كارگرداني انگليس در تجزيه بحرين از ايران(1)
نويسنده:علي فرهنمد*
استعمارانگليس پس از درك اهميت استراتژيك منطقه خليج فارس،همواره به دنبال ايجاد جاي پايي دراين منطقه مهم بود و ايران را هدف قرار داد؛زيرا ايران به عنوان كشوري باستاني و تنها «دولت – ملت» حاضر در صحنه خليج فارس مانع رسيدن انگليس به اهدافش بود؛ انگليس نيز كوشيد تا با اجراي پروژه ايران زدايي از منطقه و تجزيه كرانه هاي جنوبي خليج فارس از ايران،پايگاههاي مورد نظر خود را ايجاد كند.
تشكيل امارات متحده عربي با كارگرداني انگليس و جدايي بحرين از ايران، بخشي از برنامه لندن براي رسيدن به اهدافش در منطقه خليج فارس بود. بحرين، اكنون كشوري مستقل و از اعضاي سازمان ملل متحد است و ايران و ايرانيان براي استقلال و تماميت ارضي اين كشور احترام قائل اند. هدف اين مقاله،بررسي نقش انگليس در تجزيه بحرين از ايران است.
واژگان كليدي:خليج فارس، ايران، انگليس، بحرين.
... كرنول پيلي،باليوز دولت انگليس، كه به اسم حمايت تجارت تبعه دولت متبوعه خود در بندر بوشهر اقامت داده، شب و روز اوقاتش مصروف است به اينكه اسباب فساد و اخلالي دراين بنادر و جزاير خليج فارس برپا كند محض اجراي اين مقاصد در اكثر از بنادر،وكيلي از جانب خود قرار داده است در هر سالي چند مرتبه خود و كسانش به تمام بنادر و جزاير ايران و بنادر عربستان مي روند. اهالي اين صفحات را گاهي به اظهار مهرباني و بخشش ساعت و تفنگ و طپانچه و ملبوس و غيره اميدوار داشته به اطاعت و انقياد به دولت انگليس راهنمايي مي كنند. اگر كسي متابعت و پيروي آنها نكند به تهديدات و بيم و كشتي هاي بخار او را مي ترسانند. امتداد سيم تلگراف از هندوستان به بوشهر را در انظار اعراب و غيره بزورتصرف اين بنادر و خليج (فارس) قرار داده است مثل آنكه بالصراحه به شيخ محمد حاكم بحرين نوشته است كه چرا علم دولت ايران در بحرين افراشته مي شود؟ چرا به مأمورين دولت ايران آميزش مي كنند؟ مگر از قدرت دولت انگليس غافل شده ايد؟ يا سبب كشيدن سيم از هندوستان به بوشهر را نمي دانيد؟ ... «ميرزا سليمان خان،مامور مقيم بحرين» (ظهيرنژاد ارشادي، ص199).
انگليسي ها درطول تاريخ ثابت كرده اند كه با هيچ ملتي دوست نيستند و همواره پيرو اين جمله تاريخي يكي از سياستمداران خود هستند كه مي گفت:ما دوستان و دشمناني نداريم،دوستان و دشمنان ما را منافع ما تعيين مي كند.
كشورمستقل بحرين، از كشورهاي خليج فارس است كه با ايران زمين پيشينه ي تاريخي مشترك دارد،اما برنامه ريزي انگليس سبب جدايي اين كشور از ايران شد؛ البته اين اقدام نه به منظور دوستي با بحرين كه به دليل تأمين منافع انگليس بود و انگليسي ها در سختگيري و زورگويي به اهالي بحرين آن قدر پيش رفتند كه مردم بحرين در همان سالهاي قبل از استقلال، عليه آنها دست به مبارزه زدند و موفق شدند چارلز بلگريو،مشاور انگليس شيخ بحرين، را بركناركنند (زرين قلم، ص 251).
هدف مقاله حاضر اين است كه با ارائه اسناد درباره نقش انگليس در جدايي بحرين از ايران به كندوكاوي تاريخي بپردازد.
بحرين مستعمره نشين ايراني نبوده، بلكه سكنه شهرها و دهات (آن)،ايراني و زردشتي مذهب بوده اند و فقط برخي از قبايل عرب در صحاري آن به حال بدوات (بدو) سكونت داشته و حتي رئيس قبايل را كه (به) قاعده خود عشاير تعيين مي نمايند، دولت ايران تعيين مي كرده است.
همچنين ميرزا حسين خان سپهسالار در روزگار تصدي سفارت ايران در اسلامبول در نامه اي به عالي پاشا،صدراعظم عثماني، يادآور شد:
... مسقط و بحرين دو مكاني است كه از هزاران سال قبل تاكنون متعلق به دولت عليه ايران بوده است و از دويست سال قبل الي حال چنين معمول است هركس كه در آنجا بزرگ و رئيس بوده ابتدا عريضه به دربار همايون شاهنشاه ايران مينوشته و فرمان ماموريت ميخواسته آنوقت مستقل در امر حكومت ميگرديده و همچنين هروقت مردم از او شكايت مي كردند و به دربار ايران عارض مي شدند دولت ايران آن شخص را معزول مي كرد (زرين قلم، ص125).
بحرين پيش ازآنكه براساس توافق رسمي ايران و انگليس درباره مسائل خليج فارس در 1971 م مستقل شود،شاهد توطئه ها و زمينه سازيهاي انگليس براي مداخله در امور آنجا و جداسازي آن منطقه از ايران بود.
نخستين نشانه هاي چشمداشت انگليس به بحرين درسخنان هنري ويلاگ،وزير مختار انگليس، در جريان مذاكره با دولتمردان ايراني در مارس 1820 آشكار شد. هنگامي كه وي از موافقت دولت ايران با واگذاري پايگاهي انگليسي در كرانه هاي خليج فارس نااميد شد،تهديد كرد كه انگليس، بحرين را اشغال خواهد كرد (موحد، ص 45-46).
شيخ عبدالله، شخص مقتدري كه بيست و دو سال حاكم بحرين بود،ازمداخله انگليسي ها در امور بحرين ممانعت كرد و حاضر نشد از اطاعت دولت ايران سرپيچي كند وضمن رد درخواستهاي عباس پاشا فرستاده محمد پاشا،والي مصر، اعلام كرد: اين جزاير متعلق به دولت ايران است، انگليسي ها نيز مخالفان شيخ عبدالله را تحريك و با چند فروند كشتي به بحرين حمله كردند و در نتيجه شيخ عبدالله فرار كرد (1258ق/1842م) (زرين قلم، ص119).
اما از آنجا كه محمد بن خليفه، جانشين شيخ عبدالله، نيز به دولت ايران وفادار بود و بر اطاعت حكومت بحرين از دولت مركزي ايران تأكيد مي كرد؛سرنوشتي بهتر از شيخ عبدالله نداشت و انگليسي ها به شيخ محمد فشار آوردند كه بحرين را مستقل اعلام كند.
اسدالله ميرزا،حاكم بوشهر، در نامه اي به وزارت امور خارجه به تشريح سخنان فرستاده شيخ بحرين پرداخت و به نقل از وي نوشت:
از هنگامي كه بيرق ايران را ما برده ايم بحرين و خود را بسته و رعيت دولت عليه ايران دانسته ايم،ازآن سال تا به حال سفراي دولت انگليس بناي بدسلوكي و بدرفتاري را گذارده ما را اذيت و آزار مي نمايند... ما از آنها آسوده نيستيم و مي خواهيم در ظل حمايت ايران از اذيت ايشان ايمن باشيم... (ظهيرنژاد ارشادي، ص149).
هنگامي كه محمد بن خليفه، حاكم ايراني بحرين، نگران افزايش مداخله هاي انگليس در بحرين شد، در 17 شعبان 1276 به نامه نگاري با ميرزا سعيد خان موتمن الملك، وزير امورخارجه وسلطان مراد ميرزا، حاكم فارس پرداخت و شخصي را به دربار ناصرالدين شاه فرستاد و پيشنهاد داد كه قواي دولتي را براي دفع شر انگليسي ها بفرستند (زرين قلم، ص 124-125).
بنا به گزارش كارگزاري فارس به وزارت امور خارجه در 18 ربيع الثاني 1277 كماندارانگليس با كشتي فاكلند راه افتاد و در بندر لنگه،كيش و ديگر كرانه هاي خليج فارس، ساحل نشينان را تهديد كرد كه از واگذاري هرگونه كشتي به قواي ايراني راهي بحرين خودداري كنند (ظهيرنژاد ارشادي، ص130).
دولت ايران قشوني را با كشتيهاي بادي به بحرين فرستاد، اما انگليسي ها مانع ورود آنها به بحرين شدند و ضمن برانگيختن علي بن خليفه،عليه برادرش، محمد بن خليفه، موفق شدند شيخ محمد را تبعيد كنند و دولت ايران هم نتوانست از وي حمايت كند؛چون نيروي دريايي قوي نداشت و فقط در صحنه ديپلماسي اعتراض كرد. انگليس كه در آن زمان هنوز نمي توانست آشكارا حاكميت ايران را بر بحرين زير سؤال ببرد، آن را تأييد كرد (فرهمند، ص142).
ميرزا مهدي خان،منشي مهام خارجه فارس، پيش از سرنگوني حاكم بحرين، در نامه 18 شوال 1276 به وزارت امور خارجه درباره فعاليتهاي انگليسي ها در بحرين هشدار داده و آماده باش قواي ايران را براي رهسپارشدن به بحرين درخواست كرده بود:
اين فقره يقين است كه حضرات انگليسي ها به هر قسم ممكن باشد،اعراب آن طرف را به آشوب و فتنه و فساد تحريك خواهند كرد و به سر بحرين خواهند كشانيد و خود كنار خواهند كشيد (ظهيرنژاد ارشادي، ص55).
انگليس از ضعف نيروي دريايي ايران بسيار استفاده كرد و به مداخله روزافزون در اموربحرين پرداخت. درگيريهاي ايران در انقلاب مشروطه و تحكيم حضور انگليس در مناطق جنوبي ايران پس از انعقاد قرارداد 1907م سبب شد تا انگليسي ها حلقه محاصره بحرين را بيش از پيش تنگ كنند. آنها در ژوئيه 1911 قراردادي را به شيخ بحرين تحميل كردند،مبني بر آنكه: امتياز نفت بدون اجازه انگليس به كسي داده نشود و اين قرارداد را در فوريه 1922 نيز تمديد كردند (زرين قلم، ص157).
حوادث بحرين از بهار 1302/ رمضان 1341 شكل تازه اي به خود گرفت؛ زيرا انگليسي ها از ابراز احساسات مردم بحرين به ايران نگران شدند و تصميم گرفتند با اشغال نظامي بحرين به اقتدار و نفوذ ايران در بحرين پايان دهند؛پس با مسلح كردن طوايف نجد و درگير كردن ايشان با ايرانيان سياست جديدشان را عملي كردند (همان، ص171).
دولت ايران به ناچار در 23 نوامبر 1927 /30 آبان 1306 نامه اي را به امضاي مهدي قلي هدايت،نخست وزير ايران، به جامعه ملل تقديم و از اقدامات انگليس در نقض حاكميت ايران بر بحرين شكايت كرد (همان، ص190).
با اين حال انگليسي ها همچنان براي تحكيم موقعيت خود و تضعيف ايران در بحرين مي كوشيدند و كار را به جايي رساندند كه مسافرت ايرانيان را به بحرين ممنوع و املاك موروثي و تاريخي ايرانيان بحرين را توقيف يا به زور خريداري كردند. يكي از بازرگانان شيراز به نام عبدالحسين كريمي در 11 دي 1320 نامه اي در اين باره به ذكاء الملك فروغي،نخست وزير ايران، نوشت كه حادي اطلاعات جالبي در مورد كارهاي ضد ايراني در بحرين است:
... جناب آقاي نخست وزير سوال ما ايرانيان مبني براين است كه به چه واسطه اهالي هند و عراق و مصر و كويت و دبي و عمان و رعاياي خاك حجاز، بالاخره يعني رعاياي ابن السعود،تمامي حق مسافرت به بحرين دارند براي اياب و ذهاب ولي ما ايرانيها حق ورود به بحرين نداريم.
جناب آقاي نخست وزير زماني كه كشتي آتشي از عراق يا هندوستان وارد لنگرگاه بحرين مي شود، مسافران هند و عراق ذي حقند براي پياده شدن به بحرين ولي ايراني بدبخت كه داراي علاقه به بحرين هستند ممكن پياده شدن ندارند. آيا شرمساري نيست براي ما ايراني ها(؟) آيا اين بار ذلت تا كي ما به به دوش بكشيم(؟) گواه اين مدعي، خود جان نثار كه قريب سي سال بل تجاوز در بحرين سكونت داشتم و منزل شخصيم و اغلب دارائيم به دست مردم در بحرين موجود است و اغلب ايرانيهايي كه از بحرين مسافرت به ايران نموده اند، ورقه هايي در دست داريم و دارند كه در آن به زبان عربي ذكر شده است كه دخول در بحرين ممنوع است، موجود.
به واسطه آنكه حكومت بحرين در چهارسال پيش آگهي صادر،مبني بر اينكه ايرانيان نبايد داراي املاكي باشند جز منزل شخصي و به مدت يك سال املاك خود را به اهالي بحرين بفروشند و چنانچه نفروختند، خود حكومت بحرين به نظريه دو نفر اهل خبره املاكشان را خريداري مي نمايد. گواه اين مدعي نه يك و نه دو، بلكه عده زيادي است كه املاكشان به طور اجبار به موجب آگهي نام برده فروختند...(2)
انگليسي ها درهمه امور بحرين دخالت مي كردند و براي شيخ بحرين مشاور سياسي انگليسي گمارده بودند كه شيخ بدون مشورت با وي قدمي بر نمي داشت. همچنين گمركات بحرين به انگليسي ديگري واگذار شده بود و انگليسي ها بودجه آنجا را در دست گرفته و با گشايش شعبه اي از بانك استرن،درصدي از بودجه نفت را به امور فرهنگي اختصاص داده بودند كه پيش از آن در دست ايرانيان بود؛آنها با اين كار مي خواستند به امور فرهنگي ضد ايراني و پروژه ايران زدايي از خليج فارس بپردازند:
... اين عمليات ظاهراً جنبه نوع دوستي و فرهنگي دارد ولي مقصود اصلي از آنها آن است كه حس ايران خواهي را در مردم ضعيف كنند، تا در نتيجه، فاصله بين ايشان و كشور اصلي آنان ايران زيادتر شود و به مرور ايام رابطه خود را با هموطنان اصلي فراموش نمايند و خود را نسبت به ايرانيان بيگانه پندارند و در نتيجه اين احوال بحرين نسبت به ايران و ايرانيان اجنبي و در حكم بيگانه قلم داد شود (نشأت، ص464).
مناقشه ايران و انگليس درباره بحرين،به دنبال كشف نفت در اين جزيره، جدي تر شدو ايران از انگليس به جامعه ملل شكايت كرد. از سويي ايران همواره و از هر راهي به كارهاي انگليس اعتراض داشت و بر حاكميت خود بر بحرين تاكيد مي كرد؛در اينجا به چند مورد اشاره مي شود:
1. شكايت ايران از انگليس به «اتحاديه پست بين المللي» در برن به دليل انتشار تمبر در بحرين و تاكيد بر لزوم استفاده از تمبر ايراني در بحرين (سال1328).
2. سخنان دكتر عليقلي اردلان در آستانه برگزاري نشست شوراي عالي پيمان بغداد در تهران،مبني بر آنكه: ايران بحرين را به صورت يك حاكم نشين انگليسي به رسميت نمي شناسد و اين منطقه جزء لايتجزاي ايران محسوب مي شود... (سال 1335)
3. اعتراض به قرارداد نفتي بحرين و عربستان با تاكيد بر حاكميت ايران بر بحرين (سال 1336) (ظهيرنژاد ارشادي، ص 59، 132، 195).
آزار و اذيت ايرانيان مقيم بحرين به تحريك انگليسي ها نيز تا زمان به استقلال رسيدن بحرين همچنان ادامه داشت تا جايي كه اداره خليج فارس در5 شهريور1343 خبرمي دهد:
عده اي ازايرانيان را بخاطر تكلم به زبان فارسي زنداني نموده اند و تضييقات آنقدر شدت يافته است كه ايرانيان بحرين به ناچارمليت خود را كتمان مي كنند (همان، ص156).
دولت ايران به هربهانه اي برحاكميت خود بر بحرين تأكيد مي كرد و انگليس نيز به رد آن مي پرداخت.سرانجام،مناقشه پس از سالها به دنبال توافق ايران و انگليس مبني بر تخليه خليج فارس از قواي انگليسي و حكميت شوراي امنيت سازمان ملل متحد درباره بحرين،با استقلال بحرين در 1971م پايان يافت، اما دخالتهاي انگليس به پايان نرسيد؛به گونه اي كه راديولندن حكم شوراي امنيت سازمان ملل را درباره استقلال بحرين به عنوان يك «كشور مستقل» تحريف كرد و از آن به عنوان يك «كشور مستقل عربي» نام برد(3)تا در جهت اجراي پروژه تاريخي خود؛ يعني ايران زدايي از خليج فارس گام ديگري بردارد.
در مقاله حاضر، ده عنوان از اسنادي معرفي مي شود كه به نوعي به موضوع ياد شده مي پردازد و با افشاي واقعيتهاي تاريخي درياي پارس،نقش انگليس را در تحولات منطقه آشكار مي كند.
ادامه دارد...
/ج
تشكيل امارات متحده عربي با كارگرداني انگليس و جدايي بحرين از ايران، بخشي از برنامه لندن براي رسيدن به اهدافش در منطقه خليج فارس بود. بحرين، اكنون كشوري مستقل و از اعضاي سازمان ملل متحد است و ايران و ايرانيان براي استقلال و تماميت ارضي اين كشور احترام قائل اند. هدف اين مقاله،بررسي نقش انگليس در تجزيه بحرين از ايران است.
واژگان كليدي:خليج فارس، ايران، انگليس، بحرين.
... كرنول پيلي،باليوز دولت انگليس، كه به اسم حمايت تجارت تبعه دولت متبوعه خود در بندر بوشهر اقامت داده، شب و روز اوقاتش مصروف است به اينكه اسباب فساد و اخلالي دراين بنادر و جزاير خليج فارس برپا كند محض اجراي اين مقاصد در اكثر از بنادر،وكيلي از جانب خود قرار داده است در هر سالي چند مرتبه خود و كسانش به تمام بنادر و جزاير ايران و بنادر عربستان مي روند. اهالي اين صفحات را گاهي به اظهار مهرباني و بخشش ساعت و تفنگ و طپانچه و ملبوس و غيره اميدوار داشته به اطاعت و انقياد به دولت انگليس راهنمايي مي كنند. اگر كسي متابعت و پيروي آنها نكند به تهديدات و بيم و كشتي هاي بخار او را مي ترسانند. امتداد سيم تلگراف از هندوستان به بوشهر را در انظار اعراب و غيره بزورتصرف اين بنادر و خليج (فارس) قرار داده است مثل آنكه بالصراحه به شيخ محمد حاكم بحرين نوشته است كه چرا علم دولت ايران در بحرين افراشته مي شود؟ چرا به مأمورين دولت ايران آميزش مي كنند؟ مگر از قدرت دولت انگليس غافل شده ايد؟ يا سبب كشيدن سيم از هندوستان به بوشهر را نمي دانيد؟ ... «ميرزا سليمان خان،مامور مقيم بحرين» (ظهيرنژاد ارشادي، ص199).
مقدمه
انگليسي ها درطول تاريخ ثابت كرده اند كه با هيچ ملتي دوست نيستند و همواره پيرو اين جمله تاريخي يكي از سياستمداران خود هستند كه مي گفت:ما دوستان و دشمناني نداريم،دوستان و دشمنان ما را منافع ما تعيين مي كند.
كشورمستقل بحرين، از كشورهاي خليج فارس است كه با ايران زمين پيشينه ي تاريخي مشترك دارد،اما برنامه ريزي انگليس سبب جدايي اين كشور از ايران شد؛ البته اين اقدام نه به منظور دوستي با بحرين كه به دليل تأمين منافع انگليس بود و انگليسي ها در سختگيري و زورگويي به اهالي بحرين آن قدر پيش رفتند كه مردم بحرين در همان سالهاي قبل از استقلال، عليه آنها دست به مبارزه زدند و موفق شدند چارلز بلگريو،مشاور انگليس شيخ بحرين، را بركناركنند (زرين قلم، ص 251).
هدف مقاله حاضر اين است كه با ارائه اسناد درباره نقش انگليس در جدايي بحرين از ايران به كندوكاوي تاريخي بپردازد.
زمينه سازيهاي انگليس
بحرين مستعمره نشين ايراني نبوده، بلكه سكنه شهرها و دهات (آن)،ايراني و زردشتي مذهب بوده اند و فقط برخي از قبايل عرب در صحاري آن به حال بدوات (بدو) سكونت داشته و حتي رئيس قبايل را كه (به) قاعده خود عشاير تعيين مي نمايند، دولت ايران تعيين مي كرده است.
همچنين ميرزا حسين خان سپهسالار در روزگار تصدي سفارت ايران در اسلامبول در نامه اي به عالي پاشا،صدراعظم عثماني، يادآور شد:
... مسقط و بحرين دو مكاني است كه از هزاران سال قبل تاكنون متعلق به دولت عليه ايران بوده است و از دويست سال قبل الي حال چنين معمول است هركس كه در آنجا بزرگ و رئيس بوده ابتدا عريضه به دربار همايون شاهنشاه ايران مينوشته و فرمان ماموريت ميخواسته آنوقت مستقل در امر حكومت ميگرديده و همچنين هروقت مردم از او شكايت مي كردند و به دربار ايران عارض مي شدند دولت ايران آن شخص را معزول مي كرد (زرين قلم، ص125).
بحرين پيش ازآنكه براساس توافق رسمي ايران و انگليس درباره مسائل خليج فارس در 1971 م مستقل شود،شاهد توطئه ها و زمينه سازيهاي انگليس براي مداخله در امور آنجا و جداسازي آن منطقه از ايران بود.
نخستين نشانه هاي چشمداشت انگليس به بحرين درسخنان هنري ويلاگ،وزير مختار انگليس، در جريان مذاكره با دولتمردان ايراني در مارس 1820 آشكار شد. هنگامي كه وي از موافقت دولت ايران با واگذاري پايگاهي انگليسي در كرانه هاي خليج فارس نااميد شد،تهديد كرد كه انگليس، بحرين را اشغال خواهد كرد (موحد، ص 45-46).
شيخ عبدالله، شخص مقتدري كه بيست و دو سال حاكم بحرين بود،ازمداخله انگليسي ها در امور بحرين ممانعت كرد و حاضر نشد از اطاعت دولت ايران سرپيچي كند وضمن رد درخواستهاي عباس پاشا فرستاده محمد پاشا،والي مصر، اعلام كرد: اين جزاير متعلق به دولت ايران است، انگليسي ها نيز مخالفان شيخ عبدالله را تحريك و با چند فروند كشتي به بحرين حمله كردند و در نتيجه شيخ عبدالله فرار كرد (1258ق/1842م) (زرين قلم، ص119).
اما از آنجا كه محمد بن خليفه، جانشين شيخ عبدالله، نيز به دولت ايران وفادار بود و بر اطاعت حكومت بحرين از دولت مركزي ايران تأكيد مي كرد؛سرنوشتي بهتر از شيخ عبدالله نداشت و انگليسي ها به شيخ محمد فشار آوردند كه بحرين را مستقل اعلام كند.
اسدالله ميرزا،حاكم بوشهر، در نامه اي به وزارت امور خارجه به تشريح سخنان فرستاده شيخ بحرين پرداخت و به نقل از وي نوشت:
از هنگامي كه بيرق ايران را ما برده ايم بحرين و خود را بسته و رعيت دولت عليه ايران دانسته ايم،ازآن سال تا به حال سفراي دولت انگليس بناي بدسلوكي و بدرفتاري را گذارده ما را اذيت و آزار مي نمايند... ما از آنها آسوده نيستيم و مي خواهيم در ظل حمايت ايران از اذيت ايشان ايمن باشيم... (ظهيرنژاد ارشادي، ص149).
هنگامي كه محمد بن خليفه، حاكم ايراني بحرين، نگران افزايش مداخله هاي انگليس در بحرين شد، در 17 شعبان 1276 به نامه نگاري با ميرزا سعيد خان موتمن الملك، وزير امورخارجه وسلطان مراد ميرزا، حاكم فارس پرداخت و شخصي را به دربار ناصرالدين شاه فرستاد و پيشنهاد داد كه قواي دولتي را براي دفع شر انگليسي ها بفرستند (زرين قلم، ص 124-125).
بنا به گزارش كارگزاري فارس به وزارت امور خارجه در 18 ربيع الثاني 1277 كماندارانگليس با كشتي فاكلند راه افتاد و در بندر لنگه،كيش و ديگر كرانه هاي خليج فارس، ساحل نشينان را تهديد كرد كه از واگذاري هرگونه كشتي به قواي ايراني راهي بحرين خودداري كنند (ظهيرنژاد ارشادي، ص130).
دولت ايران قشوني را با كشتيهاي بادي به بحرين فرستاد، اما انگليسي ها مانع ورود آنها به بحرين شدند و ضمن برانگيختن علي بن خليفه،عليه برادرش، محمد بن خليفه، موفق شدند شيخ محمد را تبعيد كنند و دولت ايران هم نتوانست از وي حمايت كند؛چون نيروي دريايي قوي نداشت و فقط در صحنه ديپلماسي اعتراض كرد. انگليس كه در آن زمان هنوز نمي توانست آشكارا حاكميت ايران را بر بحرين زير سؤال ببرد، آن را تأييد كرد (فرهمند، ص142).
ميرزا مهدي خان،منشي مهام خارجه فارس، پيش از سرنگوني حاكم بحرين، در نامه 18 شوال 1276 به وزارت امور خارجه درباره فعاليتهاي انگليسي ها در بحرين هشدار داده و آماده باش قواي ايران را براي رهسپارشدن به بحرين درخواست كرده بود:
اين فقره يقين است كه حضرات انگليسي ها به هر قسم ممكن باشد،اعراب آن طرف را به آشوب و فتنه و فساد تحريك خواهند كرد و به سر بحرين خواهند كشانيد و خود كنار خواهند كشيد (ظهيرنژاد ارشادي، ص55).
انگليس از ضعف نيروي دريايي ايران بسيار استفاده كرد و به مداخله روزافزون در اموربحرين پرداخت. درگيريهاي ايران در انقلاب مشروطه و تحكيم حضور انگليس در مناطق جنوبي ايران پس از انعقاد قرارداد 1907م سبب شد تا انگليسي ها حلقه محاصره بحرين را بيش از پيش تنگ كنند. آنها در ژوئيه 1911 قراردادي را به شيخ بحرين تحميل كردند،مبني بر آنكه: امتياز نفت بدون اجازه انگليس به كسي داده نشود و اين قرارداد را در فوريه 1922 نيز تمديد كردند (زرين قلم، ص157).
حوادث بحرين از بهار 1302/ رمضان 1341 شكل تازه اي به خود گرفت؛ زيرا انگليسي ها از ابراز احساسات مردم بحرين به ايران نگران شدند و تصميم گرفتند با اشغال نظامي بحرين به اقتدار و نفوذ ايران در بحرين پايان دهند؛پس با مسلح كردن طوايف نجد و درگير كردن ايشان با ايرانيان سياست جديدشان را عملي كردند (همان، ص171).
دولت ايران به ناچار در 23 نوامبر 1927 /30 آبان 1306 نامه اي را به امضاي مهدي قلي هدايت،نخست وزير ايران، به جامعه ملل تقديم و از اقدامات انگليس در نقض حاكميت ايران بر بحرين شكايت كرد (همان، ص190).
با اين حال انگليسي ها همچنان براي تحكيم موقعيت خود و تضعيف ايران در بحرين مي كوشيدند و كار را به جايي رساندند كه مسافرت ايرانيان را به بحرين ممنوع و املاك موروثي و تاريخي ايرانيان بحرين را توقيف يا به زور خريداري كردند. يكي از بازرگانان شيراز به نام عبدالحسين كريمي در 11 دي 1320 نامه اي در اين باره به ذكاء الملك فروغي،نخست وزير ايران، نوشت كه حادي اطلاعات جالبي در مورد كارهاي ضد ايراني در بحرين است:
... جناب آقاي نخست وزير سوال ما ايرانيان مبني براين است كه به چه واسطه اهالي هند و عراق و مصر و كويت و دبي و عمان و رعاياي خاك حجاز، بالاخره يعني رعاياي ابن السعود،تمامي حق مسافرت به بحرين دارند براي اياب و ذهاب ولي ما ايرانيها حق ورود به بحرين نداريم.
جناب آقاي نخست وزير زماني كه كشتي آتشي از عراق يا هندوستان وارد لنگرگاه بحرين مي شود، مسافران هند و عراق ذي حقند براي پياده شدن به بحرين ولي ايراني بدبخت كه داراي علاقه به بحرين هستند ممكن پياده شدن ندارند. آيا شرمساري نيست براي ما ايراني ها(؟) آيا اين بار ذلت تا كي ما به به دوش بكشيم(؟) گواه اين مدعي، خود جان نثار كه قريب سي سال بل تجاوز در بحرين سكونت داشتم و منزل شخصيم و اغلب دارائيم به دست مردم در بحرين موجود است و اغلب ايرانيهايي كه از بحرين مسافرت به ايران نموده اند، ورقه هايي در دست داريم و دارند كه در آن به زبان عربي ذكر شده است كه دخول در بحرين ممنوع است، موجود.
به واسطه آنكه حكومت بحرين در چهارسال پيش آگهي صادر،مبني بر اينكه ايرانيان نبايد داراي املاكي باشند جز منزل شخصي و به مدت يك سال املاك خود را به اهالي بحرين بفروشند و چنانچه نفروختند، خود حكومت بحرين به نظريه دو نفر اهل خبره املاكشان را خريداري مي نمايد. گواه اين مدعي نه يك و نه دو، بلكه عده زيادي است كه املاكشان به طور اجبار به موجب آگهي نام برده فروختند...(2)
انگليسي ها درهمه امور بحرين دخالت مي كردند و براي شيخ بحرين مشاور سياسي انگليسي گمارده بودند كه شيخ بدون مشورت با وي قدمي بر نمي داشت. همچنين گمركات بحرين به انگليسي ديگري واگذار شده بود و انگليسي ها بودجه آنجا را در دست گرفته و با گشايش شعبه اي از بانك استرن،درصدي از بودجه نفت را به امور فرهنگي اختصاص داده بودند كه پيش از آن در دست ايرانيان بود؛آنها با اين كار مي خواستند به امور فرهنگي ضد ايراني و پروژه ايران زدايي از خليج فارس بپردازند:
... اين عمليات ظاهراً جنبه نوع دوستي و فرهنگي دارد ولي مقصود اصلي از آنها آن است كه حس ايران خواهي را در مردم ضعيف كنند، تا در نتيجه، فاصله بين ايشان و كشور اصلي آنان ايران زيادتر شود و به مرور ايام رابطه خود را با هموطنان اصلي فراموش نمايند و خود را نسبت به ايرانيان بيگانه پندارند و در نتيجه اين احوال بحرين نسبت به ايران و ايرانيان اجنبي و در حكم بيگانه قلم داد شود (نشأت، ص464).
مناقشه ايران و انگليس درباره بحرين،به دنبال كشف نفت در اين جزيره، جدي تر شدو ايران از انگليس به جامعه ملل شكايت كرد. از سويي ايران همواره و از هر راهي به كارهاي انگليس اعتراض داشت و بر حاكميت خود بر بحرين تاكيد مي كرد؛در اينجا به چند مورد اشاره مي شود:
1. شكايت ايران از انگليس به «اتحاديه پست بين المللي» در برن به دليل انتشار تمبر در بحرين و تاكيد بر لزوم استفاده از تمبر ايراني در بحرين (سال1328).
2. سخنان دكتر عليقلي اردلان در آستانه برگزاري نشست شوراي عالي پيمان بغداد در تهران،مبني بر آنكه: ايران بحرين را به صورت يك حاكم نشين انگليسي به رسميت نمي شناسد و اين منطقه جزء لايتجزاي ايران محسوب مي شود... (سال 1335)
3. اعتراض به قرارداد نفتي بحرين و عربستان با تاكيد بر حاكميت ايران بر بحرين (سال 1336) (ظهيرنژاد ارشادي، ص 59، 132، 195).
آزار و اذيت ايرانيان مقيم بحرين به تحريك انگليسي ها نيز تا زمان به استقلال رسيدن بحرين همچنان ادامه داشت تا جايي كه اداره خليج فارس در5 شهريور1343 خبرمي دهد:
عده اي ازايرانيان را بخاطر تكلم به زبان فارسي زنداني نموده اند و تضييقات آنقدر شدت يافته است كه ايرانيان بحرين به ناچارمليت خود را كتمان مي كنند (همان، ص156).
دولت ايران به هربهانه اي برحاكميت خود بر بحرين تأكيد مي كرد و انگليس نيز به رد آن مي پرداخت.سرانجام،مناقشه پس از سالها به دنبال توافق ايران و انگليس مبني بر تخليه خليج فارس از قواي انگليسي و حكميت شوراي امنيت سازمان ملل متحد درباره بحرين،با استقلال بحرين در 1971م پايان يافت، اما دخالتهاي انگليس به پايان نرسيد؛به گونه اي كه راديولندن حكم شوراي امنيت سازمان ملل را درباره استقلال بحرين به عنوان يك «كشور مستقل» تحريف كرد و از آن به عنوان يك «كشور مستقل عربي» نام برد(3)تا در جهت اجراي پروژه تاريخي خود؛ يعني ايران زدايي از خليج فارس گام ديگري بردارد.
در مقاله حاضر، ده عنوان از اسنادي معرفي مي شود كه به نوعي به موضوع ياد شده مي پردازد و با افشاي واقعيتهاي تاريخي درياي پارس،نقش انگليس را در تحولات منطقه آشكار مي كند.
پی نوشت ها :
*پژوهشگر و کارشناس اسناد وزارت امور خارجه
ادامه دارد...
/ج