روحانيت و موقعيت جديد (2)
3.تحولات ساختاري
1-3.تمايز يافتگي ساختي:
حاصل تمايز يافتگي، خصوصاً در مراحل پيشرفته ي آن، تقسيم كار و جداسازي عرصه ها، اهميت يافتن تخصص ها و سرانجام تكثر و تنوع زايد الوصف در موقعيت هاست؛ البته اينكه تمايز يافتگي ساختي، با محوريت داشتن دين در جوامع سنتي چه كرده است و كدام سنخ از اديان و تا چه حد، با عقب نشيني به موقعيت هاي نهادي و نازل تر ازآن، كنار آمده اند و چه عنصري در جامعه، جايگزين دين شده و موجب بازانسجام بخشي نهادهاي اجتماعي تميز يافته گرديده است، بحث هايي است كه هنوز در جامعه شناسي به پايان نرسيده است و محل تأمل اكنون ما هم در اينجا نيست.
آنچه به منظور ما از قرار دادنِ آن ذيل بحث موقعيت جديدِ نزديک است، سرنوشت سرنوشت نهايي آن فرايند و موضع و موقعيت نهايي دين در يک ساخت تمايز يافته است كه تأخير خود را بر الگوي عمل روحانيت خواهد گذارد. اگر روحانيت تصوري از اين فرايند هاي تا حدي طبيعي و گريز ناپذير نداشته باشد و نتواند مسير و مراحل و نهايت آنها را پيش بيني كند و موقعيت خود را در نسبت با هر يک تعيين نمايد، نمي تواند همچون گذشته، نقش يک نيروي فعال تأثيرگذار را ايفا نمايد؛ در عين حال نبايد از نظر دور داشت كه هيچ فرايندي به تمامي و به نحو مطلق، طبيعي و اجتناب ناپذير نيست و مي توان با كشف سازو كار و اقتضائات آن، به ميزان زيادي در آن مداخله كرد و بر روند آن تأثيرگذارد.
2-3.تغيير در سازو كار جامعه پذيري :
البته انسان امروز نيز مثل سابق، در كارِ كسب و فراگيري است و در مراحلي از زندگي و در بعضي از افراد، در حال خَلق و تغيير تأثيرگذاري. قابليت اكتساب و توانايي ابداع هيچ گاه از انسان به معناي عام، زايل نشده، اصل آن تعطيل نگشته است؛ تنها در سازو كار آن، عناصر و عوامل دخيل و توان فعليت و سهم آنهاست كه ممكن است تغييراتي رخ داده باشد و از اين پس هم رخ خواهد داد.
آنچه براي ما در اين بحث اهميت دارد، شناسايي مسيرها و مجاري و عناصر تأثيرگذار جديد در فرايندي است كه تا پيش از اين در قلمروي يک فرهنگ و در نسبت با خانواده و مدرسه و رسانه ي ملي و گروه همسالان و به شيوه هايي تقريباً يكسان صورت مي گرفت. امروزه، هم مفهوم و مرزهاي جامعه تغير يافته اند، هم موقعيت هاي انحصاري پيشين شكسته شده اند و هم مجاري و عناصر جامعه پذير كننده تغيير يافته اند؛ ضمن آنكه روش ها و ابزارهاي تأثيرگذار دگرگون شده اند از همه مهم تر، جهت و محتوا و مقاصد تربيتي انسان ها زيرو رو شده اند. اين همه، كارِ روحاني و مبلغ ديني را بسيار پيچيده و دشوار كرده است.
3-3.تمايز يافتگي شخصيتي :
همچنان كه اشاره شد، تمايز يابي ساختاري و رفتن به سوي تقسيم و تخصص هر چه بيشتر در امور، يک فرايند اجتناب ناپذير است كه همپاي افزايش جمعيت و كثرت روابط يا به تعبير دوركيم، تراكم اخلاقي پديد مي آيد. اين پديده به مثابه ي يک رخداد اجتناب ناپذير و به دليل كاركردهاي تسهيل كننده اش در اداره ي اجتماع، مفيد و مقبول تلقي شده است؛ در عين حال به سبب برخي آثارش در از هم گسيختگي شخصيتي افراد، مي تواند مضر ارزيابي شود.(5)
تعارضات شخصيتي و آشفتگي هاي هويتي كه پديده ي رايج كشورهاي در حال توسعه اي نظير ماست، بدان روست كه تمايز يابي ساختي اولاً به نحوي پرشتاب و جهش گونه به وقوع پيوسته است و ثانياً با تضعيف عناصر وحدت بخش زندگي، به از هم گسيختگي شخصيت و آشفتگي نظام اجتماعي انجاميده است. بروز انواع شكاف هاي نسلي و جنسي و فرهنگي و موقعيتي و دچار شدن به تكثر بي محابا وتقابل و تنش دايمي در بيرون و درون، از نشانه هاي چنين وضعيتي است و اولين شرط ايفاي نقش تأثير گذار براي كنترل آن، وقوف بر آنهاست.
4-3.برپايي حكومت ديني :
اينک لازم است در تكميل تحولات پديد آمده در سطح جهاني ودرون ساختاري، به سراغ تغييراتي برويم كه به تبع اين تحولات كلان، در سطح خُرد و ميانه رخ داده است. اين تحولات را مي توان در سه مقوله ي «مخاطبان»، «روحانيت» و «نظام ارتباطي»از هم تفكيک كرد.
پی نوشت ها :
* عضو هيئت علمي دانشگاه تربيت مدرس تهران
4 ـ براي اشاراتي در اين باره نک به : برگر و لوكمان ، 1375 ، ص 188.
5 ـ برگرها و كلنر از اين پديده با عنوان خصلتِ «پاره تركيبي» (Componentality) ياد كرده اند و آن را تسري يافته از توليد فناورانه به درون مايه هاي شناختي و هنجاري انسان مدرن مي دانند. «چندگانگي جهان هاي زندگي»(Plurality of life worlds)، پيامد طبيعي اين خصال در سطح ساختاري است كه در نهايت به عرفي شدن فرد و جامعه مي انجامد (نک به : برگرها و كلنر، 1381 ، صص 40 ، 46-47 ، 73-76 و 87-89).
6 ـ براي تفصيل درباره ي كاهش نفوذ اجتماعي روحانيت، به تبع افزايش اقتدار سياسي ايشان، نک به: شجاعي زند ، 1388.
ادامه دارد...