مدیریت علوی در یک نگاه

از دیدگاه اسلام به طور عام، و در نگاه امام على (علیه السلام) به طور خاص، مدیریت و مسئولیت در حکم امانتى است که به مدیر سپرده مى شود تا براى مدتى معین به عنوان مجرى یا امانتدارى در آن جایگاه انجام وظیفه کند.
دوشنبه، 25 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مدیریت علوی در یک نگاه

مدیریت علوی در یک نگاه
مدیریت علوی در یک نگاه


 





 
مقدمه
از دیدگاه اسلام به طور عام، و در نگاه امام على (علیه السلام) به طور خاص، مدیریت و مسئولیت در حکم امانتى است که به مدیر سپرده مى شود تا براى مدتى معین به عنوان مجرى یا امانتدارى در آن جایگاه انجام وظیفه کند.
مدیریت و مسئولیت، امانت گران‌سنگى است که باید به اهلش سپرده شود، زیرا آنچه موجب گردش درست امور و سلامت و صلابت کارها مى‌شود، آن است که مشاغل مدیریتى از یک سو امانت تلقى شود، و از سویى دیگر به افراد شایسته و توانمند واگذار گردد. این نوع نگاه به مسئولیت باعث مى‌شود که در انتخاب افراد براى مدیریت و یا هر شغل دیگر، شایسته‌سالارى مراعات شود، و افرادى شایسته براى به دست گرفتن آنها انتخاب شوند.
امام على (علیه السلام) در نامه‌اى به یکى از کارگزاران خویش، امانت بودن مسئولیت و مدیریت را متذکر شده و مى فرماید:
و ان عملک لیس لک بطعمة و لکنه فى عنقک امانه : (کارى که در دست توست ، طعمه نیست ، بلکه امانتى است بر گردن تو.)
کسانى که بدون توجه به اصل امانت بودن مدیریت، و بدون برخوردارى از شایستگى‌ها و توانایى‌هاى لازم، مدیریت و مسئولیتى را مى پذیرند، و نیز کسانى که چنین افرادى را انتخاب مى‌کنند، مرتکب خیانت شده‌اند اما علی (علیه السلام) به رفاعه، یکى دیگر از کارگزاران خویش مى‌فرماید:
و اعلم یا رفاعه ان هذه الامارة امانة فمن خانه فعلیه لعنة الله الى یوم القیامه: اى رفاعه! بدان که این امارت و مدیریت، امانتى است که هر کس به آن خیانت کند، لعنت خدا تا روز قیامت بر او باشد.
بنابر این بررسی مدیریت از دیدگاه این امام همام بسیار موثر و کاراست.
این مختصر به بررسی این مساله به طور کلی و به بررسی برخی از ابعاد مدیریت علوی به طور جزئی می پردازد .
در مواردی برخی از مباحث به ضرورت تکرار شده تا پیوند مطالب ، حفظ شود و به اصل آنها لطمه ای وارد نشود.
امید آنکه این وجیزه مورد توجه و استفاده و از همه مهمتر عنایت مولا امیر المومنین علیه السلام قرار گیرد.

مدیریت علوی دریک نگاه
 

برنامه‌ریزى
برنامه‌ریزى از ارکان مدیریت و از جمله وظایف اصلى مدیران است، و نقشى اساسى در موفقیت و پیشرفت سازمان‌ها دارد. ضرورت برنامه‌ریزى قبل از هر گونه اقدام و اهمیت ویژه آن مسئله‌اى عقلى است، و تبیین و استدلال چندانى نیاز ندارد. روشن است که اقدام به هر کاری، بدون بررسى جوانب مختلف آن و قبل از برنامه‌ریزى لازم، بیانگر نقصان عقل و یا عدم بهره‌گیرى مناسب از این نعمت بزرگ الهى است و پیروزى و موفقیت در کار را ارزانى انسان نخواهد کرد.
حضرت على (علیه السلام) عقلى بودن مسئله برنامه‌ریزى را مورد تاکید قرار داده و مى فرماید: ادل شى ء على غزاره العقل حسن التدبیر (بهترین دلیل بر کمال عقل ، خوب برنامه ریزى کردن است.)
در برخى روایات نقل شده از امام على (علیه السلام) به بعضى از آثار مثبت برنامه‌ریزى اشاره شده است، مانند جلوگیرى از اشتباه، افزایش بهره‌ورى، مقابله با تهدیدات، کمک به تصمیم‌گیرى اثر بخش، ایجاد آرامش درونى، کمک به حل مشکلات سازمان و مصونیت از پشیمانى.
البته باید توجه داشت که صرف برنامه‌ریزى، موجب موفقیت سازمان نمى شود، بلکه برنامه‌اى مى‌تواند مقدمات موفقیت و پیشرفت سازمان را فراهم کند که اصولى، منطقى و متناسب با امکانات و شرایط سازمان طراحى شده باشد. برنامه‌ریزى غیر اصولى و نامتناسب، نه تنها کمکى به پیشرفت سازمان نمى‌کند، چه بسا باعث شکست، ناکامى و حتى فروپاشى سازمان شود.
امیر مؤمنان على (علیه السلام) مى فرماید:
سوء ا لتدبیر، سبب التدمیر (بدی برنامه ریزى کردن، موجب هلاک و فرو پاشى است.)
سازماندهى
يكى از اساسى ترين وظايف مديران در سازمان ها سازماندهى است.
به كمك سازماندهى است كه اهداف كلى و ماموريت اصلى سازمان در قالب هدف هاى جزئى تر، و وظايف و فعاليت هاى ريزتر و مشخص تر، تعريف مى گردد، و دستيابى به اهداف سازمان امكان پذير مى شود. در سازماندهى، وظايف، اختيارات و مسئوليت‌هاى واحدها و افراد مختلف مشخص شده و نحوه هماهنگى و ارتباط بين آن ها معين و مشخص مى گردد.
سازماندهى بايد به گونه اى باشد كه معلوم كند وظايف هر فرد در سازمان چيست، و چه كسى مسئول نتايج مورد انتظار است. در اين صورت موانع ناشى از ابهام و عدم اطمينان در مورد وظايف و مسئوليت ها بر طرف مى گردد، و از لوث شدن مسئوليت‌ها جلوگيرى خواهد شد.
اساسا هيچ جامعه اى بدون سازماندهى و هماهنگى قادر به انجام دادن امور نیست.
اميرمؤمنان- عليه السلام- در سازماندهى كلان مجموعه مديريتى خويش، همواره به اين اصل مهم توجه داشته و با تقسيم كار و ايجاد هماهنگى، به سازماندهى امور اهتمام ويژه داشتند. آن حضرت در توصيه به فرزند بزرگوار خود حضرت حسن- عليه السلام- مى فرمايد:
وَ اجْعَلْ لِكُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلًا تَأْخُذُهُ بِهِ فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلَّا يَتَوَاكَلُوا فِي خِدْمَتِك؛ براى هر يك از كاركنان خود، كارى را تعيين كن، تا او را نسبت به همان مورد مواخذه كنى. اين كار باعث مى شود كه آنان كارها را به يكديگر واگذار نكنند.
نظارت و كنترل
از عناصر حياتى مديريت در همه سيستم ها، اصل نظارت و كنترل است. اهميت و ضرورت اين اصل مهم در سازمان هاى مختلف، غير قابل انكار است.
نظارت و كنترل، ضامن حركت سازمان در مسير اهداف تعيين شده، و در نتيجه تضمين‌كننده بقاء و تكامل آن مى باشد؛ و اصولا هيچ سازمانى بدون داشتن نظامى مناسب و قدرتمند در بعد نظارت و كنترل نمى‌تواند بقا، دوام و پيشرفت خود را تضمين نمايد.
بنابراين، سازمان هاى مختلف، اقدام به طراحى ساختارهاى نظارتى گوناگون مى كنند تا از انحراف سازمان و زير مجموعه‌هاى آن، و در نتيجه دور افتادن از اهداف تعيين شده پيشگيرى نمايند، و در ضمن از درستى حركت همه عوامل سازمان در جهت انجام دادن وظايف مربوط، به منظور دستيابى به اهداف مورد نظر اطمينان حاصل كنند.
حضرت على عليه السلام در زمينه نظارت و مراقبت بر اعمال و رفتار كارگزاران و كاركنان تحت مديريت خود بسيار دقيق و هشيارانه عمل مى كرد، و به اين امر اهتمام ويژه داشت. همچنين به كارگزاران ارشد و عالى رتبه خويش ‍ دستور اكيد مى داد كه افراد تحت سرپرستى خود را به دقت زير نظر داشته و مراقب اعمال و رفتار آنان باشند. ايشان در نامه معروف خود به مالك اشتر، در مورد نظارت بر عملكرد كارگزاران مى فرمايد:
ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِيَّة؛ با فرستادن مأموران مخفى كه اهل راستى و وفادارى هستند، كارهاى آنان را زير نظر بگير، زيرا بازرسى مداوم و پنهانى تو سبب مى شود كه آنان به امانتدارى و مدارا با مردم ترغيب شوند.
حضرت عليه السلام علاوه بر سفارش در مورد ضرورت نظارت بر عملكرد افراد به ويژه كارگزاران حكومتى، و نيز دستور اكيد به كارگزاران ارشد حكومتى در مورد نظارت بر عملكرد زير دستانشان، خود نيز از نظارت بر اعمال و رفتار كارگزاران خويش غفلت نمى كرد و همواره سعى مى نمود از طريق نظارت بر عملكرد آن ها، از نقاط قوت و ضعف عملكرد آنان مطلع شود، تا بتواند نقاط قوت را تقويت كند و نقاط ضعف را از بين ببرد.
با بررسى اجمالى سخنان و سفارش هاى حضرت على عليه السلام به كارگزاران ارشد خود، و همچنين سيره عملى آن حضرت در نظارت و كنترل، اين نتيجه به دست مى آيد كه نظارت از ديدگاه ايشان به دو شكل:نظارت آشكار، و نظارت پنهان تقسيم مى شود.
ذكر اين نكته نيز ضرورى است كه شدت و دقت نظارت و كنترل آن حضرت بر عملكرد كارگزاران خود تا به اندازه‌اي بود كه شركت يكى از كارگزاران ايشان در يك مهمانى اشرافى، از نظر آن حضرت مخفى نماند.
خود كنترلى
يكى از عناصر حياتى مديريت سالم و كار آمد، وجود نظامى كامل و دقيق براى نظارت و كنترل است. نظارت بر اجراى هر چه بهتر برنامه ها و وظايف كاركنان، ضرورتى است كه بخش عمده‌اى از وقت مديران را به خود اختصاص داده است. از سوى ديگر كنترل عملكرد كاركنان از سوى مديران، اصولا باعث بروز مقاومت از سوى كاركنان شده و ديوارى از بى اعتمادى را ميان مديران و كاركنان ايجاد مى كند. هر گاه بتوان در كاركنان مراقبتى از درون خودشان ايجاد نمود، مىتوان اميدوار بود كه اين پيامد به وجود نيايد و در عين حال عملكردها نيز مورد نظارت قرار بگيرند. اين جاست كه مسأله خود كنترلى شكل مى‌گيرد.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
اجْعَلْ مِنْ نَفْسِكَ عَلَى نَفْسِكَ رَقِيبا؛
قرار بده از نفس خود بر نفس خود نگاهبانى.‏
خود كنترلى به معناى نظارت و مواظبت فرد بر اعمال و رفتار خويش، و در نتيجه انجام دادن وظايف به نحو مطلوب و پرهيز از انحراف و تخلف شغلى و ادارى مي‌‌باشد.
اين روش در مقايسه با روش نظارت بيرونى (نظارت سازمان بر عملكرد كاركنان ) كم هزينه تر است، و كاركردى بهتر و كارآمدتر دارد. نظارت بيرونى در صورتى اثر بخش خواهد بود كه همراه با خود كنترلى كاركنان باشد؛ زيرا در نظارت بيرونى، چه بسا مواردى از عملكرد و رفتار فرد از ديد ناظران مخفى بماند و هيچ گاه مورد ارزيابى قرار نگيرد؛ در نتيجه نظارت اعمال شده، ناقص خواهد بود.
از سوى ديگر، معمولا در نظارت‌هاى بيرونى اين دغدغه وجود دارد كه آيا نظارت به عمل آمده از اعتبار و صحت كافى برخوردار است يا آن كه شائبه‌ها و غرض ورزى‌ها و دوستى‌ها و دشمنى‌ها در آن نقش داشته است. از اين رو، همواره بايد بر ناظران نيز نظارت كنندگان ديگرى گماشت تا مراقب نظارت آنان باشند و به اين ترتيب ناظران مرحله بالاتر نيز محتاج ناظران ديگرى هستند؛ اما در صورتى كه ناظران خود داراى عامل بازدارنده درونى و باصطلاح خود كنترلى باشند، اين دغدغه و نگرانى به ميزان قابل توجهى كاهش مى‌يابد، و گزارش‌هاى آنان از ضريب اطمينان بالاتر و صحت بيش‌ترى برخوردار خواهد شد.
ارزشيابى
ارزشيابى شايستگى كاركنان و سنجش عملكرد آنان، يكى از وظايف مديران به ويژه مديران منابع انسانى است. به طور كلى در هر سازمان عده‌اى تعهد بالايى نسبت به سازمان داشته و براى دستيابى به اهداف مؤ سسه از هيچ كوششى فروگذار نمى‌كنند. در مقابل اين‌ها، تعدادى نيز تعهد چندانى در اين زمينه ندارند و تلاش قابل قبولى براى دستيابى به اهداف سازمان از خود نشان نمى‌دهند.
از وظايف مهم يك نظام ادارى مؤثر و كارآمد، تفكيك بين اين دو گروه از كاركنان سازمان است؛ زيرا يكى از عوامل اساسى كه انگيزه‌هاى ارزشمندانه را در افراد تحكيم كرده و رشد مى‌دهد، ارزش گذارى كار آنان و رفتار مناسب و معقول با آن‌ها نسبت به عملكرد آنان مى‌باشد.
حضرت على- عليه السلام- در عهدنامه خود به مالك اشتر، وى را به ارزشيابى كاركنان و فرق گذاشتن ميان آنان بر مبناى عملكردشان ترغيب مى‌كند، و عواقب ناخوشايند تفكيك قائل نشدن ميان كاركنان خوب و بد را متذكر شده و مى‌فرمايد:
وَ لَا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِي‏ءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ تَزْهِيداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِيباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَى الْإِسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ كُلًّا مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَه‏؛
هرگز نبايد افراد نيكوكار در نيكى‌هايشان بى‌رغبت شوند، و بدكاران در عمل بدشان تشويق گردند؛ و هر كدام از اين‌ها را مطابق كارش پاداش بده.
اگر در سازمان، نظام درست و كارآمدى براى ارزشيابى افراد وجود نداشته باشد و يا عملكردها و فعاليت‌ها به صورت صحيح و دقيق ارزشيابى نشوند، كاركنان سازمان انگيزه‌اى براى تلاش و كوشش براي دستيابى به اهداف سازمان نخواهند داشت؛ در نتيجه سازمان از دستيابى به اهداف و انجام دادن مأموريت‌هاى خود باز خواهد ماند. البته وجود هر نوع نظام ارزشيابى نمى‌تواند براى سازمان مناسب باشد؛ بلكه مطلوب و مناسب نبودن سيستم ارزشيابى نيز مشكلاتى براى سازمان به وجود خواهد آورد؛ به طورى كه اگر مشكلات آن، بيش‌تر از فقدان ارزشيابى نباشد، كمتر از آن نخواهد بود؛ بنابراين، نظام ارزشيابى براى اثر‌بخش بودن، بايد داراى ويژگى‌هايى باشد. در نگاه حضرت على،- عليه السلام- برخى از ويژگى‌هاى نظام مطلوب براى ارزشيابى كاركنان را مى‌توان اين موارد دانست: ارزشيابى دقيق و عادلانه باشد؛ تلاش و كوشش هر فرد، به همان مقدار كه هست محاسبه شود، نه كم‌تر و نه بيش‌تر؛ سعى و اهتمام افراد به يكديگر نسبت داده نشود؛ ارزشيابى، فراگير و شامل همه اعضاى سازمان باشد؛ در ارزشيابى، هم نقاط قوت آنان مورد نظر باشد و هم نقاط ضعف؛ و سرانجام اين‌كه شخصيت افراد بر ارزشيابى آنان تأثير نگذارد، بلكه عملكرد واقعى هر شخص ملاك اصلى ارزشيابى باشد.
وَ لَا يَدْعُوَنَّكَ شَرَفُ امْرِئٍ إِلَى أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلَائِهِ مَا كَانَ صَغِيراً وَ لَا ضَعَةُ امْرِئٍ إِلَى أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلَائِهِ مَا كَانَ عَظِيما؛
همانا شرافت و آبروى كسى باعث نشود كار كوچك و كم‌ارزش او را بزرگ و پرارزش بشمارى و حقارت و كوچكى كسى موجب نگردد خدمت پرارج او را كوچك به حساب آورى.
گزينش و انتخاب
از وظايف اصلى و مهم مدير، گزينش و انتخاب منابع انسانى كار‌آمد براى سازمان است. انتخاب درست و مناسب افراد براى مشاغل مختلف در سازمان ضرورتى انكارناپذير است؛ چرا كه نيروهاى انسانى بازوان فكرى و اجرايى سازمان، و ركن مهم دستيابى به اهداف هستند، و موفقيت در انجام دادن وظايف و مأموريت‌هاى مورد نظر با استفاده از خدمات افراد شايسته و توانمند امكان‌پذير است، بنابراين، در صورتى كه گزينش و انتخاب كاركنان به صورت مناسب انجام نشود و افراد بدون شايستگى و توانمندى برگزيده شوند؛ نه تنها سازمان را در دستيابى به اهداف و انجام دادن وظايف سازمانى يارى نمى‌دهند؛ بلكه خود مانعى بزرگ بر سر راه موفقيت سازمان خواهد بود. و باعث به هدر رفتن فرصت‌ها و هزينه‌هاى ارزشمند سازمان مى‌شوند.
اهميت گزينش و نقش ويژه نيروهاى انسانى در سازمان، تا آن جاست كه حضرت على- عليه السلام- شايسته‌سالارى را ركن اساسى و محور اصلى گزينش مطرح كرده، و معيار انتخاب افراد را تخصص و تعهد آنان مى‌داند، و از گزينش افراد بر اساس وابستگى‌ها نهي شده است. كارگزار بودن در حكومت اسلامى، امانتى است كه بايد به اهلش سپرده شود، به كسانى كه شايستگى و توانمندى آن كار را داشته باشند. آن حضرت به مالك اشتر مى‌فرمايد:
فَوَلِّ عَلَى أُمُورِكَ خَيْرَهُم‏؛پس كارها را به بهترين آنان واگذار كن.
بهترين، و شايسته‌ترين فرد براي احراز مشاغل مختلف از نگاه حضرت على، – عليه السلام- كسى است كه از يك سو تخصص لازم در آن شغل را داشته باشد، و از سويى ديگر، از ويژگى‌هاى مثبتى مثل ديندارى، پاكى و صلاحيت خانوادگى، حيا و امانتدارى بهره مند باشد. آن حضرت در اين‌باره مى‌فرمايد:
وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِي الْإِسْلَام؛ از ميان آن ها افرادى را كه اهل تجربه، و حيا و پاكدامنى، و از خانواده‌هاى شايسته بوده، و در اسلام پيشگام ترند، انتخاب كن.
بر اساس توصيه‌هاى مؤكد حضرت على- عليه السلام- مديران و مسئوولان نظام اسلامى حق ندارند مشاغل دولتى را بر اساس وابستگى‌هاى خانوادگى يا سياسى تقسيم كنند. آن‌ها مجاز نيستند امور اجرايى مردم را به كسانى واگذارند كه اصالت خانوادگى ندارند، و از فضايل و كرامت‌هاى ‌‌اخلاقى به دور هستند. همچنين حق ندارند از كسانى كه از توانايى، تخصص، تقوا و تعهد لازم برخوردار نيستند، در كارها و مشاغل مختلف سازمان‌ها و نهادهاى نظام اسلامى بهره گيرند؛ زيرا مديريت و مسئوليت امانت بسيار مهمى است كه بايد به افراد شايسته و متخصص سپرده شود. كسانى كه بدون داشتن شايستگى‌هاى لازم، خود را در مقام اداره امور قرار مى‌دهند، و يا آن‌ها كه افراد فاقد شايستگى و اهليت را براى اداره كارها انتخاب مى‌كنند، خيانت بزرگى مرتكب شده و اسباب نابودى خود و سازمان را فراهم مى‌آورند.

ویژگیهای منحصر به فرد مدیریت علوی
 

● مدیریت ، تکلیف است :
از دیدگاه اسلام ، مدیریت تکلیف است نه حق . مدیران پرورش یافته در مکتب آسمانی اسلام ، خدمت در منصب مدیریت را تکلیف شرعی خود می‌دانند و معتقدند که مدیریت ، وظیفه است نه سودجویی .
اندیشمندان بزرگ اسلامی و حقوقدانان مسلمان ، هر کدام پیرامون حق و تکلیف از جنبه‌های مختلف بحثهای مبسوط و مفیدی نموده‌اند.
ما در اینجا جهت روشن شدن مطلب، تنها به شرایط حق و تکلیف اشاره می‌نماییم تا مشخص شود که چرا مدیریت، تکلیف است .

الف ) شرایط حق :
 

۱) حق امری ثابت و پابرجاست ( چه صاحب حق قدرت بر احقاق آن داشته باشد و چه نداشته باشد).
۲) بالغ و نابالغ ، بزرگ و کوچک ندارد.
۳) عاقل و مجنون ندارد.
۴) علم و آگاهی نیز نمی‌تواند در حق تأثیر بگذارد.
۵) اختیار و آزادی و یا اجبار و اکراه در حق مؤثر نیست.

ب) شرایط تکلیف:
 

۱) بلوغ : رشد لازم جسمی
۲) عقل : رشد لازم عقلی
۳) علم : آگاهی به موضوع و موارد تکلیف
۴) قدرت : داشتن توانایی بر انجام تکلیف
۵) اختیار : زمینه مناسب و آزادی لازم برای انجام تکلیف
با توجه به شرایط مذکور ، به خوبی روشن می‌گردد که مدیریت ، تکلیف است نه حق و آنان که در مناصب اجتماعی ، پست و مقام را وسیله سودجوییهای خویش قرار می‌دهند و در واقع مدیریت را حق خویش می‌دانند از این حقیقت آشکار غافلند.
همچنین این که در روایات از مدیریت به عنوان امانت یاد شده است و خداوند نیز در قران فرمان داده که « امانتها را به صاحبانش برگردانید ».نیز به خوبی بیانگر این است که مدیریت ، تکلیف است زیرا اگر حق بود ، برگرداندن آن به صاحبانش معنایی نداشت !
امام علی ( ع ) وقتی مسئولیت اداره سرزمین پهناور مصر را به مالک اشتر نخعی می‌سپارد او را متوجه تکلیف بودن مدیریتش می‌نماید و به او توصیه می‌کند : « مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار داده و با همه ، دوست و مهربان باش . مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی ، زیرا مردم دو دسته‌اند : دسته‌ای برادر دینی تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش می‌باشند .
از بیان امام به خوبی برمی‌آید که مدیر هرگز حق ندارد که با زیردستانش هر گونه که می‌خواهد و دوست دارد ، رفتار نماید و مکلف است با آنان رفتاری انسانی ، دوستانه و صمیمی داشته باشد . چنانچه در نامه دیگری که به یکی دیگر از فرماندارانش به نام « اشعث بن قیس » نیز می‌نویسد این نکته را صریحاً خاطر نشان ساخته ، می‌فرماید : « مدیریت و حکمرانی برای تو طعمه نیست ، آن مسئولیتی است بر گردن تو و کسی که از تو بالاتر است ، از تو خواسته که نگهبان آن باشی و وظیفه نداری که در کار مردم به میل و خواسته شخصی خود عمل کنی و یا بدون ملاک معتبر و فرمان قانونی ، به کار بزرگی دست بزنی » .
● مدیریت خدمت است :
مدیریت در اسلام ، قبل از این که ریاستمداری باشد ، خدمتگزاری است و مدیر در این منصب ، باید با تیغ تیز مدیریت در جهت خدمت به خلق خدا ، اقامه عدل و داد و رفع ظلم و تبعیض و بی‌عدالتی قیام نماید .
مدیر نباید مسند مدیریت را وسیله افتخار و نردبان نخوت قرار دهد ، زیرا آن دسته از مدیرانی که ، مدیریت بر یک تشکیلات را ، زمینه تجلی خصلتهای ناروای شیطانی می‌دانند و این میدان را بهترین عرصه برای تاخت و تاز غرورها و شیطنتهای خود به حساب می‌آورند، هرگز مدیر اسلامی و انسانی نیستند .
این گونه مدیران ، هیچ گاه قادر به خدمت نخواهند بود زیرا اینان مدیریت را برای خدمت به دیگران انتخاب نکرده‌اند بلکه آن را وسیله‌ای برای ارضای امیال شخصی و نفسانی خویش نموده‌اند و این که در روایات از « ریاست » به شدت انتقاد شده است ، اشاره به این گونه مدیریت دارد .
مولای متقیان حضرت علی ( ع ) در مذمت « ریاست » می‌فرماید : « ریاست ، هلاکت و نابودی است » .ا لبته همانطور که اشاره شد ، منظور از ریاست در این گونه روایات ، ارضای هوسها و خواسته‌های نفسانی و شیطانی در پوشش مدیریت است.
مردی خدمت حضرت امام رضا ( ع ) درباره شخصی که مدیریت را وسیله خودخواهیهای خویش می‌دانست ، سخنی به میان آورد و عرض کرد : او در مسند مدیریت ، « ریاست » را دوست دارد نه خدمت به مردم را ، امام رضا ( ع ) زیان چنین مدیرانی را برای جامعه در یک تمثیل زیبا و رسا بیان نمود و فرمود : « چنین ریاستی برای دیانت و اعتقاد مسلمان ، زیانمندتر از این است که دو گرگ گرسنه در میان گله گوسفندی بیفتند که چوپان نداشته باشد » .در واقع امام رضا ( ع ) در این بیان پر معنای خود ، مدیر را حافظ و نگهبانی برای منافع مردم به حساب می‌آورد و هر گاه مدیر به جای چوپانی امانتدار و خدمتگزار ، گرگی گرسنه باشد ، بزرگترین زیان و فاجعه برای جامعه اسلامی به وجود می‌آید.
در حکومت علوی ، مدیریت تنها از آن جهت ارزش و اعتبار دارد که وسیله‌ای برای خدمت به خلق و احقاق حق و رفع ظلم و دفع باطل باشد چنانچه امیر المؤمنین علی ( ع ) ، خطاب به عبدا … ابن عباس می‌فرماید : « به خدا سوگند ، این کفش کهنه پر از وصله ، در نزد من از حکومت بر شما محبوبتر است و من اگر این حکومت را پذیرفته‌ام ،‌ فقط به خاطر این است که حقی را ثابت کنم و باطلی را از میان بردارم » .
بنابراین در حکومت اسلامی ، خدمت نباید وسیله‌ای برای حاکمیت و ریاست باشد بلکه به عکس حکومت باید وسیله‌ای برای خدمت باشد.
سعدی ، شاعر محبوب و بلند آوازه ایرانی در حکایتی زیبا این مطلب را به خوبی تبیین کرده و می‌فرماید : « درویشی مجرد به گوشه صحرایی نشسته بود ، پادشاهی بر او بگذشت ، درویش از آنجا که فراغ ملک ، قناعت است سر برنیاورد و التفات نکرد . سلطان از آنجا که سطوت سلطنت است ، برنجید و گفت : این طایفه خرقه پوشان بر مثال حیوانند و اهلیت آدمیت ندارند ! وزیر نزدیکش آمد و گفت: ای جوانمرد ، سلطان روی زمین بر تو گذر کرد ، چرا خدمتی نکردی و شرط ادب بجا نیاوردی ؟ گفت : سلطان را بگوی ، توقع خدمت از کسی دار ، که توقع نعمت از تو دارد و دیگر بدان که ملوک از بهر پاس رعیت‌اند ، نه رعیت از بهر طاعت ملوک !
پادشه ، پاسبان درویش است گر چه رامش به فرّ دولت اوست
گوسپند از برای چوپان نیست بلکه چوپان برای خدمت اوست .
● مدیریت ، امانت است :
مدیریت از دیدگاه اسلامی امانتی است که به مدیر سپرده می‌شود و او باید از این مقام که به عنوان امانت در دست دارد ، شدیداً مراقبت نماید و امانت داری صالح و شایسته باشد و آن را به شایستگی به دیگری بسپارد .
قران کریم در مورد امانت و امانت داری می‌فرماید : « همانا خداوند شما را فرمان می‌دهد که امانتها را به صاحبانش باز گردانید .»
علامه طباطبایی (ره ) در تفسیر المیزان ، امانت را این چنین تعریف کرده است : « امانت ، چیزی است که برای نگه داری به دیگری سپرده می‌شود تا بر آن محافظ باشد و پس از محافظت به امانت گذار باز گرداند .»
در یک نظام اسلامی ، همه سمتها و مقامها و کلیه پستها و منصبها ، امانتهای خاص الهی هستند که به ودیعه در اختیار مسئولان قرار می‌گیرند و حفظ آنها از گزند افراط و تفریط ، از وظایف حتمی صاحبان آنهاست و احترام به امانت و پاسداری آن از آسیب تطاول و گزند چپاول ، از دستورات ضروری دین مبین اسلام می باشد .
مولای متقیان علی علیه السلام در برنامه‌ای که به نماینده و فرماندار خود در آذربایجان بنام « اشعث بن قیس » می‌نویسد ،‌چنین می‌فرماید : « مدیریت و حکمرانی برای تو طعمه نیست آن مسئولیت در گردن تو ، امانت است و کسی که از تو بالاتر است ، از تو خواسته که نگهبان آن باشی و وظیفه نداری که در کار مردم به میل و خواسته شخصی خود عمل کنی و یا بدون ملاک معتبر و فرمان قانونی ، به کار بزرگی دست بزنی . اموالی که در دست توست از آن خداوند می‌باشد و تو خزانه دار آنها هستی تا آن را به من بسپاری امیدوارم که برای تو بدترین فرمانرواها نباشم . »
همچنین در نامه دیگری که به یکی از فرماندارانش نوشته است ، فرموده : « به من درباره تو گزارش نامطلوبی رسیده است که اگر چنین خبر تأسف باری درست باشد ، پروردگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرمانی و در امانت خود ، خیانت کرده‌ای . »
همانطور که ملاحظه می‌شود از دید مولا علی علیه السلام ، مناصب و مدیریتها تنها امانت الهی می‌باشند و باید به دست کسانی سپرده شوند که امانت داری صالح و شایسته باشند و این شرط ، از مهمترین ملاکها و شرایط احراز مدیریت در حکومت علوی است.
ارزش و اهمیت این صفت در مدیریت و حکومت داری تا بدانجاست که حضرت علی ( ع ) آن را « اساس ایمان » و « سر فصل اعتقادات انسان » معرفی می‌کند.
مدیر جامعه اسلامی باید بداند که منصبی که در اختیار اوست ، یک ودیعه الهی است که خیانت به آن ، خیانت به خداوند محسوب می‌گردد . که گناهی نابخشودنی است و سرانجام باید روزی این امانت را به دیگری بسپارد ، بنابراین پایدار و ماندنی نیست و چنانچه خردمندان گفته‌اند : « چیزی که نپاید دلبستگی را نشاید » . پس شایسته نیست که مدیر به پست و مقام ومنصب دل ببندد و خود را برای همیشه مالک و صاحب اختیار آن بداند.
حضرت علی ( ع ) در کلام زیبایی این حقیقت را بیان نموده و می‌فرماید : « اگر مقام ماندنی بود ، به تو نمی‌رسید » .
● مدیریت در محدوده قوانین الهی است :
در بینش اسلامی ، مدیریت تا آنجا نافذ است که تضادی با احکام الهی نداشته باشد و مدیر در این نظام ، هرگز نمی‌تواند در اعمال مدیریت ، از شیوه‌هایی استفاده کند که با قوانین و احکام الهی مغایرت داشته باشد .
مدیر ، در نظام اسلامی باید قوانین و احکام الهی را به خوبی بشناسد و کلیه فرامین و دستوراتش را مطابق با قوانین و حدود الهی باشد‌‌.در غیر اینصورت ، اوامر و فرامینش لازم الاجرا و قابل اطاعت نیستند . چنانچه پیامبر اکرم ( ص ) می‌فرماید : « اطاعت برای اجرای فرمان مخلوق نیست در صورتی که معصیت خالق را موجب شود » . بنابراین امر و فرمان مدیر در صورتی قابل اجراست که مطابق با فرامین الهی و در راستای اطاعت از خالق باشد .
اگر به تاریخ نیز مراجعه نماییم می‌بینیم که شورشها و اعتراضات مسلمین در مقابل حکام و زمامداران ، زمانی صورت گرفته که از مجرای عدالت و حق خارج شده‌اند و به ظلم و جور پرداخته‌اند .
مطالعه پیرامون بعثت انبیاء نیز این حقیقت را روشن می‌سازد که یکی از علل بعثت پیامبران ، حذف مدیریتهای طاغوتی و استقرار مدیریت و ولایت خدایی می‌باشد . چنانکه حضرت علی ( ع ) در یکی از سخنان خود ، علت بعثت پیامبر اکرم ( ص ) را چنین بیان می‌نماید : « خداوند حضرت محمد ( ص ) را به حق و راستی برانگیخت تا بندگان خدا را از بندگی کسانی همانند خودشان برهاند و به پرستش و بندگی خدا رهنمون گردد ، از فرمانبرداری بندگانش به فرمانبرداری خویش و از حوزه مدیریت بندگان به حوزه مدیــریت و ولایت خود بکشاند» .
این مسأله در اسلام به قدری حائز اهمیت است که حتی امام و رهبر جامعه نیز اگر به خلاف حکم و فرمان الهی دستور دهد ، اطاعتش واجب نیست و معصیت محسوب می‌شود و هر نماینده و مسئولی نیز که از جانب ولی و رهبر جامعه تعیین گردد ، موظف است که فرمانش در راستای فرامین و دستورات الهی باشد . حضرت علی ( ع ) وقتی مالک اشتر را به عنوان نماینده و حاکم مصر به آن سرزمین می‌فرستد ، در نامه‌ای خطاب به مردم مصر می‌فرماید : « پس ای مردم مصر ، سخن نماینده علی را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید در چیزی که هماهنگ با ( حق ) باشد » .
بنابراین از نظر اسلام ، متابعت از رهبر ، رئیس ، مدیر ، مسئول و … . مطلق نیست بلکه مقید به هماهنگی با « حق » می‌باشد و هر گاه این قید حذف شد ، لزوم اطاعت نیز از بین خواهد رفت . پیامبر گرامی اسلام ( ص ) در حدیثی گهر بار می‌فرماید : « همانا فرمانبرداری در کارهای نیک است پس کسی که به معصیت فرمان داد ، متابعتش نکنید ».
مدیرانی که از مجرای حدود الهی خارج شده و بر خلاف دستورات الهی ، امر و نهی می‌کنند باید بدانند که با این کار ارکان و پایه‌‌های مدیریت خویش را متزلزل نموده و زمینه سقوط و نابودی خویش را فراهم ساخته‌اند زیرا قوانین الهی ، منطبق با فطرت انسانی است و مخالفت با فطرت انسانی ، ثمره‌ای جز سقوط ندارد و کارکنانی که به خاطر ترس و جهل از اوامر غیر الهی پیروی می‌‌کنند نیز باید بدانند که با این کار خشم و غضب خالق را در مقابل رضایت و خشنودی مخلوقی متزلزل خریدار شده‌اند و فرجام شومی در انتظارشان می‌باشد .
کارمندی که به منظور خوش خدمتی و جلب نظر مدیر به دروغ و حیله و نیرنگ متوسل می‌شود و حق را ناحق جلوه می‌دهد ، باید بداند که خویشتن خویش را قربانی جاه طلبی و سودجویی فردی خودخواه ساخته و با بالا بردن او ، خود را به چاه افکنده است و در جرم و جنایت او شریک است .
لذا در حکومت اسلامی ، نه مدیر حق دارد حکم و دستوری بر خلاف قوانین و احکام اسلامی صادر نماید و نه زیردستان و مرئوسین حق دارند از چنین دستوری اطاعت نمایند و همگی در برابر خالق قادر و توانا مسئولند که کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْوؤلٍ عَنْ رَعیَّتِهِ .

مدیریت ژاپنی و مدیریت علوی :
 

یكی از نظریه‌های مدیریتی موفق كه مربوط به عصر حاضر است و تحولات شگرفی را در مدیریت ایجاد نموده است ، «نظریه مدیریت ژاپنی» است .
آمار رسمی نشان می‌دهد كه رشد بهره‌وری صنایع ژاپن از سال 1960 تا 1978 بر مبنای مدیریت ژاپنی چهار برابر شده است، درحالیكه در همین مدت ، آمریكا ، انگلیس و آلمان كمتر از نصف این مقدار رشد بهره‌وری داشته‌اند و این نشان دهنده تفوّق و برتری مدیریت ژاپنی بر مدیریت غربی بوده است.
در بررسی اصول و مبانی مدیریت ژاپنی به چهار ویژگی و خصوصیت ممتاز در این مدیریت برمی‌خوریم كه عیناً این چهار ویژگی در مدیریت علوی نیز وجود دارند . آن ویژگیها عبارتند از :
1- اعطای امنیت شغلی به كاركنان با استخدام مادام ا لعمر و قدردانی از تلاشهای آنان .
2- وجود نظام ارشدّیت كه بر مبنای آن ملاك ارتقاء كاركنان ، تجربه و ابتكار افراد است .
3- مدیریت از پایین به بالا ، در مقابل مدیریت از بالا به پایین .
4- وجود شوراهای كارگری و اخذ تمامی تصمیمات سازمانی در این شوراها.
به طوركلی می‌توان محورهای اصلی مؤسسات و سازمانهای ژاپنی را بدین صورت بیان كرد :«از كاركنان، بوسیله كاركنان وبرای‌كاركنان».
در مدیریت علوی ، در انتخاب افراد برای پذیرش مسئولیت نهایت دقت و حساسیت صورت می‌گیرد و پس از انتخاب ، فرد از امنیت شغلی برخوردار است اما این امنیت شغلی تا زمانی است كه فرد در حیطه مسئولیت خویش خطا نكند و از آنچه خدا و فرستادگانش فرموده‌اند تخطّی ننمایند كه در این صورت از مسئولیت ساقط می‌شود اما اگر در راستای فرمان الهی حركت كند نه تنها از امنیت شغلی برخوردار است بلكه از بهترین تشویقها و پاداشها نیز بهره‌مند است .
چنانچه امام علی (ع) وقتی كه توصیه‌های لازم را در انتخاب قاضی به مالك اشتر می‌نماید، می‌فرماید : « پس از انتخاب قاضی ، هر چه بیشتر در قضاوتهای او بیندیش و آنقدر به او ببخش كه نیازهایش برطرف گردد و به مردم نیازمند نباشد و از نظر مقام و منزلت ، آنقدر او را گرامی دار كه نزدیكان تو ، به نفوذ در او طمع نكنند».
چنانچه ملاحظه می شود امام علاوه بر تشویق و پاداش مالی به پاداشهای روحی و معنوی نیز توجه دارد .امام همچنین در انتخاب افراد برای پستهای بالاتر (نظام ارشدّیت) عامل تجربه و سابقه را بسیار مهم می‌داند تا آنجا كه می‌فرماید : « تجربه پیران از آمادگی رزمی جوانان برتر است » .
در جای دیگر فرموده‌اند : «حفظ و به كارگیری تجربه ، رمز پیروزی است»و در جای دیگر زیان استفاده نكردن از تجربیات دیگران را چنین بیان می‌كنند : «آن كس كه از آزمایشها و تجربیات دیگران سودی نبرد ، از هیچ پند و اندرزی سود نخواهد برد و كوته‌فكری دامنگیر او خواهد شد تا آنجا كه بد را خوب ، و خوب را بد می‌نگرد».
لذا در مدیریت علوی نیز عامل «تجربه» نقش كلیدی در گزینش و انتصاب افراد (نظام ارشدّیت) دارد . ویژگی دیگری كه در مدیریت علوی وجود داشته و امروزه به عنوان یكی از رموز موفقیت مدیریت ژاپنی نیز محسوب می‌شود ، مدیریت از پایین به بالا می‌باشد . در مدیریت علوی ، مردم نسبت به حاكم بی‌تفاوت نیستند و حاكم ، مستبد و خودرأی نیست لذا حضرت علی (ع) به مالك توصیه می‌نماید : «نباید بگویی من مأمورم و معذور ، دستور می‌دهم پس باید اطاعت كنید ، این شیوه مغرورانه دل را فاسد ، دین را بی‌حرمت و نعمت را زایل می‌سازد».
از سوی دیگر حاكم (مدیر) وظیفه دارد كه در كلیه امور با اهل خرد و مردم دانا به گفتگو و مشورت بنشیند و بهترین رأی و نظر را برگزیند . امام در سخن زیبایی می‌فرماید :« هیچ پشتیبانی همچون مشورت نیست».
و در جای دیگر فرموده‌اند : « هر كس خودرأی شد به هلاكت رسید و هر كس با دیگران مشورت كرد، در عقلهای آنان شریك شد».
لذا عالی ترین شكل مدیریت مشاركتی را می‌توان در مدیریت علوی یافت و شوراهای كارگری در مدیریت ژاپنی، امروزه با بهره‌گیری از این اصل به توفیقات شگرفی نایل آمده‌اند .
از مقایسه تطبیقی نظریه‌های مذكور با مدیریت علوی به خوبی استنباط می‌شود آنچه پایه و مایه موفقیت و كامیابی مدیریت امروز محسوب می‌شود ، به كاملترین شكل در سیزده قرن پیش در مدیریت اسلامی و علوی آمده است و حال اینكه چرا با وجود داشتن چنین گوهرهای گرانبهایی جامعه اسلامی ما از رشد و پیشرفت و ترقی آن چنان كه شایسته آن است ، محروم مانده ، سؤالی است كه باید پاسخ آن را در وجود خود بیابیم، چرا كه :
اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب كه هست از مسلمانی ماست

مديريت علوي نياز عصر جديد
 

مديريت در جهان از عظيم‌ترين و باارزش‌ترين سرمايه‌ها و ارکان هر جامعه محسوب مى‌شود. بنابراين پرورش و آموزش مديرانى کارآمد، فعال و خلاق در تمام سطوح جامعه يکى از وظايف جوامع بشرى است. زمانى مى‌تواند يک جامعه به سوى تکامل پيش رود که مديران لايق و کاردان در آن به فعاليت مشغول باشند. هرگز نمى‌توان بدون وجود سياستمداران، برنامه‌ريزان و مديران آگاه و توانمند به توسعه مطلوب دست يافت. امروزه مديران بايد به حکم ضرورت از آخرين يافته‌هاى علمى اطلاعات کافى داشته باشند. اگر مديران افرادى ناآگاه يا بى‌اطلاع و غيرخلاق باشند جامعه را به سوى تباهى سوق خواهند داد. به گفته مولاى متقيان در نهج‌البلاغه “اينان محور مرکزي، نگه‌دارنده سنگ آسيا و عمود برپا دارنده خيمه زندگى اجتماعى‌اند.”
تعريف مديريت
مديريت همانند عشق و زيبايى مقوله‌اى است که هرکس وجود آن را درک مى‌کند اما نمى‌تواند آن را تعريف کند. تعريف مدير دشوار است اما وقتى آن را ببينيد، مى‌شناسيد. مديريت مقوله‌اى است در علم جامعه‌شناسى که بيشترين مطالعات روى آن انجام شده و کمترين درک از آن وجود دارد. در اين زمينه مى‌توان چهار راهبرد يا چهار شاخص يا چهار نوع مهارت انسانى مشترک در مديران را تعريف کرد؛
1- مديريت متمرکز بر هدف و داراى چشم‌انداز راهگشا
2- مديريت معنابخشى و جهت‌دهى به چشم‌انداز
3- مديريت اعتماد و اعتمادسازي
4- مديريت خويشتن و جستجو براى آگاهى و عزت‌نفس
مديران چگونه در راه تحقق روياهاى خود معنا مى‌آفرينند؟
هدف مدير تنها توضيح يا آشکارسازى نيست، بلکه خلق معناست. يکى از عوامل ضرورى در مديريت ظرفيت تاثيرگذارى و ايجاد معنا براى اعضاى سازمان است. انسان‌ها نيازمند هدف‌هاى بامعنا هستند. هدف نهايى نبايد چندان کهنه و قديمى باشد که از برانگيختن و به‌شوق درآوردن کارکنان باز بماند، بلکه بايد بامعنا و پرطنين باشد. کار مديران اين است که جهت حرکت را مشخص کنند و به‌ کار معنا بدهند. اگر هدف و معناى کار را به کارکنان گوشزد کنيم، کارايى و بهره‌ورى آنها تقويت مى‌شود. انسانها نه تنها دنبال هدف هستند، بلکه مى‌خواهند در محيط کار نيز حکمت و معناى کار براى آنها معلوم باشد. محيط کار بسيارى از کارکنان را سرگرم مى‌کند، اما دل و جان آنها را درگير نمى‌کند. رضايت شغلى و بامعنا بودن محيط کار با هم خيلى فرق دارند. از نظر بيشتر افراد رضايت يعنى پيروى از معيارها. مى‌توانيم آنچه را از ما مى‌خواهند و توقع دارند، انجام دهيم اما معنادار بودن اين نيست. در محيط هدفمند و بامعنا، کمتر پاى بايدها و توقعات در ميان است و بيشتر به رسالت و خشنودى‌ها پرداخته مى‌شود. انسان‌ها دوست دارند کار خوب انجام دهند. مى‌خواهند حاصل چند ساعتى که در محيط کار مى‌گذرانند بيش از آن چيزى باشد که توليد مى‌کنند. با چرب‌زبانى و شيرين سخنى نمى‌توان افراد را از کار عادى به جهاد واداشت.
جايگاه مديريت خويشتن و خودشناسى کجاست؟
مديريت خويشتن عبارت از شناخت مهارت‌هاى خود و به‌اجرا گذاشتن موثر آنهاست. مديريت خويشتن مقوله‌اى بسيار حساس است و بدون آن رهبران و مديران بيشتر صدمه خواهند زد تا اينکه کار خوب انجام دهند. يک مدير ناوارد، درست مثل يک پزشک ناوارد، زندگى را تلخ مى‌کند. پايه و اساس مديريت، خودشناسى است.
خودشناسى از کجا آغاز مى‌شود؟
ما همگى براى کشف توانايى‌هاى ذاتى خود، شناخت خود و بازگشت به خويشتن، در طول زندگى با چالش‌هاى زيادى مواجه هستيم. اولين قدم در راه خودشناسي، فهم نقاط قوت و ضعف خويش است. هيچ‌کس جز خود فرد نمى‌تواند به او ياد دهد که خودش باشد و خودش را تشريح کند. يکى از مهمترين درس‌هاى مديريت، گوش دادن به نداى درون است، اما در عين حال درس‌هاى ديگرى نيز براى خودشناسى وجود دارند مانند توجه به اين نکات که هرکس بهترين معلم خود است، بايد مسئوليت‌‌پذير بود و از هيچ‌کس گله نکرد. شما مى‌توانيد هرچه را که مى‌خواهيد ياد بگيريد. درک حقيقي، انعکاس تجربه‌هاى شماست.
مديران افرادى هستند که قادرند خود را کاملا توصيف کنند، يعنى مى‌دانند که هستند، نقاط قوت و ضعفشان چيست و چگونه نقاط قوت خود را بروز دهند و نقاط ضعف خود را جبران کنند. آنها مى‌دانند که چه مى‌خواهند، چرا مى‌خواهند و چگونه بايد ارتباط برقرار کنند و به هدف‌هايشان دست يابند. افرادى که نمى‌توانند خود را بيابند يا بازگشت به خويشتن داشته باشند مجبورند ايده‌هاى دست دوم داشته باشند و نقشى را که ديگران براى آنها نوشته‌اند، بازى کنند.

شخصيت يا منش مدير
 

يکى از مهمترين عنصر مديريت، شخصيت و منش است. منش، لباس عاريتى نيست بلکه هويت انسان است. منش اسلوب و روشى سطحى و ظاهرى نيست. مديران بايد نسبت به زيردستان خود صداقت و همدلى داشته باشند و به تعهدات و وعده‌هاى خود پايبند بمانند و گفتار و کردار آنها بر هم منطبق باشد. در مديران راستين بين حرف و عمل فاصله‌اى نيست. منش، صداقت در گفتار و کردار است. مديران راستين کسانى‌اند که شخصيتى نيرومند دارند و در اصول خود ثابت‌قدم هستند. کسب منش و آموختن قضاوت درست از هر کار ديگرى مشکل‌تر است.
آيا مديران مدير به دنيا مى‌آيند يا ساخته مى‌شوند؟
اين گفته را که مديران، مدير به دنيا مى‌آيند نه اينکه ساخته مى‌شوند و اينکه بعضى‌ها مى‌گويند مديران با نيرو و نبوغى خارق‌العاده که در آينده به کار مديريت آنها مى‌آيند، پا به جهان مى‌گذارند باور نکنيد. حقيقت آن است که ظرفيت‌هاى مديريتى را مى‌توان فرا گرفت. البته ياد گرفتن آسان نيست، فرمول ساده‌اى وجود ندارد که مثل کتاب آشپزى راه را نشان دهد، بلکه مدير شدن طى فرآيندى عميق، انسانى و پر از سعى و خطا و پيروزى و شکست حاصل مى‌شود. يادگيرى مدير شدن تا حدى شبيه ياد گرفتن پدر شدن يا عاشق شدن است. بنابراين مديريت قابليتى اکتسابى است نه فطري. در بدن انسان هيچ‌ ژنى وجود ندارد که خاصيت مديريتى داشته باشد. هنر مديريتى اصولا حين کارآموخته مى‌شود. هيچ‌کس هنر مديريتى خود را در اثر گذراندن چند واحد درسى دانشگاهى يا در اثر گرفتن مدرک کارشناسى ارشد يا دکتراى مديريت به دست نياورده است. مديران اين هنر را عمدتا از روساى در سازمان چه خوب و چه بد ياد مى‌گيرند.

مديران امروزي
 

در اين زمانه نوع مديريت عوض شده است. کسانى که گمان مى‌کنند يک تنه مى‌توانند همه کارها را روبه‌راه کنند، به خطا مى‌روند. پيدايش گروه، تيم، انجمن و مطرح شدن عناوينى نظير شرکت و مشارکت، همکارى و همياري، نشانه پايان يافتن عصر “مردان بزرگ”‌ است. گوهر اين زمانه مشارکت و همکارى دسته‌جمعى است. بايد اين فکر را کنار گذاشت که اعتبار همه دستاوردهاى بزرگ، حاصل کارهاى شخص اول سازمان است.
گاه تصور مى‌شود که مهارتهاى مدير مقوله‌اى فطرى و ذاتى است و با تولد آدمى همراه است، يعنى مديران مدير به دنيا مى‌آيند، نه اينکه ساخته مى‌شوند. اين نظريه “مرد قهرمان”‌بود وقتى اين نظريه در توضيح مديريت شکست خورد، نظريه ديگرى جايگزين آن شد که معتقد بود حوادث بزرگ مديران را مى‌سازد.

مهرورزى
 

مهرورزيدن و دوست داشتن ديگران يکى از بزرگترين راز کاميابى هر مدير است.
قدرت عشق و قانون محبت و نيک خواهي، گره‌گشاى هر مشکل و گرفتارى است.
چند نکته پيرامون شيوه مهرورزيدن و رسيدن به آرامش در مديريت؛
-در همه کارهايتان تعادل داشته باشيد. در هيچ کارى نه افراط خوب است و نه تفريط.
-اولين و مهمترين خصوصيت شخصى که به لحاظ عاطفى پخته است، داشتن تصويرى خوب از خويشتن در ذهن است. وقتى شخص خود را پذيرفت، مى‌تواند ديگران را نيز بپذيرد و به کار و حال و وضع آنان توجه کند (جوينپر 1376.)
يک انسان بالغ و يک مدير کاردان، آماده پذيرش راههاى جديد است. او سازمان يافته است، اما اسير روش‌هاى خود نيست و آمادگى دارد که بگويد: “نمى‌دانم” يا “اشتباه کردم”.
موفقيت، ثروت وقدرت گاهى به انسان کمک مى‌کنند نه هميشه.
-وقتى يک مدير هوشيار و دانا بداند که هرچه بينديشد، مى‌تواند خلق کند، پس هر چه را جستجو کند، مى‌يابد. مدير عزيز! بلند شو و از خود شروع کن. بگو اول خودم را تغيير مى‌دهم، در خودم سازندگى روحى و اخلاقى ايجاد مى‌کنم و منيت‌هايم را از بين مى‌برم، سپس به دنبال چگونه بهتر زيستن مى‌گردم.
-يکى از راههاى کاميابى و رسيدن به آرامش، استفاده از واژه نعمت‌آفرين “چگونه” به جاى واژه اعتراض‌آميز “چرا”ست. مثلا به‌جاى اين که بگويى چرا اين کار را نکرديد؟ چگونگى انجام آن کار را به ديگران بنمايانيد.
همان‌گونه که مى‌انديشيد عمل کنيد. وقتى در انديشه خود نسبت به ديگران منفى‌نگرى و پيشداورى داريد، چگونه مى‌توانيد محيطى آرامش‌بخش داشته باشيد. (کاکيا 1383)
-پژوهش‌ها نشان مى‌دهند که فرسوگى از کار، در بسيارى از مديران مدرسه‌ها با انديشه‌هاى منفى آغاز مى‌شود و پيامدهاى نامطلوبى به‌دنبال دارد.
-براى اينکه بتوانيم به خوشبختى و آرامش که هدف همه مديران سازمان‌ها و در کل هدف همه انسان‌هاست برسيم بايد با توکل به نيروى لايزال الهى و تکيه بر معبود ياس را به اميد و کينه را به محبت تبديل کنيم. خداى رحمان‌نجات بخش ما انسانها و بهترين يارى‌دهنده است.
-دانا و آگاه بودن در زمينه‌اى که بر آن مديريت مى‌کنيم، از اصلى‌ترين شرط‌هاى برنده شدن در فعاليت مديريتى است. بالا بردن دانايي، وظيفه اصلى هر مديرى است. مطمئن باشيم که اگر از موضوعى درک درستى نداشته باشيم، نخواهيم توانست در مديريت آن موفق شويم. براساس اين اصل بايد بخشى از فعاليت‌هاى روزانه ما به گسترش دامنه آگاهى‌هايمان اختصاص يابد.
-مديران موفق که دائم به برنده شدن فکر مى‌کنند، از لحاظ فکرى سختگيرترين انسان‌ها هستند و اين سختگيرى را ابتدا از خود شروع مى‌کنند. آنها همواره خود را در برابر سوالات سخت قرار مى‌دهند و ده‌ها راه با پاسخ براى پرسش‌هاى خود رديف مى‌کنند. اگر به دنبال رسيدن به هدف و نيز خودشناسى هستيد و مى‌خواهيد در راه برنده شدن گام برداريد، مطمئن باشيد که با طرح سوالات سخت و دشوار و صرف وقت براى پاسخ به آنها موفق خواهيد شد.
هرچند ممکن است از لحاظ فکرى بر خود و ديگران سخت بگيريد، ولى در رفتار با همکاران خود انعطاف را فراموش نکنيد. شما مدير هستيد در جاهايى که لازم است خود را به همکارانتان نزديک کنيد و در جايى ديگر در حد نياز از آنها دورى جوييد. در واقع انعطاف مدير تشابه فراوانى باگرماى آتش دارد. اگر بيش از حد لازم به همکاران خود نزديک شويد، گرماى شما آنها را اذيت خواهد کرد واگر بيش از حد از آنها دور شويد، سرما بر دلها حاکم خواهد شد.

مديريت مولاى متقيان علي(ع)
 

مولاى بزرگ عالم بشريت علي(ع) ضمن انتصاب مالک اشتر به ولايت مصر، فرمانى به ايشان عطا نمودند که طى آن وظايف يک مدير را براى ايجاد محيطى سالم کاملا مشخص فرمودند که رعايت اصول آن مى‌تواند در تمامى زمان‌ها ايجاد بهداشت روانى يا “بهره‌وري”‌ مفيد را در پى داشته باشد.
در اينجا به جملاتى از اين بزرگوار اشاره مى‌شود؛
1-ارزشيابى موقعيت حال و گذشته
در ابتدا ايشان توجه مديران را به ارزشيابى موقعيت و وضعيت حال و گذشته محلى که مسئوليت رهبرى آن به عهده‌شان گذاشته مى‌شود جلب مى‌نمايد؛
“اى مالک بدان من تو را به شهرهايى مى‌فرستم که دست خوش دگرگونى‌ها شده است گاهى بر مردم عدل و داد جارى شده و گاهى ظلم.”
2- توجه به نظرات افراد تحت نظارت
توجه ايشان به نظريات و ديدگاه‌هاى افراد تحت نظارت از ديگر امور مربوط به مديريت است؛
“و مردم در کارهاى تو نگاه مى‌کنند همان‌طور که تو در کارهاى مسئولان قبل از خود مى‌نگري.”
3- توجه به قضاوت‌هاى افراد تحت نظارت
ايشان به نقش واهميت قضاوت‌هاى افراد تحت نظارت تا حدى که رضاى خداوند بستگى زيادى به رضايت خلق او دارد توجه دارند؛
“و مردم درباره تو آن مى‌گويند که تو درباره آنان مى‌گويى و به درستى که صالحين و نيکوکاران به آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مى‌نمايد شناخته مى‌شوند.”
4- خودسازى و جهاد اکبر
اشاره بعدى ايشان به اهميت دادن يک مدير سازنده و موفق به جهاد اکبر، خودسازى عمل صالح و در اختيار گرفتن هواهاى نفسانى است؛
“پس بهترين ذخيره خود را عمل صالح بدان، هواى نفس خويش را در اختيار گير و بر نفس خود بخيل باش در آنچه براى تو حلال نيست زمام آن را کنترل کن.”
5-عشق و محبت و رافت بر افراد تحت نظارت
يک مدير بايد قلبش مملو از محبت و عشق ورافت به افراد تحت نظارت خود باشد؛
“قلب خود را از مهربانى و محبت بر زيردستان و دوستى ورزيدن با آنان و لطف و مهربانى کردن با همگان سرشار ساز.”
6- عدم ترور شخصيت و انتقام‌جويى از افراد تحت نظارت
هدف يک مدير در هيچ شرايطى نبايد انتقام‌جويي، ترور شخصيت و سرکوبى افراد تحت نظر باشد؛
“مانند جانور درنده‌خو نباش که خوردن(نابودن کردن) ايشان را چون شکارى غنيمت شمارى زيرا مردم دو دسته‌اند: دسته‌اى برادر دينى تو هستند و دسته ديگر در آفرينش با تو همسان‌اند.”
7-داشتن گذشت واغماض و تعامل
گذشت داشتن و روحيه اغماض و عفو بايد يکى از صفات بارز مديريت باشد؛
“اگر گناهى از آنان سرزد يا علت‌هايى بر آنان عارض شود و به نحو عمد يا سهو خطايى از دست آنان سرزند از خطا و گناهش درگذر، همان‌طور که تو دوست دارى خدا تو را ببخشد و گناهت و خطايت را عفو کند، چون تو مافوق آنانى و آن که بر تو ولايت دارد از تو برتر است و خدا از آن که تو را ولايت داد نيز بالاتر است.”
8- توجه به حق تعالى در کليه لحظات
يک مدير بايد هر لحظه خود را در محضر خدا بداند تا ضمن استفاده مفيد از تمامى لحظات خود صبر و استقامت در کار را پيشه سازد؛
“خداوند انجام امورآنان را از تو خواسته و آنان را وسيله آزمايش تو قرارداده.”
9- عطوفت با افراد تحت نظارت
ايشان کم صبرى و عدم گذشت با افراد تحت نظارت را تا حد محاربه با خداوند سبحان جرم و گناه دانسته و بر عطوفت بر مردم تاکيد فرموده‌اند؛
“و خود را آماده جنگ با خدا مکن چون از کيفر او در امان‌ نخواهى بود و در عفو و بخشش از او بى‌نياز نخواهى بود.”
10- تصميم‌گيرى با تعمق
تاکيد بر تصميم‌گيرى با تعمق و عدم شتاب‌زدگى بخصوص در هنگام خشم که از آفات بزرگ موفقيت در امر مديريت است؛
“به بخشش پشيمان مشو و بر کيفر و عقوبت مردم شادى مکن. به خشمى که مى‌توانى خود را از آن برهانى شتاب مکن.”
11- نفى شيوه ديکتاتوري
مديريت مبتنى برزور و فشار ومديريت فرعون‌گونه از ديدگاه امير مومنان(ع) به کلى نفى شده و مديريتى مقبول است که مبتنى بر تسلط بر قلب‌ها باشد. روشى که کرامت انسان رادرراس قرار مى‌دهد و معتقد است اصل انسان است و سود و بهره‌ورى فرع اوست. روشى که پيامبر اعظم (ص) و معصومين پيرو آن بودند نه مديريت با روش فرعونى که از روش تحقير و ارعاب استفاده مى‌کرد و موفق هم بود چرا که مردم او را اطاعت مى‌کردند. ولى کسانى که به اين روش تن در مى‌دهند از کرامت انسانى خود خارج مى‌شوند و کسى که از محتواى انسانى خود خارج شود فاسق است. اگر ما در مديريت، کرامت انسان‌ها را بشکنيم ممکن است به هر گناهى تن در دهند و اين بدترين روش اعمال قدرت است؛
“و مگو به من امر شده و من نيز امر مى‌نمايم و اطاعت بى‌چون وچرا مى‌کنم و بايد اطاعت امرم بشود چون اين کار باعث مى‌شود اولا دل خودت سياه شود، ثانيا دين را تباه کني، ثالثا اوضاع دگرگون شده باعث نزديکى بلا و آفت شود.”
12-انتقادپذيرى و عدم خودبزرگ‌بيني
مبارزه با غرور و خودبزرگ بينى نيز از مسائل مهم در امر اداره امور است چرا که اين امر سبب مى‌شود مدير نتواند به نواقص کار خود پى ببرد؛
“وهرگاه از قدرتى که دارى کبر و نخوتى در تو پديد آيد که خود را بزرگ بشماري، بزرگى حکومت خد راا که برتر از توست نگاه کن”.
“ و نگاه کن بر قدرتى که او بر تو دارد و تو آن قدرت را ندارى واين چنين نگريستن سرکشى وغرور تو را مى‌خواباند.”
13- عدل و داد و ميانه‌روى در امور
رعايت در برقرارى عدل و داد وانجام امور مطابق دستورات الهى با ميانه‌روى و در نظر داشتن رضايت مردم نيز از ديگر وظايف مديريت است؛
“و بايد از کارها آن را بيشتر دوست داشته باشى که ميانه‌روى در حق باشد (نه افراط و تفريط) و فراگيرتر در عدل وباعث رضايت مردم و رعيت باشد.”
“چون نارضايتى عموم مردم خشنودى افراد خاص را بى‌اثر مى‌کند و خشم افراد خاص به خشنودى عامه مردم زيانى نمى‌رساند.”
از بيانات آن امام بزرگوار مى‌توان چنين استفاده کرد که آنچه از نظر ايشان در درجه اول اهميت قراردارد حفظ بهداشت روانى جامعه است و اين امر امکان پذير نيست مگر اينکه مديرانى آگاه، ثمربخش و موفق امور را در دست گرفته جامعه را در راستاى اين اهداف متعالى سوق دهند.

عملكرد امام علی (ع) در عزل و نصب کارگزاران
 

1- عزل كارگزاران نالایق : امام علی (ع) در اولین اقدامش در زمینه اصلاحا ت اداری، آن استانداران را كه فقط بر اساس روابط منصوب شده و دارای ضوابط ذكر شده نبودند، عزل نمود.
2- انتخاب كارگزاران شایسته : امیرمؤمنان علی (ع) تمام تلاش خویش را بكار گرفت تا بر اساس اصل مهم رعایت اهلیت یا شایسته سالاری، كارگزاران شایسته ای را برای انجام امور بگمارد.
3- مشخص نمودن دقیق وظایف كارگزار :علی (ع) هرگاه فردی را جهت انجام مسئولیتی بر می گزید، طی فرمانی وظایف او را بطور دقیق مشخص نموده از كوتاهی و خیانت در انجام امور بیم می داد و بدینوسیله امكان هر گونه بهانه جویی را سلب می نمود.
4- و اگذاری مسئولیت: واگذاری مسئولیت بر اساس توانائی و دادن اختیارات بر اساس مسئولیت را بنا نهاد. چون معیار واگذاری مسئولیتها لیاقت و توانایی است، لذا در حكومت علی (ع) حتی استانداردهای حضرت وظایف و اختیارات یكسانی نداشتند. آن عده از یارا ن حضرت كه كاملاً مورد اعتماد بوده و از لحاظ توانایی های فكری و اجرائی در حد بالایی بودند، به سمت استانداری مناطق حساس و بزرگ منصوب گشته و حضرت تقریباً تمام اختیارات خویش را به عنوان ولی امر مسلمین در آن مناطق به ایشان تفویض می نمود.
5- تأمین مالی و رفاهی كارگزاران :سیاست مالی امام علی (ع) در قبال كارگزاران دولتی، دو وجه داشت : مخاطب یك وجه آن مدیران ارشد نظام بودند و مخاطب وجه دیگر آن مابقی كارگزاران دولت . امام (ع) در تأمین حقوق کارگزاران و تلاش جهت بهبود وضعیت معیشتی ایشان به مالك اشتر چنین دستور می دهند: "سپس به ایشان (کارگزاران) حقوق فراوان بده، زیرا این كار ، آنها را در اصلاح خویش تقویت می كند و به دنبال خیانت و رشوه نمی روند و از خیانت در امو ا لی كه در اختیار آنهاست بی نیاز می سازد . به علاوه، چنانچه از دستور تو سرپیچی كردند و در امانت خیانت ورزیدند، حجت بر آنها تمام است و می توانی متخلف را تنبیه كنی " . اما سیاست علی (ع) در قبال مدیران ارشد نظام ((ان الله فرض علی ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس كیلا یتبیغ بالفقیر فقره.)) بود. یعنی خداوند بر پیشوایان دادگر واجب گردانیده است كه زندگی خود را با طبقه ضعیف تطبیق دهند كه رنج فقر ، مستمندان را ناراحت نكند.
6- نظارت مستمر و دقیق بر عملكرد كارگزاران و اطرافیان:درنظر ایشان نظام بازرسی و بازرسان ، چشم حكومت محسوب می شوند و حكومتی كه نظام بازرسی صحیح و مطمئن نداشته باشد، همانند كوری است كه معایب را نمی بیند و در منجلاب عیوب و مفاسد غوطه ور می شود.
7- برخورد با كارگزار متخلف :سیاست امام علی (ع) در برابر كارگزارانش ، سیاست پیشگیری از جرم است. لذا تمام شرایط پیشگیری (گزینش ، مشخص كردن وظایف،‌ تأمین مالی، بازرسی دقیق و ...) را بكار می گیرد. حال اگر با تمام این شرایط كسی تخلفی می كرد، دیگر هیچ بهانه ای برای عدم برخورد با او وجود نداشت .

رانت خواری و مدیریت علوی
 

اصطلاح رانت خوارى كه به تازگى در ادبیات كشورمان به كار برده مى شود، به معناى استفاده مادى و معنوى از ارتباطات ویژه اى با مدیران و مسئولان داشته و از نزدیكان و خواص آنان به شمار مى روند، انتظارات خاصى از آن ها دارند و سعى مى كنند از این قرابت و موقعیت ویژه استفاده كرده ، و از منابع و امكانات سازمان بیش تر از دیگران استفاده كنند، و منافع مادى و معنوى فراوانى براى خود جلب كنند.
امام على (ع ) با توجه به این خصلت اطرافیان ، به مالك اشتر توصیه مى كند كه مراقب اطرافیان باشد و امتیاز ویژه اى در اختیار آنان قرار ندهد؛ به طورى كه دیگران از این كار متضرر شوند. ایشان مى فرماید:
و لا تقطعن لاءحد من حاشیتك و حامتك قطیعة و لا یطمعن منك فى اعتقاد عقده تضر بمن یلیها من الناس فى شرب اءو عمل مشترك یحملون مؤ ونته على غیرهم فیكون مهنا ذلك لهم دونك ، و عیبه علیك فى الدنیا و الآخرة ؛ و به هیچ یك از اطرافیان و بستگان خود زمینى از اراضى مسلمان وا مگذار؛ و باید طمع نكنند كه قرار دادى با آن ها منعقد سازى كه مایه ضرر سایر مردم باشد، خواه در آبیارى یا عمل مشترك دیگر؛ به طورى كه هزینه هاى آن را بر دیگران تحمیل كنند، كه در این صورت سودش براى آن هاست و عیب و ننگ آن براى تو در دنیا و آخرت .
از این سخن مولاى متقیان امام على (ع ) مى توان استنباط كرد كه سلوك و سیره عملى مدیر یا مسئول باید به گونه اى باشد كه اطرافیان طمع نكنند و انتظار نداشته باشند كه او به نفع آنان و به ضرر دیگران كارى را انجام دهد. مدیر و مسئول باید به طورى رفتار نماید كه نزدیكان و اطرافیان او بدانند و یقین داشته باشند كه او مرتكب كارى نخواهد شد كه به نفع نزدیكان خود باشد و سایر مردم از این امر متضرر گردند. بنابراین ، مدیر باید با سلوك و روش عملى خود از انتظارات و طمع هاى بیجا و بى مورد نزدیكان و اطرافیان خود پیشگیرى نماید؛ و طورى رفتار كند كه آنان چنین توقعاتى از او نداشته باشند.
نمونه هایى از مراقبت و برخورد امام على (ع ) با اطرافیان
امام على (ع ) نه تنها به كارگزاران ارشد خود توصیه و سفارش اكید مى كرد تا مواظب اطرافیان خود بوده و مانع زیاده خواهى و امتیاز طلبى آنان شوند، كه خود نیز در این مورد نسبت به نزدیكان و اطرافیان خویش این گونه بود، و بسیار سخت مى گرفت . در منابع و متون روایى و تاریخى ، موارد متعددى از برخورد آن حضرت با اطرافیان خویش و پرهیز ایشان از دادن هر گونه امتیاز ویژه به آنان وجود دارد. به عنوان نمونه ، به چند مورد اشاره مى كنیم :
از موارد برخورد سخت گیرانه آن حضرت در مقابل زیاده خواهى و امتیاز طلبى نزدیكان ، برخورد آن حضرت با برادرشان عقیل است . آن حضرت در یكى از خطبه هاى خود این گونه تعریف مى كند:
و الله لقد راءیت عقیلا و قد اءملق حتى استماحنى من بركم صاعا وراءیت صبیانه شعث الشعور، غبر الاءلوان من فقرهم كاءنما سودت وجوهم بالعظلم وعاودنى موكدا و كرر على القول مرددا، فاءصغیت الیه سمعى فظن اءنى ابیعه دینى واتبع قیاده مفارقا طریقتى . فاءحمیت به حدیدة ، ثم اءذنیتها من جسمه لیعتبر بها، فضج ضجیج ذى دنف من المها و كاد ان یحترق من میسمها، فقلت له : تكلتك الثواكل یا عقیل ! اءتئن من حدیدة اءحماها انسانها للعبه و تجرنى الى نار سجرها جبارها لغضبه ! اءتین من الاءدى ولا اءئن من لظى ؟! ؛ سوگند به خدا همانا عقیل را دیدم كه به شدت فقیر شده بود و از من مى خواست كه یا صاع (سه كیلو) از گندم هاى شما را به او ببخشم .
كودكان او را دیدم كه از گرسنگى موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته ، گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل باز هم اصرار كرد و چند بار خواسته خود را تكرار نمود. من به او گوش فرا دادم . خیال كرد من دینم را به او مى فروشم و به دلخواه او قدم بر مى دارم و از راه و رسم خویش دست مى كشم ! (اما من براى بیدارى و هشیارى او) آهنى را در آتش ‍ گداختم ، سپس آن را به بدنش نزدیك ساختم تا با حرارت آن عبرت گیرد. ناله اى همچون بیمارانى كه از شدت درد مى نالند، سر داد و چیزى نمانده بود كه از حرارت آن بسوزد. به او گفتم : اى عقیل ! زنان داغدیده در سوگ تو بگریند، از آهن تفتیده اى كه انسانى آن را به صورت بازیچه سرخ كرده ، ناله مى كنى ؛ اما مرا به سوى آتشى مى كشانى كه خداوند جبار با خشم و غضبش ‍ آن را بر افروخته است ؟! تو از این رنج مى نالى و من از آن آتش سوزان نالان نشوم ؟!.
یكى دیگر از این موارد، داستان دختر امام على (ع ) است . على بن ابى رافع این داستان را چنین نقل مى كند:
من خزانه دار و كاتب على بن ابى طالب (ع ) بودم . در خزانه بیت المال گردنبند مرواریدى بود كه در جنگ جمل به دست آمده بود. روزى دختر على بن ابى طالب (ع ) به من پیغام داد كه شنیده ام كه در بیت المال امیر المؤ منین (ع ) گردنبند مرواریدى است ، و آن در دست توست . من دوست دارم كه آن را به من امانت بدهى تا در ایام عید قربان با آن زینت نمایم .
به او پیغام دادم كه اى دختر امیر المؤ منین ! آیا به صورت امانت مضمونه مردوده (امانتى كه باید برگردانید و اگر از بین برود شما ضامن آن هستید) مى خواهید؟ فرمود: آرى ، به صورت امانت مضمونه مى خواهم و پس از سه روز بر مى گردانم . سپس آن گردنبند را در اختیار ایشان قرار دادم
روزى امیر مؤ منان (ع ) آن گردنبند را دیده و شناخته بود. به دخترش فرمود: این گردنبند چگونه به دست تو رسیده است ؟! گفت : از على بن ابى رافع ، خزانه دار بیت المال امیر مؤ منان ، عاریه گرفته ام ، تا هنگام عید خود را با آن زینت كنم سپس به او برگردانم .
امیر مؤ منان ، كسى را دنبال من فرستاد، و من خدمت ایشان رسیدم . به من فرمود: اى پسر ابى رافع ! آیا به مسلمانان خیانت مى كنى ؟! عرض ‍ كردم : پناه مى برم به خدا از این كه به مسلمانان خیانت كنم !.
فرمود: چگونه گردنبندى كه در بیت المال مسلمانان بوده ، بدون اجازه من و بدون رضایت مسلمانان به دختر امیر المؤ منین عاریه داده اى ؟!.
عرض كردم : یا امیر المؤ منین ! او دختر شما است و از من خواست كه آن را به صورت عاریه به او بدهم تا بر خود زیور آویزد، و من آن را به صورت عاریه مضمونه مردوده ، به او داده ام ، و خودم نیز از مال خویش آن را ضمانت كرده ام ؛ و بر من است كه آن را سالم به جایش برگردانم .
فرمود: پس همین امروز آن را برگردان ، و مبادا دیگر چنین كارى را تكرار كنى كه در آن صورت ، از طرف من تنبیه و عقوبت خواهى شد!.
سپس فرمود: سوگند یاد مى كنم كه اگر دخترم این گردنبند را به صورت عاریه مضمونه مردوده ، نگرفته بود، او اولین زن هاشمى بود كه به خاطر دزدى دستش را قطع مى كردم !.
این سخن حضرت به گوش دختر امام رسید. به پدر عرض كرد: اى امیر مؤ منان ! من دختر تو و پاره تن تو هستم ، چه كسى شایسته تر از من كه از این گردنبند استفاده كند؟!.
امیر المؤ منین (ع ) به او فرمود: اى دختر على بن ابى طالب ! خود را از جاده حق منحرف نكن ، آیا همه زنان مهاجرین مى توانند در این عید با مثل چنین گردنبندى خود را بیارایند؟!.
على بن ابى رافع مى گوید: گردنبند را از او گرفتم و به جایش ‍ برگرداندم .

تصمیم گیری و مدیریت علوی
 

تصمیم ‌گیری ، فراگردی است كه طی آن ، شیوه عمل خاصی برای حل مسأله یا مشكل ویژه‌ای ، برگزیده می‌شود. ( استونر ، 1982)
امروزه بخش مهمی از وقت و كار مدیران صرف حل مشكل و تصمیم گیری می‌شود به طوریكه می‌توان گفت وظایف اساسی برنامه‌ریزی ، سازماندهی ، رهبری و كنترل نیز مستلزم تصمیم‌گیری است . بر اثر تصمیم ، خط مشیها ، جریان امور و اقدامات آتی مشخص شده ، دستورات لازم صادر می‌گردند بنابراین تصمیم‌گیری چهارچوبی برای عملكرد كاركنان سازمان فراهم می‌سازد و از این رو ، نقش بسیار مهمی در مدیریت ایفا می‌كند . این اهمیت تا بدانجاست كه سایمون ، تصمیم‌گیری را مترادف مدیریت می‌داند و معتقد است كه فعالیت و رفتار سازمانی ، شبكه پیچیده‌ای از فراگردهای تصمیم‌گیری . همچنین یكی دیگر از صاحبنظران مدیریت به نام گریفیث ، تصمیم‌گیری را قلب سازمان و مدیریت تلقی می‌كند و معتقد است كه تمام كاركردهای مدیریت و ابعاد سازمان را می‌توان بر حسب فراگرد تصمیم‌گیری توضیح داد.او معتقد است تخصیص منابع، شبكه ارتباطی ، روابط رسمی و غیر رسمی و تحقق اهداف سازمان به وسیله مكانیسمهای تصمیم‌گیری كنترل می‌شوند . از این رو ، تصمیم‌گیری به منزله كلید فهم پیچیدگیهای سازمان و عملكردهای مدیریت است.
در مدیریت اسلامی نیز توجه بسیاری به امر تصمیم‌گیری شده است تا آنجا كه امام علی (ع) تصمیم فرد را برابر با میزان عقل و اندیشه او می‌داند و در جای دیگر ، تصمیمی را كه بر مبنای عقل و خرد اتخاذ شده باشد ، نجات بخش معرفی می‌نماید.
در قران ، سه مرحله برای تصمیم‌گیری بیان شده است : 1- مشورت 2- اتخاذ تصمیم 3- توكل بر خداوند.
مطالعه زندگی پیامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار علیهم السلام ، نشان می‌دهد كه حتی با داشتن علم سرشار الهی و ارتباط با سرچشمه جوشان وحی ، هرگز در امور مهم بدون مشورت تصمیم‌گیری نمی‌كردند . خود پیامبر (ص) به این مطلب تصریح فرموده‌اند كه : « خدا و رسول او از مشورت بی‌نیازند اما خداوند آن را وسیله رحمت برای امت من قرار داد ، زیرا كسی كه به مشورت بنشیند ، به پیشرفت و سعادت می‌رسد و هر كس آن را ترك نماید ، گمراه و سرگردان می‌شود .
امام علی (ع) در لزوم مشورت قبل از تصمیم‌گیری می‌فرماید : « كسی كه استبداد رأی داشته باشد ، هلاك می‌شود وهركس با مردان بزرگ مشورت كند ، در عقل و دانش آنها شریك شده است .
از آنجا كه یكی از مهمترین مراحل فرایند تصمیم‌گیری ، گردآوری اطلاعات جامع و موثق برای اخذ تصمیم می‌باشد ، مشورت و نظرخواهی از دیگران به خصوص صاحبنظران و افراد مجرب می‌تواند كمك بزرگی در گردآوری اطلاعات باشد و شخصی كه این گونه رفتار ننماید ، قطعاً دچار سرگردانی و پشیمانی خواهد شد . چنانچه امام علی (ع) می‌فرماید : « مخالفت با نظر و مشورت دانشمندان با تجربه ، موجب سرگردانی و حیرت بوده و سبب پشیمانی خواهد شد » .
در مدیریت اسلامی ، تصمیم‌‌گیری تنها با اتخاذ تصمیم پایان نمی‌پذیرد بلكه پس از اتخاذ تصمیم باید به خدا توكل كرد و از درگاه لایزال الهی مدد خواست و امور خویش را بدو واگذار نمود البته پرواضح است كه این واگذاری امور ( توكل ) پس از بررسی كامل اسباب و عوامل عرفی و عقلایی و تلاش فكری و عملی خود و دیگران (تصمیم‌گیری) خواهد بود .
گاهی در تصمیم‌گیری ممكن است فرد یا گروه تصمیم‌گیرنده به سبب مخاطرات ناشی از تصمیم ، ترس و وحشت داشته باشند و یا در نتیجه مردد باشند . توكل بر نیروی بیكران الهی ، ترس و وحشت و تردید را از بین می‌برد و دل انسان را آرام می‌سازد و این از ویژگیهایی منحصر به فرد تصمیم‌گیری در مدیریت اسلامی است .
به طور كلی علل و عواملی كه سبب ضعف در تصمیم‌گیری می‌گردند عبارتند از : تردید و دودلی ، ترس و وحشت از نتایج تصمیمات ، تسویف (كار امروز را به فردا انداختن ) ، عدم اعتماد به نفس ، پیروی از وسواس و هوای نفس و احتیاط بیش از حد كه تمامی موارد مذكور را می‌توان با توكل بر نیروی بی‌كران الهی برطرف نمود . بنابراین اگر خالق حكیم می‌فرماید : « هر گاه به تصمیم رسیدید به خداوند توكل كنید ، به این علت است كه از عوامل ضعف تصمیم‌گیری و نگرانیها و ناآرامیهای ناشی از آن در امان باشیم و بتوانیم تصمیماتی قاطع و استوار بگیریم .
قاطعیت در تصمیم‌گیری ، یكی از خصوصیات لازم برای مدیران می‌باشد و مدیر با این خصوصیت ، با برداشتن مشكلات از سر راه ، كاروان سازمان را هر چه سریعتر به سر منزل مقصود می‌رساند . البته نباید شلوغ كاریها ، بی‌گدار به آب زدنها ، استبدادها ، خشونتها و از موضع دیكتاتورها برخورد كردن را قاطعیت به حساب آورد . اینها تفاسیر غلطی است كه از قاطعیت شده است و در مدیریت اسلامی جایگاهی ندارد .
می‌توان گفت آن گاه كه مطالعات لازم برای انجام كاری صورت گیرد و پیشنهادها و نظرات دیگران جمع‌آوری شود و زمینه اجرای عمل از هر جهت فراهم شود ، تصمیم برخاسته از همه این تلاشهای آگاهانه را با جدیت و جرأت ، در چارچوب قانون اجرا كردن ، «قاطعیت» نام دارد .
امام علی (ع) می‌فرماید : « قاطعیت در تصمیم‌گیری ، نتیجه دوراندیشی است »
تحقیق و بررسی در سیره حكومتی امام علی (ع) به خوبی مشخص می‌سازد كه او حاكمی دلیر و مدیری قاطع بود و در اخذ تصمیم ذره‌ای هراس و تردید به دل راه نمی‌داد و در انتخاب والیان و حاكمان ولایات و سرزمینهای اسلامی نیز ، چنین كسانی را برمی‌گزید لذا آن روز كه مالك اشتر را به عنوان فرمانروای سرزمین مصر انتخاب می‌نماید ، او را چنین معرفی می‌كند : « همانا مالك ، در برندگی و قاطعیت ، چون شمشیری از شمشیرهای خداوند است كه تیزی آن كند نمی‌شود و به هر جا كه فرود آید ، ضربت آن بی اثر نیست .

سلوك مديريت از ديدگاه اميرالمومنين (علیه السّلام)
 

اهميت مديريت از ديدگاه امام علي (علیه السّلام): امير المومنين علي (علیه السّلام) مديريت را محور و قطب مي دانند، تمام مسايل را در جامعه اسلامي بر محور مدير و مديريت خلاصه مي كنند و مي فرمايند: «تدبير و مديريت خود سرمايه اندك را افزون مي كند، اما مديريت و تدبير سوء و ضعيف سرمايه انبوه را نيز نابود و زائل مي سازد.» امام علي (علیه السّلام) در جاي ديگر مي فرمايند: «رجعت و سير قهقرايي چهار علت عمده دارد كه مهمترين آن سوء مديريت است.»
وظايف عام مديريت اسلامي از ديدگاه امام علي (علیه السّلام)
1- ايمان و تقوا
يك مدير در درجه نخست بايد همانند هر انسان ديگر ايمان و تقوا داشته باشد. مدير مومن، مطيع فرامين الهي است و مي داند كه اگر در جريان كارها شرايط سخت و دشواري برايش پيش آيد و يا زمينه كارها بسيار آماده باشد و امور به سهولت در برابرش پديدار گردد، در هر دو حالت روحيه خود را نباخته و خود را در مسير اجراي فرامين الهي مي بيند و با وقار و اطمينان خاطر كار را ادامه مي دهد. توصيه اميرالمومنين علي (علیه السّلام) به مالك اشتر در اين خصوص شنيدني است؛ «اي مالك، مالك نفس خويش باش و آن را به دست هوي مسپار، نفس خويش را با ترك خواهش ها بكش و به هنگام سركشي، عنانش را بكش كه نفس پيوسته به بدي فرمان مي دهد جز آنكه خداي رحم كند و در اجابت نفس در نارواها بخل بورزد و بدان كه همانا بخل ورزيدن نسبت به نفس، مراعات انصاف است در آنچه كه براي آن خوشايند يا ناخوشايند است.
2- اعتصام و اعتماد به خدا و نصرت الهي
اعتصام و اعتماد به خدا و نصرت الهي يكي از ابزارهاي معنوي است كه يك مدير اسلامي مي تواند براي انجام وظيفه خطير مديريت از آن استفاده كند تا از انجام كارها خسته و افسرده و مايوس نشود و سختي هاي بزرگ او را متزلزل نسازد. امام علي (علیه السّلام) در اين خصوص مي فرمايد: «كسي كه بر خدا توكل كند، ناهمواري ها و سختي ها بر او هموار و دستيابي به ابزار و امكانات رسيدن به هدف براي او آسان مي شود.»
3- رعايت عدالت و انصاف
رعايت و برقراري عدالت يكي از مهمترين وظايف يك مدير اسلامي است؛ عدالت مبناي همه حركت هاي صحيح مديريت است كه در اثر وجود عدالت همه چيز در جاي خود قرار مي گيرد و هر كس كارش را به درستي انجام مي دهد. مراعات بي طرفي بر مدير واجب است و بايد صرفنظر از اينكه يكي از دو طرف دوست صميمي يا خويشاوند نزديك اوست و اگر حق را به او ندهد ممكن است از وي رنجيده شود بايد به دقت بررسي كند كه حق به جانب كدام است. اميرالمومنين علي (علیه السّلام) در خصوص اين وظيفه مديريتي مي فرمايند: «كسي كه عادل باشد، دستور و حكمش نافذ خواهد بود.»
4- پرهيز از غرور و خودپسندي
يكي از بيماري هاي مهلك مديريت، گرفتار عجب و خودپسندي شدن و اينكه به محض منصوب شدن به مديريت، خود را بالاتر از ديگران ببيند و به افراد به ديده حقارت بنگرد و به همين دليل تماس خود را با مردم قطع كرده و از آنان دوري گزيند.
مديري كه دچار خودپسندي مي شود از جستجوي مرحله بهتري براي كار خود و بالا بردن سطح آن باز مي ايستد و هم از ديدن و پذيرفتن نوع بهتري از كار مورد نظر باز مي ماند و نيروي كمال گراي عقل خويش را فرو مي نهد.
حضرت علي (علیه السّلام) در نامه خويش به مالك اشتر مي فرمايند: «اگر قدرت و مقامي كه به دستت رسيده برايت خودپسندي و عجب آورده و كبريا و عظمتي براي خود پنداشتي، ملك خداي را بالاي سرت بنگر، بينديش كه قدرت هايي كه تو در حق خود نداري او درباره تو دارد … كه خدا هر جباري را ذليل گرداند و هر گونه فخرفروشي را زبون سازد.»
5- پرهيز از استبداد و ديكتاتوري
خطرناك ترين روحيه اي كه مدير در اثر ابتلاء به خودپسندي و تكبر پيدا مي كند روحيه ديكتاتوري و استبداد اوست. در چنين حالتي مدير همه معيارهاي حق و منطق و ملاك عدل و اخلاق را زيا پا مي گذارد و براي كسب قدرت بيشتر و اعمال آن به هر عمل نادرست و ظالمانه اي دست مي زند.
وظيفه مدير ايجاد شرايطي است كه افراد، داوطلبانه و آگاهانه از دستورات و قوانين پيروي كنند. زيرا انسان در برابر هر گونه ظلم و زور به طور آشكار يا پنهان، مقاومت مي كند. زورگويي و استبداد از نشانه هاي ناتواني است و به تعبيري آنجا كه منطق نباشد، از زور استفاده مي شود.
امام علي (علیه السّلام) مي فرمايند:« مبادا بگويي، من نيرومندم، امر مي كنم و دستوراتم اجرا مي شود، زيرا اين روش موجب فساد فكر، تضعيف دين و نزديك شدن به انحراف است.»
اميرالمومنين علي (علیه السّلام) شخص مدير را به توجه دائم به اينكه او خود زيردست رده هاي بالاتر از خود است و مديران بالاتر از او نيز در قلمرو فرمانروايي و حاكميت الهي قرار دارند، دعوت مي كند و به مالك مي فرمايند: «پس هر آينه تو بالاتر از آنهايي و ولي امر تو بالاتر از توست و خدا بالاتر از كسي است كه تو را به مديريت و فرماندهي و فرمانروايي گمارده است.»
و باز در جايي ديگر حضرت مي فرمايند: «تواضع آدمي را بالا مي برد و تكبر انسان را كوچك و پست مي كند.»
6- دوري از دنياپرستي و طمع
يك مدير اسلامي بايد مراقبت كند تا مال و مقام او را شيفته دنيا نسازد و او را از توجه به آينده و روز مرگ باز دارد و باعث انحراف و تباهي وي گردد. امام علي (علیه السّلام) در مورد دنياپرستي مي فرمايند: «محبت دنيا عقل را فاسد مي كند و گوش را از شنيدن مطالب حكيمانه ناشنوا مي سازد.»
و از سخنان گهربار آن امام علي (علیه السّلام) در مورد طمع همين بس كه حضرت مي فرمايند: «آنكه طمع را شعار خود گرداند خود را كوچك نماياند.»
7- صبر و شكيبايي
اهميت صبر در مديريت زماني روشن مي گردد كه بدانيم صبر واسطه اصلي در تحقق اهداف، به ويژه در رسيدن به هدفهاي بزرگ است و اين سنت قطعي الهي است كه بدون آن پيامبران هم نمي توانند اهداف مديريتي خود را محقق سازند. پس يك مدير اسلامي براي موفقيت در اهدافش بيش از هر چيز بايد به زيور صبور آراسته باشد. امام علي (علیه السّلام) در اهميت صبر و شكيبايي در كارها مي فرمايند:« نقش صبر در كارها همچون نقش سر در بدن است. همان طور كه با جدا شدن سر از بدن، بدن فاسد مي شود وقتي صبر را از كارها جدا كنيم كارها تباه مي شود.»
و در جايي ديگر حضرت مي فرمايند: «شكيبا، پيروزي را از دست نمي دهد هر چند زمان درازي چشم به راه بماند.»
8- تواضع و حلم
يكي از ابزارهاي مديريت تواضع و حلم است؛ با توجه به اينكه مدير مي خواهد به واسطه انسانها كاري را انجام دهد، بايد بتواند در برابر رفتارهاي گوناگون آنان واكنش مناسبي داشته باشد و با حلم و تواضع، رفتارها و گفتارهاي نامطلوب آنان را (در حد متعارف) تحمل نمايد. البته اين رفتار زماني مناسب است كه مسايل شخصي مدير مطرح باشد ولي اگر در ارتباط با وظايف سازماني و مصالح جمعي باشد، وظيفه مدير برخورد قاطعانه خواهد بود نه گذشت و بخشايش.
اهميت حلم و سعه صدر به حدي است كه امام علي (علیه السّلام) آن را ابزار كار مدير مي دانند مي فرمايند: «ابزار مديريت، سعه صدر است.»
9- گشاده رويي
يكي از ارزشهاي اخلاقي در نظام اسلامي، اين است كه مدير اسلامي با خوشرويي با مردم برخورد نمايد و بخاطر كاري كه براي آنها انجام مي دهد بر آنها منتي نداشته باشد. طبيعي است كه مدير يك سازمان در هر شرايطي قادر به حل كليه مشكلات مراجعين نيست ولي مي تواند با گشاده رويي با آنان روبرو شود و به سخنانشان توجه كند تا بدين وسيله از آلام و دردهاي آنان بكاهد و خوشي از خود به يادگار گذارد. اميرالمومنين علي (علیه السّلام) به مالك مي فرمايند: «براي رعيت بالت را فرود آور و پهلويت را برايشان هموار دار و با آنان گشاده رو باش.»
10- امانت داري
مسند مديريت، امانتي است كه به كارگزار سپرده مي شود و او بايد به نحو احسن از آن نگهداري كند و آن را بعد از خود به اهلش بسپارد. امام علي (علیه السّلام) در نامه اي كه به فرماندار خود در آذربايجان به نام اشعث بن قيس مي نويسند، مي فرمايند: «پست و مقامي كه به دست تو افتاده براي تو طعمه نيست بلكه امانتي در گردن تو است و خواسته اند كه تو نگهبان باشي براي كسي كه از تو بالاتر است. … »
11- ساده زيستي
يكي از مواردي كه اسلام همواره به آن سفارش فرموده است، ساده زيستي مديران جامعه است. امام علي (علیه السّلام) نيز مديران اسلامي را به ساده زيستي توصيه مي فرمايند: «خداوند بر پيشوايان دادگر واجب نمود خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا فقير را به هيجان و طغيان در نياورد.»
12- خدمت عاشقانه و توجه به محرومين
پس از پذيرش هر مسئوليتي مدير بايد تمام حسابگري هاي نفساني را به كناري نهد و با تمام وجود خود را وقف انجام وظيفه نمايد و بر خلاف كساني كه تصور مي كنند، مديريت يعني دست از كار كشيدن و تنها نظاره گر بودن، و لذا آن را مقدمه تن پروري و راحت طلبي مي پندارند، مدير اسلامي بايد در راه انجام مسئوليت خطيري كه بر عهده گرفته همه هستي اش را در طبق اخلاص بگذارد. مدير اسلامي بايد بيشتر عشق و محبت خويش را متوجه مردم و محروميني نمايد كه بدون هيچ توقعي بار مشكلات جامعه را به دوش مي كشند و پايه هاي نظام اسلامي برا دوش آنان استوار است و در هنگام هجوم دشمنان ايثارگرانه جان خود را نثار مي كنند. امام علي (علیه السّلام) در فرمان خويش به مالك اشتر مي فرمايند: «مهر و محبت و احسان به رعيت را در دل بپرور، (تو كه در لباس چوپاني) براي آنها درنده شكاري نباش كه خوردن آنها را غنيمت داني، آنها دو گروه بيش نيستند: يا با تو برادرند در دين يا در خلقت با تو برابرند.»
و باز در جايي ديگر مي فرمايند: «اگر مدير نيت پاك داشته و مردم از او آسوده خاطر باشند، تمامي اوقات روزش براي خدا صرف مي شود و عبادت به شمار مي آيد.»
13- پيشگامي در كارها و تسريع در امور مردم
از جمله كارهايي كه مدير بايد در آن پيشگام باشد، سرعت عمل در كار مردم و برطرف كردن مشكلات آنهاست. اين امر علاوه براي اينكه موجب موفقيت و پيشرفت كارهاي مدير شده و از انباشته شدن امور جلوگيري مي نمايد، بلكه باعث جلوگيري از دلسرد شدن و نارضايتي و نااميدي مردم نيز مي شود. امام علي (علیه السّلام) به مالك اين گونه سفارش مي كنند: «از وظايف اختصاصي تو زمامدار و والي اين است كه نيازمنديهاي مردم را در همان روز كه به اطلاعت مي رسد مرتفع سازي.»
14- حافظ بيت المال بودن
يكي از مهمترين وظايف مدير اسلامي اين است كه حافظ بيت المال مسلمين باشد. امام علي (علیه السّلام) در اين باره مي فرمايند: «بخشش زمامداران از خزانه مسلمين ستم و فساد است.»
15- وفاي به عهد
يكي ديگر از وظايف و ويژگي هاي مهم مدير وفاي به عهد است. امام در منشور خود به مالك مي فرمايند: «اگر دشمن در پيكار و كشاكش جنگ پيشنهاد صلحي پسنديده داد هرگز رد مكن … اگر مشكلي رخ داد كه ناچار شدي با دشمن صلح برقرار كني يا عهد يا ميثاقي ببندي بايد به پيمان خود وفادار باشي، قرارداد را با كمال درستي محترم شماري و جانت را سپر پيمان سازي.»
16- متين و ساده سخن گفتن
يك مدير اسلامي بايد در هنگام سخن گفتن، آنچنان ساده، سالم و قابل فهم سخن بگويد كه در شنوندگان خستگي و ملال و نهايتاَ بي تفاوتي ايجاد نكند. بايد از به كار به بردن اصطلاحات و كلمات و عبارات نامفهوم و پيچيده خودداري كند تا سنخنش به سادگي و به راحتي قابل فهم باشد. سخن وسيله ارتباط ميان مدير و كارشناس است. مدير بايد در فن خط و سخنوري تمرين نمايد و فصيح صحبت كند. امام علي (علیه السّلام) در اين زمينه مي فرمايند: «چه بسا كلامي كه تاثيرش از تيرهاي بران افزونتر است.»
17- جلوگيري از رواج تملق و عيب جويي و سخن چيني
يك مدير اسلامي بايد به گونه اي عمل كند كه افراد ناباب، زمينه ايجاد اغتشاش در روابط را بدست نياورند و موجبات ناراحتي‏، نگراني، سوءظن و بي اعتمادي بين افراد را بوجود نياورند. زماني كه مدير به خودپسندي مبتلا مي شود، عده اي براي خوشامد وي به تملق گويي مي پردازند كه رواج اين امر محيط سازمان را مسموم و ناامن مي سازد. امام علي (علیه السّلام) در اين مورد مي فرمايند: «پرهيز كن از خودپسندي و تكيه بر چيزي كه تو را به خودپسندي وادارد و از اين كه دوست بداري مردم تو را بستايند، زيرا اين حالت از مهمترين فرصت هاي شيطان است تا نيكي نيكوكاران را از بين ببرد. شيطان انسان را به ستايش دوستي و خودپسندي وامي دارد تا كار نيكي كه انسان انجام داده، بي اثر شود.»
18- تثبيت رويه ديگران
يك مدير اسلامي بايد به اين اصل اعتقاد و ايمان داشته باشد كه بزرگاني كه قبل از وي در آن پست بوده اند انتصابهايي را انجام داده اند كه صحيح است، دستورالعملهايي را داده اند كه به رشد سازمان كمك مي كند، بنابراين يك مدير اسلامي نبايد به صرف رفتن مديران قبلي و جايگزين شدن خود به جاي آنان، كليه امور را تغيير دهد و در تمامي انتصابات، دستورالعملها، سازماندهي ها و … تجديدنظر نمايد چرا كه ممكن است برخي از اين انتصابها و دستورالعملها به جا‏، دقيق، صحيح و مبتني بر بررسي علمي انجام شده باشد و در هم ريختن آنها موجب كندي يا توقف كار سازمان گردد. امام علي (علیه السّلام) در نامه اي به مالك اشتر مي نويسد: «آداب و رسوم شايسته اي را كه بزرگان نخستين بكار بسته اند و مايه همبستگي و اصلاح حال رعيت بوده درهم مشكن و نيز رويه جديدي را كه به چيزي از آن روشها آسيب مي رسانند وضع منما، زيرا در غير اين صورت پاداش از آن كسي است كه آن رويه ها را برقرار كرده و مسئوليتش بر عهده توست، به خاطر اينكه آنها را نقض كرده اي.»

وظايف خاص مديريت اسلامي از ديدگاه امام علي (علیه السّلام)
 

1- تصميم گيري
به جرات مي توان گفت كه مهمترين وظيفه يك مدير، تصميم گيري است. تصميم گيري سه ركن اساسي دارد كه اگر هر سه در اتخاذ يك تصميم مدنظر قرار گيرد، آن تصميم بهينه و به نتيجه مطلوب خواهد انجاميد:
ركن اول تصميم گيري «آگاهي از شرايط موجود و جمع آوري اطلاعات» است. امام علي (علیه السّلام) در اين خصوص مي فرمايند: «داناترين مردم كسي است كه آينده را بهتر ببيند.»
ركن دوم تصميم گيري « استفاده از تجارت گذشته» است. امام علي (علیه السّلام) در اين زمينه مي فرمايند: «هر كس كه از وقايع گذشتگان عبرت بگيرد، بصيرت پيدا مي كند و كسي كه بصيرت و بينايي يابد قدرت تحليل و فهم آن را نيز پيدا مي كند و آن كسي كه فهميد عالم مي شود.»
ركن سوم تصميم گيري نيز «مشورت كردن» است. امام به مالك مي فرمايند: «اي مالك، در اموري كه واقعيت آنها بر تو روشن نيست دانايان و آگاهان را جمع كن و با آنان به بحث و اقناع بپرداز، آنگاه نظري كه مورد اتفاق دانايان مسلمين است را به مرحله اجرا درآور.»
و باز حضرت مي فرمايند: «هيچ چيز مانند مشورت درستي و حقيقت را آشكار نمي سازد.»
اما با چه كساني بايد مشورت كرد؟ امام علي (علیه السّلام) مالك را از مشورت با چند گروه باز مي دارد و مي فرمايند: «و بخيل را در مشورت خود راه مده كه تو را از نيكوكاري باز گرداند و از درويشي مي ترساند و نه نه ترسو را، چون در كارها ناتوانت جلوه دهند و يا آزمند مشورت مكن كه ترا به جمع مال از راه ستم تشويق كند، بخل و ستم و حرص غريزه هايي مختلفند كه در نهاد اشار جمع شده و همه بدگماني به خداست.»
2- گزينش و استخدام
يكي ديگر از وظايف مدير اسلامي، گزينش نيروهاي انساني كاردان جهت سپردن مسئوليت به اوست. امام علي (علیه السّلام) براي انجام اين كار شاخص هايي را توصيه مي كند تا بتوان افراد شايسته را انتخاب كرد، اين شاخص ها عبارتند از :
الف- فريب ظاهرسازي افراد را نخوريد: يك مدير اسلامي بايد كاملا متوجه باشد كه براي انتخاب افراد تنها به برداشت هاي شخصي خود تكيه نكند بلكه بايد ملاك هاي گزينش را مدنظر قرار دهد. امام علي (علیه السّلام) در اين زمينه مي فرمايند: «نبايد گزينش آنها را بر اين گمان شخصي خود، كه به نظرت خوب آمده يا شخصاَ به آنان خوش بين مي باشي، انجام دهي، زيرا افراد با ظاهرسازي و خوش خدمتي نظر مديران را جلب مي كنند در حالي كه در وراي آن ظاهر، از خيرانديشي و امانت اثري نيست.»
ب- افراد باسابقه روشن و درخشان را انتخاب كنيد: يك مدير بايد همواره به خاطر داشته باشد كه بهترين معرف هر فرد اعمال و رفتار اوست بنابراين بايد افراد را بر اساس سابقه كاري آنها انتخاب كند. امام علي در اين زمينه مي فرمايند: «آنها را با نحوه همكاري شان با مديران صالحي كه قبل از تو بر سر كار بوده اند، ارزيابي كن. … »
ج- افراد خوش سابقه در نزد مردم را برگزين: يك مدير اسلامي به هنگام سپردن مسئوليت به يك فرد، بايد به قضاوت عمومي در مورد آن فرد نيز توجه داشته باشد. امام علي (علیه السّلام) به مالك مي فرمايد: «پس خوش سابقه ترين آنها را در نزد عموم برگزين»
د- امانتداران را انتخاب كن: مدير مسئوليت را بر عهده شخصي قرار دهد كه شايستگي لازم را براي حفظ اين امانت داشته باشد. حضرت علي (علیه السّلام) به مالك مي فرمايند: «و كسي را كه از همه بيشتر، چهره اش به امانتداري و وفاداري شناخته شده است، انتخاب كن.»
ه- صلاحيت اخلاقي افراد را مدنظر قرار بده: يك مدير اسلامي بايد در انتصاب هاي خود، صلاحيت اخلاقي افراد را مدنظر قرار دهد. امام علي (علیه السّلام) در اين زمينه مي فرمايند: «مكاتبات و اموري كه حاوي تمامي تدابير محرمانه و اسرار توست را به شخصيت هاي واجد صلاحيت اخلاقي واگذار.»
و- افراد با درك روحي بالا را برگزين: امام علي (علیه السّلام) مي فرمايند: «اي مالك از كساني برگزين كه تعهدي كه از جانب تو مي پذيرد، يا مقرراتي كه از سوي تو وضع مي كند، سست نباشد و از رهانيدن تو از تعهدات و مقرراتي كه گره در كارت ايجاد كرده ناتوان نباشد.»
ح- مراعات كننده حدود كارها، را برگزين: اميرالمومنين علي (علیه السّلام) مي فرمايند: «و از كساني انتخاب كن كه به قدر و حدود خود در كارها نادان نباشند، پس هر آينه كسي كه حدود خود را نشناسد حدود ديگران را بيشتر نخواهد شناخت.»
ط- افراد با شهامت را انتخاب كن: امام علي (علیه السّلام) به مالك مي فرمايند: «و كساني را براي مسئوليتها انتخاب كن كه با پذيرش هر چه كه از رهگذر هواي نفس تو ممكن است براي آنها پيش آيد، كمترين كمك را به تو در آنچه خدا بر دوستانش نمي پسندد بدهند.»
ي- افراد باظرفيت را برگزين: امام علي (علیه السّلام) مي فرمايند: «كسي را انتخاب كن كه نه بزرگي كار، او را از پاي درآورد و نه فراواني كار او را دچار پريشاني و سردرگمي نمايد.»
ك- افراد دقيق و هوشيار را انتخاب كن: امام به مالك مي فرمايند: «از كساني انتخاب كن كه غفلت او باعث آن نگردد كه نامه هاي كارگزارانت را به نظرت نرساند يا از طرف تو در آنچه براي تو مي ستاند يا از طرف تو مي بخشد نادرست جلوه دهد.»
ل- حق گويان را برگزين: امام علي (علیه السّلام) مي فرمايند: «پس آنگاه برگزيده ترين آنان در نزد تو بايد حقگوترين آنها در عين تلخي حقايق تو باشد.»
3- عزل و نصب
يكي ديگر از وظايف مهم مديريت، عزل و نصب است. يك مدير اسلامي با صداقت و حسن نيت و با توجه به ويژگي هاي افراد ، آنها را براي تصدي مسئوليتها انتخاب مي كند اما چنان كه شخص ديگري را يافت كه بمراتب بهتر از فرد قبلي از عهده آن مسئوليت بر مي آيد يا آن فرد براي كار ديگري مناسب تر است و در سمت ديگري بهتر مي تواند انجام وظيفه كند بايد بي درنگ در انتصاب هاي قبلي خود تجديد نظر كند و با عزل وي هر كس را در مسئوليت مناسب تر قرار دهد. امام علي (علیه السّلام) در نامه اي به فرماندار بحرين در جريان تعويضش مي نويسند: «من نعمان پسر عجلان زرقي را بر بحرين فرمانروا كردم و تو را بي آنكه بر تو نكوهشي باشد يا سرزنشي، از كار بركنار داشتم. همانا تو وظيفه فرمانداري را نيكو انجام دادي و شرط امانت را به جاي آوردي. پس اكنون نه به تو بدگمانم نه توبيخي برايت روا مي دانم. نه تهمتي بر تو است و نه گناهي. نزد من آي كه برآنم تا با ستمگران شام درآويزم و دوست دارم كه در اين سفر با من باشي، چه تو از زمره آن مردمي هستي كه در جهاد با دشمن و در برپا داشتن ستون دين، از آنان ياري مي جويم.»
4- ترفيع و ارتقاء
مدير اسلامي بايد از يك سو مقررات سازمان را به نحوي تنظيم نمايد كه كليه افراد امكان داشته باشند با كسب شايستگي هاي بيشتر و ابزار كارايي در زمينه هاي بالاتر، مسئوليت هاي مهمتري را بر عهده گيرند و از سوي ديگر معيار را در نيل به مراتب بالاتر، صرفاَ شايستگي و كارآيي افراد قرار دهد و از هر گونه رابطه گرايي و نورچشمي پروري اجتناب ورزد. امام علي (علیه السّلام) مي فرمايند:پس زمينه را براي نيل آنها به آرمانهاي خودشان (دستيابي به مسئوليتهاي بالاتر و ابراز لياقت بيشتر) باز كن.»
5- پرداختها و دستمزد
يك مدير اسلامي همچنان كه به ميزان و كيفيت كار كاركنان توجه دارد بايد مسايل انساني آنها را نيز مدنظر قرار دهد و به دقت مسايل و مشكلات و نيازهاي مادي و معنوي آنان را شناسايي نموده و در جهت رفع آنها اقدام كند. امام علي (علیه السّلام) به مالك مي فرمايند: « بايد (خدمتگزاران وفادار) از حقوق سرشار و زندگي مرفه برخوردار باشند تا هم بتوانند (با فكر آسوده) خود را اصلاح كنند و هم ( در اثر بي نيازي) دست تطاول به اموال عمومي دراز نكنند و اگر سر از فرمان تو بپيچيدند يا در امانت تو رخنه اي وارد كردند هيچ عذري و بهانه اي نداشته باشند.»
6- كنترل و نظارت
يك مدير اسلامي همواره بايد در جريان كارهاي انجام شده قرار گيرد تا چنانچه اشكال يا انحرافي پيش آمد قبل از اينكه عمليات خاتمه يابد يا زياني متوجه سازمان گردد جلوي آن را بگيرد. مدير دقيقاَ بايد بداند كداميك از كاركنان كارش را درست و كداميك ضعيف انجام مي دهد تا بتواند افراد فعال را تشويق و افراد كم كار را تنبيه كند. امام علي (علیه السّلام) به مالك مي فرمايند: «به جزئيات كارهاي عمال رسيدگي كن، بازرسان مخفي راستگو و وفادار بر آنها بگمار كه بازرسي محرمانه آنها را به امانت و درستي و ارفاق با رعيت وادار كند و از (شر) دستياران مصون دارد.»
7- ارتباطات
يك مدير براي موفقيت خود و سازماني كه در آن مديريت مي كند بايد جريان ارتباطات را همانند جريان خون در بدن، در سازمان خود به كار اندازد و نبايد ارتباط خود را با مردم قطع كند. امام علي (علیه السّلام) به فرماندار خويش در مكه مي نويسد: «از ارباب حاجت كه خواستار ارتباط با تو است خويشتن را پنهان مكن كه هر آينه اگر در نخستين بار كه مراجعه مي كند از درگاهت رانده شود چنانچه بعد از آن هم نيازش را برآورده سازي ستوده نخواهي بود.»

سیره علوی در برخورد با غیر خودی‏ ها
 

یكی از كارامدترین و برترین زمینه‏های الگوپذیری از حیات جاویدان و زندگی سراسر عزت امام علی علیه السلام، شناخت‏سیره آن امام همام در برخورد با «غیرخودی‏ها» - اعم از معاند و غیر معاند - می‏باشد.بی‏تردید با اشاعه فرضیه «تساهل و تسامح‏» و گسترش دامنه تلاش‏های غیرخودی‏ها در عرصه‏های گوناگون اجتماعی - اعم از فرهنگی، سیاسی و اقتصادی - پرداختن به این بخش از سیره امیرمؤمنان علیه السلام ضرورت بیش‏تری یافته است; زیرا گاه دیده می‏شود برخی اشخاص و احزاب با استناد به بعضی شیوه‏های آن بزرگوار در قبال مخالفان و نادیده‏گیری بخش دیگر، درصدد مشروع‏سازی بینش خویش در باب تساهل و تسامح می‏باشند.
ناگفته پیداست كه هدف اصلی این افراد و گروه‏ها این است كه از این طریق بتوانند فرهنگ غلط تواضع و تسلیم در قبال دشمنان معاند را توسعه داده و شیوه ناصواب «سازش‏» ذلت‏بار با غیرخودی‏ها را جایگزین اندیشه جاوید «ستیز با استكبار» نمایند.
آنچه می‏خوانید نیم‏نگاهی است‏به سیره علوی در برخورد با غیر خودی‏ها:
1.دشمن‏شناسی
اساسی‏ترین شروط موفقیت در عرصه‏های سیاسی و اجتماعی شناخت دشمن است.در خبری از رسول اكرم صلی الله علیه وآله نقل شده است: «آگاه باشید! عاقل‏ترین مردم كسی است كه خدایش را بشناسد و از او پی‏روی كند و دشمنش را نیز بشناسد و آن‏گاه نافرمانی‏اش كند.»
در جای دیگری می‏فرمایند: «اگر مردم ده چیز را می‏شناختند، سعادت دنیا و آخرتشان تامین می‏شد; یكی از آن‏ها شناخت ابلیس (دشمن) و یارانش می‏باشد.»
از جمله ویژگی‏های ممتاز و برجسته امام علی علیه السلام، دشمن‏شناسی است كه یكی از شاخه‏های علوم و معارف آن حضرت به شمار می‏رود..زیرا ایشان، كه «وارث علم انبیای الهی علیه السلام‏» ، و «باب علم پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله‏» می‏باشند، در آغاز خلافتشان خطاب به مردم می‏فرمایند: «ای مردم، پیش از آن‏كه مرا در بین خود نیابید، آنچه می‏خواهید از من بپرسید; زیرا دانش پیشینیان و پسینیان نزد من است.»
در سال 38 هجری در مسجد كوفه فرمودند: «ای مردم، پیش از آن‏كه مرا نیابید، آنچه می‏خواهید از من بپرسید، كه من راه‏های آسمان را بهتر از راه‏های زمین می‏شناسم.بپرسید پیش از آن‏كه فتنه‏ها چونان شتری بی‏صاحب حركت كنند و مهار خود را پای‏مال‏نمایند و مردم‏رابكوبند و بیازارندو محفل‏ها را سرگردان كنند.»
هشدارهای فراوان امیرمؤمنان علیه السلام در قالب خطابه، نامه و كلمات حكمت‏آمیز در نهج‏البلاغه و دیگر منابع حدیثی گویای آن است كه آن بزرگوار كاملا از حضور منسجم مخالفان معاند در بین خودی‏ها آگاه بودند.بدین‏روی، از سویی، می‏كوشیدند تاخودی‏ها را از وجود غیرخودی‏های معاند در بینشان‏آگاه سازند و به آنان‏می‏فرمودند: «ای‏بندگان خدا، شمارابه ترس‏از خدا سفارش می‏كنم و شما را از منافقان می‏ترسانم; زیرا آنان گم‏راه و گم‏راه كننده‏اند، خطاكار و به خطاكاری تشویق كننده‏اند، به رنگ‏های گوناگون ظاهر می‏شوند، از ترفندهای گوناگون استفاده می‏كنند، برای شكستن شما از هر پناهگاهی استفاده می‏كنند، و در هر كمینگاهی به شكار شما می‏نشینند.»
از سویی دیگر، تلاش می‏نمودند تا خودی‏ها را به ضرورت شناخت مخالفان و باطل‏پیشگان و معاندان حق توجه دهند و به آنان می‏فرمودند: «بدانید كه رشد را در نمی‏یابید، مگر آن‏كه رشد وانهادگان را بشناسید و هرگز به كتاب خدا چنگ نمی‏زنید، مگر آن‏كه رهاكننده آن را چنان كه باید شناخته باشید.»
گاه امیرمؤمنان علیه السلام از كثرت وجود مخالفان در بین امت اسلامی به درگاه ملكوتی پناه برده، در محضر ربوبی لب بر شكوه گشوده و عرضه می‏داشتند: «خدایا، دشمنی‏های پنهان، آشكار و دیگ‏های كینه درجوش است; خدایا به تو شكایت می‏كنیم از این‏كه پیامبر صلی الله علیه وآله در میان ما نیست و دشمنان ما فراوان و خواسته‏های ما پراكنده است.»
نكته مهم در بحث دشمن‏شناسی امام علی علیه السلام این است كه نه تنها آن بزرگوار از وجود دشمنان موجود مطلع بودند و از شیطنت‏های آنان خبر می‏دادند، بلكه در خلال ده‏ها خطبه، از وجود دشمنان آینده و ستم‏های ایشان نیز خبر می‏دادند; از جمله این‏كه پس از حادثه تلخ جنگ نهروان در سال 38 ه.ق فرمودند: «آگاه باشید! ترسناك‏ترین فتنه‏ها در نظر من، فتنه بنی‏امیه بر شماست; فتنه‏ای كور و ظلمانی كه سلطه‏اش همه جا را فراگرفته و بلای آن دامنگیر نیكوكاران است و...به خدا سوگند، بنی امیه پس از من برای شما زمامداران بدی خواهند بود.آنان چون شتر سركشی كه دست‏به زمین كوبد و لگد زند و با دندان گاز گیرد و از دوشیدن شیر امتناع ورزد، با شما چنین برخوردی دارند، و از شما كسی باقی نگذارند، جز آن‏كه برای آن‏ها سودمند باشد...بلای فرزندان امیه بر شما طولانی خواهد ماند; چندان كه یاری خواستن شما از ایشان چون یاری خواستن بنده باشد از مولای خویش یا تسلیم شده از پیشوای خود: فتنه‏های بنی‏امیه پیاپی با چهره‏ای زشت و ترس‏آور و ظلمتی با تاریكی عصر جاهلیت‏بر شما فرود می‏آید; نه نور هدایتی در آن پیداست و نه پرچم نجاتی درآن روزگاران به چشم‏می‏خورد...»
2.حفظ هوشیاری و پرهیز از بی‏تفاوتی
با بررسی سیره سیاسی امیرمؤمنان علیه السلام، به این حقیقت دست می‏یابیم كه غفلت و بی‏تفاوتی در قبال غیرخودی‏ها و دشمنان اسلام در قاموس زندگی آن بزرگوار بی‏معناست.
در متون تاریخی آمده است: آن‏گاه كه در سال 36 هجری، كسانی در مدینه از حضرتش خواستند: تا طلحه و زبیر، خودی‏های فریب‏خورده، را تعقیب ننماید و آنان را به حال خود واگذارد، خطاب به ارائه‏دهندگان این پیشنهاد فرمودند: «به خدا سوگند، من همچون كفتار نیستم كه با ضربات ملایم و آرام در برابر لانه‏اش به خواب رود تا صیاد به او رسد و دشمنی كه در كمین اوست غافلگیرش كند. (من غافلگیر نمی‏شوم.)»
زمانی هم كه از طریق نیروهای اطلاعاتی آگاه می‏شدند كه دشمن در نقطه‏ای خاص، درصدد اجرای توطئه است، با ارسال نامه‏ای به كارگزار خویش، وی را در جریان نقشه دشمن قرار می‏دادند: «پس از یاد خدا و درود، همانا مامور اطلاعاتی من در شام به من اطلاع داده است كه گروهی از مردم شام برای موسم حج‏به مكه می‏آیند; مردمی كوردل، گوش‏هایشان در شنیدن حق ناشنوا و دیده‏هایشان نابینا كه حق را از راه باطل می‏جویند و بنده را در نافرمانی از خدا فرمان می‏برند، دین خود را به دنیا می‏فروشند و دنیا را به بهای سرای جاودانه نیكان و پرهیزگاران می‏خرند، در حالی كه در نیكی‏ها، انجام دهنده آن پاداش گیرد و در بدی‏ها، جز بدكار كیفر نشود.پس در اداره امور خود، هشیارانه و سرسختانه استوار باش; نصیحت دهنده‏ای عاقل، پیرو حكومت و فرمانبردار امام خود باش! مبادا كاری انجام دهی كه به عذرخواهی روی آوری! نه به هنگام نعمت‏ها، شادمان و نه هنگام مشكلات سست‏باشی!»
امیرمؤمنان علیه السلام در جهت زدودن فرهنگ بی‏تفاوتی در قبال دشمن، كسانی را كه از همراهی با آن حضرت، در مقابله و ستیز با معاندان كنار كشیده بودند و ایشان را تنها گذاشته بودند مورد ملامت و مذمت قرار داده، می‏فرمودند: «اینان حق را خوار كرده، باطل را نیز یاری نكردند.»
با تاملی كوتاه در این‏گونه سخنان حكیمانه امام علی علیه السلام در خواهیم یافت كه همگان «خودی‏» محسوب نمی‏گردند و طرح مساله «خودی‏» و «غیرخودی‏» امری معقول و مشروع می‏باشد.بنابراین، نباید به بهانه پذیرش فرضیه «تساهل و تسامح‏» ، فرهنگ بی‏تفاوتی در قبال غیرخودی‏های معاند را ترویج كرد و مرزبندی بین آنان و خودی‏ها را نادیده گرفت و همگان را مساوی و «شهروند» به حساب آورد، امام علی علیه السلام در نفی چنین باورهایی می‏فرمایند: «كسی كه بین ما و دشمن ما فرقی نگذارد، و ما را با آنان مساوی بداند، از ما نیست.»
در خبری آمده است: «شخصی به حضرتش عرض كرد: من، هم با تو هستم و هم با معاویه.آن بزرگوار فرمود: یك چشم تو كور است; یا باید شفا یابی و چشمت را باز كنی و یا آن‏كه كاملا كور شوی.»
در فرازی از نامه امیرمؤمنان علیه السلام به محمدبن ابی‏بكر آمده است: «امام هدایتگر و زمامدار گم‏راهی هیچ‏گاه مساوی نخواهند بود; چنان‏كه دوستان پیامبر صلی الله علیه وآله و دشمنانش برابر نیستند.»
این‏گونه گفته‏ها و موضع‏گیری‏ها شاهد بر آن است كه نباید خودی را با غیرخودی برابر دانست و از كینه‏توزی دشمنان غافل بود و در قبال توطئه‏های آنان راه بی‏تفاوتی در پیش گرفت.بسیاری از حوادث تلخ رخ داده در تاریخ اسلام، معلول بروز خصلت ناپسند غفلت از دشمنان و بی‏تفاوتی در قبال آنان در بین مسلمانان بوده است.امیرمؤمنان علیه السلام از پیش آمدن چنین وضعیتی بسیار رنج می‏بردند و در ملامت آن می‏فرمودند: «به خدا سوگند، شما بد وسیله‏ای برای افروختن آتش جنگ هستید; شما را فریب می‏دهند، اما فریب دادن نمی‏دانید، سرزمین شما را پیاپی می‏گیرند و شما پروا ندارید، چشم دشمن برای حمله شما خواب ندارد ولی شما در غفلت‏به سر می‏برید. به خدا سوگند، شكست‏برای كسانی است كه دست از یاری یكدیگر می‏كشند.
از جمله امتیازاتی كه حضرت برای خود برمی‏شمارند، حفظ هشیاری كامل در قبال دشمن معاند و عدم غفلت از حیله‏های وی، و پرهیز از بی‏تفاوتی در برابر توطئه‏های اوست; در فرازی از خطبه‏ای كه پس از شكست‏شورشیان خوارج در سال 38 هجری برای بسیج كردن مردم در مبارزه با شامیان، در نخیله كوفه ایراد نمودند، فرمودند: «اما من، به خدا سوگند، از پای ننشینم و پیش از آن‏كه دشمن فرصت‏یابد، با شمشیر آب دیده) چنان ضربه‏ای بر پیكر او وارد سازم كه ریزه‏های استخوان سرش را بپراكند و بازوها و قدم‏هایش جدا گردد و از آن پس خدا هرچه خواهد انجام دهد.»
حضرت پس از حادثه ناگوار نهروان در سال 38 هجری، به ایراد خطبه پرداختند و در بخشی از این خطبه چنین فرمودند: «ای مردم، من بودم كه چشم فتنه را كندم و جز من هیچ كس جرات چنین كاری را نداشت، آن‏گاه كه امواج سیاهی بالا گرفت و به آخرین درجه شدت خود رسید.»
گاهی دیده می‏شد علی‏بن ابی‏طالب علیه السلام برای زدودن فرهنگ بی‏تفاوتی در قبال دشمنان و اثبات مشروعیت‏شیوه برخورد خویش با مخالفان معاند به ناچار به سیره پیامبر صلی الله علیه وآله استناد ورزیده خطاب به مسلمانان می‏فرمودند: «پیامبر صلی الله علیه وآله بدون سستی و كوتاهی، رسالت پروردگارش را به انجام رسانید و در راه خدا با دشمنانش بدون عذرتراشی جنگید.» (21)
حاصل آن‏كه حفظ هشیاری كامل در قبال غیرخودی‏های معاند و پرهیز از هرگونه غفلت در این زمینه، سرلوحه كاری امام علی علیه السلام قرار داشت.اكنون برماست كه همواره هشیاری خود را حفظ نموده، هیچ‏گاه دشمن را كوچك نشماریم; مولی علی علیه السلام می‏فرمایند: هرگز دشمن را كوچك مشمار، هر چند ضعیف باشد.»
«از دشمن در امان نباش، هرچند از تو سپاس‏گزاری كند.»
«كسی كه از دشمن غفلت كند، حیله‏ها و كیدهای دشمن بیدارش خواهد ساخت.»
3.مقابله با غیرخودی‏ها
با بررسی دوران درخشان حیات سیاسی امام علی علیه السلام، به خوبی در می‏یابیم كه آن حضرت در برخورد با غیرخودی‏ها از شیوه‏های متنوعی بهره می‏گرفتند. پیش از پرداختن به این شیوه‏ها، ذكر چند نكته لازم است:
الف.رعایت تقیدهای دینی در برخورد با دشمنان
امیرمؤمنان علیه السلام نه تنها در امور عبادی مقید به رعایت فرمان الهی بودند، بلكه در سایر عرصه‏ها و از جمله در عرصه پیكار و مقابله با مخالفان معاند نیز پایبند به دستورالعمل‏های دینی و آموزه‏های وحیانی بودند.بدین روی، همواره از اعمال سیاست نیرنگ و فریب پرهیز می‏نمودند و پیمان‏شكنی و نیرنگ با دشمن را ناپسند برمی‏شمردند.خود آن حضرت، یكی از امتیازهای خود را در برابر معاویه در همین موضوع می‏دانستند و در این‏باره می‏فرمودند: «به خدا سوگند، معاویه زیرك‏تر و سیاستمدارتر از من نیست.اما معاویه حیله‏گر و جنایت‏كار است و اگر نیرنگ و پیمان‏شكنی ناپسند و ناشایسته نبود، من زیرك‏ترین مردم بودم; ولی هر نیرنگی گناه و هر گناهی نوعی كفر و انكار است.روز رستاخیز در دست هر حیله‏گری پرچمی است كه با آن شناخته می‏شود.»
با آن‏كه حضرت علی علیه السلام از راهكارهای كارامد منتهی به نیرنگ و فریب آگاه بودند، ولی هیچ‏گاه در حل مشكلات خود، از آن‏ها بهره نگرفتند; زیرا فرمان الهی را در این زمینه مانع می‏دیدند; می‏فرمودند: «چه بسا شخصی تمام پیشامدهای آینده را می‏داند و راه‏های مكر و حیله را می‏شناسد، ولی امر ونهی پروردگار مانع اوست و با این‏كه قدرت انجام آن را دارد، آن را به روشنی رها می‏سازد.اما آن‏كه از گناه و مخالفت‏با دین پروا ندارد، از فرصت‏ها برای نیرنگ‏بازی استفاده می‏كند.»
متاسفانه برخی اشخاص ناآگاه عدم بهره‏گیری امام علی علیه السلام از سیاست نیرنگ و فریب را دلیل بر عدم آشنایی آن بزرگوار به سیاست تلقی نموده، غیرمنصفانه به مقایسه آن حضرت با معاویه پرداخته، در سیاست او را سرامد قلمداد نموده‏اند.
جورج جرداق مسیحی می‏گوید: «آن‏ها كه می‏گویند: علی سیاست را نمی‏شناسد، می‏خواهند علی همانند معاویه باشد و مثل او عمل كند، در حالی كه علی می‏خواهد علی بن ابی‏طالب باشد (و به شیوه الهی خود عمل كند.)
به دلیل پای‏بندی امیرمؤمنان علیه السلام به فرمان الهی در تمام عرصه‏ها، مشاهده می‏كنیم كه حضرت رعایت اصول اخلاقی و آموزه‏های دینی را حتی نسبت‏به سرسخت‏ترین دشمنان و از جمله نسبت‏به قاتل خویش، عبدالرحمن بن ملجم، امری لازم شمرده به فرزندان عبدالمطلب توصیه نمودند: «اگر من از ضربت او مردم، او را تنها یك ضربت‏بزنید و دست و پا و دیگر اعضای او را مبرید.من از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم كه فرمود: بپرهیزید از بریدن اعضای مرده، هرچند سگ دیوانه‏ای باشد. »
آن بزرگوار در حین نیایش‏های خود، در آستانه جنگ با دشمنان، به خداوند عرضه می‏داشتند: «اگر بر دشمن پیروزمان ساختی، ما را از تجاوز بركنار دار و بر راه حق استوار نما.»
حاصل آن‏كه، حضرت علی علیه السلام در همه عرصه‏ها از معصیت الهی پرهیز می‏نمودند و می‏فرمودند: «سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روی خارهای سعدان (خاری سه شعبه كه خوراك شتران و سخت گزنده است) به سر ببرم و یا با غل و زنجیر به این سویا آن سو كشیده شوم، خوش‏تر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت در حالی ملاقات كنم كه به بعضی از بندگان ستم و چیزی از اموال عمومی را غصب كرده باشم.به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان‏هاست‏به من دهند تا خدا را نافرمانی كنم بر این‏كه پوست جوی را از مورچه‏ای ناروا بگیرم، چنین نخواهم كرد.»
عهدنامه حضرت خطاب به مالك اشتر حكایت از آن دارد كه امیرمؤمنان علیه السلام وی را از نادیده‏گیری تقیدهای دینی برحذر داشته، به او هشدار داده‏اند كه نكند برای حل مشكلات خویش با دشمن راه حقه و تزویر و پیمان‏شكنی را در پیش گیرد.
ب.مرزبندی بین مخالفان فریب‏خورده و دشمنان اصلی
بی‏تردید، با توجه به متفاوت بودن موضع‏گیری‏ها و عملكردهای دشمنان و مخالفان اسلام و قرآن، نمی‏توان همه آنان را یكسان دانست، بلكه در یك تقسیم‏بندی كلی، می‏توان دشمنان آن حضرت را چنین تقسیم‏بندی كرد: جمعی از فریب‏خوردگان بودند; یعنی كسانی كه مجذوب ترفندهای دشمن گردیدند و به دلیل دل‏باختگی به زرق و برق دنیا، فریب خوردند - و نقشی در رهبری توطئه‏ها و پیكارها نداشتند.اما گروهی دیگر از آنان كسانی بودند كه صحنه گردان و آتش برافروزان اصلی عرصه دشمنی بودند.این دو دسته را نباید مساوی دانست و با هر دو گروه به یك شیوه برخورد كرد.
بدین‏روی امیر مؤمنان علیه السلام هنگام مواجه شدن با كسانی كه پس از ماجرای «حكمین‏» در صفین، در برابر حضرتش جبهه گرفتند و ایستادگی نمودند، خطاب به آنان فرمودند: آیا همه شما در جنگ صفین بودید؟ گفتند: بعضی بودیم و بعضی حضور نداشتیم.فرمود: به دو گروه تقسیم شوید تا مناسب با هر كدام سخن گویم.دو دسته شدند، آن‏گاه سخنانی طولانی ایراد نمودند. (33)
به دنبال این اقدام امام علی علیه السلام، كارگردانان اصلی توطئه هرچه كوشیدند تا نیروها را حفظ نمایند، موفق نشدند.امام علیه السلام با كسانی كه در صفین نبودند شروع به سخن كردند; جریان صفین را تحلیل كردند، آن‏گاه نیروها فهمیدند كه واقعیت چه بوده است، سپس امام منطقه‏ای را در نظر گرفتند و فرمودند: هر كس كه به كوفه برود، در امان است; هر كس به مدائن برود، در امان است; و هر كس به این نقطه برود در امان است.به دنبال این ماجرا، فروة بن نوفل اشجعی رو به طرفدارانش كرد و گفت: «به خدا قسم، نمی‏دانم برای چه با علی می‏جنگیم؟ ! من باز می‏گردم تا برایم روشن شود و آگاهانه وارد شوم; یا بجنگم یا اطاعت كنم.»
ج.ارشاد و هدایت
با تفحص در برخوردهای امام علی علیه السلام با غیر خودی‏ها به وضوح درمی‏یابیم كه هدف اصلی آن حضرت در این عرصه مهم سیاسی و اجتماعی ارشاد و هدایت اشخاص و احزاب بود و نه استیلا و سلطه‏یابی بر آنان.به دیگر سخن، آن حضرت می‏كوشیدند تا اقشار گوناگون جامعه به سوی حق حركت كنند و بندگی معبود حقیقی را پیشه نمایند.
وجود 241 خطبه، 79 نامه و 408 گفتار حكیمانه از آن حضرت تنها در مجموعه نفیس و ارزشمند نهج‏البلاغه گواه بر این است كه آن حضرت همواره در پی اجرای این توصیه پیامبراكرم صلی الله علیه وآله بودند كه به وقت اعزامشان به یمن به حضرتش فرمودند: «به پروردگار سوگند، اگر خداوند یك نفر را به وسیله تو هدایت كند، از آنچه خورشید بر آن طلوع یا غروب می‏كند بهتر است.»
آن حضرت به امید این‏كه كسی از مخالفان معاند هدایت‏یابد و راه ضلالت نپوید، از شتاب در صدور فرمان قتال و جنگ با دشمنان پرهیز می‏نمودند.همین شیوه برخورد از سوی امام علیه السلام موجب گردید تا پرسش‏هایی در ذهن سپاهیان و یارانشان مطرح گردد، مبنی بر این‏كه: اگر آنان دشمن هستند، پس چرا حضرت در صدور فرمان جنگ با آنان شتاب نمی‏كنند؟
خود آن بزرگوار در مقام پاسخ به این‏گونه پرسش‏ها می‏فرمودند: «این‏كه می‏گویید: خویشتن‏داری از ترس مرگ است، به خدا سوگند، باكی ندارم كه من به سوی مرگ روم یا مرگ به سوی من آید، و اگر تصور می‏كنید در جنگ با شامیان تردید دارم، به خدا سوگند، هر روزی كه جنگ را تاخیر می‏اندازم برای آن است كه آرزو دارم عده‏ای از آنان به ما ملحق شوند و هدایت گردند.و در لابه‏لای تاریكی‏ها، نور مرا نگریسته، به سوی من بشتابند، كه این برای من از كشتار آنان در راه گم‏راهی بهتر است، گرچه در این صورت نیز به جرم گناهشان گرفتار می‏گردند.»
لازم به ذكر است كه نه تنها آن حضرت به موضوع هدایت و ارشاد دشمنان اهمیت می‏دادند و آن را سرلوحه كار خود قرار داده بودند، بلكه از كارگزاران در حكومت‏خویش نیز می‏خواستند همانند امامشان عمل نمایند و برای برخورد فرهنگی اهمیت‏خاصی قایل باشند و آن را نسبت‏به برخورد فیزیكی و نظامی مقدم دارند; آن‏گاه كه معقل بن قیس ریاحی (از بزرگان و شجاعان كوفه) را با سه هزار سرباز به عنوان پیشاهنگان سپاه به سوی شام اعزام می‏داشتند، خطاب به وی چنین نوشتند: «مبادا كینه آنان پیش از این‏كه آنان را به راه هدایت فرا خوانید و درهای عذر بر آنان ببندید شما را به جنگ وا دارد.»
4.شیوه‏های برخورد با غیرخودی‏ها
اینك به بررسی مهم‏ترین شیوه‏های امام علی علیه السلام در قبال غیرخودی‏ها می‏پردازیم:

الف.مكالمه و گفت‏وگو:
 

از جمله روش‏های مقبول و معقول در عرصه سیاست، روش مكالمه و گفت‏وگو و انجام مذاكره دو جناح مقابل است.چه بسا ممكن است‏با اعمال چنین سیاستی، دشمنی‏ها تبدیل به دوستی و وفاق گردد.سیره امیرمؤمنان علیه السلام گویای آن است كه آن حضرت از اجرای چنین تدبیری در برخورد با مخالفان خود ابایی نداشتند; زیرا گاه با اعزام نماینده‏ای ویژه به سوی مخالفان باب گفت‏وگو را به سوی آنان می‏گشودند و گاه خود به طور مستقیم وارد گفت‏وگو با مخالف می‏شدند.در این نوشتار، تنها به ذكر دو نمونه بسنده می‏شود:
الف. «وقتی سپاه عایشه در بصره آماده رزم شدند، طلحه و زبیر (برای تحریك سپاه) مسلحانه به میدان آمدند.وقتی این دو به میدان شتافتند، امام علی علیه السلام جلو آمدند و آن‏قدر نزدیك شدند كه گردن اسبشان با گردن اسب طلحه و زبیر برخورد كرد (با این‏كه خطر كشتن آن حضرت وجود داشت) و بدون توجه به خطرات با آنان وارد مذاكره شدند.سپس به طلحه و زبیر فرمودند: آیا در گذشته من برادر دینی شما نبودم كه ریختن خون مرا حرام می‏دانستید و من هم ریختن خون شما را حرام می‏دانستم؟ پس چه حادثه‏ای اتفاق افتاده است كه ریختن خونم برای شما حلال شده است؟ !
طلحه گفت: تو مردم را علیه عثمان تحریك كرده‏ای!
امام در پاسخ طلحه آیه‏ای تلاوت كردند و فرمودند: «تو به خون‏خواهی عثمان برخاسته‏ای، خدا لعنت كند قاتلان عثمان را! ای طلحه همسرت را در خانه پنهان كرده‏ای، اما همسر رسول‏خدا صلی الله علیه وآله را برای جنگ به میدان آورده‏ای؟ ای طلحه مگر تو با من بیعت نكرده‏ای؟» طلحه گفت: از ترس بیعت كردم.
وقتی امام دیدند طلحه چنین به دروغ متوسل می‏شود و نشان می‏دهد كه قصد اصلاح و حل اختلاف ندارد، از او روی برگرداندند و رو به زبیر كردند و خطاب به او فرمودند: تو برای چه آمده‏ای؟
زبیر گفت: تو برای رهبری شایسته نیستی و از ما هم برتر نیستی!
امام فرمودند: «آیا پس از عثمان من شایسته نیستم؟ ما تو را از فرزندان عبدالمطلب می‏شمردیم تا این‏كه فرزندت بزرگ شد و بین ما جدایی انداخت.» سپس به او فرمودند: «یادت هست روزی در منطقه "بنی غنم" همراه پیامبر بودی، چشم پیامبر صلی الله علیه وآله به من افتاد و خندید و من هم خندیدم.تو به پیامبر عرض كردی: پسر ابوطالب غرورش را كنار نمی‏گذارد; پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: او غرور ندارد، ولی تو در آینده با او می‏جنگی، در حالی كه تو ستم‏كاری؟ !» زبیر گفت: خدای من، این سخنان درست است، به خدا سوگند، هرگز با تو نمی‏جنگم.و از سپاه كناره گرفت.
ب.پس از صدور حكم حكمین، مردی به نام خریت‏بن راشد رهبر فرقه بنی ناجیه از گروه خوارج، نزد امیرمؤمنان علیه السلام آمد و عرض كرد: یا علی به خدا قسم، امر تو را اطاعت نكرده، به تو اقتدا نمی‏كنم و فردا از تو جدا می‏شوم!
امام علیه السلام كمی با او صحبت كردند و فرمودند: چرا چنین می‏كنی؟
گفت: زیرا تو حكمیت را پذیرفتی و آن‏گاه كه شرایط مناسب بود، در دفاع از حق خود قصور ورزیدی و به مردمی كه به خود ظلم كردند تكیه و اعتماد نمودی و من این را برای تو عیب می‏دانم و از آنان نیز نفرت دارم و بدین دلیل، از هر دو گروه شما جدا می‏شوم.
حضرت علیه السلام فرمودند: «بیا تا كتاب را به تو بیاموزم و در مورد سنت‏با تو بحث و گفت‏وگو كنم و حقایقی را برای تو روشن سازم كه من آن‏ها را بهتر از تو می‏دانم.شاید حقیقت آنچه را كه انكار می‏كنی، بفهمی و آنچه را كه نمی‏دانی و به آن آگاه نیستی، برایت روشن شود.»

ب.پرهیز از توهین و دشنام
 

در عرصه سیاست، زیاد اتفاق می‏افتد كه طرفین متخاصم و دو جناح مقابل هم، از اهانت‏به یكدیگر و فحاشی كردن و بر زبان راندن سخنان زشت علیه یكدیگر امتناع نمی‏ورزند.اما در حكومت دینی، اعمال چنین شیوه‏ای، حتی نسبت‏به مخالف، ممنوع می‏باشد.
خدای منان خطاب به مؤمنان می‏فرماید: «آنان‏كه غیرخدا را می‏خوانند دشنام مدهید.پس دشنام دهند خدا را از روی ستم، بدون آن‏كه دانشی داشته باشند.» (انعام: 108) امام علی علیه السلام كه همواره در جهت اجرای فرمان الهی قدم برمی‏داشتند، در تمام مراحل زندگی، از اعمال این شیوه در برخورد با دوست و دشمن پرهیز می‏نمودند و یاران خویش را نیز از روی آوردن بدین شیوه و بهره‏گیری از آن نهی می‏كردند. بدین‏روی، آن‏گاه كه شنیدند گروهی از اصحاب ایشان در جنگ صفین، اهل شام را ناسزا می‏گویند، خطاب به آنان فرمودند: «من خوش ندارم كه شما دشنام‏دهنده باشید، اما اگر كردارشان را تعریف و حالات آنان را بازگو می‏كردید، به سخن راست نزدیك‏تر و عذر پذیرتر بود.خوب بود به جای دشنام آنان، می‏گفتید: خدایا، خون ما و آن‏ها را حفظ كن، بین ما و آنان را اصلاح نما و آنان را از گم‏راهی به راه راست هدایت كن تا آنان كه جاهلند، حق را بشناسند و آنان كه با حق می‏ستیزند پشیمان شده، به حق بازگردند.»
ابن ابی الحدید در شرح این سخن امام علیه السلام می‏گوید: «آنچه امام علیه السلام آن را خوش نداشتند و آنان را نمی‏پسندیدند این بود كه به اهل شام سخنان شت‏بگویند، ولی از این‏كه آنان را لعن نمایند و یا از آنان اظهار برائت و بی‏زاری كنند، كراهتی نداشتند.»
در خبری آمده است: روزی حضرت بر گروهی از اهل شام كه ولیدبن عقبه نیز در بین آنان بود، گذر كردند، آنان به امیرمؤمنان علیه السلام دشنام می‏دادند و ناسزا می‏گفتند: اصحاب امام علیه السلام از این روش نادرست‏شامیان خبر دادند: (و خواهان مقابله به مثل بودند) در چنین شرایطی، آن حضرت فرمودند: «با بزرگواری به جنگ با آنان بروید و در شما وقار اسلامی و آرامش و سیمای صالحان باشد.به خدا قسم، جاهل‏ترین مردم به پروردگار مردمی هستند كه رهبر و تربیت‏كننده آنان معاویه و و ابوالاعور سلمی و ابن ابی محیط شرابخوار و حد خورده اسلام باشند.این‏ها هستند كه بر من عیب گرفته، به من دشنام می‏دهند و از قدیم با من می‏جنگیدند و به من فحش می‏دادند; روزی كه آنان را به اسلام دعوت می‏كردم و آنان مرا به بت‏پرستی می‏خواندند.الحمدلله، لا اله الا الله همیشه فاسقان با من دشمنی می‏كرده‏اند.این گرفتاری بزرگی است.

ج.پرهیز از مصالحه سیاسی
 

غالبا زمام‏داران و رجال سیاسی، پس از دست‏یابی به قدرت و تصاحب كرسی حكومت، درصدد تطمیع مخالفان خویش برمی‏آیند و به اصطلاح، به «مصالحه سیاسی‏» روی می‏آورند و راه سازش را سرلوحه كارشان قرار می‏دهند.بدین‏روی، دیده می‏شود كه برخی از زمام‏داران در دفاع از چنین شیوه‏ای حاضر بودند برای تثبیت پایه‏های قدرت خویش، افراد ناباب و ناسالم را به كار بگمارند و آنان را شریك در حكومت كنند.با شكل‏گیری حكومت امام علی علیه السلام و وجود مخالفان در شهرهای گوناگون، برخی از اشخاص از حضرتش خواستند تا به مصالحه سیاسی روی آورند و به طور مقطعی هم كه شده است، سازش با مخالفان معاند را پیشه نمایند، اما آن حضرت، كه هیچ‏گاه در حق بودن راه خود و باطل بودن رسم و آیین دشمنان خویش تردید نداشتند، از اعمال چنین سیاستی پرهیز می‏نمودند و به صورت شفاف و روشن، با در پیش گرفتن این شیوه، مخالف بودند; از ابتدای امر، مانع به قدرت رسیدن آنان شده و به هیچ وجه حاضر به مصالحه سیاسی نشدند.به چند نمونه تاریخی توجه نمایید:
1.در روزهای اول پس از انجام مراسم بیعت‏با امیرمؤمنان علیه السلام طلحه نزد ایشان آمد و عرض كرد: بصره را به من واگذار كن! در آن صورت، هر حركتی كه علیه تو به وجود آید، با سپاه به كمك تو خواهیم آمد.زبیر نیز گفت: كوفه را به من واگذار كن! در آن صورت، هر حركتی كه علیه تو به وجود آید با سپاه به كمك تو خواهیم آمد.حضرت فرمودند: باید روی این پیشنهاد مطالعه كنم و بعد هم حاضر نشدند این حكومت را به آنان واگذار كنند.
2.ابن عباس می‏گوید: هنگام مرگ عثمان و بیعت‏با امام، من در مكه بودم.وقتی به مدینه آمدم، خدمت امام رسیدم.دیدم مغیرة بن شعبه از نزدش بیرون آمد.به او گفتم: چه كار داشتی؟ گفت: پس از بیعت، خدمتش رسیدم و به او پیشنهاد كردم: بگذار كارگزاران عثمان سركار بمانند تا اوضاع آرام گیرد و حكومت تثبیت‏شود و بعد هر كس را كه خواستی بركنار كن! در پاسخ فرمود: «لا اداهن فی دینی‏» ; در دینم اهل سازش نیستم و به حرفم توجه نكرد.امروز آمدم به ایشان پیشنهاد كردم، پیشنهاد اولم را نپذیرفتی، دست كم بگذار معاویه سركار بماند! در پاسخم فرمود: «لا والله، لا استعمل معاویة یومین‏» ; به خدا قسم، دو روز هم حاضر نیستم با معاویه كار كنم.
ابن عباس می‏گوید: به خدمتشان رسیدم و عرض كردم: گرچه به طلحه و زبیر نیز اطمینان ندارم، ولی خواهش می‏كنم: بگذار معاوبه باشد و پس از تثبیت، خودم او را بركنار می‏كنم.حضرت فرمود: «لا والله‏» ; به خدا قسم، امكان ندارد.

د - برخورد قاطع با توطئه‏گران
 

از جمله شیوه‏های معقولی كه امام علی علیه السلام در برخورد با غیرخودی‏های معاند از آن بهره می‏جستند، شیوه قتال و پیكار نظامی بود.هر زمان و مكانی كه اعمال این شیوه به مصلحت‏بود، امیرمؤمنان علیه السلام بدون كم‏ترین درنگی، از آن استفاده می‏كردند.در چنین موقعیتی، هیچ‏گونه سستی روا نمی‏داشتند چنان‏كه خود می‏فرمایند: «سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق و آنان‏كه در گم‏راهی و فساد غوطه‏ورند، یك لحظه مدارا و سستی نمی‏كنم.»
در جای دیگری نیز فرمودند: «به خدا سوگند، در این راه، هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم و خیانت نكردم و سستی در من راه نیافت.به خدا سوگند، درون باطل را می‏شكافم تا حق را از پهلویش بیرون كشم.»
نكته‏ای كه نباید از ذكر آن غفلت كرد این‏كه اجرای این شیوه در عرصه مقابله با غیر خودی‏ها یك سیاست همگانی و فراگیر نسبت‏به همه مخالفان نبوده بلكه تدبیری است كه تنها در برخورد با طیف معاند غیرخودی‏ها و یا خودی‏های فریب‏خورده خطرآفرین اعمال می‏گردید.در منظر امام علی علیه السلام، ستیز با چنین اشخاص و احزابی در جهت اطاعت از فرمان الهی محسوب می‏گردد و قتال با آن‏ها مشروع است.
بدین‏روی، به جنگیدن خود با آنان فخر می‏نمودند و از اقدامات خویش، در این عرصه به عظمت‏یاد می‏كردند. و ایشان جنگ با این‏گونه معاندان دین را وظیفه خود می‏دانستند و در این‏باره می‏فرمودند: «اما من، به خدا سوگند، از پای ننشینم و پیش از آن‏كه دشمن فرصت‏یابد، با شمشیر آب دیده چنان ضربه‏ای بر پیكر او وارد سازم كه ریزه‏های استخوان سرش را بپراكند و بازوها و قدم‏هایش جدا گردد و از آن پس، خدا هرچه خواهد انجام دهد.»
در جای دیگری، برخورد در سایه شمشیر با كسانی را كه از حق سرپیچی كنند، درمان باطل و یاری رساندن حق بر شمرده، می‏فرمودند: «اگر اینان از حق سرپیچی كنند، با تیزی شمشیر پاسخشان می‏گویم و این كار برای درمان باطل و یاری حق كفایت می‏كند.»
موجه بودن این شیوه برخورد با مخالفان معاند و كینه‏توز موجب گردیده تا امیرمؤمنان علیه السلام به پیشنهاد آنان‏كه خواهان تغییر نظر در برخورد نظامی با معاویه بودند پاسخ منفی بدهند; چنان‏كه در كتب تاریخی می‏خوانیم:
آن‏گاه كه عقیل، برادر علی بن ابی‏طالب، پیشنهاد تغییر شیوه برخورد نظامی با معاویه را داد، آن حضرت طی نامه‏ای به این پیشنهاد پاسخ منفی دادند و خطاب به برادرشان نوشتند: «اما آنچه را كه از تداوم جنگ پرسیدی و رای مرا خواستی بدانی، همانا رای من پیكار با پیمان‏شكنان است تا آن‏گاه كه خدا را ملاقات كنم; نه فراوانی مردم مرا توانمند می‏كند و نه پراكندگی آنان مرا هراسناك می‏سازد.هرگز گمان نكنی كه فرزند پدرت، اگر مردم او را رها كنند، خود را زار و فروتن خواهد داشت و یا در برابر ستم سست می‏شود و یا مهار خود را به دست هر كسی می‏سپارد و یا از دستور هر كسی اطاعت می‏كند.»
به هر حال، حیات سیاسی امیرمؤمنان علیه السلام گویای آن است كه آن حضرت نه تنها از جنگ با مفسده‏جویان و معاندان با حق ترس و هراسی به دل راه نمی‏دادند، بلكه آنان را به مبارزه دعوت می‏كردند.ایشان در بیانی، خطاب به معاویه چنین فرمودند: «من علی بن ابی‏طالب، آن كسی هستم كه به جنگ تهدید نمی‏شوم و از مبارزه باكی ندارم.ای معاویه، اگر دوست داری، به مبارزه بیا!»
آن حضرت در نامه‏ای كه به مخنف بن سلیم - فرماندار امیرمؤمنان علیه السلام در اصفهان و همدان- نگاشتند، این‏گونه فرمودند: «جهاد با كسی كه با میل و رغبت از حق رو گردانیده و با اختیار، كوری و ضلالت را برگزیده، بر انسان‏های عارف و بیدار واجب است.»
در فرازی از خطبه معروف به «قاصعه‏» نیز فرمودند: «آگاه باشید! خداوند مرا به جنگ با سركشان متجاوز، پیمان‏شكنان و فسادكنندگان در زمین فرمان داده.»
آن بزرگوار كسانی را كه از ستیز و جنگیدن با این گروه از دشمن سرباز می‏زدند، مستحق نكوهش دانسته، در مذمت آنان می‏فرمودند: «بدانید! مردانی از شما به یاری من نیامدند، من آنان را عتاب و سرزنش كرده، این را بر آنان عیب می‏گیرم، آنان را ترك كنید و برای آنان سخنانی را كه خوش ندارند بشنوند، بگویید تا بدین‏وسیله، نكوهش گردند و تفاوت و امتیاز حزب‏الله روشن شود و حزب‏الله بدین وسیله شناخته شود. »
حاصل آن‏كه كسانی كه از خشم خدا می‏هراسند نه تنها از مقاتله و پیكار با دشمنان خدا خسته نمی‏شوند، بلكه بر توانمندیشان افزوده خواهد شد; چنان‏كه در سخن امام علی علیه السلام آمده است: «آن‏كه دندان خشم در راه خدا بر هم فشارد، بر كشتن باطل‏گرایان توانمند گردد.»

ه.عفو و گذشت
 

از دیگر شیوه‏های امام علی علیه السلام در برخورد با مخالفان، شیوه «عفو» و گذشت است.البته به كارگیری این شیوه نیز همگانی نبوده است; یعنی چنین نبوده كه امام در برخورد با هر مخالفی و بدون لحاظ هیچ قید و شرط و مصلحتی به اجرای این شیوه پرداخته باشد، بلكه عفو و اغماض آن حضرت نسبت‏به آن دسته از مخالفان بود كه در آغاز امر درصدد مقابله با نظام و حكومت اسلامی برآمده، توطئه در هت‏براندازی آن تدارك دیده و حتی وارد عرصه كارزار هم شده بودند، ولی سپس در مقام عمل دچار شكست می‏شدند و با فرجام عبرت‏آموزی مواجه می‏گشتند و پس از آن به حاشیه می‏رفتند و در گوشه‏ای، به ادامه حیات دنیوی روی می‏آوردند.
امیرمؤمنان علیه السلام تنها در مقام برخورد با این طیف از مخالفان، از شیوه عفو و اغماض بهره گرفتند و رفتار سوء گذشته آنان را نادیده می‏گرفتند.به چند نمونه توجه كنید:
1.مروان بن حكم، از كارگردانان اصلی جنگ جمل و از مخالفان سرسخت امام بودند، ولی پس از شكست‏سپاه عایشه، امام او را عفو كردند.
2.عبدالله بن زبیر، خواهرزاده عایشه از دشمنان سرسخت امام بود و در ملاعام به امام ناسزا می‏گفت.درجمل همین كه امام در صحنه نبرد حاضر شدند، رو به سپاه عایشه، جمله‏ای درباره امام گفتند (كه ذكر آن بجا نیست) با شكست‏سپاه عایشه، او را اسیر كردند و نزد امام آوردند.امام تنها یك جمله به او فرمودند: «برو كه نبینمت!»
3.سعید بن عاص از كارگردانان جنگ جمل بود كه پس از جنگ، به مكه گریخت.وقتی امام او را دیدند، اصلا به او اعتنایی نكردند و به او چیزی نگفتند.
4.عایشه، با آن همه گرفتاری كه برای امام درست كرد پس از شكست، امام به دیدنش رفتند و او را احترام كردند.
ابن ابی الحدید پس از نقل چندین نمونه درباره این‏گونه رفتار امام علیه السلام، چنین می‏گوید: «اگر اسم این موارد را "گذشت" می‏گذاری برای اثبات حسن رفتار كافی است و اگر اسم "دین‏داری" می‏گذاری، پس امام علی علیه السلام شایسته‏ترین فرد است كه این‏گونه رفتار كند.»
ناگفته نماند كه شیوه امیرمؤمنان علیه السلام در برخورد با مخالفانی كه درصدد براندازی نطام نبودند ولی با امام هم - به هر دلیلی - میانه خوبی نداشتند نیز شیوه «عفو و اغماض‏» بود، در قبال این گروه از مخالفان هیچ‏گاه درصدد انتقام برنمی‏آمدند.
فرجام سخن
با تامل در آنچه آمد، این موارد قابل استنتاج است:
1.دشمن‏شناسی لازم، بلكه ضروری و اجتناب‏ناپذیر است.
2.بی‏تفاوتی در قبال توطئه‏ها و كینه‏توزی‏های دشمنان در منظر امیرمؤمنان شیوه‏ای است ناپسند و مذموم.
3.برخورد قاطع و ستیز و مقاتله با غیرخودی‏های معاند و خودی‏های فریب‏خورده مشروع و معقول است.حیات سیاسی امام علی علیه السلام با چنین شیوه‏ای آمیخته است.
4.شیوه ستیز و پیكار نظامی با مخالفان تنها شیوه علی بن ابی‏طالب علیه السلام در این عرصه نبوده; زیرا شیوه‏های دیگری همچون مكالمه و گفت‏وگو، موعظه و نصیحت، و عفو و گذشت نیز دراین زمینه، از آن حضرت به یادگار مانده است.
منابع پس از قرآن کریم :
1. نهج البلاغه ترجمه ی محمد دشتی ، نشر : امامت ،مرداد، 1384
2. غررالحكم و دررالكلم، شرح محقق بارع جمال الدین محمد خوانساری، نشر دانشگاه تهران، موسسه انتشارات و چاپ ، شهریور1385
3- مديريت علوي، ابوطالب خدمتي، علي آقاپيروزي و عباس شفيعي. نشرپژوهشکده حوزه و دانشگاه 1382
4-اصول کافی ، شیخ کلینی (ره) ، نشر جهان آرا ، فروردین 1387
5- گلستان ، مصلح بن عبدالله سعدی ، به اهتمام خلیل خطیب رهبر ، نشر صفی علیشاه ، 1387
6- تفسیر المیزان ، سید محمد حسین طباطبایی ، نشر دار الکتب الاسلامیه ، مرداد، 1385
7-وسائل الشیعه ، محمدحسن حرعاملی ، میرزاحسین نوری ، نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی ، آذر 1385
8- اصول و مبانی مدیریت اسلامی . محمدحسین ساجدی نیا ، نشرشهر آشوب ، 1383
9- مدیریت ژاپنی ، ن. درداری ، نشر رسا ، 1375
10- موسوعة الامام على بن ابى طالب (ع )، محمدي‌ الري‌ شهري‌، محمد‌، دارالحديث‌، قم‌،1421 ق‌ .
11- مدیریت عمومی ، سیدمهدی الوانی نشر نی ، دی، 1388
12- مقدمات مدیریت آموزشی ، علی علاقه بند ،نشر روان ، اردیبهشت 1389
13- نهج البلاغه شرح عبده نشر لقاء ، فروردین1389
14- سلوك مديريت از ديدگاه اميرالمومنين (علیه السّلام) ، علي اصغر «رشيد گزكوه»، نشر كانون تبليغات ساحل هنر، اسفند 1380
15- روزنامه رسالت – شماره 6255
16- http://modirestan.mihanblog.com/ وبلاگ مدیرستان
17- http://www.darolhoda.ir/ ؛ سایت موسسه ی فرهنگی دار الهدی .
18- http://www.modiryar.com ، سایت جامع مدیریت ؛ مدیر یار

ارسالی از طرف کاربر محترم :ardakan


 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.