مواجهه با بچهدار نشدن
بچهدار نشدن يک بحران در زندگي است، بحراني که مانند بسياري از مشکلات به اختلافات خانوادگي منجر ميشود ولي پديدهاي مزمن، غيرانتخابي و بسيار استرسزا است. از هر شش زوج مايل به داشتن فرزند در دنيا، يک زوج به دنبال پيدا کردن راهحلي براي درمان نازايي خود هستند و در تمام موارد و در صورت درمان شدن يا نشدن نازايي، واکنشهاي منفي و فشارهاي روحي ناخواسته را به زندگي زوجين تحميل ميکند و بعضي مواقع هم اين اختلافات و بحث و جدلها به از بين رفتن تعادل زندگي و جدايي ميانجامد.
تعجب و شوک، انکار، خشم، تمايل به انزوا، احساس غم و گناه، افسردگي و بعضي مواقع پذيرش و کنار آمدن با موضوع، مراحلي است که اغلب زوجهايي که بچهدار نميشوند، در ذهن ميپرورانند. زنان در آزمايشهاي تشخيصي و پيگيري دورههاي درماني، چه دارويي و چه رواني بيشتر تمايل نشان ميدهند و به راحتي از مشکلات خود حرف ميزنند و برعکس، مردان هيجانات خود را کمتر بروز ميدهند ولي به اين معني نيست که آنها نسبت به درمان بياعتنا هستند.
در بسياري از موارد ديده شده که زن و شوهر نسبت به يکديگر، والدين خود يا پزشک احساس خشم و دلخوري ميکنند و يا به علت استفاده از وسايل ضدبارداري قبل از تصميم به بچهدار شدن، گناه بچهدار نشدن را به گردن هم مياندازند. گاهي هم فشار روحي ناشي از ناباروري باعث نزديکي و صميميت ميان زن و شوهر ميشود ولي متاسفانه در پارهاي مواقع فشار روحي ناشي از ناباروري، بر اضطراب افراد ميافزايد.
محققان نروژي معتقدند که نداشتن فرزند، افسردگي را در پي خواهد داشت. اين تحقيق که روي 1200 زوج 23 تا 32 ساله انجام شده حاکي از اين مطلب است که 59 درصد زوجهايي که بچهدار نميشوند دچار درجات مختلفي از افسردگي ميشوند. در عين حال 40 درصد اين زوجها از نظر رفاهي، از امکانات مالي خوبي برخوردار بودند و تا پنج سال اول زندگي مشترک گلهاي از ناباروري نداشتند ولي بررسيها نشان ميدهد که بعد از گذشت 10 سال دچار افسردگي شدهاند و به مشاورههاي فردي و خانوادگي نيازمندند.
در اين مشاورهها، اعتماد به نفس و هويت شخصي و اجتماعي فرد به شکل طبيعي خود بازگردانده ميشود و به زوجها آموزش ميدهند که ارتباط مناسب و عشق و علاقه طرفين چيزي مجزا از بچهدار نشدن آنها است. از اين گذشته با پيشرفت روشهاي درماني متنوع، امروزه کمتر زوجي بدون بچه خواهد ماند و فقط بايد صبورتر باشند تا با به حداقل رساندن مشکلات روحي و رواني، راههاي درماني راحتتر طي شود.
از سوي ديگر، يک تحقيق گسترده در دانشگاه فلوريدا اين نظريه را که نداشتن فرزند به تنهايي و افسردگي حتي در سنين ميانسالي ميانجامد را رد کرده است. نتايج اين تحقيق نشان ميدهد که خوشي و سلامت روحي در زوجهايي که بچهدار نشدهاند و زوجهايي که فرزند دارند، به يک اندازه است. از طرف ديگر، داشتن فرزند نيز نميتواند ضامن خوشبختي در دوران ميانسالي و سالمندي باشد. دکتر کاکس، استاد جامعهشناسي دانشگاه فلوريدا ميگويد: «زوجهايي که هرگز بچهدار نشدهاند لزوما از نظر رواني آسيبپذيرتر از زوجهاي داراي فرزند نيستند. به اين دليل که افراد بدون فرزند طي زندگي خود ارتباطات اجتماعيشان را حفظ و معاشرتها و تفريحات را جانشين مسووليتهاي فرزندان کردهاند.
آنها به جاي نگهداري و ايجاد روابط خانوادگي با فرزندان خود، زندگي را با دوستان، همکاران و فرزندان بدون سرپرست پرکردهاند. اين مطالعه که روي 3800 زن و مرد در سنين 50 تا 84 سال و در سراسر آمريکا انجام شده است، اثبات کرده که زنان و مردان تنها موقعي تنها و افسرده نيستند که رابطه خوبي با فرزندان خود داشته باشند و اگر ارتباط عاطفي ميان آنها قوي نباشد، مشکلات جديتري براي اين والدين پيش ميآيد.
البته اين تحقيق حاکي از اين مطلب است که هنوز ديدگاههايي درباره نداشتن فرزند و ارتباط آن با افسردگي باقيمانده که البته در ميان زنان قويتر است. زنان بدون فرزند که تصور ميکنند بچهدار شدن اتفاق خارقالعادهاي در زندگي آنها خواهد بود، اعتقاد دارند که نداشتن فرزند به افسردگي و تنهاييشان منجر ميشود ولي اين موضوع درباره همه صادق نيست.
تحقيقات ديگري در دانشگاه هاروارد نشان ميدهد وضعيت تاهل براي بسياري از مردان ميانسال عامل مهمي در احساس خوشي و رضايت آنها از زندگي است. به اين ترتيب اين امکان وجود دارد که بيشتر مردان داشتن همسر و شريک يک زندگي مناسب را بسيار مهمتر از داشتن فرزند ميدانند. شکي نيست در ميان افراد بدون فرزند کساني خواهند بود که در زمانهايي احساس افسردگي و تنهايي کرده و تصور ميکنند که از بخش مهمي از زندگي بيبهرهاند اما در مقابل عده بسياري از زنان و مردان بدون فرزند وجود دارند که بدون افسردگي و پشيماني از زندگي خود لذت ميبرند. اگر شما هم بچه نداريد، انتخاب کنيد. ميخواهيد جزو گروه اول باشيد يا گروه دوم؟
منبع: http://salamat.com
واكنشهاي زنانه، واکنشهاي مردانه
تعجب و شوک، انکار، خشم، تمايل به انزوا، احساس غم و گناه، افسردگي و بعضي مواقع پذيرش و کنار آمدن با موضوع، مراحلي است که اغلب زوجهايي که بچهدار نميشوند، در ذهن ميپرورانند. زنان در آزمايشهاي تشخيصي و پيگيري دورههاي درماني، چه دارويي و چه رواني بيشتر تمايل نشان ميدهند و به راحتي از مشکلات خود حرف ميزنند و برعکس، مردان هيجانات خود را کمتر بروز ميدهند ولي به اين معني نيست که آنها نسبت به درمان بياعتنا هستند.
در بسياري از موارد ديده شده که زن و شوهر نسبت به يکديگر، والدين خود يا پزشک احساس خشم و دلخوري ميکنند و يا به علت استفاده از وسايل ضدبارداري قبل از تصميم به بچهدار شدن، گناه بچهدار نشدن را به گردن هم مياندازند. گاهي هم فشار روحي ناشي از ناباروري باعث نزديکي و صميميت ميان زن و شوهر ميشود ولي متاسفانه در پارهاي مواقع فشار روحي ناشي از ناباروري، بر اضطراب افراد ميافزايد.
نشانههاي پس از درمان
محققان نروژي معتقدند که نداشتن فرزند، افسردگي را در پي خواهد داشت. اين تحقيق که روي 1200 زوج 23 تا 32 ساله انجام شده حاکي از اين مطلب است که 59 درصد زوجهايي که بچهدار نميشوند دچار درجات مختلفي از افسردگي ميشوند. در عين حال 40 درصد اين زوجها از نظر رفاهي، از امکانات مالي خوبي برخوردار بودند و تا پنج سال اول زندگي مشترک گلهاي از ناباروري نداشتند ولي بررسيها نشان ميدهد که بعد از گذشت 10 سال دچار افسردگي شدهاند و به مشاورههاي فردي و خانوادگي نيازمندند.
در اين مشاورهها، اعتماد به نفس و هويت شخصي و اجتماعي فرد به شکل طبيعي خود بازگردانده ميشود و به زوجها آموزش ميدهند که ارتباط مناسب و عشق و علاقه طرفين چيزي مجزا از بچهدار نشدن آنها است. از اين گذشته با پيشرفت روشهاي درماني متنوع، امروزه کمتر زوجي بدون بچه خواهد ماند و فقط بايد صبورتر باشند تا با به حداقل رساندن مشکلات روحي و رواني، راههاي درماني راحتتر طي شود.
از سوي ديگر، يک تحقيق گسترده در دانشگاه فلوريدا اين نظريه را که نداشتن فرزند به تنهايي و افسردگي حتي در سنين ميانسالي ميانجامد را رد کرده است. نتايج اين تحقيق نشان ميدهد که خوشي و سلامت روحي در زوجهايي که بچهدار نشدهاند و زوجهايي که فرزند دارند، به يک اندازه است. از طرف ديگر، داشتن فرزند نيز نميتواند ضامن خوشبختي در دوران ميانسالي و سالمندي باشد. دکتر کاکس، استاد جامعهشناسي دانشگاه فلوريدا ميگويد: «زوجهايي که هرگز بچهدار نشدهاند لزوما از نظر رواني آسيبپذيرتر از زوجهاي داراي فرزند نيستند. به اين دليل که افراد بدون فرزند طي زندگي خود ارتباطات اجتماعيشان را حفظ و معاشرتها و تفريحات را جانشين مسووليتهاي فرزندان کردهاند.
آنها به جاي نگهداري و ايجاد روابط خانوادگي با فرزندان خود، زندگي را با دوستان، همکاران و فرزندان بدون سرپرست پرکردهاند. اين مطالعه که روي 3800 زن و مرد در سنين 50 تا 84 سال و در سراسر آمريکا انجام شده است، اثبات کرده که زنان و مردان تنها موقعي تنها و افسرده نيستند که رابطه خوبي با فرزندان خود داشته باشند و اگر ارتباط عاطفي ميان آنها قوي نباشد، مشکلات جديتري براي اين والدين پيش ميآيد.
تغييرات اجتماعي و آگاهي
البته اين تحقيق حاکي از اين مطلب است که هنوز ديدگاههايي درباره نداشتن فرزند و ارتباط آن با افسردگي باقيمانده که البته در ميان زنان قويتر است. زنان بدون فرزند که تصور ميکنند بچهدار شدن اتفاق خارقالعادهاي در زندگي آنها خواهد بود، اعتقاد دارند که نداشتن فرزند به افسردگي و تنهاييشان منجر ميشود ولي اين موضوع درباره همه صادق نيست.
تحقيقات ديگري در دانشگاه هاروارد نشان ميدهد وضعيت تاهل براي بسياري از مردان ميانسال عامل مهمي در احساس خوشي و رضايت آنها از زندگي است. به اين ترتيب اين امکان وجود دارد که بيشتر مردان داشتن همسر و شريک يک زندگي مناسب را بسيار مهمتر از داشتن فرزند ميدانند. شکي نيست در ميان افراد بدون فرزند کساني خواهند بود که در زمانهايي احساس افسردگي و تنهايي کرده و تصور ميکنند که از بخش مهمي از زندگي بيبهرهاند اما در مقابل عده بسياري از زنان و مردان بدون فرزند وجود دارند که بدون افسردگي و پشيماني از زندگي خود لذت ميبرند. اگر شما هم بچه نداريد، انتخاب کنيد. ميخواهيد جزو گروه اول باشيد يا گروه دوم؟
منبع: http://salamat.com