شجاعت و مجاهدت در كارها(2)

نوشيروان از بوذرجمهر حکيم پرسيد که: «شجاعت چيست؟» گفت: « قوت دل.» گفت: « دل قوّت دست نمي گويي؟» گفت: « اگر دل قوي نيست، قوّت دست نمي ماند».(1)
پنجشنبه، 30 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شجاعت و مجاهدت در كارها(2)

شجاعت و مجاهدت در كارها(2)
شجاعت و مجاهدت در كارها(2)


 





 
حکمت شجاعت
نوشيروان از بوذرجمهر حکيم پرسيد که: «شجاعت چيست؟» گفت: « قوت دل.» گفت: « دل قوّت دست نمي گويي؟» گفت: « اگر دل قوي نيست، قوّت دست نمي ماند».(1)
لوازم همت بلند وشجاعت با دوام
آورده اندکه در وقتي که اسکندر مي خواست که به عزيمت تسخير عالم سوار شود، به ارسطا طاليس حکيم گفت: « اي حکيم! دراين ميدان که قدم نهاده ام واين مهم که پيش گرفته ام، هر آينه مرا دوستان ودشمنان پديد آيند. با هر يکي از ايشان چگونه معاش کنم؟» حکيم فرمود: « اصل آن است که تا ممکن ومقدور شود دشمن انگيزي نکني وبر دوستان خواري روا نداري. واگر دشمني پيدا شود، اورا به استمالت ودل نوازي اختصاص دهي تا دوست شود ودوست را به عزت وحرمت، خاص خود گرداني تا از دوستي برنگردد.» اسکندر فرمود که:«زياده کن!» حکيم فرمود: « از کار دشمن غافل نشوي، اگر چه اندک باشند. وبر لشکر اعتماد نکني، هرچند بسيار باشند. وتا مهمي به نرمي وآهستگي ساخته شود، کلام درشت برزبان نراني. وتا کار به تازيانه برآيد، شمشير از نيام برنياري.» اسکندرفرمود که :«شايد کار من با خضم به محاربه انجامد. در آن به چه کيفيت مدخل توان کرد وبه کدام نحو اقدام بايد نمود؟» حکيم گفت: « حال حرب از دوبيرون نيست: يا تو به حرب کسي مي روي، يا کسي به حرب تومي آيد. اگر توبه قصد حرب کسي توجه نمايي، ده شرط رعايت بايد نمود: اول، بايد که غرض از آن جنگ جز خير محض نباشد وطلب دين حق بايد نمود ودفع ظلم وفساد کردن. دويم، توجه بايد نمود به حضرت حق سبحانه وتعالي عزّ شأنه واز او ياري طلبيدن ودر دعاي خير وصدقات کوشيدن واز اهل قلوب وقبور استمداد همت طلبيدن .سيم، شرط حزم وسوء ظن به تقديم رسانيدن ومنهيان وجاسوسان درکار بايد کردن و تفحص لشکر دشمن وکيفيت حال وکميت رجال ايشان بايد نمود. چهارم، با لشکري توجه بايد نمود که همه يک دل ويک زبان باشند؛ که اتفاق با حضرت پادشاه موجب فتح وظفر وسبب نصرت وقوّت است؛ چنان که گفته اند:
کسي را ظفر حاصل است
که در پر دلي لشکرش يک دل است
سپه را که فيروز مندي رسد
زياران يک دل بلندي رسد
وموافقت اکابر واتفاق بزرگان، خصوصاً اقربا دراين باب ضرر است. پنجم لشکر را وعده هاي نيک بايد داد وبه نويدهاي بزرگ مستظهر بايد کرد ونيت بايد کرد که آن مواعيد را به وفا برسانند. ششم، تا تواند به نفس خود، مباشر حرب نبايد شد که اگر شکستي روي نمايد تدارک نتوان نمود. هفتم، در تدبيرهاي لشکر کشي وسپه سالاري کسي را اختيار بايد نمود که به سه صفت آراسته باشد: يکي آنکه شجاع وقوي دل بود وبدان شهرت يافته ونام وآوازه پيدا کرده تا از او ترس وهراسي در دلي دشمن افتد. ديگر رأي صايب وتدبيري تمام داشته باشد ومداخل و مخارج جنگ را دانسته .جايي باشد که رأي به از شجاعت به کار آيد وانواع حيل و خدعه ها بايد کرد، که خدعه درحرب محظور ومکروه نيست، بلکه مقبول و مستحسن است.ديگر ممارست حرب کرده باشد وصاحب تجارت شده؛ که فوايد تجربه بسيار است. هشتم آن است که چون کسي در اثناي حرب به مبارزت وشجاعتي، از اقران وامثال ممتاز گردد، در عطا وثنا وحمد او ببايد افزود تا ديگران را نيز ميل هواداري وجان سپاري شود.نهم، در روز حرب از غفلت دور بايد بود؛ که بسيار بوده که ظفر نزديک رسيده تا يک نفس غافل شده اند کار دگرگون شده. [دهم] واگر خصم هزيمت نمايد، در پي ايشان نبايد رفت واز عقب ايشان نبايد فرستاد؛ که چندين واقع شده که آن لشکر بازگشته اند وآن فرستادگان را زده اند وقوّت يافته اند و آن لشکر غالب را مغلوب ساخته اند.
واگر کسي به حرب تو مي آيد وتو در صدد دفع اويي، از دو بيرون نيست: يا طاقت مقاومت او داري يا ني. اگر هست، اولي آن است که به هر نوع از انواع، ابتدا به تدبيري که ممکن باشد او را از مقام دشمني بايد گذرانيد.واگر اين صورت دست ندهد، شرايط حري، چنان که مذکور شد، رعايت بايد نمود.واگر طاقت مقاومت نيست، جاسوس وديده بان درکار بايد کرد ودر محافظت راه ها وبندها و استحکام قلعه ها وذخيره نهادن، تقصير نبايد نمود.ودر طلب صلح، بذل اموال واستعمال حيل ومکايد ضرور است.واگر دشمن صلح کند، از صلح ابا نبايد نمود واصلاً ستيزه ولجاج پيش نبايد گرفت؛ چه لجاج مذموم است وطالب صلح به آخر مظفر و منصور گردد.»
اسکندر اين سخنان را دستور العمل خود ساخته، بناي جنگ وصلح براين نهاد.(2)
آيات وروايات درباب شجاعت وثبات قدم(3)

آيات
 

إنَّ اللهَ يُحِبُّ الذَّينَ يُقاتِلونَ في سبَيلِهِ صَفَّاً کأنهَّمُ بُنيانٌ مَرصُوصٌ .(صف: 4)
خدا دوست دارد کساني را که در راه او حرب مي کنند صف صف ايستاده، گويي بنايي اند محکم دربر يکديگر، واستوار برآورده، يعني ثابت قدم ويک دل.
وَلا تَهنِوا في ابتِغاء القَوم ِإن تَکوُنوُا تَألَمُونَ َفإنَّهُم يَألَمُونَ کَما تَألَمُونَ وتَرجُونَ مِنَ الله ِمَا لا يَرجُونَ.(نساء 104)
سستي مکنيد در طلب دشمنان! اگر شما را رنج مي رسد، ايشان را نيز همچنان [رنج] مي رسد، وشما اميد مي داريد از خداي تعالي که ايشان [اميد] ندارند؛ پش شما به تحمل رنج اولي تر باشيد.
وَلا تَهَنُوا ولا تَحزَنُوا و أنتُم الأعلونَ إن کُنتُم مؤمنينَ.(آل عمران: 139)
سستي مکنيد، واندوهگين مباشيد! که شما غالب آييد اگر مؤمنانيد.
يا أيُّها الذيَّنَ آمَنُوا اصبِروا وَ رابِطُوا(آل عمران: 200)
اي مؤمنان، صبر کنيد، وبا يکديگر به صبر رويد ورابطه وپيوند داشته باشيد.
يا أيُّها الذَّينَ آمَنُوا إذا ضَرَبتُم في سَبيلِ اللِه فَتَبيَنُوا.(نساء: 94)
هان اي کساني که ايمان آورديد چون درراه خدا به دشواري رهسپار شويد کوشش وکاوش کنيد.
إذا لَقيتُم فِئةً فأثبُتُوا. (انفال: 45)
چون گروهي را ببنيد از دشمنان، ثبات نماييد!
وثَبِّت أقدامَنا وَانصُرنا عَلي الَقومِ الکافرين.َ(بقره: 250)
در دعا مؤمنان را مي آموزاند که بگوييد: « ما را ثبات قدم ده، وبر کافران ياري کن!»
تا بدانيد که نصرت بر ثبات قدم موقوف است.(4)
روايات پيامبر(ص)
«خدا شجاعت را دوست دارد؛ اگر چه کشتن ماري باشد.»
فرمود که: « نکل» بر «نکل » را دوست دارد. گفتند : يا رسول الله! «نکل» بر «نکل» چه باشد؟ گفت: مردي قوي آزموده بر اسبي قوي آزموده که بدو هر چه آغاز کند به آخر تواند رسانيد.(5)
روايات حضرت علي (ع)
حضرت علي (ع) با پسر خودمحمد حنفيه فرمود که: « کوه ها زائل شود، وتو زايل مشو! دندان بفشار، کاسه سر به عاريت به خد ا ده ، پاي ميخي کن در زمين، چشم بر دورترين قوم افکن، وسر در پيش افکن، ونصرت از خدا دان!»(6)
زره او(ع) پشت نداشتي وپيشي بيش نبودي. گفتند ي : «نمي ترسي که از پس پشت تو در آيند؟!» فرمود: « اگر دشمن را از پس پشت تمکين دهد، خدا برو ابقا مکناد اگر او مرا ابقا کند!»
او (ع) را گفتند: « اگر در بعضي حرب ها سواران جولان کنند، تو را کجا طلبيم؟»
گفت: « آنجا که بگذاشته باشيد». يعني: از جاي بنروم از ثبات.
وفرمود: « چون از کاري ترسي، خويشتن در او افکن! که سختي احتياط و خوف، بيشتر از آن چيز بود که ا ز او مي ترسي».(7)
وفرمود: « ثبات نماييد تا سلامت يابيد وتعجيل مکنيد که پشيمان شويد!»(8)

پي نوشت ها :
 

1-همان،ص334.
2- همان، صص 335و336.
3- به نقل از: اخلاق محتشمي ، صص 330- 335، باب 31.
4- اخلاق محتشمي، ص 331.
5- همان.
6- نهج البلاغه ، ص 39.
7- اخلاق محتشمي، صص 332- 334.
8- همان، ص 335.
 

منبع:نشريه گنجينه شماره 84
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط