چگونه نگذاريم فرزندمان به اعتياد نزديک شود؟

به نظر مي‌رسد افرادي که به سمت اعتيادگرايش پيدا مي‌کنند به مشکلاتي مانند افسردگي پنهان و اضطراب پنهان دچارند. اين افسردگي و اضطراب آنها معمولا کشف نشده و پنهان ماندن‌اش يک دردسر بالقوه است چون اين افراد معمولا شيوه صحيح برخورد با مسايل اجتماعي و فردي و را‌ه‌حل‌هاي مشکلات مختلفي که براي همه ما در زندگي‌مان اتفاق
چهارشنبه، 27 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چگونه نگذاريم فرزندمان به اعتياد نزديک شود؟

چگونه نگذاريم فرزندمان به اعتياد نزديک شود؟
چگونه نگذاريم فرزندمان به اعتياد نزديک شود؟


 

نويسنده: دکتر آذرخش مکري*




 
به نظر مي‌رسد افرادي که به سمت اعتيادگرايش پيدا مي‌کنند به مشکلاتي مانند افسردگي پنهان و اضطراب پنهان دچارند. اين افسردگي و اضطراب آنها معمولا کشف نشده و پنهان ماندن‌اش يک دردسر بالقوه است چون اين افراد معمولا شيوه صحيح برخورد با مسايل اجتماعي و فردي و را‌ه‌حل‌هاي مشکلات مختلفي که براي همه ما در زندگي‌مان اتفاق مي‌افتد را بلد نيستند و اين مهارت‌ها را توسط والدين خود آموزش نديده‌اند و خود نيز در پي فراگيري آنها نرفته‌اند؛ لذا به دليل عجز و ناتواني در حل مشکلات به مواد مخدر پناه مي‌برند و گرفتار مي‌شوند.
در واقع مصرف مواد معلول آن مشکلات است. به همين دليل است که تاکيد داريم آموزش مهارت‌هاي زندگي، محيطي که بچه‌ها در آن درس مي‌خوانند و راه‌هاي تربيتي که براي‌شان در نظر گرفته مي‌شود از موارد موثري است که بچه‌ها را مجهز مي‌کند تا مشکلات خود را حل کنند و براي پاک کردن صورت سوال به مواد يا هر دست اندازه ديگر متوسل نشوند. تئوري بر اين است که اعتياد علت واضحي ندارد و عوامل زيادي هستند که احتمال خطر را بالا مي‌برند و هر چه ريسک‌فاکتورها بيشتر باشند احتمال معتاد شدن فرد بيشتر مي‌شود. هميشه مثال مي‌زنم اعتياد مانند تصادف جاده‌اي است. اگر ماشين‌تان خراب باشد، اگر راننده ماهري نباشيد، اگر جاده شلوغ باشد، اگر هوا هم باراني باشد و اگر روحيه شما هم به دلايلي آشفته باشد، احتمال تصادف شما بيشتر است يا وقتي که هر يک از عوامل نامبرده به تنهايي موجود باشد و يا لااقل چند تا از آنها؟!
هر چند افرادي هم هستند که با بدترين شرايط روحي و بدترين شرايط رانندگي پشت فرمان مي‌نشينند و تصادف نمي‌کنند اما در آن طرف مي‌بينم سالم‌ترين افراد با بهترين شرايط رانندگي تصادف مي‌کنند و مي‌ميرند اما به اين استثناها کاري نداريم. صحبت از عموميت مردم است و قاعده مي‌گويد هر چه تعداد عوامل خطر بيشتر باشد، به صورت تصاعدي احتمال معتاد شدن هم بالا مي‌رود. درس نخواندن، اخراج از مدرسه، طلاق و اختلاف والدين، فقر، بي‌کاري، نداشتن تفريحات سالم، نداشتن مهارتي که بتوانيد خودتان را در جمع مطرح کنيد و با ديگران ارتباط داشته باشيد، نداشتن مهارتي که به آنچه دوست نداريد «نه» بگوييد و بسياري فاکتورهاي ديگر، اگر از ليست بلندبالاي خطرات موجود خطر بخورند و حذف شوند مي‌توانيد فاصله مطمئني از اعتياد را انتظار داشته باشيد.
بسياري از اين مهارت‌ها بايد توسط والدين، آموزگاران ما، يعني والدين آموزش داده شوند. والدين بايد در مورد رفتارشان حساس باشند و به بچه‌ها ياد بدهند که هر کس مسوول انجام کارهايي است که انجام مي‌دهد و همه بر آنچه انجام مي‌دهند کنترل دارند. والديني که ديالوگ غالب آنها اين است که: «من عصباني مي‌شوم و هيچي نمي‌فهمم، دست خودم نيست، مي‌زنم و مي‌شکنم و...» پنهاني و بدون آنکه متوجه باشند اين مفهوم را به بچه‌ها منتقل مي‌کنند که خيلي چيزها دست خود آدم نيست: اگر سيگاري شدي، معتاد شدي، اگر دزدي کرد و اگر... دست تو نيست و مقصر را بايد در بيرون از خودت جستجو کني!

پي نوشت ها :
 

* روان‌پزشک
 

منبع: www.salamat.com
ae



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط