شبهه نقلی عدم جاودانگی اسلام

مسلمانان ادعا می کنند که آئین اسلام ابدی و احکام آن تا روز رستاخیز باقی است در صورتی که از دو آیه، و یک روایت، استفاده می شود که دین اسلام هم مانند سایر ادیان عمر محدودی دارد، و پس از سپری شدن مدت آن، پیامبر و امت دیگری خواهند آمد و آن دو آیه و روایت این است:
دوشنبه، 27 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شبهه نقلی عدم جاودانگی اسلام

شبهه نقلی عدم جاودانگی اسلام
شبهه نقلی عدم جاودانگی اسلام


 





 

اصل شبهه:
 

برخی بر اساس مبانی و دیدگاههای نقلی شبهه ای را در مورد خاتمیت و عدم جاودانگی دین اسلام ذکر می کنند که:
مسلمانان ادعا می کنند که آئین اسلام ابدی و احکام آن تا روز رستاخیز باقی است در صورتی که از دو آیه، و یک روایت، استفاده می شود که دین اسلام هم مانند سایر ادیان عمر محدودی دارد، و پس از سپری شدن مدت آن، پیامبر و امت دیگری خواهند آمد و آن دو آیه و روایت این است:
1- «و لکل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط و هم لایظلمون» ترجمه: و هر امتى را پیامبرى است، پس هنگامى که پیامبرشان بیاید (حجت بر آنها تمام و) میانشان به عدالت داورى مى شود و به آنها ستم نمى رود (سوره یونس، آیه 47).
2- «قل لا املک لنفسی ضرا و لانفعا الا ماشاءالله لکل امه اجل، اذا جاء اجلهم لایستأخرون ساعه و لایستقدمون» ترجمه: بگو: من براى خود زیان و سودى در اختیار ندارم مگر آنچه را که خدا بخواهد. هر امتى را اجلى محدود است که وقتى اجلشان به سر رسید، نه ساعتى از آن تأخیر کنند و نه پیشى گیرند(سوره یونس، آیه 49).
3- در حدیثی چنین وارد شده است، هنگامی که دومین آیه بر پیامبر نازل شد، از اجل و مدت امت اسلامی سؤال شد، حضرت در پاسخ سؤال کننده چنین گفت: «ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم» (فرائد ابوالفضل گلپایگانی، ص 17)؛ اگر امت من راه صلاح پیش گیرند، اجل آنان یک روز و اگر راه فساد در پیش گیرند، اجل آنان نیم روز خواهد بود.
عناصر منطقی این شبهه عبارتند از:
1- مسلمانان بر اساس آیات قرآن و روایات ادعا می کنند که آئین اسلام ابدی و احکام آن تا روز رستاخیز باقی است.
2- اما آیات و روایات نشان می دهد که این درست نیست و بر اساس آیات قرآن و روایات دین اسلام هم مانند سایر ادیان عمر محدودی دارد.
3- نتیجه اینکه با توجه به آیات قرآن و روایت می توان به این نتیجه رسید که ادعای مسلمانان مبنی بر ابدی بودن آئین اسلام و احکام آن تا روز رستاخیز درست نیست.

پاسخ شبهه:
 

با توجه به معنای آیه اول ناگفته پیداست که این آیه به هیچ وجه دلالت بر محدودیت و یا دوام و پیوستگی رسالت پیامبران ندارد، پس چه مانعی دارد که یکی از پیامبران خاتم پیامبران باشد، و شریعت او ابدی و همیشگی باشد، قرآن مجید هم تصریح می کند که رسول گرامی اسلام خاتم پیامبران و شریعت او خاتم شرایع آسمانی است چنانکه دلائلی بر خاتمیت ایشان در آیات و روایات اسلامی وجود دارد.و به عبارت روشن تر مفاد آیه این است که: برای هر امتی پیامبری هست و اما این که عمر رسالت تمام پیامبران که تا وقت نزول این آیه بودند محدود است یا این که یکی از آنها دائمی و جاودانی است هرگز از آیه استفاده نمی شود.
با مراجعه به آیات دیگر قرآن می توان محدود بودن همه یا جاودانی بودن یکی از آنها را دریافت. و می توان پس از مراجعه به آیات دیگر دریابیم که رسالت پیامبر اسلام جاودانی و آیین او خاتم ادیان و خود او خاتم پیامبران است.
در حقیقت این آیه شبیه آیه 36 سوره نحل است: «و لقد بعثنا فى کل أمه رسولا أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطغوت فمنهم من هدى الله و منهم من حقت علیه الضلاله» ترجمه: و ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که (بگوید): خدا را بپرستید و از طغیانگر دورى کنید. پس برخى از آنان را خدا هدایت کرد و برخى نیز سزاوار گمراهى گشتند. آیا از این آیه استفاده می شود که بعد از اسلام دین دیگری خواهد آمد؟ می بینیم که نه، بلکه فقط از این قبیل آیات استفاده می شود که هر امتی پیامبری داشته و موظف بوده اند که پیرور دستورات او باشند.

دیدگاه علامه طباطبایی در مورد این آیه
 

این آیات از سنتى الهى خبر مى دهند که همواره در میان خلقش جارى است، و آن این است که خداى سبحان، با قضایى حق قضاء رانده و تقدیرى کرده که نه رد مى شود و نه تبدیل، و آن این است که به سوى هر امتى رسولى گسیل بدارد تا رسالت ها و پیامهایش را به آن امت برساند، آن گاه خودش بین آن رسول و آن امت حکم فصل کند، یعنى آن پیامبر و گروندگان به او را حفظ نموده منکرین را که نبوت آن پیامبر را تکذیب مى کنند هلاک فرماید.
در این آیات بعد از بیان آن سنت، رسول گرامى خود (ص) را دستور که به امتش خبر دهد که آنچه در امت هاى گذشته جارى شده بود در این امت نیز جارى خواهد شد و این امت هیچگونه امتیاز و استثنایى از این کلیت ندارد. چیزى که هست رسول خدا (ص) در آنچه که خداى تعالى تلقینش کرده چیزى براى پاسخ از سؤال مشرکین که پرسیده بودند وقت عذاب کى است بیان نفرموده و تنها این را فرموده که قضاى الهى حتمى است و این امت (نیز مانند سایر امت ها) عمر و اجلى دارد، همانطور که یک فرد از انسان عمرى دارد و بعد از تمام شدن عمرش اجلش فرا مى رسد.
«و لکل أمه رسول» این آیه شریفه از قضایى الهى خبر مى دهد که به دو قضاء تقسیم مى شود: یکى اینکه هر امتى از امت ها رسولى دارد، که حامل رسالت و پیامهاى خداى تعالى به سوى ایشان است، و مامور است آن پیامها را به آنان ابلاغ نماید. و قضاء دوم این است که وقتى پیامبر هر امتى به سوى آن امت آمد و رسالت الهى را به آنان ابلاغ نمود، قهرا اختلاف راه انداخته گروهى تصدیقش و گروه دیگر تکذیبش کردند در آن زمان خداى تعالى بین آنان قضاء به حق و عدل.مى راند، بدون اینکه به آنان ستم روا بدارد. این آن معنایى است که از آیه شریفه با کمک سیاق و زمینه گفتار استفاده مى شود.و از آن برمى آید که در جمله فإذا جاء رسولهم کوتاه گویى و حذف بکار رفته و نیز به جاى اسم ظاهر ضمیر بکار رفته، و تقدیر کلام چنین است: فاذا جاء رسولهم الیهم و بلغ الرساله فاختلف قومه بالتکذیب و التصدیق قضى بینهم بالقسط؛ همین که رسولشان به سوى آنان آمد و رسالت خود را ابلاغ نمود، مردم در تکذیب او و تصدیقش دو دسته شدند، پس خداى تعالى به عدالت بین آن دو حکم کرد. دلیل بر اینکه آیه شریفه چنین تقدیرى دارد، جمله قضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون است، چون قضاوت در جایى درست است که پاى اختلافى در میان باشد. و اما اینکه چرا نفرمود:«لکل امه نبى؟» در پاسخ باید گفت چون قضاوتى که در آیه مورد بحث سخن از آن رفته از خواص رسالت است، نه نبوت.

نقد استدلال مربوط به آیه دوم
 

اما آیه دیگر که می فرماید: «لکل أمه أجل إذا جاء أجلهم فلا یستأخرون ساعه و لا یستقدمون» ترجمه: برای هر امتى مدت محدود مقرر شده است هنگامی که مدت آنها سپری گردد، نه ساعتى از آن تأخیر کنند و نه پیشى گیرند (یونس، 49) برخی از افراد می گویند: از این آیه استفاده می شود که هر امتی پایانی دارد و منظور از امت دین و مذهب است بنابراین مذهب اسلام نیز باید پایانی داشته باشد و این با جاودانی بودن دین اسلام نمی سازد. چرا که با سرآمد و پایان این، دین جدیدی و پیامبر جدیدی خواهد آمد.
کلمه امت دارای معانی متعددی است. امت از کلمه ام به معنى مادر و یا به معنى هر چیزى که دیگرى را به خود ضمیمه مى کند آمده است، و از این رو به هر جماعتى که در میان آنها یک نوع وحدت، از نظر زمان یا مکان یا تفکر و یا هدف بوده باشد امت میگویند. از بررسى کتب لغت و همچنین موارد استعمال این کلمه در قرآن که بالغ بر 64 مورد مى شود چنین استفاده مى گردد که امت در اصل به معنى جمعیت و گروه است. مثلا در داستان موسى مى خوانیم «و لما ورد ماء مدین وجد علیه أمة من الناس یسقون» ترجمه: هنگامى که به آبگاه شهر مدین رسید، جمعیتى را مشاهده کرد که (براى خود و چهارپایانشان) مشغول آب کشیدن هستند «سوره قصص آیه 23» و نیز در مورد امر به معروف و نهى از منکر مى خوانیم: «و لتکن منکم أمة یدعون إلى الخیر» ترجمه: باید جمعیتى از شما باشند که دعوت به نیکیها کنند «سوره آل عمران آیه 104». و نیز مى خوانیم: «و قطعناهم اثنتی عشرة أسباطا أمما» ترجمه: ما بنى اسرائیل را به دوازده قبیله و گروه تقسیم کردیم «سوره اعراف آیه 160».
و نیز مى خوانیم: «و إذ قالت أمة منهم لم تعظون قوما الله مهلکهم» ترجمه: جمعیتى (از ساکنان شهر ایله از بنى اسرائیل) گفتند: چرا اندرز مى دهید افراد گناهکارى را که خداوند آنها را هلاک خواهد کرد ... (اعراف- 164) از این آیات به خوبى روشن مى شود که امت به معنى جمعیت و گروه است، نه به معنى مذهب و نه به معنى پیروان مذهب، و اگر مى بینیم که به پیروان مذهب، امت گفته مى شود، به خاطر آن است که آنها نیز براى خود گروهى هستند.
به طور کلی واژه امت در قرآن در دو معنا استعمال شده است:
1- جماعتی که با هم نقطه مشترکی داشته باشند.
2- دین و طریقه
تمام معانی دیگری که برای این کلمه ذکر شده است به همین دو معنا بر می گردد.
کلمه امت در این آیه به معنای جمعیتی است که در یک عصر و زمان زیست می کنند. وقتی دقت می کنیم می بینیم «امت» دراین آیه نمی تواند به معنای طریقه و شریعت و دین باشد زیرا پس از آنکه می گوید: «لکل امة اجل، برای هر امتی اجلی مقرر شده است» بلافاصله «ضمیر جمع» به کار می برد و می فرماید: «فاذا جاء اجلهم، هنگامی که اجل آنان رسید». و اگر مقصود از «امت» طریقه و آئین بود لازم بود بفرماید «فاذا جاء اجلها» یعنی به جای ضمیر جمع ضمیر مفرد مونث بیاورد. از این رو معلوم می گردد که مقصود از «امت» در این آیه همان جمعیت و گروه است. بنابراین معنای آیه این می شود: «هر دسته و جمعیتی از مردم هنگامی که عمرشان به سرآید، دیگر به آنها مهلتی داده نمی شود، و اجل آنان پس و پیش نمی گردد. فرشته هائی که مامور قبض ارواح هستند می آیند و به حیات و زندگی آنان خاتمه می دهند».پس آیه یک مطلب تکوینی و طبیعی که خدای جهان آنرا مقرر ساخته است بیان می کند که «هرکسی چند روزه نوبت اوست» و چون هنگام مرگش رسید به هیچ وجه به او مهلت داد ه نمی شود. و هرگز این آیه در صدد این مطلب نیست که بگوید: همه شرایع الهی از نظر زمان محدود هستند، تا گفته شود از این آیه می فهمیم که عمر شریعت اسلام هم محدود است و پس از تمام شدن مدت آن، شریعت دیگری خواهد آمد. ممکن است گفته شود مقصود از امت در این آیه گروهی است که وجه مشترک آنها دین باشد مانند امت موسی، عیسی و محمد (صلی الله علیه و آله)؛ بنابراین از آیه فهمیده می شود که هر امتی برای خود عمر محدودی دارد و در این صورت باید گفت که امت اسلام هم حد و عمر معینی دارد و از اینکه عمر امت اسلامی محدود است می توان نتیجه گرفت که آئین آنان محدود است. ولی این گفتار صحیح نیست زیرا چنانکه گفته شد امت به جمعیتی گفته می شود که از نظر زمان و یا مکان و یا شغل و حرفه و یا ریشه و اصل و نسب یا آئین و غیره با همه مشترک باشند و تعیین یکی از اینها خصوصا گروهی که وجه مشترک آنان دین باشد، نیاز به قرینه و دلیل دارد و در آیه ی مورد بحث قرینه ای که بتواند این گفتار را تایید کد وجود ندارد. ولی استفاده ی معنایی که ما گفتیم با در نظر گرفتن آیاتی که مشابه این آیه است بسیار روشن است زیرا مضمون آیه ی مورد بحث در چند آیه از آیات وارد شده است و در هیچکدام از آن آیات مقصود از امت گروهی که وجه مشترک دینی داشته باشند نیست، مانند:
1- «و ما اهلکنا من قریة الا ولها کتاب معلوم» (سوره حجر، آیه ش4)، «اهل هیچ قریه ای را هلاک نکردیم مگر این که اجل و مدت عمر آنها در کتابی نوشته شده بود».
2- «ما تسبق من امة اجلها و ما یستاخرون» (سوره حجر، آیه 5)، «اجل و عمر هیچ امتی پس و پیش نمی شود».
3- «ولن یوخر الله نفسا اذا جاء اجلها» (سوره منافقین، آیه 11)، «هنگامی که عمر کسی به پایان رسید خدا مرگ او را به تاخیر نمی اندازد».
در تمام این آیت که یکی از آنها هم آیه ی مورد بحث ما است منظور این است که عمر هر شخصی وجمعیتی که به سرآمد، فرشتگان قبض روح، روح آنانرا قبض می کنند و مرگ آنان به تاخیر نمی افتد.
بنا بر این معنى آیه مورد بحث این است که هر جمعیت و گروهى، سرانجامى خواهند داشت، یعنى نه تنها تک تک مردم، عمرشان پایان مى پذیرد، بلکه ملتها هم مى میرند و متلاشى مى شوند و منقرض مى گردند، اصولا در هیچ مورد امت، در معنى مذهب به کار نرفته است، و به این ترتیب آیه مورد بحث هیچگونه ارتباطى به مساله خاتمیت ندارد.

دیدگاه علامه طباطبایی
 

امت ها همچون افراد اجل و پایانى دارند و امم پیشین بعد از ارسال رسل و پیدایش اختلاف در میان مردم، با قضاء الهى معذب و منقرض شده اند. خداوند می فرماید«لکل أمه أجل إذا جاء أجلهم فلا یستأخرون ساعه و لا یستقدمون» (سوره یونس، آیه 20) اینکه چرا در پاسخ، حتمیت وقوع آن را ذکر کرد؟ براى این بود که حتمیت وقوع آن عذاب مصداقى بود از یک حقیقت، که خود از نوامیس عامه و سنت هاى جارى در عالم است، در نتیجه با ذکر حتمیت وقوع هم پاسخ را داده و هم به حقیقتى اشاره کرده تا در نتیجه عقده اى که موجب این سؤال شده حل و شبهه دفع گردد، و آن حقیقت این است که در عالم کون براى هر امتى أجلى است که به هیچ وجه از آن أجل تخطى نمى کند، و آن أجل هم از آن امت تخطى نمى کند، و خواه ناخواه آن أجل خواهد رسید و هنگام رسیدن نه در واقع شدنش در موقعى که معین شده اشتباه مى کند، و نه در لحظه وقوع، ساعتى جلوتر و یا عقب تر واقع مى گردد. بیانگر این حقیقت جمله «لکل أمه أجل إذا جاء أجلهم فلا یستأخرون ساعه و لا یستقدمون» است، یعنى و شما مسلمین نیز امتى هستید از امم، و خواه ناخواه شما نیز مانند سایر امتها اجلى دارید، وقتى اجلتان رسید نمى توانید آن را پس و پیش کنید. مشرکین وقتى این کلام را بشنوند، و در آن تدبر کنند قهرا برایشان روشن مى گردد که درخواست بیجایى کرده اند، چون هر امتى حیاتى اجتماعى و وراء حیات فردى که مخصوص تک تک افراد است دارد، و حیات اجتماعى هر امتى از بقاء و عمر آن مقدارى را دارد که خداى سبحان برایش مقدر کرده. و همچنین از سعادت و شقاوت و تکلیف و رشد و ضد رشد و ثواب و عقاب سهمى را دارد، که خداى تعالى برایش معین فرموده و این حقیقت از چیزهایى است که تدبیر الهى عنایتى به آن دارد، هم چنان که در تک تک انسانها طابق النعل بالنعل چنین تقدیراتى را مقدر فرموده. بعد از تدبر و درک این حقیقت آن وقت به یاد شواهد تاریخى مى افتند که آثار باستانى و خرابه هاى عهد کهن و کاخهاى خالى از سکنه با زبان بى زبانى برایشان شرح مى دهد، هم چنان که قرآن کریم اخبار بعضى از این امت ها از قبیل: قوم نوح و عاد، قوم هود و ثمود قوم صالح و کلده و قوم ابراهیم (ع) و اهل سدوم، و سائر مؤتفکات (قوم لوط) و قبطیان (قوم فرعون) و اقوامى دیگر را براى آن مشرکین آورده.پس، این همه اقوام که منقرض شدند، و سر و صدا و آوازه شان به خاموشى گرائید جز در اثر عذاب الهى و هلاکت دسته جمعى منقرض نشدند، و معذب نگشتند مگر بعد از آنکه پیامبرانشان با آیات و معجزاتى روشن بیامد، و هیچ رسولى به سوى آنان گسیل نشد مگر آنکه در باره دین حقى که او آورده بود اختلاف کردند، بعضى ایمان آوردند و جمعى که همیشه اکثر مردم بوده اند دعوت او را تکذیب کردند. این داستانها، مؤمنین را نیز راهنمایى مى کند به اینکه امت معاصر پیامبر اسلام نیز - که در باره دین حقى که آن جناب آورده بود اختلاف کردند - بزودى دچار همان سرنوشتى خواهند شد که آن امت ها دچار شدند، و آن این است که بزودى خداى تعالى بین آنان و بین فرستاده خودش قضاوت عملى خواهد کرد، یعنى به همان علتى که آن امت ها را عذاب کرد، اینان را نیز عذاب خواهد فرمود، و خداى تعالى در کمین آنان است.

یک سؤال:
 

فرض کنید که قبول کردیم که معنای آیه اینست که هر امتی از امتهای پیامبران اجل و عمر محدود و معینی دارند که با فرا رسیدن اجل آنان عمر شریعت آنان هم سپری می گردد، اکنون جای این پرسش است که استدلال کننده از کجا فهمیده است که عمر و اجل اسلام به سر آمده زیرا ممکن است بگوئیم اسلام اجل محدود و معینی دارد اما آن اجل با اجل انسانها امتداد دارد یعنی با از بین رفتن همه انسانها و برپا شدن قیامت شریعت اسلام هم عمرش به پایان می رسد.
و به بیان دیگر اگر از این آیه استفاده شود که اسلام هم عمر و اجل معینی دارد به ضمیمه آیه «ولکن رسول الله و خاتم النبیین» و آیات دیگر می فهمیم که مدت عمر اسلام با عمر نسل انسان امتداد دارد و هنگامی که اجل نسل انسان به سرآمد اجل اسلام هم به سر خواهد آمد.

نقد استدلال مربوط به حدیث پیامبر (ص)
 

صاحب فرائد می نویسد: هنگامی که آیه «لکل امة اجل...» (سوره یونس آیه 49) نازل شد یاران رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) از آن حضرت پرسیدند: اجل امت اسلامی تا چه زمانی خواهد بود؟ حضرت در جواب فرمودند: «ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم»، «اگر مسلمانها صلاح و شایستگی داشته باشند «یک روز» و اگر فساد و تباهی را پیشه کنند «نصف روز» عمر خواهند کرد» (فرائد ابوالفضل گلپایگانی).خوب است از این شخص پرسیده شود که این روایت را که به پیامبر اسلام نسبت داده اید با این خصوصیات که ذکر کرده اید در کدام مدرک از مدارک اسلامی دیده اید؟ ایشان این مطلب را از کتاب «الیواقیت و الجواهر شعرانی» نقل کرده است و اتفاقا وقتی که به آن کتاب مراجعه می کنیم می بینیم درآن کتاب فقط جمله «ان صلحت امتی....» آمده است و جمله های قبل، یعنی جمله ها «هنگامی که آیه ولک امة اجل... نازل شد یاران پیامبر از اجل امت اسلامی پرسیدند پیامبر در جواب آنان گفت....» همه از اضافاتی است که صاحب فرائد افزوده است.فرض کنید که این جمله «ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم» روایت بوده و پیامبر نیز این جمله را به عنوان تحدید اجل امت اسلامی بیان کرده باشد جای این سوال است که بپرسیم «یوم» و «نصف یوم» یعنی چه؟ ایشان از شعرانی و او از تقی الدین نقل می کند که منظور از «یوم» هزار سال است به دلیل آیه: «و ان یوما عند ربک کألف سنة مما تعدون» (سوره حج، آیه 47) ترجمه: «همانا یک روز نزد پروردگار تو مانند هزار سال از سالهائی است که شما می شمارید».
در این موقع نتیجه می گیرد که عمر شریعت اسلام فقط هزار سال است. واضح است که تفسیر «یوم» به هزار سال ادعای بی دلیل است زیرا اگر آیه: «وان یوما عند ربک کألف سنة مما تعدون» (سوره حج، آیه 47) دلیل بر این باشد که منظور از «یوم» هزار سال است پس آیه «تعرج الملائکة والروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة» (سوره معارج، آیه 4) ترجمه: «فرشتگان در روزی که اندازه آن پنجاه هزار سال است به سوی او بالا می روند»، هم دلیل این می شود که منظور از «یوم» پنجاه هزار سال است به چه دلیل شما به آن آیه تمسک می کنید و این آیه را نادیده می گیرید؟! و نیز جای این سوال است که بر فرض این که منظور از «یوم» هزار سال باشد مبدا این هزار سال چه سالی خواهد بود؟ واضح است که مبدا آن باید سال بعثت یا هجرت و یا وفات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) و یا سالی باشد که این حدیث را به عقیده ی آنها رسول اکرم (ص) فرموده است چنانکه خود تقی الدین که این حدیث از او نقل شده است همینطور معنا کرده است نه سالی که غیبت امام زمان (علیه السلام) شروع شد ولی آنان برای این که پایان هزار سال را با خروج «باب» تطبیق دهند آغاز آن را غیبت آن حضرت (260 هجری) حساب کرده اند تا با سال 1260 هجری که « علیمحمد باب» ادعای خود را آغاز کرده است تطبیق نماید تا شاید بتوانند با این مغالطه کاری به ادعای «باب» سرو صورتی بدهند.
گذشته از این جای این پرسش است که به نظر شما منظور از صلاح و فساد در جلمه ی «ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم» چیست؟ آیا مسلمانها در این هزار سال صالح و شایسته بودند؟ آیا فسق و فجور و فساد بین آنان حکم فرما نبود؟ با مختصر تامل در تاریخ اسلام معلوم می شود که پس از رحلت رسول اکرم (ص) ظلم و ستم و حق کشی و فساد بین مسلمانان رائج بود کدام فسادی بالاتر از اینکه حق اهل بیت پیامبر را پای مال کردند. کدام فسادی بالاتر از این که پس از رحلت پیامبر اسلام، به نام اسلام، اسلام کوبیده شد و مقام خلافت به دست کسانی چون خلفای بنی امیه و بنی عباس افتاد که جز ظلم و ستم و فسق و فجور کاری نداشتند و... بنابراین، طبق این حدیثی که شما به آن اعتقاد دارید، عمر امت اسلام باید پانصد سال باشد نه هزار سال پس چگونه با سال ادعای «باب» تطبیق می شود؟ و اما مطلبی که علامه ی مجلسی از کعب الاحبار نقل کرده است که او می گوید: امت اسلامی «یک روز» یا «نصف روز» عمر خواهد کرد و منظور از «یک روز» هزار سال می باشد (بحارالانوار، ج51، ص66) اولا کعب الاخبار این مطلب را به پیامبر نسبت نداده است و از گفته های خود اوست و واضح است که گفتار غیرپیامبر و امام برای ما حجیت ندارد.
و ثانیا بر فرض این که به پیامبر نسبت داده باشد بازارزشی نخواهد داشت زیرا همانطور که علمای «رجال» نوشته اند کعب الاخبار مردی دروغگو و جاعل حدیث بوده است که قسمتی از «اسرائیلیات» ومطالب خرافی هم به وسیله او در روایات اسلامی وارد شده است و اصولا می توان گفت این مرد مسلمان نما در واقع هنوز یهودی بوده و مقصدی جز نشر روایات دروغ و خرافی نداشته است.

پي نوشت ها :
 

1- ترجمه المیزان، ج 10، ص: 106
2- تفسیر نمونه، ج 6، ص: 159-160
3- خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، استاد جعفر سبحانی، ترجمه رضا استادی، ص 114-125
 

منبع:www.tahoordanesh.com
ارسالي از طرف کاربر محترم : amirpetrucci0261



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.