تحليل انتقادي نظريه توين بي در زمينه فلسفه نظري تاريخ و قانون مندي تاريخ
در نقد نظريه هاي نگرش تاريخي مبتني بر عوامل فرهنگي و نظام هاي فرهنگي و تمدني، بايد براساس مبنايي در نقد نظام هاي فرهنگي و تمدني، مفاهيم نظريه هاي ياد شده روشن شود تا در سايه روشن شدن اين مفهوم ها به تحليل تطبيقي اين نظريه پرداخت. بنابراين در تحليل و نقد نظريه توين بي به لحاظ مبنا و مبادي بايد مفاهيم ذيل را در نظر گفت و متناسب با تحليل آن مباني، به تحليل اصل نظريه پرداخت:
1. چيستي و ماهيت تمدن به لحاظ پديده مکانيکي بودن؛
2. چيستي و ماهيت تمدن به لحاظ پديده ارگانيکي بودن؛
3. چيستي و ماهيت تمدن به لحاظ پديده فرا ارگانيکي بودن.
تمدن امر بسيطي نيست، بلکه يک مقوله ترکيبي است و داراي عناصر و ابعاد متعدد سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي است و به تعبيري تمدن ساختار سخت افزاري و نرم افزاري دارد. توجه به ترکيب ابعاد و عناصر تمدني به لحاظ روابط مکانيکي، ارگانيکي و فرا ارگانيکي در تحليل پيدايش و ميرايش يک تمدن با توجه به مباني مذکور، تفاوتي مبنايي خواهد يافت. اگر عناصر يک تمدن براساس روابط مکانيکي شکل بگيرد، با توجه به ماهيت و طبيعت رابطه مکانيکي، يا مرگ تمدن اتفاق مي افتد. يا اتفاق نمي افتد. اما اگر روابط حاکم بر اجزا و عناصر تمدني روابطي ارگانيکي و فرا ارگانيکي باشند، زنده ماندن بخشي از تمدن امکان منطقي خواهد يافت که اين ناشي از ماهيت و چيستي رابطه ارگانيکي و فرا ارگانيکي است.
ضرورت دارد در تحليل نظريه توين بي، ماهيت و چيستي تمدن به لحاظ سه موضوع پيش گفته روشن و تبيين گردد و براساس روشن شدن چيستي تمدن، به تحليل اصل نظريه پرداخت. توجه به ماهيت و چيستي تمدن و ترکيب عناصر تمدني به لحاظ عناصر مادي و معنايي، از مباني ديگري است که در تحليل چيستي تمدن بايد بر طبق آن، اتخاذ مبنا نمود. بنابراين پاسخ به سه مبناي ذيل در تحليل نظريه توين بي ضروري است:
1. تمدن و عناصر تمدني و ماهيت مادي داشتن آنها؛
2. تمدن و عناصر تمدني و ماهيت معنايي داشتن آنها؛
3. تمدن و عناصر تمدني و ماهيت مادي- معنايي داشتن آنها.
با اتخاذ هر يک از مباني فوق در تحليل نظريه توين بي، پيدايش و ميرايش تمدن و عناصر تشکيل آن صورت و ماهيتي متفاوت پيدا خواهند کرد. همچنين در تحليل نظريه قانون مندي تاريخ و تمدن توين بي، مبتني بر مباني ذيل نيز از نظر ايشان روشن شود تا سطح تحليل روشن شود:
1. تمدن و نظام تمدني مبتني بر مجموعه مکاني؛
2. تمدن و نظام تمدني مبتني بر نيمه مجموعه غير مستقيم علّي؛
3. تمدن و نظام تمدني مبتني بر نظام علي؛
4. تمدن و نظام تمدني مبتني بر نظام علي - معنايي.
بنابراين با در نظر گرفتن هر يک از اين مباني در مورد تمدن و نظام تمدني، پيدايش، رشد و ميرايش يک تمدن صور و سطوح متفاوتي خواهند يافت.(1)
اگر تمدن، نظام تمدني و عناصر تمدني مبتني بر يک مجموعه مکاني صرف باشد، قهراً پيدايش و ميرايش يک تمدن نيز تابعي از اتخاذ اين مبنا خواهد شد. به تعبير کلي اتخاذ هر مبنايي در تمدن و عناصر تمدني به لحاظ مبتني بودن آنها بر يک مجموعه مکاني، مجموعه غير مستقيم علي، نظام علي و نظام علي - معنايي، بناي متفاوتي در پيدايش و ميرايش تمدن خواهد داشت. اتخاذ مبناي نظام علي در ترکيب و ساختار تمدني يا اتخاذ مبناي نظام علي - معنايي در ترکيب ساختار تمدني صور متفاوتي را به لحاظ پيدايش و ميرايش تمدن در سطح جزئي و کلي ايجاد خواهد کرد. بنابراين با توجه به مباني ذکر شده و با توجه به تبيين نظريه توين بي در زمينه فلسفه نظري تاريخ و قانون مندي تاريخ و تمدن، در دو سطح و محور معرفت شناسي و روش شناسي مي توان نظريه او را تحليل کرد.
1. تحليل انتقادي نظريه توين بي بر محور معرفت شناسي نظريه
رويکرد تحليلي و انتقادي به نظريه قانون مندي تاريخ مبتني بر تمدن محوري توين بي را مي توان در چند رويکرد کلان عمده ذيل در کانون مطالعه و ملاحظه قرار داد.
1-1. تحليل ماهيت و چيستي تمدن در نظريه توين بي
ماهيت و چيستي تمدن، عناصر تمدني يا يک نظام تمدني به لحاظ مفهومي از طرف توين بي به خوبي تبيين نشده است. توين بي هويت تمدن را به لحاظ يک نظام و مجموعه مکاني، نيمه مجموعه غير مستقيم علي، نظام علي يا نظام علي- معنايي، تحليل و تبيين نکرده است؛ زيرا هويت و ماهيت تمدن براساس مباني مذکور، و هم مراحل رشد، تکوين، انحطاط و ميرايش آن شکل و ماهيت متفاوت خواهد يافت. هم چنين توين بي به لحاظ هويت مادي يا هويت معنايي و يا هويت مادي - معنايي، تمدن و عناصر تمدن را بر اين اساس روشن و مشخص نساخته است و معلوم نيست ساختار پيدايش و ميرايش تمدن ها و نظام تمدن ها را بر مبناي چه نوع هويت و ماهيتي از تمدن طراحي کرده است.
از مباحث مبنايي در تحليل ساختار پيدايش و ميرايش تمدن ها و نظام هاي تمدني، تبيين رابطه عناصر تمدني به لحاظ روابط مکانيکي، ارگانيکي و فرا ارگانيکي مي باشد. در نظريه تمدني توين بي براي کشف قوانين حاکم بر تاريخ ماهيت تمدن و روابط عناصر تمدني به لحاظ مکانيکي، ارگانيکي و فرا ارگانيکي واضح و معلوم نيست که توين بي در مرگ تمدن ها با اتخاذ کدام مبناي مکانيکي، ارگانيکي و فرا ارگانيکي عناصر تمدن، چنين نتيجه اي را طراحي کرده ا ست.(2)
2-1. چگونگي پيدايش و ميرايش تمدن يا نظام تمدني
دومين نقد و تحليل معرفت شناسي در زمينه نظريه توين بي، به چگونگي پيدايش و ميرايش يک امر و مقوله يکپارچه و وحدت نيافته مربوط مي شود. اگر تمدن يا نظام تمدني مورد بحث توين بي نظامي جامع نيست، چگونه مي تواند از هم بپاشد؟! اگر چنين تمدني واحد علي يا واحد معنايي - علي نيست تمدن به لحاظ معرفتي توان و امکان تولد، رشد، بلوغ و مرگ براي آن فراهم نيست. بنابراين هيچ يک از اين اصطلاحات و مفاهيم مصداق عيني و بيروني در اين زمينه پيدا نخواهند کرد. لذا در چنين زمينه اي تمدن و نظام تمدني آرايش مجدد مي يابند، فزوني مي گيرند و يا کاهش مي يابند، اما هرگز فرو نمي پاشند، زيرا اين تمدن و نظام تمدني به يک واحد منظم و يا نظام وحدت دار نرسيده است. در ميان نظريه هاي سير تحول حيات فرهنگ ها، نظريه قديمي تحول ساختاري از کم اعتبارترين آنهاست. لذا نظريه حيات تمدن هاي توين بي نيز به لحاظ ساختاري از کم اعتبارترين نظريه هاي ساختاري تحول تمدن ها مي باشد.(3)
3-1. چيستي و مفهوم مرگ تمدن
سومين نقد و تحليل معرفت شناسي نظريه توين بي ناظر به ماهيت و چيستي مفهوم مرگ تمدن مي باشد. توين بي در مطالعه تجربي و استقرايي مصاديق تمدن هاي بشري، تمدن هاي مرده را متذکر مي شود و آنها را نام مي برد؛ لذا به لحاظ معرفتي اين سوال مطرح است که «منظور از مرگ تمدن به لحاظ چيستي و هويتي چيست؟» در زمينه مفهوم مرگ تمدن سه احتمال قابل طرح و بررسي است:
1-3-1. ماهيت و چيستي مرگ تمدن به معني مرگ کل تمدن
اگر مراد توين بي از مرگ تمدن به لحاظ مفهومي و هويتي، مرگ کل تمدن است، در اين صورت اين حکم يعني مرگ کل تمدن، به بسياري از گروه هاي تمدني قابل صدق و تعميم نيس ت؛ زيرا اين نظريه، به لحاظ تجربه واستقراء تاريخي مؤيد و مصداقي ندارد.
بسياري از تمدن هاي به اصطلاح خاموش شده مثل تمدن يونان روم هم اکنون بيش از هر وقت ديگري در ساختار کنوني تمدن هاي زنده حضور فعال دارند. بنابراين اگر منظور از مرگ تمدن، مرگ کل تمدن باشد، در اين صورت علاوه بر تناقض معرفتي، بر خلاف تجربه تاريخي و مصداق عيني و بيروني خواهد بود. هم چنين مفهوم مرگ تمدن رابطه، مستقيمي با ماهيت تمدن به لحاظ معنايي، يا مادي و يا معنايي- مادي بودن ماهيت و هويت تمدن دارد. اگر ماهيت تمدن به يک امر مادي يا به يک امر معنايي و مادي - معنايي برگردد، با توجه به اين مباني در ترکيب تمدني، مرگ تمدن صورت هاي گوناگون خواهد يافت؛ لذا توين بي در طراحي نظريه اش مبتني بر امکان مرگ تمدن ها، ماهيت تمدن را با توجه به مباني مادي- معنايي آن، يا ماهيت مکانيکي- ارگانيکي بودن ماهيت آن تجزيه و تحليل نکرده است. (4)
2-3-1. چيستي مرگ تمدن به معني نابودي بخشي از يک تمدن
اگر منظور توين بي از مرگ تمدن و هويت معرفتي آن، نابودي بخشي از يک تمدن باشد، در اين صورت اين نظريه مبتني بر يک تناقض منطقي آشکار است؛ زيرا در اصل نظريه، ادعا، مرگ تمدن است، اما اگر منظو از مرگ تمدن- چنان که اشاره شد- به معني نابودي بخشي از يک تمدن باشد، اين يعني بخشي از تمدن زنده مي ماند، لذا نظريه در سطح معرفتي خود دچار تناقض گويي است.بنابراين بر فرض صحت مرگ بخشي از يک تمدن، اين به معني مرگ کل تمدن نيست. (5)
3-2-1. چيستي مرگ تمدن به معني فروپاشي وحدت و فرديت آن
احتمال سوم اين است که منظور از مرگ تمدن، فروپاشي وحدت و فرديت تمدن باشد، با اتخاذ اين فرض نيز، اعتباري نظري حاصل نخواهد شد؛ زيرا تمدن مورد نظر توين بي نه نظامي علي و نه نظامي علي - معنايي است، چون يکپارچه و واحد نيستند، لذا بديهي است فرديت و وحدتي نيست تا اين فرديت رو به فروپاشي قدم گذارد. (6)
تمدن ها در برخي موارد براساس مجموعه اي از پديده هاي علي و معنايي- علي و برخي ديگر به صورت پديده هاي مکاني شکل گرفته اند، لذا بخشي از اين نظام و ساختار تمدني از بين مي رود و بخشي از بين نمي رود. اگر ساختار و نظام ترکيبي تمدن ها واقعاً يکپارچه و وحدت گرا بود، تجزيه آنها نيز کامل صورت مي گرفت نه اينکه بخشي از اين ساختار تمدني از بين برود. پس اين پراکندگي دليلي بر فقدان وابستگي و وحدت متقابل ميان اجزا و عناصر تشکيل دهنده تمدن هاست و از اين جهت مرگ تمدن به لحاظ فروپاشي وحدت و فرديت آن معتبر نيست.
با ملاحظه هر سه احتمال در منظور توين بي احتمال مرگ تمدن منتفي مي شود و چنين به نظر مي رسد که نظريه مرگ تمدن توين بي بيشتر زاييده يک تصور بي معني است که شايد منشأ آن، درهم آميختگي ميان عمر گروه هاي اجتماعي و گروه هاي تمدني باشد و يکي دانستن آنها منشأ اين تصور شده است.(7)
4-1. تناقض جبر گرايي و اختيارگرايي در سطح نظريه توين بي
توين بي در تحليل نظريه قانون مندي تاريخ مبتني بر فرآيند تمدني اش، و تطبيق اين نظريه در سطح مصداق خارجي آن يعني آينده تمدن غربي گرفتار نوعي تناقض جبرگرايي و اختيارگرايي شده است. او اغلب چنان مي گويد که گويي جامعه غربي و تمدن غربي، در لبه پرتگاه و سقوط و انحطاط قرار دارد. در همان حال مايل نيست نتيجه گيري کند که اين جامعه تمدني غرب محکوم به انهدام و انحطاط تمدني است و مرحله فروپاشي نهايي را مي پيمايد. از اين رو جبرگرايي نهفته در انديشه او هنگامي که مي کوشد رويکرد علمي را در حوزه بشري به کار گيرد با اصول اختيارگرايانه که او ادعا مي کند هنگام بحث از ماهيت رفتار بشري به آن وفادار است و اينکه با باورهاي مابعدالطبيعي و ديني خود او پيوند دارد، تضاد مي يابد. در مباحث پاياني مجلدات آخر کتاب مطالعه تاريخ نوعي دودلي در باب اين تناقض معرفتي در سطح نظريه اش کاملا ً نمايان است. (8)
5-1. انحصاري دانستن عامل نظريه قانون مندي تاريخ در سطح نظريه
يکي از عوامل اصلي ضعف نظريه توين بي به لحاظ معرفتي در سطح نظريه، انحصار عامل قانون مندي تاريخ منوط به فرآيند تاريخي تمدن هاست. مفاد نظريه ايشان که مبتني بر الگوي چالش - پاسخ و يا الگوي پيکار متقابل مي باشد، تمدن و فرآيند تاريخي تمدن را بر اساس الگوي ذکر شده، عامل قانون مندي تاريخ و تطورات تاريخي معرفي مي کند. با ملاحظه رويکرد منطقي و رويکرد تاريخي در تبيين علل و عوامل قانومندي تاريخ و هم چنين تجربه گرايي تاريخي خلاف اين نظريه اثبات مي شود. در طول تاريخ بسياري از تحولات و تطورات تاريخي بر اساس عامل يا عوامل غير تمدني نظم پيدا کرده اند که تحت مجموعه عوامل الهي، انساني و طبيعي قابل تحليل مي باشد. براي مثال تمدن اسلام و پيدايش و شکوفايي آن در قرون دوم تا پنجم معلول مجموعه عواملي بود که صرفاً براساس الگوي چالش- پاسخ توين بي شکل نگرفته است، بلکه به لحاظ دلايل دروني، محتواي آموزه ها و گزاره هاي اسلام يکي از ارکان اصلي شکل گيري تمدن عظيم اسلامي در حوزه جغرافيايي آن زمان بود.
6-1. جبرگرايي يا دترمنيسم تاريخي حاکم بر نظريه توين بي
نظريه تاريخي توين بي در زمينه قانون مندي تاريخ، مثل نظريه ها و ديدگاه هاي بسياري از فيلسوفان نظري و جوهري تاريخ غرب، داراي يک وجه جبرگرايانه يا ضرورت گرايانه مي باشد. مفاد نظريه توين حاکي از آن است که روند بلند مدت حوادث و تطورات تاريخي، يا به تعبيري جريان تاريخ، بدون توجه به تلاش ها و اقدامات و فعاليت هاي افراد بشر، مسير خود را طي خواهد کرد. تاريخ چيزي بيش از آنچه بايد باشد، نيست و هرکاري که انسان ها انجام دهند، در نهايت نوعي جبر مختوم و ضرورت اجتناب ناپذير بر کل روند تاريخ حاکم است.
جلوگيري از حرکت تاريخ يا توقف آن، در توان انسان ها نيست.
جبرگرايي موجود در سطح نظريه توين بي از نوعي قدري گرايي سر درمي آورد. (9)
2. تحليل و نقد نظريه توين بي به لحاظ روش شناسي نظريه
در تحليل انتقادي نظريه توين بي، به لحاظ روش شناسي، براساس محورهاي ذيل مي توان تحليل و رويکردي اراده داد.
1-2. روش شناسي نظريه توين بي مبني بر استقراگرايي (10) خام تجربي
توين بي در بررسي فرايند تاريخي تمدنها براي کشف قوانين حاکم بر تاريخ، بر روش استقرايي بسيار خام و ابتدايي مبتني بر مبناي تجربي عمل کرده است. او به طور کلي کوشيد براساس ملاحظات و مطالعات تجربي خود، در مورد شناسايي بيست و چند گونه تمدني، براي کشف قوانين کلي و جهان شمول اقدام کند. در اين روش و شيوه، معيارهاي مربوط به تعيين ماهيت و هويت تمدن ها، مبهم و نامشخص اند و موارد و نمونه هاي استنادي بسيار اندک و معدودند. شمار تمدن هاي بررسي شده، آن اندازه نبود که مبنايي براي تعميم و قوانين کلي و قابل اطمينان به کار آيد. توين بي که همواره از روش خود به عنوان روشي اساسا استقرايي نام مي برد و با رويکرد علمي از آن ياد مي کند، درصدد ارائه الگوي عام و فراگير براي تطورات تاريخي بوده است. (11)
استقراء تام به لحاظ منطقي اگر چه امکان مفهومي دارد، به لحاظ تاريخي امکان وقوعي ندارد و استقراءناقص نيز براساس مکاتب فلسفه علم، حجيت و اعتبار علمي ندارد که در جاي خود اثبات شده است.
2-2. انحصار روش شناسي در سطح نظريه توين بي
در سطح نظريه وي، انحصار روش گرايي قابل مشاهده است. اين نظريه علاوه بر اينکه مبتني بر استقراء ناقص تاريخي و يک مبناي سست و شکننده تجربي مي باشد، با انحصار روش شناسي مواجه است. به لحاظ روش شناسي، روش عمده و اصلي در فلسفه نظري يا جوهري تاريخ روش عقلاني است و اين روش را مي توان در دو رويکرد و ساختار منطقي و تاريخي براي کشف و اثبات قوانين تاريخي به کار برد. لذا با توجه به فرآيند روش شناسي، نظريه توين بي فقط ناظر به سطح تجربي، تحويلي نگري در روش شناسي يکي از عوامل اصلي کاهش اعتبار وحجيت علمي نظريه اوست.
3-2. آزمون ناپذيري در سطح نظريه توين بي
با توجه به روش شناسي نظريه تاريخي وي که مبتني بر يک فرايند تجربي شکننده و استقراء ناقص تاريخي است. اين نظريه قدرت صدق پذيري يا کذب پذيري را از دست مي دهد. اساساً نظريه توين بي به دليل روش شناسي خاص، به سادگي آزمون پذير نيست.
اين نظريه علمي نيست که بتواند پيش بيني را به نحوي توجيه و تعليل کند، بلکه بيشتر گونه اي از ادبيات ذهني يا تخيلي است که بيانگر و برانگيزاننده تأملاتي درباره سرنوشت و ارزش هاي غايي به شمار مي رود. (12)
4-2. روش و شيوه مبتني بر الگوي ساختگي در سطح نظريه توين بي
برخي از مخالفان و منتقدان توين بي اعتقاد دارند که نظريه او نتيجه اي جز تحميل الگوي ساختگي بر گذشته بشري ندارد. گرايش توين بي به تفسير تاريخ تمدن هاي ديگر به شيوه اي که از فرهنگ يوناني بر مي آيد. کاملا بارز است و به مشابهت هايي مي پردازد که به هيچ وجه اسناد و منابع تاريخي آنها را تأييد نمي کند. توين بي در جست وجوي يافتن الگوي واحدي از تغيير تاريخ است که براساس آن، تاريخ جوامع خاص بتوانند به عنوان موارد و مصاديق نمونه اصلي بررسي شوند، لذا اين گرايش موجب گرديده است که به الگوهاي تحميلي برگذشته گرفتار آيد. (13)
آنچه بيان شد، نگاه و رويگردي اجمالي در نقد انتقادي نظريه توين بي در دو سطح و ساختار معرفت شناسي و روش شناسي بود.(14)
نتيجه
نظريه توين بي مانند همه نظام هاي بزرگ جامع نگر در باب تاريخ و قانون مندي تاريخ، به لحاظ داشتن زيربناي تجربي، بسيار سست و شکننده است. شناخت توين بي از تمام تمدن هايي که او استقراء کرده بسيار ناموزون و ناقص است و تنها بر برخي از مصاديق تمدني شناختي عميق دارد. در برخي موارد، احکام ارزشي نادرست و مشکوک ناشي از الزامات ديد فراگير و جامع نگر او، بر نظريه اش حاکم است. برخي بر اين باورند که توين بي، حداقل واقعيت هاي تاريخي مسلم و شناخته شده را ناديده مي گيرد و در بحث و بررسي تحکم آميز در باب جزئيات تاريخي، تأييد پذيري تجربي او تنها مصداق عيني ديدگاه هاي عمومي اوست. هيچ تلاشي براي آزمايش منظم يا احتمالاً تکذيب فرضيه منضبط شده در ساختار الگوي چالش- پاسخ به عمل نمي آورد. حتي اگر شيوه تبيين تاريخي توين بي از لحاظ علمي قابل قبول تر بود، باز هم ضعف اساسي هر نوع کوششي براي تعميم دادن در باره کل تاريخ براساس مبناي مفهوم و مصداق تمدن، روش و شيوه اي انحصارگرايانه است.
پي نوشت ها :
*دانشجوي دکتري تاريخ تمدن اسلامي دانشگاه معارف اسلامي قم
1. ر. ک: پي تريم سورکين، نظريه هاي جامعه شناسي و فلسفه هاي نوين تاريخ، فصل 12، ص243- 276.
2. همان، ص 243-245.
3. همان، ص 255-256.
4. همان، 257-258.
5. همان، ص 258-259.
6. همان ، 259- 260.
7. همان، ص 260-261.
8. پل ادواردز، فلسفه تاريخ، ص 320- 321.
9. حسينعلي نوذري، فلسفه تاريخ، ص 61- 62.
10. inductive
11. پل ادواردز، فلسفه تاريخ، ص315- 316؛ نوذري، حسينعلي، فلسفه تاريخ، ص 60-61.
12. همان، ص 61.
13. پل ادوارز، فلسفه تاريخ، ص 316- 317.
14. جهت مطالعه بيشتر در زمينه نقد فلسفه تاريخ توين بي ر. ک: کاسمينسکي، نقد فلسفه تاريخ توين بي، ترجمه کشتگر و نوريان.
منابع:
ادواردز، پل، مجموعه مقالات فلسفه تاريخ، تهران، پژوهشگاه علوم انساني ومطالعات فرهنگي، 1375.
استنفورد، مايکل، درآمدي بر فلسفه تاريخ، ترجمه احمد گل محمدي، تهران، ني ، 1382.
پروفسور کاسمينسکي، نقد فلسفه تاريخ توين بي، ترجمه علي کشتگر و عطا نوريان، تبريز، احيا، بي تا.
خسرو پناه، عبدالحسين، انديشه نوين ديني، «نظريه ديه باني» شماره 10، 1386.
خسرو پناه، عبدالحسين، فلسفه مضاعف، ج1، مقاله فلسفه اسلامي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامي، 1385.
رشاد، علي اکبر، فلسفه هاي مضاف، ج1، مقاله فلسفه مضاف، تهران پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1385.
سروش، عبدالکريم، فلسفه نظري تاريخ، فلسفه علم تاريخ، تهران ، حکمت، 1357.
سوروکين، پي تريم، نظريه هاي جامعه شناسي و فلسفه هاي نوين تاريخ، ترجمه اسدالله نوروزي، رشت، حق شناس، 1377.
نوذري، حسينعلي ، فلسفه تاريخ، روش شناسي، و تاريخ نگاري، تهران، طرح نو، 1379.
والش، ويليام هنري، مقدمه اي برفلسفه تاريخ، ترجمه ضياء الدين علايي طباطبايي، تهران، اميرکبير، 1363.
تاريخ در آينه پژوهش-شماره 25
/ك