی و روششناسی روشن میشود. در معرفتشناس(Epestemology) مبادی معرفت، ابزار شناخت، ارزش و معرفت و معیار صدق و کذب در معرفت بررسی میشود، و پیش فرضهای روششناسی شکل میگیرد. اصول روششناسی را باید در معرفت شناسی تحلیل عینی کرد.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عباسی
فلسفة علم جدید، به معنای عام کلمه، و نیز فلسفههای خاص هر علم که از علوم نوپدید محسوب میشوند، محل تلاقی معرفتشناسی و روششناسیاند. مکتبهای متفاوتی چون استقرا گرایی (Inductivism) که مدافعانی چون بیکن و راسل دارد، و ابطالگرایی (Falsi ficationism) پوپر که در عین تأکید بر روش تجربی در علوم به معنای جدید آن، کارکرد این روش را نه در حد اثبات نظریهها، بلکه در حد ابطال نظریهها برمیشمارد، و قراردادگرایی (Conventionalism) کسانی چون پوانکاره، ریاضیدان و فیزیکدان فرانسوی، که تحت تأثیر ظهور هندسههای نااقلیدسی، یقینیترین دانش بشری (=ریاضیات) را نیز در معرض دگرگونی قرار داد، و کل گرایی (Holism) کوآین، همگی در عین اینکه دیدگاه معرفتشناسیاند، روشهایی متفاوت را در تحقیقات عرضه میدارند. در دانش معرفتشناسی، از ابزارها و منابع شناخت آدمی و ارزش آنها سخن گفته میشود. در نتیجه، بر اساس موضعی که در این دانش اتخاذ شود، روشهای پژوهشی نیز دگرگون میشود، و ردهبندی متفاوتی از علوم عرضه خواهد شد. کسی که تجربه را تنها منبع کسب معرفت میداند، در دانش روششناسی نیز تنها روشهای منتهی به تجربه را مفید خواهد شمرد.
حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر رشاد
معرفت شناسی، هندسه آرا و هویت بخش روششناسی است. پس تقدم با معرفتشناسی است. گر چه گاه ممکن است معرفت فراچنگ آمده در اثر جد و اجتهاد روششناختی برخی زوایای هندسه معرفتشناختی آدمی را تحسین نماید. مراد من اینجا معرفتشناسی عام (Epistemology) است، بدیهی است معرفت دینی که معاصران از آن به غلط تعبیر به معرفتشناسی دینی میکنند فرع بر متدولوژی است.
دکتر رضایی
بر اساس روش شناسی، معرفتهای بشری چهار دستهاند:
أ. معرفت تجربی، در علوم انسانی و طبیعی، که بر اساس روش آزمایش و خطا (تجربه) بنیاد نهاده شده است، و حاصل آن، علومی مثل فیزیک، شیمی، روانشناسی و جامعهشناسی است.
ب. معرفت عقلی، در علوم عقلی، در علوم عقلی، همچون ریاضیات و فلسفه و منطق، که بر شیوة استدلالهای عقلی استوار است.
ج. معرفت نقلی، که بر روش نقل اقوال، ارا و وقایع استوار است، و علومی مثلِ تاریخ، حدیث و ادبیات را شکل داده است.
د. معرفت شهودی، که بر روش مکاشفه و شهود باطنی استوار است، و علومی همچون عرفان را شکل میدهد.
بنابراین، رابطة معرفتشناسی و روششناسی، دوسویه است؛ یعنی هر معرفت بشری بر پایة روشی خاص استوار است، و هر روشی که برای شناخت جهان انتخاب شود، معرفتی خاص به دنبال دارد.
اگر شما با چشم سر به جهان بنگرید، معرفت تجربی حاصل میشود، و اگر با چشم دل بنگرید، معرفت شهودی حاصل میشود.
گفتنی است که خطا در روش، خطا در معرفت را در پی دارد.
در سنت و فرهنگ اسلامی، در برخی مباحث و علوم، مبحث روششناسی و بهرهگیری از آن وجود داشته است، مثلاً علم اصول همواره روشی برای استنباط از فقه به شمار میرفته است، میزان موفقیت و کارآمدی این روشها در علوم دینی چقدر است و برای روز آمدی بیشتر این روشها چه پیشنهادی دارید؟ حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی اکبر رشاد
در امتداد موهبت رسالت و نعمت امامت، منصب فقاهت، سومین حلقة هدایت بشر به حکمت و حیات دینی است. اجتهاد و فقاهت نیز حصیلة علم ارجمند اصول فقه است. عمدة مبانی و قواعد دانش اصول نیز از مشرب معرفتخیز وحی و خرد و از شریعة شریعتساز تعالیم نبوی سرچشمه گرفته است. مؤسس اصول نخستینة فقه، حضرت امام محمد باقر (ع) است، و فن و فعل اجتهاد نیز یادگار حضرات باقر و صادق ـ سلام الله علیهماـ است؛ زیرا علاوه بر شیعه، ائمة اربعة فقه مذاهب تسنن نیز، با واسطه و بیواسطه، ریزهخوار و خوشهچین خوان و خرمن حکمت و معرفت آن بزرگواران بودهاند.
مجال و مجلای تحقق فرمانِ «اِنَّما عَلَیْنا اَنْ نُلقِی اِلیْکُمُ الأُصُولَ وَ عَلَیْکُمْ اَنْ تُفَرِّعُوا»، فقط علم فقه نیست، بلکه مصدر اصول اولیة همة معارف و علوم الاهی و انسانی، حضرات معصومان (ع) بودهاند. در باب اصول و قواعد استنباط نیز اگر همة آنچه از حضرتین صادقین (ع) شرف صدور یافته، تنسیق شود، مَبدأ و مُبدِعِ اصول و اجتهادْ مبرّز و محرز خواهد گشت. البته مدوِّن علم میتواند غیر از مؤسس آن و طبعاً متأخر از او باشد.
اصول و اجتهاد، ادوار و اطوار بسیاری را پشت سر نهاد تا اینکه در پی دو قرن (=یازدهم و دوازدهم قمری) رکود و فتورِ اصولیگری و رواج و رونق اخباریگری در برخی نواحی ایران و عراق، و پس از گذشت افزون بر ده قرن از عهد امام محمد باقر(ع)، بار دیگر با جهاد و اجتهاد همنام آن امام همام، حضرت علامة مجدّد، آقا محمد باقر اصفهانی، معروف به وحید بهبهانی (1205ـ1117 ق)، این دانش کهن و کهول، حیات و حرکتی دوباره یافت.
علامة بهبهانی با نیم قرن جهاد علمی ستودنی، به ابطال و امحای مشرب متحجر و ارتجاعی اخباریگری و نصبسندگی و احیای اصول و تجدید اجتهاد اهتمام ورزید و طومار آن مرام منحط را در هم پیچید.
غلبة اصولیگری بر اخباریگری را الحق باید انقلاب معرفتی و رنسانس علمی بزرگ و سترگی در حوزة معرفت دینی شیعی به شمار آورد. پس از پدیدة نزول وحی و وقوع بعثت، حادثة معرفتیای بزرگتر از این ماجرا سراغ نداریم؛ زیرا اصولیگری تنها به معنای تحول در منطق دینفهمی نبود، بلکه به معنای دیگرگونی بنیادینی بود که هم فهم دینی، هم فکر دینی، هم فعل دینی را بهشدت متأثر و متحول ساخت.
اصولیگری و اجتهادگرایی، با ترویج تعقل و آزاداندیشی و بسط نقد و نواندیشی، حتی در غیر فقه، دستاوردهایی فرخنده و فراوان را در تاریخ علمی شیعه به ارمغان آورد که از جملة آنهاست:
1. روشمندسازی استنباط آموزههای حُکمی دین (فقه)
2. تصلبزدایی و جمودشکنی و تأمین پویایی و انطباقپذیری آموزههای حُکمی، با تطورات زمان و زندگی
3. اصلاح و تصحیح مداوم آموزههای حُکمی دین
4. عقلانی و خرد پسند کردن معرفتی دینی
5. بسط و تعمیق معرفت دینی
6. تکامل معرفت اسلامی با کشف مفاهیم نو به نو از مدارک (منابع) دینی
اصولیان و فقیهان متأخّر و معاصر با جهاد فکری حوصلهسوز و دقتهای علمی حیرتانگیز خود در روششناسی تحقیق، علوم و معارف زبانی، از قبیل فقه اللّغة و زبانشناسی، حتی در پارهای مباحث که امروزه در زمرة نشانهشناسی، فلسفة زبان و احیاناً فلسفة تحلیلی و تحلیل زبانی قرار دارد، و همچنین در فهمپژوهی و هرمنوتیک و حتی برخی نکات معرفتشناختی، به معارف و معلومات عمیق و انیقی دست یافتهاند که امروز با مدرنترین مکتبها و منظرها در این رشتهها حریفی و هماوردی میکند، بلکه فقیهان و اصولیان ما حقایق و دقایق بسیاری را فراچنگ آوردهاند که هرگز و هنوز به خاطر مدعیان فرنگی این دانشها و دانستهها خطور نکرده است.
اما اصول فقه، به رغم ژرفای شگرف و گستردگی شکوهمندش، فاقد کمال و جامعیتی فراخور استنباط فقه کارآمد و روزآمد و اکنونساز و آیندهپرداز است؛ زیرا:
1. پارهای از مباحث مهم مطرحشده کامل نیست.
2. جای برخی مباحث ضرور و مبتلابه در منطق استنباط فقه، تهی است.
توضیح اینکه دانش اصول، نیازمند بسط مباحث معطوف به مدارک و دوال دینی (بالمعنی الاعم) است، و باید بررسیهایی جامعتر در برخی مدارک و ماهیت و مبانی، اصول، روشها، قواعد، ضوابط، سنجهها و دیگر مسائل آن صورت گیرد.
گروهی از اصولیون در حق عقل، که حجت الاهی بر انسان است، بیمهری میکنند. این در حالی است که همچنان بر مدرک مستقل انگاشتن اجماع اصرار میورزند. از این رو، اصول فقه نیازمند تحول و تحلیل است.
دکتر رضایی
عالمان مسلمان از دیرباز به روششناسی علوم توجه کردهاند؛ علم اصول را مقدمة فقه، و علم منطق را مقدمة فلسفه قرار دادهاند. از این رو، علم اصول فقه در جهان اسلام رشد کرده است؛ به طوری که یکی از پیشرفتهترین علوم اسلام به شمار میآید. در اینجا، توجه به دو نکته بایسته است:
یک. همة علوم اسلامی، با اصول فقه دستیافتنی نیستند، و این علم، توان پشتیبانی از تمام علوم اسلامی را ندارد. به عبارت دیگر، اصول فقه، قواعد عقلایی محاوره است، و برخی قواعد آن عام است و در بسیاری از علوم کارایی دارد؛ مانند مباحث عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین، حجیّت ظواهر؛ ولی برخی قواعد آن مخصوص فقه است.
مثلاً قاعدة سیاق و قاعدة جری و تطبیق، که در تفسیر کارایی زیادی دارند، در اصول فقه جایگاهی ندارند.
دو. علم اصول فقه، ترکیبی است؛ یعنی از چند شیوة فرعی استفاده میکند؛ گاهی روش آن عقلی است، و گاهی عرفی. نیز در بخشی از اصول فقه، روش نقلی حاکم است؛ مثل برخی اصول عملیه. و گاهی ترکیبی از آنهاست. از اینرو، دانشوران اصول فقه گاهی به یکی از این روشها متمایل میشوند و گاهی اختلاف در روش استدلال جدیاست؛ مثل مبحث استصحاب.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عباسی
دانشهای مختلف، به اقتضای موضوع یا مسائل و یا منابع خود، نیازمند روششناسیای ویژهاند. از آنجا که دانش فقه در میان مسلمانان جایگاهی والا دارد، دانشمندان مسلمان بیش از علوم دیگر بدان اهتمام ورزیدهاند. بحث از روش استنباط احکام عملی دین، از سدة اول مطرح شد. شکلگیری دیدگاه اهل حدیث، و در مقابل آن، مکتب رأی و قیاس در میان اهل سنت، از اینجا نشئت گرفته است. ویژگی دانش فقه، که قرآن و سنت اصلیترین منابع آناند، و توجه به متن مقدس و شیوة بهره برداری از آن و میزان اعتبار و حجیت روایات و نیز ظواهر و الفاظ این متون، زمینهساز شکلگیری دانشی به نام اصول فقه شد. گفتهاند این علم از قرن دوم و با نگارش برخی رسالهها به دست کسانی چون شافعی پدیدار شد.
سیر تاریخی این دانش در میان اهل سنت، با آنچه در جامعة علمی شعیه اتفاق افتاد، تا اندازهای متفاوت است. گشوده بودن باب اجتهاد در میان شیعه و حوادثی چون ظهور اخباریگری که موجب بروز عکس العملی علمی در میان عالمان اجتهادگرای شیعه شد، رونق و پیشرفت خیره کنندة این دانش را در پی داشت. به هر حال، علم اصول فقه، نمونهای روشن از توجه به شیوة تحقیق در میان مسلمانان است. توفیق این دانش در استحکامبخشیدن به استنباطات دینی، انکار ناپذیر است. امروزه، غفلت از چنین دانشی، برخی کممایگان را جرئت بخشیده است که برداشتهای سست و بیپایة خویش را به دین نسبت دهند. به هر روی، برای مراجعهکنندگان امروزین به متون دینی، توجه به روش ویژة تحقیق در این متون و میزان اعتبار استنباطات گوناگون و استناد آنها به دین ضرورت دارد دانش اصول فقه در پی برآورده ساختن این نیاز است، و هنوز هم میتواند بالندهتر از گذشته شود.
توجه به برخی شیوههای جدید پژوهش، از قبیل روشهای تحلیل محتوا و نیز پارهای بحثهای مطرحشده در فلسفة تحلیل زبانی و حتی فلسفة اخلاق یا فلسفة حقوق جدید در باب اوامر و نواهی فعل گفتاری و اعتباریات، میتواند زمینهساز نوآوریهایی در این دانش باشد.
دکتر حکمت نیا
اصول فقه، منطق استنباط فقه است، و روششناسی در صدد ارائه اصول و قواعد فهم. اکنون صرف نظر از اینکه اصول فقه در مقام ارائه قواعد فهم دانشی خاص است، میتوان این دو علم را از ابعاد گوناگون مقایسه کرد:
1. مقایسه به لحاظ غایت: روششناسی و اصول فقه در غایت به هم شبیه هستند و هر دو معیاری را برای سنجش فهم ارائه میدهند؛ اما در اصول فقه در غیر مقامی که محقق به یقین میرسد، به یافتن راه عملی اکتفا میکند.
2.بستر تاریخی ایجاد و تکامل: روششناسی و اصول فقه، هر دو، در بستر هرج و مرج علمی و بیروشی شکل گرفتهاند.
3. مقایسه در ساختار: روششناسی و اصول فقه ساختاری یکسان ندارند.
4. مقایسه در قلمرو: به لحاظ مسائل مطرح در روش شناسی و اصول فقه، میان این دو، رابطة عموم و خصوص مِنْ وجه است.
5. مقایسه در پیش فرضها: اصول فقه دارای پیش فرضهای خود است؛ یعنی قانونگذار حکیم قانونگذاری کرده و سخن متعارض نگفته است. مجموعة آموزههای شرعی به لحاظ زمانی یک واحد محسوب میشود. حال آنکه پیش فرضهای روششناسی این گونه نیست.
وجود تفاوتها، ما را به این نکته رهنمون میشود که این دو علم، تفاوت ماهوی دارند و نمیتوان یکی را جایگزین دیگری کرد.
اصول فقه، ابزار دست فقیه است در استباط، و درصدد تعیین حجت از غیر حجت و یافتن راهکارعلمی است؛ اما روششناسی میخواهد دربارة مفاد گزارهها اظهار نظر کند، و جدا از استناد، محتوا را بفهمد و با اصول و قواعد به آن شناخت یابد. البته نمیتوان انکار کرد که خمیر مایة روششناسی در اصول فقه وجود دارد. بنابر این، میتوان از برخی آموزههای اصول فقه، در روششناسی بهرهمند شد.
آیا روش تحقیق در ساحتهای مختلف علوم اسلامی یکسان و یگانه است و یا مثلاً با بازسازی علم اصول میتوان در حوزههایی چون کلام و تفسیر نیز از آن به عنوان متد استنباط معارف دینی استفاده کرد؟ حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی اکبر رشاد
رسالت و غایت اصلی علم اصول، روشمندسازی و انطباقپذیرکردن استنباط احکام فقهی قلمداد میگردد؛ اما ژرفا و گسترة اثرگذاری این دانش بسی از این حد و سطح فراتر رفته است؛ زیرا طرز تدریس و تدرّس توأم با موشکافیها و نکتهسنجیهای شگفت و شگرف علم اصول، آنچنان ذهن دانشپژوهان آن را ورزیده و کارآور میسازد که آنان قدرت نقد و نوآوری در اکثر شاخههای دینشناسی و علوم انسانی مرتبط با دین را به دست میآورند. دانشآموختگان این فن فرخنده، با تحصیل ملکة اجتهاد و تسریدادن روششناسی و اصول و قواعد عام استنباط به حوزة مباحث غیر فقهی، همان ژرفکاویهای اصولی و فقهی را در حیطة آن حوزهها نیز به کار بسته، به استنباط و استنتاجهایی عمیق و انیق بازو مییازند و دست مییابند. از این رو، این دانش، خواهناخواه، اثری شایان و نمایان بر عقایدپژوهی و اخلاقپژوهی دینی نیز نهاده، و به نحو کلی و کلان، موجب استحکام و ارتقای سطح و سازة «دینْفهمی»، «دینْباوری» و «دینداری» شده است؛ اما باید اذعان کرد که به رغم حسن و هنر بیشمار و خدمات و برکات بسیار اصول، و به رغم وجود دانشهای روشگانی دیگر در باب متنپژوهی و دینْفهمی، همچنان دینپژوهی و اسلامشناسی از فقدان علم یا رشتة علمیای شامل و کامل رنج میبرد؛ زیرا علوم و فنون روششناختی و آلی رایج، دچار کاستیها و ناراستیهایی است که دست کم امروز به نحو درخور، پاسخگوی ضرورتها و حاجتها نیست. از این رو، در باب منطق فهم دین و روششناسی کشف گزارهها و آموزههای دینی، اکنون نیازمند دانش یا رشتهای هستیم که مشتمل بر اوصاف زیر باشد:
أ. ناظر به همة ارکان دین و معرفت دینی یعنی عقاید (فلسفه و کلام) اخلاق (فردی، جمعی و حکومی)، احکام (فردی، جمعی و حکومی)، تربیت ( به معنی عام آن = فردسازی و جامعهپردازی) و معارف علمی دین باشد.
به رغم آنکه علم اصول کنونی مشتمل بر بسیاری از اصول، قواعد و ضوابط مشترک استنباط است، کارهای زیر ضرور مینماید:
1. توسعه و تکمیلِ روششناسی معطوف به استنباط فقه عقود و ایقاعات، اجتماعیات و سیاسیات، از رهگذر تخریج و تأسیس پارهای اصول و قواعد و ضوابط جدید در این زمینهها
2. تکمیل، بل تدوین روششناسی جامع استنباطِ نظام، گزارهها و آموزههای عقایدی
3. تأسیس روششناسی استنباطِ نظام، دستورها و آموزههای اخلاقی
4. تأسیس روششناسی اسنتباطِ نظام، دستورها و آموزههای تربیتی
5. تأسیس روششناسی استنباط معارف علمی دین
ب. شامل مسائل همة اطراف «واقعة فهم» (ماتن و شارع، مدارک و دوال، مُدرَک و محتوا، مُدرِک و مفسّر، منطق و روش ادراک) بوده، ناظر به مباحث و مسائل همة مدارک و دوالِ مراد و مشیت تکوینی و تشریعی الاهی (وحی، کلام معصوم، کردار معصوم، عقل و فطرت) باشد.
این دانش باید به فراخور هر یک از مدارک و دوال، به نحوی درخور، به تعلیل و تحلیل و تنقیح ماهیت، مبانی، نهادها، روشها، قواعد، ضوابط، سنجهها، آفات، و نیز دفع شکوک و شبهات مطرح در بارة آنها بپردازد.
ج. دارای انسجام ساختاری و بافتاری بوده، از حسن تألیف و هندسة متوازن، برخوردار و از حشو و زواید، استطرادات مفرط و اطالة بلاطایل عاری و بری باشد.
«فهم دین»، پدیدهای ذاتالاطراف است، و باید همة مباحث مرتبط با وقوع و صحت و سقم «واقعة فهم دین» مورد کاوش و چالش قرار گیرد. مباحث مطرحشده در اصول دربارة مبدأ مدارک دین (ماتن / شارع)، مدارک دین (منابع)، مُدرِک و مکلّف (مفتی و مستفتی)،مُدرَک (محتوای شریعت) و منطق ادراک (روششناسی استنباط)، دچار نواقص و نقایص بسیار است.
در اصول فقه کنونی، جای مباحثی بنیادین خالی است؛ از جمله: سهم و نقش جهانبینی، انسانشناسی (نقش و سهم منزلت انسان)، فلسفة حقوق و فقه، سیاست و اقتصاد، بهویژه مسائلی از قبیل عدالت، مصلحت امت اسلامی و حکومت دینی، اولویتها در استنباط فقهی. همچنین به تأثیر مباحث فلسفة دین، بهویژه نهادهای مهمی همچون مقاصد الشریعة، ابتنای احکام بر مصالح و مفاسد، کلگونگی دین، و تلائم و سازوارگی ارکان دین با یکدیگر و انسجام درونی هر رکن، بذل توجه کافی نمیشود.
از دیگر بایستگیهای کارآمدسازی اصول فقه، بسط و ساماندهی، بلکه ابداعِ، پارهای مباحث ناظر به مبانی، اصول و قواعد و ضوابط عام معطوف به فقه اجتماعیات و سیاسیات، عقود و ایقاعات است.
جای مباحث مهمی چونان موضوعشناسی، حکمشناسی، اعتباریات، ماهیت قضایای اصولی و فقهی، نسبتسنجی مدارک، حجج، ادلّه و قواعد با هم، شیوهها و ابزارهای سنجش معرفت فقهی و بازشناخت سره از ناسره، آسیبشناسی و آفتزدایی از آن نیز تهی است، یا اینکه در حد کفایت بدانها پرداخته نشده است. البته توجه دارم، پارهای از این مباحث از سنخ فلسفة علم اجتهاد و فلسفة دین است و بهتر است در جای دیگری تبیین گردد و برآیند آن در اصول فقه مورد استفاده قرار گیرد. اما فعلاً جای دانشهای پیشینی استنباط در هندسه علوم اسلامی خالی است.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عباسی
تحقیق در عرصههایی چون فقه، کلام و تفسیر، روشهایی مشترک دارد؛ زیرا این دانشها غالباً نیازمند مراجعه به متن و استنباط از متن هستند. البته تفاوتهایی نیز میان آنها به چشم میخورَد. در دانش فقه، احکام عملی باید کشف شوند؛ لذا حجیت و استناد و اعتبار این احکام به گونهای است که شاید برای استناد عقاید کلامی به دین، نتوان از آن نوع حجیت بهره گرفت.
نگاهی اجمالی به مباحث مطرح شده در دانش اصول فقه، نشان میدهد که عمدة مباحث آن، مانند اصول علمیه، ناظر به نیاز خاص دانش فقه بوده است، ولی برخی مباحث آن، به ویژه مباحث الفاظ و حجیت ظواهر، عمومیت داشته، در سایر علوم اسلامی نیز کاربرد دارد. میتوان در کنار دانش اصول فقه، دانشهای دیگری همچون روش استنباط معارف کلامی تأسیس کرد از سرمایة کنونی اصول فقه نیز بهره جویند.
در مباحث تفسیری، مسلمانان به روشهای تفسیری توجه کردهاند. البته این روشها بیشتر رویکرد بودهاند، نه روش؛ و دانش ویژهای در این زمینه ظهور نیافته است. شاید علتش این باشد که مباحث طرح شده در دانش تفسیر، خود، مصداق مباحث دانشهای دیگری مانند فقه و کلام است. از اینرو، ضرورت دارد که به بحث روش شناسی در این گونه دانشها نیز بیش از پیش توجه شود.
دکتر رضایی
روش تحقیق در علوم مختلف، یکسان نیست. البته قواعد عام روش تحقیق، یعنی روش تحقیق عمومی، در همه کاربرد دارد، اما روش تحقیق خاص هر علم، غیر از علم دیگر است؛ لذا علم اصول فقه کنونی، نمیتواند پاسخگوی نیاز همة علوم اسلامی باشد. البته برخی قواعد عام این علم، در همة علوم کاربرد دارند.
برای تأمین نیاز روش تحقیق در علوم اسلامی، یکی از دو راه زیر را میتوان پیمود:
أ. باز سازی و تکمیل علم اصول فقه، به مثابة روش تحقیق در علوم اسلامی
ب. تأسیس روش تحقیق خاص در هر علم، و استفاده از علم اصول به مثابة روش عام علوم اسلامی و روش خاص تحقیق در فقه پژوهی.
در تفسیر، نیازمند «منطق فهم و تفسیر قرآن» هستیم، که شاملِ مبانی، قواعد، روشها، گرایشهای تفسیر قرآن، معیارها و سنجههای فهم و تفسیر شود. در منطق تفسیر قرآن، از قاعدة «حجیت ظواهر قرآن» استفاده میکنیم، که قاعدهای اصولی است، اما روش تحقیق در تفسیر و علوم قرآن (= منطق و فهم و تفسیر قرآن) گستردهتر از آن است که اصول فقه بتواند پاسخگوی آن باشد. هنگامی که به تاریخ تفسیر مفسران قرآن نظر میافکنیم، میبینیم هر مفسری که روشگان خاصی را برگزیده است، به موفقیتی چشمگیر دست یافته است؛ مثل علامة طباطبایی در تفسیر المیزان که تفسیر قرآن به قرآن را برگزیده است.
استفاده از روش خاص در موضوعات علوم قرآن نیز نتایجی متفاوت دارد. برای نمونه، دربارة «جمع قرآن» دو دیدگاه عمده بین دانشمندان مسلمان وجود دارد، آیت الله خوئی و شماری دیگر از دانشمندان برآناند که قرآن در زمان پیامبر (ص) جمعآوری شده است، و به روش فقها استدلال میکنند؛ ولی آیت الله معرفت معتقد است که قرآن بعد از زمان پیامبر (ص) جمعآوری شده است و به شواهد تاریخی استدلال میکند و بر آن است که روش تحقیق فقهی در اینجا کارایی ندارد.
اگر آیهای از قرآن را به روش عقلی، قرآن به قرآن، روائی، علمی و اشاری (باطنی و عرفانی) تفسیر کنیم، نتایجی متفاوت به بار میآورد. بسیاری از انحرافات صوفیه و اخباریها در تفسیر به دلیل ضعف روششناسی آنان در تغییر بوده است.
در مرکز جهانی علوم اسلامی، مباحث روششناسی و روش تحقیق تا چه اندازهای به طور جدی طرح شده است و طرح این مباحث را در مرکز چه مقدار ضروری میدانید؟ حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضایی
در مرکز جهانی علوم اسلامی، هنوز اهمیت مبحث روش تحقیق در علوم، جایگاه واقعی خود را پیدا نکرده است. البته اخیراً در عناوین درسی رشتهها روش تحقیق خاص هر علم گنجانده شده است، و در سال جاری کتاب درسنامة روشها و گرایشهای تفسیری قرآن، از نگارنده، منتشر شد و مورد استقبال مراکز حوزوی و دانشگاهی قرار گرفت؛ اما اکنون در آغاز راه هستیم. به نظر میرسد در کنار هر متن درسی محتوایی، یک متن روشی نیاز است، و در هر رشته، باید کارگاه روش تحقیق وجود داشته باشد.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی اکبر رشاد
طرح روش شناسی علوم انسانی، به خصوص منطق فهم دین، به اندازة کشف حقیقت وحاق دین ارزشمند است. چه آنکه گفتیم: تحقیق بدون اتکا به منطق فهم مانند سیر در غیر مسیر است.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عباسی
تحولاتی که در سالهای اخیر در نظام آموزش مرکز جهانی علوم اسلامی صورت گرفته است، باید ادامه یابند. در موقعیت کنونی، بر موضوع تحقیق و نوآوری و تولید دانش تأکید بیشتری شده، و حتی در برنامة درسی، واحدهایی به نام «روش تحقیق» گنجانده شده است، ولی هنوز در ابتدای راه است. روش تحقیق عمومی غالباً در حد بیان روش تتبع و فیشبرداری طرح میشود، ولی روشهای تحقیق در علوم خاص که اهمیت بیشتری دارند، هنوز به صورت جدی طرح نشدهاند. یکی از رسالتهای نشریهای چون پژوهه نیز میتواند طرح چنین مباحثی باشد.
منبع:www.hawzah.net
ارسال توسط کاربر محترم سایت : amirpetrucci0261
/ج
امروزه یکی از کلیدی ترین مباحث در پژوهش و تکاپو برای رسیدن به خلاقیت و نظریهپردازی ، بحث روششناسی و روش تحقیق می باشد و در گسترة تحقیقات علمی و بنیادین از اهمیت ویژهای برخوردار است.
بحث بنیادین روش، می تواند ما را به معیاری عمیق و دقیق که راهگشای مشکلات در عرصههای علوم اسلامی ـ انسانی است، راهبری کند. روششناسی ، راهی برای رسیدن به معرفت ژرف کاوانه و تکاپویی روشمند برای نظریهپردازی است. برای رسیدن به ساحتها و وافقهای پیشینی در این عرصه، بحث «روششناسی و پژوهش؛ چالشها و راهکارها» را طرح کرديم و از استادان حوزه و دانشگاه در این باره نظرخواهی کرديم. با تشکر از عزیزانی که در این وادی ما را یاری رساندند. در ادامه، مطالب طرح شده را می خوانیم:
لطفاً با ارایة نمایی کلی از مبحث روششناسی (Methodology) ضرورت و بن مایههای فکری این مبحث را برای پژوهشهای خلاقانه تبیین فرمایید؟
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عباسی
روششناسی تحقیق، که روش مناسب هر پژوهش را بر اساس موضوع تحقیق و طرح آن انتخاب میکند، از مهمترین بخشهای فرآیند پژوهش است. توجه به این بحث و اهمیت آن، سابقهای کهن دارد، و تفاوت میان علوم از نظر روش تحقیق در آنها، کمابیش ملحوظ بوده است. البته در برخی زمانها بر یک روش، مانند روش عقلی، بیشتر تأکید میشده است. در دورة جدید، از روزگار فرانسیس بیکن، به روش تحقیق در علوم بیشتر توجه شد؛ چنان که دانش «روششناسی» (=متدلوژی)، که گاه منطق عملی نیز نامیده میشود، شکل گرفت. بحث از روش تحقیق، غالباً بحثی مقدمی برای هر علم است و جداگانه و در مقدمة خود آن علم مطرح میشود. به دلیل تنوع روشهای تحقیق و ویژگیهای روشهای مورد نیاز در علوم مختلف، گردآوری تمام آنها در یک علم چندان عملی نیست.
در علوم از روشهای مشترک پژوهش نیز استفاده میشود، ولی در بسیاری از علوم روشهای ویژه برای انجام دادن پژوهش ضرورت دارد.
روش قیاسی از دیر باز در علومی چون ریاضیات و فلسفه کاربرد داشته است؛ ولی میتوان گفت این روش در سایر علوم نیز اهمیت ویژة خود را دارد.
در علوم طبیعی، مانند فیزیک و شیمی، روش تجربی، یعنی کشف مجهولات از طریق مشاهده و آزمایش، جایگاهی برجستهتر دارد.
در علوم انسانی و اجتماعی که با موضوعی پیچیده و چند بعدی به نام انسان رو به رویند، نتایج تحقیقات، قاطعیت و شمول کمتری نسبت به علوم طبیعی دارند. از این رو، پژوهش در این گونه علوم به روشهایی متنوع و متفاوت نیاز دارد. بی توجهی به این روشها، به ویژه انواع نوپدید آن، مانعی جدی برای رشد و توسعة این گونه علوم محسوب میشود. مثلاً امروزه در شیوههای یادگیری در دانش تعلیم و تربیت، بر شیوة اکتشافی، یعنی تفکر خلاق، تأکید میشود؛ اما شیوة انتقالی بر محفوظات تکیه میکنند.
پارهای از روشهای رایج در مطالعات اجتماعی را میتوان چنین برشمرد (گرچه خود این شیوهها به روشهایی فرعیتر قابل تقسیماند):
1. روش تاریخی ـ تطبیقی؛
2. روش توصیفی؛
3. روش تبیینی؛
4. روش آماری؛
5. روش تغییرات هم زمان ؛
6. روش کل نگری گشتالتی ؛
7. روش تحلیل محتوا.
شاید بتوان گفت در علوم اجتماعی ، بسته به موضوع پژوهش ، باید از روش های تلفیقی بهره گرفت ؛ یعنی ترکیب از روش های یاد شده.
در هر یک از این روشها؛ تعیین متغیرها و شاخصها و ابزارها و مراحل تحقیق، اهمیت دارد. معمولاً تفاوت فرضیهها در فرضیهسازی، که از مبانی اساسی پژوهش است، بر مبنای تعیین متغیرهای متفاوت شکل میگیرد. دستیابی به متغیرهای جدید نیز روشهایی خاص را میطلبد؛ گر چه «حدس نیز در این میان نقشی چشمگیر دارد.
بنابر آنچه گفته شد، توجه به عنصر «روش»، از بایستههای انکار ناپذیر فرآیند «پژوهش» است.
حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر رشاد
اصولاً پژوهش و آموزش بدون منطق و روش سنجیده، مانند حرکت سالک به سمت مقصد از بیراهه است. منطق مسیر نماست، بلکه خود مسیر است، پس تحقیق بدون منطق، سیر در غیر مسیر است.
دکتر حکمت نیا
روش شناسی بر گردان methodology است، و عرب زبانان از آن به «علم المنهج» تعبیر میکنند. نظر به اهمیت این دانش، گاهی آن را «علم العلوم» مینامند. این اصطلاح کاربردهای مختلف دارد:
1. روششناسی به معنای شناخت ابزار، فنون و طرق تحصیل معرفت دریک حوزة معین. در اینجا میتوان روش را به حوزة معین معرفتی نسبت داد؛ مثل روش تاریخ، که اشاره به همین معنا دارد.
2. بررسی پایههای نظری مکتب معین فلسفی؛ یعنی بررسی پیش فرضها، زیرساختها و مفاهیم اساسی آن مکتب. به دیگر سخن، منطق فهم مکتب را میتوان معادل این کاربرد دانست.
3. علمی است که در آن روش دستیابی به معرفت بررسی میشود. همین معنای سوم، مد نظر ماست؛ یعنی علمی که در آن از روش بحث میشود. توجه بشر به روش شناسی در این مفهوم، ریشة تاریخی دارد. در تاریخ معرفت بشر، کشف خطاهای فراوان و گوناگون در شناختهای عادی بشر، توجه دانشمندان را به این نکته جلب کرد که برای جلوگیری از این خطاها و دستیابی به معارفی پایدارتر و مطابق با واقع، چارهاندیشی کنند و راههای نیل به معرفت و لغزشگاههای آن و شیوههای پیشگیری از آن لغزشها را بشناسند. نتیجة این چارهاندیشی، توجه آگاهانه و عمیق به روشهای شناخت و پدید آمدن اصول و قواعد و روش کسب دانش بود. روش شناختها را به معرفت عامیانه و معرفت عمیق و نظام مند تقسیم میکنند. شناخت عامیانه دارای روش نیست و ضوابط و مراحل مشخص را طی نمیکند؛ اگر چه ناخودآگاه ممکن است مراحل حل شود.
اما در معرفت نظاممند، روش دارای قواعد و مراحل مشخصی است که برای دستیابی به دانش هر چه صحیحتر و دقیقتر باید به آن توجه کرد. یافتنِ این نظام و پیمودن آن، در نظر دانشمندان به قدری اهمیت داشت که در عصر روشنگری بر آن بودند که در شناخت، صِرف صحت نتیجه کافی نیست، بلکه راه و روش وصول به آن نیز باید از هر گونه خطایی مصون باشد. به تعبیر دیگر، آنان بر این باور بودند که کاربرد منظم و روشمند عقل، از هر گونه خطایی جلوگیری میکند. در نتیجه، به نظر آنان، «روش»، معیار «حقیقت» تلقی میشد.
با این لحاظ، «روششناسی»، بسیار اهمیت مییابد، و علم بدون روش معنا پیدا نمیکند.
دکتر محمد علی رضائی اصفهانی
روششناسی هر علم، از زیر ساختهای لازم برای فهم آن است، و دانش پژوه هر رشته باید دو گونه روش تحقیق بیاموزد:
1. روش تحقیق عام که برای همة رشتهها وجود دارد، و کلیات شیوة پژوهش و منبع شناسی و ساختارآفرینی مقالات و کتابها را به دانش پژوه میآموزد.
2. روش تحقیق ویژة هر علم، که شیوة پژوهش در آن رشته یا گرایش را مشخص میسازد.
برای نمونه، شیوة تحقیق در تاریخ، نقلی است، و شیوة تحقیق در فلسفه، عقلی است، و شیوة تحقیق در فیزیک، تجربی است.
تا هنگامی که محقق شیوة صحیح تحقیق در علم را نیاموزد، نمیتواند از منابع و ابزارها به طور صحیح استفاده کند و به نتایجی دُرُست دست یابد، بلکه گاهی به بیراهه میرود.
آیا اساساً رابطهای میان روششناسی و معرفتشناسی وجود دارد و اگر چنین است، این رابطه تک سویه است یا دو سویه؟
دکتر حکمت نیا
مهمترین پیشفرض روششناسی این است که با به کار بردن اصول و قواعد منظم میتوان به معرفت دست یافت، یا دست کم به آن نزدیک شد، و از سوی دیگر، بتوان دربارة دستاورد معرفتی و اعتبار آن اظهار نظر و داوری کرد. این پیشفرض در اذهان محققان بود، تا اینکه هیدگر و گادامر در هرمنوتیک، فهم را به لحاظ هستیشناسی و فلسفی بررسی کردند.
برخی دانشمندان، مانند دیلتای، تلاش کردند برای علوم انسانی روششناسی مناسبی ابداع کرده، آن را هم ردیف علوم تجربی قرار دهند. هیدگر و گادامر پیش فرض این تلقی را مخدوش کردند. این دو فیلسوف، پرسش اساسیتر را مطرح کردند و به جای تکمیل روششناسی، در پی پاسخ به پرسشی بنیادین برآمدند.
به جای اینکه بگویند «چگونه میشناسیم»، که در پی یافتن روش است، گفتند: «نحوة وجود آن موجودی که هستی او فقط در فهم است، چیست؟»
گادامر بر این باور بود که نفی روش نمیکند و وی این مطلب را در پاسخ منتقد خویش، املیوبتی، مینویسد؛ ولی نتیجة کاوش وی در چیستی فهم، به انکار روششناسی منجر میشود؛ زیرا وی بر این باور است که ضرورت نیاز به روش مبتنی بر جداانگاری فاعل و موضوع شناسایی و فاصلة اُبژه ـ سوژه است، و روش، واسطة ارتباط با سوژه است و راه را بر خطاهای احتمالی در مسیر شناسایی موضوع میبندد.
در عصر روشنگری، صِرف صحت نتیجه را کافی نمیدانستند، بلکه روش را لازم میپنداشتند. و دکارت برای رسیدن به شناخت، کار خود را با شک آغاز کرد و کوشید با ارائة روش، نقش پیش داوریها را کم کند. بر عکس گادامر به پیش داوریها و نقش آنها در فهم، اهتمام میورزید و بر این باور بود که فهم با پیشداوری آغاز میشود، پس روش وجود ندارد که بخواهد فهم ما را از پیش داوری بپیراید. گذشته از این، به نظر گادامر، «فهم، واقعه» است؛ یعنی عملی روشمند نیست، و محصول اعمال روش نیست که فاعل شناسایی به کار میبندد.
با این توضیح، رابطة معرفتشناسی و روششناسی روشن میشود. در معرفتشناس(Epestemology) مبادی معرفت، ابزار شناخت، ارزش و معرفت و معیار صدق و کذب در معرفت بررسی میشود، و پیش فرضهای روششناسی شکل میگیرد. اصول روششناسی را باید در معرفت شناسی تحلیل عینی کرد.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عباسی
فلسفة علم جدید، به معنای عام کلمه، و نیز فلسفههای خاص هر علم که از علوم نوپدید محسوب میشوند، محل تلاقی معرفتشناسی و روششناسیاند. مکتبهای متفاوتی چون استقرا گرایی (Inductivism) که مدافعانی چون بیکن و راسل دارد، و ابطالگرایی (Falsi ficationism) پوپر که در عین تأکید بر روش تجربی در علوم به معنای جدید آن، کارکرد این روش را نه در حد اثبات نظریهها، بلکه در حد ابطال نظریهها برمیشمارد، و قراردادگرایی (Conventionalism) کسانی چون پوانکاره، ریاضیدان و فیزیکدان فرانسوی، که تحت تأثیر ظهور هندسههای نااقلیدسی، یقینیترین دانش بشری (=ریاضیات) را نیز در معرض دگرگونی قرار داد، و کل گرایی (Holism) کوآین، همگی در عین اینکه دیدگاه معرفتشناسیاند، روشهایی متفاوت را در تحقیقات عرضه میدارند. در دانش معرفتشناسی، از ابزارها و منابع شناخت آدمی و ارزش آنها سخن گفته میشود. در نتیجه، بر اساس موضعی که در این دانش اتخاذ شود، روشهای پژوهشی نیز دگرگون میشود، و ردهبندی متفاوتی از علوم عرضه خواهد شد. کسی که تجربه را تنها منبع کسب معرفت میداند، در دانش روششناسی نیز تنها روشهای منتهی به تجربه را مفید خواهد شمرد.
حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر رشاد
معرفت شناسی، هندسه آرا و هویت بخش روششناسی است. پس تقدم با معرفتشناسی است. گر چه گاه ممکن است معرفت فراچنگ آمده در اثر جد و اجتهاد روششناختی برخی زوایای هندسه معرفتشناختی آدمی را تحسین نماید. مراد من اینجا معرفتشناسی عام (Epistemology) است، بدیهی است معرفت دینی که معاصران از آن به غلط تعبیر به معرفتشناسی دینی میکنند فرع بر متدولوژی است.
دکتر رضایی
بر اساس روش شناسی، معرفتهای بشری چهار دستهاند:
أ. معرفت تجربی، در علوم انسانی و طبیعی، که بر اساس روش آزمایش و خطا (تجربه) بنیاد نهاده شده است، و حاصل آن، علومی مثل فیزیک، شیمی، روانشناسی و جامعهشناسی است.
ب. معرفت عقلی، در علوم عقلی، در علوم عقلی، همچون ریاضیات و فلسفه و منطق، که بر شیوة استدلالهای عقلی استوار است.
ج. معرفت نقلی، که بر روش نقل اقوال، ارا و وقایع استوار است، و علومی مثلِ تاریخ، حدیث و ادبیات را شکل داده است.
د. معرفت شهودی، که بر روش مکاشفه و شهود باطنی استوار است، و علومی همچون عرفان را شکل میدهد.
بنابراین، رابطة معرفتشناسی و روششناسی، دوسویه است؛ یعنی هر معرفت بشری بر پایة روشی خاص استوار است، و هر روشی که برای شناخت جهان انتخاب شود، معرفتی خاص به دنبال دارد.
اگر شما با چشم سر به جهان بنگرید، معرفت تجربی حاصل میشود، و اگر با چشم دل بنگرید، معرفت شهودی حاصل میشود.
گفتنی است که خطا در روش، خطا در معرفت را در پی دارد.
در سنت و فرهنگ اسلامی، در برخی مباحث و علوم، مبحث روششناسی و بهرهگیری از آن وجود داشته است، مثلاً علم اصول همواره روشی برای استنباط از فقه به شمار میرفته است، میزان موفقیت و کارآمدی این روشها در علوم دینی چقدر است و برای روز آمدی بیشتر این روشها چه پیشنهادی دارید؟ حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی اکبر رشاد
در امتداد موهبت رسالت و نعمت امامت، منصب فقاهت، سومین حلقة هدایت بشر به حکمت و حیات دینی است. اجتهاد و فقاهت نیز حصیلة علم ارجمند اصول فقه است. عمدة مبانی و قواعد دانش اصول نیز از مشرب معرفتخیز وحی و خرد و از شریعة شریعتساز تعالیم نبوی سرچشمه گرفته است. مؤسس اصول نخستینة فقه، حضرت امام محمد باقر (ع) است، و فن و فعل اجتهاد نیز یادگار حضرات باقر و صادق ـ سلام الله علیهماـ است؛ زیرا علاوه بر شیعه، ائمة اربعة فقه مذاهب تسنن نیز، با واسطه و بیواسطه، ریزهخوار و خوشهچین خوان و خرمن حکمت و معرفت آن بزرگواران بودهاند.
مجال و مجلای تحقق فرمانِ «اِنَّما عَلَیْنا اَنْ نُلقِی اِلیْکُمُ الأُصُولَ وَ عَلَیْکُمْ اَنْ تُفَرِّعُوا»، فقط علم فقه نیست، بلکه مصدر اصول اولیة همة معارف و علوم الاهی و انسانی، حضرات معصومان (ع) بودهاند. در باب اصول و قواعد استنباط نیز اگر همة آنچه از حضرتین صادقین (ع) شرف صدور یافته، تنسیق شود، مَبدأ و مُبدِعِ اصول و اجتهادْ مبرّز و محرز خواهد گشت. البته مدوِّن علم میتواند غیر از مؤسس آن و طبعاً متأخر از او باشد.
اصول و اجتهاد، ادوار و اطوار بسیاری را پشت سر نهاد تا اینکه در پی دو قرن (=یازدهم و دوازدهم قمری) رکود و فتورِ اصولیگری و رواج و رونق اخباریگری در برخی نواحی ایران و عراق، و پس از گذشت افزون بر ده قرن از عهد امام محمد باقر(ع)، بار دیگر با جهاد و اجتهاد همنام آن امام همام، حضرت علامة مجدّد، آقا محمد باقر اصفهانی، معروف به وحید بهبهانی (1205ـ1117 ق)، این دانش کهن و کهول، حیات و حرکتی دوباره یافت.
علامة بهبهانی با نیم قرن جهاد علمی ستودنی، به ابطال و امحای مشرب متحجر و ارتجاعی اخباریگری و نصبسندگی و احیای اصول و تجدید اجتهاد اهتمام ورزید و طومار آن مرام منحط را در هم پیچید.
غلبة اصولیگری بر اخباریگری را الحق باید انقلاب معرفتی و رنسانس علمی بزرگ و سترگی در حوزة معرفت دینی شیعی به شمار آورد. پس از پدیدة نزول وحی و وقوع بعثت، حادثة معرفتیای بزرگتر از این ماجرا سراغ نداریم؛ زیرا اصولیگری تنها به معنای تحول در منطق دینفهمی نبود، بلکه به معنای دیگرگونی بنیادینی بود که هم فهم دینی، هم فکر دینی، هم فعل دینی را بهشدت متأثر و متحول ساخت.
اصولیگری و اجتهادگرایی، با ترویج تعقل و آزاداندیشی و بسط نقد و نواندیشی، حتی در غیر فقه، دستاوردهایی فرخنده و فراوان را در تاریخ علمی شیعه به ارمغان آورد که از جملة آنهاست:
1. روشمندسازی استنباط آموزههای حُکمی دین (فقه)
2. تصلبزدایی و جمودشکنی و تأمین پویایی و انطباقپذیری آموزههای حُکمی، با تطورات زمان و زندگی
3. اصلاح و تصحیح مداوم آموزههای حُکمی دین
4. عقلانی و خرد پسند کردن معرفتی دینی
5. بسط و تعمیق معرفت دینی
6. تکامل معرفت اسلامی با کشف مفاهیم نو به نو از مدارک (منابع) دینی
اصولیان و فقیهان متأخّر و معاصر با جهاد فکری حوصلهسوز و دقتهای علمی حیرتانگیز خود در روششناسی تحقیق، علوم و معارف زبانی، از قبیل فقه اللّغة و زبانشناسی، حتی در پارهای مباحث که امروزه در زمرة نشانهشناسی، فلسفة زبان و احیاناً فلسفة تحلیلی و تحلیل زبانی قرار دارد، و همچنین در فهمپژوهی و هرمنوتیک و حتی برخی نکات معرفتشناختی، به معارف و معلومات عمیق و انیقی دست یافتهاند که امروز با مدرنترین مکتبها و منظرها در این رشتهها حریفی و هماوردی میکند، بلکه فقیهان و اصولیان ما حقایق و دقایق بسیاری را فراچنگ آوردهاند که هرگز و هنوز به خاطر مدعیان فرنگی این دانشها و دانستهها خطور نکرده است.
اما اصول فقه، به رغم ژرفای شگرف و گستردگی شکوهمندش، فاقد کمال و جامعیتی فراخور استنباط فقه کارآمد و روزآمد و اکنونساز و آیندهپرداز است؛ زیرا:
1. پارهای از مباحث مهم مطرحشده کامل نیست.
2. جای برخی مباحث ضرور و مبتلابه در منطق استنباط فقه، تهی است.
توضیح اینکه دانش اصول، نیازمند بسط مباحث معطوف به مدارک و دوال دینی (بالمعنی الاعم) است، و باید بررسیهایی جامعتر در برخی مدارک و ماهیت و مبانی، اصول، روشها، قواعد، ضوابط، سنجهها و دیگر مسائل آن صورت گیرد.
گروهی از اصولیون در حق عقل، که حجت الاهی بر انسان است، بیمهری میکنند. این در حالی است که همچنان بر مدرک مستقل انگاشتن اجماع اصرار میورزند. از این رو، اصول فقه نیازمند تحول و تحلیل است.
دکتر رضایی
عالمان مسلمان از دیرباز به روششناسی علوم توجه کردهاند؛ علم اصول را مقدمة فقه، و علم منطق را مقدمة فلسفه قرار دادهاند. از این رو، علم اصول فقه در جهان اسلام رشد کرده است؛ به طوری که یکی از پیشرفتهترین علوم اسلام به شمار میآید. در اینجا، توجه به دو نکته بایسته است:
یک. همة علوم اسلامی، با اصول فقه دستیافتنی نیستند، و این علم، توان پشتیبانی از تمام علوم اسلامی را ندارد. به عبارت دیگر، اصول فقه، قواعد عقلایی محاوره است، و برخی قواعد آن عام است و در بسیاری از علوم کارایی دارد؛ مانند مباحث عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین، حجیّت ظواهر؛ ولی برخی قواعد آن مخصوص فقه است.
مثلاً قاعدة سیاق و قاعدة جری و تطبیق، که در تفسیر کارایی زیادی دارند، در اصول فقه جایگاهی ندارند.
دو. علم اصول فقه، ترکیبی است؛ یعنی از چند شیوة فرعی استفاده میکند؛ گاهی روش آن عقلی است، و گاهی عرفی. نیز در بخشی از اصول فقه، روش نقلی حاکم است؛ مثل برخی اصول عملیه. و گاهی ترکیبی از آنهاست. از اینرو، دانشوران اصول فقه گاهی به یکی از این روشها متمایل میشوند و گاهی اختلاف در روش استدلال جدیاست؛ مثل مبحث استصحاب.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عباسی
دانشهای مختلف، به اقتضای موضوع یا مسائل و یا منابع خود، نیازمند روششناسیای ویژهاند. از آنجا که دانش فقه در میان مسلمانان جایگاهی والا دارد، دانشمندان مسلمان بیش از علوم دیگر بدان اهتمام ورزیدهاند. بحث از روش استنباط احکام عملی دین، از سدة اول مطرح شد. شکلگیری دیدگاه اهل حدیث، و در مقابل آن، مکتب رأی و قیاس در میان اهل سنت، از اینجا نشئت گرفته است. ویژگی دانش فقه، که قرآن و سنت اصلیترین منابع آناند، و توجه به متن مقدس و شیوة بهره برداری از آن و میزان اعتبار و حجیت روایات و نیز ظواهر و الفاظ این متون، زمینهساز شکلگیری دانشی به نام اصول فقه شد. گفتهاند این علم از قرن دوم و با نگارش برخی رسالهها به دست کسانی چون شافعی پدیدار شد.
سیر تاریخی این دانش در میان اهل سنت، با آنچه در جامعة علمی شعیه اتفاق افتاد، تا اندازهای متفاوت است. گشوده بودن باب اجتهاد در میان شیعه و حوادثی چون ظهور اخباریگری که موجب بروز عکس العملی علمی در میان عالمان اجتهادگرای شیعه شد، رونق و پیشرفت خیره کنندة این دانش را در پی داشت. به هر حال، علم اصول فقه، نمونهای روشن از توجه به شیوة تحقیق در میان مسلمانان است. توفیق این دانش در استحکامبخشیدن به استنباطات دینی، انکار ناپذیر است. امروزه، غفلت از چنین دانشی، برخی کممایگان را جرئت بخشیده است که برداشتهای سست و بیپایة خویش را به دین نسبت دهند. به هر روی، برای مراجعهکنندگان امروزین به متون دینی، توجه به روش ویژة تحقیق در این متون و میزان اعتبار استنباطات گوناگون و استناد آنها به دین ضرورت دارد دانش اصول فقه در پی برآورده ساختن این نیاز است، و هنوز هم میتواند بالندهتر از گذشته شود.
توجه به برخی شیوههای جدید پژوهش، از قبیل روشهای تحلیل محتوا و نیز پارهای بحثهای مطرحشده در فلسفة تحلیل زبانی و حتی فلسفة اخلاق یا فلسفة حقوق جدید در باب اوامر و نواهی فعل گفتاری و اعتباریات، میتواند زمینهساز نوآوریهایی در این دانش باشد.
دکتر حکمت نیا
اصول فقه، منطق استنباط فقه است، و روششناسی در صدد ارائه اصول و قواعد فهم. اکنون صرف نظر از اینکه اصول فقه در مقام ارائه قواعد فهم دانشی خاص است، میتوان این دو علم را از ابعاد گوناگون مقایسه کرد:
1. مقایسه به لحاظ غایت: روششناسی و اصول فقه در غایت به هم شبیه هستند و هر دو معیاری را برای سنجش فهم ارائه میدهند؛ اما در اصول فقه در غیر مقامی که محقق به یقین میرسد، به یافتن راه عملی اکتفا میکند.
2.بستر تاریخی ایجاد و تکامل: روششناسی و اصول فقه، هر دو، در بستر هرج و مرج علمی و بیروشی شکل گرفتهاند.
3. مقایسه در ساختار: روششناسی و اصول فقه ساختاری یکسان ندارند.
4. مقایسه در قلمرو: به لحاظ مسائل مطرح در روش شناسی و اصول فقه، میان این دو، رابطة عموم و خصوص مِنْ وجه است.
5. مقایسه در پیش فرضها: اصول فقه دارای پیش فرضهای خود است؛ یعنی قانونگذار حکیم قانونگذاری کرده و سخن متعارض نگفته است. مجموعة آموزههای شرعی به لحاظ زمانی یک واحد محسوب میشود. حال آنکه پیش فرضهای روششناسی این گونه نیست.
وجود تفاوتها، ما را به این نکته رهنمون میشود که این دو علم، تفاوت ماهوی دارند و نمیتوان یکی را جایگزین دیگری کرد.
اصول فقه، ابزار دست فقیه است در استباط، و درصدد تعیین حجت از غیر حجت و یافتن راهکارعلمی است؛ اما روششناسی میخواهد دربارة مفاد گزارهها اظهار نظر کند، و جدا از استناد، محتوا را بفهمد و با اصول و قواعد به آن شناخت یابد. البته نمیتوان انکار کرد که خمیر مایة روششناسی در اصول فقه وجود دارد. بنابر این، میتوان از برخی آموزههای اصول فقه، در روششناسی بهرهمند شد.
آیا روش تحقیق در ساحتهای مختلف علوم اسلامی یکسان و یگانه است و یا مثلاً با بازسازی علم اصول میتوان در حوزههایی چون کلام و تفسیر نیز از آن به عنوان متد استنباط معارف دینی استفاده کرد؟ حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی اکبر رشاد
رسالت و غایت اصلی علم اصول، روشمندسازی و انطباقپذیرکردن استنباط احکام فقهی قلمداد میگردد؛ اما ژرفا و گسترة اثرگذاری این دانش بسی از این حد و سطح فراتر رفته است؛ زیرا طرز تدریس و تدرّس توأم با موشکافیها و نکتهسنجیهای شگفت و شگرف علم اصول، آنچنان ذهن دانشپژوهان آن را ورزیده و کارآور میسازد که آنان قدرت نقد و نوآوری در اکثر شاخههای دینشناسی و علوم انسانی مرتبط با دین را به دست میآورند. دانشآموختگان این فن فرخنده، با تحصیل ملکة اجتهاد و تسریدادن روششناسی و اصول و قواعد عام استنباط به حوزة مباحث غیر فقهی، همان ژرفکاویهای اصولی و فقهی را در حیطة آن حوزهها نیز به کار بسته، به استنباط و استنتاجهایی عمیق و انیق بازو مییازند و دست مییابند. از این رو، این دانش، خواهناخواه، اثری شایان و نمایان بر عقایدپژوهی و اخلاقپژوهی دینی نیز نهاده، و به نحو کلی و کلان، موجب استحکام و ارتقای سطح و سازة «دینْفهمی»، «دینْباوری» و «دینداری» شده است؛ اما باید اذعان کرد که به رغم حسن و هنر بیشمار و خدمات و برکات بسیار اصول، و به رغم وجود دانشهای روشگانی دیگر در باب متنپژوهی و دینْفهمی، همچنان دینپژوهی و اسلامشناسی از فقدان علم یا رشتة علمیای شامل و کامل رنج میبرد؛ زیرا علوم و فنون روششناختی و آلی رایج، دچار کاستیها و ناراستیهایی است که دست کم امروز به نحو درخور، پاسخگوی ضرورتها و حاجتها نیست. از این رو، در باب منطق فهم دین و روششناسی کشف گزارهها و آموزههای دینی، اکنون نیازمند دانش یا رشتهای هستیم که مشتمل بر اوصاف زیر باشد:
أ. ناظر به همة ارکان دین و معرفت دینی یعنی عقاید (فلسفه و کلام) اخلاق (فردی، جمعی و حکومی)، احکام (فردی، جمعی و حکومی)، تربیت ( به معنی عام آن = فردسازی و جامعهپردازی) و معارف علمی دین باشد.
به رغم آنکه علم اصول کنونی مشتمل بر بسیاری از اصول، قواعد و ضوابط مشترک استنباط است، کارهای زیر ضرور مینماید:
1. توسعه و تکمیلِ روششناسی معطوف به استنباط فقه عقود و ایقاعات، اجتماعیات و سیاسیات، از رهگذر تخریج و تأسیس پارهای اصول و قواعد و ضوابط جدید در این زمینهها
2. تکمیل، بل تدوین روششناسی جامع استنباطِ نظام، گزارهها و آموزههای عقایدی
3. تأسیس روششناسی استنباطِ نظام، دستورها و آموزههای اخلاقی
4. تأسیس روششناسی اسنتباطِ نظام، دستورها و آموزههای تربیتی
5. تأسیس روششناسی استنباط معارف علمی دین
ب. شامل مسائل همة اطراف «واقعة فهم» (ماتن و شارع، مدارک و دوال، مُدرَک و محتوا، مُدرِک و مفسّر، منطق و روش ادراک) بوده، ناظر به مباحث و مسائل همة مدارک و دوالِ مراد و مشیت تکوینی و تشریعی الاهی (وحی، کلام معصوم، کردار معصوم، عقل و فطرت) باشد.
این دانش باید به فراخور هر یک از مدارک و دوال، به نحوی درخور، به تعلیل و تحلیل و تنقیح ماهیت، مبانی، نهادها، روشها، قواعد، ضوابط، سنجهها، آفات، و نیز دفع شکوک و شبهات مطرح در بارة آنها بپردازد.
ج. دارای انسجام ساختاری و بافتاری بوده، از حسن تألیف و هندسة متوازن، برخوردار و از حشو و زواید، استطرادات مفرط و اطالة بلاطایل عاری و بری باشد.
«فهم دین»، پدیدهای ذاتالاطراف است، و باید همة مباحث مرتبط با وقوع و صحت و سقم «واقعة فهم دین» مورد کاوش و چالش قرار گیرد. مباحث مطرحشده در اصول دربارة مبدأ مدارک دین (ماتن / شارع)، مدارک دین (منابع)، مُدرِک و مکلّف (مفتی و مستفتی)،مُدرَک (محتوای شریعت) و منطق ادراک (روششناسی استنباط)، دچار نواقص و نقایص بسیار است.
در اصول فقه کنونی، جای مباحثی بنیادین خالی است؛ از جمله: سهم و نقش جهانبینی، انسانشناسی (نقش و سهم منزلت انسان)، فلسفة حقوق و فقه، سیاست و اقتصاد، بهویژه مسائلی از قبیل عدالت، مصلحت امت اسلامی و حکومت دینی، اولویتها در استنباط فقهی. همچنین به تأثیر مباحث فلسفة دین، بهویژه نهادهای مهمی همچون مقاصد الشریعة، ابتنای احکام بر مصالح و مفاسد، کلگونگی دین، و تلائم و سازوارگی ارکان دین با یکدیگر و انسجام درونی هر رکن، بذل توجه کافی نمیشود.
از دیگر بایستگیهای کارآمدسازی اصول فقه، بسط و ساماندهی، بلکه ابداعِ، پارهای مباحث ناظر به مبانی، اصول و قواعد و ضوابط عام معطوف به فقه اجتماعیات و سیاسیات، عقود و ایقاعات است.
جای مباحث مهمی چونان موضوعشناسی، حکمشناسی، اعتباریات، ماهیت قضایای اصولی و فقهی، نسبتسنجی مدارک، حجج، ادلّه و قواعد با هم، شیوهها و ابزارهای سنجش معرفت فقهی و بازشناخت سره از ناسره، آسیبشناسی و آفتزدایی از آن نیز تهی است، یا اینکه در حد کفایت بدانها پرداخته نشده است. البته توجه دارم، پارهای از این مباحث از سنخ فلسفة علم اجتهاد و فلسفة دین است و بهتر است در جای دیگری تبیین گردد و برآیند آن در اصول فقه مورد استفاده قرار گیرد. اما فعلاً جای دانشهای پیشینی استنباط در هندسه علوم اسلامی خالی است.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عباسی
تحقیق در عرصههایی چون فقه، کلام و تفسیر، روشهایی مشترک دارد؛ زیرا این دانشها غالباً نیازمند مراجعه به متن و استنباط از متن هستند. البته تفاوتهایی نیز میان آنها به چشم میخورَد. در دانش فقه، احکام عملی باید کشف شوند؛ لذا حجیت و استناد و اعتبار این احکام به گونهای است که شاید برای استناد عقاید کلامی به دین، نتوان از آن نوع حجیت بهره گرفت.
نگاهی اجمالی به مباحث مطرح شده در دانش اصول فقه، نشان میدهد که عمدة مباحث آن، مانند اصول علمیه، ناظر به نیاز خاص دانش فقه بوده است، ولی برخی مباحث آن، به ویژه مباحث الفاظ و حجیت ظواهر، عمومیت داشته، در سایر علوم اسلامی نیز کاربرد دارد. میتوان در کنار دانش اصول فقه، دانشهای دیگری همچون روش استنباط معارف کلامی تأسیس کرد از سرمایة کنونی اصول فقه نیز بهره جویند.
در مباحث تفسیری، مسلمانان به روشهای تفسیری توجه کردهاند. البته این روشها بیشتر رویکرد بودهاند، نه روش؛ و دانش ویژهای در این زمینه ظهور نیافته است. شاید علتش این باشد که مباحث طرح شده در دانش تفسیر، خود، مصداق مباحث دانشهای دیگری مانند فقه و کلام است. از اینرو، ضرورت دارد که به بحث روش شناسی در این گونه دانشها نیز بیش از پیش توجه شود.
دکتر رضایی
روش تحقیق در علوم مختلف، یکسان نیست. البته قواعد عام روش تحقیق، یعنی روش تحقیق عمومی، در همه کاربرد دارد، اما روش تحقیق خاص هر علم، غیر از علم دیگر است؛ لذا علم اصول فقه کنونی، نمیتواند پاسخگوی نیاز همة علوم اسلامی باشد. البته برخی قواعد عام این علم، در همة علوم کاربرد دارند.
برای تأمین نیاز روش تحقیق در علوم اسلامی، یکی از دو راه زیر را میتوان پیمود:
أ. باز سازی و تکمیل علم اصول فقه، به مثابة روش تحقیق در علوم اسلامی
ب. تأسیس روش تحقیق خاص در هر علم، و استفاده از علم اصول به مثابة روش عام علوم اسلامی و روش خاص تحقیق در فقه پژوهی.
در تفسیر، نیازمند «منطق فهم و تفسیر قرآن» هستیم، که شاملِ مبانی، قواعد، روشها، گرایشهای تفسیر قرآن، معیارها و سنجههای فهم و تفسیر شود. در منطق تفسیر قرآن، از قاعدة «حجیت ظواهر قرآن» استفاده میکنیم، که قاعدهای اصولی است، اما روش تحقیق در تفسیر و علوم قرآن (= منطق و فهم و تفسیر قرآن) گستردهتر از آن است که اصول فقه بتواند پاسخگوی آن باشد. هنگامی که به تاریخ تفسیر مفسران قرآن نظر میافکنیم، میبینیم هر مفسری که روشگان خاصی را برگزیده است، به موفقیتی چشمگیر دست یافته است؛ مثل علامة طباطبایی در تفسیر المیزان که تفسیر قرآن به قرآن را برگزیده است.
استفاده از روش خاص در موضوعات علوم قرآن نیز نتایجی متفاوت دارد. برای نمونه، دربارة «جمع قرآن» دو دیدگاه عمده بین دانشمندان مسلمان وجود دارد، آیت الله خوئی و شماری دیگر از دانشمندان برآناند که قرآن در زمان پیامبر (ص) جمعآوری شده است، و به روش فقها استدلال میکنند؛ ولی آیت الله معرفت معتقد است که قرآن بعد از زمان پیامبر (ص) جمعآوری شده است و به شواهد تاریخی استدلال میکند و بر آن است که روش تحقیق فقهی در اینجا کارایی ندارد.
اگر آیهای از قرآن را به روش عقلی، قرآن به قرآن، روائی، علمی و اشاری (باطنی و عرفانی) تفسیر کنیم، نتایجی متفاوت به بار میآورد. بسیاری از انحرافات صوفیه و اخباریها در تفسیر به دلیل ضعف روششناسی آنان در تغییر بوده است.
در مرکز جهانی علوم اسلامی، مباحث روششناسی و روش تحقیق تا چه اندازهای به طور جدی طرح شده است و طرح این مباحث را در مرکز چه مقدار ضروری میدانید؟ حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضایی
در مرکز جهانی علوم اسلامی، هنوز اهمیت مبحث روش تحقیق در علوم، جایگاه واقعی خود را پیدا نکرده است. البته اخیراً در عناوین درسی رشتهها روش تحقیق خاص هر علم گنجانده شده است، و در سال جاری کتاب درسنامة روشها و گرایشهای تفسیری قرآن، از نگارنده، منتشر شد و مورد استقبال مراکز حوزوی و دانشگاهی قرار گرفت؛ اما اکنون در آغاز راه هستیم. به نظر میرسد در کنار هر متن درسی محتوایی، یک متن روشی نیاز است، و در هر رشته، باید کارگاه روش تحقیق وجود داشته باشد.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی اکبر رشاد
طرح روش شناسی علوم انسانی، به خصوص منطق فهم دین، به اندازة کشف حقیقت وحاق دین ارزشمند است. چه آنکه گفتیم: تحقیق بدون اتکا به منطق فهم مانند سیر در غیر مسیر است.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عباسی
تحولاتی که در سالهای اخیر در نظام آموزش مرکز جهانی علوم اسلامی صورت گرفته است، باید ادامه یابند. در موقعیت کنونی، بر موضوع تحقیق و نوآوری و تولید دانش تأکید بیشتری شده، و حتی در برنامة درسی، واحدهایی به نام «روش تحقیق» گنجانده شده است، ولی هنوز در ابتدای راه است. روش تحقیق عمومی غالباً در حد بیان روش تتبع و فیشبرداری طرح میشود، ولی روشهای تحقیق در علوم خاص که اهمیت بیشتری دارند، هنوز به صورت جدی طرح نشدهاند. یکی از رسالتهای نشریهای چون پژوهه نیز میتواند طرح چنین مباحثی باشد.
منبع:www.hawzah.net
ارسال توسط کاربر محترم سایت : amirpetrucci0261
/ج