تربيت ولايي؛ اصلي ترين مبناي تربيت ديني(2)
رحيمه رسولي**
تربيت ولايي
معناي اصلي كلمة ولايت، قرار گرفتن چيزي دركنار چيزي ديگر است؛ به گونهاي كه فاصلهاي ميان آنها نباشد.(2) «اين كلمه براي نزديكي و قرب مكاني يامعنوي، و نيز در مورد دوستي، ياري، تصدي امور و ديگر معاني به كار رفته است». (3)
وجود ارتباط بين امور متوالي ضروري است؛ به گونهاي كه اگر بين دو شي هيچ گونه ارتباطي وجود نداشته باشد، رابطه ولايي بين آن دو بي ومعناست.(4)
ولايت به معناي قرب نيز بر دوقسم است: 1. قرب اعتباري كه نسبت آن مبتني بر دو طرف است، و اگر حكمي براي يك طرف باشد، براي ديگري نيز خواهد بود (دوري و نزديكي مكاني)؛ 2. قرب حقيقي كه اساس آن بر مضاف اليه استوار است؛ (مثل ظهور نور از خورشيد) و در ساية اضافه، مضاف پيدا ميشود (نور موجود شده و با خورشيد ارتباط بر قرار ميكند) ر و نهي را دارد (براي مثال،به ولايت مومنان امر شده و از ولايت كافران نهي شده است)؛ اما ولايت واقعي و حقيقي زمامش به دست مولي است. ولايت و قرب خدا به انسان از نوع ولايت حقيقي است. از اين روي، همواره قرب از ناحيه خداوند حاصل است؛ « نحن اقرب اليه من حبل الوريد» (ق:16). ممكن است از ناحيه انسان، قرب حاصل نشده باشد؛ يعني بندگان در قرب به خدا متفاوتند؛ مومنان به خدا نزديك و كافران از خدا دور هستند. بنابراين، از لحاظ اينكه ولايت در حقيقت به معناي قرب و نزديكي است، لازمة قرب به چيزي، تصدي و سرپرستي امور و يا نصرت و محبت خواهد بود.(5)
«ولا» به معناي نصرت و محبت نيز عبارت است از اينكه دوشي بر اثر قرب به همديگر، از دوستي يكديگر بر خوردار و يار يكديگر باشند. اين معنا هم در بين انسان ها نيست به همديگر قابل تصور است و هم بين خداي سبحان و بندگان.(6)
انسان به دليل اينكه يكي از حلقه هاي وجود نظام هستي و با همه موجودات در ارتباط است- يعني هم با خدا ارتباط دارد و هم با خود و هم با طبيعت و هم با انسان هاي ديگر- براي او هم ولايت يك جانبه قابل اثبات است و هم ولايت دوجانبه.(7) به طور كلي ولايت براي انسان در كل هستي به دو صورت ظهور مييابد:
1. ظهور ولايت يك جانبه براي انسان:
الف) ولايت بر نفس خود (ولايت تكويني روح و تصرفات انسان بر بدن خود، فكر، اراده و انجام امور)؛
ب) ولايت انسان بر طبيعت (تصرف به هر نوع امكان)؛
ج) ولايت خدا بر انسان و جهان (ولايت تكويني و تدبير كل امور هستي).
2. ولايت دوجانبه بين انسان ها:
الف) تدبير و سرپرستي؛
ب) محبت ونصرت.
از آيات قرآن استفاده ميشود كه اصل وجود ولايت قطعي است. اما انسان چه در ولاي يك جانبه و چه در ولاي دوجانبه بايد هوشيار باشد و سنجيده عمل كند و بداند كه تحت ولايت چه كسي قرار ميگيرد و چه كسي را ولي خود انتخاب ميكند.(8)
اگر انسا مومن ولايت خدا را پذيرفت و از ولايت شيطان سر باز زد، خود از اولياي الهي ميشود. قرآن ميفرمايد: «خدا ولي مؤمنان است و مؤمنان اولياي الهي هستند».(9)
مقصود از ولايت خدا بر مؤمنان اين است كه آن حضرت محبت، لطف و نصرتش را نصيب مؤمنان كند و مقصود از ولايت مؤمنان نيست به خدا اين است كه آنان عقايد، اخلاق و اعمال شان را در اختيار خداي سبحان قرار ميدهند.(10)
ولايت خداوند بر انسان ها هم ولايت تدبيري است، هم آنها را دوست دارد و هم ناصر آنهاست و آنها نيز خدا را دوست دارند، هم ناصر خدايند (ناصر دين خدا)، و هم محبوب كمالات آن ذات اقدساند.(11)
به لحاظ اينكه ولايت در نتيجة تقرب به خدا براي انسان حاصل ميشود، بايد آغازگر ولايت، انسان باشد؛ زيرا از طرف خداوند به طور طبيعي اين تقرب حاصل است؛ «هو معكم اين ما كنتم»(حديد: 4) او با شما است هر كجا كه باشيد.(12)
پس علت اينكه انسان با تلاش به خدا نزديك ميشود و تحت ولايت او قرار ميگيرد، آن است كه انسان در ذات خود احساس نياز و فقر ميكند و ميخواهد به غني و بي نيازي محض نزديك شود. همچنين انسان احساس ذلت ميكند و
ميخواهد، در سايه قرب خداي عزيز به عزت برسد؛ «من كان يريد العزه فلله العزه جميعا» (يونس:71 ).(13)
همچنين انسان در اختيار يك قدرت بيرون از خود است؛ به عكس اراده كه يك نيروي دروني است. انسان، با اراده، خودش را از تأثير نيروهاي بيروني خارج ومستقل ميكند. اراده هر مقدار قوي تر باشد، بر اختيار انسان افزوده ميشود و انسان بيشتر مالك خود و سرنوشت خود ميگردد.(14)
اسباب تحقق ولايت
اما پرسش هاي اساسي كه براي درك بيشتر مطلب مطرح ميشود و در اين پژوهش به دنبال دريافت پاسخ آن هستيم، در مرحلة اول اين گونه بيان ميشود كه شرط ايمان انسان چيست؟ و كدام عمل، صلاحيت تقرب به خدا را داراست؟
اولين مرحله، معرفت خداوند است. انسان بايد خدا را با همه اسماي حسنا و صفات جلال و جمال او بشناسد و از طريق شناخت خداوند بر او نزديك شده، سپس مظهر او گردد. چنان كه امام علي عليه اسلام ميفرمايد:«شناخت خدا آغاز دين است و كمال شناختش، تصديق ذات او و كمال تصديق ذاتش، توحيد و يگانگي او وكمال توحيدش، اخلاص و كمال اخلاص او نفي صفات مخلوقات از اوست».(16)
همچنين در دعاي زمان غيبت گفته ميشود:«خدايا! خودت را به من بشناسان كه اگر خودت را برايم نشناساني، رسول تو را نميشناسم. خدايا! رسول خودت رابر من بشناسان كه اگر رسولت را نشنا ساني، حجت تو را نميشناسم و حجت خودت را به من بشناسان كه اگر حجت را برايم نشناساني، از دين خود گمراه ميگردم».(17)
با توجه به اين فرازهاي دعا، كاملاً روشن است اولين چيزي كه شخص بايد به آن شناخت پيدا كند و يا باور داشته باشد، شناخت خداوند متعال است، بعد از آن، لزوم شناخت رسول خداست و سپس لزوم حتمي شناخت حجت خدا، تا دين و ايمان او حاصل شده و در آن ثابت قدم بماند.
پس هنگامي كه انسان خدا را باور داشت و در جهت شناخت خدا قدم برداشت، وارد مرحله عمل صالح گرديده است و آن زمان است كه براي انجام هر عملي كه انجام ميدهد، رضايت و خواست الهي را مد نظر قرار ميدهد.
اكنون پرسش هاي اساسي ديگري در اين مرحله مطرح ميشود؛ شناخت و معرفت خدا چيست؟ كمال توحيد و اخلاص چگونه حالص ميشود؟ و چه رابطهاي با شناخت اولياي خدا و پذيرش ولايت دارد؟! به اين منظور، بيشتر پاسخ هاي خود را در مباحث استاد ميرباقري مييابيم كه در ذيل به طور خلاصه بد آنها اشاره ميگردد:
1. مقام توحيد(مقام ولايت) كمال نهايي خلقت
روشن است كه وقتي انسان تسليم حضرت حق ميشود، فعلي كه از او صادر ميشود مشيت و خواست الهي در آنجاري است؛ زيرا او ولايت الهي را ميپذيرد و ولايت و سرپرستي خداي متعال در او جاري ميشود و نوراني و خالص ميشود. اينهاست كه به مقام اخلاص رسيده، است و كوچك ترين ارادهاش نيز مجراي ولايت الهي است. از اين رو، از اين مقام به «مقام ولايت» نيز تعبيرميشود.(19)
«مقام ولايت» سطوح و مراتبي دارد. در بهره مندي از ولايت، ظرفيت ها متفاوت است. ايمان به معناي تسليم محض (در تفسير آيات 65 و 136 سوره نساء) همان است كه نه فقط در مقام عمل، بلكه از نظر قلبي نيز تسليم باشد و در دل خود نيز هيچ احساس نگراني از حكم خدا و پيامبر نداشته باشد.(20)
براي نيل به توحيد، بايد ارادة ما در همة شئون تسليم حضرت حق باشد. اگر تسليم شد، ولايت الهي در آنجاري شده و آن گاه درجات رشد و مقام نورانيت و معرفت حاصل ميشود. همة اين مقامات، مقامات ارادي و ناشي از تقوي در اراده است. اساساً بدون اينكه انسان ولايت خداي متعال را بپذيرد، براي او مقام معرفت حاصل نميشود. اگر انسان، دنبال هواي نفس خود باشد، معرفتي حاصل نميشود. همه معرفت ها و نورانيت ها ناشي از پذيرش ولايت است كه به ميزان پذيرش، به مقام معرفت نائل ميشود.(21) «انكم لاتكونون صالحين حتي تعرفوا ولاتعرفوا حتي تصدّقوا ولاتصدّقوا حتي تسلّموا»؛(22)
يعني «معرفت»، «تصديق» و «تسليم» هر سه فعل انسان است. مقام تسليم محض مقدمة وادي تصديق است؛ زيرا چه بسا انسان بعد از تسليم، به شك برسد. بنابراين، بايد مرحلة شك را بگذراند تا به وادي تصديق برسد و اگر صدق خداي متعال و اولياي الهي را اعتراف كند، آنگاه وارد مقام معرفت ميشود؛ يعني انسان، ظرفيتي پيدا ميكند كه معرفت به نورانيت در او حاصل ميگردد.(23)
2.مراتب توحيد و مقام اخلاص
در مقام اخلاص، انسان از غير خدا پاك ميشود و غير در او حضور ندارد و فقط تحت ولايت خداي متعال قرار ميگيرد؛ يعني ولايت خاص بر او جاري ميشود و همة شئون خود، جامعه و جهان را تحت يك ولايت تام ميبيند. البته اين مقام به تدريج پيدا ميشود و مراتب رشد همچنان ادامه مييابد.(25)
3. ولايت معصومان عليهم السلام طريق نيل به مقام توحيد و اخلاص تام
درباره منزلت و مقام معصومان عليهم السلام به نكاتي اشاره ميشود تا علت اين مجراي ولايت بودن روشن ترشود:
برتري چهارده معصوم عليهم السلام بر همه خلايق
پس خداوند شما را به شريف ترين مقام مکرّمين و بالاترين منزلت مقرّبين و بالاترين درجات رسولان رساند؛ مقام منزلتي كه هيچ كس به آن نخواهد رسيد و هيچ كس بالاتر از آن نميباشد و كسي هم در رسيدن به آن مقام از شما پيشي نگرفته است، و هيچ كس هم طمع رسيدن به آن را در سر نميپروراند؛ تا آنجا كه هيچ فرشته مقرب و هيچ پيامبر مرسل و هيچ صديق و هيچ شهيد عالم و جاهلي و هيچ پست و بالايي وهيچ مؤمن صالح يا بي ايمان شايستهاي و هيچ جبار سركش و هيچ شيطان عصيانگري، و هيچ شاهدي از مخلوقات در ميان همة اينها باقي نماند؛ مگر آنكه خداوند جلالت امر شما و عظمت موقعيت شما و بزرگي مقام شما و نور كامل شما و موقعيت هاي راستين شما و استواري مقام شما و شرافت جايگاه و منزلت شما را نزد خودش و احترام شما را پيش خود و امتيازات خاص شما را نزد خود و نزديکي مقام شما را به خودش، بر آنان مشخص و آشكار گردانيد.(28)
اولين خلايق خدا و تفويض امور عالم بر آنها.
خداوند تبارك و تعالي همواره منفرد به وحدانيت بود. سپس محمد و علي و فاطمه عليهم اسلام را خلق كرد. پس هزار روزگار مكث كردند و سپس جميع اشيا را خلق كرد. پس آنها را بر كل خلايقش شاهد گرفت و ولايت آنها را بر آنجاري كرد و تمام امورشان را به آنها تفويض كرد. پس آنها حلال ميكنند هر آنچه ميخواهند و حرام مي کنند هر آنچه مي خواهند و البته آنها چيزي نميخواهند مگر آنكه خدا بخواهد. آن گاه فرمودند اين طريق وسط است، جلو بيفيند، هلاك ميشويد و پشت سر هم قرار گيريد هلاك ميشويد. اگر ميخواهيد به مقصد برسيد، ملازم اينها باشيد.(29)
خلقت ائمه عليهم السلام از نور خدا و تنزّل در زمين
باب الله بودن ائمه عليهم السلام
اگر كسي ميخواهد به هدف بندگي و معرفت خداوند برسد، بايد از دري كه خود خدا قرار داده است، وارد شود؛ و گرنه به هدف خود نميرسد. در حديث آمده است: «لو لا نحن ما عبدالله »؛ زيرا راه بندگي خدا را ائمه عليها السلام به خلايق ياد دادهاند. حتي ملائكه نيز درس توحيد و تنزيه و تقديس پروردگار را از اين انوار مقدس آموختهاند. بنابراين، اگر ايشان نبودند، باب بندگي خدا مسدود بود.(31)
هر كس بخواهد مورد توجه خداي متعال قرار بگيرد، فقط بايد به بندگي خدا و اقرار به مقامات اهل بيت عليهم السلام گردن بنهد. اين قاعدة كلي هيچ جا در عالم خلقت استثنا ندارد.(32)
ولايت امام عليه السلام مجراي تام ولايت الله
در دعوت به توحيد، يك بشارت بزرگ هست كه انسان ظرفيت توحيد و لقاي پروردگارش را دارد. پس هدف و ثمره توحيد، لقا است. حال راه لقا چيست؟ و درك مقام توحيد چگونه واقع ميشود؟ «فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملاً صالحاً»(كهف: 110)؛ يعني عمل صالح است كه انسان را به لقاء ميرساند. همچنين در روايت آمده است:«العمل الصالح، معرفه الائمه عليهم السلام».(34) پس اگر طريق توحيد ولايت شد، توحيد يعني از اين ولايت خارج نشدن و اينكه همه افعال و حركات انسان در چارچوب ولايت خدا باشد(35)
پي نوشت ها :
*استاد يار گروه علوم تربيتي دانشگاه شاهد
**كارشناسي ارشد تاريخ و فلسفه آموزش و پرورش
1.عبدالله جوادي آملي، شميم ولايت، ص 35.
2. همان، ص 37.
3. عبدالله جواديآملي، شميم ولايت، ص 36.
4.همان،ص 37.
5.همان،ص 38.
6.همان،ص 38.
7. همان، ص 44.
8.همان.
9.همان، ص 45.
10. همان، ص 45.
11. همان، ص45.
12. همان،ص 50.
13.همان،
14. مطهري، تعليم و تربيت اسلام 213و 215.
15. عبدالله جوادآملي، شميم ولايت، ص 50.
16. نهج البلاقه، خطبه1
17. مفاتيح الجنان، ص1069.
18. سيد محمد مهدي ميرباقري، مباحثي پيرامون امام شناسي، ص 17و18.
19. همان.
20. همان.
21.همان.
22. سيد محمد مهدي ميرباقري، مباحثي پيرامون امام شناسي، ص 21 به نقل از كليني، الكافي، ج1، ص 182.
23. همان، ص 21و22.
24. همان.
25. همان.
26. همان.
27. مفاتيح الجنان، ص 992.
28. همان، ص 988.
29. سيدمحمد مهدي ميرباقري مباحثي پيرامون امام شناسي، ص 21. به نقل از محمدبن يعغوب كليني، الكافي، كتاب الحجه، النبي(ص) حديث پنجم.
30. مفاتيح الجنان، ص 988
31. سيدمحمد بني هاشمي، معرفت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف، ص 105و 106.
32.همان
33. سيد محمدمهدي ميرباقري، مباحثي پيرامون امام شناسي، ص 29.
34. همان، ص 35، به نقل از بحارالانوار، ج 36، ص 109.
35.همان.
ادامه دارد...
/ج