نقش علم اصول در علوم اسلامي ديگر غير از فقه (2)

حقیقت شرعیه: اگر الفاظ برای معانی اصطلاحی در زمان پیامبر وضع شده باشد آن را حقیقت شرعیه می نامند حقیقت متشرعه: اگر لفظ برای معانی اصطلاحی (شرعی) در زمان بعد از پیامبر وضع شده باشد حقیقت متشرعه می نامند .
يکشنبه، 26 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش علم اصول در علوم اسلامي ديگر غير از فقه (2)

نقش علم اصول در علوم اسلامي ديگر غير از فقه (2)
نقش علم اصول در علوم اسلامي ديگر غير از فقه (2)


 

نويسنده: ياسر رحيمي
نقش علم اصول در علوم اسلامي ديگر غير از فقه (2)



 
فصل چهارم:نقش علم اصول در علم معانی و بیان
قاعده تمایز معنای حقیقی لفظ از غیر آن
الف-وضع الفاظ:
مفهوم شناسی:
وضع:در اصطلاح عبارت است از قرار دادن لفظ در برابر معنا و اختصاص معنا به لفظ (159)
اقسام وضع عبارت است از :
1.وضع تعیینی :هنگامی که دلالت لفظ بر معنا بر اثر جعل و تخصیص باشد آن را وضع تعیینی می نامند مثل نام گذاری کودکان(160)
2.تعینی: هنگامی که دلالت لفظ بر معنا در اثر اختصاص لفظ به معنا باشد که منشا آن کثرت استعمال است ، یعنی در اثر کاربرد زیاد یک واژه برای یک معنا ذهن افراد با آن کاربرد انس میگیرد و از آن لفظ بدان معنا منتقل می شود که به آن وضع تعینی گویند مثل لفظ (صلاه)در مورد(عبادت مخصوص ) بین مسلمانان و لفظ (زکاه) برای ( مالیات خاص) که این الفاظ در اثر کاربرد زیاد در معنای اصطلاحی آن ، از معنای لغوی دعا و رشد و پاکی دور شده و هرگاه در قرآن و بین مسلمانان به کار رود به معنای اصطلاحی حمل می شود مگر آنکه قرینه ای برای اراده معنای لغوی باشد

حقیقت شرعیه ومتشرعه:
 

حقیقت شرعیه: اگر الفاظ برای معانی اصطلاحی در زمان پیامبر وضع شده باشد آن را حقیقت شرعیه می نامند
حقیقت متشرعه: اگر لفظ برای معانی اصطلاحی (شرعی) در زمان بعد از پیامبر وضع شده باشد حقیقت متشرعه می نامند .
با توجه به دو تعریف فوق اگر این الفاظ حقیقت شرعیه باشند لازم است الفاظ(صلاه) و (زکاه) و مانند آن در قرآن و سنت پیامبر به معنای اصطلاحی تفسیر شود و اگر این الفاظ حقیقت متشرعه باشند آنها را در قرآن و سنت پیامبر به معنای لغوی تفسیر می کنیم(161) پس نتیجه میگیریم که این الفاظ به صورت تعیینی توسط شخص پیامبر واقع نشده است وگرنه برای ما نقل می شد پس وضع آنها به صورت تعینی در اثر کثرت استعمال آنها بوده است (162) این الفاظ در قرآن چند دسته هستند:
الف-الفاظی که دارای قرائن هستند و در معانی اصطلاحی یا لغوی به کار رفته اند که طبق قرائن معنا می شوند
ب-الفاظی که قرائن ندارند ، اگر این الفاظ مثل (صلاه) و (زکاه) باشند که استعمال زیاد داشته اند بعید است که در عصر پیامبر به صورت معنای اصطلاحی در نیامده باشند.(163) بنابراین بر معنای اصطلاحی حمل می شود مگر آنکه قرینه ای بر خلاف باشد
ج-الفاظ نادر (که قرائن یا کاربرد زیاد نداشته باشند) مشکوک می شود در این صورت اثبات نمی شود که هنگام نزول و عصر پیامبر در معنای اصطلاحی به کار رفته است پس نمی توان آنها را به معنای اصطلاحی جدید حمل نمود
مثال : واژه (زکاه) که در قرآن به چند معنا به کار رفته است:
الف-معنای لغوی (زکاه) که به معنای رشد و پاکی است (164) مثل (و و حنانا من لدنا و زکاه و کان تقیا)(165) خداوند در این آیه حضرت یحیی را (زکاه) می نامد این کاربرد قرینه دارد چون(زکاه) را در مورد افراد به کار برده است
ب-معنای اصطلاحی (زکاه) یعنی مالیات اسلامی که باید در مورد چیزهای خاص مثل گندم و جو و..... پرداخت شود مثال :
(فان تابوا و اقاموا الصلاه واتوا الزکاه فخلوا سبیلهم)(166)
ج-واژه (زکاه) به معنای انفاق و بخشش مستحبی مثال (الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون )(167) بنابر نقل روایات این آیه در مورد بخشش انگشتری توسط امام علی (ع) در نماز است این بخشش مستحبی بوده است (168) این کاربرد معنای (زکاه) قرینه دارد که همان روایات و شان نزول و فضای آیه است.
تذکر: الفاظی که در سنت پیامبر (ص) آمده است مظنون است که به معنای اصطلاحی باشد ، اما افاطی که از زمان امام علی (ع) به بعد در سنت اهل بیت آمده است به صورت معانی اصطلاحی به کار رفته است و حقیقت شرعیه شده است(169) به نظر می رسد که یک حکم کلی در مورد همه الفاظ در عصر پیامبر (ص) و اهل بیت (علیهم السلام) روا نیست و الفاظ سنت مثل الفاظ قرآن موارد مختلفی دارد (170)
علامات وضع لفظ برای معنا : (171)
الف- تبادر : یعنی سبقت گرفتن معنا ی خاص از لفظ بدون قرینه مثال : (قال عیسی ابن مریم اللهم ربنا انزل علینا مائده من السماء تکون لنا عیدا )(عید) در لغت (حالتی است که به انسان بر میگردد)(172) و در اصطلاح به معنای روز فرخنده و مبارک است که همین معنا اصطلاحی به ذهن می آید که در این صورت می توانیم آیه را بر همین معنا اصطلاحی حمل کنیم.
ب-عدم صحت سلب و صحت حمل لفظ بر معنا مثال : (فتیمموا صعیدا طیبا )(173) در این آیه شک وجود دارد که لفظ برای خاک وضع شده یا برای (کل روی زمین) اعم از خاک وگیاه و سپس وقتی که گفتیم (وجه الارض صعید ) و حمل آن صحیح بود نتوانیم بگوئیم ( وجه الارض لیس صعید) معلوم می شود که لفظ (صعید) برای مطلق وجه الارض وضع شده است و بالعکس.
ج-حقیقت و مجاز : (174) استعمال لفظ بر معنای آن سه گونه است:
الف-حقیقت: استعمال لفظ در معنایی که برای آن وضع شده است مثال : استعمال لفظ محمد در مورد پیامبر اسلام (ص)
ب- مجاز : استعمال لفظ در معنایی که برای آن وضع نشده اما مناسب معنای حقیقی لفظ است ، که در این صورت مثل استعمال لفظ(اسد ) در معنای مرد شجاع است.
ج-غلط:استعمال لفظ در معنایی که لفظ برای آن وضع نشده و مناسبتی با معنای حقیقی ندارد مثل استعمال لفظ (الله) برای شخص (سهراب) که یک انسان است.

اقسام مجاز(176)
 

در مورد وقوع مجاز در قرآن دو دیدگاه وجود دارد برخی قائلند که مجاز در قرآن واقع شده است ولی گروهی وقوع آن را منکر شده اند .
شبهه آنان این است که مجاز زیرا دروغ است و قرآن منزه از آن است. گوینده به سوی مجاز نمی رود مگر وقتی که حقیقت به سوی او تنگ شود و مجاز را عاریه می گیرد و این بر خدا محال است .
این شبهه باطل است و اگر بر فرض مجاز از قرآن کنار رود بخشی از نیکویی آن ساقط می شود و اهل بلاغت اتقان دارند که مجاز از حقیقت بلیغ تر است .(177)
انواع مجاز:
الف-مجاز لغوی : که همان مجاز در مفرد است یعنی استعمال لفظ در غیر معنایی که برای آن وضع شده است که دارای انواعی است از جمله حذف زیاده ، اطلاق اسم کل بر جزء ، اطلاق جزء بر کل ، اطلاق اسم خاص بر آن ، اطلاق اسم عام بر خاص ، اطلاق اسم ملزوم بر لازم ، بر عکس آن ، اطلاق اسم مسبب بر سبب و عکس آن ، نامیدن چیزی به اسم چیزی که بر آن است ، نامیدن چیزی به اسم چیزی که به سوی ان باز می گردد ، اطلاق اسم حال بر محل و عکس آن و ..... مثال : (یجعلون اصبعهم فی آذانهم)(178)ای اناملهم (اطلاق کل بر جزء ) مثال( فبما کسبت ایدیهم)، ای کسبوا (اطلاق جزء بر کل )
ب-مجاز عقلی : که همان مجاز در ترکیب یا مجاز اسناد است علاقه آن ملابست است یعنی فعل یا شبه فعل را به چیزی (فاعل یا نائب فاعل ) نسبت می دهند که در اصل برای آن نیست و لی از وابسته های آن است مثال: بهار گیاه را رویانید بهار ظرف روییدن گیاه است که سبب آن ولی رویاندن را به بهار نسبت داده اند مثال (اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا )(179) در اینجا آیات فاعل زیاد کردن ایمان است در حالی که فاعل حقیقی خداست و آیات سبب و واسطه است برای اثبات معنای مجاز نیازمند قرینه صارفه و معینه هستیم یعنی قرینه ای که ثابت کند معنای حقیقی مراد نیست ومعنای مجازی را مشخص سازد معمولا یک قرینه در اینجا نقش هر دو را بازی میکند
ج-کنایه(180) در لغت به معنای پوشیده سخن گفتن است ودر اصطلاح به ( عبارت یا واژه هایی گفته می شود که از آن لازم یا ملزوم عقلی معنای آن مقصود است )سیوطی اقسام کنایه را این طور بر میشمارد:(181)
الف: آگاهی دادن بر عظمت قدرت مثال : هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها (182) مقصود از (نفس واحده) آدم است
ب: ترک لفظ به لفظ زیباتر مثل (زوجها) در آیه فوق که مقصود حوا است .
ج: ترک تصریح به الفاظی که قبیح است مثل کنایه از جماع به ملابسه ، مباشره ، افضاء ، رفث (183 و 184 ).
د: برای مبالغه مثل (بل یداه مبسوطان)(185) که کنایه از وسعت بخشش الهی است.
نکته : در معانی کنایی توقف می شود تا اینکه مقصود پنهانی آیه به وسیله دلیل روشن شود یعنی در اینجا نیازمند قرینه هستیم تا روشن شودئ که معنای کنایی الفاظ مراد گوینده است چون قبلا بیان شد که دلالت التزامی از دلالتهای لفظیه و ظواهر کلام به شمار می آید
د-تعریضی(186): تعریض همان تلویح است ، تعریض عبارت است از اینکه گوینده مقصود خود را به شنونده بفهماند بدون آنکه بدان تصریح کند مثال: (بل فعله کبیرهم هذا فسئلواهم ان کانوا ینطقون )(187) ابراهیم (ع) فرمود که از بتها پرستش کنید ، در حالی که می دانست بتها سخن نمی گویند این سخن نوعی ریشخند همراه با اقامه دلیل بر ناتوانی بتها بود.
فصل پنجم :نقش علم اصول در علوم قرآنی
مفهوم شناسی(188)
نسخ: در لغت به معنای (زایل کردن چیزی بوسیله چیز دیگر است که بعد از آن می آید) مثل زایل کردن سایه بوسیله خورشید و نسخ کتاب یعنی به معنای زایل کردن حکمی به وسیله حکم دیگر است که بعد آن می آید (189)
نسخ در اصطلاح به معنای (رفع قانون سابق است که به حسب ظاهر اقتضای دوام دارد بوسیله قانون لاحق ، بطوری که اجتماع آنها با همدیگر ممکن نباشد):پس اگرحکم ازابتدامحدوده زمانی خاصی داشته باشدواعلام شودرفع آن حکم نسخ به شمارنمی آید، و تفاوت نسخ با تخصیص و تقیید آن است که در نسخ رفع حکم از تمام افراد موضوع می شود در حالی که در تخصیص و تقیید اینگونه نیست و اصل حکم برداشته نمی شود بلکه برخی افراد به وسیله مخصص یا مقید از شمول حکم خارج می شود .
تذکر: (190) واژه (نسخ) در اصطلاح قدما به معنای مصطلح امروز ی (برداشته شدن حکم آیه ) نبوده ، بلکه به معنای تخصیص یا تقیید مصطلح امروزی بوده است و شاید از همین روست که قدما تعداد زیادی از آیات قرآن را منسوخ می شمارند
اقسام نسخ: (191)
الف-نسخ حکم فقط : یعنی آیه ای بیاید و حکم آیه دیگر را بردارد بدون آنکه کاری با تلاوت آیه داشته باشد.
ب-نسخ تلاوت فقط بدون نسخ حکم
ج-نسخ تلاوت همراه با حکم
تذکر: (192)حال که نسخ به سه قسم تقسیم شد قسم اول از نسخ را مشهور علمای اسلام اعم از شیعه و سنی قبول دارند ولی قسم دوم و سوم مورد نزاع است
اقسام نسخ ازجهت ناسخ ومنسوخ:(193)
الف- نسخ قرآن با قرآن: این نوع از نسخ جایزاست ودرموردآِِِیات متعددادعاشده است ولی وقوع آن موردتردید جدی است وتنها مثال پذیرفته شده آ ن آیه نجوی (194) است (195) این مثال هم مخدوش است چون اصل مطلوبیت حکم باقیست و فقط وجوب آن بر طرف شده است (196)
ب-نسخ سنت بوسیله قرآن : این مورد هم جایز است وهم واقع شده است و مثال مشهور آن مساله قبله است که در اسلام بر اساس سنت پیامبر (ص) مردم تا مدتی به طرف بیت المقدس نماز می خواندند ولی بعد از نزول آیات تغییر قبله (197) قبله مسلمانان به طرف کعبه باز گشت
ج-نسخ قرآن بوسیله سنت قطعی یا اجماع: شیخ خالد عبد الرحمن العک این نوع نسخ را می پذیرد و دلیل آن را روایتی می داند که پیامبر (ص) در نماز یک آیه از سوره مومنون را فراموش کرد و به (ابی) اعتراض کرد که چرا یاد آوری نکردی و او گفت گمان کردم نسخ شده سپس آن حضرت فرمود: (لو نسخت لا انباتکم بها )
قاعده تفسیر قرآن به قرآن:
الف- تفسیر متشابه به حکم (198)
مفهوم شناسی
محکم : در لغت از ریشه (حکم) به معنای ( منع برای اصلاح ) است و محکم چیزی است که شبه ای از جهت لفظ و معنا در آن نیست مثال: (قل هو الله احد)(199)
نکته : از دیدگاه صاحب نظران علوم قرآنی محکمات قرآن شامل نصوص و ظواهر می شود(200)
متشابه:در لغت از ریشه (شبه) به معنای همانندی و کیفیت است و متشابه در قرآن مطلبی است که به خاطر متشابهت معنایی یا لفظی به مطلب دیگر تفسیر آن مشکل است(201)
برخی صاحب نظران علوم قرآنی می نویسند: متشابه کلامی است که احتمال معانی مختلف دارد از ای رو مقصود گوینده پوشیده است و ظاهر کلام از مراد گوینده خبر نمی دهد و در موضع تردید و شبهه است (202)
کلام متشابه به مثل کلام مبهم است مه مراد گوینده در هر دو روشن نیست و فرق آنها این است که متشابه تاویل می شود ولی کلام مبهم تفیسر نمی شود و در موضع تردید و شبهه نیست مثال: (فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام ومن یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فی السماء)(203) این آیه از این جهت متشابه است که هدایت و گمراهی را به خدا نسبت داده است واین با اختیار انسان چالش دارد و نیز این آیه از جهت کیفیت به وجود آمودن شرح صدر و تنگی سینه مبهم است(204)حال با توجه به اینکه ما محکم و متشابه را تعریف کردیم وآشنایی اجمالی با محکم و متشابه پیدا کردیم برای روشن شدن مطلب چند نمونه قرآنی از آیات محکم و متشابه برای شما عزیزان می آوریم :
آیات محکم :
چند دسته از آیات قرآن دارای آیات محکم بیشتری است (205)
الف-آیات قانون گذاری : ( آیات التشریع یا آیات الاحکام ) مثل آیات مربوط به حدود ، قصاص ، حد زانی ، حد سارق ، ....) و(آیات ارث و ازدواج و طلاق و غذاهای حرام)(206)
ب-آیات مواعظ و آداب مثل آیه 58 سوره نور در مورد آداب ارتباط فرزندان باپدر و مادر و آیه 53 سوره احزاب در مورد آداب مهمانی و ...
ج-برخی آیات مربوط به خدا شناسی مثل (قل هو الله احد)(207) و (لیس کمثله شی)(208)
آیات متشابه (209) چند دسته از آیات قرآن هستند که آیات متشابه بیشتری دارند:
الف-آیات مربوط به تقدیر و هدایت و ضلالت مثل : (فیضل الله من یشاء و یهدی من یشاء)(210) و(ید الله فوق ایدیهم)(211)
ارجاع متشابهات به محکمات (212)
خداوند در آیه هفتم سوره آل عمران آیات محکم را (ام الکتاب) معرفی کرده است واژه (ام )به معنای هر چیزی است که اصل وجود چیز دیگر باشد یا وسیله تربیت یا اصلاح یا مبدء آن باشد هنگامی که واژه متشابه ای از قرآن شناسایی شد آن را به آیه محکم مناسب با موضوع آن باز
می گردانیم تا با قرینه آیه محکم تاویل و توجیه آیه متشابه روشن گردد مثل :(ید الله فوق ایدیهم)(213)و (جاء ربک )(214)
این آیات متشابه اند، چون ممکن است معنای جسمیت خدا از آن برداشت شود ولی هنگامی که این آیات را به آیه (لیس کمثله شی)(215) باز گردانیم روشن می شود که دست معمولی و آمدن جسمانی مقصود آیه نیست وگرنه خدا مثل دیگران میشود پس منظور از (ید) در آیه اول قدرت الهی و مانند آن است و در آیه دوم چیزی در تقریر است مثل:(جاء امر ربک)
ب-تفسیر مطلق به مقید (216)
برخی از آیات قرآن به طور مطلق و بدون قید آمده است و برخی دیگر مقید است یا قیدی برای آیات مطلق به شمار می آید از اینرو تفسیر آیات مطلق بدون توجه به آیات مقید صحیح نیست و در حقیقت مراد جدی متکلم را روشن نمی سازد به عبارت دیگر آیات مقید مفسر آیات مطلق است به عنوان مثال در برخی آیات قرآن به طور مطلق آمده است (اقیموا الصلاه)(217) اما در برخی دیگر از آیات قرآن این اطلاق را مقید به زمان خاص کرده است و می فرماید: (اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل و قرآن الفجر)(218)نماز را خورشید (ظهر) تا نهایت تاریکی شب (نیمه شب ) بر پا دارید و خواندن نماز بامداد را مراقبت کن.
ج-تفسیر آیات عام به خاص: (219)
برخی آیات عام است و افراد زیادی را شامل می شود که بوسیله الفاظی همچون (کل) مشخص می شود و برخی دیگر این عمومات را تخصیص میزند ، تفسیری از قرآن مقصود خداوند را مشخص می سازد و مطلب آیه را کاملا روشن می کند که آیا عام به خاص کنار هم گذاشته شود به عبارت دیگر آیات خاص آیات عام را تفسیر می کند مثال : در مورد ازدواج در قرآن آمده است :(فانکحوا ما تاب لکم من النساء)(220) ولی در جای دیگرموارد خاص و استثناء ذکر میکند و می فرماید : (ولا تنکحوا ما نکح اباوکم من النساء الا ما قد سلف انه کان فاحشه و مقتا و ساء سبیلا حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم...)(221) در آیات نخست ازدواج با همه زنان دلخواه مجاز شمرده شده است اما در آیات بعد نخست همسر پدر و مادر و دختر و .... استثناء شده است و از این طریق عام فوق را تخصیص زده است سپس این عام دوم (ممنوعیت ازدواج با همسر پدر ) تخصیص خورده است
د- تفسیر آیات مجمل به وسیله آیات مبین(222)
بعض از آیات قرآن در یک موضوع به صورت سر بسته و مختصر سخن گفته است و برخی دیگر همان موضوع را توضیح داده و بیان کرده است آیات دسته دوم مفسر آیات مجمل روشن نمی شود و تفسیر قرآن به درستی تحقق نمی یابد مثال :قرآن در مورد خوردن گوشت حیوانات می فرماید:(احلت لکم بهیمه والدم و لحم الخنزیر )(223) در آیه اول به صورت مجمل فرمود گوشت برخی از حیوانات بر شما حرام شده است که در آینده روشن می شود و در آیه دیگر این موارد را توضیح داد و بیان کرد در حقیقت آیه دوم تفسیر آیه اول است.
ه-جمع آیات ناسخ ومنسوخ: (224)
برخی از آیات قرآن کریم بیان کننده احکامی اند سپس آیات دیگر بر اساس مصلحت و شرائط جدید نازل شده است و آیات قبل را نسخ کرده است و احکام جدیدی آورده است مثال : در آیات سوره مجادله بر مومنان دستور داده شده که هنگام سخن گفتن خصوصی با پیامبر (ص) صدقه بدهند و تنها کسی که بدین حکم عمل کرد امام علی (ع) بود و همین حکم در آیه بعد نسخ شد(225)
بخش دوم: مباحث حجّت
مقدمه:
مباحث حجت مهمترین و اساسی ترین مبحث در علم شریف اصول است به گونه ای که بدون این مبحث سایر مطالب اصولی راه به جایی نمی برد و اثری بر آنها مترتب نیست دلیل و سر مساله آن است که تمام مباحث بخش اول یعنی (مباحث الفاظ ) و تمام مباحث بخش دوم یعنی (ملازمات عقلیه) عموما یک سلسله مباحث صغروی بود و واضح است که صغری بدون انضمام کبری کلی به آن هرگز منتج نخواهد بود حال آن کبری کلی که به صغریات روح و ارزش می بخشد و بدون آن وجود صغریات است ، در مباحث حجت بیان می شود. حال که با اهمیت و ارزش زیر بنایی این مباحث آشناشدیم بر خود لازم میدانیم که به طور اجمالی پیرامون این مساله گفت و گو نماییم و اموری که علمای اسلام اعم از شیعه و سنی در طول تاریخ به عنوان منابع تشریع اسلامی پذیرفته اند مورد بررسی قرار دهیم لذا پیش از ورود به مباحث اصلی در این بخش لازم است نکته ای را متذکر شویم و آن نکته عبارت است از معنای (حجت) حجت دارای چهار معناست یک معنا در لغت دو معنا در اصطلاح منطق و یک معنا در اصطلاح اصولیین
الف-معنای لغوی : حجت در لغت هر آن چیزی است که صلاحیت دارد در مقام خصومت توسط آن علیه دیگری احتجاج شود .
ب-معنای اول منطقی : حجت عبارت است از مجموعه قضایای معلومه مرتبط به هم که با کیفیت و چینش خاص کنار هم گذارده می شود به منظور رسیدن به یک مطلوبی و کسب معلومات تازه تر .
ج-معنای دوم منطقی: حجت عبارت است از حد وسطی که ما برای اثبات اکبر برای اصغر به آن احتجاج می کنیم .
د-معنای اصولی : و آن عبارت است از (کل شی یثبت متعلقه و لا یبلغ درجه القطع) و مقصود ما از حجیت در این بخش حجت به معنای اصطلاح اصولیین است(226) و لذا ما در این بخش از حجیت کتاب و سنت و ظواهر و شهرت بحث می کنیم.
فصل اول: حجیت قرآن
قرآن مجید تنها معجزه جاودانه رسول گرامی اسلام است و از آن رهگذر که دین مبین اسلام دینی پایدار و همیشگی و برای همه نسلها در همه عصر ها نازل شده پس معجزه آن نیز باید متناسب با دین جاودانه باشد. ما معتقدیم که آن قرآنی که از سوی پروردگار جهانیان به توسط یک پیک آسمانی و امین وحی الهی حضرت جبرائیل (ع) بر پیامبر اسلام نازل گردیده همین قرآن است که هم اکنون در میان ما مسلمانها موجود است و هیچ تحریفی در آن رخ نداده است نه تحریف به زیاده که جمله ای یا آیه ای یا سوره ای به آن اضافه شده باشد و نه تحریف به نقصان که بخشی از قرآن کم شده باشد و خود قرآن می فرماید (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون) (227)
تا اینجا هر چه گفتیم از مسلمات قوم و لا ریب فیه است ولی سخن به اینجا ختم نشده است بلکه باید بدانیم که از طرفی همین قرآن که کلام الله و وحی الهی است دارای دو جنبه می باشد 1. جنبه صدور 2. جنبه دلالت
از ناحیه صدور ، قرآن مجید قطعی الصدور است زیرا در طول تاریخ در میان مسلمین در حد تواتر این معنا ثابت بوده و هست ولی از ناحیه دلالت ، کل قرآن قطعی الدلاله نیست زیرا که به نص خود قرآن آیات آن دو دسته اند: 1.محکمات 2.متشابهات ، ومحکمات نیز دو دسته اند:
1. نصوص قرآن قطی الدلاله هستند و احتمال خلاف درآنها نیست ولی نصوص بسیار کم است عمده آیات ظواهر است ، ظواهر که دلالت آنها بر مراد قطعی و جاز مانه نیست زیرا که احتمال اراده خلاف ظاهر هر چند خیلی ضعیف وجود دارد حال حجیت ظواهر قرآن متوقف است بر اثبات حجیت مطلق ظواهر ولی گروهی از اخبار یها حجیت ظواهر قرآن را منکرند ولی ظاهر کلام دیگران را حجت می دانند .
واز طرف دیگر در قرآن ناسخ ومنسوخ ، عام و خاص ، مطلق و مقید ، مجمل و مبین ، و....است. از این امور به این نتیجه می رسیم که بسیاری از آیات قران قطعی الدلاله نیستند و لذا از این نواهی و ابعاد مقداری باید پیرامون قرآن سخن بگوئیم تا حجیت قرآن هم از ناحیه صدور و هم از ناحیه دلالت تکمیل گردد.(228)
مهمتریت مباحثی که در رابطه با قرآن مربوط به علم اصول می شود عبارت است از :
*آیا ظاهر قرآن برای غیر معصومین حجیت دارد یا خیر؟
*آیا نسخ قرآن امری ممکن است یا محال؟
از این دو بحث ، بحث اول در باب ظواهر از همین بخش بحث خواهد شداما در ارتباط با نسخ قرآن سه مطلب مطرح است 1.حقیقت نسخ 2. امکان نسخ در قرآن 3. وقوع نسخ در قرآن.
اما نسخ در اصطلاح عبارت است از (رفع ما هو ثابت فی الشریعه من الاحکام و نحوها)(229)
ثبوت حکم دو نوع است: الف- ثبوت ظاهری ب- ثبوت واقعی
الف-ثبوت ظاهر ی : آن است که حکمی به حسب ظاهر کلام مولا استنباط می گردد و از ظهور خطاب برداشت می شود
اگر چه مراد واقعی و جدی مولا نیست(230)
ثبوت واقعی: آن است که حکمی به حسب واقع و لوح محفوظ هم ثابت بوده نا اینکه تنها از ظاهر خطاب استفاده شود.
حال نسخ عبارت است از رفع حکمی که به حسب واقع در شرع مقدس ثابت بوده و اما رفع حکمی که در ظاهر خطاب ثابت شده نامش نسخ نیست بلکه تخصیص یا تقیید یا تبیین است و کلمه (احکام) و نحو ها در تعریف جمع با (ال) است و چنین جمعی مفید عموم است و مراد تمام احکام شرعیه است اعم از تکلیفیه و وضعیه که وضع و رفع آنها در دست شارع است و منظور از (نحو ها) کلیه امور دیگری است که رفع و وضع آنها به دست شارع به ما هو خالق کائنات می باشد از تعریف نسخ خارج شده اند (231) زیرا که در آنها تعبیر به نسخ نمی شود بلکه به جای نسخ (بداء) به کار می برند درباره انواع نسخ و اینکه آیا امکان نسخ وجود دارد یا نه در فصل ششم از بخش اول توضیح دادیم وبه همین مقدار از توضیحات در اینجا اکتفاء می کنیم .
فصل دوم : حجیت سنت
سنت در اصطلاح فقهای اسلام علی العموم عبارت است از قول و فعل و تقریر پیامبر (ص) است.منشا ای اصطلاح در روایات نبویه رسول خدا (ص) پیروان خویش را امر فرمود به اینکه از سنت من متابعت کنید(232)
سنت در اصطلاح فقهای شیعه از آن رهگذر که به عقیده دانشمندان شیعه امیرالمومنان و فرزندان معصوم ان حضرت از سوی خداوند به مقام امامت تعیین و منصوب گردیده اند گفتار و اعمال آنها جاری مجری گفتار و اعمال پیامبر است بدین معنا که همان طوریکه قول ، فعل و تقریر پیامبر (ص) حجت است همچنین قول و فعل وتقریر معصوم هم حجت دارد (233) فلسفه این توسعه آن است که به عقیده ما ائمه (ع) همانند سایر محدثان و راویان نیستند که تنها از قول پیامبر گزارش دهند تا در نتیجه گفتار آنان از این حیث حجت باشد. که عادل و یا ثقه هستند همانند باقی روات حدیث ، بلکه آنها خود منبع جوشان و خروشان تشیع اسلامی و قانون های خدائی اند و همانطوری که رسولخدا (ص) منبع تشریع است و هر چه می گوید بیان واقع است همچنین پیشوایان معصوم شیعه نیز اینگونه اند منتهی پیامبر (ص) از طریق وحی الهی با واقع مرتبط است و ائمه از طریق دیگری از قبیل الهام با واقع مرتبطند و یا از طریق تلقی و گرفتن از معصوم قبلی آگاه می شود (234)حال که معلوم شد سنت با آن دایره وسیعی که دارد شامل افعال و اقوال و تقریرات ائمه (ع) هم می شود در نزد علمای شیعه منبع احکام شرعیه است و می گوئیم اگر مکلف بتواند مستقیم و بدون واسطه این سنت را تحصیل کند یعنی از زبان خود امام (ع) بشنود و یا در فعل و امضاء اومشاهده کند در اینصورت حکم الله واقعی را از سرچشمه اصلی و حقیقی آن دریافت نموده و از ناحیه سند این حکم شک و تردیدی ندارد اگرچه از ناحیه دلالت ممکن است جزم ویقین پیدا نکند زیراچه بسا کلام امام علی (ع) ظهور در امری دارد ولی احتمال خلاف هم دارد و یا کلام امام مجمل است و هیچ ظهوری ندارد حال چنین شخصی مثل کسی است که حکم واقعی را مستقیما از زبان قرآن بگیرد یعنی همان گونه که در اسناد به قرآن و اخذ از قرآن حکم را از مصدر و منبع اصلی گرفته و از ناحیه سند تردیدی ندارد همچنین است در اخذ حکم از سنت حقیقیه و این دو راهگشای بشرند منتهی قرآن ثقل اکبر و معصومین ثقل اصغرند و اما اگر جوینده ای حکم واقعی را نتوانست از طریق سنت واقعی بدست آورد و دسترسی به معصوم نداشت تا فعل و امضاء معصوم را مشاهده کند مثل خود ما که در عصر غیبت به سر می بریم دراینجا ما وظیفه داریم در مرتبه اول به قرآن مراجعه کنیم و در مرحله دوم به اخبار و احادیثی که از سنت یا از طریق تواتر یا از طریق اخبار آحاد به ما رسیده مراجعه می کنیم البته این روایات خودشان سنت نیستند ولی این روایات حکایت و نقل کننده از قول و فعل و تقریر معصوم هستند بنا براین نام این ها را باید سنت حاکیه و ناقله گذاشت (235)
فصل سوم : حجیت اجماع
اجماع در لغت در معانی متعددی به کار برده شده است :
به معنی اعم از اتفاق یک امت یا اتفاق همه مردم و با اتفاق جمع قلیل و یا اعم از اینکه اتفاق در حکمی از احکام شرعیه باشد یا بر امری از امور عقلائیه و .... باشد(236)
و دراصطلاح عبارت است از اتفاق نظر فقهای اسلام در حکمی از احکام شرعی تعاریف دیگری برای اجماع کرده اند که قدر جامع آنها این است که: اجماع عبارت است از اتفاق نظر کسانی که اجماع آنها بر اثبات احکام شرعیه ارزش دارد بنابراین عوام و توده مردم مستثنی هستند(237)حال که با معنای لغوی و اصطلاحی اجماع آشنا شدیم می گوییم در دو مقام باید بحث کرد.
الف-عقیده اصل سنت درباره اجماع
ب-اعتقاد علمای شیعه در باب اجماع
الف-اجماع در مسلک عامه : آنان اجماع را با همین معانی که برایش ذکر کردیم یکی از منابع احکام شرعیه می دانند در مقابل کتاب و سنت و در عرض آنها .
ب-اجماع در مسلک امامیه :به عقیده ما اجماع اصالت ندارد و علمای شیعه برای خالی نبودن کتب اصولیه از این بحث آن را عنوان کرده اند و اجماع را یکی از منابع استنباط احکام شرعیه قرار داده اند ولی باید بدانیم که اشتراک ما با اهل سنت صرفا در نام و اسم اجماع است ولی تفاوت ماهوی و جوهری میان ما واهل سنت در رابطه با اجماع وجود دارد و آن اینکه اهل سنت برای اجماع به ما هو اجماع اصالت قائلند و در عرض کتاب و سنت آن را یک منبع برای اجتهاد می دانند ولی عالمان شیعی برای اجماع اصالت قائل نیستند بلکه اجماع را طریقی برای کشف قول معصوم می دانند .در حالی که نزد عامه اجماع ارزش ذاتی دارد و بر همین اساس علمای شیعه گاهی مسامحه نموده و بر اتفاق نظر گرچه اندکی که کاشف قطعی از قول معصوم باشد نام آن را اجماع می نهند با اینکه در اصطلاح این را اجماع نگویند چون اتفاق کل نیست و بالعکس اگر همه علمای عصر نظرشان یکی شد ولی کاشف از رای معصوم نبود اورا حجت نمی دانند ولو اصطلاحا بدان اجماع گویند گفتنی است :بنا به مسلک شیعه که اجماع اگر کاشف از قول یا فعل یا تقریر معصوم بود حجت است اجماع در ردیف سایر منابع استنباط احکام(عقل و قرآن وسنت) نیست بلکه در طول سنت است. به بیان دیگر اجماع یکی از طرق اثبات سنت است و نباید در عرض سایر منابع استنباط قرار گیرد .آری ، به مبنای اهل سنت اجماع یک دلیل مستقل است ، میتوان آنرا در ردیف سایر منابع استنباط قرار داد. (238)حال که اجمالا با دو عقیده عامه و خاصه آشنا شدیم از آنجا که تمام ملاک در اعتبار اجماع همین نکته است لذا برای توضیح و تفصیل مطلب می توانید به اصول فقه مراجعه کنید و ما به دلیل اطاله کلام از توضیح مطلب در اینجا معذور هستیم.
فصل چهارم: دلیل عقلی
دانشمندان اصول در رابطه با دلیل عقلی در دو مقام بحث می کنند الف: در صغری مساله، ب:در کبری مطلب
اما مقام اول : در این مرحله سخن از آشنایی با مصادیق متعدد حکم عقل است یعنی بحث در این است که در چه مواردی عقل حکم به ملازمه دارد و در کجا ها ندارد این قسنت را در بخشی دوم تحت عنوان (ملازمات عقلیه) بیان کردیم و معلوم شد ملازمات عقلیه دو شیعه دارد.
الف- مستقلات عقلیه :که عبارت است از اموری که حاکم علی الاطلاق در آنها عقل است یعنی صغری را عقل درک می کند و حاکم بر کبری هم عقل است و استنتاج هم عقلی است و این قسمت منحصر به یک باب است و آن باب حسن و قبح عقلی است
ب- غیر مستقلات عقلیه: عبارت است از اموری که حاکم علی الاطلاق عقل نیست بلکه صغری را با استفاده از شرع درست
می کند و کبری کلی را که حکم به ملازمه می باشد خود عقل آن را درک می کند و از انضمام آنان صغری با این کبری حکم شرعی دیگری را استخراج می کند(239)
امامقام ثانی: در این مرحله سخن از حجیت آن احکام و ادراکات عقلیه است به این معنا که حکم شرعی استنباط شده از کتاب و سنت بدون تردید واجب الاتباع است ولی حکم شرعی مستنبط طریق حکم عقل آیا در حق ما حجت است و باید بر طبق آن متعبد شویم و عمل کنیم یا خیر حکم عقل حجت نیست و نمی توان به شارع استناد داد .
معظم اخباریین حجیت عقل را انکار نموده و می گویند احکام خداوند توقیفی است و جای دخالت عقل استقلالا نیست و معظم اصولیین می گویند حکم عقل حجت است و می توان به توسط آن حکم شرع را استنباط کرد حال باید دید که مراد از حکم عقل و دلیل عقلی کدام است.
حکم عقل بر دو گونه است
الف- حکم عقل قطعی: که عقل ما از راه قطع به لزوم و قطع به ملازمه قطع بع لازم پیدا می کند
ب- حکم عقل ظنی : که عقل ما از راه قیاس یا استحسان حرمت یا وجوب فعلی از افعال مکلفین را ثابت می کند ولی یقین به آن ندارد (240)
حال باید بدانیم که منظور اصولیین از آن حکم عقلی که یکی از منایع می باشد حکم عقل قطعی است ؟یا حکم عقل ظنی؟ طبیعی است که باید مراد حکم عقلی قطعی باشد بدلیل اینکه ما ادعا داریم که دلیل عقلی در مقابل کتاب و سنت یک منبع مستقل است و همانگونه که کتاب و سنت دو منبع قطعی بودند دلیل عقلی هم باید قطع آور باشد تا حجت باشد که حجیت قطع ذاتی و گرنه ارزش ندارد(241)
بعد از اینکه ما قطع به لزوم پیدا کردیم در مستقلات عقلیه حکم عقل و در غیر مستقلات حکم شرع است و پس از اینکه قطع به ملازمه بین حکم شرعی با حکم شرعی دیگر یا حکم عقلی با حکم شرعی دیگر پیدا کردیم آنگاه بی تردید قطع به لازم که همان حکم شرعی باشد پیدا خواهیم کرد ووقتی قطع آمد حجیت آن ذاتی است و هر قطعی از هر راهی و برای هر کس و در هر مکانی که حاصل شود حجت و لازم الاتباع است وکسی نمی تواند در حجیت آن مناقشه کند چرا که اگر حکم عقل حجت نباشد از چه طریقی می توانیم مانع را اثبات کنیم از کدام طریق توحید مانع اثبات شود؟از چه طریقی ثبوت نبی ثابت گردد و از همه بالاتر از چه طریقی می توانی اثبات کنی که خود وجود داری؟ افکارت وجود دارد؟پس انکار حجیت حکم عقل در دام سفسطه افتادن است با این بیانات به نظر اصولیین حجیت حکم عقل مسلم است و جای هیچ گونه ابهام وتردیدی نیست(242)
فصل پنجم :حجیت ظواهر
بحث از حجیت ظواهر یک بحث مستقل و جدا گانه ای نیست برخلاف حکم عقل که یک بحث مستقلی است دلیل مطلب آن است که خود ظواهر یک دلیل مستقل در قبال کتاب و سنت نیست بلکه متمم مبحث حجیت کتاب وسنت است و سر مطلب آن است که دسته قلیلی از آیات
و روایات جزء نصوص بوده و قطعی الدلاله می باشد و محتاج به این مطلب نیستند ولی معظم آیات و روایات ظهور در مطلب دارند ودلالتشان ظهوری است که احتمال خلاف هم در آن راه دارد و لذا نیاز داریم به اینکه ابتدا حجیت ظواهر را ثابت کنیم تا بتوانیم به ظواهر قرآن وسنت استناد کنیم .دانشمندان راه های مختلفی را برای بیان ظهور در معانی ذکر کرده اند که برخی از آن طرق مورد قبول همگان است و برخی محل نزاع است و آنها عبارت است از :
الف-استقراء: یعنی اینکه شخصی مجتهد تلاش کند و موارد متعدد استعمال یک لفظ را در کلام عرب جست وجو نماید آنگاه بر اساس برداشت و استنباط خویش عمل کند مشروط بر اینکه این مجتهد از اهل خبره و لغت شناس باشد فی المثل ماده امر مشترک لفظی است بین دو معنا (1. طلب 2. شی) و این ادعا را با دو شاهد ثابت کردیم یکی اختلاف مشتقات بود که اگر ماده امر به معنای (شی)باشد لفظی جامد بوده و مشتقاتی ندارد ولی اگر به معنای (طلب) باشد مبدء اشتقاق ماضی و مضارع و.... می باشد.
دیگری اختلاف جمعها بود که اگر امر به معنای (طلب) باشد بر ( اوامر) جمع بسته می شود و اگر به معنای (شی) باشد بر (امور) جمع بسته می شود از این قرائن و موارد استعمال و کیفیت استعمالات به آن نتیجه رسیدیم که اشتراک لفظی در کار است
ب-تبادر
ج-صحت حمل و عدم صحت سلب
د-اطراد و شیوع و همگانی بودن یک لفظ در یک معنا
ه-مراجعه به اهل لغت(243)

وجه حجیت ظهور:
 

یگانه دلیل بر حجیت ظواهر عبارت است از بناء قطعیه عقلا و سیره عملی آنها این دلیل از دو مقدمه تشکیل شده است که هر دو مقدمه قطعی و یقین آور هستند و در نتیجه مطلوب و مدعا را بالقطع ثابت می کند
مقدمه اول: عقلای عالم در غالب موارد برای فهماندن مقاصد و ابلاغ مرادات خودشان به دیگران بر ظواهر اعتماد و اتکا می کنند و به ندرت از نصوص استفاده می کنند و این سیره در سراسر شئون زندگی مردم حاکم است و اگر احتمال خلاف ظاهر هم باشد به چنین احتمالی اعتماد
نمی کنند
مقدمه دوم: شارع مقدس هم یکی از عقلا عالم و رئیس العقلا است و علی القاعده باید همین مسلک عقلاء را داشته باشد و از طرفی مانعی هم از متحد المسلک بودن شارع با سایر عقلا وجود ندارد و از طرفی هم شارع از اخذ به ظواهر ردعی نکرده است بنابراین یقین می کنیم که این سیره نزد شارع ممضاء است
نتیجه:همانطور که عقلاء در شئون زندگی اخذ به ظواهر می کنند و عند العقلاء ظواهر حجت است همچنین شارع هم در احکامش به همین ظواهر اعتماد نموده است و عند الشارع هم ظواهر حجت است(244)

نتیجه گیری:
 

با توجه به این مقاله به این نتیجه می رسیم که آنچنان که در بین برخی طلاب که نمی خواهند در مسیر اجتهاد گام بردارند و تمایل به رشته های دیگر دارند شایع شده که علم اصول کاربردی در رشته های دیگر علوم اسلامی ندارد صحیح نیست و ما با این مقاله تا حدودی ثابت کردیم که اگر کسی بخواهد در هر رشته ای از علوم اسلامی غیراز فقه نیز موفق باشد نیاز دارد که علاوه
بر دوره سه ساله اول که اصول می خواند در سطح دو هم اصول (رسائل و کفایه) را بخواند تا با روش اجتهادی شیخ آشنا شود و بتواند آنرا در رشته ای که وارد میشود به کار بندد لازم به ذکر است که با نظام آموزشی موجود در حوزه به نظر می رسد که رسیدن به این هدف مقداری مشکل باشد و لذا لازم است که مسئولین امر آن مقدار از مباحث اصولی که در هر رشته ای کاربرد دارد را معین کنند و در اختیار طلاب قرار دهند تا این دغدغه که چرا ما رسائل ومکاسب می خوانیم در حالی که می خواهند در رشته های دیگر تحصیل کنند از بین برود.

پي نوشت ها :
 

159-اصول الفقه ص 25
160-همان ص 26
161-منطق تفسیر ج1 ص 366
162-منطق تفسیر ج1 ص367
163- همان
164- مفردات راغب اصفهانی
165-مریم 4
166-توبه 5
167-مائده 55
168- به نقل از تفسیر صافی ج2 ص44
169-اصول الفقه ص 55 ، 56
170-منطق تفسیر ج1 ص369
171-همان
172-مفردات راغب ماده (عدد)
173-نساء 43
174-منطق تفسیر ج1 ص 372
175-منطق تفسیر ج1 ص 372
176- بقره 19
177-شوری 30
178-انفال 2
179-منطق تفسیر ج1 ص 373
180- همان ج1 ص374
181-اعراف 189
182- بقره 235
183-اعراف 189
184-مائده 64
185-منطق تفسیر ج1 ص 374
186- منطق تفسیر ج1 ص 374
187- انبیاء 63
188- منطق تفسیر ج1 ص387 ، 388
189- مفردات راغب اصفهانی ماده نسخ
190- منطق تفسیر ج1 ص 389
191- اصول الفقه ص 411
192- شرح علی محمدی ج3 ص99
193- منطق تفسیر ج1 ص391
194- مجادله 12
195- به نقل از منطق تفسیر ج1 ص391
196- منطق تفسیر ج1 ص390
197- بقره 144
198- منطق تفسیر ج 1 ص 394، 395
199- توحید 1
200- منطق تفسیر ج1 ص396
201- منطق تفسیر ج1 ص396
202- همان
203- انعام 125
204- منطق تفسیر ج1 ص 397
205- همان ص 399
206- انعام 151
207- توحید 1
208- شوری 11
209- منطق تفسیر ج1 ص400
210- ابراهیم 4
211- فتح 10
212- منطق تفسیر ج1 ص400 ، 401
213- فتح 10
214- فتح 22
215-شوری 11
216-روشها و گرایشهای تفسیر قرآن ص 88
217- بقره 43
218- اسراء 78
219- روش ها و گرایش های تفسیر قرآن ص 88 ،89
220- نساء 3
221- همان 22 ، 23
222- درسنامه روشها و گرایشهای تفسیر قرآن ص 90
223-مائده 1
224-مائده 3و 5
225-درسنامه روشها و گرایشهای تفسیر قران ص 98
226- شرح اصول الفقه علی محمدی ج3
227- حجر 9
228- اصول الفقه ص 409، 410
229-همان
230- همان
231- اصول الفقه ص 411
232-اصول الفقه 417
233-همان
234-اصول الفقه 418
235- اصول الفقه ص 418، 419
236- اصول الفقه ص 451
237- همان
238- منزلت عقل در هندسه معرفت دینی ص 153 و 154
239- اصول الفقه
240- شرح اصول الفقه ج 3 ص248
241- اصول الفقه ص 477
242- همان ص 481
243- شرح اصول الفقه علی محمدی ج3ص270
244- شرح اصول الفقه علی محمدی ج3ص494، 495
 

منابع :
1- بابائي ، علي اكبر ، غلامعلي ، عزيزي كيا ، مجتبي ، روحاني راد ، روش شناسي تفسير قرآن ، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه (سمت) چاپ سوم زمستان 1385.
2- آیت الله جوادی آملی ، عبدالله ، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی ، مرکز نشر اسراء چاپ سوم زمستان 1387.
3- رضائي اصفهاني ، محمد علي ، منطق تفسير قرآن ، جامعه المصطفي العاليمه ، چاپ يكم تابستان 1387.
4- رضائي اصفهاني ،محمد علي ، روشها و گرايشهاي تفسير قرآن (منطق تفسير قرآن) انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي ، چاپ نخست 1382.
5- رجبي ، محمود ، روش تفسير قرآن ، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ، چاپ دوم زمستان 1385.
6- راغب اصفهاني ، ترجمه مفردات الفاظ قرآن ، ترجمه ، مصطفي رجبي نيا نشر سبحان ، چاپ اول 1386.
7- صدر، سيد محمد باقر ، الدروس في علم الاصول ، موسسه نشر اسلامي ،(تاريخ 1426 ه. ق) .
8- محمدي ، علي ، شرح اصول فقه ، انتشارات دارالفكر ، چاپ ششم، تابستان ،1380.
9- مظفر ، علامه محمد رضا ، اصول فقه ، موسسه بوستان كتاب قم ، 1383.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.