بررسي و توصيف حوادث كربلا در اشعار اهلي شيرازي (3)
2.گوشه هايي از حوادث و وقايع كربلا در شعر اهلي
1-2.ريختن خون امام (عليه السلام) و بريدن حلق مبارک ايشان
آغشته شد به خون سر و فرقي كه موي او
خون در درون ناقه تاتار كرده است
(همان ، ص 428)
حلق حسين مي برد تيزي تيغ بي امان
جان حسن همي گزد تلخي زهر جانگزا
(همان ، ص 422)
ببريد حلق پاک حسين آن يزيد و شمر
اين غدر بين كه آن سگ غدار كرده است
(همان ، ص 428)
حلقي بريد شمر لعين كز نسيم او
بويي است اينكه عيسي مريم گرفته است
(همان ، ص 430)
2-2.تشنه لبي امام حسين (عليه السلام)
ماه محرم است و لب تشنه ي حسين
آب بقا حرام بر ابرار كرده است
(همان ، ص 429)
حلقي كه تشنه ي دم آبي است چون خورد
تيغي كه زهر آب ز ارقم گرفته است
(همان ، ص 430)(5)
3-2.بر نيزه زدن سر مبارک امام حسين (عليه السلام)
بر نيزه نيست سرخي خون از سر حسين
كآتش به جان نيزه و پرچم گرفته است
(همان)
4-2.خونباري حادثه ي كربلا
تشنه لبان كربلا روي به خاک و تن به خون
ما پي آبروي خود خاک بر آبروي ما
(همان ، ص 422)
طوفان آب اگر طلبي در كنار بحر
طوفان خون كنار شهيدان كربلا
(همان ، ص 423)
5-2.حضرت علي اصغر(عليه السلام)
ناوک زدند بر دل طفلي كه از عطش
پيكان آبدار به مرهم گرفته است
(همان ، ص 430)
6-2.پليدي شمر و يزيد
دست از فرات شو كه يزيد آب خورد ازو
گر آب زمزم است كه مردار كرده است
(همان ، ص 429)
حلقي بريد شمر لعين كز نسيم او
بويي است اينكه عيسي مريم گرفته است
(همان ، ص 430)
ببريد حلق پاک حسين آن يزيد و شمر
اين غدر بين كه آن سگ غدار كرده است
(همان ، ص 428)
3.تأثير حوادث كربلا بر عالم و توصيف آنها در شعر اهلي
1-3.بهره گيري از اجرام آسماني در توصيف حوادث كربلا :
يک قطره آب، ابر بر آن تشنگان نريخت
زان بر زبان طعنه زدن سوسنش(7) گرفت
(همان ، ص 442)
شاهي كه خرمن فلكش در كرم جوي
ارزنده نيست بلكه كم از ارزنش گرفت
(همان ، ص 443)
بشكن در فلک كه به آل تو در ببست
خيبر گشاست دست تو اين فتح باب كن
(همان ، ص 497)
شير فلک كه قصد جگر گوشه ي تو كرد
بر آتش غضب جگر او كباب كن
(همان)
آب از حسين چشمه خورشيد بسته است
خاكش به چشم افكن و بحرش سراب كن
(همان)
كيوان به دود سينه ي خود كن رخش خراب
مريخ هم به خون خودش كف خضاب كن
(همان)
گيسوي زهره را ببر و در برش فكن
گو اين پلاس گردن چنگ رباب كن
(همان)
تير (8) فلک قلم شكنش زين خط خطا
بر مشتري به فتوي اين خون عتاب كن
(همان)
وين جامه ي سفيد كه بر مه درين عزاست
صد پاره چون كتان به بر ماهتاب كن
(همان)
گرمي نماي با كره آتش از غضب
آتش چو تيز گشت تو ميلي به آب كن
(همان)
چشم هوا كه تيره تر از ابر گريه است
كورش به ميل گرم ز رمح شهاب كن
(همان)
پر خون شدن فلک، در خون نشستن خورشيد، سياه پوشي شب، تيره شدن ماه و مهر، سوختن گردون، صاعقه در خرمن چرخ افتادن، خم شدن پشت فلک همچون كمان، طومار شدن اوراق فلک، سياه پوشي خورشيد، خاک در چشم آسمان پاشيدن، دود بر آمدن به جاي ابر، تيره شدن روي فلک و شبنم در سبزه زار چرخ گرفتن، از تصاوير ديگري است كه اهلي براي تبيين حوادث كربلا از اجرام آسماني بهره مي گيرد :
پر شد ز خون ديده من آنچنان فلک
كز خون هزار چشمه چون پرويزنش گرفت
(همان ، ص 443)
در خون نشست ساكن نه مسكن فلک
از رستخيز گريه كه در مسكنش گرفت
(همان ، ص 442)
شب در عزاي اوست سيه پوش صبحدم
گويي كه در گلو نفس از شيونش گرفت
(همان)
باد اجل بكشت چراغي كه بر فلک
قنديل و مهر و مه ز دل روشنش گرفت
(همان)
چرخ از شفق نه صاعقه در خرمنش گرفت
خون حسين تازه شد و دامنش گرفت
(همان)
از بار منت كرم خاندان اوست
پشت فلک كه همچو كمان خم گرفته است
(همان ، ص 431)
پيداست حال گريه ي شب هاي تا به روز
در سبزه زار چرخ كه شبنم گرفته است
(همان ، ص 430)
كلک قضا ز بهر عزانامه حسين
اوراق نه فلک همه طومار كرده است
(همان، ص429)
خورشيد را به ماتم او هر شبي فلک
پوشيده در لباس شب تار كرده است
(همان ، ص 428)
در چشم آفتاب كند خاک اگر رود
بر آسمان غبار شهيدان كربلا
(همان ، ص 423)
واحسرتا كه دود بر آمد به جاي ابر
از جان دلفگار شهيدان كربلا
(همان)
روي فلک سيه شود كز چه به تيرگي كشيد
چشم و چراغ فاطمه نور دو چشم مرتضا
(همان ، ص 422)
پی نوشت ها :
* استاد يار دانشگاه قم
5 ـ مصراع دوم به شمشير دشمن اشاره دارد كه گويي آلوده به زهر كشنده ي مارهاي ارقم است.
6 ـ كيوان يا زحل، نحس اكبر است و مريخ يا بهرام، نحس اصغر، سلحشور و لشكري فلک است؛ و اهلي مي گويد بايد نحوست و نامباركي آن دو سياره، گريبان دشمنان و قاتلان امام حسين (عليه السلام) را بگيرد و انها را به سزاي اعمالشان برساند.
7 ـ سوسن نماد زبان آوري در عين خاموشي است و به دليل داشتن ده گلبرگ، آن را سوسن ده زبان ناميده اند. اهلي مي گويد : ابر، آب از تشنگان كربلا دريغ نمود و سوسن، زبان به طعن و سرزنش او گشوده است.
8 ـ تير يا عطارد دبير و نويسنده ي فلک است و مشتري يا برجيس سعد اكبر و قاضي فلک است و شاعر آنها را در اين واقعه دخيل مي بيند ومعتقد است :آنها نيز بايد جواب پس بدهند.
ادامه دارد...